شانزدهم رجب
مرگ مهتدی بالله عباسی
شانزدهم رجب سال 256 هـ .ق مهتدی بالله، چهاردهمین خلیفه ی عباسی به قتل رسید. (1) تاریخ نویسان چنین نقل کرده اند که چون وی بر مسند خلافت نشست، طریق زهد را پیش گرفت و اسباب لهو و لعب را از دربار خود دور کرد و جلوی بسیاری از مفسدان را گرفت. وی در میان مردم بنابر عدل و داد گذاشت و قبله ای ساخت که چهار در داشت و پیوسته در آن به دادرسی خاص و عام می پرداخت. هم چنین روزهای جمعه به مسجد جامع می رفت و خطبه می خواند و با مردم نماز به جا می آورد. مهتدی همواره می گفت: «من از حق تعالی حیا می کنم که در میان بنی عباس مثل عمربن عبدالعزیز در بنی امیه نباشد».در زمان خلافت مهتدی، علما و فقها منزلتی خاص یافتند و همواره مورد عنایت او قرار می گرفتند. هم چنین او از مخارج درباریان به شدت کاست و دستور داد تا فدک را به اولاد حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بازگردانند. هنگامی که چنین سیره و روشی در پیش گرفت بر امرا و وزیران که بر عکس او تربیت شده بودند بسیار سنگین آمد؛ لذا در صدد حیله ای برآمدند تا او را بکشند؛ پس شبانه به اتاقش ریختند و او را احاطه نمودند و با خنجر به قتل رساندند. (2)
هفدهم رجب
مرگ مأمون عباسی
در هفدهم رجب سال 218 هـ .ق عبداله بن هارون، ملقب به مأمون یکی دیگر از خلفای بنی عباس به جهنم واصل شد. (3) او برخلاف برادرش امین، فردی سیاست مدار بود و از علوم مختلف همچون: نجوم، فلسفه و کلام آگاهی داشت و پیوسته مجالسی برای مناظره با علما منعقد می ساخت.پس از مرگ هارون الرشید، فرزند او امین، پنج سال خلافت و برادرش مأمون را از ولایت عهدی خلع کرد. از این رو مأمون عباسی که در خراسان امارت داشت توانست به کمک ایرانیان بر ضد برادرش قیام کند و با شکست سپاهیان امین و به قتل رساندن او، خلافت را در دست بگیرد. (4)
از آن جا که مأمون بسیار سیاست مدار بود و ظواهر را کاملاً حفظ می کرد، برای جلب توجه علویان و نیز جلوگیری از قیام های آنان، با تهدید اجبار فراوان، هشتمین اختر تابناک امامت، حضرت علی بن موسی الرضا ((علیه السلام)) را از مدینه به مرو آورد و به مقام ولایت عهدی خویش منصوب نمود.
اذیت و آزارهایی که در این مدت از جانب مأمون متوجه آن حضرت شد آن چنان زیاد بود که امام رضا (علیه السلام) هر جمعه که از مسجد جامع برمی گشتند با همان حالت غبارآلود، دست ها به درگاه الهی بلند و چنین عرض می کردند: «پروردگارا! اگر فرج و گشایش من در مرگ من است، پس همین ساعت در آن تعجیل فرما». (5) این آزارها ادامه داشت تا سال 202 هـ .ق که مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را به شهادت رساند. پس از آن حضرت، آزارهای مأمون متوجه فرزند آن حضرت امام جواد (علیه السلام) شد.
علت مرگ مأمون این بود که وقتی به جنگ رومیان رفت و در آن جا فتوحات بسیار نمود از جمله منطقه ای به نام «عین بدیدون». آن جا منطقه ای بود که آب بسیار سرد و صاف و هوای بسیار لطیف داشت و زمینش بسیار سرسبز و خرم بود. لذا اتاقی بر روی نهری زیبا که در آن منطقه جاری بود برایش بنا کردند و او در آن جا مستقر شد. یک روز در آب نگاه می کرد که ناگهان ماهی بزرگ و زیبایی در آب دید، پس به غلامان خود دستور داد تا آن ماهی را از آب بگیرند. هنگامی که آن ماهی را از آب گرفتند و در مقابل مأمون قرار دادند، آن ماهی دوباره خود را در آب افکند و مقداری آب بر سینه و صورت او پاشید. از همان لحظه لرزه ای شدید اندامش را فراگرفت و لحظه به لحظه رعشه او بیش تر می شد و هر چه لحاف و جامه بر او افکندند و دور تا دورش آتش افروختند، باز هم از سردی فریاد می زد و همچون برگ درختان می لرزید. طبیبان ماهری حاضر کردند که آنان جملگی از درمان او عاجز ماندند و این بلا پیوسته بود تا بالاخره در هفدهم رجب سال 218 هـ .ق در 49 سالگی به درک واصل شد. (6)
هجدهم رجب
1- وفات ابراهیم فرزند پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)2- مرگ معتمد بالله عباسی
1- وفات ابراهیم فرزند پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)
در هجهم رجب سال 10 هـ .ق ابراهیم فرزند پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که یک سال و ده ماه بیش تر نداشت وفات کرد و در بقیع به خاک سپرده شد.
ابن شهرآشوب (رحمه الله) از ابن عباس روایت کرده است که روزی پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود، بر پای راستشان امام حسین (علیه السلام) و بر پای چپشان ابراهیم را نشانده بودند. یک مرتبه امام حسین (علیه السلام) را می بوسیدند و بار دیگر ابراهیم را. در این هنگام جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد! پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: "این هر دو کودک برای تو باقی نخواهند نماند؛ پس یکی را فدای دیگری گردان"!»
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نگاهی به صورت ابراهیم کرد و گریست و سپس به چهره ی امام حسین (علیه السلام) نگریست و اشک ریخت؛ آن گاه فرمود: «ابراهیم مادرش ماریه است؛ چون بمیرد به غیر از من کسی محزون او نخواهد شد، ولی مادر حسین، فاطمه است و پدرش علی، پسر عمویم و به منزله ی گوشت و خون من است؛ چون حسین درگذرد علاوه بر من، دختر و پسر عمویم اندوهناک خواهند شد. پس من حزن خویش را بر حزن آن ها اختیار می کنم. ای جبرئیل! ابراهیم را فدای حسین (علیه السلام) کردم». از این روی پس از سه روز، روح ابراهیم به سوی جنان پر کشید و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در غم او داغ دار و اندوهگین شد. (7)
2- مرگ معتمد بالله عباسی
بنابر قولی در هجدهم رجب سال 279 هـ .ق معتمد بالله یکی دیگر از خلفای بنی عباس در 48 سالگی مرد. (8) معتمد بالله در حدود بیست و سه سال خلافت کرد که حوادث مختلفی در این مدت رخ داد؛ ولی معتمد همواره به عیش و نوش و خوش گذرانی مشغول و فسادهای اخلاقی در او به اوج رسیده بود و به گرفتاری های مردم هیچ توجهی نداشت. کارهای حکومت را به برادرش، ابواحمد موفق واگذار کرده بود و خود هیچ تصرفی در امور نداشت و در خلافت جز اسمی برای او باقی نمانده بود. (9)
نوزدهم رجب
وقوع غزوه ی تبوک
در نوزدهم رجب سال نهم هـ .ق غزوه ی تبوک بین سپاه اسلام و لشکریان روم واقع شد. این غزوه از آخرین غزوات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به شمار می رود. سبب وقوع آن چنین بود که کاروانی تجاری که از شام به مدینه آمد، به مسلمانان خبر دادند که سلطان روم لشکری عظیم آماده نموده و قصد حرکت به سمت مدینه دارد؛ از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور دادند تا مسلمانان از دور و نزدیک آماده ی جنگ شوند و علی رغم دوری راه، گرمای شدید و نیز زمان برداشت محصولات کشاورزی، بیش تر مسلمانان خود را برای جنگ آماده کردند؛ اما در این میان گروهی از منافقان مدینه با بهانه های گوناگون نه تنها در این غزوه شرکت نکردند، بلکه در صدد منع دیگران نیز برآمدند؛ لذا رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نیت سوء آنان آگاه شد و امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را در مدینه به جای خویش گماشت و خود همراه سپاه اسلام که بالغ بر سی هزار نفر بودند؛ رهسپار سرزمین های تبوک شدند. هنگامی که سپاهیان اسلام به آن جا رسیدند اثری از لشکریان روم نیافتند.در آن جا جنگی رخ نداد ولی شوکت اسلام، فداکاری مسلمانان و آمادگی آن ها در هر زمان و موقعیتی برای مقابله با کفر، به نمایش درآمد. در برخی از متون تاریخی از این جنگ به «غزوه ی فاضحه» (رسوا کننده) نام برده شده؛ زیرا جمعی از منافقان مسلمان نما به خاطر این غزوه رسوا شدند. (10)
بیست و چهارم رجب
1- فتح خیبر به دست امیرمؤمنان (علیه السلام)2- درگذشت عمر بن عبدالعزیز
1- فتح خیبر به دست امیرمؤمنان علی (علیه السلام)
بیست و چهارم رجب سال هفتم هـ .ق قلعه ی خیبر به دست مبارک امیرمؤمنان حضرت علی (علیه السلام) فتح گردید. (11)
خیبر سرزمینی حاصل خیز در 32 فرسخی شمال مدینه و دارای هفت قلعه و بالغ بر بیست هزار نفر از یهودیان بود. یهودیان خیبر علی رغم پیمانی که با مسلمانان بسته بودند، قلعه ی خیبر را به پایگاهی بر ضد اسلام تبدیل کرده بودند و تا می توانستند مشرکان را بر ضد مسلمانان می شوراندند و آن ها را یاری می کردند. از این رو رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تصمیم گرفت این آخرین کانون ضد اسلامی دشمنان را در مدینه نابود کند و ریشه ی فتنه های آنان را بخشکاند. (12)
چون پیامبر به جنگ خیبریان رفت و قلعه ی قموص را محاصره کرد، ابتدا پرچم را برای مبارزه ی با آنان به ابوبکر دادند. ابوبکر با لشکری رفت، ولی چون نظر به پهلوانان آنان نمود فرار کرد و لشکریان هم در پی او بازگشتند. روز بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرچم را به عمر داد و او هم از ترس کشته شدن به میدان جنگ نرسیده، بازگشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «فردا پرچم را به مردی می دهم که حمله هایش را تکرار ننماید، و هرگز فرار نکند. کسی که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خداوند خیبر را به دست او فتح می کند». همه ی اصحاب آرزو کردند که این مقام و منزلت به آنان واگذار شود.
فردای آن روز، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «علی بن ابی طالب (علیه السلام) کجاست؟» گفتند: «چشم دردی دارد که حرکت برای آن حضرت مشکل است». خاتم الانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «او را حاضر کنید». سلمه بن اکوع آن حضرت را آورد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سر آن حضرت را در بر گرفت و از آب دهان مبارک به چشمان نورانی حضرت خاتم الاوصیا علی مرتضی (علیه السلام) مالید و فرمود: «پروردگارا! زحمت گرما و سرما را از او بردار». پس از آن روز بر امیرالمؤمنین (علیه السلام) درد چشم عارض نشد و از گرما و سرما آزرده نگشت.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زره خود را بر او پوشانید و ذوالفقار را بر کمر او بست و پرچم را به آن حضرت سپرد و سوار بر مرکبش نمود، فرمود: «جبرئیل از سمت راست، میکائیل از سمت چپ، عزرائیل از پیش رو و اسرافیل از پشت سر، و نصرت خدا بالای سر، و دعای من نیز از پشت سر بر توست». آن گاه فرمود: «یا علی! ابتدا اسلام را بر ایشان عرضه کن».
امیرمؤمنان (علیه السلام) به طرف قلعه ی خیبر حرکت کرد و پس از موعظه و نصیحت، عده ای برای جنگ با او آمدند. آنان دو نفر از مسلمانان را شهید کردند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر آن ها تاخته، آن ها را کشتند. آن گاه برادر مرحب با عده ای آمدند. حضرت آن ها را هم به درک فرستاد. مرحب که شجاع بود به خون خواهی آمد. امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) چنان با ذوالفقار بر سرش فرود آورد که شمشیر از حلقش گذشت و او را دو نیم ساخت و به خاک انداخت. صدای تکبیر مسلمانان بلند شد. عده ای از یهود به دفاع آمدند و با مسلمانان به جنگ پرداختند. امیرالمؤمنین (علیه السلام) به مبارزه ادامه داد تا عده ای کشته شدند و عده ای به قلعه گریختند. آن حضرت با دست قدرتمند حیدری درب قلعه را کند و برای مسلمانان معبر قرار داد تا از خندق عبور کنند. حضرت چندین بار مسلمانان را از روی خندق به وسیله ی درب عبور داد، با این که از سه روز قبل، آن حضرت گرسنه بود. بدین صورت قلعه خیبر به دست توانمند مولای متقیان امیرمؤمنان (علیه السلام) فتح گردید. (13)
2- درگذشت عمر بن عبدالعزیز
روز بیست و چهارم رجب سال 101 هـ .ق عمر بن عبدالعزیز بن مروان یکی دیگر از خلفای بنی امیه درگذشت. (14)
تاریخ نویسان عمر بن عبدالعزیز را نیکوکار بنی امیه می دانند. وقتی او به خلافت رسید، عاملان فساد بنی امیه را که در مناطق مختلف حکومت می کردند، عزل نمود و به جای آن ها افرادی خیراندیش و صالح نصب کرد و نیز دستور داد مهمانی هایی برای فقیران و مسکینان ترتیب دهند. از کارهای مهم وی این بود که دستور داد تا لعن و سب امیرمؤمنان علی (علیه السلام) که در حدود شصت سال توسط خلفای بنی امیه رایج شده بود، به طور کلی ممنوع گردد و نیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بازگرداند و دستور داد کسی متعرض آل علی (علیه السلام) نشود. برخی از تاریخ نویسان علت مرگ او را بر اثر زهر مروانیان ذکر کرده اند. (15)
پینوشتها:
1. تتمه المنتهی: ص 411.
2. مروج الذهب: ج 4، ص 216. - تتمه المنتهی: ص 409 - 410.
3. تتمه المنتهی: ص 358.
4. الکامل ابن اثیر: ج 6، ص 287.
5. مفاتیح الجنان: فصل پنجم، اعمال ماه ذی القعده، ص 506.
6. تتمه المنتهی: ص 357.
7. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام: ج 3، ص 234.
8. وقایع الایام: ص 331.
9. تتمه المنتهی: ص 429.
10. منتهی الآمال: باب اول، فصل ششم، ص 135.
11. مصباح المتهجد: ص 749 - وقایع الایام: ص 334.
12. وقایع الایام: ص 335.
13. المستدرک علی الصحیحین: ج 3، ص 37 - کنز العمال: ج 5، ص 283.
14. وقایع الایام: ص 338.
15. تتمه المنتهی: ص 146.
/ج