نویسنده: حبیبالله تدینی؛
شاید برای یک محقق مبتدی و ناآگاه به معارف اسلام، برخورد اسلام و قرآن با یهود متناقض جلوه نماید، ولی حقیقت امر این است که اسلام برای دو دین یهود و مسیحیت و پیامبران این دو دین، احترام خاصی قائل است، ولی با شدت در مقابل کهانت یهود و مسیحیت پولسی ایستاده است. قرآن مجید در آیهی 62 سورهی بقره گفته است یهود و نصاری، در صورتی که موحد و مؤمن به یگانگی خداوند و معتقد به معاد و اهل عمل صالح باشند، نزد خداوند مأجور و به دور از حزن و خوف خواهند بود؛ ولی در آیهی 82 سورهی مائده، یهود را شدیدترین دشمن مؤمنین و نصاری را نزدیکترین دوست مؤمنین قلمداد نموده است و نهایتاً در آیهی 51 سورهی مائده، در بخشنامهای، مسلمین را ملزم مینماید که یهود و نصاری را دوست صمیمی خودشان نگیرند.
دو دین یهود و مسیحیت از ادیان ابراهیمی و نزدیکترین دین به اسلام هستند و اعتقادات، اخلاق و احکام تحریفنشدهی این دو دین نیز صورت غیرمتکامل اسلام است. اگر یهود و نصاری موحد، معتقد به معاد و اهل عمل صالح باشند، قطعاً از یهودیت خشن و تحریفشدهی امروز و مسیحیت آلوده به تثلیث، فاصله خواهند گرفت. به طور قطع، آنجا که قرآن یهود را شدیدترین دشمن مؤمنین دانسته و آنها را از دوستی با یهود و نصاری بر حذر داشته است، مراد یهودیت و مسیحیت تحریفشده و آلوده به شرک است. اسلام و قرآن به همان میزانی که با پیروان موسی، کلیمالله و عیسی، روحالله، احساس قرابت مینماید، از یهودیت منادی نژادپرستی و دنیاپرستی و مسیحیت پولسی و آلوده به شرک و تثلیث فاصله گرفته است.
در خصوص یهود نیز حساب یهودیان نبوی و پیروان واقعی موسی، کلیمالله، از زرسالاران خشن یهود و صهیونیستهای نژادپرست جداست. به هر حال، نام حضرت موسی (علیه السلام) در قرآن پرتکرارترین نام در میان انبیاست و در کشور جمهوری اسلامی نیز به عنوان یکی از ادیان رسمی کشور معرفی شده است؛ به نحوی که با جمعیتی حدود 15 هزار نفر، یک نماینده در مجلس شورای اسلامی دارند.
جالب است بدانید به سیاق و روش قرآن، دانشمندان یهود نیز میان یهودیت نبوی و یهودیت سیاسی متعصب دنیوی، فرق قائلاند که در زیر به سخنان دو تن از علمای بزرگ یهود اشاره مینماییم.
خاخام موشه منوهین از بزرگان یهود، متولد روسیه و از منتقدین صهیونیسم میگوید: ما باید میان یهودیت نبوی و ناسیونالیسم سیاسی دنیوی یهود (صهیونیسم) فرق قائل باشیم. سنتهای یهودیت نبوی طی اعصار، مدام تحول یافت و در هر شرایطی، به پیروان خود آموخت که در هر شرایطی رحیم و پایبند اخلاق و درستکار باشند. من پذیرفتهام که موسی سرور پیامبران، نخستین منتقد نژادپرستی بود. موسایی را که ما تحسین میکنیم، به یقین «ده فرمان» را به خلق یهود و نیز بشریت سپرد و خواست که قتل نکنیم، دزدی نکنیم، به مال غیر طمع نورزیم، عدالت را دنبال کنیم، با بیگانگان رفتاری خطا روا نداریم، فقط قدرتمندان را محترم نداریم. این است یهودیت نبوی که مخالف ناسیونالیسم دنیوی یهود است.
موشه منوهین، در حالی که یک یهودی متعصب است، رفتاری دوگانه با یهودیت منتسب به حضرت موسی (علیه السلام) و یهودیت خاخامهای متعصب و صهیونیست دارد.
یکی دیگر از بزرگان قوم یهود که ضمن تعصب شدید نسبت به یهودیت نبوی، منتقد سرسخت دنیاطلبان یهود و صهیونیستهای غاصب است، دکتر اسرائیل شاهاک، استاد شیمی دانشگاه اورشلیم و رئیس جمعیت حقوق مدنی و حقوق بشر اسرائیل است. او در 80سالگی هنوز از اینکه دین ریشهدار یهود قربانی مطامع دنیاطلبان صهیونیست شده سرخورده و رنجور است و در مصاحبهی سال 1973 با لندنتایمز گفته است: طرفداری یهودیان از کشور اسرائیل که خود تابعیت آن را دارم، هم قبیح است و هم مخالف مسیر اصلی سنتهای یهود، که اسرائیل را به فلاکت خواهد نشاند... به نظر من، اکثریت ملتم خدا را ترک گفتهاند و بتی را جایگزین آن ساختهاند. درست همان طور که در صحرا از گوسالهی زرین طرفداری کردند؛ گوسالهای که با طلاهای خودشان ساخته شد. نام این بت جدید کشور اسرائیل است.
چنانچه مشاهده کردیم، علاوه بر قرآن و سایر متون اسلامی، بزرگان قوم یهود نیز به واسطهی دوگانگی دین اصیل یهود و دین تحریفشدهی امروزین، در اظهارنظرهای خود، دچار دوگانگی شدهاند. لذا اگر قرآن، یهودیان موحد و معادباور را نزد خدا مأجور دانسته، منظور یهودیانی است که از جان و دل به دستورات حضرت موسی (علیه السلام) عمل کردهاند، نه یهودیان زرسالار و خشن صهیونیست. البته از نظر ما مسلمانان، زمان توقف در آیین حضرت موسی (علیه السلام) گذشته است. به علاوه اینکه در اثر مرور زمان و غارت و انهدام متون یهود، اثری از مکتب اصیل و توحیدی حضرت موسی (علیه السلام) به جای نمانده است و یهودیان باید طبق دستورات دینی خود به موعودی که آن حضرت بشارت آمدن او را داده بود، رجوع میکردند. البته احکام دین یهود، علیرغم گذشت زمان، بیش از آیین مسیحیت به اسلام نزدیک است.
گرچه طبق نظر اکثر محققین، شریعت و احکام کلیمیان با شریعت و احکام اسلام قرابت و نزدیکی زیادی دارد، ولی در میان محققین مسلمان، نسبت به قوم یهود اتفاق نظر وجود ندارد. به نظر میرسد ریشهی این اختلاف در عدم تفکیک شریعت حضرت موسی (علیه السلام) با عقاید و نظرات قوم یهود است. متأسفانه در اظهارات بعضی محققین، قوم نژادپرست، رباخوار و سفاک و خونریز یهود، به اعتبار اینکه فقهای اسلام، یهود را از اهل کتاب و افضل از پیروان ادیان غیرابراهیمی دانستهاند، مورد لطف ویژه قرار دارند و برخی مانند آقای مهاجرانی و کدیور، عازم کشور جعلی و غصبی اسرائیل شدهاند و به توجیه جنایات صهیونیستها پرداختهاند.
بعضی نیز با استناد به مزخرفات تلمود و احکام خشن و ظالمانهی تورات تحریفشده و لحن شدید قرآن نسبت به یهود، آنان را در زمرهی اشرار دستهبندی نمودهاند و کلیهی یهودیان را دشمن شمارهی یک بشریت دانستهاند.
به نظر ما مسلمانان، حضرت یعقوب (علیه السلام) و فرزندان او، یعنی بنیاسرائیل، به خصوص فرزندانی که به پیامبری[1] مبعوث شدند یا مانند فرزندان لاوی[2] و یوسف (علیه السلام) که حکومت افرائیم[3]را تشکیل دادند و به مقابله با اشرافیگری و جنایت یهودیان اقدام کردند، محترم و دارای جایگاه و شأن هستند. همچنین اکثر آنان که اسباط گمشدهی بنیاسرائیل محسوب میشوند، به اسلام پناه آوردهاند و به این دین گرویدهاند. شکی نیست کسانی از بنیاسرائیل که بر مدار شریعت واقعی حضرت موسی (علیه السلام) و سایر انبیای بنیاسرائیل (که مدار حق و انسانیت و مقابله با زراندوزی و نژادپرستی و ظلم و جنایت است) حرکت کردهاند با صهیونیستها متفاوت هستند؛ گرچه کل بنیاسرائیل به مصداق آیهی 122 سورهی بقره، نتوانست برتری و فضیلت خدادادی را حفظ نماید و با کفران نعمت و قدرناشناسی از آنان فضیلت و نعمت سلب شد.
به هر حال، این واقعیت را نمیتوان کتمان و انکار کرد که یهود در میان سایر ملتها و مذاهب و جوامع مختلف منفور است. «برنالد لازار» اندیشمند یهودی، این تفکر عمومی نسبت به یهود را ناشی از خوی و خصلت مشترک یهودیها و شالودهی آن را در تفکر و خصیصههای یهود میداند و میگوید:
«با توجه به اینکه یهود با نفرت و انزجار تمامی ملیتها روبهرو بوده و دشمنان یهود نیز از تنوع مذهبی و نژادی برخوردارند، باید دلایل و انگیزههای نفرت از یهود در درون خود یهودیان قرار داشته باشد، نه دیگران.»[4]
خاخام موشه منوهین، به عنوان یک منتقد صهیونیسم میگوید: «اشغال سرزمین دیگران، قتل، ریختن ناپالم بر سر انسانهای بیگناه، تبعید و آواره نمودن اعراب، سلب مالکیت از اعراب بیگناه و مطیع، شکنجهی افراد مظنون به شرکت در نهضت مقاومت را نمیتوان با سیاسیبازی و اعمال نمایشی مخفی کرد. اینها موجب نفرت از یهود میشود. یهودیان نبوی و پیروان واقعی انبیای الهی طالب افشای اعمال غیراخلاقی و غیرانسانی صهیونیستها میباشند که من در کتاب انحطاط یهودیت در عصر ما آن را توضیح دادهام.»
نظیر اظهارات فوق، در میان نوشتههای یهودیان منتقد صهیونیسم، به وفور یافت میشود که در مقدمه، فقط به یک نمونهی دیگر، یعنی گفتههای پروفسور آلبرت انشتاین، در کتاب «سالهای آخر زندگی من» اکتفا مینمایم. او میگوید:
«من توافق با اعراب، بر اساس زندگی مسالمتآمیز را به ایجاد یک کشور یهودی ترجیح میدهم. ملاحظات عملی به کنار، آنچه من از ماهیت اصلی یهودیت میدانم، با ایدهی یک کشور یهودی، با مرزهای مشخص، ارتش و قدرت دنیوی و فانی نمیخواند. زیانی که یهودیت متحمل خواهد شد، به ویژه به واسطهی گسترش و تکامل ناسیونالیستی تنگنظرانه درون یک کشور یهودی، مرا سخت هراسان میسازد. ما دیگر یهودیان دوران مکابیها نیستیم! بازگشت به ملتی به معنی سیاسی کلمه، معادل دور شدن از روحگرایی جامعهی ماست که آن را مدیون نبوغ پیامبرانمان هستیم.»[5]
به هر حال یهود در عصر ما با آنچه حضرت موسی (علیه السلام) آورده است بسیار فاصله دارد. قرآن مجید بیش از همهی پیامبران، به زندگی و مبارزات حضرت موسی (علیه السلام) و انحرافات بنیاسرائیل و قوم یهود پرداخته است تا به ما مسلمانان بیاموزد که باید به طور جدی با تأسی به قرآن، تاریخ قوم بنیاسرائیل و یهود را مورد مطالعه قرار دهیم و از آن درس عبرت بگیریم، ولی متأسفانه در متون شیعه، کمتر به این موضوع توجه شده است.(*)
دو دین یهود و مسیحیت از ادیان ابراهیمی و نزدیکترین دین به اسلام هستند و اعتقادات، اخلاق و احکام تحریفنشدهی این دو دین نیز صورت غیرمتکامل اسلام است. اگر یهود و نصاری موحد، معتقد به معاد و اهل عمل صالح باشند، قطعاً از یهودیت خشن و تحریفشدهی امروز و مسیحیت آلوده به تثلیث، فاصله خواهند گرفت. به طور قطع، آنجا که قرآن یهود را شدیدترین دشمن مؤمنین دانسته و آنها را از دوستی با یهود و نصاری بر حذر داشته است، مراد یهودیت و مسیحیت تحریفشده و آلوده به شرک است. اسلام و قرآن به همان میزانی که با پیروان موسی، کلیمالله و عیسی، روحالله، احساس قرابت مینماید، از یهودیت منادی نژادپرستی و دنیاپرستی و مسیحیت پولسی و آلوده به شرک و تثلیث فاصله گرفته است.
در خصوص یهود نیز حساب یهودیان نبوی و پیروان واقعی موسی، کلیمالله، از زرسالاران خشن یهود و صهیونیستهای نژادپرست جداست. به هر حال، نام حضرت موسی (علیه السلام) در قرآن پرتکرارترین نام در میان انبیاست و در کشور جمهوری اسلامی نیز به عنوان یکی از ادیان رسمی کشور معرفی شده است؛ به نحوی که با جمعیتی حدود 15 هزار نفر، یک نماینده در مجلس شورای اسلامی دارند.
جالب است بدانید به سیاق و روش قرآن، دانشمندان یهود نیز میان یهودیت نبوی و یهودیت سیاسی متعصب دنیوی، فرق قائلاند که در زیر به سخنان دو تن از علمای بزرگ یهود اشاره مینماییم.
خاخام موشه منوهین از بزرگان یهود، متولد روسیه و از منتقدین صهیونیسم میگوید: ما باید میان یهودیت نبوی و ناسیونالیسم سیاسی دنیوی یهود (صهیونیسم) فرق قائل باشیم. سنتهای یهودیت نبوی طی اعصار، مدام تحول یافت و در هر شرایطی، به پیروان خود آموخت که در هر شرایطی رحیم و پایبند اخلاق و درستکار باشند. من پذیرفتهام که موسی سرور پیامبران، نخستین منتقد نژادپرستی بود. موسایی را که ما تحسین میکنیم، به یقین «ده فرمان» را به خلق یهود و نیز بشریت سپرد و خواست که قتل نکنیم، دزدی نکنیم، به مال غیر طمع نورزیم، عدالت را دنبال کنیم، با بیگانگان رفتاری خطا روا نداریم، فقط قدرتمندان را محترم نداریم. این است یهودیت نبوی که مخالف ناسیونالیسم دنیوی یهود است.
موشه منوهین، در حالی که یک یهودی متعصب است، رفتاری دوگانه با یهودیت منتسب به حضرت موسی (علیه السلام) و یهودیت خاخامهای متعصب و صهیونیست دارد.
یکی دیگر از بزرگان قوم یهود که ضمن تعصب شدید نسبت به یهودیت نبوی، منتقد سرسخت دنیاطلبان یهود و صهیونیستهای غاصب است، دکتر اسرائیل شاهاک، استاد شیمی دانشگاه اورشلیم و رئیس جمعیت حقوق مدنی و حقوق بشر اسرائیل است. او در 80سالگی هنوز از اینکه دین ریشهدار یهود قربانی مطامع دنیاطلبان صهیونیست شده سرخورده و رنجور است و در مصاحبهی سال 1973 با لندنتایمز گفته است: طرفداری یهودیان از کشور اسرائیل که خود تابعیت آن را دارم، هم قبیح است و هم مخالف مسیر اصلی سنتهای یهود، که اسرائیل را به فلاکت خواهد نشاند... به نظر من، اکثریت ملتم خدا را ترک گفتهاند و بتی را جایگزین آن ساختهاند. درست همان طور که در صحرا از گوسالهی زرین طرفداری کردند؛ گوسالهای که با طلاهای خودشان ساخته شد. نام این بت جدید کشور اسرائیل است.
چنانچه مشاهده کردیم، علاوه بر قرآن و سایر متون اسلامی، بزرگان قوم یهود نیز به واسطهی دوگانگی دین اصیل یهود و دین تحریفشدهی امروزین، در اظهارنظرهای خود، دچار دوگانگی شدهاند. لذا اگر قرآن، یهودیان موحد و معادباور را نزد خدا مأجور دانسته، منظور یهودیانی است که از جان و دل به دستورات حضرت موسی (علیه السلام) عمل کردهاند، نه یهودیان زرسالار و خشن صهیونیست. البته از نظر ما مسلمانان، زمان توقف در آیین حضرت موسی (علیه السلام) گذشته است. به علاوه اینکه در اثر مرور زمان و غارت و انهدام متون یهود، اثری از مکتب اصیل و توحیدی حضرت موسی (علیه السلام) به جای نمانده است و یهودیان باید طبق دستورات دینی خود به موعودی که آن حضرت بشارت آمدن او را داده بود، رجوع میکردند. البته احکام دین یهود، علیرغم گذشت زمان، بیش از آیین مسیحیت به اسلام نزدیک است.
گرچه طبق نظر اکثر محققین، شریعت و احکام کلیمیان با شریعت و احکام اسلام قرابت و نزدیکی زیادی دارد، ولی در میان محققین مسلمان، نسبت به قوم یهود اتفاق نظر وجود ندارد. به نظر میرسد ریشهی این اختلاف در عدم تفکیک شریعت حضرت موسی (علیه السلام) با عقاید و نظرات قوم یهود است. متأسفانه در اظهارات بعضی محققین، قوم نژادپرست، رباخوار و سفاک و خونریز یهود، به اعتبار اینکه فقهای اسلام، یهود را از اهل کتاب و افضل از پیروان ادیان غیرابراهیمی دانستهاند، مورد لطف ویژه قرار دارند و برخی مانند آقای مهاجرانی و کدیور، عازم کشور جعلی و غصبی اسرائیل شدهاند و به توجیه جنایات صهیونیستها پرداختهاند.
بعضی نیز با استناد به مزخرفات تلمود و احکام خشن و ظالمانهی تورات تحریفشده و لحن شدید قرآن نسبت به یهود، آنان را در زمرهی اشرار دستهبندی نمودهاند و کلیهی یهودیان را دشمن شمارهی یک بشریت دانستهاند.
به نظر ما مسلمانان، حضرت یعقوب (علیه السلام) و فرزندان او، یعنی بنیاسرائیل، به خصوص فرزندانی که به پیامبری[1] مبعوث شدند یا مانند فرزندان لاوی[2] و یوسف (علیه السلام) که حکومت افرائیم[3]را تشکیل دادند و به مقابله با اشرافیگری و جنایت یهودیان اقدام کردند، محترم و دارای جایگاه و شأن هستند. همچنین اکثر آنان که اسباط گمشدهی بنیاسرائیل محسوب میشوند، به اسلام پناه آوردهاند و به این دین گرویدهاند. شکی نیست کسانی از بنیاسرائیل که بر مدار شریعت واقعی حضرت موسی (علیه السلام) و سایر انبیای بنیاسرائیل (که مدار حق و انسانیت و مقابله با زراندوزی و نژادپرستی و ظلم و جنایت است) حرکت کردهاند با صهیونیستها متفاوت هستند؛ گرچه کل بنیاسرائیل به مصداق آیهی 122 سورهی بقره، نتوانست برتری و فضیلت خدادادی را حفظ نماید و با کفران نعمت و قدرناشناسی از آنان فضیلت و نعمت سلب شد.
به هر حال، این واقعیت را نمیتوان کتمان و انکار کرد که یهود در میان سایر ملتها و مذاهب و جوامع مختلف منفور است. «برنالد لازار» اندیشمند یهودی، این تفکر عمومی نسبت به یهود را ناشی از خوی و خصلت مشترک یهودیها و شالودهی آن را در تفکر و خصیصههای یهود میداند و میگوید:
«با توجه به اینکه یهود با نفرت و انزجار تمامی ملیتها روبهرو بوده و دشمنان یهود نیز از تنوع مذهبی و نژادی برخوردارند، باید دلایل و انگیزههای نفرت از یهود در درون خود یهودیان قرار داشته باشد، نه دیگران.»[4]
خاخام موشه منوهین، به عنوان یک منتقد صهیونیسم میگوید: «اشغال سرزمین دیگران، قتل، ریختن ناپالم بر سر انسانهای بیگناه، تبعید و آواره نمودن اعراب، سلب مالکیت از اعراب بیگناه و مطیع، شکنجهی افراد مظنون به شرکت در نهضت مقاومت را نمیتوان با سیاسیبازی و اعمال نمایشی مخفی کرد. اینها موجب نفرت از یهود میشود. یهودیان نبوی و پیروان واقعی انبیای الهی طالب افشای اعمال غیراخلاقی و غیرانسانی صهیونیستها میباشند که من در کتاب انحطاط یهودیت در عصر ما آن را توضیح دادهام.»
نظیر اظهارات فوق، در میان نوشتههای یهودیان منتقد صهیونیسم، به وفور یافت میشود که در مقدمه، فقط به یک نمونهی دیگر، یعنی گفتههای پروفسور آلبرت انشتاین، در کتاب «سالهای آخر زندگی من» اکتفا مینمایم. او میگوید:
«من توافق با اعراب، بر اساس زندگی مسالمتآمیز را به ایجاد یک کشور یهودی ترجیح میدهم. ملاحظات عملی به کنار، آنچه من از ماهیت اصلی یهودیت میدانم، با ایدهی یک کشور یهودی، با مرزهای مشخص، ارتش و قدرت دنیوی و فانی نمیخواند. زیانی که یهودیت متحمل خواهد شد، به ویژه به واسطهی گسترش و تکامل ناسیونالیستی تنگنظرانه درون یک کشور یهودی، مرا سخت هراسان میسازد. ما دیگر یهودیان دوران مکابیها نیستیم! بازگشت به ملتی به معنی سیاسی کلمه، معادل دور شدن از روحگرایی جامعهی ماست که آن را مدیون نبوغ پیامبرانمان هستیم.»[5]
به هر حال یهود در عصر ما با آنچه حضرت موسی (علیه السلام) آورده است بسیار فاصله دارد. قرآن مجید بیش از همهی پیامبران، به زندگی و مبارزات حضرت موسی (علیه السلام) و انحرافات بنیاسرائیل و قوم یهود پرداخته است تا به ما مسلمانان بیاموزد که باید به طور جدی با تأسی به قرآن، تاریخ قوم بنیاسرائیل و یهود را مورد مطالعه قرار دهیم و از آن درس عبرت بگیریم، ولی متأسفانه در متون شیعه، کمتر به این موضوع توجه شده است.(*)
پینوشتها:
[1]طبق نظر طبرسی، در تقسیر طبرسی، هزار نفر از بنی اسرائیل به پیامبری مبعوث شدند که بعضی به دست بنیاسرائیل کشته شدهاند.
[2]حضرت موسی (علیه السلام) فرزند عمران از نوادگان لاوی بن یعقوب (علیه السلام) است.
[3]حکومت افرائیم را فرزندان یوسف تشکیل دادند که 10 سبط یعقوب نبی (علیه السلام) دور آنان جمع شده بودند.
[4]اتاقهای گاز افسانه یا واقعیت روبر فریسون.
[5]Out of my later years
/ج