جریان التقاطی
ورود مکاتب غربی به کشور و تأثیر آنها بر افکار برخی جوانان و روشنفکران و فقدان شناخت صحیح از اسلام ناب از یک سو و یأس برخی صاحبان افکار از نجات کشور و مبارزه با استبداد، استعمار و عقب ماندگی، نوعی التقاط بین مکاتب را همراه آورد. این نوع تفکر در دهه 1330 ش. به تدریج نضج گرفت و سازمان ها و تشکل هایی را پدید آورد. جریان التقاطی پی آمدهای زیانبار فراوانی برای کشور داشته است. هم اکنون نیز بخش مهمی از این جریان بر همان موضع پیشین پای می فشارد.5-1. تعریف
«التقاط» از لَقَطَ به معنای برچیدن و از زمین چیزی را برگرفتن و بخشی از گفتار کسی را گرفتن است. «التقاطی» کسی است که مجمو عه ای را از مجموعه دیگر برمی چیند و می گیرد.«التقاطیون»، گروهی از فلاسفه قدیم بودند که از هر مکتبی فلسفی قولی را اخذ کرده و از مجموع آنها فلسفه ای پدید آورده بودند. (1) کسی که از التقاط فکری برخوردار است، از هر مکتبی، بخشی را که پسند او است، برمی گیرد و با موارد اخذ شده از مکتب دیگر می آمیزد و بدین سان، به مجموعه ای از افکار نامتجانس معتقد می شود. البته خود او این عدم تجانس را درنمی یابد.
شیوه دیگر آن است که محتوا را از یک مکتب و قالب را از مکتب دیگر برگیرد. با توجه به آنچه گذشت، جریان التقاطی، آن جریان فکری سیاسی است که از نظر ایدئولوژیک ریشه در دو یا چند مکتب دارد. این جریان در ایران با ترکیبی از اسلام و مکاتب وارداتی غربی رخ نموده است. در ایران پیش از انقلاب اسلامی شاهد سه نوع التقاط به قرار زیر هستیم:
1. التقاط اسلام و مارکسیسم؛
2. التقاط اسلام، ناسیونالیسم و لیبرالیسم؛
3. التقاط ناسیونالیسم و مارکسیسم.
این سه شاخه التقاط برخی افراد، سازمان ها و احزاب را تحت تأثیر قرارداد و احزابی همچون سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، گروه فرقان، نهضت آزادی ایران و حزب نیروی سوم را پدید آورد. جریان التقاطی مکاتب مذکور را برای حل مشکل استبداد و مبارزه با استعمار خارجی ناتوان می دید. هدف صاحبان افکار التقاطی، ایجاد مکتبی ترکیبی برای حل این مشکلات بود.
5-2. تاریخچه
التقاط پدیده ای نیست که اختصاص به زمان ما داشته باشد و همواره در طول تاریخ به شیوه های مختلف مطرح بوده است. معمولاً افرادی که قدرت فهم صحیح یک دین را نداشته یا تحت تأثیر جوّ روانی و تبلیغاتی حاکم، دین یا هر نوع مکتبی فکری را کامل ندانسته اند و یا در پی سازگاری مکتب فکری با مسائل روز بوده و یا برخی آموزه های دینی را با هواهای نفسانی خود ناسازگار دیده اند، دچار التقاط شده اند. این پدیده از جمله در صدر اسلام سابقه دارد. برخی کسان حاضر نبودند اسلام را به عنوان یک دین جامع و کامل بپذیرند، بلکه طبق میل و هوس خود با دین برخورد کردند. شاید بتوان آیات زیر را گواهی بر وجود جریان التقاطی در صدر اسلام دانست؛ آنجا که قرآن می فرماید: (2)و یقولون نؤمن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا (نساء: 150)
و می گویند: «به برخی ایمان داریم و برخی را انکار می کنیم.»
می خواهند در این میان، راهی برای خود برگزینند.
در ادامه آیه، خداوند، ماهیت این گروه را که از اهل کتاب بودند و نمی خواستند پیامبر اسلام (ص) را بپذیرند، روشن ساخته و به آنان وعده عذاب داده است:
اولئک هم الکافرون حقا و اعتدنا للکافرین عذابا مهینا (نساء: 151)
آنان در حقیقت کافرند و برای کافران عذاب توهین آمیزی فراهم ساختیم.
جریان التقاط در صدر اسلام می کوشید به شیوه های مختلف از پذیرش کامل اسلام سرباز زده، بخشی از اسلام را بپذیرد. التقاطیون می خواستند راه سومی بیابند که آمیزه ای از اسلام و ادیان و افکار انحرافی بود. در این کتاب ما در پی بررسی تاریخچه التقاط در صدر اسلام نیستیم. بنابراین به همین اشاره بسنده می کنیم و سراغ تاریخچه آن در ایران می رویم. (3)
در تاریخ معاصر ایران، التقاط به دنبال ورود مکاتب غربی به ایران و همزمان با انقلاب مشروطه به تدریج رخ نموده است. پس از ورود مکاتب غربی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیسم و ناسیونالیسم به ایران، نخست برخی کسان به دلیل فقدان شناخت عمیق و توجه به شعارهای ظاهری و تحت تأثیر احساسات، گمان می بردند اندیشه های وارداتی با دین اسلام سازگاری دارند. برخی کسان نیز از ناسازگاری آنها با دین اسلام آگاه بودند و به دلیل بافت عمیق مذهبی و عکس العمل حافظان دین، یعنی روحانیت، در قالب افکار التقاطی ایده های خود را مطرح می کردند. سرانجام پس از یک دوره فعالیت و نشو و نمای جریان های فکری مختلف از جمله مارکسیسم و ملی گرایی پس از شهریور 1320 ش. و ناتوانی گروه های چپ مانند حزب توده در مبارزه با سلطنت، برخی افراد که به گمان خویش می خواستند هم دین خود را حفظ کنند و هم از مکاتب جدید بهره برند و طرحی نو در اندازند، به التقاط روی آوردند.
هنگامی که مارکسیسم در پاسخگویی به مشکلات جامعه ایران شکست خورد، فردی به نام خلیل ملکی برای انطباق مارکسیسم با جامعه ایران به ترکیب آن با ناسیونالیزم پرداخت و حزب نیروی سوم را تشکیل داد.
با شکست جبهه ملی در حل معضلات کشور در عصر شاهنشاهی، و ناتوانی مکتب ناسیونالیزم، نهضت آزادی با ترکیبی از اسلام، لیبرالیزم و ناسیونالیزم- البته با صبغه اسلامی- پا به عرصه وجود نهاد و هنگامی که این جریان التقاطی نیز کارساز نشد، جوانان نهضت آزادی با ترکیب اسلام و مارکسیسم درصدد التقاط خطرناک دیگری برآمدند و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را بنیان نهادند.
با پیروزی انقلاب اسلامی، دو شاخه اخیر جریان التقاطی کوشیدند تا قدرت را در دست بگیرند، امّا به دلیل هوشیاری رهبر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و طرد افکار و اعمال آنان از سوی مردم، در رسیدن هدف ناکام ماندند. بخشی از آنان به دلیل ماهیت ضد مردمی و جنایات بیشمار برای رسیدن به قدرت، ناچار به فرار از کشور شدند و بخش دیگر که با مشی مسالمت آمیز هدف خود را پی می گرفتند.
هم اکنون نیز در قالب نهضت آزادی و نیروهای ملی- مذهبی به عنوان اپوزیسیون نظام جمهوری اسلامی علیه نظام اسلامی فعالیت می کنند.
در گذشته، التقاطیون بیشتر در پی آن بودند که مارکسیسم یا ملی گرایی را با اسلام بیامیزند، امّا امروزه صاحبان جریان التقاطی عمدتاً می کوشند از عنصر لیبرالیزم برای التقاط با اسلام بهره برند و از اصلاح دین، قرائت های مختلف، سکولاریزم و پلورالیزم دینی سخن می گویند. به هر روی، آنچه امروز هوشیاری جوانان و نیروهای مذهبی را می طلبد، مسئله التقاط اسلام با لیبرالیزم است.
5-3. مبانی فکری
مبانی فکری جریان التقاطی بسته به شاخه های گوناگونش مختلف است. نخستین جریان التقاطی که پس از شهریور 1320 ش. و شکست دو جریان کمونیستی و ملی گرایی نمودار شد، آمیزه ای از دو مکتب بود که در حزب نیروی سوم خلیل ملکی تجلی پیدا کرد: 1. سوسیالیزم؛ 2. ناسیونالیزم. آنان از «سوسیالیزم ایرانی» یعنی تفکرات سوسیالیستی متناسب با اوضاع ایران و «نیروی سوم» به معنای نیروهای ضد استعماری در مقابل دو بلوک شرق و غرب سخن می گفتند. (4)مبانی فکری شاخه دوم این جریان، که در نهضت آزادی و نیروهای ملی- مذهبی تجلی دارد، بر ترکیب سه مکتب اسلام، ناسیونالیزم و لیبرالیزم استوار است.
نهضت آزادی پس از آنکه در سال 1340 ش. تشکیل شد، رسماً اعلام کرد: «ما مسلمانیم و ایرانی و مصدقی». (5) این تعبیر، که در اسناد نهضت آزادی مضبوط است، نشان دهنده ی تأثیر پذیری آنان از دو مبنای فکری اسلام و ناسیونالیزم است. تأکید مهندس بازرگان رهبر نهضت آزادی بر بازگشت به قرآن و تجلیل از مصدق نیز گویای همین دو مبنا است. (6) مبنای لیبرال این شاخه، از کوشش نهضت آزادی و ملی- مذهبی ها برای تلفیق اسلام با علم جدید و پای فشاری بر مفاهیم آزادی و دموکراسی هویدا است.
تلاش مهندس بازرگان برای تبیین علمی اسلام که در آثارش کاملاً واضح است و به عنوان نمونه اثبات طهارت آب کر از طریق قوانین تجربی در کتاب مطهرات در اسلام، تحلیل نوگرا و عصری دین و تطبیق اسلام با دموکراسی (7) و تداوم این نوع افکار از سوی پیروان او، همه حاکی از تأثیر مبنای لیبرال در این شاخه از جریان التقاطی است. ضعف اساسی این شاخه التقاطی را می توان در دو چیز برشمرد.
- انفعال، تأثیر پذیری و احساس حقارت در برابر پیشرفت های دنیای غرب؛
- عدم اعتقاد به جامعیت اسلام.
پیروان جریان مورد نظر، معتقد بودند که اسلام ناقص است و از این رو، کوشیدند با استفاده از مکاتب لیبرال و ناسیونالیستی آن را کامل نمایند. این نکته از پیشنهاد آنان برای عنوان نظام سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز آشکار می گردد که در برابر پیشنهاد «جمهوری اسلامی» از «جمهوری دموکراتیک اسلامی» سخن گفتند. کلمه «دموکراتیک» زاییده همان مبنای التقاطی بود و البته با مخالفت شدید رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره) روبه رو شد. امام بر «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» پای فشرد. (8)
مهندس بازرگان همچنین اعلام کرد که قرآن حکومت و خلافت را از آن مردم می داند. به اعتقاد وی در هیچ جای قرآن و سنت نوع و خصوصیات حکومت اسلامی مشخص نشده است. وی این را ناشی از حکمت می داند. (9) اعضای این گروه به ولایت فقیه معتقد نیستند.
شاخه سوم جریان التقاطی که در سازمان منافقین و گروهک فرقان تجلی یافت، ترکیب اسلام و مارکسیسم را مبنا قرار داد. افراد این گروه ها به این نتیجه رسیدند که سوسیالیسم یا مارکسیسم به دلیل طرح شعارهای مساوات طلبانه و توزیع ثروت و مالکیت، به اسلام نزدیک ترند. البته این شاخه هرگز به صراحت از التقاط سخن نگفتند تا متهم نشوند. امّا در عمل با تفسیر و تأویل آیات قرآن، قرائت دیگری از اسلام را پیش کشیدند. پیروان این جریان نیز به «اسلام علمی» توجهی ویژه داشتند، امّا برخلاف مهندس بازرگان، که درصدد تطبیق اسلام با علم تجربی و مبانی لیبرالیسم بود، مارکسیسم را به عنوان «علم انقلاب» پذیرفتند. در باور آنها، اسلام دارای مکانیزم علمی دست زدن به انقلاب نبود و از این رو، به مارکسیسم روی آوردند و جنگ های پارتیزانی مارکسیست ها را الگوی خویش کردند. با توجه به این تحولات فکری بود که از «اسلام انقلابی» و نه انقلاب اسلامی، سخن می گفتند. انقلاب اسلامی راهبرد جریان اصیل اسلامی بود که می خواست با استفاده از انقلاب، حکومت اسلامی پدید آورد و احکام اسلام را در کشور به اجرا گذارد. مشی انقلابی گری وسیله یا ابزاری بود برای رسیدن به هدف (اسلام)، امّا جریان التقاطی در میان ابعاد مختلف اسلام تنها وجه انقلابی بودنش را آن هم با تفسیری مارکسیستی برجسته می نمود. در واقع، آنان با استفاده ابزاری از اسلام می خواستند به قدرت برسند و به اسلام تعبّد نداشتند، بلکه به آن تمسک کرده بودند. (10) این گروه همچنین در اصول اقتصادی، جهان بینی، ایدئولوژی و نوع نظام سیاسی از مارکسیسم متأثر بود.
ضعف های بنیادی این شاخه عبارت بود از:
- شناخت سطحی از اسلام؛
- فقدان ارتباط با روحانیت اصیل اسلامی؛
- تعجیل در رسیدن به اهداف سیاسی و تمسک به هر وسیله ای برای رسیدن به هدف و غلبه احساسات بر عقل به دلیل جوان بودن اعضاء؛
- انفعال و خودباختگی در برابر مارکسیسم؛
- عدم اعتقاد به جامعیت اسلام؛
- تفسیر به رأی قرآن و نهج البلاغه.
5-4. احزاب و سازمان ها
چنان که گذشت هر شاخه از جریان التقاطی تشکیلاتی ویژه دارد. حزب نیروی سوم به شاخه اول وابسته بود که فعالیت خود را با مرگ خلیل ملکی در سال 1348 ش. به پایان برد. نهضت آزادی از شاخه دوم برخاست و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) و گروه فرقان از شاخه سوم پدید آمدند. پیش از این درباره همه این شاخه ها توضیحاتی به اختصار آمد. اینک می کوشیم با تفصیلی بیشتر آنها را بررسیم.5-4-1. نهضت آزادی ایران
این تشکل در سال 1340 تأسیس شد. در شرایط خفقان پس از کودتای 28 مرداد 1332، که جبهه ملی به رهبری دکتر محمد مصدق از هم پاشید، شماری از مخالفان با عنوان «نهضت مقاومت ملی» گرد هم آمدند و فعالیتهای ضعیفی برای زنده نگه داشتن نهضت ملی راه انداختند. این کسان عبارت بودند از دو روحانی برجسته به نامهای آیت الله سید محمود طالقانی و آیت الله سید ابوالفضل موسوی زنجانی و برخی نیروهای ملی- مذهبی مانند یدالله سبحانی، مهدی بازرگان، منصور و رحیم عطایی و حسن نزیه. نهضت آزادی ایران از درون همین گروه متولد شد که در 27 اردیبهشت 1340 دکتر یدالله سحابی، مهندس مهدی بازرگان و آیت الله طالقانی آن را بنیانگذاری کردند. (11) نهضت آزادی پس از تأسیس خط مشی خود را چنین ترسم کرد: «ما مسلمانیم و ایرانی و مصدقی». (12) عمده ترین مسئله آنان وفاداری به قانون اساسی مشروطه، برگزاری انتخابات آزاد و سلطنت منهای استبداد بود. (13)چنان که از خط مشی اعضای نهضت آزادی برمی آید، آنان از نظر مکتب فکری یا ایدئولوژی التقاطی از اسلام (مسلمانیم) و ناسیونالیزم (ایرانی و مصدقی) را پذیرفته بودند. هر چند حضور آیت الله طالقانی در جمع اعضای نهضت، آنان را به روحانیت و مبانی اصیل دینی نزدیک تر می کرد، امّا ایدئولوگ نهضت آزادی، مهندس بازرگان بود. او به دلیل تنوع آثارش بیش از دیگران اثر گذاری می کرد.
بازرگان، که فرزند یک بازاری متدین بود و پدر آیت الله طالقانی در خانه آنان جلسات مذهبی برگزار می کرد، با توجه به فضای فکری زمان خود اصالت علم تجربی (Science) و افکار لیبرال «آزادی» و «دموکراسی» برایش بسیار بااهمیت بود. مطالعات دوره جوانی و به ویژه تحصیلات او در اروپا و منفعل شدن از پیشرفتهای مادی دنیای غرب، او را بر آن داشته بود تا ضمن حفظ روحیه مذهبی خود، اسلام را با تفکرات لیبرال جدید درآمیزد و اندیشه ای التقاطی بیافریند.
اثبات طهارت آب کر از طریق قوانین علوم تجربی (بیوشیمی، فیزیک، شیمی و فرمول های ریاضی) در کتاب مطهرات در اسلام و یا بررسی علمی باد و باران در قرآن علم محوری او را نشان می دهد. مهم ترین اشکال بر این شیوه برخورد با دین، این است که دین با پدیده ای سنجیده می شود که ناپایدار است. می دانیم که قوانین علمی تجربی از ثبات برخوردار نیستند و هر از چندی دانشمندان نظریه جدیدی پیش می کشند و برخی از نظریه های پیشین را باطل می کنند، بنابراین، چنین رویکردی در نهایت به زیان دین می انجامد؛ زیرا دین از منبع لایزال وحی سرچشمه گرفته و برای بشر تا ابد کارساز است و بنا کردن آن بر پایه لرزان علم تجربی تأثیر منفی فراوانی دارد.
این افکار در نهایت اثر خود را بر جوانان نهضت آزادی آشکار کرد؛ جوانانی که بعدها از نهضت جدا شدند و سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را بنیان گذاشتند. مجاهدین خلق بر مبنای اصالت علم به جای اسلام، مارکسیسم را مکتب علمی یافتند و التقاطی از اسلام و مارکسیسم پدید آوردند.
فعالیت اعضای نهضت آزادی، به رغم تلاش آنان برای پای بندی به قوانین اساسی مشروطه، خوشایند رژیم پهلوی نبود و اعضای آن از جمله آیت الله طالقانی و مهندس بازرگان در سال 1341 دستگیر شدند که محاکمه آنان در سال 1343 طول کشید. آنان به زندان از ده سال تا چهار سال محکوم شدند. (14) نهضت آزادی در جریان شتاب انقلاب اسلامی در سال 1357–1356 دوباره فعال شد.
در آستانه پیروزی انقلاب مهندس بازرگان از سوی امام خمینی به عنوان نخست وزیر دولت موقت منصوب شد؛ امّا نه ماه پس از پیروزی انقلاب به دلیل فقدان هماهنگی با امام، ارتباط با دولت آمریکا (15) و ناتوانی در پاسخگویی به خواست امت انقلابی یک روز پس از تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در 13 آبان 1358 استعفا کرد.
مهم ترین مشکل اعضای نهضت آزادی این بود که آنان به جای اینکه دین را از متخصصین، یعنی مراجع تقلید و روحانیت، اخذ کنند و یا خود در حوزه های علمیه به تحصیل جدّی بپردازند، به مطالعات فردی بسنده کردند و از منابع غیراسلامی یعنی علوم تجربی غربی بهره گرفتند. این روش، آنان را از اسلام ناب و روحانیت اصیل به تدریج دور ساخت و پیامدهای زیانباری نیز برای جامعه ایران همراه داشت.
آنان کوشیدند که در مقابل صبغه ناسیونالیستی جبهه ملی، چهره اسلامی تشیکلات خود را تقویت نمایند، امّا دکتر مصدق رابه عنوان رهبر خود پذیرفتند. اعضای نهضت آزادی در جو مارکسیستی و علم زده دانشگاه ها و روشنفکران، تلاش کردند از لغزیدن جوانان به ورطه ماتریالیسم جلوگیری کنند و اسلام را دینی نوگرا و همگام با پیشرفت علم و تمدن غربی معرفی نمایند. بر این اساس، تطبیق اسلام با علم تجربی و هماهنگ سازی اصول و مبانی اسلام با لیبرال دموکراسی را در دستور کار قرار دادند. نتیجه تلاش آنها ارائه یک چهره التقاطی از اسلام بود که در نهایت جوانان نهضت را به دلیل اعتقاد به علمی بودن مارکسیسم و تأیید نهضت آزادی بر علم تجربی به سوی مکاتب غربی یعنی مارکسیسم و لیبرالیسم سوق می داد. جهت گیری دیگر فعالیت این گروه مخالفت با استبداد دولت حاکم بود. بر این اساس، اعضای نهضت در ماجرای تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و قیام 15 خرداد در مسیر مخالفت و اعتراض علیه استبداد قرار گرفتند. تداوم مبارزه آنان و نیز مخالفت با رفراندوم انقلاب سفید به دستگیری آنان انجامید. همزمان با اوج گیری انقلاب در سال 1356 ش. اعضای نهضت نیز فعالیت خود را پی گرفتند، امّا در مقابل مشی قاطعانه و انقلابی امام خمینی، بر شیوه مبارزه مسالمت آمیز تأکید داشتند. آنان با اصل نظام سلطنت مخالفت نداشتند. (16) مهندس بازرگان رهبر نهضت در آستانه پیروزی انقلاب با سفر به پاریس تلاش کرد امام را به مبارزه مسالمت آمیز در چارچوب قانون اساسی مشروطه وا دارد، امّا امام نپذیرفت. (17) با تشکیل دولت موقت به دلیل سابقه مبارزاتی و وجهه اسلامی، مهندس بازرگان در رأس دولت موقت قرار گرفت. در جریان ارتداد اعضای جبهه ملی، امام خمینی از اعضای نهضت خواست که صف خود را از آنان جدا کنند، امّا بازرگان چنین نکرد. (18) از آن پس نهضت آزادی در موضع اپوزیسیون نظام قرار گرفته و به انتقاد و مخالفت پرداخته است. این گروه در جریان جنگ تحمیلی، پس از فتح خرمشهر، زمزمه های مخالفت با استمرار جنگ را آغاز کرد و عملکردی که شایسته آن برهه حساس باشد، از خود نشان نداد. نهضت آزادی به دلیل عملکرد منفی، گرایش به آمریکا و مبانی التقاطی در سال 1366 ش. در پی نامه وزیر کشور وقت سید علی اکبر محتشمی پور به امام خمینی غیرقانونی اعلام شد. امام (ره) در بخشی از نامه خود آورده اند:
… نهضت به اصطلاح آزادی طرفدار جدّی وابستگی کشور ایران به آمریکاست و در این باره از هیچ کوشش فروگذار نکرده است....
نهضت به اصطلاح آزادی، صلاحیت برای هیچ امری از امور دولتی یا قانون گذاری یا قضایی را ندارند و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل های جاهلانه، موجب فساد عظیم ممکن است شوند، که از ضرر گروهک های دیگر، حتی منافقین، این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است. نهضت آزادی و افراد آن از اسلام اطلاعی ندارند و با فقه اسلامی آشنا نیستند… نتیجه آنکه نهضت به اصطلاح آزادی و افراد آن، چون موجب گمراهی بسیاری از کسانی که بی اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند، می گردند، باید با آنها برخورد قاطعانه شود و نباید رسمیت داشته باشند. (19)
رهبری نهضت در حال حاضر بر عهده ابراهیم یزدی است و این شاخه، همراه نیروهای ملی- مذهبی، همچنان به فعالیت غیرقانونی خود علیه نظام اسلامی ادامه می دهد.
5-4-2. سازمان مجاهدین خلق (منافقین)
این سازمان، که به «منافقین» مشهور است، در سال 1344 ش. به دست برخی از اعضای جوان نهضت آزادی تأسیس شد. بنیانگذاران آن محمد حنیف نژاد، سعید محسن و حسن نیک بین (معروف به عبدی) بودند و سپس علی اصغر بدیع زادگان، علی باکری، علی مشکین فام، ناصر صادق، علی میهن دوست، حسین روحانی و دیگران به آن پیوستند.اوضاع سخت کشور پس از کودتای 28 مرداد و تشدید نظام دست نشاندگی در ایران و به ویژه سرکوب خونین نهضت 15 خرداد 1342، جوانان نهضت آزادی را، که از مشی مسالمت آمیز و مبارزه پارلمانی نهضت آزادی ناراضی بودند، به سوی مبارزه قهر آمیز و مسلحانه سوق می داد.
آنان به این نتیجه رسیدند که مبارزات گذشته به دلیل فقدان سازماندهی و تشکیلات مستحکم، نداشتن راهبرد و مکتب یا ایدئولوژی متناسب با نیازهای روز و رهبران و مبارزان حرفه ای با شکست مواجه شده اند. (20)
آنان براین اساس تدوین ایدئولوژی، پی ریزی سازمان و تشکیلات، تعیین راهبرد و آموزش اعضای خود را محور کار قرار دادند. تدوین ایدئولوژی مبارزه نیازمند مطالعات اولیه بود. در این باره اعضای سازمان به مطالعه کتب مورد نیاز خود پرداختند. منابع مطالعاتی آنها را علاوه بر آموزه هایی ایدئولوژیکی که در نهضت آزادی و مطالعات فردی اخذ کرده بودند، چند دسته تشکیل می داد: (21)
- منابع اصیل اسلامی مانند قرآن و نهج البلاغه؛
- آثار مهندس بازرگان مانند راه طی شده و خدا در اجتماع و تفسیر پرتوی از قرآن اثر آیت الله طالقانی؛
- کتب مارکسیستی مانند کتابچه سرخ مائو یا منشأ تکامل و حیات نوشته اپارین (مارکسیت) و چه باید کرد؟ از لنین رهبر انقلاب کمونیستی شوروی؛
- کتاب هایی درباره مبارزات مسلحانه مردم کوبا و الجزایر.
آنان براساس مطالعات یاد شده کتب التقاطی زیر را برای آموزش اعضا خویش تدوین کردند:
- شناخت، اثر حسین روحانی؛
- راه انبیاء، راه بشر، اثر محمد حنیف نژاد؛
- تکامل، اثر علی میهن دوست؛
- اقتصاد به زبان ساده، اثر محمود عسکری زاده؛
- امام حسین، اثر احمد رضایی؛
همه ی این کتابها آمیزه و التقاطی از اسلام و مارکسیسم بودند و یا بهتر است بگوییم: ظاهر اسلامی و باطن مارکسیستی.
بنیانگذاران مجاهدین خلق، سازمان و تشکیلات خود را بر اساس همین مطالعات تحکیم بخشیدند و در بحث انتخاب استراتژی یا راهبرد مبارزه با رژیم پهلوی «جنگ چریکی یا مسلحانه شهری» را مبنای کار خود قرار دادند. این راهبرد نیز کاملاً متأثر از جنبش های مارکسیستی بود.
بر این اساس آنان از سال 1347 به آموزش نظامی نیروهای سازمان پرداخته، از جمله رضا رضایی و محمود شافعی را نیز برای کسب تجربه و آموزش به اردوگاه های مبارزان فلسطینی اعزام کردند.
سازمان در سال 1349-1350 ش. کوشید تا همزمان با جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی و پس از آن به چند اقدام مسلحانه دست زند. پیش از آن سازمان چریکهای فدایی خلق- که مارکسیست و رقیب ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق بودند- در سال 1349 به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل حمله کردند. مجاهدین می خواستند با اقدامات مسلحانه از رقیب عقب نمانند. بمب گذاری در کارخانه صنایع الکتریکی تهران و فعالیتهای دیگر، در نهایت موجب لو رفتن سازمان و دستگیری سران و اعضای آن شد. افراد دستگیر شده عبارت بودند از: محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان، علی باکری، سعید محسن، بهمن بازرگانی، ناصر صادق، علی میهن دوست، محمود عسکری زاده، رضا رضایی، محمد بازرگان و مسعود رجوی. سه نفر اخیر در سال 1350 به مرکزیت سازمان پیوسته بودند. تمامی افراد مذکور به استثنای مسعود رجوی و بهمن بازرگانی اعدام شدند. مسعود رجوی سرکرده فعلی سازمان با تقاضای عفو برادرش کاظم رجوی که در سوئیس بود- و با کمک چند دانشگاهی سوئیسی از شاه- از اعدام نجات یافت. ساواک اعلام کرد که رجوی در ازای همکاری با ساواک جان خود را نجات داده است. (22) خانواده بهمن بازرگانی نیز درخواست کردند چون یکی از فرزندانشان اعدام شده، از اعدام دیگری صرف نظر کنند و پذیرفته شد. (23)
بدین روی، کادر مرکزی سازمان در 4 خرداد 1351 اعدام شدند. (24) اعدام بنیانگذاران سازمان، افراد بعدی کادر مرکزی به ویژه تقی شهرام را بر آن داشت تا در ایدئولوژی سازمان تجدید نظر کنند. آنان به این نتیجه رسیدند که رسماً مارکسیست بودن خود را اعلام کنند و از این رو، در سال 1354 برخی از اعضای سازمان رسماً اسلام را کنار گذاشته، مارکسیسم را پذیرفتند. (25) آنها در هنگام پیروزی انقلاب و پس از آن در قالب گروه «پیکار در راه آزادی طبقه کارگر» به مقابله با نظام جمهوری اسلامی پرداختند و شکست خوردند.
پس از انشعاب اعضای مارکسیست سازمان در سال 1354 و اختلافات درونی دو دسته از اعضای سازمان (مارکسیست ها و التقاطی ها)، سازمان تضعیف شد و برخی از افرادی که دستگیر نشده بودند به همراه مسعود رجوی و تعدادی که در زندان قصر بودند، کوشش های پراکنده ای برای حفظ سازمان به عمل می آورند. رجوی همزمان با اوج گیری انقلاب مردم مسلمان ایران در سال 1357 از زندان آزاد شد و با کمک سایر مجاهدین سازمان را فعال کرد.
این بخش از سازمان همچنین مواضع التقاطی و ظاهر اسلامی خود را حفظ کردند و بعدها به رهبری مسعود رجوی پس از پیروزی انقلاب اسلامی با پنهان کردن ماهیت اصلی خود به جذب جوانان و هواداران پرداختند و کوشیدند قدرت را در کشور به دست گیرند. آنان پس از اینکه نتوانستند به قدرت برسند، از سال 1360 وارد جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی شدند و با ترور شخصیتهای انقلاب، همچون شهید بهشتی، شهید رجایی و باهنر و همکاری با بنی صدر آسیبهای جانکاهی بر کشور و ملت ایران وارد ساختند و سرانجام، چون در میان مردم جایگاهی نداشتند و با مقاومت امت حزب الله روبه رو شدند، از کشور گریختند و در خارج از کشور به فعالیت علیه جمهوری اسلامی ایران و حتی همکاری با رژیم بعثی عراق پرداختند و هم اکنون نیز آلت دست بیگانگانند و به خیانت خویش ادامه می دهند.
غیر از گروه مرتدّین و گروه رجوی، گروهی نیز به رهبری لطف الله میثمی در سازمان فعال بودند. میثمی از اعضای مرتبط با جبهه ملّی و نهضت آزادی، با افکار التقاطی در سال 1348 به سازمان پیوست. هنگام اعدام بنیان گذاران سازمان، او در زندان بود. پس از آزادی در سال 1352 به فعالیت خود ادامه داد. در سال 1353 (شب 28 مرداد) هنگام ساختن بمب دستی، دو چشم و یک دستش را از دست داد. او سپس به دلیل اختلافات فکری با گروه رجوی در سال 1355 از سازمان انشعاب کرد و گروه «نهضت مجاهدین خلق» را به وجود آورد. پس از پیروزی انقلاب نیز چند بار به زندان افتاد و هم اکنون نیز مشغول فعالیتهای مطبوعاتی است.
یاد کردنی است که در اوایل فعالیت سازمان، برخی روحانیان چون می دیدند که گروهی از جوانان مسلمان در مقابل کمونیستها به مبارزه مسلحانه با رژیم شاه همت گمارده اند، به آنان کمک های مالی می کردند. از این روحانیان آیت الله طالقانی، هاشمی رفسنجانی، دعایی و… را می توان نام برد؛ امّا پس از اینکه ماهیت التقاطی و مارکسیستی اعضای سازمان آشکار گشت، به جز آیت الله طالقانی که به منظور تأثیر گذاری بر آنان تقریباً تا اواخر در ارتباط با سازمان بود، از آن دوری جستند و کمکهای مادی و معنوی خود را قطع کردند. نکته قابل توجه این است که سازمان برای اخذ تأییدیه از امام خمینی (ره) تراب حق شناس و حسین روحانی (26)، از اعضای خود را به نجف فرستاد. آنها طی چند جلسه عقاید سازمان را برای امام (ره) باز گفتند؛ امّا امام خمینی (ره) نه ایدئولوژی سازمان را تأیید کرد و نه راهبرد جنگ مسلحانه و نه اصل سازمان را پسندید. (27)
جدایی از روحانیت و بی اعتقادی به تقلید از مراجع عظام، مطالع کتب انحرافی، تأثیر پذیری از احساسات جوانی، فساد اخلاقی درون سازمانی و مهم تر از همه نافرمانی از رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی (ره)، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) را به سرنوشت شومی درانداخت که بسیاری از اعضای آن، در آغاز، حتی گمان چنین سرنوشتی را نمی بردند.
از جمله مطالبی که نباید فروگذاشت، فساد اخلاقی درون سازمان منافقین پس از تأسیس آن است. آنان به دلیل افکار مارکسیستی و التقاطی، بی قیدی و عدم تعبد به دستورات اسلامی، خانه های تیمی خود را به مراکز فساد و فحشاء تبدیل کرده بودند و یا اینکه دور از چشم سایر اعضاء به روابط نامشروع خود ادامه می دادند. برخی از اعضای منافقین در بازجویی های خود به این امر اعتراف کرده اند که قلم از ذکر آن شرمگین است. (28) فساد اخلاقی سازمان چه قبل و بعد از پیروزی انقلاب تداوم داشته است. از جمله می توان به فساد تقی شهرام و وحید افراخته اشاره کرد. وحید افراخته که بعداً اعدام شد یکی از عناصر زن باره سازمان بود که زنان و دختران زیادی را به دام فساد خود و سازمان کشانید. (29)
سازمان حتی به زنان شوهردار و فرزندان آنها نیز با توجیه مقتضیات سازمانی رحم نکرد. از جمله می توان به ازدواج نامشروع مسعود رجوی رهبر منافقین با مریم قجر عضدانلو زن ابریشم چی اشاره کرد.
5-4-3. گروه فرقان
این گروه از جمله تشکلهای دارای تفکر التقاطی بود. تفکر التقاطی چنانکه گذشت از نظر ایدئولوژیک ترکیبی از چند مکتب فکری است؛ مثلاً دو مکتب اسلام و مارکسیسم (چنان که در افکار مجاهدین خلق پیش آمده است) و یا سه مکتب، مانند اسلام، لیبرالیسم و ناسیونالیسم؛ چنان که در اندیشه های نهضت آزادی می توان چنین التقاطی را بازیافت.این تشکل را در سال 1357 اکبر گودرزی بنیان گذاشت که حدود 25 سال داشت. او به گونه سطحی با اسلام آشنا بود و مطالعات مارکسیستی داشت. پس از شکل گیری افکارش عمدتاً در سالهای 1350 تا 1355، تفکری التقاطی از اسلام و مارکسیسم پدید آورد. در سال 1356 کلاس هایی را با موضوع تفسیر قرآن بر بنیاد همین افکار در مناطق مختلف تهران، نازی آباد، سلسبیل، قلهک و جوادیه برگزار کرد و نیروهایی را برای خود فراهم آورد. نیروهای او از افکار دکتر شریعتی کاملاً متأثر بودند و حتی افراطی تر از او می اندیشیدند؛ بدین معنا که در چهارچوب تفکر اسلام منهای روحانیت، روحانیت را که از آن به عنوان «آخوندیسم» تعبیر می کردند، از اساس باطل می دانستند. آنان به زعم باطل خود می خواستند اسلام را از دست روحانیت آزاد کنند. (30) هرچند در واقع دنبال به دست گیری قدرت سیاسی بودند.
راهبرد گروه کم شمار فرقان، ترور یا حذف فیزیکی بود. بر این مبنا، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به ترور رهبران انقلاب دست زدند. نخست سپهبد محمدولی قرنی، پس از آن شهید مطهری و شهید مفتح، شهید مهدی عراقی و پسرش حسام و شهید سید محمدعلی قاضی طباطبائی را ترور کردند. در این میان، ترور حضرت آیت الله خامنه ای و هاشمی رفسنجانی و مرحوم ربانی شیرازی ناکام ماند. اعضای این گروه و رهبر آن پس از این ترورها دستگیر شدند.
اکبر گودرزی در 18 دی 1358 دستگیر و در تاریخ 3 خرداد 1359 تیرباران شد. (31)
دوری از روحانیت اصیل، ضعف بینش اسلامی، هوس رسیدن به قدرت و تأثیر پذیری عمیق از مارکسیسم از مشکلات بنیادی این گروه بود.
پی نوشت ها :
1. نک: لغت نامه دهخدا ذیل واژه التقاط، التقاط کردن. و التقاطیون و همچنین نک: سید مرتضی حسینی اصفهانی، التقاط گران و متحجران، ص 19.
2. نک: علامه محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، مترجم، محمد جواد حجتی کرمانی، جلد 9، ص 196-197.
3. نک: به التقاط گران و متحجران، سید مرتضی حسینی اصفهانی.
4. نک: خلیل ملکی، خاطرات سیاسی خلیل ملکی با مقدمه محمدعلی همایون کاتو زیان، ص 188-172.
5. نک: محمد شفیعی فر، درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی، ص 177.
6. به آثار مهندس مهدی بازرگان مراجعه شود.
7. همان، ص 177-193.
8. امام خمینی، صحیفه نور، ج 5، ص 129-130
9. نک: مهدی بازرگان و غلامعلی بازرگان، بعثت و دولت به ضمیمه خیرات و خدمات در جمهوری اسلامی ایران و بعثت در اجتماع، ص 21 به نقل از شفیعی فر، درآمدی بر مبانی فکر انقلاب اسلامی، ص 189.
10. نک: غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران ج 1، ص 397، یکی از اعضای سازمان به صراحت می گوید: منظور اصلی ما ترکیب ارزش های والای مذهب اسلام با اندیشه علمی مارکسیسم است. همان.
11. جریان ها و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران، ص 200.
12. محمد شفیعی فر، درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی، ص 177.
13. پیشین، ص 202.
14. همان، ص 202.
15. منظور ملاقات بازرگان و وزیر خارجه اش ابراهیم یزدی با برژینسکی مشاور امنیت ملی رئیس جمهور آمریکا جیمی کارتر، در الجزایر است که اعتراضات و تظاهرات مردمی را در ایران برانگیخت.
16. نک: مجتبی سلطانی، ج 1، خط سازش، ص 62-71.
17. همان، ص 102-103.
18. همان، ص 53-61.
19. امام خمینی، صحیفه نور، ج 22، ص 384. همچنین برای اطلاع بیشتر از نهضت آزادی، نک: علی باقی نصرآبادی و عبدالله شمسی، جامعه شناسی احزاب (6)، نهضت آزادی ایران.
20. نک: درآمدی بر مبانی فکری انقلاب اسلامی، شفیعی فر، ص 206-208 و تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، ج 1، غلامرضا نجاتی، ص 393-394.
21. نک: پیشین، ص 225-227.
22. نک: سرهنگ غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران (از کودتا تا انقلاب) ، ج 1، ص 407.
23. همان.
24. همان، ص 249-251. پس از اعدام کادر مرکزی، تقی شهرام، بهرام آرام و مجید شریف واقفی، مرکزیت سازمان را تشکیل دادند. دو نفر اول به دلیل تفکرات مارکسیستی با شریف واقفی که روحیه ای مذهبی داشت، مخالف بودند. آنان پس از بحث های زیاد به شریف واقفی اولتیماتوم دادند و درنهایت او را به همراه مرتضی صمدیه لباف ربودند. شریف واقفی کشته شد و صمدیه نیز گریخت، امّا به دام ساواک افتاد و او نیز کشته شد. (نک: همان) ورود شهرام به کادر مرکزی سازمان، آغاز انفجار و ارتداد در سازمان بود. پس از کشتن شریف واقفی، مرکزیت سازمان در اختیار شهرام، آرام و حسین سیاه کلاه- قاتل شریف واقفی- قرار گرفت. شکست های پی در پی سازمان باعث شد تا آنان در ایدئولوژی و راهبرد سازمان تجدید نظر کنند و در پی این تجدید نظر آنان اسلام را به کناری نهاده، مارکسیسم را برگزیدند. در طول سال 1353 تنها رهبران سازمان از این ماجرا خبر داشتند امّا در سال 1354 مسأله در سطح عمومی سازمان علنی شد. (همان، ص 251-254).
25. همان، 253-258
26. این دو نفر از اعضای مرکزیت سازمان بودند که در جریان ارتداد سازمان، مرتد شد و در سال 1357 سازمان کمونیستی پیکار را در راه آزادی طبقه کارگر تشکیل دادند و به جنگ مسلحانه با نظام اسلامی پرداختند.
27. نک: سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی (ره)، ج 3، ص 402-410.
28. نک: حمید روحانی، فسادهای اخلاقی درون سازمان، منبع اینترنت 1382/1/22، www.irandidban.comWww.irandidban.com 1382/1/22
29. همان.
30. نک: جریان ها و جنبش های مذهبی- سیاسی ایران، ص 321-326
31. همان.