نویسنده: دکتر ابوالفضل ساجدی
موضوع کارآمدی دین در مدیریت جامعه را از دو منظر می توان بررسی کرد. نخست در بعد تئوری؛ به این معنا که در حیطه ی نظر بحث شود که برای مدیریت جامعه می توان به دین تکیه کرد یا خیر. روش دیگر برای اثبات کارآیی دین در عرصه مدیریت جامعه، ارائه یک نمونه عملی است. برای مثال دستاوردهای جمهوری اسلامی ایران را به عنوان کشوری که اسلام نقش اساسی در حاکمیت آن دارد، بررسی کنیم و میزان کارآیی دین را از این طریق نشان دهیم.
البته گفتنی است که میان کارآمدی و کارکرد دین تا حدی تفاوت وجود دارد. ارائه یا عدم ارائه نظر درباره ی موضوعی خاص توسط دین و آثار عملی آن، کارکرد دین را بیان می کند. اما کارآمدی به این معنی است که در مقایسه با سایر مدل ها و نظریاتی که مورد استفاده قرار می گیرد، دین بهترین جایگزین و تئوری را عرضه کند. بنابراین تفاوت هایی میان کارکرد و کارآمدی دین وجود دارد. در باب نظر می توان گفت که یکی از مهم ترین کارکردهای دین نقش اجتماعی آن است و اگر این نقش دین را بپذیریم، یک بخش مهم در بُعد اجتماعی، بعد مدیریت است. یعنی اگر دینی بخواهد در اجتماع حرفی برای گفتن داشته باشد، عرصه ی مهمی که می تواند صحت این ادعا را اثبات نماید، مدیریت است.
دین، هم در مباحث نظری و هم در مباحث عملی، در عرصه مدیریت کارآمدی دارد. اما در عرصه نظر؛ مدیریت شاخه ای از علوم انسانی محسوب می شود و علوم انسانی براساس مبانی مختلف راهکارهای متعددی را دنبال می کنند و از آنجا که دین در باب علوم انسانی ارائه نظر نموده، به طبع در مدیریت نیز نظریات خاص خود را دارد. مدیریت مبتنی بر یک سری مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی و انسان شناختی است. مدیریت جامعه شکل تکامل یافته مدیریت فرد است. اسلام در باب مدیریت فرد، معیارهای خاص خود را دارد. به این معنی که با ارائه راهکارهای متعدد به فرد کمک می کند تا خود را مدیریت کنید. از دیدگاه اسلام، انسان با توجه به گرایش های مختلف و قابلیت های متعددی که دارد، می تواند شناخت های مختلفی را کسب کند و رفتارهای مختلفی را بروز دهد. این شناخت ها و گرایش ها (به خصوص گرایش ها) می توانند با یکدیگر تعارض داشته باشند. انسان امیال مادی و معنوی دارد که انگیزه های متفاوتی می تواند بر آن حاکم باشد. اسلام به فرد کمک می کند که در تقابل میان انگیزه های مختلف، نیروهای خود (رفتارها و اختیارات) را در جهت کمال خویش هدایت کند. هر رفتاری می تواند مبتنی بر یک انگیزه و ناظر به هدف خاصی باشد و بخشی از نیازهای انسان را برآورده کند. در میان اسلام نیازهای را درجه بندی و بیان کرده که کدام یک از آنها اولویت دارند. توضیح آنکه انسان نیازهای اساسی دارد؛ اما این نیازهای اساسی باید مقدمه ای برای رسیدن به نیازهای برتر باشند که این امر، یعنی اولویت بندی احتیاجات انسان، خود نیازمند مدیریت است. چرا که اگر انسان نتواند خود را به طرز شایسته ای مدیریت کند، ممکن است نیازهای برتر را فدای نیازهای فروتر کند یا استعدادهای برتر را قربانی استعدادهای با ارزش کمتر کند و یا حتی بعضی از نیازها را به طور کلی نادیده بگیرد. نگاه جامعی که تمام ابعاد انسان را دربربگیرد، اقتضا می کند که مدیریت صحیحی بر امیال، گرایش ها، رفتارها و نظام شناختی فرد حاکم باشد. در این صورت چنین انسانی در عرصه های مختلف موفق خواهد بود.
مدیریت اسلام بر انسان، براساس یک سری مبانی خاصی است که عدم توجه به آنها، موجب ناکامی در مدیریت می شود. اسلام فرد را جدای از جامعه نمی داند و در عین حال، جامعه را نوع تکامل یافته فرد می داند. به عبارت دیگر اهدافی که موجب تعالی جامعه می شود با اهداف تکامل فرد در تعارض نیستند. مهم ترین عامل تأثیر گذار بر تربیت انسان، جامعه است. به همین دلیل مدلی که اسلام برای جامعه عرضه می کند، مدلی است که از دل آن، انسان برتر بیرون می آید. جامعه ایدئال اسلامی جامعه ای است که انسان در آن به کمال دست یابد و در عین بهره مندی از امکانات دنیوی، از عمر خود راضی باشد و احساس موفقیت کند. لذا اهداف جامعه در راستای اهداف فرد، معنا و تعالی می یابد. بر همین اساس مبانی تربیت و مدیریت فرد، در مدیریت جامعه نیز به کار می آید. به عبارت دیگر مدیریت جامعه مستقل و جدا از مدیریت فرد نیست. در اینجا مدیریت انسان را مبتنی بر یک سری مبانی هستی شناختی تعریف می کنیم. هستی شناختی، همان گونه که از نامش مشخص است، شناخت جهانی است که در آن زندگی می کنیم. البته این شناخت فقط جهان مادی را شامل نمی شود و در صورت اثبات جهان دیگر، آن جهان را نیز دربرمی گیرد. همچنین هستی شناختی به این پرسش ها باید پاسخ دهد که در صورت وجود جهان دیگر، چه رابطه ای میان آن با دنیا برقرار است؟ و در بعد معرفتی، آیا معرفت ها فقط تجربی هستند؟ رابطه بین معرفت تجربی و عقلی چیست؟ رابطه آنها با معرفت شهودی و وحیانی چیست؟
مدیریت اجتماعی هم باید مبتنی بر این پیش فرض ها و مبانی باشد. اگر مدیران یک جامعه بدون در نظر گرفتن این موارد مدیریت مدنظر خود را اعمال کنند و جامعه تحت مدیریت خویش را به سمت اهداف متعالی هدایت نکنند، قطعاً با مدیریت مدنظر اسلام، در تضاد خواهند بود و انسان در چنین جامعه ای به جای رشد و تعالی، به سقوط کشیده خواهد شد. این مسئله را در غرب می توان مشاهده کرد؛ چرا که به دلیل اعمال مدیریت تک بعدی و توجه صرف به مادیات، اخلاق و معنویت در آنجا قربانی و بسیاری از ارزش ها پایمال شده اند. البته ظاهراً مدیریت اجتماعی بسیار پیشرفته ای در آنجا حاکم است؛ زیرا آموزش، بهداشت، و تا چندی قبل اقتصاد در سطح مطلوبی قرار داشت. اما این سیستم به دلیل مشکلاتی که داشت، نتوانست استمرار پیدا کند. دلیل ایجاد مشکلات اقتصادی غرب، نظام اقتصادی بیمار آن بود؛ بیماری ای که آثارش در درازمدت ظاهر شد.
اما به راستی مشکل مدیریت غرب چیست؟ غرب به اهداف مادی خود رسید و توانست مردم دنیا را مجذوب فرهنگ خویش کند. در سایه مدیریتی که کشورهای صنعتی اجرا کردند، پیشرفت های قابل توجهی حاصل شد و بر جهان سلطه پیدا کردند. در مسائل بهداشتی، صنعت، تکنولوژی و علم گام های بلندی برداشته شد؛ اما همچنان مشکلات عدیده حل نشده اند؟ علت تمام مشکلات را در مدیریت حاکم بر جوامع غربی می توان یافت. روش مدیریتی جوامع غربی، مورد تأیید اسلام نیست. مدیریت جامع مدیریتی است که با مدیریت فرد افق مشترک داشته باشد. تربیت انسان و جامعه نیازمند مدیریت مناسب است. مدیریت اسلام، ناظر به ارائه مبانی است که این مبانی در راهکارها و طبقه بندی اهداف و هدف گذاری اثرگذار است. هدف اسلام پیشرفت جامعه در تمامی ابعاد است؛ اما نه به هر قیمتی. براساس مبانی مدیریتی اسلام، ویژگی های مدیر شایسته با آنچه که در غرب از یک مدیر موفق انتظار می رود، متفاوت است. برای مثال در اسلام، عدالت در مدیریت به طور خاص مورد توجه قرار می گیرد. همچنین ایمان به هدف جزء صفات اخلاقی ویژه ای است که به آن توجه می شود. ملاک های اسلام برای یک مدیر شایسته، علاوه بر توانایی های جسمی و روحی، صفاتی مانند بینش سیاسی مناسب، امانت داری، عدالت خواهی، سعه صدر، شجاعت، قاطعیت، پیشگامی در عمل و فروتنی را نیز شامل می شود. با بررسی زندگی ائمه (علیهم السلام) و به خصوص دوران حاکمیت پیامبر(ص)، ملاک های آنان را برای گزینش کارگزاران خود می توان دریافت که از جمله ی آنها دانش و بینش است. برای مثال امام علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «یا ایها الناس ان احق الناس بهذا الأمر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه؛ کسی که می خواهد این جایگاه را بگیرد، باید به امر خدا آگاه تر و دانش بیشتری داشته و دارای شایستگی لازم نیز باشد». همچنین قرآن کریم می فرماید: «و قال لهم نبیهم إن الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا أنی یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لم یؤت سعه من المال قال إنّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم؛ پیامبرشان به آنها گفت: خداوند (طالوت) را برای زمام داری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است». بنا بر این آیه، دانش یکی از معیارهای دین برای تعیین مدیر شایسته است. در مورد بینش سیاسی، امام علی (علیه السلام) می فرماید: «آفه الزعماء ضعف السیاسه؛ آفت حکام، ضعف در سیاست و تدبیر است». به تعبیر دیگر، آفت مدیریت و رهبری، ضعف در بینش سیاسی است. آن حضرت در جای دیگر می فرماید: «سبب التدمیر سوءالتدبیر؛ تدبیر بد، سبب ویرانی و نابودی است». امانت داری نیز یکی دیگر از مؤلفه های مهم مدیریت است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه ای به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان، می نویسند: «و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه؛ این جایگاهی که اکنون در آن هستی برای تو وسیله تأمین معاش نیست، بلکه امانتی است در گردنت». حضرت تأکید دارد بر اینکه نگاه مدیر اسلامی به مسؤلیتش، باید نگاه امانت الهی و انجام وظیفه باشد. یعنی از طریق مسئولیتی که پذیرفته، خود را به اهداف الهی نزدیک کرده، درصدد به انجام رساندن آن اهداف باشد. عدالت خواهی نیز یکی از ویژگی هایی است که در مدیریت اسلامی به آن تأکید شده است. حضرت علی (علیه السلام)، که خود شهید راه عدالتند و بعضی نهج البلاغه را کتاب عدالت نامیده اند، در مقام توبیخ کسانی که به ایشان گفتند برای نائل شدن به هدف، ناگزیر از ستم بر مردم هستی، فرمودند: «أتامرون ان اطلب النصر بالجور فی من ولیت علیه! والله لا اتوب به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما؛ آیا مرا به آن می خوانید که برای پیروزی خود، از جور و ستم بر امت اسلامی - که بر آنان ولایت دارم - بهره جویم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد».
یکی از ویژگی هایی که از کلمات حضرت استفاده می شود، احترام در مدیریت است. حضرت می فرمایند: «لاتستبد برأیک فمن استبد برأیه هلک؛ خود رأی نباش؛ زیرا هر کس مستبد در رأی باشد، نابود می شود». ایشان به زمام داران و مسئولان در موارد متعدد این توصیه ها را داشتند. همچنین سعه صدر از دیگر لوازم مدیریت اسلامی است. در اهمیت آن همین بس که قرآن خطاب به پیغمبر(ص) می فرماید: «الم نشرح لک صدرک؛ آیا ما به تو سعه صدر ندادیم؟» این صفت از جمله صفاتی است که سبب موفقیت و پیروزی حضرت شد؛ بنابراین یکی از ارکان موفقیت در مدیریت، سعه صدر است.
ممکن است این تصور پیش بیاید که این صفات فقط جنبه تئوری دارد و اسلام در عمل برای مدیریت مبانی خاصی ندارد. گفتنی است که دین مبانی عملی هم برای مدیر تعریف کرده که در صورت عمل به آن، مدیریت به بهترین شکل ممکن اجرا خواهد شد. اسلام به دنبال تعالی است و در این راستا انسان هر عملی را انجام دهد، وظیفه الهی است و باید در برابر پروردگارش پاسخگو باشد. نگرش چنین مدیری به مدیریت و قدرت، یک نگاه کاملاً ابزاری است؛ البته نه ابزاری برای رسیدن به مطامع شخصی، بلکه برای خدمت به خلق، رشد عدالت و نهایتاً کسب رضای الهی. این موضوع علاوه بر اینکه مبانی خاصی را به ما عرضه می کند، اثر ارزش غایی را که اسلام در مبانی ارزش شناسی به آن اهمیت می دهد، در جای جای مدیریت منعکس می نماید و علاوه بر بیان مبانی در عرصه عمل، بیان می دارد که براساس آن مبانی یک مدیر باید چه صفاتی را داشته باشد.
بنابراین دین برای تربیت مدیر شایسته به ارائه یک سری تئوری بسنده نکرده و در مقام عمل نیز دستورهایی داده است. حال این پرسش مطرح می شود که دین در تحقق و کارآمدی این صفات نسبت به دیگر مکاتب چه برتری دارد؟ اگر دین به درستی شناخته شده و به آن عمل شود، کارآمدی اش قابل مقایسه با مکاتب انسانی نیست؛ زیرا صفاتی را که اسلام برای مدیر بیان می کند در سایه «ایمان»، بهتر حاصل می شود. چه اینکه افراد دین دار از یک محرک قوی درونی برای تحقق این صفات برخوردارند و آن ایمان است. البته بعضی از این صفات بدون ایمان به هیچ وجه محقق نمی شوند. برای مثال اگر کسی به خدا ایمان نداشته باشد، دلیلی ندارد که دنبال ارزش های الهی باشد. حال اگر عده ای از مدیران به دلیل وجدان کاری و وجدان درونی خود این ارزش ها را بپذیرند، به علت عدم ایمان، قدرت عمل لازم را نخواهند داشت؛ زیرا مدیریت یعنی کسب قدرت. هر قدر قدرت انسان افزایش یابد، برای کنترل قدرتش نیازمند ایمان بیشتری خواهد بود. به همین دلیل روایات تصریح کرده اند که هر قدر علم انسان بالاتر رود، اگر به همان اندازه معنویت و تواضعش افزایش نیابد،علم حجاب اکبر او می شود. این موضوع درباره ی مدیریت نیز صادق است. مدیریت علاوه بر نیازمندی به نظارت های بیرونی، به نظارت درونی نیز محتاج است. اگر نظارت درونی نباشد، تضمینی برای سالم ماندن مدیر وجود نخواهد داشت؛ زیرا معمولاً بر یک مدیر سطح بالا نظارتی صورت نمی گیرد و امکان هرگونه سوءاستفاده وجود دارد. شاید عده ای عنوان کنند که قانون، مانع سوءاستفاده افراد می شود. اما گفتنی است که گاهی به راحتی می توان قانون را به اصطلاح دور زد و کسی هم متوجه نشود. در این موارد چه عاملی می تواند مدیر را از لغزیدن مصون بدارد؟ جز ایمان قوی درونی و پیوند قلبی با خالق و داشتن اعتقادات سالم، هیچ امر دیگری نمی تواند جلوی انسان را بگیرد. انسان دین دار کمال خود را در سایه تحقق اهداف خداوند می بیند؛ لذا در تمام حالات خود را در محضر می داند. چنین کسی در عین برخورداری از امکانات زیاد، از آنها سوءاستفاده نخواهد کرد. به همین دلیل دین در مدیریت های کلان می تواند کارآمد باشد؛ کارآمدی ای که هیچ قانون یا مکتبی توانایی ایجاد آن را ندارد. زندگی علمای شیعه، بهترین شاهد بر این دعوی است؛ چه اینکه آنان بازیچه مطامع مادی نبوده و تطمیع و تهدید در آنان کارگر نمی افتاد. به همین دلیل مراجع شیعه همواره بدون ترس و و مه از حکومت ها، اهداف خود را به پیش می بردند.
اغلب مدیران در معرض ثروت و شهرت هستند و اگر بخواهند این شهرت و ثروت و تشریفات مدیریت، آنان را اسیر خود نکند، راهی جز ایمان قوی به خداوند وجود ندارد. به همین علت دین و اسلام به طور خاص می تواند در بحث مدیریت کارآمدی ویژه و بی بدیلی داشته باشد که به روش دیگری قابل تحصیل نیست.
امروزه در دنیا بحث وجدان کاری مطرح است و در این زمینه گام هایی نیز برداشته شده و دائماً در تلاشند با تقویت عوامل درونی، وجدان کاری افراد را ارتقا دهند. اما باید دانست که در سایه مدیریت شایسته الهی، این امر به سهولت محقق می شود. یکی از ویژگی های مدیریت اسلامی، مدیریت بحران است. مدیریت همواره با بحران همراه است و قطعاً یک مدیر در طول دوران مدیریت خود با فرازونشیب هایی مواجه می شود که برای غلبه بر آنها نیازمند ویژگی های اخلاقی مانند شکیبایی، شجاعت، ایستادگی و سعه صدر است که تمام این موارد در سایه دین بهتر حاصل می شود. بنابراین نه تنها در مسائل نظری و فکری می توان از دین برای مدیریت کمک گرفت، بلکه در عمل هم دین می تواند در مدیریت یک فرد با ایمان مؤثر باشد. البته ممکن است این پرسش به ذهن متبادر شود که ریشه ی نقص ها و کمبودهای جامعه ی ایران چیست؟ در وهله ی نخست باید در نظر داشت که پس از انقلاب اسلامی، ایران در برابر طوفان های بسیار شدیدی قرار گرفت و همین مقدار که توانست خود را حفظ کند، گویای موفقیت در عرصه ی مدیریت است. کشوری که دشمنان فراوانی داشته و فشار زیادی از جوانب مختلف بر آن وارد شده، توانسته بعد از سی سال مؤلفه های یک کشور توسعه یافته را تا حد زیادی به دست بیاورد و در مقابل فشارها مقاومت کند. این نشان دهنده کارآمدی مدیریت دینی است. مقاومت ایران موجب شد که دیدگاه غرب درباره ی شیعه تغییر کند و دانسته های خود را راجع به شیعه مورد مطالعه مجدد قرار دهند. به همین علت پس از آنکه از طریق کارشکنی هایشان به موفقیت نرسیدند، جامعه شناسان و اندیشمندان سیاسی مختلف مانند هانتینگتون، فوکو و دیگران به تحقیق درباره ی جامعه اسلامی روی آوردند تا دریابند که اسلام چه ویژگی هایی داشته که موجب شده یک جامعه این چنین مقاومت کند. در واقع انقلاب ایران سبب شد نگاه منفی آنان به دین تغییر کند. عقیده ی مارکس مبنی بر افیون بودن دین برای جامعه تا حدی مورد پذیرش غرب بود؛ اما اکنون غربی ها این نظریه را رد و نقدهای بسیار جدی بر آن وارد کرده اند و حتی امروزه بر این باورند که تمدن اسلامی مهم ترین تمدنی است که ممکن است در آینده شکل بگیرد.
از آنجا که هیچ تمدنی نمی تواند بدون مدیریت به بقای خود ادامه دهد، این نظریه خود دلیل خوبی بر مدیریت قوی و کارآمد اسلام است. بنابراین انقلاب اسلامی ایران نشان دهنده کارآیی دین در مدیریت جامعه است؛ چرا که در سال های ابتدائی انقلاب، افرادی در مصدر امور قرار گرفتند که سابقه مدیریت نداشتند. علاوه بر این، چنین حکومتی در دنیا سابقه نداشت؛ در نتیجه امکان استفاده از تجربیات حکومت های مشابه آن وجود نداشت. به رغم همه ی این مسائل، حیات، استمرار و موفقیت های مطلق و نسبی انقلاب اسلامی ایران در زمینه های مختلف، نشان دهنده کارآمدی مدیریت اسلامی است. اما با این حال ضعف های فراوانی در مدیریت ما وجود دارد که منشأ آنها به عملکرد و بی تجربگی مدیران برمی گردد. ضمناً باید توجه داشت که گاهی افراد فاقد صلاحیت به مدیریت رسیده اند و از سوی دیگر، افراد شایسته مدیریت را نپذیرفته اند. بنابراین کاستی های جامعه مبیّن نقص و فقدان مدیریت کارآمد در اسلام نیست؛ بلکه منشأ نابه سامانی ها کوتاهی ما در شناخت اسلام و عمل به آن است.
مثال دیگری که می توان برای اثبات کارآمدی مدیریت اسلامی از آن استفاده کرد، ماندگاری اسلام است. اسلام در اوج جاهلیت ظهور کرد و توانست علی رغم همه ی کارشکنی های دشمنان خویش، به حیات خود تا امروز ادامه دهد. این نشان دهنده پتانسیل مدیریت اجتماعی است که هم در صدر اسلام و هم در طول تاریخ در مقاطعی، تحقق پیدا کرده است.
اسلام نه تنها مدیریت را از دین جدا نمی بیند، بلکه در این بخش بیش از موارد دیگر راهکار ارائه می دهد؛ زیرا مدیر قدرت و زمینه زیر پاگذاشتن قانون و توانایی سوءاستفاده و ارضا امیالش را دارد. به همین دلیل مدیریت بیشتر نیاز به کنترل و نظارت درونی دارد و اگر مدیر صفات مدنظر اسلام را دارا باشد، این لغزش ها یا به طور کامل مرتفع می شود یا کاهش می یابد.
با توجه به این مطالب می توان چنین نتیجه گرفت که برای دستیابی به مدیریت موفق و کارآمد، نیازمند پیوند زدن میان دین و مدیریت هستیم. علاوه بر مواردی که بیان شد، دین در بخش های دیگر هم به کمک مدیریت می آید. یک بحث مهم در مدیریت، مباحث انگیزه های رفتاری است؛ به این معنی که چگونه می توان در افراد انگیزه ایجاد کرد تا در جهت خاصی آنها را هدایت کنیم. در این بخش نیز اسلام به دلیل اینکه در مسائل روان شناختی و نظام گرایشی انسان حرف های زیادی دارد، به مدیریت کمک فراوانی می کند. به عبارت دیگر، مدیریت مبتنی بر مبانی روان شناختی است و از آنجا که اسلام نگاه جامعی به انسان دارد، می تواند در مدیریت، تأثیرگذار باشد.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104
البته گفتنی است که میان کارآمدی و کارکرد دین تا حدی تفاوت وجود دارد. ارائه یا عدم ارائه نظر درباره ی موضوعی خاص توسط دین و آثار عملی آن، کارکرد دین را بیان می کند. اما کارآمدی به این معنی است که در مقایسه با سایر مدل ها و نظریاتی که مورد استفاده قرار می گیرد، دین بهترین جایگزین و تئوری را عرضه کند. بنابراین تفاوت هایی میان کارکرد و کارآمدی دین وجود دارد. در باب نظر می توان گفت که یکی از مهم ترین کارکردهای دین نقش اجتماعی آن است و اگر این نقش دین را بپذیریم، یک بخش مهم در بُعد اجتماعی، بعد مدیریت است. یعنی اگر دینی بخواهد در اجتماع حرفی برای گفتن داشته باشد، عرصه ی مهمی که می تواند صحت این ادعا را اثبات نماید، مدیریت است.
دین، هم در مباحث نظری و هم در مباحث عملی، در عرصه مدیریت کارآمدی دارد. اما در عرصه نظر؛ مدیریت شاخه ای از علوم انسانی محسوب می شود و علوم انسانی براساس مبانی مختلف راهکارهای متعددی را دنبال می کنند و از آنجا که دین در باب علوم انسانی ارائه نظر نموده، به طبع در مدیریت نیز نظریات خاص خود را دارد. مدیریت مبتنی بر یک سری مبانی هستی شناختی، معرفت شناختی، ارزش شناختی و انسان شناختی است. مدیریت جامعه شکل تکامل یافته مدیریت فرد است. اسلام در باب مدیریت فرد، معیارهای خاص خود را دارد. به این معنی که با ارائه راهکارهای متعدد به فرد کمک می کند تا خود را مدیریت کنید. از دیدگاه اسلام، انسان با توجه به گرایش های مختلف و قابلیت های متعددی که دارد، می تواند شناخت های مختلفی را کسب کند و رفتارهای مختلفی را بروز دهد. این شناخت ها و گرایش ها (به خصوص گرایش ها) می توانند با یکدیگر تعارض داشته باشند. انسان امیال مادی و معنوی دارد که انگیزه های متفاوتی می تواند بر آن حاکم باشد. اسلام به فرد کمک می کند که در تقابل میان انگیزه های مختلف، نیروهای خود (رفتارها و اختیارات) را در جهت کمال خویش هدایت کند. هر رفتاری می تواند مبتنی بر یک انگیزه و ناظر به هدف خاصی باشد و بخشی از نیازهای انسان را برآورده کند. در میان اسلام نیازهای را درجه بندی و بیان کرده که کدام یک از آنها اولویت دارند. توضیح آنکه انسان نیازهای اساسی دارد؛ اما این نیازهای اساسی باید مقدمه ای برای رسیدن به نیازهای برتر باشند که این امر، یعنی اولویت بندی احتیاجات انسان، خود نیازمند مدیریت است. چرا که اگر انسان نتواند خود را به طرز شایسته ای مدیریت کند، ممکن است نیازهای برتر را فدای نیازهای فروتر کند یا استعدادهای برتر را قربانی استعدادهای با ارزش کمتر کند و یا حتی بعضی از نیازها را به طور کلی نادیده بگیرد. نگاه جامعی که تمام ابعاد انسان را دربربگیرد، اقتضا می کند که مدیریت صحیحی بر امیال، گرایش ها، رفتارها و نظام شناختی فرد حاکم باشد. در این صورت چنین انسانی در عرصه های مختلف موفق خواهد بود.
مدیریت اسلام بر انسان، براساس یک سری مبانی خاصی است که عدم توجه به آنها، موجب ناکامی در مدیریت می شود. اسلام فرد را جدای از جامعه نمی داند و در عین حال، جامعه را نوع تکامل یافته فرد می داند. به عبارت دیگر اهدافی که موجب تعالی جامعه می شود با اهداف تکامل فرد در تعارض نیستند. مهم ترین عامل تأثیر گذار بر تربیت انسان، جامعه است. به همین دلیل مدلی که اسلام برای جامعه عرضه می کند، مدلی است که از دل آن، انسان برتر بیرون می آید. جامعه ایدئال اسلامی جامعه ای است که انسان در آن به کمال دست یابد و در عین بهره مندی از امکانات دنیوی، از عمر خود راضی باشد و احساس موفقیت کند. لذا اهداف جامعه در راستای اهداف فرد، معنا و تعالی می یابد. بر همین اساس مبانی تربیت و مدیریت فرد، در مدیریت جامعه نیز به کار می آید. به عبارت دیگر مدیریت جامعه مستقل و جدا از مدیریت فرد نیست. در اینجا مدیریت انسان را مبتنی بر یک سری مبانی هستی شناختی تعریف می کنیم. هستی شناختی، همان گونه که از نامش مشخص است، شناخت جهانی است که در آن زندگی می کنیم. البته این شناخت فقط جهان مادی را شامل نمی شود و در صورت اثبات جهان دیگر، آن جهان را نیز دربرمی گیرد. همچنین هستی شناختی به این پرسش ها باید پاسخ دهد که در صورت وجود جهان دیگر، چه رابطه ای میان آن با دنیا برقرار است؟ و در بعد معرفتی، آیا معرفت ها فقط تجربی هستند؟ رابطه بین معرفت تجربی و عقلی چیست؟ رابطه آنها با معرفت شهودی و وحیانی چیست؟
مدیریت اجتماعی هم باید مبتنی بر این پیش فرض ها و مبانی باشد. اگر مدیران یک جامعه بدون در نظر گرفتن این موارد مدیریت مدنظر خود را اعمال کنند و جامعه تحت مدیریت خویش را به سمت اهداف متعالی هدایت نکنند، قطعاً با مدیریت مدنظر اسلام، در تضاد خواهند بود و انسان در چنین جامعه ای به جای رشد و تعالی، به سقوط کشیده خواهد شد. این مسئله را در غرب می توان مشاهده کرد؛ چرا که به دلیل اعمال مدیریت تک بعدی و توجه صرف به مادیات، اخلاق و معنویت در آنجا قربانی و بسیاری از ارزش ها پایمال شده اند. البته ظاهراً مدیریت اجتماعی بسیار پیشرفته ای در آنجا حاکم است؛ زیرا آموزش، بهداشت، و تا چندی قبل اقتصاد در سطح مطلوبی قرار داشت. اما این سیستم به دلیل مشکلاتی که داشت، نتوانست استمرار پیدا کند. دلیل ایجاد مشکلات اقتصادی غرب، نظام اقتصادی بیمار آن بود؛ بیماری ای که آثارش در درازمدت ظاهر شد.
اما به راستی مشکل مدیریت غرب چیست؟ غرب به اهداف مادی خود رسید و توانست مردم دنیا را مجذوب فرهنگ خویش کند. در سایه مدیریتی که کشورهای صنعتی اجرا کردند، پیشرفت های قابل توجهی حاصل شد و بر جهان سلطه پیدا کردند. در مسائل بهداشتی، صنعت، تکنولوژی و علم گام های بلندی برداشته شد؛ اما همچنان مشکلات عدیده حل نشده اند؟ علت تمام مشکلات را در مدیریت حاکم بر جوامع غربی می توان یافت. روش مدیریتی جوامع غربی، مورد تأیید اسلام نیست. مدیریت جامع مدیریتی است که با مدیریت فرد افق مشترک داشته باشد. تربیت انسان و جامعه نیازمند مدیریت مناسب است. مدیریت اسلام، ناظر به ارائه مبانی است که این مبانی در راهکارها و طبقه بندی اهداف و هدف گذاری اثرگذار است. هدف اسلام پیشرفت جامعه در تمامی ابعاد است؛ اما نه به هر قیمتی. براساس مبانی مدیریتی اسلام، ویژگی های مدیر شایسته با آنچه که در غرب از یک مدیر موفق انتظار می رود، متفاوت است. برای مثال در اسلام، عدالت در مدیریت به طور خاص مورد توجه قرار می گیرد. همچنین ایمان به هدف جزء صفات اخلاقی ویژه ای است که به آن توجه می شود. ملاک های اسلام برای یک مدیر شایسته، علاوه بر توانایی های جسمی و روحی، صفاتی مانند بینش سیاسی مناسب، امانت داری، عدالت خواهی، سعه صدر، شجاعت، قاطعیت، پیشگامی در عمل و فروتنی را نیز شامل می شود. با بررسی زندگی ائمه (علیهم السلام) و به خصوص دوران حاکمیت پیامبر(ص)، ملاک های آنان را برای گزینش کارگزاران خود می توان دریافت که از جمله ی آنها دانش و بینش است. برای مثال امام علی (علیه السلام) در این باره می فرمایند: «یا ایها الناس ان احق الناس بهذا الأمر اقواهم علیه و اعلمهم بامرالله فیه؛ کسی که می خواهد این جایگاه را بگیرد، باید به امر خدا آگاه تر و دانش بیشتری داشته و دارای شایستگی لازم نیز باشد». همچنین قرآن کریم می فرماید: «و قال لهم نبیهم إن الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالوا أنی یکون له الملک علینا و نحن أحق بالملک منه و لم یؤت سعه من المال قال إنّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم؛ پیامبرشان به آنها گفت: خداوند (طالوت) را برای زمام داری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است. گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند، با اینکه ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادی ندارد؟! گفت: خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است». بنا بر این آیه، دانش یکی از معیارهای دین برای تعیین مدیر شایسته است. در مورد بینش سیاسی، امام علی (علیه السلام) می فرماید: «آفه الزعماء ضعف السیاسه؛ آفت حکام، ضعف در سیاست و تدبیر است». به تعبیر دیگر، آفت مدیریت و رهبری، ضعف در بینش سیاسی است. آن حضرت در جای دیگر می فرماید: «سبب التدمیر سوءالتدبیر؛ تدبیر بد، سبب ویرانی و نابودی است». امانت داری نیز یکی دیگر از مؤلفه های مهم مدیریت است. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نامه ای به اشعث بن قیس، استاندار آذربایجان، می نویسند: «و ان عملک لیس لک بطعمه و لکنه فی عنقک امانه؛ این جایگاهی که اکنون در آن هستی برای تو وسیله تأمین معاش نیست، بلکه امانتی است در گردنت». حضرت تأکید دارد بر اینکه نگاه مدیر اسلامی به مسؤلیتش، باید نگاه امانت الهی و انجام وظیفه باشد. یعنی از طریق مسئولیتی که پذیرفته، خود را به اهداف الهی نزدیک کرده، درصدد به انجام رساندن آن اهداف باشد. عدالت خواهی نیز یکی از ویژگی هایی است که در مدیریت اسلامی به آن تأکید شده است. حضرت علی (علیه السلام)، که خود شهید راه عدالتند و بعضی نهج البلاغه را کتاب عدالت نامیده اند، در مقام توبیخ کسانی که به ایشان گفتند برای نائل شدن به هدف، ناگزیر از ستم بر مردم هستی، فرمودند: «أتامرون ان اطلب النصر بالجور فی من ولیت علیه! والله لا اتوب به ما سمر سمیر و ما ام نجم فی السماء نجما؛ آیا مرا به آن می خوانید که برای پیروزی خود، از جور و ستم بر امت اسلامی - که بر آنان ولایت دارم - بهره جویم؟ به خدا سوگند تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پی طلوع و غروب می کنند، هرگز چنین کاری نخواهم کرد».
یکی از ویژگی هایی که از کلمات حضرت استفاده می شود، احترام در مدیریت است. حضرت می فرمایند: «لاتستبد برأیک فمن استبد برأیه هلک؛ خود رأی نباش؛ زیرا هر کس مستبد در رأی باشد، نابود می شود». ایشان به زمام داران و مسئولان در موارد متعدد این توصیه ها را داشتند. همچنین سعه صدر از دیگر لوازم مدیریت اسلامی است. در اهمیت آن همین بس که قرآن خطاب به پیغمبر(ص) می فرماید: «الم نشرح لک صدرک؛ آیا ما به تو سعه صدر ندادیم؟» این صفت از جمله صفاتی است که سبب موفقیت و پیروزی حضرت شد؛ بنابراین یکی از ارکان موفقیت در مدیریت، سعه صدر است.
ممکن است این تصور پیش بیاید که این صفات فقط جنبه تئوری دارد و اسلام در عمل برای مدیریت مبانی خاصی ندارد. گفتنی است که دین مبانی عملی هم برای مدیر تعریف کرده که در صورت عمل به آن، مدیریت به بهترین شکل ممکن اجرا خواهد شد. اسلام به دنبال تعالی است و در این راستا انسان هر عملی را انجام دهد، وظیفه الهی است و باید در برابر پروردگارش پاسخگو باشد. نگرش چنین مدیری به مدیریت و قدرت، یک نگاه کاملاً ابزاری است؛ البته نه ابزاری برای رسیدن به مطامع شخصی، بلکه برای خدمت به خلق، رشد عدالت و نهایتاً کسب رضای الهی. این موضوع علاوه بر اینکه مبانی خاصی را به ما عرضه می کند، اثر ارزش غایی را که اسلام در مبانی ارزش شناسی به آن اهمیت می دهد، در جای جای مدیریت منعکس می نماید و علاوه بر بیان مبانی در عرصه عمل، بیان می دارد که براساس آن مبانی یک مدیر باید چه صفاتی را داشته باشد.
بنابراین دین برای تربیت مدیر شایسته به ارائه یک سری تئوری بسنده نکرده و در مقام عمل نیز دستورهایی داده است. حال این پرسش مطرح می شود که دین در تحقق و کارآمدی این صفات نسبت به دیگر مکاتب چه برتری دارد؟ اگر دین به درستی شناخته شده و به آن عمل شود، کارآمدی اش قابل مقایسه با مکاتب انسانی نیست؛ زیرا صفاتی را که اسلام برای مدیر بیان می کند در سایه «ایمان»، بهتر حاصل می شود. چه اینکه افراد دین دار از یک محرک قوی درونی برای تحقق این صفات برخوردارند و آن ایمان است. البته بعضی از این صفات بدون ایمان به هیچ وجه محقق نمی شوند. برای مثال اگر کسی به خدا ایمان نداشته باشد، دلیلی ندارد که دنبال ارزش های الهی باشد. حال اگر عده ای از مدیران به دلیل وجدان کاری و وجدان درونی خود این ارزش ها را بپذیرند، به علت عدم ایمان، قدرت عمل لازم را نخواهند داشت؛ زیرا مدیریت یعنی کسب قدرت. هر قدر قدرت انسان افزایش یابد، برای کنترل قدرتش نیازمند ایمان بیشتری خواهد بود. به همین دلیل روایات تصریح کرده اند که هر قدر علم انسان بالاتر رود، اگر به همان اندازه معنویت و تواضعش افزایش نیابد،علم حجاب اکبر او می شود. این موضوع درباره ی مدیریت نیز صادق است. مدیریت علاوه بر نیازمندی به نظارت های بیرونی، به نظارت درونی نیز محتاج است. اگر نظارت درونی نباشد، تضمینی برای سالم ماندن مدیر وجود نخواهد داشت؛ زیرا معمولاً بر یک مدیر سطح بالا نظارتی صورت نمی گیرد و امکان هرگونه سوءاستفاده وجود دارد. شاید عده ای عنوان کنند که قانون، مانع سوءاستفاده افراد می شود. اما گفتنی است که گاهی به راحتی می توان قانون را به اصطلاح دور زد و کسی هم متوجه نشود. در این موارد چه عاملی می تواند مدیر را از لغزیدن مصون بدارد؟ جز ایمان قوی درونی و پیوند قلبی با خالق و داشتن اعتقادات سالم، هیچ امر دیگری نمی تواند جلوی انسان را بگیرد. انسان دین دار کمال خود را در سایه تحقق اهداف خداوند می بیند؛ لذا در تمام حالات خود را در محضر می داند. چنین کسی در عین برخورداری از امکانات زیاد، از آنها سوءاستفاده نخواهد کرد. به همین دلیل دین در مدیریت های کلان می تواند کارآمد باشد؛ کارآمدی ای که هیچ قانون یا مکتبی توانایی ایجاد آن را ندارد. زندگی علمای شیعه، بهترین شاهد بر این دعوی است؛ چه اینکه آنان بازیچه مطامع مادی نبوده و تطمیع و تهدید در آنان کارگر نمی افتاد. به همین دلیل مراجع شیعه همواره بدون ترس و و مه از حکومت ها، اهداف خود را به پیش می بردند.
اغلب مدیران در معرض ثروت و شهرت هستند و اگر بخواهند این شهرت و ثروت و تشریفات مدیریت، آنان را اسیر خود نکند، راهی جز ایمان قوی به خداوند وجود ندارد. به همین علت دین و اسلام به طور خاص می تواند در بحث مدیریت کارآمدی ویژه و بی بدیلی داشته باشد که به روش دیگری قابل تحصیل نیست.
امروزه در دنیا بحث وجدان کاری مطرح است و در این زمینه گام هایی نیز برداشته شده و دائماً در تلاشند با تقویت عوامل درونی، وجدان کاری افراد را ارتقا دهند. اما باید دانست که در سایه مدیریت شایسته الهی، این امر به سهولت محقق می شود. یکی از ویژگی های مدیریت اسلامی، مدیریت بحران است. مدیریت همواره با بحران همراه است و قطعاً یک مدیر در طول دوران مدیریت خود با فرازونشیب هایی مواجه می شود که برای غلبه بر آنها نیازمند ویژگی های اخلاقی مانند شکیبایی، شجاعت، ایستادگی و سعه صدر است که تمام این موارد در سایه دین بهتر حاصل می شود. بنابراین نه تنها در مسائل نظری و فکری می توان از دین برای مدیریت کمک گرفت، بلکه در عمل هم دین می تواند در مدیریت یک فرد با ایمان مؤثر باشد. البته ممکن است این پرسش به ذهن متبادر شود که ریشه ی نقص ها و کمبودهای جامعه ی ایران چیست؟ در وهله ی نخست باید در نظر داشت که پس از انقلاب اسلامی، ایران در برابر طوفان های بسیار شدیدی قرار گرفت و همین مقدار که توانست خود را حفظ کند، گویای موفقیت در عرصه ی مدیریت است. کشوری که دشمنان فراوانی داشته و فشار زیادی از جوانب مختلف بر آن وارد شده، توانسته بعد از سی سال مؤلفه های یک کشور توسعه یافته را تا حد زیادی به دست بیاورد و در مقابل فشارها مقاومت کند. این نشان دهنده کارآمدی مدیریت دینی است. مقاومت ایران موجب شد که دیدگاه غرب درباره ی شیعه تغییر کند و دانسته های خود را راجع به شیعه مورد مطالعه مجدد قرار دهند. به همین علت پس از آنکه از طریق کارشکنی هایشان به موفقیت نرسیدند، جامعه شناسان و اندیشمندان سیاسی مختلف مانند هانتینگتون، فوکو و دیگران به تحقیق درباره ی جامعه اسلامی روی آوردند تا دریابند که اسلام چه ویژگی هایی داشته که موجب شده یک جامعه این چنین مقاومت کند. در واقع انقلاب ایران سبب شد نگاه منفی آنان به دین تغییر کند. عقیده ی مارکس مبنی بر افیون بودن دین برای جامعه تا حدی مورد پذیرش غرب بود؛ اما اکنون غربی ها این نظریه را رد و نقدهای بسیار جدی بر آن وارد کرده اند و حتی امروزه بر این باورند که تمدن اسلامی مهم ترین تمدنی است که ممکن است در آینده شکل بگیرد.
از آنجا که هیچ تمدنی نمی تواند بدون مدیریت به بقای خود ادامه دهد، این نظریه خود دلیل خوبی بر مدیریت قوی و کارآمد اسلام است. بنابراین انقلاب اسلامی ایران نشان دهنده کارآیی دین در مدیریت جامعه است؛ چرا که در سال های ابتدائی انقلاب، افرادی در مصدر امور قرار گرفتند که سابقه مدیریت نداشتند. علاوه بر این، چنین حکومتی در دنیا سابقه نداشت؛ در نتیجه امکان استفاده از تجربیات حکومت های مشابه آن وجود نداشت. به رغم همه ی این مسائل، حیات، استمرار و موفقیت های مطلق و نسبی انقلاب اسلامی ایران در زمینه های مختلف، نشان دهنده کارآمدی مدیریت اسلامی است. اما با این حال ضعف های فراوانی در مدیریت ما وجود دارد که منشأ آنها به عملکرد و بی تجربگی مدیران برمی گردد. ضمناً باید توجه داشت که گاهی افراد فاقد صلاحیت به مدیریت رسیده اند و از سوی دیگر، افراد شایسته مدیریت را نپذیرفته اند. بنابراین کاستی های جامعه مبیّن نقص و فقدان مدیریت کارآمد در اسلام نیست؛ بلکه منشأ نابه سامانی ها کوتاهی ما در شناخت اسلام و عمل به آن است.
مثال دیگری که می توان برای اثبات کارآمدی مدیریت اسلامی از آن استفاده کرد، ماندگاری اسلام است. اسلام در اوج جاهلیت ظهور کرد و توانست علی رغم همه ی کارشکنی های دشمنان خویش، به حیات خود تا امروز ادامه دهد. این نشان دهنده پتانسیل مدیریت اجتماعی است که هم در صدر اسلام و هم در طول تاریخ در مقاطعی، تحقق پیدا کرده است.
اسلام نه تنها مدیریت را از دین جدا نمی بیند، بلکه در این بخش بیش از موارد دیگر راهکار ارائه می دهد؛ زیرا مدیر قدرت و زمینه زیر پاگذاشتن قانون و توانایی سوءاستفاده و ارضا امیالش را دارد. به همین دلیل مدیریت بیشتر نیاز به کنترل و نظارت درونی دارد و اگر مدیر صفات مدنظر اسلام را دارا باشد، این لغزش ها یا به طور کامل مرتفع می شود یا کاهش می یابد.
با توجه به این مطالب می توان چنین نتیجه گرفت که برای دستیابی به مدیریت موفق و کارآمد، نیازمند پیوند زدن میان دین و مدیریت هستیم. علاوه بر مواردی که بیان شد، دین در بخش های دیگر هم به کمک مدیریت می آید. یک بحث مهم در مدیریت، مباحث انگیزه های رفتاری است؛ به این معنی که چگونه می توان در افراد انگیزه ایجاد کرد تا در جهت خاصی آنها را هدایت کنیم. در این بخش نیز اسلام به دلیل اینکه در مسائل روان شناختی و نظام گرایشی انسان حرف های زیادی دارد، به مدیریت کمک فراوانی می کند. به عبارت دیگر، مدیریت مبتنی بر مبانی روان شناختی است و از آنجا که اسلام نگاه جامعی به انسان دارد، می تواند در مدیریت، تأثیرگذار باشد.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104