اعدام دو جوانمرد مبارز

در سحرگان یازدهم آبان 1342، دو مبارز مجاهد از جوانمردان تهران که در واقعه 15 خرداد به دفاع از حضرت امام خمینی نقش مؤثری داشتند، اعدام شدند. طیب حاج رضائی از بزن بهادرهای سابق تهران که میدان های میوه فروشی
دوشنبه، 20 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اعدام دو جوانمرد مبارز
اعدام دو جوانمرد مبارز

نویسنده: مرحوم حجت الاسلام و المسلمین علی دوانی




 

گزارشی از بازتاب شهادت طیب و حاج اسماعیل رضائی در حوزه ی علمیه قم

در سحرگان یازدهم آبان 1342، دو مبارز مجاهد از جوانمردان تهران که در واقعه 15 خرداد به دفاع از حضرت امام خمینی نقش مؤثری داشتند، اعدام شدند. طیب حاج رضائی از بزن بهادرهای سابق تهران که میدان های میوه فروشی تهران را تحت نظر داشت و حاج اسماعیل رضائی، مدت ها بود که به جرم راه انداختن تظاهرات 15 خرداد در زندان به سر می بردند و هر دو سخت شکنجه شدند، تا جائی که ناخن های طیب را کشیدند و آن دو مرد مبارز چه شکنجه ها که در زندان ندیدند.
طیب در 15 خرداد و ایام عزاداری دهه اول محرم که مردم تهران به نفع امام خمینی فعالیت می کردند و دسته به راه می انداختند و شعارهای «یا مرگ یا خمینی» می دادند، فداکاری های زیادی کرد و هم او بود که دار و دسته شعبان بی مخ را که به نفع شاه دسته راه انداخته بودند، از میدان به در برد و شاه پرستان دیروز را فدائیان خمینی کرد. حاج اسماعیل رضائی نیز از مردان با ایمان و آزاده تهران بود.
در موقع محاکمه از طیب خواستند اعتراف کند که آیت الله خمینی به او پول داده است تا بلوای 15 خرداد را راه بیندازد، ولی طیب جوانمرد حاضر نشد این تهمت را به گردن بگیرد و چنین اعترافی بکند و نوشته ای را در این خصوص امضاء نماید. برای گرفتن چنین اعترافی زجر و شکنجه زیادی دید، ولی هم او و هم همرزمش مرحوم حاج اسماعیل حاج رضائی تن به این جنایت ندادند.
شبی که روزنامه ها خبر اعدام آن دو مرد مسلمان مبارز را با حروف درشت چاپ کرده بودند، به قم رسیدند، موجی از تأثر و هیجان در حوزه علمیه برانگیخته شد. همان شب جمعی از فضلا در منزل یکی از مدرسین حوزه علمیه اجتماع کردند تا درباره کاری که ممکن بود به عنوان عکس العمل حوزه به پاس مقاومت مردانه آن دو مجاهد شهید انجام گیرد، گفتگو کنند.
پس از گفتگوی زیاد چنین نتیجه گرفتند که بهترین راه این است که به خاطر اعتراض به قتل آن دو نفر و اظهار نفرت به عمل رژیم، تمام دروس حوزه به مدت یک روز تعطیل شود. بعضی رفقا گفتند آیت الله گلپایگانی فرموده اند درس من بعد از درس آیت الله شریعتمداری شروع می شود. اگر ایشان تعطیل کنند، من هم درس را تعطیل می کنم. عده دیگری گفتند در تماسی که با آیت الله نجفی مرعشی گرفته شده، ایشان هم فرموده اند اگر این دو آقایان که ساعت درسشان پیش از من است تعطیل کنند، من هم تعطیل خواهم کرد.
سرانجام بنا گذاشتند عده ای با آیت الله شریعتمداری ملاقات کنند و از ایشان بخواهند درس را تعطیل کنند تا بقیه دروس سطح و خارج حوزه هم تعطیل شود. این کمترین کاری بود که می توانستیم برای آن پیشامد ناگوار و به پاس ارواح آن دو شهید مسلمان که فدای اهداف روحانیت شده بودند، انجام دهیم.
وقتی به ساعت نگاه کردیم، حدود 11 شب را نشان می داد و دیگر وقتی نبود که بتوان با آیت الله شریعتمداری ملاقات کرد. صبح زود هم ایشان از منزل خارج می شدند و برای شروع درس به مسجد اعظم می رفتند. لحظه حساسی بود. اگر این کار را نمی کردیم، برای حوزه علمیه خوشایند نبود که کاری برای شهدا نکرده باشد.
من گفتم صبح زود پیش از آنکه آیت الله شریعتمداری از منزل خارج شود، با ایشان ملاقات می کنم و مذاکرات این جلسه و خواست فضلای حوزه را به اطلاع ایشان می رسانم و سعی می کنم موافقت ایشان را جلب کنم. صبح زود حضور ایشان رسیدم و در حالی که بی اختیار می گریستم، جریان اعدام آن دو مجاهد شهید و وصیت نامه جالب آنها را که جرائد به تفصیل نوشته بودند، شرح دادم و گفتم: «کاری که می توانیم انجام دهیم تعطیل دروس امروز حوزه، یعنی روز بعد از اعدام آنهاست تا همه اطلاع یابند و از همدردی روحانیت نسبت به بازماندگان شهیدان آگاه شوند». آیت الله شریعتمداری هم که اشک در چشمش می گردید، گفت: «من هم وقتی دیشب روزنامه را خواندم، خیلی متأثر شدم، بسیار خوب، پس خودتان اطلاع دهید که درس فلانی امروز تعطیل است».
من هم از همان جا به مسجد اعظم رفتم و دستور دادم اعلام کنند امروز تمام دروس حوزه، از درس آقایان گرفته تا دروس پائین به خاطر حادثه دیشب تعطیل است. این خبر به همه جا رسید و تمام دروس حوزه یکپارچه تعطیل شدند. تعطیلی دروس حوزه، ساواک و شهربانی قم را غافلگیر کرد. رئیس شهربانی قم با عصبانیت به شخص منتفذی که امروز از دنیا رفته است، گفته بود: «شرم آور نیست که دوانی برای خاطر دو چاقوکش اعلام کند آقایان مراجع تقلید دروس حوزه علمیه قم را تعطیل کرده اند؟!» ولی خوشبختانه ما کار خود را کرده و نتیجه مطلوب را گرفته بودیم. نتیجه ای که در تهران و سایر شهرستان ها فوق العاده اثر بخشید.
اعلامیه زیر از طرف جمعی از مجاهدین تهران که به عنوان هیئت های مؤتلفه اسلامی خوانده می شدند و افرادی سرشناس و کوشا از بازاریان و روحانیون تهران بودند، انتشار یافت:
اعدام دو جوانمرد مبارز

اعلامیه هیئت های مؤتلفه اسلامی

به مناسبت هفتمین روز شهادت جانگداز شهدای عالی قدر اسلام
بهشت جاودان، پایان زندگی شادروانان «طیب حاج رضائی» و «حاج اسماعیل رضائی» و روسیاهی دنیا و جهنم و عذاب ابدی نصیب جنایتکاران و ستمگران است. یک بار دیگر، دیو خونخوار استعمار سیاه، در راه تأمین منافع شوم خود که انهدام هستی و اساس استقلال ملت مسلمان ایران و محو آثار مقدس شعائر دین خداست، چنگال از آستین جنایت به در آورد و ریشه حیات فرزند شجاع و از جان گذشته ملت حقیقی ایران را قطع نمود و با آغاز محاکمه قلابی و فرمایشی در پادگان عشرت آباد و تشدید فشار و مضیقه بر شخصیت های عالی قدر مذهبی و سیاسی، آخرین پرده های تزویر و ریا را از چهره منحوس خود برداشت و ماهیت شیطانی خویش را نمایان ساخت. سیاست های خانمان بر باد ده و استقلال شکن و ضد دین بیگانه تصور می کنند با تقویت نوکران سرسپرده خود و جدال با عقاید و مقدسات و منافع و آزادی ما می توانند ملتی را که در راه به دست آوردن آزادی و تأمین استقلال سیاسی خود قیام کرده است، سرکوب کنند و با قتل عام و زندان و شکنجه و تیرباران و تشکیل محاکم فرمایشی و تسلط اجانب و اوباش سازمان امنیت، بر جان و مال و ناموس و سرنوشت مردم بتازند و به نقشه های پلید خویش جامه عمل بپوشانند.
سال هاست که به یاری خدای بزرگ و قهار و به همت والای فرزندان شجاع اسلام، تمام این نقشه ها در کشورهای اسلامی، خصوصاً ایران برملا گردیده و طراحان این جنایات، برای خاطر ارعاب مردم محروم و ستمدیده، سینه های فرزندان شجاع و دلیر ما را سوراخ سوراخ نموده و مغز آنان را متلاشی می کنند.
بگذار مردان آزاده ای نظیر حجت الاسلام طالقانی و مهندس بازرگان و دکتر سحابی، استادان محترم و ارزنده دانشگاه و دوستان دیگرمان در محیط ترور و وحشت و در زیر سایه سرنیزه، به دست نظامیان بی اراده ای که به اعتراف خودشان مجری فرمانند، محاکمه و محکوم شوند. بگذار پیشوای عظیم الشأن اسلام و رهبر شجاع و توانای ملت مسلمان ایران، حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی و دیگر پیشوایان بزرگوار و غیور اسلام، در زیر فشار نیروی اهریمنی و خونخوار، از آزادی محروم شوند و تحت نفرت انگیزترین روش های پلیسی قرار گیرند. بگذار گودال های بیابان های اطراف شهر از اجساد فرزندان گرسنه و ستمدیده، ولی دلیر و قهرمان این ملت پر شود تا مشعل فروزان عدالت و آزادی فروزان گردد.
در سحرگاه شنبه دو تن از دلیرترین فرزندان ایران: «طیب حاج رضائی» و «حاج اسماعیل رضائی» که با تحمل سخت ترین شکنجه های طاقت فرسا و غیرانسانی حاضر نشده بودند نسبت های خلاف حقیقت سازمان امنیت را به روحانیت بپذیرند، به جرم علاقه به دین، زیر رگبار گلوله نوکران خون آشام اجانب جان سپردند، اما نامشان زینت بخش صفحات تاریخ مبارزات ضد بیگانه گردید.
در این هفته موج نفرت عظیمی، همراه تاریخی ترین اندوه های عمومی از کشور ایران برخاست و متعاقب آن حوزه علمیه قم درس خود را تعطیل کرد و برای شادی روح آن پاک مردان مجلس تذکر ترتیب داد؛ اما در تهران حکومت دیکتاتوری با تمام ادعای ثبات سیاسی اش، از ترس خشم و نفرت مردم از برقراری مجالس یادبود آن دو شهید راه انسانیت جلوگیری کرد و بیش از پیش قلوب مردم را جریحه دار ساخت.
مردم مسلمان ایران با قلبی داغدار به بازماندگان این دو شهید تسلیت می گویند و به خون پاکشان قسم یاد می کنند که در دفاع از حریم مقدس قرآن و قطع دست عمال بیگانه از پای ننشینند و مانند این دو مرد فداکار، هرگز تسلیم اجانب و عمال او نگردند. خدای بزرگ و توجهات ولیعصر (عج) پشتیبان ما هستند.

هیئت های مؤتلفه اسلامی

با طیب و حاج اسماعیل در زندان چه کردند؟

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی محاکمه افراد متهم به دخالت در فاجعه 15 خرداد 1342 و محاکمه و محکوم ساختن شهید طیب و شهید حاج اسماعیل رضائی، در دادگاه انقلاب اسلامی مرکز انجام گرفت. این محاکمه در اوایل آذرماه سال جاری شروع شد. شرح مختصر زیر را از شماره 4 روزنامه «جمهوری اسلامی» نقل می کنیم:
فرزند مرحوم طیب در دادگاه گفت: «پدرم را شهید و خودم را 11 سال از وطن آواره کردند».
پس از پایان دفاعیات متهمین، نماینده دادستان دفاع خود را از کیفرخواست صادره علیه متهم ردیف اول، سپهبد بازنشسته احمد دولو قاجار آغاز کرد و به علت انقضای وقت جلسه، ادامه سخنان وی به جلسه هفتم دادگاه موکول شد.
جلسه هفتم: این جلسه در ساعت 5/ 4 بعدازظهر سه شنبه آغاز شد و یکی از شهود دادگاه که سخنان وی در جلسه صبح ناتمام مانده بود، مطالب خود را ادامه داد. وی گفت: من هم پس از وقایع 15 خرداد بازداشت شدم و آخرین بازپرسی را درحالی از ما گرفتند که دست هایمان را از پشت بسته بودند و ما را تهدید می کردند که در دادگاه اسمی از اماممان نبریم. به علاوه ایشان برای ما 17 نفر تقاضای اعدام کرده بود، در حالی که اصلاً پرونده ما را مطالعه نکرده بود! همچنین در جلسه اول دادگاه به خانواده های ما اعلام کردند که اگر فردا خواستید به دادگاه بیائید، باید بی حجاب باشید، در نتیجه خانواده های ما نتوانستند از جلسه دوم در دادگاه حاضر شوند. جلسه دوم به قدری طاقت فرسا بود که مرحوم طیب از من پرسید: چرا این همه زن لخت به دادگاه آورده اند؟ جواب دادم: می خواهند آنها را توی عکس پشت سر ما نشان دهند و به عنوان خانواده ما معرفی کنند.
این شاهد سپس چگونگی آغاز قیام را از روز دوم فروردین که همزمان با سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع) بود، تشریح کرد و گفت: «در آن روز بعد از سخنرانی امام و آیت الله قمی، نظامی ها ریختند و مردم را از پشت بام ها به زمین انداختند و کتک زدند. در این جریان چند نفر شهید شدند. بعد در روز 15 خرداد که دسته ها حرکت کردند، به مرحوم طیب گفته بودند جلوی دسته ها را بگیر، ولی او جواب داده بود آنها به نام امام حسین (ع) حرکت کرده اند و خودم هم عکس امام خمینی را جلوی دسته می زنم و علیه شما حرکت می کنم».
شاهد افزود: «در زندان دنده مرحوم طیب را شکستند و نگذاشتند دکتر بالای سرش بیاید. همین طور حاج اسماعیل رضائی را 23 روز و 23 شب مرتباً کتک زدند و شکنجه دادند. در تمام این مدت دستبند قپانی به دست و پای او بود و از خوراک هم محروم بود. ما 17 نفر بودیم و آقای دولو قاجار برای همه ما تقاضای اعدام کرد، ولی دادگاه بدوی به پنج نفر اعدام داد و دادگاه دوم اعدام سه نفر دیگر را هم رد کرد و تنها دو نفر اعدام شدند یکی طیب و یکی حاج اسماعیل رضائی. به علاوه آنها لگد به گردن یکی از برادران گذاشتند و مجبورش کردند پای ورقه ای را انگشت بزند که محتویات آن در روز بعد به عنوان اعترافات ما در روزنامه ها منتشر شد. این برادر ما البته بی سواد بود».
پس از آن یکی دیگر از شهود گفت: «من یکی از 17 نفر بودم و در حالی که پرونده ام فقط یک برگ بود، آقای دولو قاجار برایم تقاضای اعدام کرد. حالا هم خانواده اش در خانه های مردم می روند که جلوی شکایت ها و شهادت هایشان را بگیرند».
شاهد دیگری اظهار داشت: «قبل از دادگاه، نوزده شب تمام در محلی که نمی دانستیم کجاست زیر شکنجه بودیم. مرحوم طیب گفت: اینها می خواهند ما را همین جا بکشند. یک شب آقای دولو قاجار و نصیری معدوم و رحیمی و سرهنگ جعفری برای دیدن ما آمدند و نصیری با شلاق به صورتم زد».
شاهد دیگری گفت: «من در دادگاه بدوی به پنج سال و در تجدیدنظر به پانزده سال زندان محکوم شدم، ولی آقای دولو قاجار برایم تقاضای اعدام کرده بود، در حالی که تنها گناه من عیادت مریض ها و زخمی های واقعه 15 خرداد بود».
آنگاه فرزند طیب به نام اصغر حاج رضائی که خود شاهد قضایا بوده است، مطالبی را بیان کرد که قسمت هائی از آن به شرح زیر است:
«شکایت من تنها منحصر به این می شود که آن قدر پدرم را شکنجه داده بودند که ظرف هفتاد روز حبس چهار دنده او شکسته بود و چنان لاغر شده و تغییر قیافه داده بود که وقتی به ملاقاتش رفتیم نتوانستیم او را بشناسیم، ولی آنها حتی اجازه آوردن دکتر برای او را ندادند. حالا هم ایشان به پدرم تهمت می زند و می خواهد نام او را خراب کند. پدرم در 28 مرداد از میان کمونیست ها و شاه، شاه را انتخاب و از او دفاع کرد، چون تشخیص داد به نفع اسلام است، ولی در 15 خرداد میان اسلام و شاه، اسلام را برگزید. من در هر دو دادگاه که پدرم به اعدام محکوم شده بود، بودم. آقای دولو قاجار انگار با این 17 نفر پدرکشتگی داشت که آن همه حرارت به خرج می داد، ولی پدرم که می دانست اعدام خواهد شد می گفت شما با من طرف هستید و من برای اعدام حاضرم، ولی اینها را آزاد کنید».
فرزند طیب اضافه کرد: «علاوه بر اعدام پدرم خود مرا هم 11 سال از وطن آواره کردند. من در خارج از کشور بودم، چون در ایران اجازه شغل خصوصی و کار در ادارات را نداشتم».
پس از پایان اظهارات شهود و شاکیان، نماینده دادستان دفاعیات خود را از کیفرخواست صادره علیه تیمسار دولو قاجار به پایان برد و برای او تقاضای مجازات شرعی کرد. سپهبد دولو قاجار سرانجام بر اثر گرفتن رضایت از شاکیان خصوصی و شهادت جمعی از شهود که وی در دستگیری ها به آنها خدمت و از آزار و شکنجه یا اعدام آنها جلوگیری کرده است به چهار سال زندان محکوم گردید.
منبع: شاهد یاران، شماره 68

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.