بازگشت دین

درباره کارآمدی دین در مدیریت جامعه، می توان از منظرهای مختلف سخن گفت. می توان بدون در نظر گرفتن وقایع تاریخی در این باره بحث کرد که آیا دین می تواند یا باید در صحنه مدیریت جامعه حضور داشته باشد یا خیر. می توان از
جمعه، 30 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازگشت دین
 بازگشت دین

نویسنده: محسن الویری




 
درباره کارآمدی دین در مدیریت جامعه، می توان از منظرهای مختلف سخن گفت. می توان بدون در نظر گرفتن وقایع تاریخی در این باره بحث کرد که آیا دین می تواند یا باید در صحنه مدیریت جامعه حضور داشته باشد یا خیر. می توان از منظر تاریخی نیز بحث کرد که در این مورد بحث وجوه مختلفی به خود می گیرد. یکی معطوف به گذشته که آیا در گذشته دین اسلام در صحنه مدیریت جامعه حضور داشته و اگر حضور داشته، حضوری کارآمد بوده و دیگری، نگاه معطوف به آینده است که از این پس برای حضوری کارآمدتر، مؤثرتر و نافذتر چه شیوه ای را باید اتخاذ و چه افقی را ترسیم و تصور کرد. در این نوشتار نگاه به گذشته مدنظر است.
طبیعتاً مقصود ما از دین، اسلام است؛ بنابراین در نظر داریم که بررسی نماییم در مقطعی که دینی به نام اسلام عرضه شد، در ساحت مدیریت جامعه چگونه ایفای نقش کرد. قبل از وارد شدن به این مقوله، ذکر یک نکته ضروری است و آن اینکه پرداختن به گذشته، صرفاً از سر تفنن یا به جهت ارضای حس کنجکاوی نیست. بنا نیست که بازخوانی وقایع گذشته صورت گیرد و در آخر گزارشی عرضه شود از کارآیی دین در گذشته. نگاه به گذشته، در حقیقت، در پیوند ژرف با نیازهای امروز و آینده ما معنا می یابد. با نگاه به گذشته می توان یافته های خود را در خدمت نیاز امروز و برآوردن احتیاجات فردا قرار داد و از این یافته ها برای ترسیم نحوه ی حرکت در آینده استفاده کرد. به عبارت دیگر، اگر در این سیر به این نکته دست یابیم که اندیشه دینی چگونه در گذشته به لایه های مختلف و تاروپود جامعه تزریق شد و همه ی وجوه زندگی را متأثر از خود کرد، امروزه نیز می توانیم از این تجربه استفاده کنیم و مجدداً‌ دین را به عرصه مدیریت جامعه برگردانیم. البته هیچ کس بر این باور نیست که همه ی آنچه در گذشته رخ داده، عیناً تکرارپذیر است. یقیناً هیچ حادثه تاریخی عیناً تکرارپذیر نیست؛ اما بر رویدادهای تاریخی یک سلسله روابط علی و معلولی، سبب و مسببی حاکم است که آن روابط و قانون ها تکرارپذیرند. ما درباره نحوه سرایت و جریان یافتن باورهای دینی در لایه های مختلف زندگی مردم، چه بسا بتوانیم به سازوکارهایی دست بیابیم که آن سازوکارها محکوم یک سلسله قواعد و ضوابط ثابتی باشند که شناخت آنها، ما را در رسیدن به مقصودمان یاری کنند. به سخن دیگر، دغدغه ی امروزه ما این است که چه کنیم که دین کارآمدتر در صحنه مدیریت جامعه حضور یابد. منظور از مدیریت جامعه، مدیریت حکومتی و دولتی نیست، بلکه آنچه امور یک جامعه را در تمام سطوح مختلف آن اداره می کند نیز شامل بحث ما می شود. بنابراین، از این زاویه نگاه به گذشته در خدمت نیاز امروز و فردای ما است و از این منظر می خواهیم آنها را مدنظر قرار دهیم. شایان ذکر است که تا چند قرن قبل، کارآمدی دین در جامعه امری پذیرفته شده بود. از صدر اسلام، از لحظه بعثت پیامبر(ص) تا پیش از مواجهه تمدنی جهان اسلام با تمدن جدید غرب، شاهد نقش بسیار قوی و پررنگ دین در مدیریت جامعه هستیم. البته طبیعی است که این نمونه ها در اوان بعثت پیامبر(ص) کمرنگ تر است؛ اما جهت گیری ها از همان زمان حول کارآمدی و مدیریت جامعه توسط دین بوده است. در مرحله ای که پیامبر(ص) دعوت گسترده خود را از سال سوم به بعد شروع کردند، پس از هجرت مسلمانان به حبشه، و حوادث پس از آن تا ورود پیامبر(ص) به مدینه و تشکیل حکومت که نقطه اوج کارآمدی دین است، روندی که پیامبر در پیش گرفتند، چه در زمانی که در مکه تشریف داشتند و چه در زمانی که به مدینه هجرت کردند، صحنه خیلی شفاف و آشکاری را از کارآمدی دین جهت مدیریت جامعه نشان می دهد. پس از رحلت پیامبر(ص) نیز تا پیش از مواجهه اسلام با تمدن و دستاوردهای تمدنی جدید و تا قبل از رخنه و نفوذ تفکر غرب در جوامع اسلامی، این کارآمدی استمرار داشت. در یکی دو قرن اخیر شاهد نوعی تزلزل در این زمینه هستیم و تا پیش از این دوره، همواره دین به صورتی کارآمد در صحنه مدیریت جامعه حضور داشته است؛ البته منظور از مدیریت، مدیریت به معنای عام است.
توضیح اینکه از همان زمانی که پیامبر(ص) حرکت خود را در مکه شروع کردند، خصوصاً از زمانی که دعوت شکل علنی و گسترده به خود گرفت، این کارآمدی در ابعاد و مراحل مختلف، خود را نشان داد. مثلاً هنگامی که پیامبر(ص) اکرم دعوت گسترده خود را شروع کردند، واکنش جامعه ی آن زمان مخالفت جدی با پیام پیامبر(ص) بود. به دلایل مختلف، مخالفت های اولیه متوجه خود پیامبر(ص) نبود؛ بلکه مشرکان کسانی را که به پیامبر(ص) گرویده بودند، تحت فشار قرار می دادند. شکنجه های بلال حبشی و افرادی مانند او در این دوره است. در اینجا پیامبر(ص) به عنوان نماد، پرچمدار و آورنده این دین از سوی خداوند، بلافاصله متناسب با شرایط و مواضعی که قریش گرفتند، واکنش نشان دادند و مسئله هجرت به حبشه را مدیریت و طراحی کردند. بدین منظور در گام نخست، گروهی را برای ارزیابی اوضاع حبشه به آنجا فرستادند که به هجرت اول مشهور شد. فرستادگان پیامبر(ص) خبر دادند که وضعیت آنجا مناسب است؛ لذا پیامبر(ص) هجرت گسترده به حبشه را سامان دهی کردند و حدود هشتاد و یک نفر را به آن دیار فرستادند. این ورود دین در صحنه مدیریت جامعه است؛ چرا که در جامعه ای که هنوز مسلمانان حاکمیت را در دست ندارند، این حرکت نوعی تبدیل تهدید به فرصت است. مشرکان قصد داشتند مسلمانان را محدود کنند. پیامبر(ص) از این تهدید استفاده کرد و با طراحی فضائی دیگر، محیط امنی را به وجود آوردند تا تازه مسلمانان بتوانند در آن، فعالیت های خود را ادامه دهند.
شایان توجه است که این هجرت فرار از صحنه نبود؛ زیرا قریش درصدد تعقیب مهاجران برآمدند و قصد داشتند آنان را برگردانند. واضح است که اگر این هجرت، فرار محسوب می شد، قریش باید از آن خوشنود می شدند؛ ولی از آنجایی که می دانستند مسلمانان صحنه را خالی کردند تا قدرتمندتر برگردند، سعی نمودند جلوی هجرت آنان را بگیرند؛ لذا در مرحله اول تلاش کردند آنها را از حبشه برگردانند و هنگامی که موفق نشدند، در مرحله دوم، باقی مانده مسلمانان را در شعب ابی طالب تحریم همه جانبه کردند. تحریم همه جانبه ی اجتماعی که می توانست به شدت به مسلمانان لطمه بزند.
در اینجا نیز عنصر دین به صحنه آمد و این بحران را مدیریت کرد؛ به شکلی که پیامبر(ص) در برابر این تحریم همه جانبه، تمام مسلمانان را در شعب ابی طالب جمع کردند و یک جامعه ساده و اولیه اسلامی را تشکیل دادند که روح برادری و مواسات و خیرخواهی اجتماعی در آن به شدت جلوه می کرد. عمده ی ثروت حضرت خدیجه (سلام الله علیها) در این دوره هزینه شد و اتحاد و همبستگی مسلمانان با یکدیگر، اثر تحریم ها را خنثی کرد.
نمونه دیگر مدیریت دینی که توسط پیامبر(ص) به اجرا درآمد، یافتن مکان جایگزین مکه است.
هنگامی که تعداد مسلمانان به حدی افزایش یافت که دیگر جامعه مکه ظرفیت حضور آنان را نداشت، پیامبر(ص) درصدد مکان جایگزین برآمدند تا علاوه بر دعوت افراد به اسلام، بتوانند ساختارها و نظام اجتماعی را مدیریت کنند.
توجه به این مطلب ضروری است که پیامبر در مکه فعالیت خود را پی می گرفتند و مشرکان هم عملاً تن داده بودند که پیامبر به تبلیغ اسلام بپردازد. این مرحله فردی دین بود؛ یعنی مرحله دعوت افراد به اسلام.
اما این همه ی دین نبود؛ زیرا دین افزون بر دعوت افراد به اسلام، اسلامی سازی جامعه را نیز جزء وظایف مسلمانان می داند.
این خلأ باید به نحوی جبران می شد؛ از این رو طرح هجرت به مدینه شکل گرفت. در مدینه، بنیان مدیریت جامعه پی ریزی شد؛ در جامعه ای که به گفته ی ابن خلدون دورترین ممالک از سیاست بود، با تلاش پیامبر، طی ده سال، حکومتی بر پا شد با مرکزیت مدینه.
حضرت رسول(ص) با تدبیر و سیاست، همه ی موانع و چالش های پیش روی خود را از جمله فقر اقتصادی، پشت سر گذاردند.
بر جامعه ی آن روز فقر شدیدی حاکم بود؛ به گونه ای که برخی از مسلمانان به اندازه ستر عورت لباس نداشتند؛ لذا به نوبت برای به جا آوردن نماز از لباس یکدیگر استفاده می کردند. ولی پیامبر(ص) با تکیه بر اسلام مدیریتی را اعمال کردند که در سایه آن بسیاری از مشکلات اقتصادی و سیاسی رفع شد.
کارآمدی در اداره جامعه، ابعاد مختلفی را دربرمی گیرد. بی هیچ تردیدی نخستین بعد، تضمین حیات معنوی انسان ها و سپس تضمین سعادت دنیوی افراد است. سعادت دنیوی در تفکر دینی در مقابل سعادت اخروی قرار ندارد؛ بلکه با یکدیگر رابطه طولی دارند و اسلام سعادت دنیوی را قربانی سعادت اخروی نمی کند. از دید اسلام، سعادت دنیوی در پیوند با سعادت اخروی و سعادت دنیوی در پیوند با سعادت اخروی معنا می یابد.
تأکید اسلام بر این است که جایگاه هر یک مشخص شود. تحول معنوی ای که پیامبر ایجاد کردند، جهت گیری جامعه را به سمتی هدایت می نماید که مادیات همراه با معنویت و سعادت اخروی تأمین شود. در واقع، هدف از بهبود نظام معیشتی در اسلام، فراهم ساختن فضای اخلاقی و معنوی جهت رشد مردم است.
نخستین مقطع تاریخ اسلام که مقطع حضور و وجود با برکت پیامبر اسلام است، کارآمدی دین این گونه خود را نشان می دهد. پس از رحلت پیامبر نیز این جریان استمرار می یابد. در این دوره کسانی در مصدر امور قرار گرفتند که از توان لازم جهت مدیریت جامعه برخوردار نبودند؛ اما پیامبر(ص) چنان عمیق، ریشه دار و اصیل نهال اسلام را غرس کردند که حتی با وجود مسائل تاریک پس از رحلت ایشان، این رشد همچنان ادامه یافت. یعنی پس از رحلت پیامبر(ص)، به جز دوران زمام داری امام علی و امام حسن (علیهماالسلام)، سکان حکومت به دست افرادی افتاد که درک درستی از دین نداشتند؛ ولی به جهت بنیانی که پیامبر بنا نهاده بودند و کارآمدی دین اسلام، دین اسلام همچنان جامعه را مدیریت می کرد. با وجود انحراف در خلافت پیامبر(ص)، مدیریت دین در جامعه همچنان پابرجا ماند؛ هرچند حکومت در دست کسانی قرار گرفت که به آموزه های دینی پایبند نبودند. فساد بنی امیه و بنی عباس بسیار زیاد بود؛ ولی پیامبر به گونه ای دین را در عرصه ی مدیریت جامعه موفق جلوه دادند که غاصبین خلافت نیز در چارچوب دین و با ادعای دین مداری حکومت می کردند.
سخنان مختلفی از حضرت امام و مقام معظم رهبری در این باره وجود دارد که صحت ادعای فوق را تأیید می کند. از جمله حضرت امام فرمودند: «قرآن مشتمل بر همه چیز است. یعنی یک کتاب آدم سازی است. همان طوری که آدم همه چیز است: معنویت دارد، مادیت دارد، ظاهر دارد، باطن دارد، قرآن کریم هم که آمده است این انسان را بسازد، همه ابعاد انسان را می سازد؛ ‌یعنی کلیه احتیاجاتی که انسان دارد، چه احتیاجاتی که شخص دارد و چیزهایی که مربوط به شخص است، روابط بین شخص و خالق تبارک و تعالی و مسائل توحید، مسائل صفات حق تعالی... یک کتابی است که تحرک آورده است. یعنی عربی که در آن وقت، در زمانی که وارد شد قرآن کریم، یک مردم متفرق و یک مردمی بودند که در بین خودشان یک جنگ و جدالی بود، و هیچ فکر امور سیاسی نبودند و همان بین خودشان مثل یک طوایف وحشی بودند، در قبل از یک نیم قرن، قبل از یک نیم قرن، در حدود سی سال، این امپراتوری ها را همین عده عرب کمی که ابتدائاً دور رسول اکرم(ص) بودند و اینها را ساخت پیغمبر اکرم(ص)، در یک مدت کمی دو تا امپراتوری که آن وقت تقریباً تمام دنیا زیر بیرق این امپراتوری ها بود - یکی امپراتوری ایران بود یکی هم روم بود - هر دو را آنها فتح کردند. همچو تحرکی در اینها آورد که از جزیره العرب راه افتادند آمدند ایران را گرفتند و رفتند روم را گرفتند و رفتند تا اروپا، همه جا را تسخیر کردند!‌ و تسخیرها تسخیری نبود که - مثلاً فرض کنید - مثل ناپلئون باشد که بخواهد یک مملکتی را بگیرد. تسخیرهای اسلامی برای این بود که مردم را بسازد، مردم را موحد کند، مردم را عادل کند، مردم را روشن کند به مسائل. این طور بوده است. نه این است که می خواستند کشورگشایی بکنند. نه،‌ مسائل کشورگشایی نبوده. مسائل این بوده است که می خواستند مردم را روبه راه کنند؛ یعنی وحشی ها را متمدن کنند؛ یعنی کسانی که یکدیگر را می خورند. قرآن کریم در نیم قرن این جمعیتی که [با] هم همیشه جنگ می کردند و [یکدیگر] را می خوردند، به یک صورت عادلانه درآورد که با هم آن طور رفتار می کردند که ممالک متمدنه رفتار می کردند و بالاتر از این»(1).
دین کارآمد دارای چنین ویژگی هایی است که حتی در عهد جانشینان پیامبر به شهادت این جمله ی امام خمینی (ره)، مردم چنین اندیشه ای داشتند. هرچند کسانی که سکان جامعه را در دست گرفتند، فهم صحیحی از دین نداشتند، اقدام اولیه پیامبر و عظمت قرآن به گونه ای بود که مدیریت دین باقی ماند و کژفهمی های بعدی، آن را از بین نبرد. چنین دینی کارآمد بود که به تعبیر امام(ره) کمتر از نیم قرن مسلمانان توانستند دو امپراتوری را به زانو دربیاورد تا جایی که آنها را متمدن و رفتارشان را عادلانه کنند. بنابراین تجربه تاریخ حکایت از این کامیابی و مدیریت دارد. امام خمینی(ره) ‌در همین باره در جایی دیگر می فرماید: «من از خدای تبارک و تعالی می خواهم که ماها را بیدار کند و ما را به صورت صدر اول اسلام درآورد و ملت های ما را مثل ملت صدر اول اسلام کند که خالص ایمان بود و خالص قدرت ایمانی بود و قدرت اسلامی بود؛ که غلبه کردند یک جمعیت چند هزار نفری بر یک امپراتوری که بیشتر از تمام جمعیت این مسلمینی که می خواستند جنگ بروند. دو مقابل این جمعیت پیش قدم هایشان بودند، و در عقب... زایدِ بر این داشتند! این پیش قدم هایشان دو مقابل تمام جمعیت اسلام بود و مع ذلک اینها بر آنها غلبه کردند! و این نبود جز اینکه ایمان بود که غلبه پیدا می کرد. و در ایران هم این معنا پیدا شد، و این معنا بود که ایران را مقدم کرد و بر این ابرقدرت ها غلبه داد» (2).
اگر بخواهیم نمونه ای عالی از حکومت کارآمد دینی مثال بزنیم، مطمئناً می توان به حکومت امیرالمؤمنین (علیه السلام) اشاره کرد. ایشان فرمودند: «ما أصبح بالکوفه احدّ الّا نّاعما إنّ أدناهم منزله لیأکل البرّ و یجلس فی الظّلّ و یشرب من ماء الفرات؛(3) هیچ کس در کوفه نیست که زندگی او سامان نیافته باشد. پایین ترین افراد نان گندم می خورند و خانه دارند و از آب فرات استفاده می کنند».
یعنی سه مقوله خوراک، مسکن و بهداشت تأمین شده بود. فراهم آوردن این سطح از رفاه در حالی بود که مدت حکومت امیرالمؤمنین اندک بود و قسمت عمده ی همین مدت اندک نیز به درگیری با ناکثین، قاسطین و مارقین گذشت.
نمونه تاریخی دیگر، سخن خلیفه دوم است. او می گوید: «لئن عشت ان شاء الله لأسیرن فی الرعیه حولا، فانی اعلم ان للناس حوائج تقطع دونی، اما عمالهم فلا یرفعونها الی، و اما هم فلا یصلون الی، فاسیر الی الشام، فأقیم بها شهرین، ثم اسیر الی الجزیره ی فأقیم بها شهرین، ثم اسیر الی مصر فأقیم بها شهرین، ثم اسیر الی البحرین فأقیم بها شهرین، ثم اسیر الی الکوفه فأقیم بها شهرین، ثم اسیر الی البصره فأقیم بها شهرین، و الله لنعم الحول هذا؛(4)‌ اگر عمری داشته باشم یک سال را به سیر در بین مردم اختصاص می دهم؛ چرا که می دانم مردم نیازمندی هایی دارند که این نیازمندی ها فقط به دست من برطرف می شود که واسطه ها به من منتقل نمی کنند و خود مردم هم که دستشان به من نمی رسد. لذا قصد دارم به سرزمین شام بروم و دو ماه در آنجا بمانم و همه ی مشکلاتشان را حل کنم؛ دو ماه در جزیره (شمال سوریه کنونی، منطقه موصل) بمانم؛ دو ماه در مصر اقامت کنم؛ دو ماه در بحرین، دو ماه در کوفه و دو ماه هم در بصره بمانم. اگر یک سال بتوانم به این شکل مشکلات مردم را حل کنم، چه سالی خواهد شد آن سال؟!»
اندیشه سفر استانی به این شکل که شخص حاکم مشکلات مردم را حل کند، از ابتکارات خلیفه دوم نیست؛ بلکه از ابتکارات اسلام است. در واقع پیامبر مدیریت دینی را به گونه ای نهادینه کردند که همه، حتی کسانی که فهمشان از اسلام فاصله داشت،‌ با همین تلقی کارشان را انجام می دادند. این سیره موجود در صدر اسلام تا خلافت حضرت علی (علیه السلام) است که تقریباً در تمام ادوار بعدی وجود دارد. در زمان بنی امیه و بنی عباس نیز مردم چارچوب اصلی دین را به عنوان محور حل و فصل امور پذیرفته بودند و حکومت هم به ناچار در همان حیطه عمل می کرد؛ هرچند به آن پایبندی عملی نداشتند. این امر تا بدانجا بود که حتی عباسیان تلاش می کردند خود را وارثان پیامبر جلوه دهند؛ چرا که تلقی عموم جامعه این بود که فقط که پیامبر و خاندان او شایستگی اداره جامعه را دارند.
این سیر، یعنی مدیریت جامعه توسط دین، را در همه ی دوره ها حتی در دوره سلطه ی مغولان، البته با یک انقطاع اندک، شاهد هستیم؛ یعنی در عمل دین بسیاری از امور را حل و فصل می کرد. مشکلات نیز بدون استنثنا ناشی از عمل نکردن به دین بود. هر جا که به اسلام عمل شد، بدون ذره ای تردید و به استناد شواهد تاریخی، رفاه و برخورداری در جامعه به وجود آمد. این موضوع، یعنی مدیریت جامعه توسط دین، همچنان ادامه داشت تا دوران معاصر که مواجهه تمدنی با غرب و رخنه آموزه های تمدنی جدید غرب، وضعیت را دگرگون کرد. این دگرگونی و تحولات تا جایی است که امروزه مجبوریم کارآیی دین در مدیریت جامعه را اثبات نماییم؛ امری مسلّم و قطعی که شواهد متعدد تاریخی برای آن وجود دارد.

پی نوشت ها :

1. صحیفه امام، ج4، ص 448- 449.
2. صحیفه ی امام، ج6، ص 504.
3. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج2، ص 99.
4. تاریخ الطبری،11جلدی، ج4، ص 202؛ تاریخ طبری، 8 جلدی، ج3، صص 271-272. شایان ذکر است که در این بحث کارآمدی دین مدنظر است؛ چه اینکه مشخص است که عدالت فقط در سایه حکومت امام معصوم(ع) محقق می شود و غاصبان خلافت برای تحقق عدالت، مقاصد دیگری در سر می پروراندند.

منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما