مترجم: عیسی شهابی
مادها و پارس ها
تاریخ واقعی ایران با ذکر جنگ های سامی های اکدی با ساکنان آریایی باختر ایران در سده ی نهم ق م و با تأسیس امپراطوری ماد، که پایتختش شهر هگمتانه (همدان امروز که به یونانی اکباتان می گویند. معنای اولیه ی این اسم «محل اجتماع» بوده) بود، در اواخر سده ی هشتم و اوایل سده ی هفتم پیش از میلادی شروع می شود. تاریخ دول معظم آریایی، یعنی مادها و اخلافشان پارس ها، که از آنان هم مشهورترند، نه تنها به طور اجمال، بلکه با بسیاری از جزئیاتش روشن است و ما آن را در درجه ی اول مدیون دانشمند آلمانی، فردیناند یوستی (1837-1907)، و محقق چکی، پراشک (1853-1924)، هستیم. مادها، پس از تهاجمات ویران کننده ی سکاهای وحشی که با آن ها هم نژاد هم بودند، توفیق یافتند که با کمک بابلی ها دولت بیدادگران آسوری را برانداختند نخستین امپراطوری ایران را برپا سازند. از زبان مادها، متأسفانه، جز چند نام از پادشاهان، سرداران و شهرها و دو سه اسم عام (تیگریس(1) = تیر؛ سپک(2) = سگ و تترس، تتیرس(3)= قرقاول) چیزی نمی دانیم؛ زیرا، هیچ گونه آثاری از این زبان به جای نمانده است. از سده ی ششم پیش از میلاد، دولت پادشاهی پارسی، که در قسمتی از فارس امروز تشکیل شده و بخشی از ایلام را ضمیمه ی خود ساخته بود، به تدریج شروع به کسب اهمیت بیش تری کرد. در متن های اکدی، این دولت انزان (4 ) نامیده شده است. فرهنگ این دو دولت، که از آن دو، مادها تا سال 550 تفوق سیاسی داشتند، در ابتدا زیاد بالا نبود؛ ولی، در آنجا هم، سازمان های اجتماعی روی هم رفته همان بود که در شرق سرزمین های کوهستانی ایران وجود داشت. دوش به دوش روحانیان عالی رتبه ( مغ ها) نجبای جنگ آور و فرمان روا قرار داشتند که هفت خانواده ی آنها در ایران نفوذ زیادی در سیاست سلسله ی جدید اعمال می کردند. از لحاظ اقتصادی، مهم ترین طبقه ی جامعه دهگانان بودن که کشاورزی کشور را تأمین می کردند و شبانان چادر نشین که دام پروری را بر عهده داشتند. در ایران باختری، پادشاهان (خشیثیه) (5 ) در رأس دولت قرار داشتند که در پی تفاهم و یگانگی با طبقه ی نجبا بودند و با این همه، در هر فرصتی، اراده ی خود را تحمیل می کردند، سطح فرهنگ، به تدریج، تحت تأثیر سامی ها، ایلامی ها و اورارتئی ها (6) بالا می رفت. در هر دو کشور، تعداد زیادی بردگان وجود داشتند که وضعشان بر اساس سنن آبا و اجدادی نسبتاً قابل تحمل بود؛ ولی، فقط در متون یونانی به وجود این بردگان اشاره شده و هیچ گونه مدارک ایرانی راجع به این طبقه در دست نیست.هخامنشیان
خصایص حکومت و زبان های کشور آنان
در اواسط سده ی ششم، کورش، (7) فرمان روایی از دودمان ایرانی هخامنش ( اخای منس) (8) که بیش تر به نام یونانی خود، کورش، (9) مشهور است بر فرمان روای خود، استیاگس( 10)، آخرین پادشاه مادی، پیروز شده در آسیای مقدم یک امپراتوری، یعنی دولت ایران بزرگ، را بنیان گذارد و با جنگ هایی که کرده به استقلال بابل، لیدی و سایر دولت ها پایان داد. پسرش، کامبوژیا ( کامبوزس) (11 ) مصر را به زیر سلطه ی خود آورد و تا حبشه پیش رفت. شورش های بزرگی که گوماتای غاصب، هنگام اقامت کامبوزیا در مصر، بر پا کرد این دولت نوبنیاد را با خطر انقراض روبه رو ساخته بود که امیر نیرومند با اراده ی به نام داری وهوش (12 ) ( داریوش)، که از شاخه های دودمان سلطنتی و سازمان دهنده ی زبردستی بود، اتحاد امپراتوری را تجدید کرده بدان جان تازه ای دمید. این تجدید بنا و عظمت امپراتوری موضوع معروف ترین یادگار او، سنگ نبشته ی بهستان ( بیستون)، است. در آن روزگار، ضبط نوشته ها به صورت کتبیه خیلی رایج بود و سنگ نبشته ی بیستون بهترین و مهم ترین ثمره ی کتبیه نگاری ایرانی است. ایرانی ها خط اکدی را سرمشق قرار داده خط میخی را اختراع کردند، ولی، الفبای ایرانی، برخلاف سرمشق آن، دارای حروف مصوته و حروف هجایی است. امروز، از زمان هخامنشیان هیچ کتابی در دست نیست به زبان های باستانی هندی و زبان زرتشتی گاثاها، از لحاظ صورت های صرفی فقیرتر است، و نیز باید توجه داشت که تعداد سنگ نبشته ها کم و مضامین آن غالباً شامل اصطلاحات ثابت و مطنطن است. مطالب این سنگ نبشته ها دارای زمینه ی معنوی خاص خود است. « تأکید بر قدرت شاهی» نشانه ی بارزی از استبداد شرقی است. پادشاه با استظهار به عنایت خدا، اهورامزدا، سلطنت می کند. او بالاترین و تنها فرمان روای قانونی بر روی زمین است. ایستادگی در برابر او یا انکار حقش دروغ(13) محسوب می شود که بنابر مبانی اخلاقی ایران باستان بزرگ ترین گناه است. داریوش، با کمک خداوند، با دشمنان جنگیده مدعیان تاج و تخت را به سختی کیفر می دهد. سرداران نجیب زاده ی وی بندگان (14 ) اویند و بزرگ ترین وظیفه شان وفاداری است. همان برتری را که اهورامزدا در آسمان نسبت به ملتزمین خود دارد. شاه شاهان، پادشاه بزرگ، پادشاه کشورها، از حبشه تا به هندوستان، در زمین، نسبت به درباریان و تیول داران ورعایای خود دارد. در شاهنشاهی هخامنشی، نحوه ی حکومت کاملاً پیرو مناسبات بین پادشاه و رعایای او، یعنی مبتنی بر نسبت اقتدار طرفین، بود. همین که اطرافیان احساس ناتوانی در شاه می کردند، از فرمان برداری شان می کاست و هر زمان که شاه بیدادگری سخت گیر و بی پروا بود، هر آینه، بر آن می افزود.در شاهنشاهی هخامنشی، علاوه بر زبان باستانی ایرانی که در دربار صحبت می شد، زبان های دیگری از قبیل اکدی و ایلامی نیز رسمیت داشت، چنان که، کتبیه های زبان های مصری، یونانی، آرامی، زبان رعایای سکایی( که ایرانیان به آنان سکا می گفتند) و زبان های سرزمین های دیگر رسمیت داشت. چنان که کتاب مقدس در چند جا حاکی است، دبیرخانه ی شاهنشاهی در مراوده با یهودیان از زبان آرامی استفاده می کرده است.(15) یهودیان از سده ی پنجم و مخصوصاً در کشورهای هم مرز فلسطین به زبان آرامی صحبت می کردند. در الفانتین(16)، واقع در جنوب مصر، در بین اسناد یهودی، قطعه ای از ترجمه ی سنگ نبشته ی بیستون به زبان آرامی پیدا شده است و به این ترتیب، باید پذیرفت که کاتبان آرامی در دوران هخامنشی نیز وجود داشته اند و زبان آرامی در همان زمان هخامنشی در تمام آسیای مقدم رایج شده و به عنوان زبان اداری و دولتی عمومیت یافته است.(17) ایرانی ها، همان گونه که نسبت به زبان کشورهای زیر سلطه ی خود سخت گیری نداشتند، نسبت به ادیان آنان نیز احترام می گذاشتند. هیچ گونه مدارکی که حاکی از تضییقات دینی در روزگار هخامنشیان باشد در دست نیست و تعدیات کامبوزیا در مصر، در درجه ی اول، ناشی از طبیعت جبار و روح مستبد شخص او بوده است. بعدها، شاهنشاهی هخامنشی، بر اثر نداشتن فرمان روایان لایق، دسیسه های بی شمار در دربار، اختلاط عناصر گوناگون و هم چنین وسعت فوق العاده ی کشور و آزادی نسبی و بالاخره ناهماهنگی اقتصادی مناطق مختلف متلاشی شد.
سنگ نبشته های هخامنشی
کهن ترین و معروف ترین سنگ نبشته ی هخامنشی که تاکنون کشف شده کتیبه ی شاه آریارامنه (18)، پدر جد داریوش اول، (مقارن سال ششصد پیش از میلاد) است. جانشین وی، آرشامه(19)، نیز واداشت کتیبه هایی انشا کنند؛ ولی، فقط یکی از آنها به جای مانده است. از کورش بزرگ فقط کتیبه های معدودی در مرغاب به دست داریم. لکن، پاره ای از محققان در اصالت این آثار مشکوک اند. مفصل ترین و با ارزش ترین کتیبه ها مربوط به دوران پادشاهی داریوش اول است که برخی حاکی از نشستن وی به اریکه ی شاهی و در دست گرفتن حکومت بوده و پاره ای دیگر فعالیت های ساختمانی روزگار او را نشان می دهد. بناها، تندیسه ها، سر ستون ها، برجسته کاری ها، تالارها، سرداب ها، صخره ها، همه ی این ها بیان کننده ی زندگی نامه ی اوست که توسط خود وی تدوین شده است. پس از کتیبه ی بزرگ بهستان، که بر صخره ای نقش شده، بیش از همه، سند بنیان گذاری یا منشور شوش جلب توجه می کند که در آن ساختن کاخ تشریح می شود. در این کتیبه، تمامی مصالحی که در ساختمان به کار رفته ذکر و نیز از صنعت گران و کارگرانی از کشورهای گوناگون نام برده شده است. بدین ترتیب، این منشور، به علت مضمون خود، که از لحاظ فرهنگی حائز اهمیت است، سنگ نبشته ای فوق العاده جالب و شایان توجه است.از خشایارشا نیز چندین کتیبه به جای مانده است. از لحاظ تاریخی، منشورتخت جمشید، بالاخص، جالب است. به وسیله ی این منشور آگاه می شویم که داریوش میان همه ی پسرهایش خشایارشا را (که به گفته ی هرودوت مسن ترین آنان نبود) به جانشینی خود برگزید. پس از آن، سنگ نبشته ی (به اصطلاح) دیو(20) است که از آن می توان استنباط کرد که دربار هخامنشی، لااقل در زمان خشایارشاه، پیرو کیشی بوده که از آیین مزدیسنا سخت متأثر بوده است. از این زمان پیش رفت کرده بوده؛ چنان که زبانی که در این آثار به کار می رفته برای انشا کنندگان سنگ نبشته های بعدی نامأنوس شده بوده است. آخرین سنگ نبشته ها متعلق به اردشیر دوم(21) و اردشیر سوم (تا سال 338ق م) است که به زبان پارسی باستان نگارش یافته - زبانی که در همان زمان هم زبان مرده ای بوده است. تحولات زبان از شیوه ی بیان ترکیبی متوجه شیوه ی بیان تحلیلی شد. حالات قدیمی صرف اسم و صرف فعل از میان رفت و عمل آنها را ساختمان های ترکیبی به عهده گرفت و بدین ترتیب نهاد زبان ایرانی دگرگون شد. آنان که آخرین کتیبه های اردشیر سوم را بر سینه ی کوه حک می کردند به فارسی میانه می اندیشیدند و سخن می گفتند. معلوماتی که در زبان فارسی باستان داشتند، از لحاظ معنای کلمات دیگر، با زبان زنده ی روزمره ی آن عصر تطابقی نداشت؛ بلکه، مبتنی بر اصطلاحات رایجی بود که آنان از خطوط میخی پیشین کسب کرده بودند. مثالی که نظایر آن زیاد است نبشته ای بر روی یک جام سیمین متعلق به اردشیر اول است که چند سال زودتر از آن زمان انشا شده. هر چند که مضمون این نوشته را می توان با حدس و احتمال استنباط کرد، لکن قادر به ترجمه ی آن نیستیم زیرا با قواعد دستور زبان منطبق نیست و این کیفیت دلیل روشنی بر این معنی است که زبان پارسی باستان هخامنشی ها، مقارن سال چهارصد ق م هم زبان مرده ای بوده است. در زبان جدید، حروف اضافه جانشین حالات مختلف اسم در زبان کهن شد و صورت های مختلف افعال (وجه آرزویی(22)، ماضی نقلی، ماضی مطلق، ماضی بعید، آئوریست(23) و مستقبل و جز آن ها) به سرعت شگفت انگیزی از بین رفت. با این تحول، می توان تغییرات زبان های رومیایی و یا در میان زبان های اسلاو، زبان بلغاری را مقایسه کرد، ولی لازم نیست آن قدر دور رفت؛ کافی است که زبان کهن چکی را در نیمه ی اول سده ی چهاردهم و زبان جدید چکی را در نوشته های ژان هوس(24) در نظر گرفت تا به سرعت تحول زبان چکی در ظرف هفتاد سال پی برد. در ایران هم، بین 480 و 400 ق م، وضع جز این نبود. در حالی که زبان گاثاها و زبان اوستای جدید و زبان فارسی میانه به فارسی دری شبیه است. ضمن پژوهش در این زمینه با یک دسته مسائل پیچیده ای رو به رو می شویم که حل آن بسیار دشوار است.
همیشه نمی توان گفت که عوامل درونی و مؤثر در یک زبان آن را در چه جهتی سوق می دهد و چه تغییراتی در نتیجه ی تأثیر زبان های دیگر و من جمله زبان های غیر هند و اروپایی است و این دو عامل (یعنی عوامل درونی و زبان های دیگر) در چه مواردی با هم برخورد و یکدیگر را تأیید می کنند. فقط می توان گفت که انگیزه های بسیار گوناگونی وجود داشته است. محتملاً، تطور طبیعی، روابط اقتصادی و فرهنگی متقابل هر یک از شهربان نشین ها و آمیزش نژادها و گویش ها، به تدریج، در ایران منجر به ایجاد سیستم تازه ای در زبان شد که صورت یک زبان رسمی رایج را داشت و بالاخره بر اثر سادگی خود مورد پسند ایرانی ها و هم چنین غیر پارسی زبانان واقع شد. این مسئله نیز که آیا این زبان ریشه هایی مربوط به زبان های پیش از دوران آریاها هم داشته و تأثیر آنها در این چه بوده حائز اهمیت است؛ ولی، متأسفانه، پژوهش های ما در این زمینه هنوز در مراحل بسیار ابتدایی است.
سبک انشای کتیبه های هخامنشی خشک و ثابت است. در آغاز کتیبه، شاه ابتدا خود را با تمام عناوینی که دارد، و سپس نیاکان خویش را نام می برد و آن گاه غرض از تدوین کتیبه را مختصراً بیان می کند. پایان کتبیه شامل دعایی به درگاه خداوند است که از او یاری می جوید. فی المثل، در کتیبه ی اردشیر دوم در همدان چنین می خوانیم:
چنین گوید اردشیر (ارتخشترا) داریوهوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این کشور، پسر داریوهوش شاه پسر اردشیر شاه [بود] اردشیر پسر خشایارشا شاه [بود] - خشایارشا پسر داریوهوش شاه [بود] داریوهوش پسر ویشتاسپ - هخامنشی [بود]: این آپادانا [کاخ] بر اثر عنایت اهورامزدا و آناهیتا و میترا به وسیله ی ما [؟] ساخته شده است. اهورا مزدا، آناهیتا و میترا نگهبان من و کشورم و هر آن چه ما انجام داده ایم باشند...
(ترجمه ی تولمن)
این مفهوم احتمالی کتیبه است که از آغاز تا پایان پر از اغلاط است. در دیگر کتیبه ها، شاه در ابتدا به کیش خود شهادت می دهد؛ مثلاً خشایارشا در کتیبه ی الوند:
بغ بزرگ است اهورامزاد، بزرگ ترین خدایان، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که انسان را آفرید، که شادی را برای انسان آفرید، که خشایارشا را شاه کرد، یکی از بسیاری شاهان، یکی از بسیاری فرمان روایان.
سنگ نبشته ی بهستان، متعلق به داریوش اول، حاوی گزارش های تاریخی گران بهایی است. سبک آن خشک و نسبتاً ثقیل است؛ ولی، کوششی که برای درستی مطالب و ذکر تمام جزئیات به کار رفته از آن پیدا است. به ترجمه ی تحت اللفظی داستان کامبوزیا و گوماتاگوش فرا دهیم:
داریوش، پادشاه چنین اعلام می دارد: این آن چیزی است که توسط من انجام یافته، پس از آن که پادشاه شدم. با نام کامبوزیا، پسر کورش، از دودمان ما، او پیش از این این جا پادشاه بود. این کامبوزیا برادری داشت به نام بردیا، از یک پدر و مادر با کامبوزیا، آن گاه کامبوزیا آن بردیا را بکشت. وقتی که کامبوزیا بردیا را کشت به ملت خبر داده نشد که بردیا کشته شده است. سپس کامبوزیا به مصر لشکر کشید. چون کامبوزیا به مصر لشکر کشید ملت نسبت به او به دشمنی برخاست. پس از آن، دروغ در کشور فزونی یافت، در سرزمین پارس و ماد و دیگر سرزمین ها، داریوش شاه چنین می گوید: مرد مغی بود به نام گوماتا، او از پئی شیاهوواده(25)، کوهی است به نام ارکدریش(26)، سر به شورش برداشت در چهاردهمین روز در ماه و ویخنه(27)، در این روز بود که سر به شورش برداشت. او به دروغ به ملت چنین گفت: «من بردیا هستم، پسر کورش، برادر کامبوزیا» آن گاه تمام ملت بر کامبوزیا یاغی شد و پارسی ها و مادی ها و مردمان دیگر سرزمین های به آن مرد گرویدند. او فرمان روایی را آغاز کرد. در نهمین روز از ماه گرم پده(28)، در این روز بود که او فرمان فرمایی را آغاز کرد. آن گاه کامبوزیا خودکشی کرد.
(ترجمه ی بارتولومه)
سراسر کشور، برای همان داریوش که مغ را دفع کرد، در فراهم کردن مصالح ساختمانی برای بر پا کردن یک پایتخت باشکوه در شوش شرکت می جوید. تمام نواحی، بهترین چیزی را که دارند بدان جا می فرستند: خاک، شن، خشت، چوب سدر، چوب تک(؟)، سنگ، لاجورد، شنگرف، ستون های سنگی، سنگ های گران بها، زر، سیم، سرب، عاج، و صنعت گران همه ی ملت های تابعه در کار این ساختمان شرکت می جویند تا شهرت و اقتدار کشوری را ثابت کنند که پایتختش، امروز، با زحمت زیاد از زیر ویرانه ها دوباره قد بر می افرازد. شاه خدمات هنرمندان خود را نادیده نمی گیرد. بر عکس، در منشور خود هنرمندی و زبردستی رعایای خویش و زادگاه های آنان را می ستاید و از آنان تجلیل می کند. این، تاکنون، تنها سندی است که رفتار منصفانه ی پادشاه ایران را نسبت به ملت های دیگر نشان می دهد. در سنگ نبشته های دیگر نیز به اصطلاحاتی برای سنگ ها، سر ستون ها، تالارها و ستون ها بر می خوریم.
بقایای ناچیز نوشته های از دست رفته
آثار دیگری از زبان پارسی باستان در دست نیفتاده است. قدر مسلم این است که ایرانیان باستان ترانه های عامیانه، مخصوصاً افسانه های پهلوانی، اساطیر و ابداعات نظیر آن را داشته اند. شاید چیزی از آن به صورت خیلی تغییر یافته در آثار شاعرانی که بعداً افسانه ی شاهی ایران باستان را ساخته اند و هم چنین در آثار چند نویسنده ی یونانی (گزنفون، هرودت، کتزیاس(29) و جز آنها) موجود باشد. پرارزش تر از همه داستان زریدرس(30) است که خارس ملطی(31) نوشته و به وسیله ی اثنایوس(32) به دست ما رسیده است. به شهادت کتاب استر در بخش عهد عتیق کتاب مقدس، در دربار ایران باستان وقایع نویسی معمول بود.(33) پادشاه اخشوروش(34) (خشایارشا؟) چون خوابش نمی برد دستور داد برایش کتاب تاریخ (سفر هزیکرونوت(35)) بخوانند. کتاب مقدس این نام را با کلمات دبیره حیامیم(36) که به آن اضافه کرده است «کتاب تذکره ی تواریخ ایام(37)» معنی می کند. اولین تسمیه ای که به عمل آمد، به طور شگفت انگیزی، نام یونانی این گونه نوشته ها را در روزگار ساسانیان به خاطر می آورد که آگاتیاس(38) آن را خاطرات شاهانه(39) نامیده است. شاید عنوان قدیمی سال نامه های شاهی تا زمان ساسانیان به جای مانده بوده است.آشنایی با زبان فارسی باستان در اروپا
برای نخستین بار پیترو دلاواله(40) درسده ی هفدهم، سنگ نبشته های میخی ایرانی را دید و خبر آن را به اروپا آورد، ولی تمامی زحماتی که برای خواندن این نوشته ها کشیده شد بیهوده ماند. تا این که کارستن نیبور (در نیمه ی دوم سده ی هجده) رونوشت های دقیقی از آن تهیه کرد. از این رونوشت ها گروته فند آلمانی چند کلمه ای را خواند و ارزش صوتی هر یک از حروف را معلوم کرد. پس از آن، راولینسن، محقق انگلیسی، موفق شد که این کتیبه ها را به طور کامل بخواند. موفقیت گروتن فند و اخلافش، پس از کار برجسته ی شامپولیون که توانست خطوط هیروگلیف مصری را بخواند، بزرگ ترین پیروزی خاورشناسی اروپا در قرون نوزده است. این موفقیت به خواندن متون بابلی و ایلامی و پایه گذاری آشورشناسی انجامید. بر اثر حفاری های هیئت های بی شمار علمی در ایران، مخصوصاً به وسیله ی دومورگان و هرتسفلد، بیش از بیست کتیبه ی دیگر در قرن ما کشف شده است.پی نوشت ها :
1. tigris
2. spaka
3. tetaros, tatyras به شباهت کلمه ی اخیر با واژه ی فارسی دری «تذرو» و واژه ی چکی «تترو» توجه شود.
4. Anzan
5. chsayathiya
6. Urartaier به انگلیسی: Urartian
7. Kurus
8. Achaimenes
9. Kyros
10. Astyages
11. Kambyses
12. Darayavhus (Dareios)
13. drauga
14. bandaka
15. آیه ی 9 از باب هشتم کتاب استر چنین است: پس در آن ساعت، در روز بیست و سوم ماه سوم، که ماه سیوان باشد، کاتبان پادشاه را احضار کردند و موافق هر آن چه مردخای امر فرموده به یهودیان و امیران و والیان و رؤسای ولایت ها، یعنی صد و بیست و هفت ولایت که از هند تا حبش بوده، نوشتند به هر ولایت موافق خط آن و به هر قوم موافق زبان آن و به یهودیان موافق خط و زبان ایشان.
16. Elephanitine
17. راجع به آرامی دولتی ــW. B. Henning, Mitteliranisch, Handbuch der Orientalistik I., 4. I. ص 21 به بعد.
18. Ariyaramna آرامش دهنده ی آریاییان.
19. Arsama خرس نیرو.
20. Daiva
21. Artaxerxes Mnemon یونانیان به او منمون یعنی «با حافظه» می گفتند.
22. Optativ
23. Aorist در زبان های هند و اروپایی و بالاخص یونانی، زمان گذشته با توجه به پایان عمل؛ این زمان برای حکایت کردن وقایع «نامعین» ولی پایان یافته در گذشته به کار می رفته.
24. Jan Hus رفرماتور چک متولد 1369 که در 6 /7 /1415 در کنستانتس (واقع در ساحل Bodensee آلمان فعلی) به جرم ارتداد سوزانده شد. دایره المعارف بروکهاوس.
25. Paisiyahuvada
26. Arkadris
27. Viyachna
28. Garmapada
29. Ktesias پزشکی یونانی از خانواده ای که افراد آن عموماً پزشک بودند. به عنوان اسیر جنگی به دربار ایران آمد. به گفته ی خودش، پزشک مخصوص اردشیر دوم، پادشاه هخامنشی، بوده است. پس از بازگشت، تاریخ مفصل شرق را نگاشته که ظاهراً در سال 398/7ق. م به پایان رسیده است: تعیین تاریخ تولد و مرگش حتی به تقریب هم میسر نیست. مأخوذ از مقاله ی «F. Jakoby» در Paulys Real-Encyclopaedie، ج 11/2.
30. Zariadres
31. Chares von Mitylene خارس ملطی یک یونانی از همراهان اسکندر بود که در ایران به دریافت منصبی نائل آمد. وی کتابی در تاریخ فتوحات اسکندر تألیف کرده است. مأخوذ از مقاله ی «Schwarz» در Paulys Real -Encyc.1، ج 2/2.
32. Athenaios نویسنده ی یونانی اهل Naukratis واقع در مصر (مقارن سال دویست پس از میلاد). کتابش تحت عنوان ضیافت دانشمندان شامل مقدار زیادی مطالب علمی و هم چنین سرگرم کننده است. این کتاب، که در اصل در سی جلد تألیف شده و سپس خلاصه ای از آن در پانزده جلد تحریر یافته، فاقد زیبایی سبک و هنرمندی رساله ی مهمانی افلاطون است. موضوع کتاب توصیف ضیافتی است که یک رومی توانگر به نام Larensios برای دوستانش که از طبقات مختلف من جمله پزشکان، حقوق دانان، نحویان، فیلسوفان و موسیقی دانان اند ترتیب داده است. این توصیف هم شامل وضع مهمانی و اغذیه و اشربه و هم شامل مکالماتی است که میان مهمانان رد و بدل می شود. در جلد چهارم، من جمله شادخواری های یونانی و ایرانی با یکدیگر مقایسه می شود و پس از بحثی درباره ی شاهان ایران، انتوان و کلئوپاتر مطرح می شوند و سپس توصیف هر یک از ملل ادامه می یابد. مأخوذ از مقاله ی «C.Robert» در Paulys Real - Encycl ، ج 2/2.
33. در کتاب استر، باب دوم آیه ی آخر (23) چنین آمده: «پس این امر را تفحص نموده و صحیح یافتند و هر دوی ایشان را بر دار کشیدند و این قصه در حضور پادشاه (مقصود اخشورش است.م) در کتاب تواریخ ایام مرقوم شد». و نیز در باب ششم، آیه ی 1: «در آن شب خواب از پادشاه برفت و امر فرمود کتاب تذکره ی تواریخ ایام را بیاورند تا آن را در حضور پادشاه بخوانند» و نیز در باب دهم آیه ی 2«... آیا در کتاب تواریخ ایام پادشاهان مادی و فارس مکتوب نیست» (در این جا باید به ناچار متذکر شد که کتاب استر از لحاظ تاریخی ارزش زیادی ندارد.-م)
34. Achasweros
35. sefer hazzichronot- کتاب خاطرات.
36. dibre hayyamim به زبان عبری به معنای وقایع (هر یک از) روزهاست.
37. پانویس شماره ی 33 همین مقاله.
38. Agathias ملقب به Scholastikos، شاعر و مورخ یونانی از مردم آسیای صغیر (582-836) در جوانی به ادبیات پرداخت و اشعاری عاشقانه سرود (Erotika) سپس، متوجه تاریخ نویس شد. کتاب تاریخش شامل پنج جلد است. مأخذش برای توصیف جنگ های ایران وقایع نامه های ایرانی بوده که سرگیوس مترجم برای وی تهیه و ترجمه کرده است.(ــــ آخر این بخش «نوشته های بازپسین دوران ساسانیان») مأخوذ از مقاله ی «Reitzenstein» در Paulys Real- Encylopaedie، ج1/1.
39. basilika apomnemoneumata
40. Pietro della Valle جهان گرد ایتالیایی متولد 1586/4/11، دریک خانواده ی اصیل در رم، متوفی 1652. در مسافرت خود به ایران سخت تحت تأثیر رفتار جوانمردانه ی شاه عباس نسبت به مسیحیان قرار گرفت. وی سفرنامه ی پرارزشی به جای گذاشته است (ترجمه ی شعاع الدین شفا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، 1348).