از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق (7)

ملتی که خود را از خدا می دانند و همه چیز خود را از خدا می دانند و رفتن از اینجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود می دانند، ‌با این ملت نمی توانند مقابله کنند. آنکه شهادت را در آغوش همچون عزیزی می پذیرد، آن کوردلان نمی
چهارشنبه، 9 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق (7)
 از مجاهدت در راه خلق تا خیانت به خلق(7)

نویسنده: فاطمه صوفی آبادی



 
«مروری بر اقدامات تروریستی منافقین در تابستان 1360»

6- هشتم شهریور1360؛ تداوم شورش با ترور مسئولان کشور

«ملتی که خود را از خدا می دانند و همه چیز خود را از خدا می دانند و رفتن از اینجا را به سوی محبوب خود، مطلوب خود می دانند، ‌با این ملت نمی توانند مقابله کنند. آنکه شهادت را در آغوش همچون عزیزی می پذیرد، آن کوردلان نمی توانند مقابله کنند. اینها یک اشتباه دارند و آن اینکه شناخت از اسلام و شناخت از ایمان و شناخت از ملت
اسلامی ما ندارند. آنها گمان می کنند با ترور شخصیت ها، ترور اشخاص، می توانند با این ملت مقابله کنند؛ و ندیدند و کور بودند که ببینند که در هر موقعی که ما شهید دادیم ملت ما منسجم تر شد... این ملت را با ترور نمی شود عقب راند... آقای رجایی و آقای باهنر هر دو شهیدی که با هم در جبهه های نبرد با قدرت فاسد هم جنگ و هم رزم بودند و خداوند خواست که با هم از دنیا هجرت کنند و به سوی او هجرت کنند... درعین حال که شهادت این دو بزرگوار برای من بسیار مشکل است، در عین حال می دانم که آنها به رفیق اعلی متصل شده اند.»(1)
بنی صدر پس از عزل، مدتی در خانه های تیمی منافقان مخفی شد. وی در انتظار آن بود که متعاقب شورش مسلحانه و ترور سران نظام مردم از وی سازمان مجاهدین حمایت کنند و جهوری اسلامی سرنگون شود. ولی پشتیبانی های مردم از امام و یاران ایشان و حضور
گسترده آنان در انتخاب ریاست جمهوری دوم مرداد که به ریاست جمهوری محمدعلی رجایی انجامید امیدهای آنان را از بین برد.
«با اصرار و تأکید جناح های خط امام و معتقدان به ولایت، شهید رجایی در این انتخابات شرکت نمود و با رأی خیره کننده مردم شریف ایران که نشانه محبوبیت وی به رغم دوران محدود نخست وزیری اش بود دومین رئیس جمهور ایران گردید... شهید رجایی در دروان کوتاه 29 روزه ریاست جمهوری خود که شهید باهنر را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی و پس از تصویب مجلس در کنار خود داشت با تشکیل کابینه ای انقلابی و جوان در صدد برآمد مشکلات ناشی از شرایط جنگی، بحران های اقتصادی، اشتغال، تورم و... که بیشتر آنها به دلیل مصروف شدن وقت مسئولان در اختلاف با بنی صدر لاینحل مانده بود را مرتفع نماید.»(2)
دکتر باهنر پس از انتخاب به عنوان نخست وزیر، در تاریخ 1360/4/10 در یک مصابحه مطبوعاتی شرکت کرد و درباره انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی چنین گفت:
«بی شک فاجعه ای که در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی اتفاق افتاد، یکی از عظیم ترین فاجعه های تاریخ است و آخرین نوع موضع گیری دشمن در برابر انقلاب ماست که مستقیماً متوجه انقلاب اسلامی بوده و چون دفتر مرکزی حزب برای پاسداری و حمایت از انقلاب و حرکت در خط امام شناخته شده بود، توجه این توطئه به این دفتر بود. از آنجایی که مسئولانی که اجتماع کرده بودند، هم از قوه مقننه و قوه مجریه و هم قوه قضائیه بودند، این فاجعه راعلیه همه ارگان های انقلاب تلقی می کنیم... از نظر خارجی، سرنخ این جنایت [را از شیطان بزرگ، امپریالیسم امریکا می دانیم که به دست ایادی خود فروخته که عمدتاً کارگردان این نوع حوادث، منافقان خلق هستند و شواهدی هم بر این مسئله اضافه شده... نه مسئولان مملکتی و نه مسئولان حزب از این حادثه هر چند که بسیار عظیم بود به هیچ وجه ضعف و عقب نشینی در خود احساس نمی کنند و
نیروها بسیج تر شده اند و حضور مردم در سراسر کشور به صورت چشم گیری افزایش پیدا کرده است و هم اکنون خود را درست در آغاز پیروزی انقلاب از نظر حضور مردم می دانیم.»(3)
سرانجام بنی صدر در 6 مرداد 1360 همراه با رجوی توسط سرهنگ معزی-خلبان مخصوص شاه - به فرانسه گریختند. پس از فرار مسعود رجوی مسئولیت امور سازمان در داخل کشور بر عهده موسی خیابانی قرار گرفت. در پی فاجعه انفجار 7 تیر و ناکامی منافقان در بمب گذاری در بیت امام، رئیس جمهور و نخست وزیر مورد هدف آنان قرار گرفتند.
مرحوم سید احمد خمینی درباره عدم موفقیت منافقان در بمب گذاری بیت امام و به دنبال آن انفجار نخست وزیری و شهادت آقایان رجایی و باهنر چنین گفته است:
«زمانی که دشمنان انقلاب و امام از ترور شخصیت ها و انفجار نهاد ها و مؤسسات در سطح بسیار بالایی مشغول به این کارها بودند؛ حفاظت جماران و امام را بر عهده من گذاشتند و در آن شرایط بحرانی ما شدیداً روی مسائل امام کار می کردیم... در زمانی که حزب جمهوری اسلامی منفجر شده بود، آن شخص جنبشی که با منافقان کار می کرد، یعنی کشمیری، بنا بود یک چمدان مواد منفجره را بیاورد و در کنار حضرت امام بگذارد. در زمانی که ریاست جمهور، رئیس مجلس و نخست وزیر و وزرا خدمت حضرت امام می آمدند... کشمیری در دبیرخانه شورای امنیت آن موقع یعنی دبیر شورای امنیت
بود و کلیه مسائلی که در آنجا می گذشت، در جریانش بود و معاونت آقای رجایی را که آن موقع ریاست جمهور بودند به عهده داشت... [از محل] سه راه بیت حضرت امام آمدند گفتند آقای کشمیری با یک ساک وسایل و چیزهایی که بناست یادداشت کنند، گفتگوهایی که بین ریاست جمهور و نخست وزیر و کابینه با امام است باید آنها را بنویسند... ما قرار گذاشته بودیم که هیچ کس را در هر مقامی که باشد اجازه ندهیم که با وسیله ای که دستش هست بیاید... گفتیم نه، چنین اجازه ای را نمی دهیم. کشمیری از ترس اینکه نکند آن چمدان را در سه راه بیت گذارد و خودش بیاید خدمت امام، در آنجا بچه های حفاظت بیت به آن ساک مشکوک شوند و مسئله روشن شود، به عنوان اعتراض، همراه کیفش برگشت. همان کیف در نخست وزیری جلوی مرحوم رجایی و باهنر گذاشته شد و آنجا را منفجر کرد و این دو شهید بزرگوار را از دست ما گرفتند.»(4)
در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی درباره شهادت آقایان رجایی و باهنر و برنامه مسئولان برای دستگیری کشمیری آمده است:
«جلسه علنی داشتیم و لایحه بازسازی مطرح بود. ساعت سه بعد ازظهر، هنگامی که عازم رفتن به جلسه علنی بودم، صدای انفجاری شنیدم. معلوم شد در نخست وزیری بوده. دود و آتش بلند شد... گفتند جلسات دولت است. فوراً خبر رسید که در جلسات شورای امنیت بوده و آقایان رجایی و باهنر حضور داشته اند... بهزاد نبوی آمد که خودش در نخست وزیری بوده، سخت ناراحت و شوکه بود. گفت آقایان باهنر و رجایی شهید شده اند و عده ای نجات یافته اند. معتقد بود به خاطر نبودن وسایل آماده آتش نشانی و نرسیدن فوری در دو سه دقیقه اول اینها شهید شده اند... جنازه ها را به سالن مجلس آوردند، مشاهده کردم سخت سوخته بودند. آقایان باهنر و رجایی را فقط از دندان های طلای جلو دهان و آسیابشان می شد تشخیص داد. علامت دیگری نمانده بود. مقداری گوشت هم، در کیسه نایلونی [جمع] کرده بودند به عنوان فرد دیگری به
نام مسعود کشمیری، منشی جلسه. مسعود کشمیری کارمند نخست وزیری و منشی جلسه شورای امنیت عامل انفجار و فاجعه 8 شهریور بود. این کار برای این بود که منافقان فکر کنند، نظام نمی داند که مسعود کشمیری عامل انفجار بوده و از غفلت آنها برای دستگیری کردن او استفاده شود.»(5)
تنفر عمیق مردم از این قبیل اقدامات و توقع آنان از دولت در سرکوب قاطع منافقان، چنان ضربه ای به سازمان زد که به هیچ عنوان تصورش را نمی کرد. طراحان عملیات تروریستی به تصور از بین بردن سران نظام و خاتمه دادن به فعالیت آنان و حیات جمهوری اسلامی دست به این اقدامات می زدند؛ غافل از اینکه شهادت همواره آرزوی خدمتگزاران واقعی کشور و عامل انسجام هر چه بیشتر ملت مسلمان ایران بوده و هست. شهید محمد علی رجایی مدتی قبل از شهادت آرزوی خود را چنین گفته بود:
«دشمنان کوردل انقلاب اسلامی باید بدانند که شهادت در راه خدا آرزوی ماست، زیرا ما را هراس از مرگ نیست، چرا که اطمینان داریم بدون ما نیز پرچم خونین اسلام و انقلاب را دست های پرتوان میلیون ها مردم محروم و مستضعف میهن اسلامی، سربلند تر و برافراشته تر از پیش به اهتزاز در خواهد آورد.»(6)
سازمان مجاهدین خلق ایران با اقدامات خشونت بار خود و همکاری با دشمنان کشور نشان داد که نام منتخب برای گروه تنها شعاری بیش نیست. فعالیت های اعضای سازمان پس از انقلاب، چهره خائن و منافق آن گروه را برای ملت ایران روشن کرد و موجبات انزجار مردم را از آن گروه تروریستی فراهم ساخت.
«تجربه ارتقای ایدئولوژیک که بعدها در سال 64 در مجاهدین رخ داد، یعنی درست 10 سال پس از تغییر مواضع سازمان- ازدواج رجوی با مریم عضدانلو به فاصله دو تا
سه روز پس از طلاق وی توسط ابریشمچی- نشان داد که این ایدئولوژی در اساس خود، یک ایدئولوژی انحرافی و آماده زیر پا گذاشتن صریح ترین دستورات فقهی قرآنی است.»(7)
اهمیت نفاق و منافق نزد امام چنان بود که ایشان حتی در وصیت نامه سیاسی- الهی خود نیز توصیه هایی در مورد آن نموده اند.
«امروز و در آتیه نیز آنچه برای ملت ایران و مسلمانان جهان باید مطرح باشد و اهمیت آن را در نظر گیرند، خنثی کردن تبلیغات تفرقه افکن خانه برانداز است. توصیه اینجانب به مسلمین و خصوص ایرانیان به ویژه در عصر حاضر آن است که در مقابل این توطئه ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند.»(8)
تفکر منافقان در خصوص از بین بردن جمهوری اسلامی ایران با شهادت مقامات کشور هرگز عملی نشد و نظام با پشتوانه مردمی و رهبری آگاهانه امام با اندوه از دست دادن یارانی کارآمد و فداکار به راه خود ادامه داد.

پی نوشت ها :

1- همان، ص134، 135.
2- شهید محمد علی رجایی«یاران امام به روایت اسناد ساواک» (تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378)، ص32، 33.
3- دکتر مرتضی نعمتی زرگران، شهید دکتر محمد جواد باهنر«مبارزات، مواضع و دیدگاه ها» (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383) ص211.
4- دلیل آفتاب«خاطرات یادگار امام» (تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، عروج، 1383)ص160- 162.
5- عبور از بحران، ص259، 263.
6- سید شجاع الدین میر طاووسی، شهید محمد علی رجایی، ج2، (تهران: انتشارات نهضت زنان مسلمان، 1361).
7- رسول جعفریان، همان، ص279.
8- وصیت نامه سیاسی- الهی امام خمینی(تهران: سازمان عقیدتی سیاسی ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران)، ص26.

منبع: نشریه 15 خرداد، شماره 16.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط