تشبیه بلیغ وصفی در ادب پارسی بر پایه ی دیوان خاقانی

تشبیه به عنوان پر کاربردترین تصویر شاعرانه در مباحث علم بیان از جایگاه قابل توجهی برخوردار است. علی رغم تقسیمات متعددی که بلاغیون در حوزه تشبیه داشته اند، به جهت تأثیرپذیری مستقیم از بلاغت عرب از سویی و نداشتن توجه شایسته به ظرفیت ها و ویژگی های بلاغت پارسی از سوی دیگر، نتوانسته اند. برخی از ساختارهای بلاغی را تعیین و تحلیل نمایند. در این جستار برآنیم تا به معرفی و تحلیل یکی از این ظرفیت های تصویری ادب پارسی در حطیه ی تشبیه بلیغ بپردازیم.
چهارشنبه، 14 مهر 1400
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تشبیه بلیغ وصفی در ادب پارسی بر پایه ی دیوان خاقانی
تشبیه ( simile)، پر کاربردترین تصویر شعری است. به ندرت شعری را می توان یافت که تشبیهی در آن وجود نداشته باشد. همچنین بنیانی است برای استعاره که از تصاویر بسیار مهم است. اگر خلاصه و مفید بخواهیم بگوییم، تشبیه مانند کردن چیزی است به چیزی دیگر، به شرطی که این مانندگی بر اساس قوه ی تخیل باشد؛ یعنی باید در تشبیه، زمینه ای از اغراق- که از تخیل کلام ریشه می گیرد- وجود داشته باشد؛ از این روست که نمی توان گفت پلنگ مثل شیر است؛ اما می توان گفت آن مرد مانند شیر است؛ چرا که این کلام بر پایه ی تخیل ساخته شده و در آن اغراق دیده می شود.
 
تشبیه چهار عنصر دارد:

1.مشبه یا ماننده ( tenor)

2. مشبه یا مانسته ( vehicle)

3. وجه شبه یا مانروی (1) ( point of resemblance)

4. ادات تشبیه یا مانواژ ( words of comparison)(2).

از میان این چهار رکن، مشبه و مشبه به را ارکان یا طرفین تشبیه ( Sides of comparison) می نامند. حضور این دو رکن برای برقراری رابطه ی تشبیهی یا مانندگی، لزومی است؛ حال آنکه می توان دو عنصر دیگر، یعنی وجه شبه و ادات تشبیه را در کلام نیاورد.

تشبیه را بر اساس معیارهای مختلفی به انواع متنوعی تقسیم کرده اند. یکی از این تقسیم بندی ها بر اساس ذکر ادات تشبیه است. تشبیهی که ادات در آن ذکر شده باشد تشبیه «مرسل» (ساده، مظهر، صریح)، و تشبیهی که ادات آن حذف شده باشد، «مؤکد» ( محذوف الادات، استوار)، نامیده می شود. غنای تصویری و تخیلی تشبیه مؤکد، از مرسل بیشتر است. (3) زیرا غرض اصلی از تشبیه، عینیت بخشیدن به دو چیز مختلف است یا بهتر بگوییم عینیت بخشیدن به دو چیزی است که «غیریت» دارند، و چون ادات حذف شود، این مهم به صورت محسوس تر و دقیق تری نمایانده می شود؛ درحالی که ذکر ادات تشبیه، خود عاملی خواهد بود برای نشان دادن اینکه مشبه و مشبه به دو امر جدا از یکدیگر و دارای غیریت هستند. اثبات غیریت، از احساس آن وحدت - وحدتی که حاصل کوشش ذهن هنرمند و خیال شاعر است- می کاهد. از سوی دیگر با آمدن ادت، مقداری از کوشش ذهن برای یافتن ارتباط، کاسته می شود، امری که سبب می گردد پس از کشف ارتباط، التذاد ادبی اندکی نصیب فرد شود. ( نک: شفیعی کد کنی، 1366: 66 و شمیسا، 1381 : 68).

از دیگر معیارها، تقسیم تشبیه بر اساس یاد کرد وجه شبه است، به تشبیهی که وجه شبه در آن ذکر شده باشد، «مفصل» و به تشبیهی که وجه شبه در آن ذکر نشده باشد. «مجمل» می گویند. تشبیه مجمل از دیدگاه زیباشناختی، پرارج تر از تشبیه مفصل است؛ زیرا لذتی که ذهن از تشبیه و دیگر صورت های خیال می برد، کم و بیش لذتی است که در «کشف» حاصل می شود. هنگامی که ذهن، کوشش خود را انجام داد و به نتیجه رسید، لذتی خاص می برد، حال اگر وجه شبه ذکر شود، چندان کوششی وجود نخواهد داشت و سخن نوعی ارائه تقسیم خواهد بود. ( نک: شفیعی کدکنی، 1366: 70 و شمیسا، 1381 : 68)(4)

به تشبیهی که هم وجه شبه و هم ادات تشبیه در آن ذکر نشده باشد «تشبیه بلیغ» می گویند. تشبیه بلیغ در واقع همان تشبیه مجمل و مؤکد است. این قسم تشبیه، توان تضویری مضاعفی در ماهیت خود گرد آورده که نیمی از آن باز بسته به مجمل بودن و نیم دیگرش وابسته به مؤکد بودن تشبیه است. دریک جا جمع شدن این دو نیز سبب غنای برجسته تر و بیشتر می گردد. صاحب جواهر البلاغه می نویسد: سبب نامگذاری این تشبیه به بلیغ این است که اگر تنها مشبه و مشبه به ذکر شود، این معنی در ذهن آدمی نقش می بندد که بین این دو، اتحاد وجود دارد و یکی بر دیگری برتری ندارد. در این صورت مشبه تا سطح مشبه به بالا می رود و این مبالغه در قدرت تشبیه است ( نک:الهاشمی، 1387 : ج 2: 63 و 65)

اهل بلاغت تشبیه بلیغ را بر دو نوع تقسیم کرده اند:

الف) تشبیه بلیغ اضافی
همان اضافه ی تشبیهی در دستور زبان است که در آن، غالباً به مشبه به اضافه می شود:

به هندوستان اصلی شو برای مردم معنی

به چین صورتی تا کی پی مردم گیا رفتن؟!

( خاقانی شروانی، 1374 : 447)

به رنگی کز خم نیل فلک خاست

مشو خرم که رنگ سوگوار است

(همان:834)

که «مردم معنی»، «چین صورت» و «خم نیل فلک» تشبیه بلیغ اضافی هستند. (5)
 

ب) تشبیه بلیغ اسنادی:
 

آن دسته از تشبیهات بلیغ را می گویند که بین مشبه به و مشبه رابطه ی اسنادی وجود داشته باشد. این قسم تشبیهات از توان تخیلی و بلاغت قابل توجهی برخوردار هستند، زیرا ادعای همانندی به حد بسیاری به ادعای یکسانی و این همانی نزدیک شده است و به تعبیر دیگر، ادعای همسان بودن قوی تر از ادعای شبیه بودن است ( نک: شمیسا، 1381 :16). این ویژگی، بر کنار از حذف ادات تشبیه و وجه شبه، حاصل اسنادی است که در کلام وجود دارد، در حقیقت در تشبیه بلیغ اسنادی، نوعی ابهام لطیف وجود دارد، ابهامی که از خصوصیات سخن بلیغ است. (6) نمونه را:

صبح شد مریم، آفتاب مسیح

قطره ی ژاله اشک مریم صبح

(خاقانی شروانی، 1374: 465)

آق سنقری است روز و قراسنقری است شب

بر هر دو نام بنده و مولا بر افکنده

(همان: 137)

که در بیت اول صبح به مریم، آفتاب به مسیح و قطره ی ژاله به اشک مریم ( که به جهت سرزنش یهود ریخت) مانند شده است. در بیت دوم نیز روز به آق سنقر و شب به قراسنقر تشبیه شده است.

برکنار از این دو ساخت یاد شده، تشبیه بلیغ در ادب پارسی یک ساخت دیگر نیز دارد که کتب بلاغت کهن و نو متذکر آن نشده اند. مهم ترین دلیل این فرو داشت، این است که کتب بلاغی ما تحت تأثیر مستقیم کتب بلاغی عرب بوده اند. و اساساً علم بلاغت، برای تبیین اعجاز و بلاغت رازآمیز و شگرف قرآن به وجود آمده بود؛ شفیعی کدکنی در این باب می نویسد: « این کتاب ها در برابر آنچه در ادب عرب در این زمینه نگاشته شده، به منزله ی فهرست های کوچکی است و اغلب تحت تأثیر دسته بندی ها و تقسیمات ادیبان عرب است. همه ی شواهد با توجه به همان جداول ساخته شده دست ادیبان عرب، برگزیده شده و مؤلفان فارسی زبان هیچ کار تازه ای انجام نداده اند. (شفیعی کدکنی، 1366 :161). دلیل دیگری نیز در میان است و آن اینکه کتبی که در باب بلاغت فارسی نوشته شده، بسیار اندک به مباحث علم بیان توجه داشته اند و مطالب آنها، بیشتر در حوزه بدیع قرار گرفته است؛ این امر را در کتاب هایی چون ترجمان البلاغه، المعجم، دقایق الشعر و دیگر آثار بعینه می بینیم. درحقیقت، وارد شدن در جزییات مباحث علم بیان در زبان فارسی کمتر نشانه ای دارد. (نک: همانجا)

«تشبیه بلیغ وصفی» اسمی است که نگارنده عجالتاً برای این ساخت تشبیهی نو یافته وضع کرده است. تشبیه بلیغ وصفی، به صورت یک صفت مرکب می آید، این صفت مرکب از دو واژه یا دو عنصر تشکیل می شود که رابطه ی تشبیهی با هم دارند و از نظر ساختی به طور کامل با دو ساخت دیگر متفاوت است، ساختار تشبیه بلیغ وصفی چنین خواهد بود: مشبه به + مشبه: مانند «فنک عارض»، «قند رمژگان» در بیت زیر:

ساقیان ترک فنک عارض قندزمژگان

کزرخ و زلف حبش با خزر آمیخته اند

(خاقانی شروانی، 1374: 116)

فنک عارض و قندزمژگان، دو صفت مرکب برای ساقیان است که خود تشبیه هستند؛ عارض در سپیدی و لطافت به فنک و مژگان در سیاهی به قندُز مانند شده است؛ اما نه تشبیه بلیغ اضافی ( اضافه ی تشبیهی ) و نه تشبیهی بلیغ اسنادی هستند، بلکه خود یک ساخت ویژه اند.

تشبیه بلیغ وصفی، ویژگی ها و کارکردهای هنری و زبانی خاصی دارد که ماهیت قابل توجهی به این تشبیهات می دهد:

1- از جهت تخیل و غنای تصویری می توان گفت که تشبیه بلیغ وصفی حد واسط تشبیه بلیغ اسنادی و تشبیه بلیغ اضافی است؛ یعنی نسبت به تشبیه بلیغ اضافی، غنای بیشتر و نسبت به تشبیه بلیغ اسنادی، غنای کمتری دارد؛ زیرا در تشبیه بلیغ اسنادی بیشتر از آنکه سخن از شباهت یا ادعای شباهت باشد، سخن از این همانی و ادعای یکسانی است. این ادعای یکسانی در تشبیه بلیغ وصفی بیش از تشبیه بلیغ اضافی است.

تشبیه بلیغ وصفی در ادب پارسی بر پایه ی دیوان خاقانی
 

2- تشبیه بلیغ وصفی، سهم شایان توجهی در واژه سازی و غنا بخشیدن به گنجینه ی واژگانی زبان پارسی دارد. اگر در این قسم تشبیهات، موصوف را حذف کنیم، نوع خاصی از کنایه ساخته می شود که بدان کنایه از موصوف می گوییم ( نک: شمیسا، 1381: 266). در حقیقت با این عملکرد، نام تازه ای برای آن موصوف آفریده می شود. برای نمونه خاقانی در بیت زیر به جای آنکه بگوید:

ستارگان آب پیکر، با تعمد ویژه ای - که همانا حذف موصف و افزودن نشان جمع به صفت باشد- یک نام تازه و درحقیقت یک «نام تصویر»(7) زیبا برای ستارگان به وجود آورده است:

صبح است کمانکش اختران را

آتش زده آب پیکران را

( خاقانی شروانی، 1374: 31)

و هم از این دسته ترکیب تشبیهی «هلال منظران» است که نام تصویری برای زیبارویان است:

خورشید چون کعبتین همه چشم

نظاره هلال منظران را

(همانجا)

زبان پارسی در زمینه ی چنین ترکیب آفرینی هایی، نه تنها از توان قابل توجهی برخوردار است بلکه از برترین زبان ها است. اصولاً ترکیب به عنوان اقتصادی ترین و ساده ترین شیوه ی ساختن واژه، پر بسامدترین روش واژه سازی در زبان پارسی است (نک : طباطبائی، 1386: 186- 188). آفرینش چنین ترکیباتی، خاص زبان فارسی و زبان های ایرانی دیگر چون کردی است، زبان های عربی و شماری از دیگر زبان های بیگانه - به جهت قالبی بودن- از ساختن این گونه صفت ها و ترکیب ها ناتوان هستند.

3- گفتیم بهتر است در تشبیه بلیغ وصفی، موصوف ذکر نگردد تا سخن از غنای تخیلی و هنری بیشتری برخوردار گردد و کنایه و نام تصویر ساخته شود. شاعران ایران زمین نیز به خوبی با این فرایند آشنا بوده اند. حال آنکه در یک مورد ارجحیت با بیان موصوف است و آن زمانی است که موصوف، یک استعاره ی مصرحه یا یک تصویر (مثلاً یک کنایه) باشد. برای نمونه در بیت زیر:

آسمان کوه زهره، آفتاب کان ضمیر

آفت هر چه آفتاب از کوه وکان انگیخته

(خاقانی شروانی، 1374: 396)

«کان ضمیر» خود یک تشبیه بلیغ وصفی است که به همراه موصوف خود، یعنی آفتاب، ذکر شده است. اما این ذکر موصوف نه تنها از بلاغت سخن نکاسته، بلکه برعکس بسی بر آن نیز افزوده است. و این شخصاً به جهت استعاره بودن موصوف است. چرا که اگر شاعر می گفت: شاه کان ضمیر. تصویر از اوج لطافت خود می افتاد. نمونه دیگر بیت زیر است:

بزمت فلک و سرات منزل

ماهان ستاره زیوران را

(همان : 35)

«ستاره زیوران» خود یک تشبیه بلیغ وصفی است که در آن زیور به ستاره تشبیه شده است. اما این تشبیه موصوفی نیز دارد: « ماهان» که خود یک استعاره ی مصرحه است. نکته ی ظریف اینکه استعاره ی ماه برای زیبارویان یک تصویر کلیشه ای است، حال آنکه شاعران با آوردن تشبیه بلیغ وصفی، سبب نوسازی تصویر شده است و از نظر بدیعی نیز صنعت ساخته است.

4. تشبیه بلیغ وصفی، از آنجا که در قالب یک صفت مرکب عرضه می شود، از آهنگ و نوای خاصی برخوردار است. این امر جاذبه ای فراهم آورده که باعث شده است سخنوران ادب پارسی و از جمله تصویرسازی بزرگی چون خاقانی، هر چه بیشتر به سوی این ترکیبات گرایش پیدا کنند، از این روی، باید بخشی از طمطراق شعر خاقانی را برخاسته از این تشبیهات دانست. خاقانی گاه با استخدام واژگان بسیط و مفردی که حماسی هستند در ساختار این ترکیب ها، طمطراق کلام را قوت می بخشد و حذف موضوعات هم به این امر کمک شایانی می کند. مانند «نهنگ خنجران» در بیت زیر:

اقبال تو کاب خضر خوردست

دل داده نهنگ خنجران را

(همان: 34)

این تشبیه آنگاه که با حذف موصوف همراه می شود، از جهت زبانی و دستوری به سه صورت در کلام می آید:
 

الف) به صورت جمع:
 

دستارچه بین ز برگ شمشاد

طوق غبب سمن بران را

( همان: 31)
 

ب) به صورت ندایی:
 

آسمان صدرا! شنیدی لفظ پروین بار من

قایلان عهد را گو هکذا و الا فلا

(همان: 23)
 

ج) به صورت نکره که گاه مفید معنای بزرگداشت وگاه مفید معنای تحقیر است:
 

کو شکر نطقی که از رشک زبانش هر زمان

نحل از آب چشم بر آب دهن بگریستی

کو صبا خلقی که از تشویر جاه و جود او

هم بهشت عدن و هم بحر عدن بگریستی

(همان: 441)

این مقاله را با ذکر شماری از تشبیهات بلیغ وصفی دیوان خاقانی به پایان می بریم:

قطب حلم (همان : 20)؛ ماه رخش( همان: 22)؛ خورشید چتر (همان: 22و 48)؛ دیو لشکران (همان: 34)؛ نهنگ خنجران(همان: 34)؛ ستاره زیوران (همان: 35)؛ عرش جناب(همان: 49)؛ طور حلم (همان: 72)؛ نیل کف (همان: 74)؛ گردون زنار(همان: 96)؛ فنک عارض (همان: 116)؛ قندزمژگان)؛ (همان: 116)؛ سپهر سطوت(همان: 139)؛ درخش بیرق (همان: 193)؛ نهنگ پیکان (همان: 193)؛ سماک نیزه (همان: 193)؛ ستاره لشکر(همان: 193و 424)؛ فلک جنییت (همان: 193و 472)؛ بحر خنجر( همان: 193)؛ عرش هیبت ( همان: 193 و 230و 430)؛ بادریسه پستان (همان: 230)؛ صبح رایت (همان: 230)؛ صواعق سنان ( همان: 261)؛ ملایک سپاه ) همان: 261)؛ کواکب حشم (همان: 261)؛ زحل سنان ) (همان: 268)؛ عرش سریر( همان: 271)؛ آسمان صدر( همان: 271)؛ سیاره سیما (همان: 273)؛ آسمان سترا (همان: 274)؛ ستاره همت (همان: 274)؛ طبیب دل (همان: 288)؛ جوزاسخن ( همان: 341)؛ جوز اپاردم (همان: 380)؛ کان ضمیر (همان: 396)؛ ستاره سپه (همان: 410)؛ صبح لوا( همان: 410)؛ آسمان حسام (همان 421)؛ مشتری نگین( همان: 421)؛ مه قدم ( همان: 422)؛ فلک ردا( همان:422)؛ آفتاب طاس (همان: 423)؛ فلک معسکر(همان: 425)؛ ستاره موکب(همان: 430)؛ درخش رایت(همان: 430)؛ نهنگ خنجر(همان: 430)؛ عرش لوا( همان: 437)؛ فلک دست (همان: 439)؛ صبا خلق (همان: 441)، شکر نطق ( همان: 441)، اجرام موکب ( همان : 454)؛ چرخ زین ( همان: 456)؛ سنبله مو ( همان: 460)؛ مه قفا ( همان: 460)؛ اختر ضمیر( همان : 471)؛ زره زلفین ( همان: 515)؛ خورشید رخش (همان: 519)؛ سنبله بالا (هما: 535)؛ پسته دهن ( همان: 568)؛ بنفشه دل ( همان : 617) ؛ شکوفه عارض ( همان: 617)؛ فلک رخش ( همان: 618)؛ فلک دل ( همان: 629)؛ خورشید دیده ( همان: 629)؛ قاقم عارض ( همان: 650)؛ قندزمژه (همان: 650)؛ اژدهازلف ( همان: 672) ؛ جادومژگان ( همان: 672)؛ فرقدفر (همان: 702)؛ صلیب مو (همان: 702 و 742)؛ زنار خط ( همان : 702 و 705)؛ پروین دندان ( همان: 724) ؛ قوس ابرو (همان: 724)؛ عقرب خط( همان: 724)؛ مشتری رخ ( همان: 724)؛ سیم دندان (همان: 739).
 

نتیجه گیری

بلاغیون ادب پارسی به جهت پیروی از کتب بلاغت عرب، کمتر به تحلیل ساخت های نو و ویژه ی ادب پارسی توجه داشته اند. نمونه ای از این موارد، عملکرد ایشان در تحلیل ساختاری تشبیه بلیغ است. بلاغیون متقدم و معاصر، تشبیه بلیغ را منحصر به دو قسم اضافی و اسنادی دانسته اند، حال آنکه تشبیه بلیغ، یک ساختار دیگر نیز دارد که ویژه ی زبان فارسی است. این ساخت نو یافته در قالب یک صفت مرکب با ساختار مشبه به + مشبه در کلام ظاهر می شود و غیر از دو نوع شناخته شده دیگر است. نگارنده برای این ساخت، عجالتاً عنوان «تشبیه بلیغ وصفی» را برگزیده و در این جستار، ضمن معرفی آن، به تحلیل بلاغی و زبانی آن نیز پرداخته است. اگر چه این قسم تشبیهات و ترکیبات، پیش از خاقانی نیز وجود داشته است؛ اما به جهت جلوه گری بیشتر در دیوان خاقانی، تحلیل خود را بر پایه ی دیوان این شاعر تصویرگرا به فرجام رسانده ایم.
 

پی نوشت ها :

1. برابر دیگر وجه شبه " medium of Comparison " است. ( نک: حسینی، 1375: ذیل وجه شبه).
2. واژه های ماننده. مانسته، مانروی و مانواژ، برابر هایی برای اصطلاحات مرسوم تشبیه ( مشبه، مشبه به، وجه شبه و ادات تشبیه) از سخن شناس ارجمند، میرجلال الدین کزازی است. ( نک: کزازی، 1381 : 40)
3. معروف است که مالارمه، از شاعران برجسته ی سمبولیست، تا آنجایی که می توانست مصمم بود که از ادات تشبیه استفاده نکند و بدین گونه ابهام شعر را افزایش دهد؛ او این کار خویش را ارج می نهاد. ( نک : چدویک، 1385 : 11و 10)
4. البته در مواردی نیز شاعر تعمداً وجه شبه را ذکر می کند، یکی از این موارد آنگاه است که شاعر وجوه شبه متعددی برای یک تشبیه کشف کرده است. دیگر موردی که می توان بدان اشاره کرد زمانی است که شاعر وجه شبه نو آیینی کشف کرده باشد و به جهت گمراه نشدن مخاطب و نیز عیان کردن هنر خود، وجه شبه را ذکر می کند.
5. سیروس شمیسا بر اساس وجه شبه، تشبیه بلیغ اضافی را به اضافه ی تلمیحی، اضافه ی سمبلیک و اضافه ی اساطیری تقسیم کرده است. ( نک: شمیسا، 1381 : 117 - 119)
6) برای تفصیل بیشتر بنگرید به: ( نادری، 1383 : 85- 90).
7) «نام تصویر» اصطلاحی است که نگارنده برای آن دسته از اسامی ای وضع کرده است که توسط زبان ادبی و بر اساس هنجارهایی مشخص، ساخته می شوند، نام تصویر، مهم ترین کارکرد زبان ادبی در راستای غنی ساختن گنجینه واژگانی یک زبان است؛ زبان فارسی در ساختن نام تصویرها از پرتوان ترین زبان ها است. ( نک: مهدوی فر، 1389 : 33- 41)


منابع تحقیق :

الهاشمی، احمد، 1387، جواهر البلاغه، ترجمه و شرح حسن عرفان، چاپ هفتم. قم: نشر بلاغت.
چدویک، چارلز، 1385، سمبولیسم. ترجمه ی مهدوی سحابی. چاپ چهارم. تهران: نشر مرکز.
حسینی، صالح، 1375، واژنامه ی ادبی، چاپ دوم، تهران: نیلوفر.
خاقانی شروانی، افضل الدین بدیل، 1374، دیوان، تصحیح ضیاءالدین سجادی، چاپ پنجم. تهران: زوار.
شفیعی کدکنی، محمدرضا، 1366، صورخیال در شعر فارسی، چاپ سوم. تهران: آگاه.
طباطبائی، علاء الدین، 1386، «ترکیب در زبان پارسی (1)». نامه ی فرهنگستان. سال نهم. شماره ی سوم، پاییز: 186- 213.
کزازی، میر جلال الدین، 1381، بیان ( زیباشناسی سخن پارسی 1). چاپ ششم. تهران: کتاب ماد.
مهدوی فر، سعید، 1390، فرهنگنامه ی تحلیلی تصاویر برجسته و بدیع در قصاید خاقانی شروانی. پایان نامه ی دوره ی کارشناسی ارشد رشته ی زبان و ادبیات فارسی. دانشگاه شهید چمران اهواز.
-----، 1389، « نام تصویر در ادب پارسی، بر پایه ی قصاید خاقانی». کتاب ماه ادبیات. سال چهارم. شماره ی چهل و هفتم ( پیاپی 161). اسفند: 33- 41.
نادری، نوید، 1383، «ابهام در ساختار تشبیه بلیغ و جمله اسنادی». کتاب ماه ادبیات و فلسفه. خرداد و تیر : 86- 90.


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.