* عدالت: «مهار قانونمندانه» شاه و دولت توسط نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات مردم
* حاکمیت اسلام: اجرای «موبه مو و بی تبعیض» احکام الهی در جمیع شئون
اشاره
شیخ شهید، «دین» را از «سیاست» جدا نمی دانست و برای خود – خاصه، به عنوان یک فقیه صاحب نفوذ – در عرصه اجتماع و سیاست، مسئولیت، آن هم مسئولیتی گران، قائل بود. زندگی پرنشیب و فراز وی از سرتا به بن، گواه این امر است. (1)شیخ – البته – رسماً و مستقلاً رساله یا خطابه ای درباره «نظریه سیاسی» خویش، و مبانی و غایات آن، تحریر و تقریر نکرده است. مع الوصف با کاوش در سخنان وی می توان به اصول آرا و نظریات سیاسی او (که مبتنی بر شناختی «حکیمانه / فقیهانه» از مبانی دینی است) دست یافت و سیمای کلی اما روشنی از آن تصویر کرد.
با تأمل در سخنان شیخ، معلوم می شود که از نظر او اوّلاً، این «سیاست» است که بایستی رنگ «دین» به خود بگیرد و جامه ای متناسب با قد و قواره دین بپوشد، نه بالعکس. درثانی، نظریه سیاسی شیخ، حاوی دو جنبه «سلبی» و «ایجابی» (یا «مثبت» و «منفی») است که وجه سلبی آن، خود از دو رکن اساسی تشکیل می شود: استقلال به معنی رهایی از یوغ سلطه اجنبی (بویژه استعمار غرب)، و عدالت از طریق «مهار قانونمندانه» دولت توسط مجلسی مرکب از نمایندگان طبیعی اصناف و طبقات جامعه.
حاکمیت اسلام نیز، به معنای اجرای «مو به مو و بدون تبعیض » احکام اسلامی در جمیع شئون، وجه «ایجابی» سیاست مطلوب وی را می سازد.
گفتار حاضر، به توضیح دیدگاههای اساسی شیخ درباره ابعاد و وجوه یاد شده می پردازد.
استقلال (رهایی از سلطه سیاسی و فرهنگ غرب)
نخستین رکن «سیاست» شیخرهایی از سلطه بیگانه (خاصه استعمار غرب) در همه شئون فکری، سیاسی، اجتماعی، و غیره (2) هدف اساسیی بود که شیخ، بدرستی، دستیابی به ایران آباد و سربلند را در گرو آن می شمرد و زندگیش را یکسره وقف مبارزه در راه آن ساخته بود. تقریظ وی بر «تبشیر اندر تبشیر» (1314 ق) نشان می دهد که حرکت در این راه را مصداق «جهاد فی الله» شمرده و «تجارت سودمند دنیا و آخرت» می دانست.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی خطاب به علی علیه السلام می فرماید: در شگفتیم ازایمان کسانی که در آخر الزمان به دنیا می آیند و با آنکه از دیدن چهره پیامبر و امام عصر خود محرومند، صرفا از روی بصیرت، به کتاب الهی و احادیث و معصومین علیهم السلام ایمان می آورند. اینان در پیشگاه الهی از بیشترین اجرا و ثواب برخور دارند. (3) شیخ در تقریظ مزبور با اشاره بدین کلام نوید بخش می نویسد:
همانا قصد این حدیث، بشارتی به خلق و اشارتی به دور این زمان است که به یمن همت عالمان عامل، با وجود فُرقَتِ (4) عهد نبوت، و غیبت نور امامت، عقاید ... امت را، به کتاب و سنت راسخ و صادق دارند، که گویی حضرت مقصود آفرینش را به دیده بینش دیده اند و اخبار عترت طاهرین صلوات الله علیهم را به سمع رضا و یقین شنیده، چه، در سیاق این عهد و اوان، که مشرکان قصد دین کرده و دشمنان دین سر به کمین آورده، موج فتن اوج گرفته، شاخ بلا بالا کشیده، کفار رخنه در ارکان دین نموده، کاخ اسلام در شرف ویرانی، و کار مسلمانی در عقده پریشانی – بر عموم مسلمین لازم است که ... در راه اعلای کلمه مقدسه اسلام خودداری ننموده جان و مال صرف کنند تا به مصداق آیه شریفه (یا اَیها الّذینَ اَمنوا هَل اَدُلُّکم عَلی تِجارة تُنجیکُم مِن عَذابِ الیم تُومنُونَ بِالله ِ وَ رَ سولِه و تُجاهِدونه فی سبیل الله باموالکُم و اَنفسکم دالکُم اِن کُنتُم تَعلَمونَ ) در این تجارت، ربح دنیا و آخرت دریابند... (5)
جملات فوق را شیخ، از دیباچه مرحوم قائم فراهانی بر رساله «جهادیه کبیر» گرفته که حاوی جهاد» علما در جنگ ایران و روس، و دستورالعمل سیاسی – دینی آنان به ملت ایران برای پاکسازی کشور از قشون مهاجم بیگانه است. (6) این امر، ضمن آنکه آگاهی شیخ به تاریخ و ادب این مرز و بوم را نشان می دهد، حاکی از توجه خاصش به سابقه تجاوز استعمار به این سرزمین، و لزوم بسیج ملی جهت دفع هجمه آنان است. تلاش شیخ برای رهایی ایران اسلامی از نفوذ و سلطه کفر را در سه وجه اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی بررسی می کنیم:
طرد سلطه سیاسی استعمار
چرچیل، مدیر اداره شرقی سفارت انگلیس (که فارسی را بسیار خوب می دانست (7) و در صدر مشروطه، به اسم «آخوند طالقانی»! همراه آزادی خواهان برای هدایت عناصر نفوذی، به قم رفته بود) (8) در گزارش به لندن، از شیخ فضل الله به عنوان «یکی از مجتهدین طراز اول تهران» یاد می کند که «از تماس با اروپایئیان احتراز می جوید و از گفتگو با آنان سرباز می زند» (9) امتناع شیخ در پایان عمر خویش (به قیمت شهادت) از پناهندگی به بیرق روس، انگلیس، هلند و حتی عثمانی (10) مهمترین گواه بر روحیه مستقل او و اهتمامش به جلوگیری از دخالت بیگانگان در مقدرات کشور اسلامی است. چنانکه حضور فعال او در جنبش تحریم تنباکو و نیز هواداریش از طرح تاسیس بانک ملی در صدر مشروطه، تنها معطوف به اهداف «اقتصادی» نبود و بیش و پیش از آن، غایات «سیاسی» داشت و نجات ایران از سلطه سیاسی غرب را دنبال می کرد.به همین نمط، ورودش به جنبش عدالتخواهی صدر مشروطه نیز – چنانکه خود در لایحه 18 جمادی الثانی 1325 ق منتشره در حضرت عبدالعظیم علیه السلام تصریح دارد – به هدف جلوگیری از «تحلیل» رفتن تدریجی کشور در «هاضمه» قدرتهای «جهانخوار» بوده است. (11)
فراموش نکنیم یکی از مهمترین علل مخالفت شیخ با مشروطه واراداتی و هواداران افراطی آن، ارتباط آنها با بیگانگان و حمایت متقابل اجانب از آنان بود (12)؛ چیزی که حتی تصور آن، شیخ را بسیار رنج می داد:
ای عیز، اگر مقصود، تقویت اسلام بود انگلیس حامی آن نمی شد و اگر مقصودشان عمل به قرآن بود عوام را گول نداده پناه به کفر [= سفارت انگلیس] نمی بردند و آنها را یار و معین و محل اسرار خود قرار نمی دادند... اگر بنای آن بر حفظ دولت اسلام بود، چرا یک عضوی از روس پول می گرفت و دیگری از انگلیس؟!... (13)
این سخن تکان دهنده وعبرت انگیز نیز از شیخ معروف است که می گفت: مشروطه ای که از دیگ پلو سفارت انگلیس بیرون بیاید، و امثال یپرم برای آن سینه بزنند، به درد ما نمی خورد!(14)
شیخ، بویژه در اواخر عمر، بر سرتجدید مشروطه، رسما با سفارتخانه های روس و انگلیس در افتاد و درگیریش با آنها بدانجا کشید که شاه اعلامیه ای را که (پس از تجمع باغشاه) روی اصرار شیخ و علما صادر کرده بود، زیر فشار شدید سفرای لندن و پطرز بورغ، از کوچه و بازار جمع کرد (15) و شیخ نیز شاه مرعوب را به مقاومت در برابر آنها فراخواند. (16) به قول کسروی: «محمد علی میرزا در آن ایستادگی که در برابر ... نمایندگان سیاسی دولتهای اروپا می نمود بیش از همه به دلگرمی از پشتیبانی » شیخ بود. (17)
کشاکش سخت شیخ با روس و انگلیس، به ترور وی توسط ایادی انگلیس انجامید و حتی سفارت انگلیس، در محاکمه ضاربین دخالت کرده مانع مجازاتشان شد. (18) پس از آن هم به طور لاینقطع رشته این درگیری ادامه یافت تا به اعدام آن بزرگمرد توسط همان عوامل انجامید (19) و سر آؤتور نیکلسون، سفیر انگلیس در پایتخت تزار، به وزیر خارجه لندن (سر ادوارد گری) نوشت: شیخ فضل الله برای مملکت خود خطر بزرگی [!] بود، خوب شد که ایران او را از میان برداشت [!] (20)
شیخ کاملا به دسائس روس و انگلیس، و استراتژِ شیطانی «کلان» آنها آگاه بود و تا پای جان برای خنثی کردن آن تلاش ورزید. (21) در این زمینه، سخن را با کلامی از پیشوای سیاسی نهضت ملی به پایان می بریم:
دکتر مصدق، در مهر 1330 شمسی (اکتبر 1951م ) همراه هیئتی به مقر دائمی سازمان ملل متحد رفت تا به استیفای حقوق ملت ایران از چنگال شرکت نفت استعماری انگلیس بپردازد. داستان این سفر، در تاریخ معاصر مضبوط است. آقای فضل الله نورالدین کیا (نوه پسری شیخ فضل الله نوری) در آن زمان، کارمند وزارت خارجه و عضو گروه نمایندگی ایران در سازمان ملل بود. دکتر مصدق، در طول اقامت خویش در سازمان ملل، نسبت به آقای کیا لطف و توجهی خاص مبذول داشته و او را «منشی مخصوص» خود قرار داد و در پایان هم کتبا از زحمات و خدمات وی تشکر کرد. (22) جالب این است که به رغم سعایت برخی از همراهان عالی¬رتبه دکتر بر ضد آقای کیا، دکتر مصدق، نواده شیخ فضل الله را مورد تقدیر و تشویق قرار داد و حتی به وی گفت :
- شما بحمدالله از خانواده ای هستید که صددرصد مورد اطمینان می باشید. (23)
جناب فضل الله کیا را دوستانش به «صراحت و امانت در نقل» می شناسد و حقیر نیز از نزدیک شاهد «صراحت و انصاف» وی بوده ام. گزارش ایشان از واقعه (که با ارائه اسناد معتبر همراه می باشد) کاملا قابل اعتماد است. ادای چنین جمله ای، مصدق (که در جوی سرشار از «سوء ظن» تنفس می کرد) گواه اطمینان کم نظیرش به خاندان شیخ فضل الله نوری است و جا دارد که در آن، از حیث تاریخی بدقت تامل گردد.
طرد سلطه اقتصادی استعمار
شرکت فعال شیخ در جنبش تنباکو، از جمله گامهای بلند وی در مسیر مبارزه با نفوذ اقتصادی بیگانگان است که خوشبختانه تاریخ، آن را با خطوط روشن ثبت کرده است. (24) شاهد دیگر بر تلاش شیخ در این راه، حمایتش از تاسیس بانک ملی است. در اوایل مشروطه، نماینده دولت به وکلا ابراز داشت که دولت از پرداخت حقوق کارمندان و برخی دیگر از مخارج دولتی عاجز مانده است و پیشنهاد کرد که برای تأمین این منظور از بیگانگان وام گرفته شود. بر سر این امر، گفتگوهای زیادی در مجلس درگرفت و عاقبت مرحوم حاج معین التجار، طرح تاسیس «بانک ملتی» را به میان افکند که از سوی وطنخواهان، با حسن استقبال روبروشد. طرح مزبور، اندیشه رهایی کشور از استعمار اقتصادی را تعقیب می کرد (25) و (بیگمان اگر همچون بسیاری از مسائل دیگر، در لابلای غوغا گریهای مشروطه چیان تندرو گم نمی شد) (26) به سلطه روس و انگلیس بر منابع مالی این سرزمین، که در قالب دو بانک شاهنشاهی و استقراضی جلوه گر بود، پایان می داد. (27) شیخ از این طرح، کاملا حمایت کرد و به نوشته کسروی و ملکزاده: «دویست تومان سهام بانک را خریداری کرد». (28)سابقه مبارزه نوری با استعمار اقتصادی، حتی از دوران نهضت تحریم فراتر می رود و به مدتی پیش از آن، اوایل بازگشت شیخ از محضر «میرزای شیرازی» به تهران باز می گردد. در این باره، خوشبختانه مدرک بسیار جالبی مربوط به چند سال پیش از جنبش تنباکو وجود دارد که مفاد آن علاوه بر اینکه مبین ارتباط شیخ و میرزاست، نشان از حضور دیرین شیخ در سنگر دفاع «استقلال سیاسی»، «کفایت اقتصادی» و «کیان فرهنگی» کشورمان دارد. مدرک مزبور، حاوی 60 مورد سؤال و جواب از میرزاست که شیخ در صفر 1306 ق به تدوین و طبع آنها پرداخته است:
... این شصت مسئله که در این اوراق مسطور است، از فتاوی جناب حجة الاسلام سیدنا الاستاد میرزا شیرازی... می باشد و عبارات جواب، از خود آن جناب است. مقلدین به آن عمل نمایند، صحیح است ان شاءالله حرٌرَهُ الاحقر فضل الله نوری فی 29 شهر صفر 1306.
در یکی از صفحات این رساله، به مناسبت این سؤال که: تشبه به غیر مذهب، از بابت لباس و کشیدن چقاره [سیگار] و غیره، تشبه است و بد است یا خیر؟ با پاسخی روبرو می شویم که هرگونه تقلید از غرب وابستگی به آن را، دشمنی با خدا تلقی می کند:
در حدیث است که لاتَلبِسوا مَلابِسَ اعدائی، و لاتَطمعَوا مَطاعِمَ اعدائی و لاتَسلُِکوا مَسالِکَ اعدائی فَتکونوا اعدائی کَما هُم اعدائی. (29)
مورد مهم دیگر، نخستین سؤال (نانوشته) این رساله و پاسخ میرزا به آن است. میرزا در پاسخ به سؤال مزبور، ضمن تاکید بر عواقب سوء «حمل اجناس از بلاد کفر به ایران»، از «توجه سائل به این گونه مسائل» و «اقدامش به تهیه دفع آنها» که صرفا از سر غیرت دینی و خیرخواهی برای مسلمین است، اظهار مسرت می کند و با تصریح به اینکه خود، همواره ملتفت و نگران این مسائل که خرابی دین و دنیای مسلمین را در بر دارد بوده است، بر لزوم «جلوگیری از ورود کالاهای خارجی به کشور» و ضرورت «اقدام دولت به رفع احتیاجات داخلی مردم از راه تشویق و حمایت عملی از سرمایه گذاری در بخش صنایع داخلی»، تکیه و تأکید می ورزد. (30)
خوشبختانه متن سؤال را، که در رساله شیخ نیامده، می توان در کتاب هدایة الطالبین تصنیف مرحوم آیت الله حاج سید عبدالحسین لاری شاگرد دیگر میرزا یافت: «سؤال – استعمال مطعومات و مشروبات وملبوسات و مصنوعات مجلوبه از بلاد کفره که جمیع یا اغلب اهالی آنها کفارند و منتشر در بلاد اسلامیه شده، چه صورت دارد؟ بَیِنُوا تُوجَروا». (31)
متن جواب میرزا چنین است:
... در جواب سؤال از قند و غیره، آنچه نوشته بودید از تََرَتُب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کَفَره به محروسه ایران صانَها اللهُ اللهُ تعالی عن حوادث الزَمان صواب و همیشه ملتفت به آنها و اصناف آن، که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است، بوده ام و از اقدام شما در تهیه دفع آنها که باید از محض غیرت دین و خیر خواهی مسلمین باشد زیاده مسرور شدم، و البته به هر وسیله که ممکن باشد رفع این مفاسد باید بشود.در اعصاری که دولت و ملت (32) در یک محل مستقر بود چون زمان حضرت ختمی مآب صلی الله علیه و آله و سلم تکلیف سیاست در این قسم از امور عامه، در عهده همان شخص معظم بود. و حال که، به اقتضای حکمتهای الهیه جل ذکره، هر یک در محلی است، در عهده هر دو است که به اعانت یکدیگر، دین و دنیای عباد را حراست کرده و بیضه اسلام را در غیبت ولی عصر عجل الله فرَجَه محافظت نمایند. و با تقاعد و کوتاهی از یکی، امر مُعَوق، و رعیت به امثال این بلاها مبتلا می شوند. و چون که از ملت جز گفتن و تحریض و تخویف و تهدید.. بر نمی آید و انفاذ و اجرا با دولت است، تا از دولت کمال همر اهی را نبیند اقدام نمی تواند نمود. و اگر ببیند که دولت به تکلیف لازم خود اقدام دارد.... می باشد، البته ملت آنچه .... شایسته از او است خواهد کرد. و چگونه نکند؟! و حال آنکه خود را از جانب ولی عصر عجل الله فرجه منصوب بر این امر، و حافظ دین و دنیای رعایای آن جناب، و مسئول از حال ایشان می داند و باید تمام مجهود خود را در نگاهداری اینها مبذول دارد... ولکن عجب است از اقبال طباع در خوردن مثل قند مجلوب از آن حدود، با شیوع این همه اخبار! چنانچه این جانب، محض استماع این قذورات، بالطبع متنفر، و از خوردن آن مجانبت می کنم...
مورد مذکور، باب سیاسات و مصالح عامه است و تکلیف در این باب عمدة بر ذوی الشوکه از مسلمین است که، با عزم محکم مبرم، در صدد رفع احتیاج خلق باشد به مهیا کردن مایحتاج آنها و منع فرماید نفس خود و رعیت را از قند و غیر آن نیز، بلکه منع ادخال در ملک خود نماید و بر این تقدیر، ان شاءالله آنچه تکلیف است در مقام پیشرفت این امر، از بیان و اعلان و نحو آن، کوتاهی نخواهد شد بحول الله و قَوته.
دعای میرزا در پایان نوشته نیز، بسیار پر معناست: از خداوند عزت اسلام، پیروزی مؤمنین، و قطع ریشه دشمنان را خواستار می شود! (33)
برای اهمیت سؤال و جواب فوق، به سخنی از حاج سیاح محلاتی اشاره می کنیم که در سال 1296 ق خطرات ناشی از ورود سیل آسای کالاهای روسی (نظیر قند و شکر) به کشورمان را گوشزد کرده است:
«راست بگویم سیل نفتی که از راه روسیه به ایران جاری است و من این یک خط راه تا طهران را می بینم – سوای خطوطی که به آذربایجان و خمسه و خراسان و غیرهاست – این سیل، ثروت ایران را خواهد برد و این هزاران هزار خروار قند و شکر، دندان ایرانیان بیچاره را کند خواهد کرد و این اشیای شکستنی شیشه و بلور و بارفتن و غیرها سر ایشان را خواهد شکست و بالاخره، با کبریت تجارت خرمنهای کاغذ و البسه که به ایران می ریزد آتش خواهد گرفت. ایرانی غافل از اینکه چه می کند! گمان می کند که خدا روسها را خلق کرده کار کنند، ایشان راحت ببرند»! (34)
بر ما روشن نیست که سائل، خود شیخ یا کس دیگری بوده است؟ ولی اگر سائل کس دیگری هم باشد، باز همت شیخ در نشر فتاوی ضد استعماری (آن هم از مدتها پیش از نهضت تنباکو) گواه وطنخواهی و اهتمام دیرینش به نجات ایران از دستبرد غارتگران جهانی است.
طرد سلطه فرهنگ بیگانه بر کشور اسلامی
شیخ، تنها به رهایی کشور از سلطه اجنبی در دو عرصه سیاسی و اقتصادی، نمی اندیشید. بلکه همین حساسیت منفی، حتی بیش از آن را، نسبت به سلطه فرهنگ غرب، و تحمیل نظام «کفر آمیز» آن بر این سرزمین، داشت و این حساسیت بجا را – قاطعانه – در رفتار و گفتار خویش بروز می داد. دعوای او با مشروطه چیان، عمدتا بر سر همین امر بود. (35) به گفته دکتر رضوانی: شیخ «برخلاف آنچه که عده ای گمان می برند، مخالف با مشروطه [= تحدید سلطنت] نبود.... وی می فرمود: مشروطه ایکه در فرنگستان، ساری و جاری است، با مشخصات خاصی که دارد شایسته اجرا در ایران نیست. ایرانیان باید مشروطه ای منطبق بر سنن ملی و مذهبی خود برقرار کنند و.... شعارش این بود: و علیکم بالمشروطیه الاسلامی». (36)مورخین تصریح دارند که «شیخ فضل الله نوری و عده ای دیگر از روحانیون، حاضر به پذیرفتن مفاهیم اروپایی نبودند.» (37)
در معنی آنان آنگونه که اصلاحاتی می خواستند که بایستی در چارچوب اسلام بدون کمترین انعطاف پذیری و تفسیر وتاویلی صورت میگرفت و مبارزه دراین راه را از وظایف ترید ناپذیر خویش می دانستند». (38)
مستوفی تفرشی، از زبان شیخ (خطاب به سیدین طباطبایی و بهبهانی) نقل می کند که : «کرارا گفتم: ما طبقه مسلمانان که دارای قانون و کتاب آسمانی هستیم، چرا از روی قانون قرآن رفتار نکنیم و از روی قانون آلمانی و انگلیس وضع قانون نماییم؟!» (39)
مشروطه مشروعه نیز هر چند که شیخ از سر اضطرار و به عنوان یک چاره جویی اضطراری، تن به آن داده بود، هرگز مشروعیت بخشیدن به پارلمانتاریسم مطلقه غربی نبود. بلکه طرحی اضطراری بود برای مهار و کنترل شرعی آن رژیم واراداتی. لذا علت اینکه، در طول دوران مشروطه حتی تفوهی صوری و تشریفاتی نیز از سوی دولتهای حاکم نسبت به «اصل 2 متمم قانون اساسی سابق» ابراز نشد و بالعکس علمای مبارز از شهید مدرس گرفته تا امام خمینی (تا قبل از آغاز انقلاب اسلامی) جای جای بر اجرای آن پای می فشردند، همین بود که با اجرای این «اصل حاکم بر اصول قانون اساسی»، نهایتا قوانین کشور، از چارچوب اسلام (که دین اکثریت قریب به اتفاق مردم ماست) خارج نمی شد و طبعا جایی برای اعمال خودکامگیها و غربزدگیها باقی نمی ماند. (40)
اعتماد خلل ناپذیر شیخ به «کارآیی و کفایت» فقه اسلامی در حل مشکلات فردی و اجتماعی ملت ایران، یادآور شعر والاف شاعر آفریقایی است که علوین دیوپ روشنفکر مبارز و استقلال جوی آن دیار در نخستین کنگره ادبا، نویسندگان، شعرا و رجال فرهنگی سیاه پوست (سوربن پاریس، 1956م) آن را به شیوایی برخواند و با این شعار شعورمند، «تابو» ی فرهنگ و تمدن غرب را به چالش طلبید:
دو تو ما سام بام ساماژلم ماگنا
دیگر خر را نخواهم چراند، شترم بزرگ شده است! (41)
یکی از وجوه «سلبی» نظریه سیاسی شیخ (طرد سلطه و دخالت بیگانگان) را دیدیم. اکنون به وجوه دیگر نظریه شیخ می پردازیم.
عدالت و حکومت قانون
دومین رکن«سیاست» شیخبرای شهید نوری – که بر «فقه جامع شیعه» اشراف داشت – پر واضح بود که دیانت حقیقی را، هرگز از سیاست راستین (به معنای اعم آن) (42)
«جدایی و تضاد» و حتی در نگاهی دقیقتر: «تفاوت و تباین» نیست. البته بایستی «حقیقت دین» را از «صورت مقطع و وارونه و بدلی آن» - و راستراه حقیقی «سیاست» را نیز از «نُکری» و شیطنت» (43) فرق می گذاریم و زمامداران راستین آن را – که ائمه هدی علیهم السلام و نواب عالیقدر آن بزرگواران در عصر غیبت اند – از مدعیان دروغین آن باز شناسیم .
سخن پر عمق شهید مدرس را همگی شنیده ایم: سیاست ما، عین دیانت ماست ،و دیانت ما عین سیاست ما. شیخ نیز می گفت: «قانون الهی ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل واوفی داراست، حتی ارش الخدش». (44)
این کلام که «یگانگی و این همانی دین و سیاست» را مطرح کرده و به امری فراتر از نفس «ارتباط» و به اصطلاح «عدم تفکیک سیاست از دیانت» نظر دارد – اگر نه زبان قال، لااقل زبان حال هر فقیه شیعی بلکه هر شیعه عامیی است که با مبانی مذهب تشیّع اجمالاً آشناست. (45) نوری می دانست چنانچه دین، رنگ و بوی خداییش را، بر سیاست (به معنای اصطلاحی لفظ که مرادف با معنای «حکومت» است) نزند و ارباب دین، زورمندان را در کنترل جدّی و پیگیر خود نگیرند و مهار شرع را بر دهان مَرکب چموش قدرت نزنند- چنین نیست که زورمندان خودکامه، در طریق توسعه و تعمیق خودکامگیهای خویش، گریبان دین را رها ساخته و دین داران را آسوده بگذارند. بلکه آنان، پس از تثبیت پایه های قدرت، برای پیشبرد اغراض خویش، به سراغ روحانیّت می آیند و علمای دین را (چنانچه- همچون بسیاری از روحانیون غیر شیعه، و ادیان غیر اسلامی- اهل سازش و تسلیم با آنان باشند) در استخدام و استثمار خود گرفته و یا (چنانچه - همچون روحانیت تشیّع- نه تنها بر سر آستان بندگی قدرتهای جور نسایند، که داعیه دار ولایت حقه نیز باشند) لگد کوب چکمه بیداد خواهند ساخت. آری، اگر دین، خط مشی دستگاه قدرت را معین نسازد – خودکامگان و سیاستهای ماکیاولیستی بیگانه با مفهوم اصیل و والای الهی، انسانی سیاست، همه چیز را «آلوده» یا «پایمال» مطامع خویش خواهند کرد.
شیخ، خاصه با عبرت گیری از تجربه مشروطه و حوادث سوء آن، بدینجا رسیده بود که، باید به عنوان مقدمه لازم بر تحقق حاکمیت سیاسی اسلام، در وجه ایجابی: دل و جان مردم را پذیرای اجرای احکام الهی کرد و در وجه سلبی نیز با آنچه که ریشه «تقوا» و «تعبد» را در دلهای خشک می کند قویا به چالش برخاست و با سلاح تولی و تبرای دینی حریم دین را از خزان تقوا سوز و هوی افزوز غربزدگی پاس داشت. چه، در جامعه ای که دل و جان مردم، چنانکه باید، مستعد قبول ولایت حقه نیست، اگر قدرت سیاسی هم در قبضه مردان حق باشد، باز درد غربت و مهجوری در شئون مختلف، گریبان حق و حقیقت را رها نخواهد ساخت. (46)
عدالتخانه، مهار خودکامگیهای شاه و دولت
شیخ محمد حرزالدین، از علمای معاصر شیخ، او را از چهره های برجسته ای» می شمرد که «با حاکمان و دولتمردان مقتدر ستمگر می ستیزید». (47) شیخ بخوبی می دانست که: هرگز نباید از فساد تدریجی و فزاینده دستگاههای قدرت – خصوصا در نظامات مطلقه – غافل ماند و لحظه ای را چشم توجه و مراقبت از آنان برگرفت، که ابلیس پر تلبیس همواره در کمین است، و ذات قدرت با تماسل به طغیان عجین. (48)عدالتخانه، چنانکه در «اندیشه سبز، زندگی سرخ» آورده ایم، مهاری بود که وی، متناسب با امکانات و مقتضیات ز مانه، برای کنترل خودکامگیها و اصلاح و تعدیل رژیم استبداد تهیه دیده بود. او خود در لوایح ایام تحصن در حضرت عبدالعظیم علیه السلام تصریح دارد که انگیزه اش از برافراشتن درفش عدالتخواهی در صدر مشروطه، تغییر رژیم خودکامگی و «قانونمند» ساختن عملکرد شاه و دولت بوده است:
... سال گذشته از سمت فرنگستان سخنی به مملکت ما سرایت کرد و آن سخن این بود که هر دولتی که پادشاه و وزرا و حکامش به دلخواه خود با رعیت رفتار می کنند، آن دولت سرچشمه ظلم و تعدی و تطاول است و مملکتی که ابواب ظلم و تعدی و تطاول در آن مفتوح باشد آبادانی بر نمی دارد و لایزال [= پیوسته]بر پریشانی رعیت و بی سامانی اهالی می افزاید تا آنجا که بالمره آن مملکت از استقلال می افتد و در هاضمه جانورهای جهانخور به تحلیل می رود.
و گفتند معالجه این مرض مهلک مفنی آن است که مردم جمع بشوند و از پادشاه بخواهند که سلطنت دلخواهانه را تغییر بدهد و در تکالیف دولتی و خدمات دیوانی و وظایف درباری قراری بگذارند که من بعد رفتار و کردار پادشاه و طبقات خدم و حشم او هیچوقت از آن قرار تخطی نکند و این قرارداد را هم مردمان عاقل و امین و صحیح از خود رعایا به تصویب یکدیگر بنویسند و به صحه پادشاه رسانیده در مملکت منتشر نمایند...
سلسله علمای عظام و حجج اسلام چون از این تقریر و این ترتیب استحضار تام به هم رسانیدند، مکرر با یکدیگر ملاقات نمودند و مقالات سرودند و همه تصدیق فرمودند که این خرابی در مملکت ایران، از بی قانونی و ناحسابی دولت است و باید از دولت تحصیل مجلس شورای ملی کرد که تکلیف دوایر دولتی را معین و تصرفاتشان را محدود نماید. تا آانکه بحمدالله تعالی پادشاه مرحوم [= مظفرالدینشاه] موفق، و مساعی علمای عظام مشکور، و مجلس دارالشورای کبرای اسلامی مفتوح شد... (49)
قانونخواهی وقانون مداری شیخ
شهید نوری، در مسائل و مصالح اجتماعی، با هیچ کس تعارف نداشت و کار خلاف شرع و قانون را، از هر کسی می دید بر می آشفت و انتقاد می کرد، چه شاه باشد و چه مدعیان دروغین عدل و آزادی. یکی از همسایگان شیخ که در روزهای پر آَوب اواخر مشروطه اول (پس از رویداد اجتماع توپخانه) با شیخ در منزل وی دیدار داشته می گوید:شیخ «شکایت زیاد اولا از شاه داشت و بعد هم می گفت سند از سفرای روس و انگلیس و عثمانی دارم که باید مجلسی با حضور آنها تشکیل داده شده، مطالب ما تحقیق و رسیدگی شود. من حاضرم و دست بردار نیستم که معلوم کنم این مجلس، نه مطابق شرع ماست، نه موافق قوانین فرنگستان. و مجلس بر خلاف هر دو رفتار کرده و قوانین موضوعه را یکان یکان خودش فسخ کرده. مثل اینکه برایاستنطاق قتل اتابیک [امین السلطان] چند نفر را گرفتند و روز بعد ... بی حکم محکمه و بیجهت .... مرخص کردند و در این چند شب دویست نفر از این شهر گرفته چوب زده، سیاست کرده، جلای وطن داده، بدون تحقیق و رسیدگی و حکم عدلیه. علاء الدوله را شاه بیجهت زد یا بی تقصیر تبعید کرد، آنها مراجعت دادند؛ چرا؟ سعدالدوله را هم بی تحقیق و بی رسیدگی در عدلیه، تبعید کردند. ده بیست فقره از این تفصیلات و بی قانونیها که شده، معین کرده و ثبت نموده است». (50)
در همان ایام، شیخ نامه ای به عضدالملک می نویسدو ضمن دفع این شایعه که وی در صدد پناهندگی به سفارتخانه های خارجی! است. باز بر اجرای قانون و دوری از هرج و مرج در کشور تاکید می کند:
«... امروز مسموع شد که داعی، بر خلاف وضع حالی، اقدامی دارم و به خیال رفتن سفارت افتادم! اگر چه یقین دارم... [این شایعه را] باور نمی فرمایید، لکن محض احتیاط عرض می نمایم: آن وقتی که زمان نزول بلیات بود [و] هر کسی به خیال خود پناهی پیدا کرد... غیرت اسلامی، مرا مانع شد که به احدی غیر از خداوند جل و علا پناهنده شوم... بعلاوه، پناهندگی برای چه؟ تقصیری ندارم! در آغاز این مطلب، خود حضرت اقدس مستحضرید داعی مؤسس این اساس محترم بودم و چهار هزار تومان از مال خود خرج در این راه کردم.... و خود حضرت اقدس اطلاع دارید. بعد از انعقاد مجلس [شورای ملی] چه همراهی کردم؟ همه می دانند، بدون طمعی و غرضی.
بعد از مدتی که دیدم اجنبی داخل شد و اغراضی مستعمل، ناچار به عزم عتبات رفتم زاویه مقدسه [ حضرت عبدالعظیم علیه السلام].... آن مدت که آنجا بودم ... تمام حرف این بود که: باید مجلس، تهذیب شود . حالا اگر حرفها جزو هوا شد و معدوم شد، لوایح زاویه مقدسه که... الان موجود است. بفرمایید بیاورند همه [را] ملاحظه بفرمایید که منظور داعی چه بود؟ فی الحقیقه همین است که امروز مشغولند. مخصوص، بفرمایید لایحه دعوة اسلامیه و غیرها که از قلم داعی خارج شد حاضر کنند و ملاحظه فرمایید...
از این گذشته، امروز مملکت بحمدالله مشروطه است، هر که بر خلاف قدمی بزند مستحق همه گونه جزاست. خوب است حضرت اقدس، راپرتی که می دهند امر بفرمایید در صدد تحقیق برآیند، و الا بد خواه بسیار، و همه گونه جعلیات راه آن باز. اگر تحقیق فرمودید، به آن شخص مجازات امر بفرمایید بدهند که پیرامون جعل و دروغ نباشد...
صریحا عرض می نمایم که هر که علی التحقیق برخلاف قانون اقدامی نماید، مستحق مجازات است ولو خود داعی باشم. عما قریب (51) معلوم می شود که عدالتخواه کیست و هرج و مرج خواه کیست»؟! (52)
سخنان فوق، ضمنا حاکی از قانونخواهی و قانونمداری شیخ است، که در تایید آن، شواهد بسیاری می توان آورد. انتقادات تند وی به آشوبگری عناصر قانون ستیز و مداخلات بی رویه انجمنهای قار چگونه صدر مشروطه، یکی از همین شواهد است که قانونخواهی شیخ را مدلل می کند. در لایحه متحصنین که زیر نظر شیخ منتشر می شد، می خوانیم:
یا اهل الاسلام.... ببینید در این مملکت در ظرف این یکسال بالخصوص [پس از تأسیس مجلس و مشروطیت] کار ظلم از کجا به کجا کشیده است؟ چقدر خونها بناحق ریخته شده، و مالهای مردم به تاراج رفته، و رعیت و کاسب و تاجر از کار افتاده، و فقرا و ضعفا و مساکین تلف شده؛ اطفال یتیم و زنها بی شوهر و خانواده ها بی سرپرست مانده است؟ روزی نیست که به توسط تلگراف یا اداره پست، یک بغل پاکتهای تظلمات از اطراف و اکناف نرسد، همه محرق القلوب (53)
در هر شهر و هر روستا جماعتی به اسم انجمن محلی همدست وهمداستان شده، در غایت قساوت و استبداد، مشغول خودکامی و بیداد هستند؛ همان رفتاری را که سابقا حکام و ظلام با رعایای سوخته فرسوده ولایات می کردند، الحال احاد این انجمنها و بستگان و پیوستگان آنها می کنند؛ فی الحقیقه یک استبداد را صد هزار استبداد ساخته اند و با صد هزار حاکم ظالم براین مملکت و رعیت جورکش آن تاخته اند. گرفتاری آن طبقات از رعایا که همیشه زیر پا می رفتند و اسیر دست غارتگران و چپاولچیان بودند بالاضعاف افزوده است. ای وای که به نشد بتر شد! (54)
شاهد دیگر بر قانون خواهی شیخ، تأکیدش (در اواخر تحصن مزبور) بر لزوم تکمیل و تصویب سریع قانون اساسی است. در یکی دیگر از لوایح متحصنین، با اشاره به سکوت حساب شده جناح تندرو (ّه رغم هیاهوی پیشینیان) درباره تدوین قانون اساسی، می خوانیم:
مجلس شورای ملی و اجتماع وکلا و مبعوثین در آن، و مقصد رفع ظلم و نشر عدالت و اصلاح مملکت، بدون نظامنامه [قانون اساسی] که عموم اهالی و حکام و کارگزاران ممالک به آن رویه حرکت نمایند، چگونه تصور می شود تدبیر منزلی، که اول مرحله حکمت عملی است، بدون دستور، نمی شود؛ تدبیر مملکتی، چگونه بدون قانون ممکن خوئاهد بود.
جای مثل یک بام و دو هواست! برای ترتیب مقدمات جزئیه مثل انتخابات و نحو آن، نظامنامه (55) نوشته و انتشار داده شده. حال که نزدیک وصول به مقصد شده، در دادن نظامنامه صحیح [= متمم قانون اساسی]، تعطیل و به دفع الوقت می گذرد. چه شد آن خونهای برادران که در جوش آمده بود و برای تعجیل در تحصیل نظامنامه، مملکت به هم خورد! شیراز پر غوغا شد! تبریز و گیلان بلوی شد! اهالی دارالخلافه در هیجان آمدند و بی آرام گردیدند! کاد اَن یقوم القیامة! (56). حال ماهها گذشته و می گذرد که ابدا صحبتی از نظامنامه اساسی نیست و کسی مطالبه ندارد!
ای برادران مملکتی که می گویید سی کرورید، آیا چه شد آن مطالبه سخت شما نظامنامه را؟ اگر حاجت نبود، پس چرا آن سختیها را کردید، و اگر حاجت است چرا حالا خامد و خاموش هستید. ای نوکلا و مبعوثین شماها، نمی دانم چه می کنند و در چه خیالند؟! گویا خیالی غیر از جلب نفع شخصی و تحصیل حیثیات برای خود نداشته باشند!
این روزها شنیده می شود محض عدم مساعدت با مقاصد اسلامیه حجج اسلامیه مهاجرین به زاویه مقدسه و سایر علماء اعلام و حجج اسلام ممالک محروسه – که تماما هم مقصد و همداستان با مهاجرین شدند – بعضی از اشخاص، مذاکره می نمایند که ما نظامنامه نمی خواهیم. این چه کلمه ای؟!آیا می شنوید یا نه، و می دانیدغرض را یا نه؟!این حرف، بر جمیع تقادیر، غلط و موجب تضیع حقوق سی کرور نفوس است، بلکه مؤدی (57) به فساد اصل مجلس است. گمان دارم که رندان، به این تدلیس، می خواهند مجلس را از بین ببرند و زحمات یک ساله تمام طبقات به هدر، و خسارات اهالی مملکت، همه را بر باد دهند و استبداد را به حال اول برگردانند. (58)
به دیگر شواهد قانونخواهی شیخ، اشاره می کنیم:
1. بارگاه حضرت شاهزاده حسین علیه السلام در قزوین، موقوفاتی داشت که تولیت آن، طبق امضا و تنفیذ فقهای جامع الشرایط، در اختیار فردی موسوم به آقا سیدعلی مرعشی بود. مع الوصف، منافع حاصله از این موقوفات، طمع برخی از رجال متنفذ دولتی را برانگیخته و سبب شده بود که بدون رضایت متولی، دست به تصرفات نامشروع در آن موقوفات بزنند. متولی برای کوتاه کردن دست متجاوزان، در 1326 ق به شیخ فضل الله شکایت برد و شیخ، طی نوشته ای، حکم قاطع فقها بر صحت ادعای سید علی را تنفیذ نمود. نکته جالب در آن نوشته، انتقاد شدید شیخ از تصرف نامشروع دولتمردان در موقوفات مزبور، و تعلل مسئولین عدلیه در اجرای حکم شرعی فقهاست: «بعدازآنکه متخاصمان معا در محکمه مجتهد جامع الشرایط، ترافع حضوری کردند و حکم قاطع به صدور رسید، دیگر چه جای آن است که» حکام و مسئولین دولتی «تعلل بکنند و به ملاحظه وسائط و شُفَعا یا جهت دیگر، در احقاق حق" مردم و فریاد رسی بیچارگان و قطع دست متجاوزان و ظالمان «کوتاهی» کنند؟!... (59)
2. اعظام الوزاره، از قول شیخ نقل می کند که پیش از طلوع مشروطه گفته است:« ... احکام خدا تبعیض بردار نیست. هرکس بر خلاف رفتار نماید و راه فساد در پیش پای مردم بگذارد باید به حکم امنیت عمومی، جلوگیری و دفع فساد نمود و حالا مفسد، هر کس باشد، هر که باشد...».(60)
3. نیز می توان به کلام استوار شیخ در رسالاه «تذکره الغافل» اشاره کرد که، به مناسبت بحث، سخن را با طرح این حقیقت، آغاز می کند:
.... حفظ نظام عالم، محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل شدند بر طبق آن عمل نمودند امور آنها [بسته] به استعداد قابلیت قانونشان منظم شد.... (61)
نه مشروطه، نه استبداد؛ بلکه عدالت اسلامی!
تاکید می کنیم که: دعوای شیخ با دیگران، هرگز بر سرد «تحدید» اختیارات شاه و «تعدیل» مظالم دولت نبود و شیخ در لزوم این گونه امور هیچ نوع تردیدی نداشت. فراموش نکنیم که وی 15 سال پیش از طلوع مشروطه، لحظه ای را در پیوستن به نهضت تحریم (که مستقیما اراده ملوکانه را هدف گرفته بود) درنگ نکرده بود. دعوا بر سر این بود که، حال که قرار است استبداد مطلقه سلطنتی محدود و«مشروط» به یک سری قوانین گردد، این قوانین باید همان «قوانین شرع» باشد که ملت مسلمان ایران از عمق جان بدانها ایمان دارد و نهضت خویش را نیز با تکیه بر آنها و تغذیه از آنها آغاز کرده و پیش برده است. به تصریح دکتر حمید عنایت: شیخ «هرگز درباره محسنات اساسی محدودیتهای قانونی در مورد اختیارات سلطنت، شک» نداشت و «آن شیخ صریح اللهجه کرارا با مخالفین خویش بر سر این موضوع که برای سلطنت، که در نتیجه حوادث دنیا، از شریعت منحرف شده و به ستم گراییده است، تمهید قوانین خاصی لازم است، موافقت کرد». (62)دکتر رضوانی نیز شیخ را در کشاکش مشروطه و استبداد، بحق، «نیروی سوم» ی قلمداد می کند «که نه از استبداد حمایت» می کرد و«نه موافق با دموکراسی خاص اروپایی» بود. (63)
عدالت، معشوق «دلربا»ی شیخ بود!
عدالت، غایت آرزو، بلکه معشوق «دلربا» (64) ی شیخ بود و حتی آن را اساس تکوین و تشریع، و عامل پیشرفت اسلام در جهان می شمرد:بالعدل قامت السماوات و الارض. (65) و لزوم عدل، عقلا شرط ظاهر است.. اسلام، که دین ما و امتان حضرت ختمی مرتبت است، از همه ادیان اکمل، و بنای آن بر عدل تام است. کما قال الله تعالی «ان الله یامر بالعدل و الاحسان» (66) و در دین اسلام بحمدالله تعالی نیست مگر عدل. (67) شما بهتر می دانید که دین اسلام، اکمل ادیان و اتم شرایع است، و این دین دنیا را به عدل و شورا گرفت. آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید؟! (68)
محو ظلم و دستیابی به عدالت، آرمان مقدسی بود که شوق وصول به آن، شیخ را همچون آحاد ملت ایران، در صدر مشروطه به قیام بر ضد استبداد واداشت: «کلمه طیبه العدل را هر کس اصغا نمود بی اختیار در تحصیل آن کوشید و به اندازه وسعت، به بذل مال و جان خودداری نکرد. من جمله خود داعی هم اقدام در این امر نموده و متحمل زحمات سفرا وخصرا شدم». (69) وقتی هم از آن سفر برگشت، «تاسیس اساس مجلس دارالشورای ملی و معدلتخانه اسلامی» را به دوستان تبریک گفت و آن را «موجب ترویج شرع اطهر و تعظیم شعائر اسلامی» شمرد. (70)
بعدها نیز که راز مخالفت وی با مشروطه را جویا شدند، اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود مخالفت من، با گروهها و جراید ضد اسلام است، نه اجرای عدالت: «علمای اسلام مامورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم می شوم؟!(71)
آری، عدالت، مطلوب و محبوب شیخ بود و در این، جای هیچ شکی نیست. منتها وی – بحق در تعریف عدالت و تشخیص موارد آن، و نیز نحوه دستیابی به این گوهر دیریاب و زود رنج، بحث داشت و به حکم «خرد»- که خالق جهان را در تشخیص مصالح بشر و تامین سعادت جاوید وی، از همگان آگاهتر می داند - «تحصیل عدالت» را منوط به «اجرای احکام اسلامی» می شمرد و معتقد بود که «حقیقت عدل» از اره «اقدام به معروف و اجتناب از منکر» محقق می شود. همچنین تاکید داشت که اجرای قوانین عادلانه در جامعه، نیاز به پشتوانه روحی واعتقادی دارد و آن نیز چیزی جز ایمان به خدا و قیامت نیست و «هر مقدار، یقین به مبدا و معاد، و خداترسی و امیدواری شدیدتر است، عدالت منبسطتر خواهد بود و هر چه از این کاسته شود، بی اعتدالی زیاده خواهد شد». نیز: «اگر بخواهند بسط عدالت شود» باید این دو گروه را «تقویت» کنند: «حمله احکام» و اولی الشوکة من اهل الاسلام». یعنی، علمای دین، و رجال سیاسی متعهد به اسلام. «این است راه تحصیل عدالت صحیحه نافعه». (72)
شهید نوری، از سیاست و عدالت، تصویری چنین «توحیدی» داشت و عرصه زندگی ار حوزه اقتدار «مطلق» الهی می شمرد. پیتری آوری استاد تاریخ دانشگاه کمبریج سخن جالبی دارد: «شیخ فضل الله نوری... را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند می دانند و نه از مردم و شاه». (73)
پی نوشت ها :
1. دمکراسی، ضعفها و قوّتها، آندره هیوود، مندرج در: روزنامه همشهری، 10/ 2/ 77.
2. دمکراسی، کارل کوهن، ترجمه فریبرز مجیدی، انتشارات خوارزمی، تهران 73.
3. دمکراسی و مردم، احمد بنی احمد، مؤسسه مطبوعاتی عطایی، تهران 1350 ش.
4. دولتهای ایران در عصر مشروطیت 1285 - 1357 ش، ح .م. زاوش، اشاره، تهران 70.
5. دیوان حاج میرزا ابوالفضل طهرانی، تدوین و ترتیب وتهذیب وحواشی از میر جلال الدین حسینی مشهور به محدث اُرمَوی، تهران 1369 ق.
6. دیوان طاقدیس، حاج ملا احمد نراقی، اهتمام حسن نراقی، چ 2، امیرکبیر، تهران 62.
7.دیوان فرصت، فرصت الدوله شیرازی، به کوشش علی زرین قلم، کتابفروشی سیروس، تهران 37.
8. دیوان کامل ادیب الممالک فراهانی قائم مقامی، تصحیح و حواشی وحید دستگردی، کتابفروشی فروغی، تهران 55.
9. رجال عصر مشروطیت، سید ابوالحسن علوی، به کوشش حبیب یغمایی و ایرج افشار، انتشارات اساطیر، تهران 63.
10. رجال عصر ناصری، دوستعلی معیر الممالک، نشر تاریخ ایران، تهران 61.
11. رساله تحریم مشروطیت، نگارش شیخ فضل الله نوری، مندرج در: رسائل، اعلامیه ها ....، ترکمان، همان.
12. رساله حرمت استطراق از طریق جبل به مکه معظمه شیخ فضل الله نوری، تهران 1320ق.
13. رساله سؤال وجواب از میرزای شیرازی، قطع جیبی، تهران 1306 ق.
14. رساله الحقوق، علی بن الحسین سید الساجدین (ع) ترجمه حاج سید ابراهیم میانجی، تهران، مکتبه المرتضویه، تهران، بی تا، بند 22.
15. رسول زاده؛ فرقه دمکرات و تحولات معاصر ایران. حسین آبادیان، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، تهران 76.
16. 42 روز با دکتر مصدق در سازمان ملل متحد، فضل الله کیا، نشر آبی، تهران 79.
17. روزنامه خاطرات شرف الدوله ( 1324 - 1327 ق)، به کوشش یحیی ذکاء، فکر روز، تهران.
18. روزنامه خاطرات عین السطنه «قهرمان میرزا سالور»، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، اساطیر، تهران 1377 ش، ج 3(روزگار پادشاهی محمد علیشاه و انقلاب مشروطه) و ج 4 ( روزگار نیابت سلطنت عضدالملک).
19. رهیافتی بر مبانی اندیشه های سیاسی شیعه در قرن اخیر، مظفر نامدار، مندرج در: تأملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ج 1، همان.
20. ریحانه الأدب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب یا کنی والقاب، میرزا محمد علی مدرس تبریزی، ج 6: چ2، خیام، تبریز، بی تا.
21. زمینه انقلاب مشروطیت ایران ( سه خطابه)، سید حسن تقی زاده، چ 2، گام، تهران 56.
22. زندگانی و شخصیت شیخ انصاری قدس سره، حاج شیخ مرتضی انصاری، چ 3، ناشر: حسینعلی نوبان، تهران 69.
23. زندگی طوفانی؛ خاطرات سید حسن تقی زاده به کوشش ایرج افشار، چ 2، علمی، تهران 72.
24. زندگینامه شهید نیکنام ثقه الاسلام تبریزی و بخشی از تاریخ مستند مشروطیت ایران، نصرت الله فتحی، بنیاد نیکوکاری نوریانی، تهران 52.
25. ستارخانه سردار ملّی، صادق رضا زاده شفق، مندرج در :« مشاهیر رجال»، و نیز «مردان خود ساخته»، همان.
26. سفرنامه از خراسان تا بختیاری، هانری رنه دالمانی، ترجمه و نگارش: فره وشی (مترجم همایون)، ابن سینا و امیر کبیر، تهران 35.
27. سواد و بیاض، مجموعه مقالات، ایرج افشار، دهخدا، تهران 49، ج 2.
28. سوسیالیسم، کاپیتالیسم و دمکراسی، مقاله دو مفهوم از دمکراسی، جی . ا. شومپیتر.
29. سه مقاله دیگر، جلال آل احمد، چ4، رواق، تهران 57.
30. سید جمال واعظ اصفهانی، نگارش و تدوین اقبال یغمایی، بامقدمه جمال زاده و باستانی پاریزی، توس، تهران 57.
31. سیر تفکر جدید در جهان و ایران، محمد رجبی، وزارت آموزش و پرورش، اداره کل آموزش ضمن خدمت، نشریه شماره 6، مرداد 60.
32. شئون و اختیارات ولی فقیه (ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب «البیع»)، چ 3، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران 71.
33. شاخه طوبی، میرزا حسین نوری، قم، ربیع الثانی 1352 ق، کتابخانه آیه الله مرعشی قم.
34. شرح حال رجال ایران در قرن 12 و 13و 14 هجری، مهدی بامداد، زوّار، تهران 47.
35. شرح حال واقدامات شیخ محمد خیابانی، محمد علی بادامچی، مقدمه رضا زاده شفق، چاپخانه ایرانشهر، برلین 1304 ش.
36. شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، عبدالله مستوفی، زوار، تهران 60.
37. شهداء الفضیله، حاج شیخ عبدالحسین امینی، چ 2، مکتبه الطباطبائی، قم 52.
38. شیخ خزعل و پادشاهی رضا خان سِر پِرسی لورین، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، فلسفه، تهران 63.
39. صور اسرافیل، باقر مؤمنی، بی نا، چاپ فراین، تهران 57.
40. ضرورت توجه به نقش پنهان فراماسونری در تحولات تاریخ معاصر ایران، موسی حقانی، مندرج در: مجله تاریخ معاصر ایران، سال 1، ش 2، تابستان 1376 ش.
41. ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، اطلاعات، تهران 1370 ش، ج 1: خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست؛ ج 2: جستارهایی از تاریخ معاصر ایران (پیوست ویراستار).
42. عصر بیخبری یا تاریخ امتیازات در ایران، ابراهیم تیموری، اقبال، تهران 32.
43. عقاید و آرای شیخ فضل الله نوری، فریدون آدمیّت، مندرج در: کتاب جمعه، سال 1، ش 31، 28 فروردین 59.
44. علماء معاصرین، حاج ملا علی واعظ خیابانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران 1366 ق.
45. فتح تهران؛ گوشه هایی از تاریخ مشروطیت، دکتر عبدالحسین نوایی، بابک، تهران 56.
46. فراماسونری در ایران از آغاز تا تشکیل لژ بیداری ایران، محمود کتیرایی، چ 2، اقبال، تهران 55.
47. فراموشخانه و فراماسونری در ایران، اسماعیل رائین، ج 1 و 2: چ 4، امیر کبیر، تهران 57؛ ج 3: چ 2، تهران 47.
48. فرهنگ رجال قاجار، جرج چرچیل، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، زرّین، تهران 62.
49. فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت، فریدون آدمیت، سخن، تهران 40.
50. فکر دمکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، چ 2، انتشارات پیام، تهران 55.
51. فی قاعده ضمان الید، حاج شیخ فضل الله نوری، نسخه خطی کتابخانه آستان قدس رضوی (ع)، شماره عمومی 9632 . نیز ر.ک، اشاره السبق.
52. قدرت و مشروعیت (رویکردی نو و نقادانه به نظریه های مشروعیت در ولایت فقیه)، سید عباس قائم مقامی، انتشارات سوره، تهران 79.
53. قرارداد اجتماعی، ژان ژاک روسو، ترجمه ی غلامحسین زیرک زاده، چ 7، ادیب، تهران 68.
54. قرارداد رژی 1890 م یا تاریخ انحصار دخانیات در سال 1309 هـ ق، شیخ حسن کربلایی، مقدمه ی ابراهیم دهگان، اراک 33.
55. کفایه الاصول، آخوند خراسانی، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین بقم المشرّفه، 1412 ق.
56. کلیات مثنوی مولوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، طلوع، تهران، بی تا.
57. گزارش ایران - قاجاریه ومشروطیت، مخبر السلطنه هدایت، مقدمه سعید وزیری، به اهتمام محمد علی صوتی، چ 2، نقره، تهران 63.
58. گفتار خوشِ یارقلی، شیخ محمد محلاتی، مقدمه آیت الله مرعشی، فراهانی، تهران 43.
59. گنجینه دانشمندان، شیخ محمد شریف رازی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، ج 1: 1352 ش؛ ج 5: 1353؛ ج 6: 1354.
60. گوشه ای از رویدادهای انقلاب مشروطیت ایران، محمد باقر گوهر خای (امجد الواعظین تهرانی )، مرکز نشرسپهر، تهران.
61. گیلان در جنبش مشروطیت، ابراهیم فخاری، چ3، شرکت سهامی کتابهای جیبی، تهران 56.
62. لیبرالیسم، ایدئولوژی و معرفت علمی، حسین بشیریه، مندرج در: اطلاعات سیاسی - اقتصادی، سال 11، ش مسلسل 113، بهمن و اسفند 75.
63. متون، مبانی و تکوین اندیشه تحریم در تاریخ سیاسی ایران، موسی نجفی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی (ع)، مشهد 71.
64. محاکمه و دفاع خسرو روزبه، بی نا، بی تا (نشر توسط حزب توده)
65. مدرنیته، دمکراسی و روشنفکران، رامین جهانبگلو، نشر مرکز، تهران 74.
66. مرگی در نور، زندگانی آخوند خراسانی صاحب کفایه، عبدالحسین مجید کفایی، کتابفروشی زوار، تهران 59.
67. مستخدمین بلژیکی درخدمت دولت ایران ( 1898 -1915 م)، آنت دستره، ترجمه منصوره اتحادیه، نشر تاریخ ایران، تهران 63.
68. مشروطه گیلان، ل. رابینو (به ضمیمه: آشوب آخرالزمان، شیخ حسین اولیا بافقی) به کوشش محمد روشن، انتشارات طاعتی، تهران 68.
69. معارف الرجال فی تراجم العلماء و الأدباء، شیخ محمد حرزالدین، کتابخانه آیت الله مرعشی، قم 1405 ق.
70. مکارم الآثار در احوال رجال دو قرن 13 و 14 هجری، میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی، ج 5: فرهنگ و هنر استان اصفهان.
71. منتخب التواریخ، حاج محمد هاشم خراسانی، کتابفروشی اسلامیه، تهران 1337 ش.
72. میرزای شیرازی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ترجمه و چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 2، تهران 63.
73. نخستین دهه انقلاب مشروطه ایران ( 1324 - 1334 ق)، منصوره اتحادیه «نظام مافی»، مندرج در: مجله ایران نامه، ویژه مشروطیت، 1373 ش.