صفات یک دوست خوب

چه کسانی شایسته ی دوستی اند؟ اگر در زندگی خود با دوستان زیادی برخورد کردیم کدام یک از آنان را به برادری برگزینیم؟ جواب: از آنجا که دوست تأثیر بزرگی بر انسان می گذارد باید کسی را به دوستی برگزینیم که تأثیرات خوب و مثبت داشته
جمعه، 10 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صفات یک دوست خوب
صفات یک دوست خوب

نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر



 

چه کسانی شایسته ی دوستی اند؟ اگر در زندگی خود با دوستان زیادی برخورد کردیم کدام یک از آنان را به برادری برگزینیم؟
جواب: از آنجا که دوست تأثیر بزرگی بر انسان می گذارد باید کسی را به دوستی برگزینیم که تأثیرات خوب و مثبت داشته باشد. نباید در جستجوی دوست برآییم بلکه باید در پی صفاتی برویم که یک دوست دارد. به عبارت دیگر لازم است نخست صفاتی را جستجو کنیم که ما بدانها نیاز داریم آنگاه در پی کسی برآییم که آن صفات را داراست و با او باب دوستی را بگشاییم.
این صفات کدامند؟

نخست: دانش

روایات بسیاری بر ضرورت گزینش دانشمندان، خواه دانشمندان دینی و خواه غیردینی، به عنوان دوست در زندگی تأکید می ورزند. زیرا هنگامی که با دانشمندان مجالست می کنیم دست کم باید به دانشها و آموزشهای آنان گوش بسپاریم. بنابراین، اوقات ما با آنان بیهوده نمی گذرد. حدیث شریف می فرماید:« دانش را از دهان مردان بگیر»(1) امام علی(ع) می فرماید:« بهترین همنشینان و دوستان تو دانشمندان و بردباران هستند». و باز می فرماید:« در شگفتم از کسی که خواهان یاران و دوستان بسیار است اما با دانشمندان مصاحبت نمی کند.»(2)همچنین می فرماید:« بر خردمند است که با دانشمندان و نیکان، بسیار همنشینی کند.» در حدیثی دیگر آمده است:« بدانید که همنشینی با دانشمند و پیروی از او آیینی است که پیروی می شود. فرمانبرداری از او موجب کسب نیکیها و از بین رفتن بدیهاست. ذخیره ای است برای مؤمنان و در زندگی و مرگ آنان را رفعت می بخشد و هنگام مرگ نامشان به نیکی ورد زبانها می شود.»(3)
از این حدیث شریف روشن می شود که دوستی با دانشمندان یک امر مذهبی است هرچند پاره ای فواید دنیوی را نیز دربر دارد.
در حدیثی دیگر می خوانیم:« کسی که دو گام با دانشمند بردارد و دو لحظه در محضرش بنشیند و دو مسأله از او بشنود خداوند دو فردوس برایش بنا نهد که هریک دو برابر دنیا باشد»!
ما فراوان مشاهده می کنیم افرادی را که بعضی مسایل شرعی خود را نمی دانند- و شاید هفتاد سال بدین ترتیب زندگی کرده اند و عباداتشان باطل و بر باد رفته است- اما کوته زمانی با دانشمندی می نشینند و مسأله ای را از او می شنوند که همان موجب درستی اعمالشان می شود.
این فایده دینی آمیزش و دوستی با دانشمندان است، اما فایده دنیوی آن، این است که « در زندگی و مرگ مؤمنان را رفعت می بخشد و هنگام مرگ نامشان به نیکی ورد زبانها می شود». مگر نه این است که تاریخ، افراد بسیاری را که قرار بوده در فهرست از یاد رفتگان جای گیرند، صرفاً به این علت که با دانشمندان و بزرگان همنشینی گزیدند جاودانه کرده است؟ مگر نه این است که مثلاً‌ یاران و همراهان پیامبر خدا(ص) بعد از رحلت آن حضرت به عنوان «‌صحابه پیامبر» از دیگران متمایز و در تاریخ ماندگار شدند؟
آری... دوستی با دانشمند مایه فخر و سرفرازی انسان، چه در زندگی و چه پس از مرگ است. از لقمان روایت شده است:« آن که با دانشمندان مجالست کند سود برد.» و از هموست که: « فرزندم! با دانشمندان بنشین و زانو به زانوی آنان بزن، زیرا دلها با حکمت زنده می شود چنان که زمین مرده با ریزش باران».
حتی اگر مجلس دانشمند از جمعیت انبوه بود در رفتن به میان آنان و زانو به زانوی ایشان زدن نباید تردیدی به خود راه داد، زیرا همنشینی با آنان ارمغانش حکمتی است که دل را زنده می کند چنان که باران زمین خشک را.

دوم: حکمت و فرزانگی

حکما و فرزانگان دومین گروهی هستند که باید با آنان دوستی ورزید. زیرا اینان تجارب بسیاری را در اختیار دارند و قوانین زندگی را می فهمند.
حکیم ضرورتاً نباید دانشمند نیز باشد، بلکه مقصود از حکیم کسی است که تجارب زندگی او را صیقل داده و انسانی معتدل از وی ساخته باشد. پیامبرخدا(ص) می فرماید:« از دانشمندان پرسش کنید، با حکیمان و فرزانگان همسخن شوید و با بینوایان همنشینی کنید».(4) امام علی(ع) نیز می فرماید:« با حکیمان مصاحبت و با دانشمندان مجالست کن و از دنیا روی گردان.»(5)
حکیم در امور مربوط به زندگی مشاوری نیکو برای انسان است... به فرموده حدیث حکمت گمشده مؤمن است، آن را هرجا بیابد می گیرد. اسلام به ما فرمان داده است که حکمت را، هرچند از زبان دیوانگان، فرا بگیریم.
قرآن کریم در چندین آیه تصریح می کند که تعلیم حکمت یکی از اهداف فرستادن پیامبران به سوی مردم بوده است. مثلاً‌ در آیه ای می فرماید:« اوست خدایی که به میان مردمی بی کتاب پیامبری از خودشان مبعوث داشت تا آیاتش را بر آنها بخواند و کتاب و حکمتشان بیاموزد اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.»(6)

سوم: خرد

حدیث شریف می گوید:« دشمن خردمند بهتر از دوست نادان و بی خرد است.»(7) زیرا نادان می خواهد سود برساند اما زیان وارد می کند. چنین انسانی ممکن است خوش قلب هم باشد و برای خدمت به تو تلاش کند اما به جای این کار خیانت می کند. دوست نادان، بی خردی است که اخلاق آدمی را به تباهی می کشاند. در حدیث آمده است:« فساد اخلاق در معاشرت با بی خردان است و صلاح اخلاق در همنشینی با خردمندان»(8). در حدیثی دیگر می خوانیم:« جز با خردمند پرهیزکار همنشینی مکن و جز با دانشمند پاکدامن نیامیز و رازت را جز با مؤمن وفادار در میان منه». رابطه و پیوند همنشینی محکمتر از رابطه آمیزش است. زیرا آمیزش همیشه مفهوم تبادل آرا و افکار و عواطف را در بر ندارد در حالی که همنشینی به معنای بده و بستان در تمامی این امور است.
امام علی(ع) می فرماید:« آبادانی دلها در معاشرت با خردمندان است».(9) و باز می فرماید: «آن که با خردمندان همنشینی کند متانت و وقار یابد». در حدیثی دیگر آمده است:« معاشرت با خردمندان بر شرف و بزرگی می افزاید.»

چهارم: زهد و پارسایی

چهارمین گروه شایسته همنشینی و دوستی، پرهیزکاران و پارسایان هستند. آنان که آخرت را یادآور انسان می شوند و او را در راستای پایبندی به اخلاق سوق می دهند. حدیث شریف می گوید: « دوستان خود را از مردمان نیکوکار و برادرانت را از پرهیزکاران و پارسایان قرار ده» زیرا خداوند در کتابش می فرماید: « دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران».
امام صادق(ع) می فرماید:« بپرهیز از دوستی با کسی که به انگیزه طمع یا ترس یا شکست یا خوردن و یا آشامیدن خواهان توست. دوستی با پرهیزکاران را بجوی هرچند در تاریکیهای زمین باشد و عمرت را در طلب آنان فنا کن، زیرا خداوند بعد از پیامبران وجودی برتر و بهتر از آنان بر روی زمین نیافریده است و خداوند نعمتی مانند نعمت همنشینی با آنان را به بنده ای عطا نکرده است.»(10) و نیز در حدیث آمده است:« اگر مردی زاهد و بی اعتنا به دنیا را دیدید به او نزدیک شوید که چنین مردی به آدمی حکمت می آموزد.»(11) در حدیثی دیگر می خوانیم:« همنشینی با دینداران موجب شرف و بزرگی در دنیا و آخرت است..مجالس نیکوکاران به صلاح و نیکویی می کشاند و آداب دانشمندان مایه فزونی خود است.»(12)
اما پارسایی و زهد چیست؟ زاهد آن نیست که از مسؤولیتهای اجتماعی و سیاسی شانه خالی کند و از مردم کناره گیرد و زاهد آن فقیر بی چیزی نیست که برای سد رمق خویش قوت روزانه اش را نیابد. بلکه زهد مفهومی خاص دارد که نه ما بل اسلام آن را مشخص می کند.
زهد به این معنا نیست که انسان مالک چیزی نباشد بلکه بدان معناست که چیزی مالک و اختیاردار او نشود. زهد آن نیست که مال و ثروت نداشته باشی بلکه زهد آن است که دلبسته و اسیر مال نباشی. از این رو هر فقیری زاهد نیست، زیرا ممکن است که فقر نوعی زهد را بر آدمی تحمیل کند و او خود حقیقتاً خواستار آن نباشد. زاهد فقط زمانی از غیر زاهد باز شناخته می شود که مالی در اختیار داشته باشد درست مانند شناگر ماهری که جز با بودن آب شناگری اش دانسته نمی شود. بنابراین، توانگری و فقر مشخص کننده زهد آدمی نیستند بلکه آنچه نشانگر زهد یک فرد است نحوه رابطه او با مالی است که در اختیار دارد.
می گویند مردی خراسانی بر اثر خواندن کتاب« مجموعه ورّام»، که کتابی است در اخلاق و تقوا و غیره، به زهد روی آورد، اما حقیقت زهد را در نیافته بود... لذا شروع کرد به بذل و بخشش اموال خود در راه خدا تا آنجا که هرچه داشت از دست داد و خود بی نوا و تهیدست شد. او تصمیم گرفت نویسنده کتاب را که چنین تأثیری بر وی نهاده بود دیدار کند، به این منظور از خراسان به نجف اشرف رفت و در آنجا سراغ خانه این عالم بزرگوار را گرفت. خانه اش را به او نشان دادند. آن مرد با خانه ای شبیه کاخ مواجه شد. پنداشت که مردم در معرفی آن عالم به او اشتباه کرده اند اما برای آن که مطمئن شود در خانه را زد صاحب منزل بیرون آمد، آن مرد بعد از سلام پرسید: شما همان نویسنده کتاب مجموعة ورام هستید؟ گفت:‌آری. مرد گفت‌: به زیارت شما آمده ام، آن دانشمند گفت: بفرمایید و او را به درون خانه راهنمایی کرد. هنگامی که آن خراسانی وارد خانه شد با اتاق پذیرایی خیره کننده ای رو به رو شد و چون غذا برایش آوردند، سفره ای رنگین و پر از غذاهای خوشمزه مشاهده کرد. خراسانی که از این وضع متحیر و سرگشته شده بود گفت: ببخشید، من کتاب شما را خواندم و آنچنان در من تأثیر گذاشت که فقیر و تهیدست شدم و از خراسان آمدم تا زهد و پارسایی شما را ببینم. اما اکنون می بینم که منزلتان مانند منزل بزرگان است و لباستان چون لباس اشراف و خوراکتان مانند خوراک ثروتمندان. آیا شما با آن کتاب خودتان را می فریبید و به مردم دروغ می گویید؟
آن عالم گفت: خیر.. من همیشه با خودم صادق هستم.
مرد گفت: آیا به آنچه در کتاب خود گفته اید ایمان دارید؟
آن عالم گفت: البته.. به تمام مطالب کتابم ایمان دارم.
مرد گفت:‌پس این چه وضعی است که دارید؟
آن عالم گفت: بسیار خوب، آیا حاضری هم اکنون هرچه داریم از خانه زیبا و لباسهای خیره کننده و غذاهای لذیذ رها کنیم و برای ارشاد مردم و تبلیغ دین به صحراها و مزارع و روستاها برویم؟
آن خراسانی پذیرفت و هر دو نجف اشرف را ترک گفتند. حدود صد کیلومتر که از نجف دور شدند آن مرد متوجه شد که تسبیح خود را در خانه آن دانشمند در نجف فراموش کرده است. لذا از وی خواست باز گردند تا تسبیحش را بردارد. اما آن عالم بزرگوار به او گفت: من خانه و خانواده و اموال و دوستانی که داشتم همه را در یک لحظه رها کردم و خواهان بازگشت نشدم اما تو تسبیحت را فراموش کردی و حالا می خواهی ما را صد کیلومتر راه بازگردانی.. آیا این همان زهدی است که می گویی؟ من توانستم در یک لحظه خود را از هر آنچه داشتم رها کنم و این به خاطر آن است که چیزی مالک من نیست بلکه من مالک اموال خود هستم.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

بدین گونه آن دانشمند به این خراسانی درس فراموش نشدنی درباره زهد داد.
امام حسین(ع) خانه ها، اثاث، اموال و باغهای بسیاری داشت اما توانست در یک لحظه، لحظه ای که تصمیم گرفت مدینه را به قصد کوفه ترک گوید، همه آنها را واگذارد و خود را از قید و بند آنها رها سازد. آن حضرت فرزندانی چون دسته گل داشت اما همه آنان را در یک روز قربانی کرد. این است زهد و پارسایی راستین.
براساس آنچه گفتیم، انتخاب دوست زاهد به معنای انتخاب فرد فقیر و تهیدست نیست، بلکه زاهد کسی است که مملوک و دلبسته چیزی نباشد خواه ثروتمند باشد یا تهیدست و بینوا.

پنجم: نیکی و فضیلت

گروه پنجمی که آدمی باید آنها را به دوستی برگزیند مردمان بزرگوار و پایبند به فضایل و محسنات هستند. حدیث شریف می فرماید: « خوشبخت ترین مردم کسی است که با مردمان بزرگوار آمیزش داشته باشد.»(13) در حدیث دیگر آمده است:« با اهل فضایل معاشرت کن تا شریف و بزرگوار گردی».(14)
اگر در پی شرافت و بزرگواری هستیم باید- براساس این حدیث- با مردمان با فضیلت و نیکوکار همنشینی کنیم، زیرا خلق و خوهای نیک به طور ناخودآگاه به انسان منتقل می شود و آدمی، هرگاه در جمع افرادی نیکوکار به سر برد، بتدریج نیکوکار می شود. حدیث شریف می فرماید:« به نیکوکاران نزدیک شو تا از آنان شوی و از بدکاران دوری گزین تا از صف آنان خارج شوی»(15).

ششم: دوستی یکرنگ و صمیمی

گاه آدمی پیرامون خود دوستان فراوانی مشاهده می کند اما لزوماً همه آنان صمیمی و یکرنگ نیستند. بلکه برخی از آنها برای مال یا مقامی که داری به تو نزدیک می شوند. اینان مخلص مال و وفادار مقام تو و دوست شکم و شهوت خویشند. همینکه ثروت از تو روی برتافت و به دیگری روی آورد آنان نیز به دوستی با او روی می آورند، زیرا این گونه افراد دوست مال و ثروتمند و هر کجا برود آنان نیز در پی اش می روند.
حدیث شریف می فرماید:« بر تو باد به دوستی برادران راستین و صمیمی. زیرا آنان در وقت نعمت مایه زینت و در گاه سختی و مصیبت موجب حفظ آدمی هستند.»(16)
هنگامی که در رفاه و نعمت باشی دوست مخلص مایه زینت توست و زمانی که به سختی و گرفتاری مبتلا شوی رهایت نمی کند بلکه از لغزش و سقوط تو را حفظ می کند و از هرگونه کمک و مساعدتی به تو دریغ نمی ورزد.
در حدیث شریف آمده است: « برادر تو کسی است که در هنگام سختی رهایت نکند و در وقت لغزش دستت را بگیرد و چون از او می پرسی فریبت ندهد.»(17)
از آنجا که روایات بر امتحان دوست قبل از انتخابش تأکید می کند، می توانی در برابر او مثلاً چنین وانمود کنی که در سختی و گرفتاری هستی و آنگاه منتظر عکس العمل او شوی... آیا به تو کمک می کند؟ یا از تو می گریزد؟ آیا خود را به ناشناسی می زند یا سعی می کند که به تو خدمت و کمک کند؟
دوست حقیقی تو کسی است که به هنگام خطا و لغزش تکیه گاه و پشتیبان تو باشد. از یک سو نصیحت و ارشادت کند و از سوی دیگر به دفاع از تو برخیزد و اگر جلوگیری یا جبران لغزشت نیاز به مال دارد از کمک مالی دریغ نورزد.
همچنین دوست تو کسی است که مشاوری خوب برایت باشد و با دلی پاک و صداقتی زلال اندرزت دهد. در حدیث شریف آمده است:« کسی که در رفتارش با مردم ستم روا ندارد و در گفتارش با آنان دروغ نگوید و چون به آنها وعده دهد خلف وعده نکند، جوانمردی اش کامل، عدالتش آشکار و دوستی و برادری با او واجب است.»
پس در جستجوی دوستی برای که به مردم ستم روا نمی دارد و حق کشی نمی کند. از دوستی جستجو کن که به مردم دروغ نمی گوید، زیرا « دروغگو و مرده یکسانند». آیا می توان با مرده دوستی ورزید؟ دروغگو نیز به منزله انسان مرده است. امام کاظم (ع)می فرماید:« از آمیزش و مأنوس شدن با مردم بپرهیز مگر آن که خردمند و امینی را بیابی، پس با او انس و الفت بگیر و از بقیه بگریز چنان که از درندگان وحشی می گریزی.»
دوستی را برگزین که چون وعده دهد به وعده خویش عمل کند. هرگاه چنین صفاتی در دوستی جمع شد، جوانمردی اش کامل، عدالتش آشکار و برادری با او لازم است.

هفتم: خوی بزرگوارانه

دسته هفتمی که شایسته دوستی اند کسانی هستند که از خلق و خوی بزرگوارانه برخوردارند. صفات نیکو میوه های درخت بزرگ و پربار است. این سخن امام علی(ع) که :« هرگاه در کسی خصلتی را مشاهده کردید در جستجوی همانندهای آن برآیید»(18) تأکیدی است بر این مطلب. به همین دلیل برای آن که کسی را به دوستی و رفاقت برگزینی کافی است یک صفت خوب در او بیابی. حدیث شریف می فرماید:« فقط با کسی همنشینی کنید که شما را از پنج چیز به سوی پنج چیز فرامی خواند: از شک به یقین، از تکبر به فروتنی، از دشمنی به محبت، از ریا به اخلاص، و از گرایش به دنیا و امور آن به زهد و پارسایی»(19).
براساس این حدیث با شکاک در امور دینی و دنیوی نباید دوستی ورزید بلکه باید با کسی دوستی کرد که آدمی را از شک به یقین می برد.
نیز نباید با کسی که مردم را کوچک می شمارد و بر آنان بزرگی می کند دوستی ورزید بلکه باید با کسی طرح دوستی انداخت که پیوسته تو را به فروتنی و تواضع فرامی خواند.
همچنین نباید با کسی که با مردم دشمنی می ورزد و زبان به غیبت و ناسزاگویی از آنان می گشاید باب دوستی گشود، زیرا دوستی با اینان موجب می شود که آدمی پس از مدتی کوتاه به مردم بدبین شود و جز صفات بد و منفی آنان را نبیند مردم طبیعتاً آمیخته ای از صفات نیک و بد هستند ولی چگونه است که عده ای فقط روی صفات بد و منفی ذره بین می گذارند و درشت نمایی می کنند؟
در این زمینه روایت شده است که پیامبراکرم(ص) روزی به اصحاب خود فرمودند: چون مگس نباشید. صحابه تعجب زده پرسیدند: ای پیامبرخدا! چگونه چون مگس نباشیم؟ پیامبر فرمود:« مگر نمی بینید که مگس چیزهای تمیز و پاکیزه را رها می کند و بر روی کثافات و پلشتیها می نشیند؟»
مگس غذای فاسد را بر غذای سالم ترجیح می دهد و پیوسته به صندوق زباله پناه می برد. چنینند افرادی که تنها بدیهای مردم را می بینند و زشتیهای آنان را پراکنده می کنند و از این که نقاط منفی و ناپسند آنها را برملا کنند لذت می برند... با چنین کسانی باید قطع رابطه کرد و از آنها دوری گزید. در حدیث شریف آمده است:« با کسی دوستی کن که همنشینی با او مایه زینت تو باشد و چون به او خدمت کنی تو را حفظ کند و هرگاه کمک خواستی یاریت رساند و اگر سخن گفتی گفته ات را تصدیق کند و چون حمله بردی پشتیبانیت کند و اگر به او خوبی کردی متقابلاً به تو خوبی کند و چون عیبی از تو آشکار شد آن را بپوشاند و هرگاه نیکی دید آن را بازگو کند و اگر از او چیزی خواستی به تو دهد و اگر نخواستی در دادن آن پیشدستی کند و هرگاه گرفتاری و مشکلی به تو رسید یاریت رساند. کسی که از بدیهایش در امان باشی، همراه و همگام تو باشد، در حقایق از تو دور و جدا نشود، و هرگاه به هنگام تقسیم چیزی با یکدیگر اختلاف کردید تو را بر خود ترجیح دهد.»
چنانچه کسی به این صفات پسندیده و اخلاق فاضله آراسته باشد همنشینی و دوستی با او لازم است.
بنابراین، دوست واقعی آن است که دوستی اش مایه زینت آدمی باشد و هرگاه به او خدمت کنی نگهداریت کند و در معرض خواری و ذلت قرارت ندهد، در سختی و رفاه یاریت رساند، سخنت را تصدیق کند و گفتارت را دروغ نشمارد، اگر وارد جنگ شدی حمایت و پشتیبانیت کند، هرگاه به او نیکی کردی پاسخش را به نیکی دهد، اگر عیبی از تو آشکار شد آن را بپوشاند، اگر نیکی و خوبی دید بازگویش کند. دوست واقعی لغزشهای دوست را در بوق و کرنا نمی دهد بلکه خداگونه عیب پوشی می کند.
آیا فکر می کنی که آدمی وظیفه دارد گناهان برادرش را آشکار و افشا کند؟ یا هر بدی و گناهی که در دل شب از او می بیند روز برای مردم بازگو کند؟ این درست همان زشتی و « فاحشه» ای است که خداوند از اشاعه آن نهی فرموده است آنجا که می فرماید: « برای کسانی که دوست دارند درباره مؤمنان زشتی و منکری شایع شود، در دنیا و آخرت عذابی دردناک مهیاست.»(20)
نه تنها باید از افشای زشتیها و لغزشهای دوست خودداری ورزید بلکه کاملاً برعکس، باید همچون پروانه که زیبایی و رایحه دل انگیز گلها را منتشر می کند فضایل و خوبیهای دوستان را منتشر کنیم. زیرا نشر خوبیها و یاد کردن از فضایل، آدمی را به سمت آراسته شدن بدانها سوق می دهد، درست همانگونه که رواج دادن زشتیها و صفات ناپسند موجب می شود تا قبح آنها در اذهان از بین برود و در نظر مردم عادی جلوه کنند و درنتیجه براحتی آنها را مرتکب شوند.
می گویند در « هالیوود» ایالات متحده آمریکا شهرکی است مخصوص تهیه فیلمهای « کابویی» که آکنده از مظاهر جنایت و آدم کشی و دزدی است. لذا مردم آن شهرک عملاً به مجموعه ای آدم کش و دزد و زناکار تبدیل شده اند... چرا؟ چون گناه هرگاه رواج یابد قبح و زشتی آن در اذهان از بین می رود.
همچنین دوست واقعی تو کسی است که « چون از او چیزی خواستی به تو دهد و چون نخواستی و سکوت کردی در دادن آن پیشدستی کند.»
بسیاری از دوستان هستند که هرگاه از آنان چیزی بخواهی در دادن آن تردیدی به خود راه نمی دهند اما کمند دوستانی که در هنگام گرفتاری و سختی دوست، منتظر کمک خواهی نمانند و او را یاری رسانند.

پی نوشت ها :

1-میزان الحکمه/ ج6/ ص 535
2-غررالحکم
3-اصول کافی/ج1/ص 188
4- میزان الحکمه/ج2/ص 61
5- میزان الحکمه/ ج5/ص 301
6-جمعه/2
7- میزان الحکمه/ج5/ص 304
8- میزان الحکمه/ ج5/ص
9- میزان الحکمه/ ج5/ص 246
10- بحارالانوار/ ج74/ص 282
11- الفضیله الاسلامیه/ص 118
12- اصول کافی/ ج1/ص 39
13-میزان الحکمه/ج4/ص 464
14- غررالحکم
15- بحارالانوار/ج71/ ص 188
16-بحارالانوار/ج74/ص 187
17- بحارالانوار/ ج77/ص 269
18-الهادی الی موضوعات نهج البلاغه/ ص 227
19- بحارالانوار/ج71/ ص 189
20-نور/ 19

منبع: مدرسی، سید هادی؛ (1386)، دوستی و دوستان: مجموعه معارف اسلامی در هنر رفتار با مردم، ترجمه ی حمیدرضا شیخی و حمیدرضا آژیر، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چاپ پنجم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما