قرآن و اصول حاکم بر روابط اعضای خانواده (1)

خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است که با پیمان ازدواج زن و مرد آغاز می شود و با به دنیا آمدن فرزندان توسعه و استحکام می یابد. از آنجا که استحکام خانواده در تحکیم جامعه انسانی اسلامی تأثیر مثبتی دارد، قرآن به صورت ویژه
شنبه، 19 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و اصول حاکم بر روابط اعضای خانواده (1)
قرآن و اصول حاکم بر روابط اعضای خانواده(1)
 
چکیده
خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است که با پیمان ازدواج زن و مرد آغاز می شود و با به دنیا آمدن فرزندان توسعه و استحکام می یابد. از آنجا که استحکام خانواده در تحکیم جامعه انسانی اسلامی تأثیر مثبتی دارد، قرآن به صورت ویژه ای به تحکیم و ثبات خانواده عنایت کرده و کلیه اصول حاکم بر روابط خانواده را بر این اصل مبتنی نموده است. قرآن برای تحکیم و حفظ حریم خانواده اصولی را بیان نموده که گاه از لابلای احکام حقوقی قابل استخراج هستند و در مواردی به آنها تصریح نموده است. که در ذیل به تفصیل به آن می پردازیم.

تعداد کلمات 5408/ تخمین زمان مطالعه 27 دقیقه
قرآن و اصول حاکم بر روابط اعضای خانواده (1)
نویسنده: دکتر صدیقه مهدوی کنی

1. اصل تحکیم و حفظ خانواده

خانواده یک واحد کوچک اجتماعی است که با پیمان ازدواج زن و مرد آغاز می شود و با به دنیا آمدن فرزندان توسعه و استحکام می یابد. از آنجا که استحکام خانواده در تحکیم جامعه انسانی اسلامی تأثیر مثبتی دارد، قرآن به صورت ویژه ای به تحکیم و ثبات خانواده عنایت کرده و کلیه اصول حاکم بر روابط خانواده را بر این اصل مبتنی نموده است. بدین معنا که قرآن خود بر آنچه که به تحکیم خانواده بینجامد، توجه ویژه ای دارد و با هر آنچه که موجب تزلزل پایه های خانواده شود، به مبارزه برخاسته است. از مجموعه آیات قرآن می توان نتیجه گرفت که قرآن حتی در زمانی که احکام حقوقی طلاق را بیان می کند، سعی بر حفظ تحکیم خانواده دارد و تا آنجا که امکان دارد شرایطی را برای طلاق تعیین کرده که در صورت بروز اختلافهای جزئی، زن و مرد نتوانند به راحتی از هم جدا شوند. در حالی که هیچ یک از این شرایط در نکاح منظور نشده است. به عنوان مثال حضور دو شاهد عادل در هنگام اجرای صیغه طلاق یکی از تمایزات بین ازدواج و طلاق است(1)؛«فإذا بلغنَ اجلهُنّ فأمسکوهنَ بمعروفٍ او فارقوهنَّ بمعروفٍ و اشهِدوا ذَوی عدلٍ منکم»(الطلاق/2)(2). در جایی هم که چاره ای جز جدایی و طلاق نباشد، با اینکه طلاق را مبغوض ترین راه معرفی می نماید، ولی برای حفظ حریم خانواده دستوراتی در این زمینه می دهد(3) زیرا با اجرای بعضی از قوانین می توان اموری را بر اعضای خانواده تحمیل نمود و ظاهراً آنها را وابسته نگهداشت؛ اما نمی توان انتظار خانواده ای باصفا و محبت را از آنها داشت. خانه ای هم که در آن صفا نباشد، از هم گسیخته و ویرانه ای بیش نخواهد بود.
قرآن برای تحکیم و حفظ حریم خانواده اصولی را بیان نموده که گاه از لابلای احکام حقوقی قابل استخراج هستند و در مواردی به آنها تصریح نموده است. که در ذیل به تفصیل به آن می پردازیم.


2. اصل تقدم اخلاق بر حقوق

بنا به دیدگاه قرآن، طبیعت خانواده و نوع رابطه اعضای آن به صورتی است که حقوق به تنهایی قادر نیست این روابط را تنظیم نماید. آنچه که خانواده را اداره می کند، اخلاق است و حقوق بیان شده در این حوزه برای زمان اختلاف و رجوع به دادگاه است. زندگی که بر اساس حق من و تکلیف تو شکل بگیرد، نمی تواند دوام داشته باشد. طبیعت خانواده با این روش ها سازگار نیست. اگر اخلاق نباشد، به زن و مرد این اجازه را می دهد که کارهایی را که واجب فقهی نیست یا انجام ندهند یا در مقابل، طلب اجر و مزد نمایند. زن می تواند در مقابل کارهای خانه، نگهداری و شیر دادن کودک، درخواست اجر و مزد نماید، و مرد نیز می تواند در مقابل بسیاری از خواسته های زن مخالفت کند و به این بهانه که وظیفه ای ندارد، بسیاری از مخارج زندگی را به عهده نگیرد. اخلاق به جای این دستورات خشک، به تفاهم، مدارا و محبت،‌ شفقت و احسان توصیه می کند. خانواده یک سازمان حقوقی نیست که صرفاً با رعایت قوانین حقوقی بتوان در آن ایجاد نظم کرد و خانواده ای با آرامش و ثبات داشت. آنچه باید در خانواده به وجود بیاید، عشق و مهربانی و حسن نیت است و هیچ نیرویی جز اخلاق و ایمان نمی تواند بر این عواطف حکومت کند و آرامش را به آن بازگرداند. برای حفظ این کانون از خطر انحلال باید انواع تدابیر اخلاقی و اجتماعی را بکار برد.(کاتوزیان، 1352، ج1: 417).


3. اصل ثبات و امنیت

قرآن برای استحکام، ثبات و امنیت خانواده، هم بر عوامل درون زا و هم بر عوامل برون زا تأکید دارد. از نظر قرآن، اساس تشکیل خانواده غریزه و جاذبه فطری است و اگر خانواده بر اساس گرایش طبیعی و تمایلات روحی ایجاد شود، بر بنیان استواری بنا گشته است. اما تشکیل خانواده تنها بر اساس رفع نیاز جنسی، ‌فرزند دار شدن، ثروت و سایر تمتعات فقط در حد انگیزه اولیه مناسب است و نمی توان ادامه زندگی را بر این اصل بنا نمود.بنا به دیدگاه قرآن، طبیعت خانواده و نوع رابطه اعضای آن به صورتی است که حقوق به تنهایی قادر نیست این روابط را تنظیم نماید. آنچه که خانواده را اداره می کند، اخلاق است و حقوق بیان شده در این حوزه برای زمان اختلاف و رجوع به دادگاه است. زندگی که بر اساس حق من و تکلیف تو شکل بگیرد، نمی تواند دوام داشته باشد. طبیعت خانواده با این روش ها سازگار نیست. اگر اخلاق نباشد، به زن و مرد این اجازه را می دهد که کارهایی را که واجب فقهی نیست یا انجام ندهند یا در مقابل، طلب اجر و مزد نمایند.
«سُبحان الذی خلقَ الازواج کلَها مما تُنبت الارضُ و من انفسهم و مما لا یعلمون»(یس/36)(4).
این آیه خبر از زوجیت همه موجودات عالم به طور فطری می دهد. انسان ها نیز از آن مستثنی نیستند، زن و مرد دو موجود متفاوتند و نیازمند تکامل؛ و خانواده بهترین محل پیوند آنها و بیشترین زمینه ساز کمال آن دو است. ویژگی هایی که مکمل زن و مرد است، در یک نظام هماهنگ می تواند تعادل روحی و روانی را برای کلیه اعضای خانواده فراهم نماید. بهترین توشه در راه پیمودن مسیر کمال همین است و ارتقای هر یک از اعضای خانواده به ارتقای دیگر اعضا بستگی دارد و کمال هر یک در کمال سایر افراد خانواده می باشد. از آنجا که هدف از خلقت انسان تقرب الی الله و رسیدن به کمال است، پس باید در ایجاد این امنیت تلاش نمود. به نظر می رسد قرآن مانند دیگر مسائل اجتماعی قبل از هر چیز به مسأله امنیت و ثبات در خانواده توجه نموده و سپس به امور دیگر پرداخته است. برای داشتن جامعه و خانواده ای موفق قبل از هر چیز نیازمند امنیت و ثبات هستیم.
«هوَ الذی خلقکم من نفسٍ واحدهٍ و جعل منها زوجها لیَسکنَ الیها»(الاعراف/189)(5)به فرموده قرآن کریم، زن و مرد از یک نفس هستند و باید در کنار هم به آسایش و آرامش برسند؛ نه اینکه صرفاً از هم بهره جنسی بگیرند یا لذت ببرند. به همین دلیل در اینجا نفرموده «لیمتع بها» یا «لیتلذذ منها». یعنی امنیت و ثبات در خانواده را عامل اصلی تحکیم خانواده دانسته و سلامت روحی، آرامش روانی، نبود اضطراب در بین اعضای خانواده بخصوص کودکان را نتیجه این امنیت دانسته است که با نقش آفرینی زن و شوهر و داشتن احساس مشترک، همبستگی، همدلی، تفاهم و حس اعتماد بین آنها به وجود می آید. کودکی که در چنین شرایطی رشد کند، دارای شخصیتی سالم و متعادل خواهد بود و مسلماً نقش خانواده در ایجاد چنین شخصیتی چشم گیرتر از سایر محیط های اجتماعی است.

 

بیشتر بخوانید: اهمیت روابط خانوادگی محکم


4. اصل تأمین نیازهای عاطفی(مودت و رحمت)

مهم ترین عامل دوام و رشد خانواده روابط عاطفی و محبت بین اعضای آن است. خداوند متعال انسان ها را طوری آفریده که در صورت تأمین نیازهای یکدیگر، رابطه عاطفی بین آنها قوی تر می شود.
رعایت این روابط در خانواده و برپا داشتن زندگی بر اساس محبت و عشق بویژه در روابط متقابل زوجین از دستورات مهم اسلام می باشد. بدین معنی که زنجیره اصلی حفظ خانواده عقد قرارداد نیست؛ بلکه عشق است، که تا حدی هدف از ازدواج را در آن دانسته است.
«و من آیاتهِ أن خلقَ لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا إلیها و جعلَ بینکم مودهً و رحمهً إنّ فی ذلک لآیاتٍ لقومٍ یتفکرون»(الروم/21)(6).
محبت در آرامش زندگی تأثیر بسزایی دارد و قرآن به آن اهمیت فراوانی داده است، تا آنجا که محبت مردم نسبت به شخصی را نوعی پاداش دنیوی به اهل ایمان و صالحان می داند.
«إنّ الذین آمنوا و عملوا الصالحات سیجعلُ لهم الرحمنُ وُدّا»(مریم/96)(7).
رفتار محبت آمیز همسران با یکدیگر موجب آرامش خانواده و سلامتی روح و روان فرزندان خواهد شد و فرزندان به نوبه خود از محیط خانه فراتر رفته، جامعه را نیز تحت تأثیر قرار خواهند داد. از سوی دیگر، آرامش باعث رشد اعضای خانواده شده، استعدادهای خفته آنها را بیدار خواهد نمود. باید بین مودت که نمادی از عشق است و مربوط به دوران جوانی است با رحمت و مهربانی که نمادی از گذشت و ایثار است تفاوت قائل شد. قرآن یکی از راهکارهای عملی و نماد رحمت را در حسن معاشرت و عدم آزار و اذیت دانسته و چنین تعبیر نموده است:«و عاشروهنَ بالمعروفِ»(8)(النساء/19). باید دانست که رحمت بالاتر از عشق است. اگر رحمت نباشد ظلم و ستم پدیدار می شود. مرد و زن باید همواره خوبی های یکدیگر را در نظر داشته باشند و بدی ها را حتی الامکان نادیده بگیرند. مرد، زن را تنها برای رفاه و خوشی های خود و زن نیز مرد را تنها برای خود نخواهد، تا رحمت و مهربانی باقی بماند و در واقع عشق و مودت زوجین خالصانه باشد. اگر خودخواهی ها و عواطف یک سویه بر رحمت غالب شود، به اصل مودت ضربه وارد می شود و به تدریج فاصله ها زیاد شده،‌ زمینه برای سوء خلق و ستم به یکدیگر فراهم می گردد. قرآن در این زمینه می فرماید:
«فامسکوهنَ بمعروفٍ او سرّحوهنَّ‌ بمعروفٍ و لا تُمسکوهن ضرارا لتعتدوا و من یفعلْ ذلک فقد ظلم نفسهُ»(البقره/231)(9).
قرآن بیشترین سفارش را در این مورد به مرد نموده است؛ زیرا مرد به عنوان مدیر خانواده موظف به مدارا با اعضای خانواده است و از طرفی دیگر زن نیازمند محبت و مهربانی شوهر است. زن اگر احساس کند همسرش او را دوست دارد، تمامی مشکلات را تحمل می کند؛ اما بی مهری و بی عاطفگی برای او قابل تحمل نیست. برای ایجاد چنین مهر و محبتی، خانواده نیازمند عدالت است.
این نیاز علاوه بر اینکه بین زوجین مطرح می باشد، بین دیگر اعضای خانواده نیز باید وجود داشته باشد. محبت والدین به فرزندان نه از سر اجر و مزد، بلکه از سر عشق و رحمت به آنان است. عشقی همراه با ایثار و از خودگذشتگی. پاداش عشق آنان نیز همان احسان و حسن رفتار فرزندان است که خداوند در آیات متعددی به آن اشاره نموده است؛ نه پاداش و مزد مادی که بسیار ناچیز خواهد بود.(10)«و بالوالدین احسانا»(البقره/83)(11).
تعبیر دیگری که قرآن در مورد روابط عاطفی اعضای خانواده دارد، شفقت است؛ «و أقبل بعضهم علی بعضٍ یتساءلون قالوا إنا کنا قبلُ‌ فی اهلنا مشفقین»(الطور/25-26)(12). شفقت از نظر لغوی به معنای ترس(ابن منظور، 1405، ج10: 180) یا توجه آمیخته به ترس آمده است؛ زیرا مشفق در مورد کسی که دوستش دارد، نگران است.(الراغب الاصفهانی، 1412: 458) این واژه هرگاه با حرف «مِن» متعدی شود، معنای ترس در آن روشن تر از محبت است. مانند آیه «و هُم مِنَ الساعهِ مشفقون»(الانبیاء/49)(13) از قیامت بیمناک اند و اگر با حرف «فی» متعدی گردد، معنای عنایت و محبت در آن روشن تر از ترس به نظر می رسد. چنانکه در آیه مورد بحث همین طور است.
این آیه بیان مکالمات اهل بهشت است که عامل خوشبختی یکدیگر را جویا می شوند و شفقت و مهربانی در خانواده را پاسخ می شنوند. آنها می گویند: همه ما در دنیا مشفق خانواده خود بودیم، به سعادت خانواده خود اهمیت می دادیم، به نجات آنان از خطر گمراهی می اندیشیدیم، با ایشان به نیکی معاشرت می کردیم و آنها را به حق دعوت و نصیحت می کردیم.(طباطبایی، 1417، ج19: 15).
یکی از تعبیرات مهم قرآن که در این موضوع اتخاذ نموده است تعبیر معروف است، که از مجموعه این آیات می توان دو احتمال را به عنوان حکم اخلاقی برای آن ذکر نمود. بعضی توصیه به معروف را به شخصی متعلق دانسته اند، که دارای اختیاراتی است و امکان سوءاستفاده برای او وجود دارد. بنابراین قرآن او را به انجام مناسب ترین عمل راهنمایی می کند. بیشترین معروف های قرآنی خطاب به کسانی است که تمکن مالی دارند یا دارای قدرت و اختیاراتی هستند و روح کلی حاکم بر آن اغماض و گذشت برای ایجاد شفقت و مهربانی و ارتباط سالم خانوادگی می باشد.(احمدیه، 1379، شماره 9: 68) برخی دیگر معتقدند قرآن در مواردی روش اجرای حکم(انتخاب روش شایسته) را خواسته است و این چیزی فراتر از عمل به تکلیف است. مثلاً در مورد نفقه آنچه واجب است، تأمین نیازهای عرفی افراد خانواده از خوراک و پوشاک است. اگر پدر خانواده این نیازها را در حد عرف تأمین نماید، تکلیف از او ساقط می شود. لکن قرآن درصدد است به او توصیه کند، در این موارد به حداقل اکتفا نکند و برای خانواده توسعه داشته باشد؛ یعنی به عنوان یک حکم اخلاقی، شخص مکلف است، مناسب ترین روش را برای عمل خود برگزیند.(حکمت نیا، 1386، ج2: 76)به نظر می رسد قول اول در همه جا صادق نبوده و بتوان نقیضی مانند آیه 15 سوره لقمان (14)برای آن ارائه نمود. اما با مراجعه به روایات، قول دوم با مبانی قرانی هماهنگ تر به نظر می رسد.«اسحاق بن عمار گفت به امام صادق علیه السلام عرض کردم حق همسر(زوج) بر همسری(زوجه) که با او به احسان رفتار می کند چیست؟ حضرت فرمودند او را سیر کند و بپوشاند(نفقه او را بدهد)»(15).
البته همانگونه که در هر کاری رعایت چارچوب و تعادل لازم است، افراط و تفریط در روابط عاطفی نیز می تواند صدمات سنگینی بر خانواده و اجتماع وارد کند. بدین صورت که در ضمن رعایت روابط خانوادگی و تحکیم بنیاد خانواده هیچ گونه سهل انگاری در انجام وظایف اجتماعی نباید صورت بگیرد. ارزش روابط عاطفی تا جایی است که عقل و شرع تأیید کند که اولاً موجب استحکام و بقای خانواده است و ثانیاً مصالح جامعه را نیز به دنبال دارد. در دستورات اسلامی محبت بیش از حد پدر و مادر به فرزند نهی شده است. در اخلاق اسلامی، عاطفه یکی از انگیزه های انجام کار است، اما به طور مطلق محور مسائل ارزشی نیست. در صورتی که مصالح و ارزش های بالاتری بخصوص در حوزه مسائل اجتماعی وجود داشته باشد، عقل حکم می کند از انجام آن وظایف باز نمانیم و تنها به حریم خانواده خود و تحکیم آن فکر نکنیم. چنانکه خداوند در مورد کسانی که اعضای خانواده خود را بر هر کاری ترجیح می دهند، می فرماید:
«قُل إن کان آباؤکم و ابناؤکم و إخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموالٌ اقترفتموها و تجارهٌ تخشونَ کسادَها و مساکنُ ترضونها احبَّ‌ إلیکم من اللهِ و رسوله و جهادٍ فی سبیله فتربّصوا حتی یأتی الله بامره و الله لا یهدی القوم الفاسقین»(التوبه/24)(16).


5. اصل کرامت انسانی

کرامت در برابر دنائت و پستی است و کریم کسی است که از نزاهت و فضیلت و بزرگی برخوردار است. کرامت نفس، محور اصلی اخلاق اسلامی است و اصالت دارد؛ یعنی نقطه اتکاء پرورش های اخلاقی، بزرگواری و کرامت نفس است و حریم آن نباید به واسطه دیگر دستورات شکسته شود.
پیامبرگرامی صلی الله علیه و آله و سلم هدف از بعثت خود را مکارم اخلاق معرفی می نماید:«إنما بُعثتُ لأتمّم مکارم الاخلاق»(طبرسی، 1412: 21)؛ هدفی حکیمانه و اجتماعی که ضامن سعادت انسان است. در حقیقت، این حدیث از نظر اسلام،‌مکرمت را به عنوان ملاک حسن و نیکویی ذکر می کند. یعنی هر آنچه کرامت انسان را حفظ کند، ملاک و معیار برای خوبی ها و نیکی هاست.(مطهری، بی تا، ج6: 482).
در سراسر آفرینش سه نوع کرامت می توان یافت: اول کرامت ملکوتی که متعلق به فرشتگان خدا و حاملان عرش الهی است، دوم کرامت طبیعی که مربوط به موجودات طبیعی است و از سنگ تا گیاهان را فرامی گیرد و سوم کرامت انسانی که جامع کرامت طبیعی و ملکوتی است و کرامتی ذاتی و فطری است که خداوند متعال انسان را با آن سرشته است و در پرتو آن قابلیت ها و توانایی های ویژه به او عطا کرده است و به واسطه این ویژگی ها در جایگاهی برتر از مخلوقات دیگر قرار گرفته است. این کرامت چیزی جز احساس عظمت و پرهیز از حقارت نفس نیست. از نگاه قرآن، شخصیت انسان شایسته کرامت و فضیلت و کمال است.
«و لقد کرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیباتِ و فضّلناهم علی کثیرٍ ممن خلقنا تفضیلا»(الاسراء/70)(17).
تکریم شخصیت انسان از دیدگاه وحی تا آنجا اوج می گیرد که آفریدگار انسان به خاطر آفرینشی چنین بدیع به خویش تبریک می گوید:
«و لقد خلقنا الانسانَ من سُلالهٍ من طینٍ... ثمّ انشاناهُ خلقا آخر فتبارک اللهُ احسنُ الخالقین»(المؤمنون/12و 14)گرچه در این آیه، تکریم و تبریک، نخست متوجه آفریننده است، ولی خداوند، بدین وسیله آفریده و مخلوق خود را نیز بزرگ داشته است؛ یعنی اگر خداوند احسن الخالقین است، از آن روست که انسان به عنوان مخلوق و آفریده او دارای احسن تقویم است.«لقد خلقنا الانسانَ فی احسنِ تقویم»(التین/4)(18).
علاوه بر آیات بالا آن دسته از آیاتی که انسان را غایت و هدف خلقت بسیاری از موجودات معرفی کرده است و آنها را در خدمت انسان و مسخر او می داند، شاهد دیگری بر کرامت ذاتی انسان می باشد.
«ألم تروا انّ الله سخّر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض و اسبغَ علیکم نعمهُ ظاهرهً و باطنهً»(لقمان/20)(19).
دلیل دیگر بر کرامت ذاتی و تکوینی بشر، استعدادها و زمینه هایی است که جهت رسیدن به مدارج عالی کمال و قرب الهی در وجود او نهاده شده است. برخورداری او از قدرت انتخاب از مهم ترین زمینه های تکوینی است. این استعداد به همه انسان ها کما بیش اعطا شده است؛ اما فقط بعضی از آنها شکوفا شده به کرامت اکتسابی نائل شوند. پس انسان افزون بر کرامت ذاتی در خلقت، هوش، عقل و استعداد که از سنخ هستی و دارای مراتب وجودی است، دارای کرامت اکتسابی و ارزشی نیز می باشد. کرامتی که در اخلاق و حقوق و اعمال، یعنی آنجا که بحث از بایدها و نبایدهاست، به دست می آید.«إن اکرمکم عند اللهِ اتقاکم»(الحجرات/13)(20). مانند کرامت خاصّ اهل تقوا که اوج کرامت انسانی است. البته توجه به این نکته لازم است که کرامتها و ارزش های انسانی به استناد مقام خلیفه اللهی معنا پیدا می کنند و در صورت انقطاع از آن، دیگر کرامت معنایی نخواهد داشت؛ زیرا همه کرامت او به پاس خلافت اوست. وقتی قانون خلافت رعایت نگردد، اصل خلافت نیز منتفی خواهد شد و با انتفای آن همه شؤون وابسته به آن نیز از بین خواهد رفت.«و إذ قالَ ربُک للملائکه إنی جاعلٌ فی الارضِ خلیفهً»(البقره/30)(21) سند تام کرامت انسان خلافت اوست. برای محک زدن میزان معرفت انسانی و تأثیر آن در کرامت انسانی، نیازمند چیزی هستیم که دارای کرامت باشد وگرنه چیزی که خود فاقد اصل کرامت است، نمی تواند معیار تعیین کرامت باشد. معیاری که هم مصدر و مبدأش کرامت است،«اقراْ و ربُک الاکرمُ»(العلق/3)(22)و هم وسائط آن همراه با کرامت است.«کِرامٍ بررهٍ»(عبس/16)(23)، و هم آورنده آن دارای کرامت است«إنه لقولُ رسولٍ کریم»(الحاقه/40)(24)و هم قرین با کرامت است«إنهُ لقرآنٌ کریمٌ»(الواقعه/77)(25)، چیزی جز ترازوی الهی یعنی کتاب خدا نمی باشد؛ کتابی که انسان را در کریمانه اندیشیدن و کریمانه عمل کردن یاری می کند، نمی تواند دستوراتش بر پایه دیگری بنا شده باشد. پس اگر حکمی برخلاف این اصل کلی صادر شود، حکم اسلام نخواهد بود. در دستورات اسلامی حفظ کرامت انسانی موضوعیت دارد و همه گزاره های قرآنی مرتبط با انسان بر این اصل استوار می باشد. خانواده مهم ترین واحد اجتماعی است که همه قوانین موجود در آن باید بر این اساس وضع شده باشد.
اگر اشکال شود که این کلیت و اطلاق با قوانین جزایی سازگار نیست، می توان پاسخ داد از آنجا که ما این اصل ها را در داخل نظام واحد بررسی می کنیم،‌ مسلماً برای استخراج یک حکم باید همه آنها را با هم مورد توجه قرار دهیم. تنها با توجه به اصل کرامت و غفلت از بقیه اصل ها نمی توان حکمی را استخراج نمود. برای مثال، کرامت انسان در صورتی که در کنار عدالت قرار گیرد، با هم می توانند موجب سعادت جامعه باشد؛ زیرا انسانی که خود کرامت انسانی را زیر پا گذارده و هر عمل خلافی را انجام داده باشد، دیگر چیزی به نام کرامت برای خود باقی نگذاشته است. پس عدالت اقتضا می کند که با رعایت این مسائل، حقی به انسان داده یا تکلیفی بر عهده او گذاشته شود. پس کرامت انسانی در مقام عمل با اجرای عدالت و دیگر اصول حفظ می شود. انسانی که با بزرگواری و کرامت از حق خود گذشت می کند و برای حفظ حریم خانواده حاضر است ایثار نماید، خود کرامت انسانیش را حفظ نموده است.«و إذا مرّوا باللغو مَرّوا کراما»(الفرقان/72)(26).


6. اصل عدالت(موازنه حق و تکلیف)

اصل عدالت به عنوان امری ذاتی و تکوینی و خارج از قوانین قراردادی مطرح می باشد و هیچ ابهامی در این قضیه وجود ندارد که باید عدالت را رعایت نمود. اساس و شالوده همه احکام و اصول دین اسلام، عدل و رعایت عدالت است به طوری که هر تفسیر دین که به بی عدالتی منجر شود، قطعاً برداشت درستی از دین نیست. در آیات بسیاری موضوع عدالت به طور مستقیم مورد توجه قرار گرفته و به عنوان هدف رسالت پیامبران معرفی شده است. مناسب است به بعضی از آنها اشاره کنیم.
«لقد ارسلنا رُسُلنا بالبینات و انزلنا معهمُ الکتابَ و المیزان لیقوم الناسُ بالقسط»(الحدید/25)(27).
«و السماءَ رفعها و وضع المیزان»(الرحمن/7)(28).
«قُل امر ربّی بالقسط»(الاعراف/29)(29).
از معانی بعضی آیات می توان برداشت کرد که اسلام با بی عدالتی به شدت مخالف است. به عنوان مثال می توان به عدم فرق گذاشتن بین دختر و پسر اشاره نمود.
«و إذا بُشّر احدهم بالانثی ظَلّ وجههُ مُسودا و هو کظیمٌ یتواری من القومِ من سوءِ ما بُشر به ایسمکه علی هونٍ ام یدُسُه فی الترابِ الا ساء ما یحکمون»(النحل/ 58-59)(30).
عدالت چه در زندگی اجتماعی و چه در خانواده از جمله اصولی است که همه مکاتب حقوقی و اخلاقی به آن توجه نموده اند؛ اما آنچه مورد اختلاف است تعیین مصادیق عدل و ظلم است. اصل عدالت مانند اصل علیت یک اصل بدیهی است؛ ولی مصادیق آن را باید در جای دیگری شناسایی کرد. با توجه به گزاره های قرآنی می توان معنای موردنظر نظام اسلامی را درباره عدل تبیین نمود. در آیات زیر، عدل در مقابل ظلم استفاده شده است.خداوند در زن قدرت ایجاد آرامش برای مرد و علاوه بر آن توانایی بارداری، شیردهی و توان و حوصله تربیت و نگهداری فرزندان را قرار داده است و از طرف دیگر به مرد نیز از نظر جسمی و روحی توان مسؤولیت اداره زندگی را داده است تا این دو در کنار هم بتوانند محیط خانوادگی سالم و آرامی را داشته باشند. خداوند صرفنظر از مشترکات زن و مرد با تفاوت هایی که در خلقت آنها نهاده، نقش متفاوتی را از آنها خواسته است. وظیفه مرد حمایت، دفاع و پاسداری از حریم خانواده و برآوردن نیازهای مشروع افراد خانواده است. این وظیفه با طبیعت مرد سازگار است. از سوی دیگر زنان به طور غریزی علاقه مندند در حمایت مردان قرار گیرند و از مردی که از فعالیت های اجتماعی گریزان است، خوششان نمی آید.
«أهُم یَقسمونَ رحمتَ ربکَ نحنُ قسمْنا بینهم معیشتهُم فی الحیاهِ الدنیا و رفعنا بعضهم فوقَ بعضٍ درجاتٍ لیتخذَ بعضُهم بعضا سُخریاً و رحمتُ ربک خیرٌ مما یجمعون»(الزخرف/32)(31).
عدل علاوه بر معانی اشاره شده، در قرآن به معنای موزون بودن در مقابل بی تناسبی نیز موردنظر قرار گرفته است. قرآن با اشاره به اینکه افراد مختلف هر کدام دارای امکانات، استعدادها و آمادگی های خاصی هستند و با توجه به استعدادها و آمادگی های هر یک از ایشان مسؤولیت هایی را به عهده آنان گذارده و در مقابل حقی را برایشان تعیین کرده است و به تعبیر دیگر انسان ها را به تعاون و یاری در امر زندگی یکدیگر تشویق کرده است. از آنجا که انسان ها از نظر هوش، استعداد روحی و جسمی، یکسان نیستند، برای هر یک با توجه به جنسیت و توانایی آنها در موقعیت های مختلف وظایف و حقوقی را تعیین نموده و بدین وسیله امکان اداره خانواده و جامعه را میسر ساخته است تا نظام اجتماعی سامان می یابد. ممکن است افرادی در مقام شعار کلمه«مساوات» را بدون توجه به معنای واقعی آن در همه جا به کار برند، ولی در عمل، این مسأله هرگز بدون توجه به تفاوت ها امکان پذیر نخواهد بود و عدالت معنا نخواهد داشت. زیرا انسان ها در صورتی حاضرند باری را بردارند که در منافع آن سهمی داشته باشند. عقل زمانی فرد را تحریک و تشویق به انجام کاری به نفع دیگران می کند که خود از نتایج آن بهره مند شود. در حقیقت در مقابل تکلیفی که بر عهده او گذاشته شده است، حقی برای او ایجاد شده و تکلیفی بر عهده دیگران آمده است.
انسان ها در طول زندگی، در حال ایفای نقش های متقابلی هستند تا پاسخگوی نیازهای طرفینی باشند. همانگونه که در هر تعاملی دو طرف آن کارکردهای متفاوتی را به عهده دارند تا به مطلوب خویش برسند، در روابط خانوادگی نیز این ویژگی ها بخوبی مشاهده می شود. با یکسان شدن وظایف یا جابجایی آنها با یکدیگر خسارت بزرگی بر جامعه وارد می شود. موازنه بین حقوق و تکالیف در سایه خدمت متقابل قابلیت ظهور و بروز پیدا دارد و تنها با وجود یک تقابل صحیح و ترکیب موزون از روابط، این توازن حاصل می گردد. در زندگی جمعی هر کس باید در جایگاه خود قرار گیرد و به عبارت دیگر زن، زن باشد و مرد، مرد. امروزه بیشترین ضربه و آسیب به کانون خانواده ناشی از عوض شدن جایگاه هاست.
با بررسی گزاره های اخلاقی قرآن بخصوص در حوزه خانواده، مشاهده می شود که بسیاری از احکام و گاه مجموعه آنها اصل بودن عدالت را نتیجه می دهد. این اصل در گزاره های اخلاقی قرآن که روابط بین زوجین را بیان می کند، بیش از همه تصریح شده و در روابط دیگر اعضای خانواده نیز قابل برداشت می باشد. در بدو نظر، ‌احکام بین اعضای خانواده ممکن است به دور از عدالت جلوه کند؛ اما اگر به تفاوت ساختار خلقت زن و مرد توجه کنیم، روشن می شود این احکام کاملاً با اصل عدالت منطبق است. آیات قرآن در هر حکمی که تکلیفی را بر عهده یکی از اعضای خانواده به تناسب خلقت نهاده بلافاصله حقی برای او تعیین نموده است، و در جایی که حقی به او داده تکلیفی را برای او تبیین کرده است. چنانکه امیرالمؤمنین درباره این تلازم می فرمایند:
«کسی را حقی نیست جز آنکه بر او نیز حقی است و بر او حقی نیست جز آنکه او را حقی بر دیگری است».(کلینی، 1365، ج8: 352؛ سیدرضی، بی تا: خطبه 205)(32).
انسان ها هرقدر به هم نزدیکتر باشد، روابطشان با هم عمیق تر است و در صورت عدم رعایت وظایف و حقوق یکدیگر، بیشتر به هم ضربه و آسیب می زنند و هر قدر که بیشتر رعایت حقوق یکدیگر را بکنند هم در این دنیا بهره بیشتری می برند و هم در حظ و بهره اخروی شریک خواهند شد.
از این رو در هر جا که به عنوان مادر یا پدر وظایفی را بیان کرده است؛ وظایف فرزند و حقوق والدین را در قبال این زحمات مشخص نموده است.
«و الوالداتُ یُرضعنَ اولادهُنّ حولینِ کاملینِ لمن ارادَ ان یُتم الرضاعهَ و علی المولود لهُ رزقُهُنّ و کسوتهُن بالمعروفِ لا تکلفُ نفسٌ الا وسعها»(البقره/233)(33).
«و وصینا الانسان بوالدیه حُسنا»(العنکبوت/8)(34).
«بالوالدین احسانا»(البقره/83)(35).
در آیه اول، ابتدا وظایف مادر را در مسأله رضاع و شیر دادن و سپس وظایف پدر را در مسأله روزی و نفقه مادران تشریح نموده است و در آیه دوم در قبال زحمات والدین، وظیفه اخلاقی فرزندان را در رابطه با احسان و خیرخواهی در قبال آنها گوشزد می نماید. البته آنچه پدر و مادر برای فرزند انجام می دهند، به هیچ وجه قابل مقایسه و جبران نیست. از این رو نمی توان براساس اصل عدل، رفتار آنان را پاسخ داد. به همین دلیل در آیات فراوانی فرزند را توصیه به احسان در حق والدین نموده است، نه رفتاری عادلانه.
همچنین در مورد حقوق و وظایف زن و شوهر این نگاه متقابل، شدت بیشتری دارد. بر اساس آیات و روایات، زن در مقابل مرد حقوقی دارد و مرد باید در عملی شدن آنها کوشا باشد. چنانکه مرد نیز در برابر زن از حقوقی برخوردار است و زن در حد توانایی خود باید آنها را انجام دهد. در کانون گرم خانواده مرد عهده دار تأمین هزینه عادی زندگی می گردد و زن در حفظ الغیب و در قبال اموال و آبروی شوهر، اداره امور داخلی خانه و تمکین از شوهر وظایفی را به عهده می گیرد.
«الرّجالُ قوّامونَ علی النساءِ بما فضّل اللهُ بعضهم علی بعضٍ و بما انفقوا من اموالهم فالصالحاتُ قانتاتٌ حافظاتٌ للغیبِ بما حفظ اللهُ»(النساء/34)(36).
با ملاحظه امتیازات فطری زن و مرد به نظر می رسد در صورت عدم تفاوت در تعیین نقش های آنان نابسامانی های فراوانی در زندگی خانوادگی پیش آید و هیچ یک قادر به بروز توانایی ها و استعدادهای خدادادی خود نباشند. به عنوان مثال مسأله نفقه در حقیقت به نوعی از فطرت نشأت می گیرد. براساس قانون خلقت زن و مرد نیازمند به یکدیگر آفریده شده اند و باید در رفع حوایج همدیگر تلاش کنند و موجب آرامش یکدیگر باشند. زن با توجه به ویژگی های خاص جسمی و روحی می تواند کارهایی را انجام دهد که از مرد ساخته نیست و مرد می تواند مسؤولیت هایی را به عهده بگیرد که از عهده زن خارج است. خداوند در زن قدرت ایجاد آرامش برای مرد و علاوه بر آن توانایی بارداری، شیردهی و توان و حوصله تربیت و نگهداری فرزندان را قرار داده است و از طرف دیگر به مرد نیز از نظر جسمی و روحی توان مسؤولیت اداره زندگی را داده است تا این دو در کنار هم بتوانند محیط خانوادگی سالم و آرامی را داشته باشند. خداوند صرفنظر از مشترکات زن و مرد با تفاوت هایی که در خلقت آنها نهاده، نقش متفاوتی را از آنها خواسته است. وظیفه مرد حمایت، دفاع و پاسداری از حریم خانواده و برآوردن نیازهای مشروع افراد خانواده است. این وظیفه با طبیعت مرد سازگار است. از سوی دیگر زنان به طور غریزی علاقه مندند در حمایت مردان قرار گیرند و از مردی که از فعالیت های اجتماعی گریزان است، خوششان نمی آید. پس هر فردی از خانواده هم حقوقی دارد و هم وظایفی و به تعبیر قرآن کریم «و لهُنّ مثلُ الذی علیهنّ بالمعروفِ و للرجال علیهنّ درجه»(البقره/228)(37)و برای اینکه حقی ضایع نشود، همه باید هم به حقوق خود آشنا باشند و هم به حقوق دیگران. بدین ترتیب می توان ادعا کرد عدالت اساس، زیربنا و مایه دوام همه آفرینش به ویژه بنیان خانواده است.


7. اصل مصلحت

کرامت و عدالت مطلق، غایت هایی آرمانی است، ولی این دو در مقام اجرا در برابر موانع و چالش هایی قرار می گیرند که نوبت به صلح و سازش و مصلحت اندیشی می رسد. همچنین احکام اسلامی همه بر پایه عدالت بنا شده است؛ اما همان گونه که قبلاً گفته شد، مصلحت اندیشی در احکام اسلامی چه در مقام تکوین، چه در مقام تشریع، و چه در مقام اجرا به وضوح قابل مشاهده است و با توجه به تأکید قرآن مبنی بر حفظ حریم خانواده، مصلحت اندیشی در این حوزه نیز دیده می شود.
«و إن امراهٌ خافتْ من بعلها نُشوزا او اعراضا فلا جُناح علیهما ان یُصلحا بینهما صُلحا و الصلحُ خیرٌ و احضرتِ الانفسُ الشُح و إن تُحسنوا و تتقوا فإنّ الله کان بما تعملون خبیرا»(النساء/128)(38).
این آیه در صدد بیان این مطلب است که هرگاه زنی احساس کند که شوهرش بنای ناسازگاری و اعراض دارد، مناسب است هر دو مصلحت اندیشی کرده، برای حفظ حریم زوجیت، از پاره ای حقوق خود صرفنظر کنند.(الزمخشری،‌1407، ج1: 572)اگرچه ممکن است در مواردی حق با یکی از طرفین باشد، و برپایی قسط و عدل، و حفظ کرامت انسانی اقتضا می کرد که از حق خود نگذرند، ولی از آنجا که قرآن در صدد حفظ حریم خانواده می باشد به آنها پیشنهاد می کند تا برای ایجاد انس، علاقه و الفت و جلب توافق یکدیگر از بعضی حقوق زناشویی خود صرفنظر کنند تا به این وسیله از طلاق و جدایی جلوگیری شود. البته بعضی چنین صلحی را صحیح ندانسته اند و لازمه آن را با اباحه واجبات و ترک محرمات دانسته اند.(اردبیلی، بی تا: 460)در حقیقت ممکن است در فرض مذکور حقی ضایع شود؛ ولی برای حفظ مصلحتی بالاتر باید از این حق گذشت. درست است که در ظاهر حقی از او ضایع شده، اما به خاطر گذشتی که از خود نشان داده، گذشتی که مایه انسجام جامعه و کم شدن کینه ها و افزایش محبت و موقوف شدن انتقام جویی و ‌آرامش خانوادگی و اجتماعی است، خداوند برعهده گرفته که پاداش او را از فضل بی پایانش مرحمت کند.
«فمن عفا و اصلح فاجرُهُ علی الله»(الشوری/40)(39).
و در ادامه آیه به مرد گوشزد می نماید در صورت تخلف و فشار به همسر خداوند از این مسأله آگاه است.
«و الصُلحُ خیرٌ»این جمله کوتاه و پرمعنی در مورد اختلافات خانوادگی در آیه فوق ذکر شده، ولی بدیهی است که یک قانون کلی، عمومی و همگانی را بیان می کند.

 

نمایش پی نوشت ها:

1.بنابر مبنای فقه شیعه حضور شاهد برای عقد لازم نیست، ولی بر مبنای فقه اهل سنت حضور شاهد لازم است.
2. پس چون عدّه آنان به سر رسید،[ یا] به شایستگی نگاهشان دارید، یا به شایستگی از آنان جدا شوید، و دو تن[ مرد] عادل را از میان خود گواه گیرید.
3. برای اطلاعات بیشتر به مبحث معروف در بخش دوم رجوع کنید.
4.پاک[ خدایی] که از آنچه زمین می رویاند و[ نیز] از خودشان و از آنچه نمی دانند، همه را نر و ماده گردانیده است.
5. اوست آن کس که شما را از نفس واحدی آفرید، و جفت وی را از آن پدید آورد تا بدان آرام گیرد.
6. و از نشانه های او اینکه از[ نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدانها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [ نعمت] برای مردمی که می اندیشند قطعاً نشانه هایی است.
7. کسانی که ایمان آورده، و کارهای شایسته کرده اند، به زودی[ خدای] رحمان برای آنان محبتی[ در دلها] قرار می دهد.
8.و با آنها بشایستگی رفتار کنید.
9. پس به خوبی نگاهشان دارید یا به خوبی آزادشان کنید. و[ لی] آنان را برای [ آزار و]زیان رساندن[ به ایشان] نگاه مدارید تا[ به حقوقشان] تعدی کنید. و هر کس چنین کند، قطعاً بر خود ستم نموده است.
10. با توجه به اینکه این بحث در دو بخش اول و دوم این فصل به طور تفصیلی بررسی شده است، در این بخش به طور مختصر از آن می گذریم.
11. و به پدر و مادر خویش احسان کنید.
12. و برخی شان رو به برخی کنند[و] از هم پرسند، گویند:«‌ما پیشتر در میان خانواده خود بیمناک بودیم».
13. [همان] کسانی که از قیامت هراسناکند.
14.و إن جاهداکَ علی ان تُشرک بی ما لیس لکَ به علمٌ فلا تُطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفاً.
15. اسحاقَ بن عمارٍ قال قُلتُ لابی عبدِ اللهِ ع ما حقُ المراهِ علی زوجها الذی إذا فعلهُ کانَ محسنا قال یُشبعها و یکسوها(کلینی، 1365، ج5: 511).
16. بگو:«اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی را که خوش می دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [ به اجرا در] آورد». و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی کند.
17. و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم، و آنان را در خشکی و دریا[ بر مرکبها] برنشاندیم، و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم، و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.
18. [که] براستی انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.
19. آیا ندانسته اید که خدا آنچه را که در آسمانها و آنچه را که در زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمتهای ظاهر و باطن خود را بر شما تمام کرده است؟
20. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست.
21. و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت:«من در زمین جانشینی خواهم گماشت.»
22. بخوان، و پروردگار تو کریمترین[ کریمان]است.
23. ارجمند و نیکوکار.
24. که این قرآن گفتار رسول بزرگواری است.
25.که این[ پیام ] قطعاً قرآنی است ارجمند.
26. و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن می گذرند.
27. ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آنها کتاب(آسمانی) و میزان(شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.
28. و آسمان را برافراشت، و میزان و قانون(در آن) گذاشت.
29. گو:«پروردگارم امر به عدالت کرده است».
30. در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش(از فرط ناراحتی) سیاه می شود و به شدت خشمگین می گردد؛ بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متواری می گردد(و نمی داند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می کنند.
31.آیا آنان رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟! ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخر کرده(و با هم تعاون نمایند) و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمع آوری می کنند بهتر است.
32. «لا یجزی لاحدٍ الا جری علیه و لا یجزی علیه الا جری له»
33.مادران، فرزندان خود را دو سال تمام، شیر می دهند.(این) برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل کند. و بر آن کس که فرزند برای او متولد شده[پدر]، لازم است خوراک و پوشاک مادر را به طور شایسته، (در مدت شیر دادن بپردازد حتی اگر طلاق گرفته باشد). هیچ کس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست.
34. ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند.
35. به پدر و مادر نیکی کنید.
36. مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، بخاطر برتری هایی که خداوند(از نظر نظام اجتماع) برای بعضی نسبت به بعضی دیگر قرار داده است، و بخاطر انفاق هایی که از اموالشان(در مورد زنان) می کنند و زنان صالح، زنانی هستند که متواضعند، و در غیاب(همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقی که خدا برای آنان قرار داده، حفظ می کنند.
37. و برای آنان، همانند وظایفی که بر دوش آنهاست، حقوق شایسته ای قرار داده شده و مردان بر آنان برتری دارند.
38.و اگر زنی از شوهر خویش بیم ناسازگاری یا رویگردانی داشته باشد، بر آن دو گناهی نیست که از راه صلح با یکدیگر به آشتی گرایند که سازش بهتر است، و[لی] بخل [ و بی گذشت بودن]، در نفوس، حضور[ و غلبه] دارد و اگر نیکی کنید و پرهیزگاری پیشه نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام می دهید آگاه است.
39. پس هرکه درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر[عهده] خداست.

منبع: مهدوی کنی، صدیقه؛ (1388)، ساختار گزاره های اخلاقی قرآن(رویکردی معناشناختی)، تهران: دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ دوم 1389.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.