همان طور که اشاره شد، ارتش عراق به سهولت در عرض چند روز پیشروی قابل توجهی در خاک ایران انجام داد و موفق به محاصرهی آبادان شد. در مورد دلایل پیشروی برقآسای عراق در خاک ایران نظرات گوناگونی مطرح شده است.
به صورت خلاصه دلایل پیشروی سریع ارتش عراق را میتوان به شرح زیر برشمرد:
- استراتژی دفاعی ایران، که میراث رژیم گذشته بود، اساساً بر حمایتهای نظامی، لجستیکی و مشاورهای آمریکاییها متکی بود. با پیروزی انقلاب اسلامی و خروج مستشاران آمریکایی، عملاً این استراتژی ناکارآمد شده بود.
- در فاصلهی زمانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا حملهی سراسری عراق، ایران بحرانهای سیاسی متعددی را پشت سر گذاشته بود. از این رو، دولت گرفتار مسائل داخلی شده و از اقدامات نظامی و آمادگیهای دشمن قبل از آغاز جنگ مغفول مانده بود.
- مدیریت ارتش از هم پاشیده شده و سازمان رزم آن متزلزل گشته بود. لذا یگانهای نظامی در اجرای اصول جنگ و روشهای کلاسیک ناتوان شده بودند.
- نیروی نظامی ایران در این برهه کاهش کیفی و کمی داشت و اندک نیروی موجود نیز از سازماندهی مناسبی برخوردار نبود.
به هر تقدیر در چنین شرایطی دشمن از فرصت استفاده نمود و تهاجم خود را آغاز کرد. در میان پیشرویها و تصرفات عراق، محاصرهی آبادان از اهمیت ویژهای برخوردار است. در واقع تصرف جزیرهی آبادان یکی از اهداف مهم ارتش عراق در هجوم گسترده به جمهوری اسلامی ایران بود. عراق با اشغال این جزیره میتوانست بر اروندرود و شمال خلیج فارس تسلط یابد. عراق در صورت موفقیت، خلأ ژئوپلیتیکی خود را جبران میکرد.
برای تحقق این هدف 3 راه پیش روی ارتش عراق قرار داشت:
1. عبور از اروندرود که به علت عریض بودن و مشکلات ناشی از جزر و مد برای ارتش عراق بسیار دشوار و پرمخاطره بود.
2. عبور از خرمشهر که به علت مقاومت شدید نیروهای مردمی، تلفات و خسارات فراوانی را به همراه داشت و عبور سریع نیروهای عراقی از پل بزرگ خرمشهر به سمت آبادان میسر نبود.
3. عبور از کارون و بهمنشیر: منتفی شدن 2 راه قبلی سبب شد تا ارتش عراق عملیات اشغال آبادان را از نوار مرزی شلمچه به طرف رودخانهی کارون و سپس پیشروی به سوی بهمنشیر طراحی کند.[1] بنابراین آبادان آخرین راه برای دستیابی به اهداف و مطامع ارضی عراق به شمار میرفت.
بدیهی است تصرف آبادان از سوی عراق برای ایران اهمیت مضاعفی داشت، چرا که اولاً آبادان بخشی از خاک ایران بود و ثانیاً بر اساس آنچه گفته شد، آبادان نقطهی کلیدی در استراتژی نظامی عراق محسوب میشد و اشغال آن میتوانست خسارات جبرانناپذیری بر جای گذارد.
تردیدی وجود نداشت که حاکمان عراق در پی جدایی خوزستان از ایران بودند و اساساً یکی از مهمترین اهداف آنان از تجاوز به خاک ایران جدا ساختن خوزستان بود؛ چنان که صدام در این باره اظهار میداشت:
«ما به مردم عرب عربستان [خوزستان] به عنوان اقلیتی که ویژگیهایش در تاریخ از لحاظ ملی و قومی شناخته شده است و نیز سایر ملیتهای ایران به ویژه کردها، بلوچها و همهی وطنپرستان واقعی و شریف اعلام میداریم که آمادهایم روابط محکمی با آنها به وجود بیاوریم تا بتوانیم از حقوق ملی و قومی خویش بهرهمند شویم و با شرافت و امنیت مناسب، حسن همجواری برقرار نماییم. ما آمادهایم هر گونه کمک از جمله سلاحی که مورد نیاز آنها باشد به آنها بدهیم. این است تصمیم ما. حال بگذارید حکام ایران به جنگ ادامه دهند. آنها پارهپاره و ما یکپارچه بشویم. ما به تمامیت ارضی ایران علاقهای نداریم و این است استراتژی ما که از مدتها پیش اعلام نمودهایم.»[2]
در این میان، امام خمینی (رحمت الله علیه)، به دنبال حصر آبادان، مکرر بر شکستن محاصرهی این شهر تأکید میکردند. به عنوان نمونه، در تاریخ 14 آبان 59، با گذشت 25 روز از عبور نیروهای عراقی از رودخانهی کارون، ایشان فرمانی خطاب به نیروهای انتظامی صادر فرمودند. در این فرمان آمده بود:
«...من منتظرم که این حصر آبادن از بین برود [من هشدار میدهم] به پاسداران، قوای انتظامی و... که باید این حصر شکسته بشود. مسامحه نشود در آن... نگذارند اینها بیایند در آبادان وارد بشوند...»[3]
با توجه به آنچه ذکر شد تا اندازهای دلایل تأکیدات ویژهی امام برای شکست هر چه سریعتر حصر آبادان آشکار میگردد. با این حال، چرایی عدم تحقق خارج ساختن سریع آبادان از محاصرهی دشمن، علیرغم تأکیدها و دستورات اکید امام، موضوعی است که مستلزم بررسی و تبیین است. نقطهی کانونی این مسئله نیز مدیریت جنگ و به طور مشخص رویهای است که ابوالحسن بنیصدر، به عنوان فرماندهی کل قوا، در پیش گرفته بود.
واقعیت این است که به دنبال توقف پیشرویهای سریع ارتش عراق، که بر اثر مقاومتهای مردمی و تلاشهای نیروهای نظامی به ویژه سپاه پاسداران انجام گرفت، حملات چریکی و ایذایی نیروهای مردمی و پاسداران انقلاب علیه دشمن آغاز شد. این حملات، که با شبیخون و غافلگیری همراه بود، ضمن آنکه ارتش عراق را شدیداً در وحشت فرو برد، موجب شد جبههی خودی با روحیهای قویتر به تدریج بازسازی شود و آمادهی اقدامات اساسی گردد.
اما علیرغم تلاشهای ایثارگرانهی نیروهای مردمی و سپاه پاسداران، بنیصدر نه تنها سعی در تقدیر از این قبیل اقدامات ننمود، بلکه هر جا فرصت یافت به آنها تاخت و آنان را مورد تحقیر قرار داد. در این برهه، سپاه پاسداران به حدی در تنگنا قرار گرفته بود که فرماندهی سپاه خوزستان در نامهای خطاب به مسئولان نوشت:
«این چه سازمان رسمی شناختهشدهای است که اسلحهی انفرادی ندارد.»[4]
در مقابل، نیروهای کلاسیک ارتش مورد تحسین بنیصدر قرار میگرفتند. وی بارها اظهار میداشت:
«این ارتش است که در برابر عراق از وطن دفاع میکند، نه پاسداران. ارتش 30 بار از سپاه پاسداران از هر نظر مهمتر و قویتر است. این ضدانقلابیوناند که ارتش را نمیخواهند و ضدانقلابیون در همه جا هستند، حتی در دولت.»[5]
بنیصدر، به جای روبهرو شدن با واقعیت و بهرهگیری از همهی ظرفیتهای کشور برای مقابله با دشمن، زبان به انتقاد علیه نیروهای انقلاب گشوده بود. وی مسئلهی جنگ را نه یک تهدید جدی علیه تمامیت ارضی و استقلال کشور، بلکه محملی برای نق زدنهای سیاسی علیه رقبای خود تلقی میکرد؛ به گونهای که کمتر از یک ماه پس از حملهی سراسری عراق به ایران و در حالی که بخشهای مهمی از کشور تحت اشغال دشمن قرار گرفته بود، اظهار داشت:
«وقتی جنگ درگرفت، معلوم شد که یک دولت در دنیا نیست که این جنگ را محکوم کند. مستضعفان هم از جایی صدایشان برنخاست و این همه به این دلیل نیست که مستضعفان دنیا بیبخار شدهاند و همهی دولتهای دنیا مستکبر هستند. این نشانهی آن است که ما یک کارهایی کردهایم و یک جلوهای از انقلاب به دنیا نشان دادهایم که نتیجهاش این انزواست و آن کارهاست که نباید بشود.»[6]
وی این رویه را در مخالفت با محمدعلی رجایی، نخستوزیر وقت، نیز به اجرا میگذاشت. به همین منظور در نامهای به امام، ضمن انتقاد از عملکرد دولت رجایی، ادعا کرد که دلیل عدم موفقیت ایران در آزادسازی مناطق اشغالی ناتوانی و ضعف نخستوزیر و دولت است. او حتی خواستار برکناری محمدعلی رجایی شد.[7]
رئیسجمهور چشم خود را به روی واقعیت بسته بود. وی در شرایط بغرنج کشور به خودستایی مشغول شده بود و جنگ را حربهای برای حذف رقیبان و نمایاندن قدرت خود میدید. وی ابایی نداشت که اظهار دارد:
«در مدتی که من در جبهه بودم، تحرک دشمن متوقف گردید. توپخانهی دشمن، که نواحی مقدم جبههی ما را میکوبید، خاموش شد. دشمن از تحرک افتاد و من نیز امروز بسیار به هیجان آمدم.»[8]
نگاهی به عملیاتهای انجامشده توسط ارتش تحت فرماندهی بنیصدر به خوبی نادرستی اظهارات وی را نمایان میسازد. توضیح اینکه بنیصدر به عنوان جانشین فرماندهی کل قوا با اتکا به ارتش یک رشته عملیات کلاسیک را برنامهریزی کرد و به مورد اجرا گذاشت. در این راستا 3 عملیات به ترتیب در 23 مهر 1359 در محور دزفول (جسر نادری)، 15 دی 1359 در محور هویزه و در 20 دی 1359 در محور جادهی ماهشهرـآبادان انجام گرفت که همگی ناموفق بودند.
اما این پایان ماجرا نبود، بلکه تلاش بنیصدر برای حذف رقبا، کشور را در آستانهی یک بحران داخلی قرار داد. در حالی که قسمتهای مهمی از 5 استان کشور تحت اشغال دشمن بود، وی با سازمان مجاهدین خلق دست به ائتلاف علیه نیروهای انقلاب زد و غائلهی 14 اسفند 1359 را به وجود آورد. البته بعد از این واقعه اوضاع بدتر نیز شد؛ سازمان مجاهدین خلق به عنوان یار و همراه رئیسجمهور وارد فاز مسلحانه شد و کشور را تا سر حد جنگ داخلی پیش برد.
غائلهی 14 اسفند 1359 واقعهای مهم و نقطهی عطف تحولات کشور در این دوره به شمار میرود؛ رخدادی که بنیصدر آن را به عنوان نقطهی شروع حرکت خویش میپنداشت در واقع یکی از آخرین نقاط تحرکات وی در عرصهی سیاست کشور بود. پس از این واقعه، امام خمینی (رحمت الله علیه)، که فرصتهای زیادی برای رئیسجمهور وقت ایجاد کرده بود تا در سیاستها و رفتارهای خود تجدید نظر نماید، تصمیم نهایی در مورد بنیصدر را اتخاذ نمود. سید احمد خمینی در این باره میگوید:
«در جریان دانشگاه (14 اسفند) من مرتب اخبار را به امام میرساندم. برای ما خیلی روشن بود که تمام این کارتهای کمیته و غیره دروغ است. البته بنیصدر هم با این کارهایش گور خودش را کند. از همان زمان بود که امام تصمیم گرفتند که دیگر کار را تمام کنند، حتی یک بار صریح به من گفتند دیگر کار او تمام شده و دیگر ایشان امیدوار نیست.»[9]
بدین ترتیب از فروردین 1360 سپاه پاسداران طرحریزی عملیات شکست حصر آبادان را به صورت جدی آغاز کرد. در اردیبهشت همان سال تصویب عملیات در جلسهای با شرکت محسن رضایی، سید یحیی صفوی، حسن باقری، غلامعلی رشید و علی صیاد شیرازی به شکل جدیتری ادامه یافت. پس از دیدار صیاد شیرازی با آیتالله خامنهای، نمایندهی امام در شورای عالی دفاع، قرار شد این عملیات به صورت مشترک توسط ارتش و سپاه پاسداران انجام شود.
در این میان، صفوی، رشید و باقری نخستین طرح منسجم پیشنهادی عملیات را در اوایل خرداد 1360 تهیه و ارائه کردند. در ادامه و پس از هماهنگی با لشکر 77 خراسان ارتش، که مسئولیت این منطقه را بر عهده داشت، سرانجام زمینههای انجام عملیات مهیا شد. در اواخر خرداد 1360 نیز، در جلسهی مشترک فرماندهان نظامی در دفتر فرماندهی لشکر 92 زرهی اهواز، فرمادهی نیروی زمینی ارتش، بر مبنای طرح جدید سپاه، بر شکستن حصر آبادان تأکید داشت؛ در حالی که جانشین ستاد مشترک ارتش بر حمله به بستان به عنوان قدم نخست پافشاری میکرد.
بدین ترتیب توافق لازم به دست نیامد، اما سپاه همچنان به تلاش خود ادامه داد تا اینکه 10 روز پس از این جلسه، فرماندهی سپاه خوزستان طرحی را ارائه داد که بر عملیات آفندی قاطع در منطقهی ماهشهر آبادان تأکید داشت، اما به سبب مشکلاتی، این طرح تا چند ماه بعد نیز مسکوت ماند.[10]
پس از عزل بنیصدر، عملیاتی با عنوان عملیات ولایت فقیه، که از مدتها پیش طراحی شده بود، با رمز «فرماندهی کل قوا، خمینی روح خدا» در 23 خرداد 1360 در جبههی آبادان و از محور دارخوین به اجرا درآمد.[11]اگرچه این عملیات با موفقیت انجام شد، اما مقصود واقعی حاصل نشد و آبادان همچنان در محاصره قرار داشت.
متعاقب این وقایع و پس از تشکیل جلسهی شورای عالی دفاع در حضور امام (رحمت الله علیه) در تاریخ 24 مرداد 1360، امام دوباره تأخیر انجام عملیات شکست حصر آبادان را مورد سؤال قرار دادند و فرمودند:
«چرا حمله نمیکنید؟ بنیصدر هم همیشه امروز و فردا میکرد و میگفت یک ماه دیگر طرح داریم... اگر نمیخواهید بجنگید، بگویید تکلیف خودمان را بدانیم.»[12]
در این جلسه امام در واقع با توجه به اوضاع سیاسی داخلی کشور، بر اجرای عملیات و کسب پیروزی تأکید داشتند. لذا فرماندهان ارتش را مورد خطاب قرار دادند و از سپاه نیز گلایه کردند. پس از جلسهی مذکور، فرماندهان و تصمیمگیران سیاسیـنظامی کشور، با تلاش بیشتر، مقدمات انجام عملیات برای رهایی آبادان از محاصره را فراهم کردند. بدین ترتیب، پس از ایجاد هماهنگیهای لازم بین ارتش و سپاه پاسداران، شناسایی منطقه، طرحریزی عملیات سازماندهی نیروها و آمادهسازی منطقه، در 5 مهرماه 1360 عملیات ثامنالائمه انجام شد و آبادان از محاصره خارج گردید.
پیروزی ایران در عملیات ثامنالائمه، که برجستهترین تحول نظامی در آغاز سال دوم جنگ بود، زمینهی تحول در استراتژی جنگ با هدف آزادسازی مناطق اشغالی را فراهم آورد؛ به گونهای که پس از آن 3 عملیات مهم دیگر (طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس) انجام گرفت و دشمن از کشور بیرون رانده شد.
پینوشتها:
[1]سید یحیی صفوی و حسین اردستانی، عملیات ثامنالائمه، مبدأ تحول در استراتژی نظامی ایران، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، چاپ دوم، 1388، صص 250 تا 258.
[2]دفتر حقوقی وزارت امور خارجهی جمهوری اسلامی ایران، تحلیلی بر جنگ تحمیلی رژیم عراق علیه جمهوری اسلامی ایران، تهران، 1361، جلد اول، ص 102
[3]صحیفهی امام، ج 13، ص 334.
[4]مهدی انصاری و حسین یکتا، روزشمار جنگ ایران و عراق، کتاب چهارم، هجوم سراسری، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، 1375، ص 551.
[5]خبرگزاری پارس، نشریهی گزارشهای ویژه، ش 22، مهر 1359، ص 24.
[6]روزنامهی انقلاب اسلامی، 23 مهر 1359.
[7]علیرضا لطفاللهزادگان، روزشمار جنگ ایران و عراق، کتاب یازدهم، هویزه آخرین گامهای اشغالگر، 5 آبان تا 27 دی 1359، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ چهارم، تهران، 1390، صص 420 و 421.
[8]روزنامهی انقلاب اسلامی، 4 آذر 1359.
[9]انتشارات پیام آزادی، سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی (ره)، ج دوم، تهران، فروردین 1362، صص 5 و 6
[10]محمد درودیان، تجزیه و تحلیل جنگ ایران و عراق، جلد دوم: جنگ بازیابی ثبات، مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، تهران، چاپ چهارم، 1387، صص 154 و 155.
[11]محمد درودیان، سیری در جنگ ایران و عراق (1): خونینشهر تا خرمشهر، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، تهران، چاپ دهم، 1388، ص 71.
[12]سند شمارهی 302/1/1/2502 مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ سپاه (یادادشتهای روزانهی حسن باقری، 17 مرداد 1360) نقل از درودیان، جنگ بازیابی ثبات، همان، ص 155.
/ج