تا این که نادر به کوشش بسیار خود را در سلک خدمت کاران بابا علی بیک کوسه ی احمدلو، رئیس ایل افشار و حاکم ایبورد درآورد و در پرتو کاردانی و کفایت فوق العاده، در اندک مدتی طوری توجه او را به خود جلب کرد که نه تنها به فرماندهی نگهبانان وی تعیین گردید، بلکه دختر او را به خود جلب کرد که نه تنها به فرماندهی نگهبانان وی تعیین گردید، بلکه دختر او را به قید ازدواج درآورد. (شعبانی 1369: ج: 58) از این زن رضاقلی میرزا، مهین فرزند نادر به وجود آمد و چون پس از پنج سال این زن روی در نقاب خاک کشید، نادر با دختر دوم بابا علی بیک ازدواج کرد که مادر نصرالله و امام قلی پسران دیگر است.(شعبانی 1369، ج1: 59-60) پس از مرگ باباعلی بیک در 1136 نادر زمام امور را در دست گرفت و حاکم ابیورد شد.(شعبانی 1369، ج1: 60) در این روزگار بود که نادر در خراسان شهرتی به هم رساند و این شهرت موجب شد که وقتی محمد خان ترکمان فرستاده شاه طهماسب دوم صفوی برای سرکوب کردن ملک محمود سیستانی به خراسان آمده بود، از نادر مدد بجوید. هرچند در این لشکرکشی موفقیتی نصیب محمد خان ترکمان و نادر نشد، ولی شهرت نادر را نزد شاه طهماسب که در به در به دنبال حامیان جدید می گشت افزون ساخت.(شعبانی 1369، ج1: 65) هنگامی که شاه طهماسب دوم به منظور سرکوب نمودن ملک محمود سیستانی که در مشهد مستقر شده بود، به همراه فتحعلی خان قاجار که به تازگی عنوان وکیل الدوله و نایب السطنه یافته بود.(شعبانی 1369، ج1: 42) عازم مشهد بود، به او پیوست و شاه هم درآغاز فرماندهی توپ خانه را به وی داد و کمی بعد به لقب طهماسب قلی خان مفتخرش نمود [طهماسب قلی به معنی چاکرطهماسب است]. (شعبانی 1369، ج1: 42) طهماسب قلی خان در 22محرم سال 1139 پس از آن که ملک محمود از قبئل اطاعت شاه طهماسب سر پیچید از خبوشان عازم فتح مشهد شد و در دوم صفر آن جا را محاصره نمود. در موقع محاصره مشهد فتحعلی خان قاجار که از شوکت روز افزون نادر در وحشت بود و بر جان خود می ترسید، به بهانه جمع آوری سپاه از شاه خواست که به استرآباد برگردد. شاه به این امر رضا نداد و او و طهماسب قلی خان، یکی از قاجاریه را که با فتحعلی خان کینه داشت، محرمانه به قتل رئیس ایل قاجار واداشتند و فتحعلی خان به این ترتیب در 14صفر 1139 به تقل رسید و طهماسب قلی خان به جای او سردار کل سپاهیان شاه طهماسب گردید.(اقبال آشتیانی 1386: 664-665) محاصره مشهد دو ماه طول کشید تا این که در اثر خیانت یکی از سرداران ملک محمود در 16 ربیع الثانی 1139، یکی از دروازه های شهر به روی سپاهیان شاه طهماسب گشوده شد و شهر به تصرف سپاهیان شاه طهماسب درآمد. طهماسب قلی خان پس از فتح مشهد برای استمالت شیعیانیه زر اندود کردن صفه و مناره مبارکه ی آستانه رضوی و بنای مناره ی دیگر قرینه آن مشغول شد و پسر خود رضاقلی میرزا را در آن جا گذاشت(اقبال آشتیانی 1389: 665). حمله افاغنه به ایران و فروریختن نظام شاهنشاهی صفوی و زمام داری شاهی بی کفایت چون شاه طهماسب دوم موجب شده بود که آوازه ی این بی سروسامانی و بی کدخدایی ایران به همه جا برسد و دشمنان دیرین و در کمین خفته سر برآورند و هر یک به گونه ای بر این خاک چشم طمع دوزند. پتر کبیر که از گرفتاری های مبارزه با شارل دوازدهم پادشاه دلاور سوئد فراغت یافته بود، غارت دکان های بازرگانان روس به دست لزگی ها و متحدان آن ها را در شماخی بهانه ساخت و حدود در بند و قسمتی از سواحل شمالی ایران در دریای خزر را متصرف شد و در تابستان سال 1136 دولت عثمانی نیز به شاه طهماسب، اعلان جنگ داد. علمای عثمانی نیز بر روال معمول، فتواهای شدید برای جنگ بر ضد «راضیان» صادر کردند و بی آن که منتظر بهانه دیگری باشند، ارتش مهاجم خود را از جناح های مختلف به سوی ایران گسیل داشتند.(شعبانی 1369، ج1: 39-40)
پیش از آن که طهماسب قلی خان، به دفع افاغنه مبادرت ورزد از روسیه واگذاری ولایات ساحلی بحر خزر را که این دولت تصرف کرده بود را خواستار شد. دولت روسیه هم در این ایام به علت تلفاتی که از بدی آب و هوای سواحل بحر خزر، به سپاهیان روسی وارد آمده، و شمار تلفات، طی دوازده سال تصرف این مناطق از 130000 تا 200000نفر رسیده بود، خود مایل به تخلیه این ایالات بود، ولی چون نمی خواست که عثمانی آن نواحی را متصرف شود، به شاه طهماسب پیغام داد که آن نواحی را تصرف کند. بنابراین در 1145 نمایندگان ایران و روسیه در رشت معاهده ای بستند و روس ها به موجب آن تمام اراضی ایران را که در جنوب شهر سالیان و نهر کورا بود، فوراً به ایران برگرداندند، ولی تخلیه دربند و باکو را موکول به وقتی کردند که ایران، ایروان و قفقازیه را از عثمانی پس بگیرد. این دو ولایت هم در سال 1147 پس از آن که طهماسب قلی شماخی و داغستان را فتح نمود، در نتیجه معاهده دیگری به ایران پس داده شد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 715) و این پس از آن بود که طهماسب قلی شاه طهماسب دوم را در ربیع الاول سال 1145 مخلوع اعلام نموده و طفل شیر خوارش عباس میرزا را که شاه عباس سوم باشد نامزد پادشاهی نموده بود. (اقبال آشتیانی، بی تا: 718) و با پیروزی که در اوایل جمادی الثانی 1146 بعد از کشته شدن عثمان پاشا، نصیب سپاه ایران شده بود، نادر موفق به عقد قرارداد صلحی با احمد پاشا والی بغداد شده، که طبق مفاد آن مقرر شد حدود دولتین همان حدود ایام سلطنت شاه سلطان حسین باشد. پس از عقد این قرارداد بود که طهماسب قلی برای درهم کوبیدن محمد خان بلوچ و سرکوب قیام مردم شوشتر که از رفتار ظالمانه مأمورین مالیاتی نادری به تنگ آمده و سر به شورش برداشته بودند، به شوشتر رفت و سپاهیان بی باک خود را در غارت این شهر و هتک ناموس مردم آزاد گذاشت، و سپاهیان نادر در این شهر مرتکب فجایع و رسوایی هایی شدند که کم تر از معامله چنگیزیان با مردم بلاد مغلوبه اسلام نبود.(اقبال آشتیانی، بی تا: 720) قرارداد صلحی که در 1146 بین احمد پاشا والی بغداد، و نادر منعقد شده بود مورد تأیید باب عالی واقع نشد، تا این که پس از پیروزی هایی که در تصرف قلاع گنجه و تفلیس نصیب سپاهیان ایران شد، اولیای عثمانی حاضر شدند که ایروان را نیز تسلیم کنند به شرط آن که قارص در تصرف ایشان بماند، بدین ترتیب در اوایل سال 1148 صلح سابق بین عثمانی و طهماسب قلی خان از طرف باب عالی تصویب شد و ولایات غربی و شمال غربی ایران مسترد گردید. بعد از این موفقیت نادر پادشاه عاصی گرجستان و شورشیان داغستانی و لزگی را منکوب کرد در هشتم رمضان 1148 به ساحل ارس آمد و در صحرای موقان اردو زد. (اقبال آشتیانی، بی تا: 722) در همین صحرای موقان بود که طهماسب قلی در 24شوال 1148، دوازده روز به نوروز مانده تاج سلطنت بر سر گذاشت و نادرشاه خوانده شد و سلسله صفویه که در حقیقت در 1145 با خلع طهماسب دوم منقرض شده بود، با عزل شاه عباس سوم به کلی برافتاد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 723) اگرچه نادر با بازپس گیری بخش هایی از ایران که به واسطه بی کفایتی سلاطین متأخر صفوی از ایران جدا شده بود خدمت ذیقیمت و شایان توجهی به ایران و ایرانیان کرد، اما بنا به گفته اقبال آشتیانی ایرانیان از همان ابتدای کار با او صفایی نداشتند. یکی به علت اصرار نادر در برانداختن مذهب شیعه و ترویج تسنن و لغو آداب دینی مخصوص شیعیان، و ضبط اوقاف. دیگر به سبب سعی نادر در محو نام و نشان صفویه و وا داشتن مردم ایران به فراموش کردن آن خاندان و از یاد بردن آثار خیر آنان. چون نادر سعی داشت که سلطنت را در خاندان خود موروثی کند، و مذهب شیعه را براندازد، با صفویه که سلطنت حقا ارث ایشان بود و رواج مذهب شیعه مدیون نتیجه ی تلاش آنان، به شدت عناد می ورزید. ولی ایرانیان قلباً به این امر راضی نبودند و به همین علت باطناً نادر را دشمن می داشتند. مخصوصاً چون خود او مردی سخت کش و بی رحم بود و از عمال و محصلین او نیز ظلم و تعدی فوق العاده سر می زد هیچ کس به میل دل، طالب دوام دولت او نبود.(آشتیانی، بی تا: 733) حمله نادر به هندوستان در سال 1151 حاصی نداشت جز بدنامی ناشی از صدور دستور قتل عام مردم دهلی، که منجر به سوختن قسمت مهمی از این شهر و کشته شدن قریب 20000 تن از مردم این شهر گردید، و غنایمی که از 30000000تا 87500000 لیره انگلیسی تخمین زده اند و از آن جمله بوده است تخت طاووس و قطعه معروف کوه نور.(اقبال آشتیانی، بی تا: 727-728) سخت کشی و غیظ و غضب نادر، نسبت به شهرها و زیردستانش نیز بی اندازه بود. رفتار او نسبت به مردم شوشتر و شیراز و لار، متعاقب طغیان محمد خان بلوچ و محمد تقی خان بیگلربیگی و ساختن کله مناره ها در فارس و کرمان مشهور است. مخصوصاً عادت زشت کور کردن، از سیاست های رایج او بود و غالباً در اردوی او از این جماعت کور، شمار کثیری همراه بودند.(اقبال آشتیانی؛ بی تا: 734) تا بالاخره نادر که مصمم شده بود به یاری رؤسای افاغنه که دشمن ایرانیان بودند، قزلباشیه را نابود سازد در شب یک شنبه 11 جمادی الاخری 1160 در فتح آباد خبوشان، در سراپرده ی خویش به دست رؤسای قزلباش از پای درآید. بعد از نادر که قریب دوازده سال (از 1148 تا 1160) سلطنت کرد (اقبال آشتیانی، بی تا 734) برادرزاده اش علی قلی خان پس از تصرف کلات و ضبط خزائن نادری، بر جمیع شاه زادگان خاندان خود دست یافت و رضاقلی میرزا (پسر نادر که به دستور پدر کور شده بود) و نصرالله میرزا و امام قلی میرزا و سایر شاه زادگان، به غیر از شاهرخ میرزا (پسر رضاقلی میرزا) همگی را کشت و در 27 جمادی الاخری سال 1160در مشهد به لقب علی شاه و عادل شاه به جای عم خود جلوس کرد و برادر کوچک تر خود ابراهیم خان را سردار عراق و مأمور اصفهان کرد. ابراهیم خان سال بعد در اصفهان خود را ابراهیم شاه خواند و مدعی برادر شد و در جنگی که در خاک زنجان بین این دو برادر در گرفت، ابراهیم شاه بر برادر ظفر یافت و علی شاه دست گیر، و به حکم برادر کمتر خود کور شد. مردم مشهد در 9 شوال 1061 شاهرخ را به سلطان برداشتند. ابراهیم شاه در سال 1162 در قم به دست هواخواهان شاهرخ کور شد و به همراه علی شاه کور که در اردوی او بود به مشهد اعزام شدند و در آن جا به دستور شاهرخ هر دو برادر کشته شدند و دیگر از شاه زادگان نادری رقیبی برای شاهرخ نماند.(اقبال آشتیانی، بی تا: 736-737) اما گویی تقدیر چنان رقم خورده بود که همه ی اعضای خاندان نادری به قصاص کشتن ها و کور کردن های نادر، کور شوند و به قتل رسند. لاجرم این بلیه دامن شاهرخ را گرفت و او نیز به دست میر سید محمد، متولی مشهد، که سلطنت را حق صفویه می دانست نابینا و از سلطنت خلع شد. میرمحمد با نام شاه سلیمان ثانی در مشهد به پادشاهی نشست، اما مردم مشهد پس از چهل روز وی را کور کردند و باز شاهرخ نابینا را بر خود سطان شناختند و شاهرخ به همین حال در مشهد اسمی از سلطنت بر خود داشت، تا این که در سال 1210 درگذشت و پسرش نادر میرزا جای او را گرفت. فتحعلی شاه در سال 1218 نادر میرزا راز از خراسان برانداخت و سلسله افشاریه به این ترتیب به کلی منقرض شد.(اقبال آشتیانی، بی تا: 736-737)
تشکیلات اداری در دوره افشاریه
در مورد تحولات اداری در دوره افشاریه باید گفت دولت مستعجل نادری مجال آن را نیافت که تغییر و تحول قابل توجهی در سازمان های اداری کشوری به وجود آورد. بنا به گفته دکتر شعبانی: با توجه به همه بیش و کمی هایی که به دست نادر صورت پذیرفت، و برخی دگرگونی هایی که اساساً مستلزم در پیش گرفتن شیوه های کار مؤسس سلسله بود، می توان گفت که دستورالعمل های امور دیوانی، تقریباً همان هایی است که در روزگار صفویان نضج و قوام یافته بود، اغلب این مراتب و مناسب، نه تنها در این دوره، که بعدها نیز تا اواسط عصر قاجاریه، که آغاز نفود رسم و راه های اروپایی است برقرار مانده بود.(شعبانی 1369، ج1: 160) یکی از ویژگی های عصر نادری که لاجرم بر همه امور، و از جمله بر نحوه اداره ی کشور سایه افکنده بود مطلق العنانی و استبداد رأی نادر بود. خود محوری و خود بینی نادر که در واقع از حد معمول و متعارف حکم روایان نوعاً مستبد ایران زمین، تجاوز کرده و به نوعی صفت شاخص، در نادر بروز و ظهور یافته بود، موجب شده بود که نادر همواره از تقسیم قدرت و تفویض اختیار به دیگران اجتناب ورزد و بیش از هر چیز در صدد حذف مناصب و یا تقلیل اختیارات متصدیان مناصب معمول برآید چنان که محمد کاظم مروی مولف عالم آرای نادری در توضیح تنسیقات پس از جلوس نادرشاه به سلطنت می نویسد: «و جهت سر کار خاصه شریفه، چند خدمت را که از معظّمات امور کارخانه ی سلطنت است و در درگاه سلاطین سابقه معمول بوده، چون وزیر اعظم که اعتمادالدوله می گویند و ایشیک آقاسی باشی و قورچی باشی، تعیین این ها را موقوف فرمود». (شعبانی 1369، ج1: 166) شاید بتوان گفت در بدایت امر چند تن از نزدیکانش در مواردی طرف شور نادر بوده و حکم همان وزیر و اعتمادالدوله را داشته اند و بر این قیاس، بی آن که حدود تعهدات و مسؤلیت هایشان مشخص باشد، توجه به اموری را بر خود فرض می دانستند. این معنی، به خصوص در بدایت احوال او مشخص تر است و تا آن جا که به خبط دماغ مبتلا نشده بود، می توان گفت که از وجود مردان خردمندی که در پیرامونش بوده اند بهره می جسته است.(شعبانی1369، ج1: 166) اما آن چه شاخصه ی نوع رهبری و زمام داری نادر بود، خصیصه ی خود رأیی و منش مستبدانه ی وی بود، تا آن جا که نوشته اند: پادشاه ایران به هنگامی که در هند بود، از زمره امیران بیش از پنج و شش کس همراه نداشت و خرج و اخراج هر روزه مع طعام خاص، به غیر از سه چهاری، شرف اندوز افتخار نگشته، ولی هم این قلیل مردم مَحرَم نیز، در هیچ کار، حق مداخله نداشته اند و نادر خود «از ذره تا آفتاب و از قطره تا دریا» را بدون مشورت با کسی رسیدگی می نمود و آن چه به خودرأیی و خوددانی به خاطرش خطور می نمود، به عمل می آورد و «احدی از مقربان و نزدیکان یارای دم زدن نداشت و هر فردی از باریافتگان حضور موفورالسرور، هر ساعت را مغتنم می شمردند که از دم تیغ شاهنشاه سلامت به در جسته اند، از این جهت که نه مقرب الخاقان مطمئن خاطر می بود و نه دور ایستادگان امید جانبَری از دم خنجر جلاد، حکم محکم داشتند».(شعبانی 1369، ج1: 169)در مورد این که خاستگاه های قدرت در زمان نادر چه بود و واسطه های قدرت از میان چه جناح هایی برخاسته بودند، اظهارنظر دقیقی نمی توان کرد. جز این که نادر تعصب خاصی بر گروه و یا دسته اقلیت معینی نداشت. دکتر شعبانی می نویسد: چون پادشاه افشار برای خود وزیر اعظم انتخاب نکرد، از این حیث نمی توان گفت که واسطه های قدرت پس از او، از میان کدامین جناح ها برخاسته اند. مشاوران نزدیک وی هر یک از دیاری برخاسته بودند، به عنوان مثال میرزا علی اکبر، ملاباشی مملکت، خراسانی بود. میرزا ابوالقاسم، صدر و شیخ الاسلام ایران از کاشان برخاسته بود. میرزا زکی، ندیم فهیم او به کرمانشاهیان نسب می رسانید. عبدالباقی خان زنگنه، از کردهای شیعه مذهب غرب بود، حسن علی خان معیرالممالک، اصالت گرجی داشت، احمدخان مروی از شیعیان مرو بود، و منشیان برجسته ی دربار نادری چون میرزا مهدی استرآبادی و میرزا مؤمن ابیوردی و میرزا بدیع الزمان نیشابوری و میرزا حسین اصفهانی مانند اکثر قریب به اتفاق دیوانیان، همگی از تاجیک بوده اند(نویسنده تاجیک را در مقابل ترک به معنی فارس استعمال کرده است) (شعبانی 1369، ج1: 194)
نادر از تشریفات زائد دیوانی که علی الرسم در دوره های تجمل خواهی و آسایش طلبی متداول بود، بیزار بود و با توجه به روحیه او می توان ادعا کرد که هیچ یک از مقامات و مناصب عهد صفوی، حائز اهمیت شناخته شده ی پیشین نبوده است. علی ایحال در این جا به برخی از مهم ترین مقامات کشوری که مبتنی بر فهرست مقامات مذکور در تذکره الملوک مینورسکی، در عهد صفوی تنظیم شده اشاره می شود:
ارکان دولت در عهد نادرشاه افشار
مناصب درباری:
در دوره افشاری نیز کماکان شاه در رأس امور بود، و اگرچه نادر که همه ی دوران زمام داری خود را در جنگ و ستیز گذراند و برخلاف بسیاری از سلاطین دربار مجللی نداشت ولی بسیاری از مناصب درباری که لازمه ی حکومت در آن عصر بود، کمابیش در دربار نادری نیز وجود داشت. برخی از مناصب درباری در عهد نادر حذف و برخی دچار تغییر شده بود، که در این جا به وضعیت پاره ای از این مناصب اشاره می کنیم.قورچی باشی: از صاحب این منصب که در زمان صفویه به گفته مؤلف تذکره الملوک عمده ترین امراء دولت باهره، و ریش سفیدان قاطبه ایلات و اویماقات و ممالک محروسه بود، در این دوره نام و نشانی نیست و به قراری که محمد کاظم مروی می نویسد نادر این منصب را حذف کرده بود.(شعبانی 1369، ج1: 204)
قوللر آقاسی: منصب قوللر آقاسی که سرکرده ی غلامان شاهی در عصر صفوی بود نیز در زمان نادر از میان رفته بود.(شعبانی 1369، ج1: 204)
ایشیک آقاسی: این منصب که در زمان صفوی ریش سفید یساولان (نگهبانانی که در کاخ شاهی کشیک می دادند) و رئیس قاپوچیان (دربانان) و جارچیان، که وظیفه وی مرتب کردن حضار بنا به مرتبه و مقام آن ها در مجلس پادشاهی، و چیدن سفره و از نظر گذرانیدن پیشکش ها و هدایا از جمله وظایف او بود، بنابه گفته ی محمد کاظم مروی در زمان نادر حذف شده بود، ولی با توجه به اهمیت شغل وی و مسئولیت هایش بعید به نظر می رسد که کسی مصدر چنین سمتی نبوده باشد. پیش از تاج گذاری نادر، در سال 1146 علی رضا بیگ افشار ایشیک آقاسی نادر بود که در همین سال به فرمان نادر در بغداد کشته شد. می توان گفت که در دوران سلطنت نادر عملاً کسی بدین سمت منصوب نشد ولی قاعدتاً کسی عهده دار این وظایف بوده است، چرا که در ایالات ایران کماکان ایشیک آقاسی ها در خدمت حکام و والیان گماشته می شدند. چنان که در سال 1148 که نادر، محمد ابراهیم خان برادر خود را صاحب اختیار آذربایجان کرد، محمد کریم بیک را به عنوان ایشیک آقاسی باشی او انتخاب کرد. و باز در حین ورود به هندوستان «کلبعلی خان» ولد «باباعلی بیک افشار» را به حکومت «مرو» سرافراز و شاه قلی بیک را به رتبه ی ایشیک آقاسی گری ولایت منصوب نمود. (شعبانی 1369، ج1: 205) هم چنین شفقت فرمود و محمد قاسم بیک را ایشیک آقاسی نمود.(شعبانی 1369، ج1: 208). هم چنین در فهرست مناصب درباری نادر از ایشیک آقاسی حرم نیز یاد کرده اند.
ایشیک آقاسی حرم: دکتر شعبانی ذیل عنوان مقرب الحضرت ها از منصب ایشیک آقاسی حرم یا می کند و می نویسد: معلوم نیست که نادرشاه به دنبال از میان بردن عنوان ایشیک دربار، ایشیک آقاسی حرم را نیز از بین برده باشد، چه اگر اسم و لقب افراد هم عوض می شد، کار و مسئولیت هایشان وجود داشت. بنابراین بعید است نادر سمت ایشیک آقاسی حرم را از حرم سرای نسبتاً پر جمعیت خود حذف کرده باشد، چرا که بنابه گفته ی «هانوی» نادر در سال های آخر عمر سی و سه زن در حرم داشته است.(شعبانی 1369، ج1: 215-216)
یساولان صحبت: که در واقع ندیمان نادر بودند و از کسانی چون نظر علی خان و یا علی خان بیگدلو، به عنوان یساولان قدر اول نادری نام می برند.(شعبانی 1369، ج1: 216)
محمد کاظم مروی توضیح می دهد که در پیشگاه نادر، نایبان ایشیک آقاسی و جارچیان و حاجیان با فریاد «سلام در» مردم را وادار به کرنش می نمودند. محتملاً این شغل (نایب ایشیک آقاسی) در اختیار همان یساولان حضور بوده است.(شعبانی 1369، ج1: 216)
وزیر بیوتات: حدود مسئولیت های این مقام در دوره ی صفوی نظارت بر مخارج دربار بوده است ولی در دوره نادر که پایتخت مشخصی در کار نبود، به درستی نمی توان درباره این سمت قضاوت کرد. هانوی در بیان مسائل مربوط به دربار نادری، از مصطفی خان بیکدلو به عنوان وزیر دربار یاد می کند. با توجه به این که مقام ایشیک آقاسی از چشم نادر افتاده بود، شاید این شخص، که از محارم صمیمی نادر بود، مسئولیت های مربوط به «وزارت بیوتات» را نیز بر عهده داشته.(شعبانی 1369، ج1: 220)
ناظر بیوتات: به قراری که در سواد فرمان نظارت بیوتات خاصه به محمدعلی خان نامی دیده می شود، مسئولیت دارنده این منصب خرید کلیه اجناسی است که مورد احتیاج «سرکارخاصه شریفه» بود، هم چنین پیش کشی های تقدیمی رجال و بزرگان مملکتی نیز که جنبه خوراکی داشت به وی تحویل داده می شد. از جمله شاغلان منصب مزبور«امام ورودی بیگ افشار» است که در سال 1145 به خدمت مشغول بوده است.(شعبانی 1369، ج1: 206)
صاحب جمع خزانه عامره: بی گمان مسئولیت دارنده این مقام، عظیم و هراس آور بوده است و می بینیم که نادر یکی از این کسان، «آقا محمد خزنه دار و صندوق دار خزانه عامره» را در 1152به جهت اختلاس سه خروار طلا در دهلی کشت.(شعبانی 1369، ج1: 218)
منشی الممالک: گفته شده که میرزا مهدی خان، منصب منشی الممالکی نادر را تا 1148بر عهده داشت و پس از وی میرزا مؤمن عهده دار این سمت بود. سمت هایی چون مهردار مهر همایون، مهردار مهر «شرف نفاذ»، دوات دار انگشتر شاه، و دوات دار نیز بر حسب ضرورت در دربار نادری حضور داشته اند.(شعبانی 1369، ج1: 215)
مجلس نویس: مجلس نویس یا واقعه نویس مسئول نگارش نامه ها و فرمان های پادشاه بوده است. ارقام مناصب و ملازمت و مستمری ها را هم وی به دستور شاه می نوشته و به مهر او می رسانیده است. گفته شد که در زمان نادر و تا سال سلطنت او، این مسئولیت به میرزا مهدی خان منشی الممالک اختصاص داشته، و از آن پس، شاه، «میرزا مؤمن ابیوردی» را متصدی این امر ساخته و مهدی خان را به سمت وقایع نگار خود انتخاب کرده است.(شعبانی 1369، ج1: 209)
امیر شکارباشی: از جمله سمت های حذف شده در دوره نادری است.(شعبانی 1369، ج1: 207)
خواجه سرایان و حکیم باشی ها و منجمین نیز در این دوره، چون ادوار دیگر، از صاحب منصبان دربار شاهی بودند. هرچند از منجم باشی خاصی به عنوان منجم باشی دربار نادرشاه ذکری به میان نیامده است، اما ظاهراً نادر نیز به تفأل منجمان اعتنا می ورزیده و به قول میرزا مهدی «رصد بندان دقیقه یاب و اخترشناسان بطلمیوس انتساب» روز پنج شنبه بیست و چهارم شوال 1148 را برای تاج گذاری تعیین کردند.[1](شعبانی 1369، ج1: 214)
مناصب روحانی:
صدارت (عامه و خاصه): پس از آن که در سال 1148 ملاباشی و صدرالصدور ایران، میرزا ابوالحسن، بر اثر مخالفت با اصلاحات مذهبی نادر کشته شد، شاه مناصب صدارت عامه و خاصه و شیخ الاسلامی ایران را با هم یکی کرد و همه را به میرزا ابوالقاسم کاشانی که از طرفداران جدی و حامیان وفادارش بود تفویض کرد. وی هم اوست که به همراه ملا علی اکبر خراسانی (ملاباشی سابق الذکر) و عبدالباقی خان زنگنه برای رسانیدن پیام نادر به سلطان و علماء ترک، به عثمانی رفت[2]. پس از این مسافرت دیگر ذکری از میرزا ابوالقاسم کاشانی در منابع به میان نیامده است. محتمل است که یا به دلیل درگذشت صدر، یا از بین رفتن اعتبار مقام صدارت، نام وی به محاق فراموشی فرورفته باشد. قدر مسلم این که نادر پس از وی، دیگری را به عنوان صدرالصدور انتخاب نکرده است.(شعبانی 1369، ج1: 199)ملاباشی: هیچ یک از تعهدات و اشتغالاتی که بر این شغل و شاغلان آن در دوره صفویه ذکر شده، چون: استدعای وظیفه به جهت طالبان علم و مستحقّین، و تحقیق مسائل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور شرعیه، یا داد و ستد وجوه حلال و بِر و صدقات، به مفهوم حقیقی مورد اعتنای نادر نبود تا از ملاباشی خود آن ها را طلب کند. این عنوان از سال 1148 تا پایان زندگی نادر که مقارن با انتهای حیات شاغل این مقام است، به عهده ملاعلی اکبر خراسانی بود.(شعبانی 1369، ج1: 197)
شیخ الاسلام: در شرح مقام صدارت گفته شد که نادر مقام شیخ الاسلام ایران را نیز ضمیمه آن کرد و به میرزا ابوالقاسم کاشانی تفویض کرد. اما برخی برآنند که نادر منصب شیخ الاسلامی را به کل از نظر انداخت، یا به شخص معتبری همتای دو روحانی مورد نظر خویش (ملاعلی اکبر و ملاابوالقاسم) نداده است و مورخین معمولاً از میرزا ابوالقاسم به عنوان صدرالصدور یاد کرده اند نه شیخ الاسلام.(شعبانی 1369، ج1: 200)
قاضی: وظیفه قاضی رسیدگی به دعاوی مردم بر طبق شریعت بود. وقتی حکم شرعی هر دعوایی به وسیله قاضی نوشته می شد، دستگاه دولتی و مأموران اجرا به انفاذ آن می پرداختند. هر شهر ایران برای خود قاضی معینی داشته و مسئولیت های مربوطه به عهده وی بوده است.(شعبانی 1369، ج1: 200)
قاضی عسکر: وظیفه این شخص رسیدگی به امور شرعی نظامیان بوده است و چون نفوذ صدر که در عصر صفوی این مقام را تحت الشعاع خود قرار داده بود، دیگر در میان نبود، می توان گفت که وی کل امور محوله را انجام می داده است.(شعبانی 1369، ج1: 200)
دیوان بیگی: در زمان صفویه یکی از مناصب مهمی که از جهتی باید در حوزه نظام قضایی و از طرف دیگر در حوزه امور اداری تعریف می شد، مقام دیوان بیگی بوده است که مهم ترین وظیفه او حضور در کنار صدر(به عنوان یک مقام روحانی) برای رسیدگی به دعاوی پیرامون احداث اربعه (قتل، کور کردن، شکستن دندان و ازاله بکارت)، و دعاوی مالی افراد بوده است. وی علاوه بر حضور در این محکمه مجری حکم شرعی صادره از طرف صدر بود. اما از آن جا که در زمان نادر شخصیت همه صاحب منصبان تحت الشعاع شخصیت نادر بود، ذکری از مسائل خاص دیوان بیگی نیست. ولی مسئولیت های مربوط به وی طبعاً وجود داشته و کسی عهده دار این امور بوده است. اگر کوچک شدن بسیاری از مقامات را به دلیل سلطه سنگین و زمخت نادری در نظر بیاوریم، شاید مسئولیتی از این قبیل را هم فرضاً در عهده ی شخصی چون عریضه بیگی بدانیم. چه نادر عادت به دخالت در جزء و کل امور داشت و چون دربار ثابتی هم در میان نبود که موقعیت و مسئولیت هر کس در آن با صراحت معین شده باشد، مسئولیت هایی که در دولت های پیشین به عهده وزیر و وکیل و دیوان بیگی و اعتماد الدوله بود به امثال عریضه بیگی ها و واسطه های اعلام نظر همایونی واگذار شده بود.(شعبانی 1369، ج1: 206-207)
امراء بلاد در تقسیمات کشوری:
والی: مرتبه این مقام در آثار نویسندگان عصر نادری، به درستی مشخص نشده است. در عصر صفوی تعداد ولات معدود و محدود بود (والی خراسان، والی لرستان، والی گرجستان و والی کردستان) ولی در عهد نادری، این سمت نامشخص و عنوان آن نامعین است، به عنوان مثال والی فارس را در کتب مختلف، یک جا با عنوان والی، و جای دیگر با عنوان حاکم و در جایی دیگر به صورت نایب الحکومه ذکر کرده اند، ولی در عین حال این عنوان کماکان بالاترین مقام حکومتی بود و برادر، برادرزادگان و فرزندان نادر هرگاه به فرمانروایی منطقه ای منصوب می شدند، با همین عنوان «والی» و یا «صاحب اختیار» خوانده می شدند(شعبانی 1369، ج1: 201) و این که والی در ولایت، صاحب منصبی اداری بوده یا نظامی، یا واجد هر دو مسئولیت و یا با عنایت به حوزه اقتدار والی متفاوت بوده نیز مبهم است. به عنوان مثال میرزا مهدی خان استرآبادی در باب مناصب و مسئولیت هایی که نادر پس از تاج گذاری به افراد محول نمود، می نویسد: زمام امور خراسان به سرپنجه ی اقتدار رضا قلی میرزا تفویض و اختیارات مهمات آن سرکار را به طهماسب قلی جلایر، که از معتبرین این دولت ابد بنیان است، عنایت فرمود. سپه سالاری و اختیار کل ممالک آذربایجان را به ظهیرالدوله ابراهیم خان برادر والاگهر خود عنایت، و مقرر داشتند تمام بیگلربیگیان و حکام ولایات آذربایجان از حد قپلان کوه (قافلان کوه) الی آرپه چای و منتهای داغستان و گرجستان تابع امر و نهی او باشند. مهدی بیک خراسانی، یوزباشی زنبورکچی به ایالت شیروان و خطاب خانی و امیرالامرائی سرافرازی یافتند.(استرآبادی 1341: 273)بیگلربیگی: برای دارندگان این عنوان نیز مقام ثابتی وجود نداشته است. هانوی (Hanway) می نویسد: که سه جایگاه بیگلربیگی نشین در سه ناحیه حساس کشور، یعنی خراسان، دربند(شیروان) و فارس وجود داشته است. ولی آن چه در متون این دوره مشهود است گذشته از شیروان و فارس، در هویزه، هرات، فِیلی[3] و مرو نیز بیگلربیگیانی بر مسند امارت مستقر بوده اند.(شعبانی 1369، ج1: 202)
خان: از امتیازات این عصر تلقی می گردید، و غالباً دارنده ی آن، واجد رتبه مهمی بوده است. چنان که می توان گفت که پس از نام عادی هر کس، عنوان ها یا القاب «بیگ» و «سلطان» و «خان» مراتب را ارتقاء تدریجی او را نشان می داده است. گذشته از کسانی بر سبیل توارث از لقب های مزبور استفاده می کرده اند، در دوره نادری هم تعداد کسانی که از او عنوان خانی کسب کرده اند کم نبوده اند. چنان که در سال 1149 پس از ورود به اصفهان «حاتم بیک کردبادلو خراسانی» را که از مقربان درگاه والا بود، به ایالت و دارایی دارالسطنه اصفهان تعیین فرمود و به لقب ارجمند خانی سرفراز گردانید و در سال 1143 پس از تسخیر هرات «پیرمحمد سلطان» حاکم جام را به ایالت هرات سربلند و به خطاب خانی بهره مند گردانید».(شعبانی 1369، ج1: 203)
سلطان: در سلسله مراتب القاب پس از بیگ قرار گرفته بود نادر به کرات کسانی را به رتبت سلطان سرافراز کرده بود، چنان که شاه قلی مروی را به رتبه ی سلطنت و حکومت بلده کازران سرافراز ساخته، به لقب ارجمند سلطانی معزز و سربلند گردانید (شعبانی 1369، ج1: 204)
مناصب دیوانی:
دردوره های قبل و بعد از نادر، صدراعظم یا نخست وزیر در رأس امور دیوان قرار داشت ولی چنان که ذکر شد نادر این منصب را که عالی ترین سمت دیوانی بود را حذف کرد.مستوفی الممالک: شاید اهمیت شغل مستوفی الممالک، در عصر نادری از هر مسئولیت دیگر اداری سنگین تر بوده است، چون نه تنها نادر منظماً برای مخارج لشکرکشی های خود پول می خواسته است، بلکه با دقت و حوصله ی زیاد، به مسائل مالی مملکت توجه می کرد، و جمیع حساب ها را مورد بررسی قرار می داد. نادر با توجه به مسئولیت سنگین مستوفی الممالک از سال سلطنت خود این مسئولیت را میان چهار نفر تقسیم کرد. محمد کاظم مروی می نویسد: شاه چهار مستوفی الممالک تعیین کرد، میرزا شفیع تبریزی را مستوفی خراسان و میرزا محمد علی اصفهانی را مستوفی فارس نمود. و البته به دنبال این اقدام برای ولایات نیز وزراء و مستوفیان و عمال و ضابطان تعیین نمود.(شعبانی 1369، ج1: 209-210) آرونوا، پس از ذکر اختیارات و مسئولیت های بسیار وزیر اعظم در امور مالی در عصر صفوی و حذف این منصب توسط نادر پس از تاج گذاری در دشت مغان، خاطرنشان می سازد: اداره تمام دستگاه مالی دولت تحت نظر شاه بود. در عین حال این دستگاه متمرکز نبود. تمام دولت به چهار ولایت بزرگ تقسیم می شد: آذربایجان (با توابعش: گرجستان، ارمنستان و تمام متصرفات ورای قفقاز)[4]، عراق(عجم)، خراسان و فارس. در رأس خزانه ی هر یک از مناطق نامبرده یک نفر مستوفی الممالک قرار داشت. پس از ذکر نام مستوفی الممالک ولایات مذکور (به همان ترتیب که پیشتر ذکر شد) می نویسد: بعداً هنگامی که نادر متصرفات ولایت جدیدی تشکیل داد و مستوفی الممالکی نیز برای «کلیه مداخل و مخارج ولایت جدیدی تشکیل داد و مستوفی الممالک نیز برای «کلیه مداخل و مخارج ولایت هندوستان» تعین کرد.(آرونوا 1352: 139) هیچ یک از صاحب منصبان اداره ی مالی نتوانستند آن سلطه و نفوذی را که وزیر اعظم یا مستوفی الممالک در دولت صفویان داشتند به دست آورند. در دولت نادر، مستوفی الممالک هر ولایت به وسیله شاه کنترل می شد. شاه به طور دقیق جزئیات اداره ی مالی دولت و نیز هر یک از ایالات را رسیدگی می کرد. حاکم هر ناحیه و ولایت، مسئول جمع آوری به موفق و کامل مالیات های دولتی بود.(آرونوا 1352: 140)
معیرالممالک[5]: وظیفه معیران این بود که زر و سیم را با عیار وزن معین، و با نقشی که به نظر شاه رسیده بود، سکه می زدند. چون ضرب سکه و خواندن خطبه از نظر شناسایی سلطنت پادشاه اهمیت داشت، همیشه معیران از اشخاص مورد اعتماد برگزیده می شدند. همه ی امور ضراب خانه تحت نظر معیرالممالک بود، و وی در همه ی مجالس خاص و عام حضور داشت، بدون سلطه خدمت شاه می رسید و اظهارات خود را بیان می کرد. معیّرالممالک نادر، «حسن علی خان معیرالممالک» نام داشت و در تمام مدت عمر نادر مشیر و مشار نادر و مالک الرقاب ایران بود.(شعبانی 1369، ج1: 214)
بامداد می نویسد حسین علی بیک بسطامی که بعدها از طرف نادر شاه به لقب معیرالممالک ملقب گردید جد اعلای خانواده ی معیر یا معیرالممالک است. اکثر مورخین نام این شخص را در کتب خود «حسن علی» ذکر کرده اند، در صورتی که صحیح آن «حسین علی» است. دوست علی خان اول معیرالممالک پسر همین «حسین علی بیگ» است که پس از فوت پدر هنگامی که فرزندش تولد یافت به مناسبت نام پدر نام او را «حسین علی» گذاشت که بعدها این شخص داماد فتحعلی شاه و ملقب به معیرالممالک شد.(بامداد1371، ج1، 433)
مناصب نظامی در زمان نادر:
جزایرچی باشی: جزایرچیان پیاده نظام ممتازی بودند، مسلح به تفنگ. اسلحه آن ها تفنگ بزرگی بود که به هنگام استفاده روی سه پایه قرارمی گرفت. این قسمت نیز به وسیله نادر ایجاد شده تعداد افراد آن را تابیست هزار نفر نوشته اند. (شعبانی 1369، ج1، 208) آرونوا در این مورد می نویسد: سپاه دوازده هزار نفری «جزایرچی» (یا تفنگچی) پیاده نظام عظیم و ممتاز کشور را تشکیل می داد. جزایرچی ها خوب لباس می پوشیدند و از شاه تعلیم می گرفتند. جزایرچی ها به تفنگ های چخماقی سنگینی مسلح بودند (وزن هر یک 18کیلوگرم و بیش تر بود). تفنگ چخماقی، دهانه ی گشادی داشت و مرصع به طلا و نقره بود.(آرونوا 1352: 146-147)چرخچی باشی: این شغل نیز از مبتدعات عصر افشاری است و فتحعلی خان افشار در سال 1149چرخچی باشی سپاه ایران بوده است[6] (شعبانی 1369، ج1: 208)
زنبورکچی باشی: زنبورک توپ کوچکی بود که معمولاً بر پشت شتر و یا استر قرار می دادند. این منصب از مناصب ابداعی نادر است. و ظاهراً صاحب این منصب، جایگاه مهمی داشته است، چرا که نوشته اند: در سال 1147 ولایت شماخی را به مهدی بیگ زنبورکچی باشی شفقت فرمود و محمد قاسم بیک را ایشیک آقاسی نمود.(شعبانی 1369، ج1: 208)
امیر آخورباشی جلو و امیر آخورباشی صحرا: اگرچه وظایف تعریف شده برای این مناصب از بین نرفته بود، ولی ذکر این مناصب و نام متصدیان آن معلوم نگردیده است.(شعبانی 1369، ج1: 208-209).
جمع بندی
طهماسب قلی در 24شوال 1148، دوازده روز به نوروز مانده تاج سلطنت بر سر گذاشت و نادرشاه خوانده شد و سلسله صفویه که در حقیقت در 1145 با خلع طهماسب دوم منقرض شده بود، با عزل شاه عباس سوم به کلی برافتاد. اگرچه نادر با بازپس گیری بخش هایی از ایران که به واسطه بی کفایتی سلاطین متأخر صفوی از ایران جدا شده بود خدمت ذی قیمت و شایان توجهی به ایران و ایرانیان کرد، اما بنابه گفته اقبال آشتیانی ایرانیان از همان ابتدای کار با او صفایی نداشتند. یکی به علت اصرار نادر در برانداختن مذهب شیعه و ترویج تسنن و لغو آداب دینی مخصوص شیعیان، و ضبط اوقاف. دیگر به سبب سعی نادر در محو نام و نشان صفویه و واداشتن مردم ایران به فراموش کردن آن خاندان و از یاد بردن آثار خیر آنان. نادر در شب یک شنبه 11 جمادی الاخری 1160 در فتح آباد خبوشان، در سراپرده ی خویش به دست رؤسای قزلباش از پای درآمد. بعد از نادر که قریب دوازده سال (از 1148تا 1160) سلطنت کرد، برادرزاده اش علی قلی خان پس از تصرف کلات و ضبط خزائن نادری، در 27 جمادی الاخری سال 1160 در مشهد به لقب علی شاه و عادل شاه به جای عم خود جلوس کرد و برادر کوچک تر خود ابراهیم خان را سردار عراق و مأمور اصفهان کرد. ابراهیم خان سال بعد در اصفهان خود را ابراهیم شاه خواند و مدعی برادر شد و در جنگی که در خاک زنجان بین این دو برادر درگرفت، ابراهیم شاه بر برادر ظفر یافت و علی شاه دست گیر، و به حکم برادر کهتر خود کور شد. مردم مشهد در 9شوال 1061 شاهرخ را به سلطان برداشتند. شاهرخ نیز به دست میرسید محمد، متولی مشهد، که سلطنت را حق صفویه می دانست نابینا و از سلطنت خلع شد. میرمحمد با نام شاه سلیمان ثانی در مشهد به پادشاهی نشست، اما مردم مشهد پس از چهل روز وی را کور کردند و باز شاهرخ نابینا را بر خود سلطان شناختند و شاهرخ به همین حال در مشهد اسمی از سلطنت بر خود داشت، تا این که در سال 1210 درگذشت و پسرش نادر میرزا جای او را گرفت. فتحعلی شاه در سال 1218 نادر میرزا را از خراسان برانداخت و سلسله افشاریه به این ترتیب به کلی منقرض شد.در مورد تحولات اداری در دوره افشاریه باید گفت دولت مستعجل نادری مجال آن را نیافت که تغییر و تحول قابل توجهی در سازمان های اداری کشوری به وجود آورد. دستورالعمل های امور دیوانی، تقریباً همان هایی بود که در روزگار صفویان نضج و قوام یافته بود، اغلب این مراتب و مناسب، نه تنها دراین دوره، که بعدها نیز تا اواسط عصر قاجاریه، که آغاز نفوذ رسم و راه های اروپایی است برقرار مانده بود.
یکی از ویژگی های عصر نادری که لاجرم بر همه امور، و از جمله بر نحوه اداره ی کشور سایه افکنده بود مطلق العنانی و استبداد رأی نادر بود. خودمحوری و خودبینی نادر موجب شده بود که نادر همواره از تقسیم قدرت و تفویض اختیار به دیگران اجتناب ورزد و بیش از هر چیز در صدد حذف مناصب و یا تقلیل اختیارات متصدیان مناصب معمول برآید چنان که محمد کاظم مروی مولف عالم آرای نادری در توضیح تنسیقات پس از جلوس نادرشاه به سلطنت می نویسد:«و جهت سرکار خاصه شریفه، چند خدمت را که از معظّمات امور کارخانه ی سلطنت است و در درگاه سلاطین سابقه معمول بوده، چون وزیر اعظم که اعتمادالدوله می گویند و ایشیک آقاسی باشی و قورچی باشی، تعیین این ها را موقوف فرمود». نادر از تشریفات زائد دیوانی که علی الرّسم در دوره های تجمل خواهی و آسایش طلبی متداول بود، بیزار بود و با توجه به روحیه او می توان ادعا کرد که هیچ یک از مقامات و مناصب عهد صفوی، حائز اهمیت شناخته شده پیشین نبوده است. علی ایحال در این جا برخی از مهم ترین مقامات کشوری که مبتنی بر فهرست مقامات مذکور در تذکره الملوک مینورسکی، در عهد صفوی تنظیم شده اشاره می شود:
در دوره افشاری نیز کماکان شاه در رأس امور بود، و اگرچه نادر که همه ی دوران زمام داری خود را در جنگ و ستیز گذراند و برخلاف بسیاری از سلاطین دربار مجللی نداشت ولی بسیاری از مناصب درباری که لازمه حکومت در آن عصر بود، کمابیش در دربار نادری نیز وجود داشت. برخی از مناصب درباری در عهد نادر حذف و برخی دچار تغییر شده بود، که در این جا به وضعیت پاره ای از این مناصب اشاره می کنیم.
قورچی باشی: از صاحب این منصب در این دوره نام و نشانی نیست و به قراری که محمد کاظم مروی می نویسد نادر این منصب را حذف کرده بود.
قوللر آقاسی: منصب قوللر آقاسی که سر کرده غلامان شاهی در عصر صفوی بود نیز در زمان نادر از میان رفته بود.
ایشیک آقاسی: این منصب نیز بنا به گفته محمد کاظم مروی در زمان نادر حذف شده بود، ولی با توجه به اهمیت شغل وی و مسئولیت هایش بعید به نظر می رسد که کسی مصدر چنین سمتی نبوده باشد.
ایشیک آقاسی حرم: دکتر شعبانی ذیل عنوان مقرب الحضرت ها از منصب ایشیک آقاسی حرم یاد می کند و می نویسد: معلوم نیست که نادرشاه به دنبال از میان بردن عنوان ایشیک آقاسی دربار، ایشیک آقاسی حرم را نیز از بین برده باشد، چه اگر اسم و لقب افراد هم عوض می شد، کار و مسئولیت هایشان وجود داشت. بنابراین بعید است نادر سمت ایشیک آقاسی حرم را از حرم سرای نسبتاً پرجمعیت خود حذف کرده باشد، چرا که بنا به گفته ی «هانوی»، نادر در سال های آخر عمر سی و سه زن در حرم داشته است.
یساولان صحبت: که در واقع ندیمان نادر بودند و از کسانی چون نظر علی خان و یا علی خان بیگدلو، به عنوان یساولان قدر اول نادری نام می برند.
وزیر بیوتات: حدود مسئولیت های این مقام در دوره صفوی نظارت بر مخارج دربار بوده است ولی در دوره نادر که پایتخت مشخصی در کار نبود، به درستی نمی توان درباره این سمت قضاوت کرد. هانوی در بیان مسائل مربوط به دربار نادری، از مصطفی خان بیکدلو به عنوان وزیر دربار یاد می کند. با توجه به این که مقام ایشیک آقاسی از چشم نادر افتاده بود، شاید این شخص، که از محارم صمیمی نادر بود، مسئولیت های مربوط به «وزارت بیوتات» را نیز بر عهده داشته.
ناظر بیوتات: به قراری که در سواد فرمان نظارت بیوتات خاصه به محمد علی خان نامی دیده می شود، مسئولیت دارنده این منصب خرید کلیه اجناسی است که مورد احتیاج «سرکار خاصه شریفه» بود.
صاحب جمع خزانه عامره: نوشته اند نادر یکی از متولیان این سمت، به نام «آقا محمد خزانه دار و صندوق دار خزانه عامره» را در 1152 به جهت اختلاس سه خروار طلا در دهلی کشت.
منشی الممالک: گفته شده که میرزا مهدی خان، منصب منشی الممالکی نادر را تا 1148 برعهده داشت و پس از وی میرزا مؤمن عهده دار این سمت بود. سمت هایی چون مُهردار مُهر همایون، مهردار مهر«شرف نفاذ»، دوات دار انگشتر شاه، و دوات دار نیز بر حسب ضرورت در دربار نادری حضور داشته اند.
مجلس نویس: مجلس نویس یا واقعه نویس مسئول نگارش نامه ها و فرمان های پادشاه بوده است. و ارقام مناصب و ملازمت و مستمری ها را هم وی به دستور شاه می نوشته و به مهر او می رسانیده است.
مناصب روحانی: صدارت (عامه و خاصه): پس از آن که در سال 1148 ملاباشی و صدرالصدور ایران، میرزا ابوالحسن، بر اثر مخالفت با اصلاحات مذهبی نادر کشته شد، شاه مناصب صدارت عامه و خاصه و شیخ الاسلامی ایران را با هم یکی کرد و همه را به میرزا ابوالقاسم کاشانی که از طرفداران جدی و حامیان وفادارش بود تفویض کرد.
ملاباشی: این عنوان از سال 1148 تا پایان زندگی نادر که مقارن با انتهای حیات شاغل این مقام است، به عهده ملاعلی اکبر خراسانی بود.
شیخ الاسلام: در شرح مقام صدارت گفته شد که نادر مقام شیخ الاسلام ایران را نیز ضمیمه آن کرد و به میرزا ابوالقاسم کاشانی تفویض کرد.
قاضی: وظیفه قاضی رسیدگی به دعاوی مردم بر طبق شریعت بود. هر شهر ایران برای خود قاضی معینی داشته و مسئولیت های مربوطه به عهده وی بوده است.
قاضی عسکر: وظیفه این شخص رسیدگی به امور شرعی نظامیان بوده است.
مراتب و مناصب امراء بلاد در تقسیمات کشوری عبارت بوده است از:
والی: مرتبه این مقام در آثار نویسندگان عصر نادری، به درستی مشخص نشده است. در عصر صفوی تعداد ولات معدود بود (والی خراسان، والی لرستان، والی گرجستان و والی کردستان) ولی در عهد نادری، این سمت نامشخص و عنوان آن نامعین است، به عنوان مثال والی فارس را در کتب مختلف، یک جا با عنوان والی، و جای دیگر با عنوان حاکم و در جایی دیگر به صورت نایب الحکومه ذکر کرده اند، ولی در عین حال این عنوان کماکان بالاترین مقام حکومتی بود و برادر، برادرزادگان و فرزندان نادر هرگاه به فرمانروایی منطقه ای منصوب می شدند، با همین عنوان «والی» و یا «صاحب اختیار» خوانده می شدند.
بیگلربیگی: برای دارندگان این عنوان نیز مقام ثابتی وجود نداشته است. هانوی (Hanway) می نویسد: که سه جایگاه بیگلربیگی نشین در سه ناحیه حساس کشور، یعنی خراسان، دربند (شیروان) و فارس وجود داشته است. ولی آن چه در متون این دوره مشهود است گذشته از شیروان و فارس، در هویزه، هرات، فِیلی، و مرو نیز بیگلربیگیانی بر مسند امارت مستقر بوده اند.
خان: از امتیازات این عصر تلقی می گردید، و غالباً دارنده ی آن، واجد رتبه مهمی بوده است. چنان که می توان گفت که پس از نام عادی هر کس، عنوان ها یا القاب «بیگ» و «سلطان» و «خان» مراتب ارتقاء تدریجی او را نشان می داده است.
سلطان: در سلسله مراتب القاب پس از بیگ قرار گرفته بود و نادر به کرات کسانی را به رتبت سلطان سرافراز کرده بود.
مناصب دیوانی:
مستوفی الممالک: شاید اهمیت شغل مستوفی الممالک، در عصر نادری از هر مسئولیت دیگر اداری سنگین تر بوده است، نادر با توجه به مسئولیت سنگین مستوفی الممالک از سال سلطنت خود این مسئولیت را میان چهار نفر تقسیم کرد. محمد کاظم مروی می نویسد: شاه چهار مستوفی الممالک تعیین کرد، میرزا شفیع تبریزی را مستوفی آذربایجان و میرزا باقر خراسانی را مستوفی عراق و میرزا علی اصغر را مستوفی خراسان و میرزا محمد علی اصفهانی را مستوفی فارس نمود. البته به دنبال این اقدام برای ولایات نیز وزراء و مستوفیان و عمال و ضابطان تعیین نمود.معیّرالممالک: وظیفه معیّران این بود که زر و سیم را با عیار و وزن معیّن، و با نقشی که به نظر شاه رسیده بود، سکه می زدند. چون ضرب سکه و خواندن خطبه از نظر شناسایی سلطنت پادشاه اهمیت داشت، همیشه معیران از اشخاص مورد اعتماد برگزیده می شدند. همه ی امور ضراب خانه تحت نظر معیرالممالک بود، و وی در همه ی مجالس خاص و عام حضور داشت، بدون واسطه خدمت شاه می رسید و اظهارات خود را بیان می کرد. معیرالممالک نادر، «حسنعلی خان معیرالممالک» نام داشت و در تمام مدت عمر نادر مشیر و مشار نادر و مالک الرقاب ایران بود.
مناصب نظامی در زمان نادر:
جزایرچی باشی: جزایر چیان پیاده نظام ممتازی بودند، مسلح به تفنگ. اسلحه آن ها تفنگ بزرگی بود که به هنگام استفاده روی سه پایه می گرفت. این قسمت به وسیله نادر ایجاد شده تعداد افراد آن را تا بیست هزار نفر نوشته اند.چرخچی باشی: این شغل نیز از مبتدعات عصر افشاری است.
زنبورکچی باشی: زنبورک توپ کوچکی بود که معمولاً بر پشت شتر و یا اَستَر قرار می دادند. این منصب از مناصب ابداعی عصر نادر است. و ظاهراً صاحب این منصب، جایگاه مهمی داشته است.
پی نوشت ها :
1. رصد بندان دقیقه یاب و اخترشناس بطلمیوس انتساب، روز پنج شنبه بیست و چهار شهر شوال سال هزار و صد و چهل و هفت هجری مطابق توشقان ئیل را، که دوازده روز به نوروز فیروز مانده بود، برای جلوس همایون معین کردند(استرآبادی 1341: 271) رؤوس منابر و وجوه دنانیر به نام نامی و القاب گرامی آن خسرو دادگر زیب و فر یافت. میرزا قوام الدین محمد قزوینی «الخیر فی ماوقع» را تاریخ جلوس یافته و بعضی از نکته سنجان قزوین «لاخیر فی ماوقع» خواندند.(استرآبادی 1341: 272)
2. عبدالباقی خان زنگنه، که از امراء معتبر بود، به سفارت تعیین و به اتفاق میرزا ابوالقاسم کاشی و ملاعلی اکبر ملاباشی، با نامه ی همایون و یک زنجیر فیل و هدایای نفیسه روانه دربار عثمانی نمود، تا جلوس همایون را به پادشاه روم اعلام و انجام امر مصالحه را متعلق به شروط خسمه ی مذکوره فرمودند (استرآبادی 1341: 274) شروط خمسه ی مذکور که نادر شاه مصالحه ی ایران و عثمانی را منوط به پذیرش آن از جانب دولت عثمانی نمود به شرح ذیل بود:
مطلب اول آن که: چون شما ازعقائد سابقه نکول و طریق تقلید امام به حق ناطق، جعفر صادق (علیه السلام)، که از ائمه حق است، اختیار و قبول کرده اید، قضات و علما و افندیان کرام روم، اذعان به صحت آن کرده آن را خامس مذاهب شمارند.
مطلب ثانی آن که: چون در کعبه ی معظمه ارکان اربعه ی مسجدالحرام به ائمه مذاهب اربعه تعلق دارد، ائمه ی این مذهب نیز در یک رکن با ایشان شریک بوده به آئین جعفری نماز گزارند.
مطلب ثالث آن که: هر ساله از طرف ایران امیر حاج تعیین شود، که به طریق امیر حاج مصر و شام در کمال اعزاز و احترام حجاج ایران را به کعبه معظمه ی مقصود رسانیده، از طرف دولت عثمانیه با امیر حاج ایران به دستور امیر حاج مصر و شام سلوک و مسلوک شود.
مطلب رابع آن که: اسراء هر دو مملکت نزد هر کس بوده باشند مطلق العنان بوده، بیع و شری بر ایشان روانباشد.
مطلب خامس آن که: وکیلی از دولتین یکدیگر بوده، امور مملکتین را بر وفق مصلحت فیصل می داده باشند.(استرآبادی 1341: 270) ناگفته نماند که نادر در دشت مغان که جمیع نمایندگان اعیان، روحانیان، بزرگان و حکام ولایات به دعوت نادر گرد آمده بودند، قبول سلطنت خود را منوط به قائل شدن به حقانیت چهار خلیفه که یکی بعد از دیگری متکفل امر خلافت شده اند نموده، به علاوه سب و رفض را ممنوع داشته و گفته بود هرگاه اهل ایران به سلطنت ما راغب و آسایش خود را طالب باشند این ملت را، که مخالف رویه ی اسلام کرام و آروغ عظام نواب همایون ماست باید تارک گردند. لیکن چون امام همام جعفربن محمد الباقر(علیه السلام) امام به حق ناطق است، او را سر مذهب خود دانسته، در فروعات مقلد طریقه و اجتهاد آن حضرت باشند. میرزا مهدی خان استرآبادی می افزاید: ایشان نیز متفق الآراء این حکم را به سمع رضا اصغاء داشته، و وثیقه برای تأکید و استقرار این مطلب مرقوم و به مهر پاک اعتقادی مختوم کردند و به خزانه عامره سپردند.(استرآبادی 1341: 269) روشن است که کسی را یارای مخالفت با امر سلطان نبود و ملاباشی و صدرالصدور ایران میرزا ابوالحسن، به علت مخالفت با اصلاحات مذهبی نادر کشته شد.(شعبانی 1369، ج1: 189)
3. فیلی (فِ ی لی) نام طایفه ای از لران پشت کوه است. در سابق این نام به تمام لرستان کوچک اطلاق می شد. حدود لرستان کوچک از جنوب دزفول، و از شمال کرمانشاهان و از شرق آبدز (آبدیز) و از مغرب سرحد عثمانی بود و کبیر کوه، آن را به دو قسمت پیش کوه و پشت کوه تقسیم می کرد.(استرآبادی 1341: 444- تعلیقات سید عبدالله انوار)
4. استاد دکتر شعبانی در نقدی که بر این کتاب (دولت نادر شاه افشار، اثر «آرونووا» و «اشرفیان») نگاشته خاطرنشان ساخته است که همیشه کوشش های مورخان و کتاب نویسان روسی و ایادی آن ها، مقصود بر این بوده است که جدایی ازلی و ابدی این مناطق را از ایرانی و ایران، به همه حیث اثبات کنند و حضور ما را در عرصه های تاریخی و حیاتی فرضاً بخارا و سمرقند و فرغانه و مرو و یا نخجوان و دربند و باکو و قراباغ، به چهره ی اشغال گری متجاوز و مخرب معرفی نمایند.(شعبانی 1362: 6)
5. لقب معیرالممالکی در زمان سلسله سلاطین صفویه، افشاریه، زندیه و قاجاریه از القاب شغلی بوده و هر کسی که مسئول ضراب خانه شاهی بود و تمام سکه های طلا و نقره با اطلاع و اجازه او ضرب می شد و عیار آن ها را او معین می کرد. دارای این لقب می شد.(بامداد 1371، ج1: 433)
6. چرخچی: دهخدا به نقل از عالم آرای اسکندربیک، می نویسد: فوج هراول را گویند. در عصر سلطنت صفویه لشکر پیشرو را می گفتند، شاید به همان مناسبت که آن قسم لشکر در قدیم کمان دار بوده. (فرهنگ نظام). مقدمه ی الجیش، پیش قراول لشکر، طلایه، توپچی، که معرب آن شرخجی است. و در ذیل واژه چرخچی باشی می نویسد: رئیس چرخچیان. فرمانده و بزرگ چرخچی ها. آن که مقدمه ی الجیش لشکر زیر فرمان او بوده است. عنوانی که در قدیم رئیس پیش قراولان لشکر داشته است فرمانده توپچیان. رئیس توپچی ها.(دهخدا 1378)