کارآمدی اندیشه دینی و رویکرد به امامت

اصلی ترین ممیزه مذهب تشیع با دیگر مذاهب و مکاتب اسلامی، اعتقاد به اصل اصیل امامت است. به گونه ای که مقولات دین اسلام براساس مذهب تشیع، بر محور امامت تحلیل و تفسیر می گردد. تبیین کارکرد دین بدون توجه به عنصر امامت،
جمعه، 30 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارآمدی اندیشه دینی و رویکرد به امامت
 کارآمدی اندیشه دینی و رویکرد به امامت

نویسنده: حجت الاسلام دکتر عبدالصمد جودتی




 
اصلی ترین ممیزه مذهب تشیع با دیگر مذاهب و مکاتب اسلامی، اعتقاد به اصل اصیل امامت است. به گونه ای که مقولات دین اسلام براساس مذهب تشیع، بر محور امامت تحلیل و تفسیر می گردد. تبیین کارکرد دین بدون توجه به عنصر امامت، تبیینی ناقص و به دور از واقعیت است و برای درک کارکد واقعی دین در جامعه، ضرورت دارد به دین با محوریت امامت نگریسته شود. از آنجا که ناگریز از تعریف دین هستیم، ابتدا دین را تعریف می کنیم و سپس وارد بحث می شویم.
دین بایدها و نبایدهایی است که معتقدان به آن لازم است به آنها پایبند باشند. البته برای دین تعریف های بسیاری شده؛ ولی یکی از بهترین تعریف ها، همین تعریف است که در آن به بایدها و نبایدها توجه شده است. در اغلب تعریفاتی که از دین مطرح شده، یا به عوارض و حواشی پرداخته شده یا اینکه در اهداف و غایات دین نیز وارد شده اند و حال آنکه در تعریف،‌ به غایت پرداخته نمی شود. دین، خواه دین الهی و آسمانی و خواه دین زمینی و ساختگی، دارای یک سلسله بایدها و نبایدها است و هیچ دینی را نمی توان یافت که فاقد این بایدها و نبایدها باشد. این بایدها و نبایدها در عرف اسلام همان واجب و حرام است و البته مستحب و مکروه هم نوعی باید و نباید محسوب می شود؛ ولی الزام آن به حد اجبار نرسیده و از این جهت جواز انجام مکروه و ترک مستحب وجود دارد. مباحات هم طبق تعریف احکام خمسه، نه ضرورتی برای انجام آنها وجود دارد و نه لزومی برای ترکشان. منظور از بایدها و نبایدها، صرفاً امور عملی و رفتاری نیست؛ البته ظاهر دو کلمه ی باید و نباید، بیشتر به همان رفتار برمی گردد؛ اما دین شامل بایدها و نبایدهای رفتاری و اعتقادی نیز می شود. یعنی شخص معتقد به دین، لزوماً باید به آن بایدها و نبایدها در عرصه ی فکر و عمل پایبند باشد و شخص هر مقدار از آنها فاصله بگیرد،‌ به همان اندازه از دینداری اش کاسته شده و دین مداری اش ناقص می شود. مگر در یک حالت که باید و نباید جزء ارکان دین باشد که با عدم اعتقاد و التزام به آن، پایه ی دین فرو بریزد و شخص از دایره ی آن دین خارج شود؛ مثلاً اعتقاد به معاد از مسائلی است که طبق اصول برخی از ادیان، عدم اعتقاد بدان باعث خروج از دیانت می شود. ولی این در همه ی ادیان صدق نمی کند و در اسلام هم اموری وجود دارند که از معاد مهم تر هستند. به بیان دیگر، در بین اصول دین، رتبه ی نخست به معاد اختصاص ندارد. اصول دین سه اصلی است که شیعه و سنی بدان اعتقاد دارد؛ یعنی توحید، نبوت و معاد. دو اصل عدل و امامت هم طبق نظر شیعه جزء اصول دین است؛ ولی چون اهل تسنن بدان به عنوان اصول دین، اعتقاد ندارند، در زمره اصول مذهب قرار می گیرد. در بین این اصول خمسه،‌ طبق عقیده مسلمانان از همه مهم تر توحید و نبوت است و سپس معاد؛ ولی شیعه این تفسیر را قبول ندارد. به عقیده شیعه این اصول در تفسیر واقعی از اسلام، همه،‌ وجود مختلف یک حقیقت واحد هستند. به نظر شیعه بین اصول دین پیوستگی وجود دارد و نمی توان آنها را از هم جدا کرد. معاد در بستر توحید و نبوت معنا می یابد و عدل هم از شئون توحید است و امامت و نبوت هم از مراتب توحید. این در حاق واقع است، هرچند در ظاهر شیعه هم بین این اصول - همانند فروع - قائل به ترتب و تقدیم و تأخیر است. این اصول در واقع پیوستگی دارند و در «ظاهر» از هم ردیفی خارج می شوند. در اصول کافی احادیثی وارد شده است که معنای اسلام و ایمان را توضیح می دهد. اسلام به منزله مسجدالحرام و ایمان به مثابه خانه کعبه فرض شده است. به قول منطقی ها، عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر ایمانی با خود اسلام را به همراه دارد، ولی این گونه نیست که هر مسلمانی، مؤمن باشد. شیعه هم عقیده دارد که برای ورود به اسلام، همان شهادت به وحدانیت خدا و نبوت خاتم الانبیا کفایت می کند. اما این در ظاهر امر و برای جریا یافتن امور ظاهری زندگی مسلمانان از قبیل نکاح و اکل و معامله است؛ ولی در باطن، البته طبق تفسیر شیعه، اصول دین دارای پیوستگی و این پیوستگی هم از نوع جداناپذیر است. یعنی نمی توان معتقد به وحدانیت خداوند بود و از طرفی نبوت خاتم انبیا (ص) یا امامت ائمه ی هدا (ع) را باور نداشت. مطمئناً اگر کسی مدعی موحد بودن باشد، ولی ولایت ولی خدا را نپذیرد، در توحید خود دارای نقصان و در ادعای خود - ولو به صورت ناخودآگاه - دچار خطا است. اسلام دین متکامل الهی است که اصول و فروعی دارد. شیعه عقیده دارد که محورهای اصلی این دین با هم بی ارتباط نیست و برای فهم واقعیت اسلام، ‌باید همه ی مؤلفه های اصلی آن را با هم دید و آنها را از هم جدا نپنداشت. نتیجه این تفسیر این خواهد شد که دایره کارآمدی دین در جامعه را طبق یک پارچه انگاری مؤلفه های اصلی آن ببینیم. یعنی این دین پیوسته و یک پارچه آیا کارآمد است یا نه؟ و اگر کارآمد است آیا دایره کارآیی آن وسیع است یا ضیق؟ و اگر وسیع است آیا همه ی جوانب زندگی بشر را تحت پوشش قرار می دهد یا نه؟ اگر چنین نگاهی به دین داشتیم و آن را یک پارچه انگاشتیم و سپس به هدف دین و شریعت از منظر عقل و نقل بپردازیم، خود به خود به این نتیجه می رسیم که کارآمدی دین، تمام جوانب مختلف جامعه را در بر می گیرد. این نکته اگرچه با مطالب فوق مقداری روشن شد، ولی لازم است از منظر شیعه به تعریف دین نگاه کنیم. وقتی سخن از کارآمدی می شود، ناچار قدرت بیشتر نشانه کارآمدی بیشتر است. قدرت بیشتر از آن چیزی است که دارای علم باشد و جهل مقرون به ضعف است. این مطلب از واضحات است و یا انسان های غافل آن را منکرند یا کسانی که توانایی تشخیص قدرت واقعی را از قدرت کاذب و پوشالین ندارند. قدرت هم نشانه هایی دارد: نهراسیدن، اطمینان، آرامش، یقین، ایستایی، عدم اضطراب و مواردی از این دست. نشانه های قدرت نیز ترس، اضطراب، شک و دلهره، ضعف روحی و غیره است. حال بنگریم چه دینی به انسان قدرت می دهد و در بین ادیانی که به انسان قدرت می دهد، کدام یک قدرت بیشتری عطا می کند. ابتدا مقایسه ای بین ادیان توحیدی و غیرتوحیدی می کنیم. اگر به این قضیه با دید انصاف بنگریم، ‌پیغمبرانی که ادیان توحیدی بدان ها منسوب است و پیروان جان بر کفی که در این ادیان بوده و تاریخ، ذکرشان را زنده نگه داشته،‌ با رهبران مشرب ها و نگرش های غیر توحیدی و پیروانشان به هیچ وجه قابل قیاس نیستند. البته ادیان غیرتوحیدی نیز به پیروان خود قدرت عطا می کنند و در بین پیروان این ادیان هم کسانی یافت می شوند که تا حدودی به واسطه اعتقاد به آن ادیان، در خود احساس قدرت می کنند؛‌ ولی علت این امر وجود قدرت در آن ادیان نیست. بلکه فطرت خداجو و دین طلب آدمی در این موارد مصداق را اشتباه برگزیده و به سوی دین غیرتوحیدی رفته است. قدرت واقعی در دین توحیدی است و معتقد به توحید در خود احساس قدرت می کند. در بین ادیان توحیدی هم، بی هیچ گزافه ای، دینی به اندازه اسلام در بین پیروان خود ایجاد قدرت و تزریق نیرو نکرده است. اگر کسی به دین اسلام و نتایجی که برای شخص معتقد موحد در پی دارد بنگرد، به راحتی حجم عظیم قدرت منتقل شده به او را خواهد دید. روح شخص مسلمان، روحی قدرتمند است که در برابر تندبادها و طوفان های سهمگین، نمی لرزد. ویل دورانت در تاریخ تمدن به این نکته اشاره دارد که دین اسلام قدرت فراوانی به آدمی می دهد؛ البته برداشت ناصوابی از این موضوع دارد که در اینجا بدان نمی پردازیم. دین اسلام در بین سایر ادیان توحیدی ابراهیمی، بیش از همه به انسان قدرت می دهد؛‌ چون شاخصه ها و مؤلفه های دینی در این دین توحیدی متکامل تر از بقیه است. اما مشکل از اینجا آغاز می شود که تفسیرهای متفاوتی از دین اسلام شده است. مذاهب متعدد، همه، خود را مسلمان می دانند؛ در حالی که طبق براهین و استدلال های متقن عقلانی، نمی شود حقیقت،‌ متکثر و متعدد شود. پس خواه ناخواه این تضاد حقایق باعث می شود یکی از این مذاهب یا کاملاً بر حق باشد یا از بقیه به واقعیت نزدیک تر. مذهب تشیع، واقعی ترین برداشت و تفسیر و نما از اسلام است. وقتی بخواهیم درباره ی کارآمدی دین در جامعه بحث کنیم،‌ اگر در همان ابتدا مشخص کنیم که مقصود ما از دین چیست و در صورت تعدد قرائت و برداشت از دین، واقعی ترین برداشت از آن کدام است، بسیاری از مسائل حل می شوند. بنا بر آنچه بیان شد، کارآمدی دین در جامعه در پرتو تفسیر شیعی از کامل ترین دین توحیدی، معنای واقعی پیدا می کند و ما اگر به بحث کارآمدی دین با تفسیر غیراسلامی و همچنین با تفسیرغیرشیعی بپردازیم، ‌نخواهیم توانست کارآمدی واقعی دین را در جامعه اثبات نماییم.

دایره و حیطه کارآیی

اگر برای پرداختن به این بحث، ابتدا تحریر محل نزاع صورت گیرد و پس از رسیدن به توافق، به بحث ادامه دهیم، در حصول نتیجه موفق تر خواهیم بود. دلایل اینکه چرا تفسیر شیعی از اسلام،‌ واقع بینانه ترین برداشت از اسلام است، عرصه ی دیگری را می طلبد. البته در کتاب های کلامی، علمای اعلام مکتب امامیه بسیار به این مطالب پرداخته اند و مسئله روشن تر از این است که بدان پرداخته شود. اگر قصد داشته باشیم که کارآمد یا ناکارآمد بودن دین اسلام (با تصویرگری مذهب شیعه) را در جامعه ارزیابی کنیم، باید خصوصیات و ویژگی های جامعه ی مورد نظر را نیز بررسی نماییم. فلاسفه می گویند هر محمول اگر در موضوع حقیقی خود بار شود، نتیجه درست مشاهده می شود؛ در غیر این صورت یا تصویر نهایی کدر است یا ناقص. حال پرسشی که مطرح می شود این است که بستری که حقیقت آیین اسلام در آن تجلی یابد و کارآیی خود را نشان دهد، چیست؟ از آنجا که مفاهیم اصولی و غیراصولی شیعه حول محور امامت می چرخد،‌ باید ابتدا ببینیم جایگاه امامت در بین مولفه های اندیشه شیعی کجا است، سپس کارآمدی را تعریف کنیم. شیعه امام (ع) را خلیفه منصوص الهی می داند که پس از پیغمبر خاتم (ص) متکفل و عهده دار اداره امور جامعه است. همان دلایلی که برای عصمت نبی لازم است، در عصمت وصی نیز جریان دارد. خلیفه الهی باید شخصی باشد که در همه امور خود نایب مناب نبی باشد و مردم همان طور که نبی را فرستاده پروردگار می دانند، وصی را هم فرستاده خدا بدانند؛ فقط با این تفاوت که نبوت نبی را با معجزات وی درمی یافتند و وصایت وصی را با خبر پیغمبر (ص). البته در نهایت هر دو منصوب الهی هستند و از این جهت فرقی ندارند؛ فقط وسیله اعلام فرق دارد. وقتی امام (ع) در بستر خود، که همان حکومت بر جامعه است، قرار گرفت، مطمئناً چون مؤید از جانب خدا است و دارای ملکه ی عصمت، همان هدف انبیا (ع) را که کمال و رشد بشر است، به عنوان هدف خود برمی گزیند. راهبری دین توسط امام (ع)، عیناً همان راهبری دین در زمان نبی است. اما متأسفانه امکان عملی شدن این نقش تاریخی به امام (ع) داده نشد. در زمان نبی اکرم (ص)، چون بحث تشریع تدریجی مطرح بود و در مدتی از زمان، یعنی قبل از هجرت، حکومت اسلامی ایجاد نشده بود، در ظاهر کارآمدی دین در جامعه محقق نشده بود؛ ولی با کامل شدن دین در روز عید غدیر حجه الوداع، کارآمدی دین در تمام عرصه های زندگی بشر تحت حاکمیت اسلام به فعلیت رسید. پس از رحلت پیغمبر (ص) اعظم نیز باید همین کارآمدی، که بدون رهبر ناقص می ماند، استمرار می یافت. ولی وصی بلافصل حضرت رسول (ص) 25 سال از حق خود محروم شد و وقتی هم حکومت به ایشان رسید، به قدری مشکلات جدید ایجاد شده بود که ابتدا باید به رفع آن مصائب و معضلات پرداخته می شد. در نتیجه چنان که باید و شاید، اجازه بروز کارآمدی دین در جامعه داده نشد؛ البته این به این معنای نفی دایره تعمیمی کارآمدی دین اسلام با محوریت امامت در همه ی عرصه ها نیست. کسانی که دایره کارآمدی دین را غیرتعمیمی می دانند، یا ضعف بصیرت دارند یا کمبود مطالعه. اگر بپذیریم که دین اسلام خاتم ادیان است، باید تا روز قیامت برای همه ی جوامع کارآمدی تام داشته باشد. البته به شرطی که بسترهای تحقق آن کارآمدی تام محقق شود که متأسفانه نه تنها این کار صورت نگرفت، بلکه امامت از سال 41 به بعد از حق خود محروم شد. این مطلب تا 219 سال یک روند داشت. یعنی عدم اعتنای به امام (ع) و حتی محدود کردن ارتباط مردم جامعه با امام (ع). پس از سال 260 هم در دو مرحله، یکی خفیف و دیگری شدید، بین جامعه و امام (ع) فاصله افکنده شد. با توجه به این مطالب، کیفیت و چگونگی کارآمدی دین هیچ گاه به منصه ی ظهور نرسیده و چون مجال تحقق بستر دین اسلام با تفسیر شیعی داده نشده، کارآمدی و کارآیی دین هم دچار نقصان شده است.

کارآمدی دین در دوران غیبت

در شرایط ایده آل طبق تفسیر شیعه از اسلام، امام (ع) باید در متن جامعه حضور داشته باشد تا کارآمدی دین به طور کامل تحقق پیدا کند. اما وجود دو مسئله در زمان غیبت امام عصر(عج) ما را در کارآمد دیدن دین مثبت اندیش تر می کند. یکی مسئله احادیث ائمه اطهار (علیهم السلام) و دیگری بحث نیابت عام از امام غایب (عج) که از آن تعبیر به ولایت مطلقه فقیه می شود. مطمئناً اگر امام عصر (عج) در جامعه ی ما حضور می داشتند، غیر از این احادیث وارده از اجداد مطهرشان حدیث دیگری نمی فرمودند. شاید عده ای گمان کنند که چون در زمان ظهور ایشان، عقل ها متکامل تر می شود و اندیشه ها بهتر به کار می افتد، حضرت احادیث ناب تری می فرمایند. در جواب این پرسش باید گفت که قرآن ثابت است و مطالب و مبانی اصلی معرفت خدا و شیوه زندگی الهی، از احادیث امیرالمؤمنین (ع) و سایر ائمه (ع) فراتر نمی رود. لذا کارآمدی دین در جامعه به یک معنا به عمل کردن و تبلیغ مضامین احادیث اهل بیت (علیهم السلام) و تشویق مردم به عمل بدان ها برمی گردد. از جنبه دیگر اگر نایب امام توانست بستری نزدیک به بستر متکامل دین اسلام را ایجاد کند، لاجرم در کارآمد نمودن دین نیز موفق خواهد بود. به نظر نگارنده، خدمت امام راحل (قدس سره) به دیانت را هیچ فرد دیگری در قرون اخیر انجام نداده است. ایشان حکومتی ایجاد کرد که طبق تفسیر شیعه، مصداقی شبیه به همان حکومت امام معصوم (ع) است؛ با این تفاوت که این حکومت یک رتبه نازل تر است و شخص معصوم (ع) در رأس آن وجود ندارد؛ ولی با سازوکارهای پیش بینی شده در این حکومت، یک فقیه عادل که مطیع امر مولای خویش و با هوای نفس خود مخالف است، چند قدم به حکومت امام معصوم (ع) نزدیک شده است و همین شبیه سازی بستر حکومت امام معصوم (ع)، باعث شده وجهه کارآمدی دین بهتر از سابق خود را نشان بدهد. این موفقیت، با وجود هجمه ها و حمله های همه جانبه ای است که به جمهوری اسلامی شده و می شود و بالطبع باید در ناکارآمدی دین بیشتر اثر بگذارد. ولی در عمل کارآمدی دین را در عصر حاضر و در حکومت اسلامی به مراتب بیشتر از ادوار سابق می بینیم. لذا دایره تعمیم کارآمدی دین را در معنای متکامل خود در بستری می بینیم که تفسیر شیعی از اسلام تحقق یافته عرضه می کند.
برای تحقق کارآمد نمودن راستین دین، تشکیل حکومت اسلامی از قدم های مهم این مسیر بوده است. مطمئناً اگر سعی در رفع نواقص شود و دین، بهتر کارآمدی خود را در عرصه های مختلف نشان دهد، با داشتن امید به آینده، می توان همین بسترهای کارآمد نسبی را به بستر کارآمدی متکامل وصل کرد.
منبع: خردنامه ی همشهری، شماره ی 104

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط