نویسنده: سید هادی مدرسی
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
مترجمان: حمیدرضا شیخی، حمیدرضا آژیر
در دعا می خوانیم:« خدایا بر محمد و خاندان او درود فرست و به هر درجه که مرا نزد خلق رفعت و بلندی عطا می کنی به همان درجه مرا در نظر خودم پست و ذلیل گردان( تا مایه غرور و تکبر من نشود) و به هر عزت که در ظاهر به من عطا فرمودی همان قدر ذلت و حقارت به باطن ذاتم کرامت فرما»(1).
بی شک دوستی برای آن که رشد کند و به بار نشیند نیازمند زمینه است و این زمینه فروتنی است. فروتنی نه علم است که خوانده شود و نه نظریه که حفظ گردد و نه سخنرانی که ایراد شود بلکه هنری است که احتیاج به تمرین دارد.
انسان براحتی می تواند موضوعی را از بعد نظری فراگیرد اما فراگرفتن عملی آن به طوری که حالت ملکه به خود بگیرد و بخشی از رفتار طبیعی او را تشکیل دهد کار دشواری است.
ما می توانیم حتی در یک دقیقه آیین رانندگی را بیاموزیم اما برای راندن ماشین و یاد گرفتن عملی رانندگی یک ماه نیاز به تمرین داریم.
تواضع و فروتنی چنین است. شناخت اصول و روش آن وقت زیادی نمی برد اما برای آن که عملاً آن را فراگیریم و بخشی از رفتار ما شود به زمان درازی احتیاج داریم.
منظور از فروتنی چیست؟ حد و مرز آن کدام است؟
از نقطه نظر اسلام، فروتنی یعنی ذلت مؤمنان نسبت به یکدیگر. قرآن کریم می فرماید:« اذلةً علی المؤمنین»« بر مؤمنان رام و خوارند»(2) ذلت به معنای اظهار کوچکی در برابر دوست نیست، بلکه به معنای احترام نهادن و فروتنی نسبت به اوست.
تفاوت زیادی است میان فروتنی برخاسته از موضع قدرت و فروتنی ناشی از ضعف. فروتنی نوع دوم یعنی ذلت همراه با احساس کوچکی، پستی و حقارت. فروتنی دروغین وزرا و روزنامه نگاران در برابر حکمران خودکامه از این قبیل است.
فروتنی حقیقی عبارت است از خضوع برخاسته از احساس احترام نسبت به دیگران. زمانی که انسان احساس می کند بنده خوب خداوند است و فروتنی او برای برادران مؤمنش فروتنی برای خداست، درحقیقت احساس عزت و سربلندی می کند.
امام علی(ع) این ویژگی انسان مؤمن را با کلماتی دلکش و زیبا توصیف کرده است آنجا که در وصف مؤمن می فرماید:« نرمخو و مهربان است. از صخره سخت تر و از بنده ذلیلتر است»(3).
بنابراین فروتنی مطلوب، افتادگی برخاسته از جائی سخت تر از صخره است نه ذلتی آمیخته به احساس کمبود و ناتوانی و نیاز به دیگران.
البته افرادی هستند که از فروتنی مردم در برابر خود احساس غرور می کنند و احساس سستی را در دیگران می پرورند. اینان احتمالاً احساس می کنند که عملاً از دیگران برتر و بزرگترند و به همین دلیل خود را شایسته فروتنی مردم می دانند. اما اسلام این حالت برتری جویی را در رفتار با مردم نمی پذیرد. و از ما می خواهد که هر نوع فروتنی برنیامده از عزت و سربلندی را به دور افکنیم.
امام علی(ع) سوار بر مرکب در راهی می رفت که ناگهان عده ای دورش را گرفتند و از پی آن حضرت روانه شدند. امام رو به آنان کرد و فرمود:« مگر نمی دانید رفتن پیاده همراه سواره موجب تباهی و فساد سواره و ذلت و خواری پیاده است»(4).
بالاتر از این، آن حضرت مردم را منع کرده از این که برای رفع نیازهای خود آبروی خویش را بریزند. امام(ع) برای ریشه کن کردن کارهای نادرست و ذلت بار از میان مسلمانان فرمود:« اگر یکی از شما احتیاجی داشت آن را طی نامه ای به اطلاع من برساند تا بدین وسیله آبرویش حفظ بماند».
یکی از نشانه های فروتنی این است که به دیگران اجازه ندهیم در برابر ما اظهار ذلت و خواری کنند. بیاییم از پیشوایان معصوم(ع) خود روش فروتنی را بیاموزیم:« نقل کرده اند که امام موسی بن جعفر(ع) بر سیاهپوستی زشت رو گذشت. امام که سواره بود از اسب خویش پیاده شد و نزد او نشست و مدت زیادی با وی صحبت کرد و چون خواست از نزدش برود به او گفت: آیا تو را نیازی هست که آن را برآورده کنیم؟ بعضی از حضّار تعجب کردند و گفتند: یا ابن رسول الله! با آن منزلت و شرافت و دانشی که داری برای چنین کسی فرود می آیی و با او می نشینی؟ امام(ع) فرمود: چرا که نه؟ او یکی از بندگان خدا و برادر دینی و همسایه مسلمان ماست و بهترین پدران، آدم(ع) و بهترین ادیان، اسلام او را به ما پیوند می دهد.
نیز روایت شده است که امام رضا(ع) در خراسان به ضیافتی خوانده شد. آن حضرت موالی و بندگان سیاه خود و عده ای دیگر را همراه خویش به آن میهمانی برد. یکی از مدعوین توانگر به امام عرض کرد: قربانت شوم کاش اینها (موالی و بندگان) را نمی آوردی!
امام به او فرمود: « ساکت باش مرد!! خداوند تبارک و تعالی یکی است، پدر یکی است و مادر یکی و پاداش فقط در برابر اعمال است».
این نمونه کوچکی از تواضع ائمه(ع) است آیا این بزرگواران در این کار خود یعنی فروتنی در برابر مردم چیزی را از دست داده اند؟!
هنر فروتنی
فروتنی و تواضع یعنی همان کارهایی را انجام دهیم که مردم انجام می دهند، یعنی این که مانند آنان باشیم، افتاده باشیم و از نشستن در پایین مجلس خودداری نکنیم و آن را کسر شأن ندانیم. و همواره به یاد داشته باشیم که ارزش جا به کسی است که در آن می نشیند نه بالعکس.مرحوم سید محمد صدر نخست وزیر عراق وقتی وارد مجلسی می شد در همان پایین مجلس می نشست و چون اصرار می کردند که در صدر مجلس بنشیند، می گفت:« هرجا صدر بنشیند همانجا صدر مجلس است». بدین وسیله او فروتنی را ترجیح می داد.
اکنون ببینیم امام علی(ع)با کسی که می خواست بر مردم برتری داشته باشد و در صدر مجلس بنشیند چگونه رفتار می کرد:
« عباد بن عبدالله اسدی می گوید: جمعه روزی نشسته بودم و علی(ع) بر منبری از آجر خطبه می خواند و ابن صوحان نیز نشسته بود. در این هنگام اشعث آمد و برای نشستن در صف اول از روی شانه های مردم عبور کرد و گفت ای امیرمؤمنان! این آدمهای سرخه مانع از آن شده اند که چهره تو را ببینم. امام از حرف او به خشم آمد. ابن صوحان گفت: امروز امیر مؤمنان خصلت پنهان عرب را آشکار خواهد کرد. پس علی(ع) فرمود:« چه کسی مرا معذور می دارد از این بینوایانی که از گرسنگی بر خود می پیچند و در هوای سوزان برای شنیدن یاد خدا جمع می شوند؟! او از من می خواهد که اینان را برانم و از ستمگران باشم؟ سوگند به آن که دانه را شکافت و مخلوقات را بیافرید از محمد(ص) شنیدم که می فرمود:«همچنان که شما در آغاز به خاطر دین با آنان[عجمها] جنگیدید. آنان بعدها به همین خاطر با شما خواهند جنگید.»
نتیجه آن که اگر انسان خود بلندمرتبه و بزرگوار باشد هرجا بنشیند آن مکان به شیشه عطری تبدیل خواهد شد که از آن شمیم گرانبهایی پراکنده شود اما اگر انسانی بی ارزش باشد مکان به او بزرگی و شرافت و ارزش نمی بخشد.
امام صادق(ع) می فرماید:« از نشانه های فروتنی این است که انسان در جایی پایین تر از مقام خویش بنشیند»(5). نیز می فرماید:« از نشانه های فروتنی این است که به نشستن در پایین مجلس رضایت دهی و به هرکس می رسی سلام کنی و جروبحث را ترگ گویی»(6).
و از نشانه های فروتنی است که «مایحتاج خود را با دست خویش حمل کنی.»
این روش به انسان تمرین فروتنی می دهد. امام علی(ع) با آن همه عظمت و بزرگی و حکومت بر پنجاه کشور در کوچه و بازار خود مایحتاج خویش را بر دوش حمل می مرد. مردم جلو می آمدند و به حضرت عرض می کردند: ای امیر مؤمنان! اجازه بده ما بار را برداریم. اما حضرت نمی پذیرفت و می فرمود:« صاحبخانه سزاوارتر به حمل آن است» و گاه می افزود:« اگر انسان باری را برای خانواده خود بر دوش کشد از شأن و کمال او کاسته نمی شود».
و از نشانه های تواضع است که:« رفتاری چون دیگران داشته باشی». همان طور که مردم برای به دست آوردن مایحتاج خود در صف می ایستند ما نیز باید در صف بایستیم و از این کار ننگ نداشته باشیم.
پیامبرخدا(ص)می فرماید:« آن که زانوی شتر را ببندد و پشمینه بپوشد از تکبر در امان ماند»(7). مقصود از بستن زانوی شتر این است که انسان شخصاً کارهای خود را انجام دهد و منتظر نباشد دیگران در این باره او را خدمت کنند.
آن حضرت درباره خود می فرمود:« من بنده ای هستم که بر روی زمین غذا می خورم، پشمینه می پوشم، زانوی شتر را می بندم، انگشتانم را می لیسم... و دعوت برده را می پذیرم. پس کسی که از سنت من روی برتابد از من نیست».
و از نشانه های تواضع است که:« آدمی میان اقران خود تفاوت نگذارد». مردم برده نیستند و هیچ کس حق ندارد بر آنان سروری کند، زیرا « همه شما از آدمید و آدم از خاک»(8). تمایز حقیقی فقط در ایمان است و تقوا، اما تمایز به علم یا پول و یا وجهه اجتماعی از تمایزات جاهلانه ای است که خداوند آنها را به رسمیت نشناخته است.
روزی یکی از دوستان را دیدم که اتومبیلی از نوع« رولزرویز» خریده بود. گفتم: امتیاز این ماشین بر دیگر ماشینها در چیست؟ گفت: به میزان شهرتی که پیدا کرده امتیازی ندارد اما به صاحب خود امتیاز(افتخار) می بخشد!!
امام علی(ع) درباره کسانی که سعی می کنند خود را از دیگران متمایز سازند مثل زیبایی زده است. آن حضرت می فرماید:« اگر کسی می خواهد به مردی دوزخی بنگرد به مردی بنگرد که نشسته است و در برابرش عده ای ایستاده اند.»
نیز از نشانه های فروتنی است که:« با مردم چنان رفتار کنیم که دوست داریم با ما رفتار کنند». در حدیثی از ابوالحسن (ع) آمده است:« فروتنی آن است که به مردم آن دهی که دوست داری به تو دهند»(9) دوست دارید مردم چگونه با شما رفتار کنند و چگونه با شما صحبت کنند و حدودی که نمی خواهید در آنها دخالت کنند چیست؟ این امور را مشخص کنید و سپس بر این اساس با مردم رفتار کنید.
بیایید با فروتنی پیامبرخدا(ص) آشنا شویم، چه آن حضرت الگو و اسوه ما در زندگی است. ایشان با فروتنی بسیار خویش نه تنها نسل همروزگار خود بلکه همه بشریت را واداشت تا به او به دیده احترام بنگرند و حرمتش نهند.
آن بزرگوار شخصاً زانوی شتر می بست، خانه جارو می کرد، گوسفند می دوشید، کفش پینه می زد، لباس وصله می کرد، با خدمتکارش غذا می خورد وقتی او خسته می شد آن حضرت به جایش گندم آرد می کرد، از بازار خرید می کرد، از خوردن طعام با دستش خجالت نمی کشید، با توانگر و بی چیز، بزرگ و کوچک، سیاه و سفید دست می داد و در گفتن سلام بر آنان پیشی می جست، لباس خانه و بیرون از خانه اش یکی بود، اگر کسی، گرچه ژنده پوش، ایشان را دعوت می کرد می پذیرفت و هرگز آنچه را در برابرش می نهادند تحقیر نمی کرد اگر چه نان بود یا آب.
آن حضرت موجب زحمتی نمی شد، نرمخو بود و بزرگوار و خوشرفتار و گشاده رو. پیوسته شاد بود بی آن که بخندد و اندوهگین بود بی آن که ترشرویی کند، در عین انعطاف پذیری دوراندیش بود، فروتن بود اما نه خوار و حقیر، بردبار بود اما مقاوم و تسلیم ناپذیر، ارزش و عظمت تواضع او از این بود که اشرف قوم خود و پاکترین و متواضعترین آنها بود.
قرآن نیز می فرماید:« إن الله لا یحبُ المتکبرین»(10) خداوند متکبران را دوست ندارد.
آری خداوند تکبر و خودبزرگ بینی را دشمن می دارد؛ زیرا همچنان که تواضع زمینه دوستی را تشکیل می دهد، تکبر زمینه پراکندگی و جدایی را به وجود می آورد. خداوند در کتاب خود فرموده است:« من آنان را که از روی کبر دعوی بزرگی کنند از آیات رحمتم رویگردان کنم»(11).
علت حقیقی تکبر دو چیز است:1- احساس بزرگی و برتری جویی که این نوع افراد اندک هستند 2- احساس حقارت و خواری. کسی که از این احساس برخوردار است سعی می کند با تحمیل کردن خود بر دیگران آن را جبران کند.
از آن جا که انسان متکبر احساس حقارت و کوچکی می کند، می کوشد با اقدام به قتل و جنایت و تباهی آفرینی به دیگران ثابت کند که از آنها بزرگتر و برتر است. شاهان و حکمرانان سرکش و مفسد و فرورفته در ورطه تکبر و غرور از این قبیل اند.
فکر می کنید که این عده در نظر خودشان هم واقعاً بزرگ هستند؟ هرگز، اینان در درون خود احساس می کنند که آدمهایی حقیر و در نظر مردم بی ارزشند. به همین دلیل سعی می کنند با زورگویی به مردم و تجاوز به انسانیت، عکس آن را ثابت کنند. و به همین علت است که پیشوای این عده یعنی فرعون ندای« انا رُبّکمُ الاعلی»(12) سر می دهد.
اما تواضع و فروتنی، برآمده از احساس سربلندی و عزت است. به همین دلیل مؤمن وقتی تجلیل و بزرگداشت مردم را نسبت به خود مشاهده می کند به خداوند پناه می برد و از حضرت او می خواهد که منزلت وی نزد مردم به تکبر یا برتری جویی بر آنان تبدیل نشود. دعاهای بسیاری نقل شده است که بنده در آنها از خداوند مسألت می کند که اگر یک درجه بر منزلتش نزد مردم افزوده شد به همان میزان در نظر خود سقوط کند.
امام صادق(ع) می فرماید:« هیچ انسانی تکبر یا گردنکشی نکرد مگر به واسطه ذلت و حقارتی که در خود یافت»(13).
آن حضرت در حدیثی دیگر می فرماید:« آن که مردم را کوچک شمارد و بر آنان بزرگی فروشد، جبار است.»
و باز می فرماید:« وارد بهشت نشود آن که در دلش به اندازه دانه خردلی تکبر باشد»(14).
تجبّر تنها از آن خداست، کبریا تنها شایسته ذات حق است و او را شریکی نیست و آن که تکبر ورزد در حقیقت با خداوند در این باره به ستیز و کشمکش برخاسته است.
خداوند در حدیثی قدسی می فرماید:
« کبریا پوشش من است و هرکس بر سر این پوشش با من کشمکش کند او را بی باکانه به دوزخ افکنم»(15).
پیامبرخدا(ص) نیز می فرماید:
« چه بد بنده ای است آن که تکبر ورزد و برتری جوید. او خدای جبار و برتر را از یاد برده است. چه بد بنده ای است آن که خودستایی و غرور پیشه کند. او خدای بزرگ و متعال را از یاد برده است. چه بد بنده ای است آن که در بی خبری و فراموشی به سر برد. او گورهای پوسیده و ویران را از یاد برده است. چه بد بنده ای است آن که گردنکشی و طغیان کند. او آغاز و انجام خود را از یاد برده است.»
آری... انسان متکبر خداوند جبار و اعلی را از یاد برده است وگرنه تکبر نمی ورزید و برتری نمی جست!
به همین دلیل عجیب نیست وقتی گفته می شود که انسانهای متکبر در رستاخیز به صورت «ذره» محشور می شوند و مردم آنها را لگد می کنند و از سردرد فریادشان به آسمان بلند می شود اما دیگر دیر شده است و « هنگام گریز نیست». حدیث شریف می گوید:« خداوند متکبران را به صورت ذره محشور می کند و مردم لگدمالشان می کنند، چون خداوند را کوچک و خوار شمرده اند»(16).
اگر به راز اهتمام اسلام به زدودن تکبر از لوح جان مردم عمیقاً بیندیشیم به این حقیقت پی خواهیم برد که:« همه سرکشیها و طغیانها ناشی از تکبر یک فرد یا یک عده است».
آیا این تکبر و خودبزرگ بینی نیست که استعمار و استثمار را پدید می آورد؟!
آری تکبر نه تنها دوستیها را به تباهی می کشاند بلکه ملتها را نیز تباه و بیچاره می کند. اینجاست که اسلام با تکبر در سرچشمه آن می جنگد، یعنی در دل انسان فردی و انسان اجتماعی. امام علی(ع) می فرماید:« در غرور مرد همین بس که به وسوسه های نفس خویش اعتماد کند و در عیب و منقصت مرد همین بس که خود را بزرگ بشمارد». در جایی دیگر می فرماید:« آن که به مردم بزرگی فروشد خوار شود». و نیز می فرماید:« بدترین آفت خرد کبر است»(17).
هیچ خردمندی را نمی یابید که به مردم بزرگی فروشد. بلکه این سبکسران هستند که خود را از همه باهوشتر و برتر می دانند. اینان به اندک دانشی که دست می یابند یا به کمترین منصبی که می رسند غرور و تکبر وجودشان را فرامی گیرد؛ چنان که گویی زمین را شکافته و یا سر به کوهها ساییده اند.
در حدیث شریف آمده است:« به میزانی که تکبر به دل انسان راه یابد - کم یا زیاد- به همان میزان از خرد او کاسته می شود»(18).
جامعه، انسان متواضع را دوست دارد و متکبر را دشمن. مردم نشست و برخاست با افراد فروتن را که بزرگی نمی فروشند و روح عزت و کرامت را در آنان می دمند، دوست دارند؛ اما همنشینی و مصاحبت با اشخاص متکبر را که پیوسته از خود دم می زنند و جز ضمیر« من» از زبانشان نمی شنوی، ناخوش دارند. امام علی(ع) می فرماید:« از رفتار خداوند با ابلیس پند بگیرید؛ زیرا عمل طولانی و تلاش پیگیر او را نادیده گرفت. او شش هزار سال که معلوم نیست از سالهای دنیا بوده یا آخرت، خداوند را عبادت کرده بود». وقتی خداوند ابلیس را، با آن که شش هزار سال عبادت کرده بود، خوار و بی مقدار کرد، چون فقط لحظه ای تکبر ورزید آیا دیگران را اگر تکبر و گردن فرازی کنند به بهشت خواهد برد.
نقل می کنند پیامبرخدا(ص) بر مردی مصروع و « دیوانه» که عده ای برگرد او جمع شده بودند، گذشت. پرسید: اینها گرد چه چیز جمع شده اند؟ عرض شد: بر گرد دیوانه ای مصروع. پیامبر به او نگریست و فرمود: این مرد دیوانه نیست بلکه بیمار است. آیا دوست دارید که دیوانه حقیقی را به شما معرفی کنم؟ عرض کردند: بفرمایید ای پیامبرخدا. فرمود: دیوانه حقیقی آن است که با تبختر راه می رود، با گوشه چشم می نگرد و از خداوند امید رحمتش را دارد در حالی که او را نافرمانی می کند! این است دیوانه حقیقی».
و آنگهی چرا باید آدمی بزرگی بفروشد و تکبر ورزد؟
تاریخ می گوید:« روزی مهلب بن ابی صفره کارگزار عبدالملک بن مروان در خراسان جامه ای از خز پوشیده بود و در کوچه و خیابان با چنان تبختر و تکبری راه می رفت که چیزی نمانده بود مردم را لگدکوب خود کند. در این حال یکی از مردم عادی با او مواجه شد و گفت: ای بنده خدا، این گونه راه رفتن را خدا و پیامبرش دشمن می دارند. مهلب گفت: وای بر تو آیا مرا می شناسی؟ مرد گفت: آری، می شناسم و افزود: تو، آغازت نطفه ای ناچیز و پایانت مرداری گندیده است و در این میان انبان پلیدی و نجاست هستی. پس تکبر چرا؟!».
پی نوشت ها :
1-صحیفه سجادیه/دعای مکارم اخلاق
2-مائده/54
3-نهج البلاغه/حکمت 323
4-بحارالانوار/ج41/ص 55
5-بحارالانوار/ج72/ص 132
6-بحارالانوار/ج72/ص 118
7-میزان الحکمه/ج8/ص 314
8-کلمه الرسول الاعظم/ص 104
9-اصول کافی/ج2/ص 124
10-نحل/22
11-اعراف/146
12-نازعات/24
13-بحارالانوار/ج73/ص 225
14-بحارالانوار/ج73/ص 235
15-کنزالعمال/ج740
16-المحجة البیضاء/ج6/ص 215
17-غررالحکم
18-بحارالانوار/ج78/ص 186