اصول بهداشت روانی و روان درمانی ای که می توان از متون اسلامی کشف نمود، اصل لزوم توجه به ظرفیت روانی و عوامل تقویت کننده و محدود کننده آن می باشد. در آموزشهای اسلامی، ظرفیت روانی به ظرفهای عادی تشبیه گردیده است و چنین آموزش داده می شود، که بهترین ظرفیت، آن است که گنجایش بیشتری داشته باشد.(1) در تعبیر دیگری افراد بشر بر حسب ظرفیت روانی و میزان بازدهی به معادن طلا و نقره تعبیر شده اند.(2) و اصولاً میزان تعقل را بر حسب گنجایش ظرفیت روانی می دانند.(3)
براساس این تعالیم، فردی از دانش بهره مند گردیده است که قدرت ارزیابی ظرفیت خود را داشته باشد. عدم امکان ارزیابی ظرفیت روانی و موفقیت کلی فرد در جهان، نشانه جهل تلقی شده است.(4) در حقیقت موفقیت فردی و اجتماعی هر فرد بر حسب ظرفیت روانی او مشخص می گردد و انسان ایده آل کسی است که موقعیت فردی و اجتماعی خود را بر حسب میزان ظرفیت روانی خویش ارزیابی نماید.(5) توانگری به داشتن کالای بسیار نیست، بلکه بر حسب ظرفیت روانی کامل مشخص می گردد.(6) هر فرد به میزان ظرفیت و قدرت عملی خویش در مقابل خداوند مسؤول می باشد و موظف است این ظرفیت را شناسایی نموده و سعی نماید نهایت کوشش خود را برای افزایش آن و رفع عوامل محدود کننده به کار برد. انسان بر حسب ظرفیت روانی خویش در مقابله با مسائل مختلف زندگی، دیر یا زود دچار خستگی می شود، و وضع روانی او طوری است که در بعضی اوقات برای فعالیت آمادگی دارد و در بعضی موارد دچار خستگی می شود. علی (ع) بر این مساله تأکید می نماید که تنها در موقعی اقدام به کار و فعالیت و امور فکری نماییم که تمایلی نسبت به انجام آنها داشته باشیم. زیرا اگر روان انسان مجبور شود، حالت کوری پیدا می نماید و قادر به انجام کار نیست (7) و در امور عبادی نیز وضع به همین کیفیت است. در صورتی که روح، آمادگی داشته باشد می توان علاوه بر کارهای واجب، امور مستحب را هم به عهده او گذاشت ولی به هنگام خستگی، باید به واجبات بسنده کرد.(8) به منظور رفع خستگی فکری و روانی، به تنوع در مطالعه و بررسی آثار جدید که انگیزه ای در فرد ایجاد نماید، تأکید شده است.(9) پیامبر اسلام نقش علم و حکمت را در شاداب نمودن روان انسان چون نقش باران در زمین می داند.(10) در مجموع چنین استدلال می گردد که علوم مختلف، قدرت تقویت و توسعه ظرفیت روانی را دارند و هر ظرفی در اثر مظروف خود، دچار محدودیت می گردد جز روان انسان که در اثر اضافه شدن علم، توسعه بیشتری پیدا می نماید.(11) براساس نتایج حاصل از افزایش ظرفیت روانی، این حالت همواره مورد تقاضای پیامبران، از خداوند بوده و از او خواسته اند که به آنها شرح صدر عطا فرماید و در نتیجه کارهایشان را آسان سازد.(12) حداکثر شرح صدر و افزایش ظرفیت روانی حالتی است که مخصوص پیامبران الهی و برگزیدگان خدا می باشد. به عنوان مثال، خداوند با اعطای آن بر پیامبر اسلام (ص) منت گذارده و آنرا برتر از هر نعمت می داند (13) و در اثر اعطای این حالت، پیامبر (ص) قدرت مقابله با مشکلات عظیم را پیدا نموده است.
نتیجه شرح صدر مآلاً به خود فرد برمی گردد (14) و آسان شدن کارها، احساس سبکباری و جلب احترام عمومی، در حقیقت همگی نتیجه شرح صدر، و افزایش ظرفیت روانی می باشند. علامت شرح صدر دستیابی به حلم است که در قرآن به عنوان صفات پیامبران خدا معرفی شده (15) و حتی خداوند خود را به این صفت خوانده است.
البته در مورد خداوند مقصود از حلم، مهلت دادن به گناهکاران می باشد (16) که خود نوعی بردباری و حلم می باشد. صاحب نظران در اخلاق اسلامی بر اساس رهنمودهای پیشوایان اسلام، اعتقاد دارند که حلم، وجود حالت اطمینان در نفس است و در نتیجه آن، عواملی که موجب بروز خشم می گردند و مشکلات زندگی روزمره، معمولاً قادر به تحریک فرد نیستند.(17) فردی هم که خود را به حلم وادارد اگر چه هنوز این حالت در او رسوخ نیافته است، مآلاً به حلم دست خواهد یافت. در متون اسلامی صفت حلم در مقابل غضب قرار می گیرد و فرو بردن خشم از علایم افراد متقی تلقی می گردد.(18) در مجموع، میزان قدرت بدنی، فکری و روانی فرد بر حسب میزان قدرت او در مقابل عواملی که او را تحریک می نمایند سنجیده می شود.
پیامبر اسلام (ص) صریحاً بیان می نماید که قهرمانی و قدرت بدنی به برداشتن وزنه بیشتر و بر زمین زدن حریف، مشخص نمی گردد، لکن به میزان قدرت شخص در کنترل خود به هنگام خشم بستگی دارد.(19) با این تفسیر حلم نمایانگر ظرفیت روانی و قدرت بدنی، و خشم و غضب، علامت ظرفیت روانی محدود و ضعف بدنی می باشد. این برداشت عملاً در مشاهدات روزانه پزشکی کاملاً صدق می نماید و مشاهده می گردد که در دوره ی نقاهت بیماریها و به هنگام کار زیاد و فرسودگی جسمی، تحریک پذیری بروز کرده و با ایجاد تعادل، علائم فوق از بین می روند. از نظر این مکتب، راه اساسی افزایش ظرفیت روانی، پذیرش توحید می باشد.(20) همان طور که می دانید قرار گرفتن در مسیر توحید عملاً فرد را در مسیر رشد و تکامل قرار می دهد و در خط مستقیمی او را به کمال هدایت می نماید. استمرار حرکت در این مسیر، فرد را در مدارج کمال بالا می برد و در نتیجه همواره احساس آرامش، راحتی و ایمنی می نماید و پذیرش جدی نسبت به جهان و همنوعان خود پیدا می نماید و از چنان قدرت فکری برخوردار می گردد که حتی حاضر است بدی را با خوبی پاداش دهد. این روش برخورد موجب ارتباط بسیار صمیمی بین او و جهان خواهد شد و دشمنان او را به صورت دوستان صمیمی درمی آورد.(21)
در آموزشهای اسلامی حلم و گستردگی ظرفیت روانی نتیجه علو همت تلقی شده است.(22) واقعاً هم شخصی می تواند دارای این دید باشد که مسائل جزئی زندگی، فکر او را مشغول نسازند. بر همین اساس است که دستورات اکید در مورد افزایش حلم صادر گردیده (23) و حلم را یکی از انواع خیر و شعبه های عدل و ایمان تلقی می نمایند و هیچ کرامتی را مانند حلم نمی دانند.(24) میزان کمکی را که این حالت به فرد می نماید مانند کمک یک قبیله تلقی نموده (25) و وسیله پوشیدن عیوب و اشکالات شخص معرفی کرده اند.(26)
روش برخورد شخص بردبار، همواره مورد توجه جامعه قرار می گیرد و بطور طبیعی مردم همواره حق را به او داده و بر علیه فردی که بخواهد با او مشاجره و مبارزه نماید وارد عمل می شوند.(27) انسان باید همواره به این اصل توجه داشته باشد و بداند که ظرفیت افراد، کاملاً متفاوت است و روش برخورد آنها بسته به میزان ظرفیت آنهاست و در هر برخورد میزان ظرفیت طرف مقابل باید مورد توجه قرار گیرد. براساس این واقعیت است که پیامبر (ص) اعلام می دارد که ما پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه خردشان سخن گوییم.(28) علی (ع)، بهترین وسیله ای را که برای کنترل انسان توصیه می نماید، کنترل زبان است (29) و در جای دیگر سفارش می نماید که در صورتی که حلیم نیستی خود را بردبار نشان ده و به بردباری وادار.(30)
به این ترتیب از راه عادت به کنترل خویش، فرد بتدریج از ظرفیت روانی قوی برخوردار خواهد شد و در نتیجه از درگیری با افراد و با مسائل جزئی در امان خواهد بود و می تواند از نیروهای بالقوه خود در امور مهم زندگی استفاده برد.
عوامل مؤثر در ظرفیت روانی
به نظر می رسد بتوان برای ظرفیت روانی فرمولی تهیه نمود که اولاً به آن وسیله میزان ظرفیت روانی افراد را سنجید، ثانیاً سعی نمود ظرفیت روانی را افزایش داد. فرمولی را که می توان از آن دفاع نمود به قرار زیر می باشد:تجربیات تکاملی × میزان هوش × سلامت و قدرت جسمی = ظرفیت روانی
همانطور که قبلاً ذکر شد سلامت و قدرت جسمی نسبت مستقیمی با وسعت ظرفیت روانی دارد. ظرفیت روانی که در هر فرد از وسعت مشخصی برخوردار است، به هنگام سلامت، استراحت و عدم خستگی، در حداکثر میزان خود می باشد. در صورت ابتلای به بیماری، بسته به شدت آن و در دوران نقاهت و خستگی و مشکلات زندگی روزمره، میزان آن کاسته می گردد و در نتیجه علایم تحریک پذیری به درجات مختلف بروز می نماید. به همین علت در تعابیر پیامبر اسلام (ص) میزان قدرت فرد بطور کلی، به میزان خودداری و مقاومت او در مقابل خشم مشخص می گردد. در این که میزان هوش به طور مستقیم با ظرفیت روانی ارتباط دارد شکی وجود ندارد. در بررسی عقب مانده های هوشی مشاهده می نماییم که ظرفیت روانی آنها بسته به میزان هوش آنها است و در درجات هوشی پایین، تحریک پذیری، عدم درک اجتماع و توقعات کودکانه وجود دارد و با مختصر تغییری در وضع زندگی عادی، اشکالات عمده روانی و واکنشهای افراطی در نزد آنها به وجود می آیند.
تجربیات تکاملی، عنوان گسترده ای است که با مکانیسمهای بسیار پیچیده ای وارد عمل می شوند. منظور از این تجربیات، آموزشهایی هستند که فرد به صورت نظری و عملی دریافت می دارد و در نتیجه حالت سنگینی و وقار و آرامش و قدرت به او می دهند و در نتیجه فرد زندگی خود را با روشن بینی، واقع بینی و تسلط کامل ادامه می دهد. تجربیات تکاملی را می توان به صورت زیر طبقه بندی نمود:
1ــ آموزشهای خانوادگی
2ــ آموزشهای مدرسه ای
3ــ آموزشهای مذهبی
4ــ آموزشهای اجتماعی
5ــ تجربیات ضمن حرفه و شغل
6ــ همانندسازی با افراد تکامل یافته و استفاده از تجربه های دیگران.
هر کدام از عوامل فوق می توانند بر روی ظرفیت فرد اثر بگذارند ولی میزان اثر آنها بستگی به نوع آموزش و تجربه دارد و هر قدر که این آموزشها بیشتر در مسیر رشد باشند و با دلسوزی، واقع بینی، و با توجه به میزان هوش و تعقل فرد مورد استفاده قرار گیرند، ظرفیت روانی را به مقدار بیشتری توسعه خواهند داد.
با توجه به این واقعیات است که اصولاً پیشوایان اسلام پذیرش مسؤولیتهای اجتماعی را تنها با داشتن ظرفیت روانی وسیع امکان پذیر می دانند.(31)
نتایج عملی اصل افزایش ظرفیت روانی انسان
استفاده ای که از این اصل در روان درمانی فردی و گروهی می توان نمود به صورت زیر است:اصولاً این اصل را می توان نتیجه تمام اصول رشد تلقی نمود. یعنی نتیجه عملی تمام اصول رشد و تکامل، به صورت افزایش ظرفیت روانی بروز خواهد کرد و هر گونه اشکال و اختلال در آنها با کاهش ظرفیت روانی مشخص خواهد شد. در حقیقت همان طور که ذکر شد، هنگامی که سلامت بدنی و روانی، تأمین و شخص از هوش کافی برخوردار باشد و از نظر علمی و سایر تجربیات تکاملی، آموزش مناسبی دریافت کرده باشد، ظرفیت روانی گسترده تری خواهد داشت. به عبارت دیگر به هر مقدار معیارهای ایده آل سلامت روانی را در خود بیشتر پیاده کرده و در این مورد دارای تمرین بیشتری باشد، میزان گستردگی ظرفیت او بیشتر خواهد بود. با این برداشت به منظور افزایش ظرفیت روانی، علاوه بر حفظ سلامت بدنی و از بین بردن و درمان اشکالات عضوی احتمالی، باید نسبت به دستیابی به جنبه های مثبت اصول رشد، اقدام و از جنبه های منفی آنها احتراز نمود.
افزایش ظرفیت روانی را می توان به عنوان عامل اصلی در پیشگیری از اختلالات روانی واکنشی تلقی کرد. در درمان اختلالات عضوی نیز پس از فروکش کردن دوره حاد بیماری، می توان و باید با ارزیابی شخصیت بیمار و بررسی مدارهای اساسی زندگی او نسبت به افزایش ظرفیت روانی اقدام و عوامل محدود کننده ظرفیت را از بین برد.
همان طور که ذکر شد یکی از تجربیات مهم تکاملی که در افزایش ظرفیت روانی، نقش اساسی بازی می کند، پذیرش توحید و اصول مذاهب توحیدی است. وسعت ظرفیت روانی که با این آموزشها پیدا می گردد همان چیزی است که ویلیام جیمز از آن به عنوان حالت وقار و سنگینی مذهبی یاد می کند و چنین می بینیم:
آنچه من در تجربیات مذهبی اصرار دارم وقار و سنگینی است. حس مذهبی، توجه به حقایق اولیه و واقعی است که در انسان یک حس وقار و طمأنینه برمی انگیزد. در یک شخص مذهبی، حالت وقار و سنگینی، وجد و لطف و محبت و ایثار مشاهده می شود. اگر خوشی به او روی دهد خنده های جلف و سبک از او دیده نمی شود و اگر غمی به او روی نماید ناله و ناسزا از او شنیده نمی شود. این وقار و سنگینی همچون سایر سجایا از خیلی کم رنگ شروع شده و به رنگهای سیری پایان می پذیرد و هر قدر ما بکوشیم که برای این حالتها یک تعریف منجز و مشخص انتخاب کنیم از عهده بر نخواهیم آمد. البته ما باید در مطالعات خود حالاتی را که دارای رنگ کاملاً مشخص مذهبی باشند مطالعه کنیم. در حقیقت اساس در مذهب و یا اخلاق این است که ما چگونه خلقت و جهان هستی را تلقی می کنیم؟ آیا هستی و کاینات را با سختی و رنج تلقی کرده، پاره ای از آن را قبول می کنیم و قسمتی را قبول نداریم؟ یا آنکه برعکس، آنرا با آغوش باز و آکنده از عشق و محبت استقبال می کنیم؟ اخلاق محض، قوانین کلی جهان را که حاکم بر کاینات می داند از روی علم و اطلاع اطاعت می کند. اما این اطاعت با سنگینی و ملالتی خاص همراه است که در قلب، هیچ گونه حرارت و شوقی ندارد، و هیچ وقت احساس اینکه این قوانین مانند یوغی بر گردن اوست از او جدا نمی شود. اما در هیچ مذهب بر عکس، این اطاعت سرد و غم انگیز، جای خود را به استقبال و پذیرش گرم، که همه چیز زندگی را پر از لطف و خوشی و صمیمت و نشاط می سازد می دهد و در احساسات و عواطف مانند عمل، فرق بسیاری وجود دارد. اگر ما جهان هستی را با چشم تسلیم به اضطرار و ناچاری مانند فلاسفه رواقیون بنگریم، و آنرا دنیایی رنگ و رو رفته و ملالت آور بیابیم یا آنرا با شور و شوقی که افراد مذهبی به آن می نگرند نگاه کنیم، دو جهان بینی کاملاً متفاوت خواهد بود. فرق بین این دو شکل جهان بینی همان فرق بین حرکت و بی حرکتی یا مانند فرقی است که بین عقب نشینی و پیشرفتن است. هم یک مرد اخلاقی و هم یک مرد مذهبی ممکن است در مقابل شداید مقاومت نمایند. ولی یک مرد مذهبی عبوسی قیافه و گرفتگی چهره را کنار می گذارد. آنجا که مرد اخلاق به زور اراده به این چیزها بی اعتنایی می کند، مرد مذهب سرمست از عشق و عواطفی است که در این کار به اراده نیاز ندارد. مرد اخلاق در خودداری و مقاومتی که متحمل می شود، به عضلات خود فشار آورده و نفس خود را در سینه نگاه می دارد و تا آنجا که زور این پهلوان یاری می کند، کار روبراه است و اخلاق کفایت امر را به عهده دارد. اما همین که نیروی عضلانی و عصبی این پهلوان رو به ضعف رفت و یا فشار ناملایمات بیش از مقاومت شد، ناچار در زیر بار آن شداید خرد خواهد شد و هرگاه از کسی که در زیر بار این ناملایمات سنگین خرد شده توقع داشته باشیم که اراده بیشتری به خرج داده شکیبایی کند، امر محالی را توقع داشته ایم. در اینجا او نیازمند است که احساس نماید، آن روحی که جهان را نگاه داشته او را هم نگاه خواهد داشت. اینجاست که مذهب به کمک می آید و سرنوشت را در دست می گیرد. در مذهب حالت و مقامی روحانی است که در جای دیگر آنرا نمی توان یافت.(32) محقق نامبرده در جای دیگر اضافه می نماید: مذهب در عالیترین پرواز خود بسیار شورانگیز است. مذهب هم مانند عشق، امید، آرزو و سایر عواطف و تحریکات درونی، به زندگی چنان درخشندگی سحرانگیزی می دهد که به هیچ وجه نمی توان آنرا بیان و وصف کرد مگر به خود آن. هنگامی که در نبرد زندگی همه امیدها بر باد رود، وقتی که دنیا به آدمی پشت می کند، احساسات مذهبی است که دست اندرکار شده و در اندرون ما چنان شور و هیجانی برپا می سازد که ما را جوان کرده و زندگی درونی ما را که تیره و تار بوده است، دگرگون می سازد.
در زندگی مذهبی فداکاری و از خودگذشتگیهایی که در زندگی ضروری است با جان و دل قبول می شود و حتی آنجایی که فداکاری و ازخودگذشتگی هم ضروری و لازم نباشد، باز هم آن را عمل می کند تا به حد اعلای سعادت معنوی برسد. اگر مذهب نتیجه دیگری جز این امر در زندگی بشر نداشته باشد باز هم مذهب مهمترین عامل زندگی بشر است و اگر امر دیگری نتواند این نتیجه نیروبخش و آرامش ده را در زندگی ما ایجاد نماید، مذهب چرخ اصلی زندگی ما به شمار خواهد آمد و از دیده علم زیست شناسی نیز نمی توان از این نتیجه مهم صرفنظر کرد.
با بیانی که ذکر شد آموزشهای مذهبی اصیل، می توانند به عنوان محرکی امیدبخش در زندگی فردی و اجتماعی وارد عمل شوند و با افزایش تحمل فرد به مشکلات و ناراحتیهای زندگی، از بروز واکنشهای بیمارگون و افراطی در مقابل رویدادها جلوگیری نمایند. به عنوان مثال، فکر، تمایل و اقدام به خودکشی را که مآلاً ناشی از محدودیت ظرفیت روانی می باشند به طور کامل کنترل نموده و فرد را، از پناه بردن به الکلیسم و مواد مخدر و اختلالات مشابه بازمی دارند.
پی نوشت ها :
1-ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها. دلها مانند ظرفی هستند و بهتر از همه دلی است که ظرفیت آن بیشتر است. نهج الفصاحه، شماره 935. ص 189- نهج البلاغه، جلد 6- ص 1155.
2- الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه. مردم کان هایی هستند مانند معادن طلا و نقره. علامه مجلسی: سفینه البحار، جلد 2، ص 168- استاد جعفری: شرح مثنوی، جلد 4، ص 531.
3- علی علیه السلام در ضمن خطبه ای در نکوهش مردم عراق بیان می دارد که در صورتی که ظرفیت داشته باشند، با آنها آگاهی خواهد داد: «کیلا بغیر ثمن لو کان له وعاء». بی بهانه پیمان می کنم (همه چیز را یاد می دهم بدون توقع و مزد) اگر او را ظرفی باشد (استعداد داشته) نهج البلاغه، جلد 6، ص 166.
4- العالم من عرف قدره و کفی بالمرء جهلا الا یعرف قدره. انسان دانا کسی است که قدر خود را بشناسد (خود را ارزیابی کند) در نادانی یک مرد، این قدر کافی است که قدر خود را نشناسد (خود را ارزیابی نکند) نهج البلاغه، جلد1، ص 197.
5- قال علی علیه السلام: رحم الله امرء عرف قدره و لا یتجاوز طوره. خدا رحمت کند، مردی را که درباره خود محاسبه نموده خویشتن را ارزیابی کرده و از اندازه خود تجاوز نکند. استاد جعفری: شرح مثنوی، جلد 1، ص 709.
6- لیس الغنی عن کثره العرض ولکن الغنی غنی النفس، بی نیازی به فراوانی مال نیست، بی نیازی حقیقی بی نیازی ضمیر است. نهج الفصاحه، ص 504.
7- ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا، فاتوها من قبل شهوتها و اقبالها فان القلب اذا اکره عمی. محققاً دلها را خواهش و رو آوردن و رو گردانیدنی است، پس به سوی آنها بیایید (آنها را وادار نمایید) از راه خویش و رو آوردن آنها (نه از راه بی میلی) زیرا هر گاه دل (به انجام کاری) مجبور شود کور گردد (خسته و وامانده شده آنرا درست انجام ندهد). علی (ع) نهج البلاغه، ج6، ص 1165.
8- ان للقلوب اقبالا و ادبارا، فاذا فاحملوها علی النوافل و اذا ادبرت فاقتصروا بها علی الفرائض. دلها را حالت رو کردن و رو برگردانیدن (آمادگی و خستگی) است پس چون رو کردند آنها را (علاوه بر واجبات) به انجام مستحبات وادارید و هر گاه رو برگردانیدند به انجام واجبات اکتفا نمایید. علی (ع) نهج البلاغه، جلد 6، ص 1225.
9- ان هذه القلوب تمل کما تمل الا بدان فابتغوا لها طرائف الحکم. دلها نیز مانند بدن خسته می شوند برای رفع خستگی آنها از حکمت ها و دانشهای تازه و شگفت آور استفاده نمایید. علی (ع) نهج البلاغه، جلد6 ، ص 1117.
10- ان الله یحیی القلوب المیته بنور الحکمه کما یحیی الارض بوابل السماء. خداوند دلهای مرده را به نور حکمت حیات می بخشد همان طور که زمین را به باران آسمان زنده می سازد. نهج البلاغه، شماره 805، ص 163.
11- کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به. هر ظرفی در اثر چیزی که در آن می گذارند تنگ می گردد مگر ظرف علم (دل و روح انسان) که چون علم در آن راه یافت، فراخ می گردد. علی (ع) نهج البلاغه، جلد6، ص 1179.
12- قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی. موسی گفت: ای خدا، گشاده کن سینه مرا و کارم را آسان نما. سوره طه (20) آیه 25-26.
13- أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ، الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ،وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَک. آیا نگشادیم برای تو سینه ات؟ آیا نگرفتیم بار گرانت را؟ آن باری که شکست پشت ترا و بلند کردیم ما برای تو یاد و آوازه ترا. سوره انشراح (94) آیه 1-4.
14- استاد محمد تقی شریعتی، تفسیر نوین، ص 238-229.
15- إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ. ابراهیم بسیار زاری کننده به درگاه خدا و بردبار بود. سوره توبه (9) آیه 114.
- إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ. ابراهیم بردبار و بسیار اهل دعا و بازگشت به سوی خدا بود. سوره هود (11) آیه 75.
- فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ. ما مژده دادیم او (ابراهیم) را به پسری بردبار که اسماعیل بود. سوره صافات (37) آیه 101.
- وَلَکِنْ یؤَاخِذُکُمْ بِمَا کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ. سوره بقره (2) آیه 225.
- فَاعلموا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیم. سوره بقره (2) آیه 226.
-و لقد عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ. سوره آل عمران (3) آیه 155.
- وَصِیةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٌ. سوره نساء (4) آیه 12.
- إِنَّ اللَّهَ لَعَلِیمٌ حَلِیمٌ. سوره حج (22) آیه 59.
- وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ. سوره تغابن (64) آیه 17.
- إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا. سوره اسراء (17) آیه 44. إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا. سوره فاطر (35) آیه 41.
- وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَلِیمًا. سوره احزاب (33) آیه 51.
16- قاموس قرآن، جلد 2، ص 168-167.
17- ملا احمد راقی، معراج السعاده، انتشارات رشیدی، ص 184-182.
18- در قرآن مجید ضمن شرح علائم افراد متقی چنین آمده است: «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ. و خشم خود را فرو می برند و از مردم می گذرند. سوره آل عمران (3) آیه 134.
19- و خرج (ص) و قوم یدحون حجرا فقال: اشدکم من ملک نفسه عند الغضب و احملکم من عفا بعد المقدره: پیامبر (ص) روزی بیرون رفت و گروهی سنگی را پرتاب می کردند. فرمود قهرمان شما کسی است که هنگام خشم خوددار باشد و وزنه بردار کسی است که پس از توانایی درگذرد. تحف العقول، ص43.
- و قال (ص) لیس الشدید بالصرعه، انما الشدید الذی یملک نفسه عند الغضب. تحف العقول، ص 47.
20- سوره انعام (6) آیه 125. پاورقی 61، ص 225.
- أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیلٌ لِلْقَاسِیةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِین. آیا آنکس که در اثر عبودیت و خلوص بندگیش، خداوند سینه او را برای اسلام گشاده و او از جانب پروردگار در روشنی معرفت است، مانند کسی است که سینه او از شدت معصیت و کثرت غفلت تنگ است از قبول سخن حق و قساوت قلب او را گرفته است. پس وای بر کسانی که قلبهایشان برای یاد خدا سخت است. آن گروه در گمراهی آشکارند. سوره زمر (29) آیه 22.
21- وَلَا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلَا السَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَبَینَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ وَمَا یلقیاهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَمَا یلَقیاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ. نیکی و بدی یکسان نیست. بدی را به بهترین وجه دفع نما، در این صورت کسی که میان تو و او دشمنی است در اثر این رفتار نیک و پاداش بدی او با حسن سلوک، چنان دوست شود که گویی دوستی از خویشان تو است. و برنخورد کسی به این خصلت که تبدیل کند بدی کسی را به نیکی خود، مگر کسانی که صبر پیشه کردند در مصائب و شکیبایی نمودند در بلایا و برنخورده این طریقه نیک را احدی، مگر صاحبان بهره بزرگ از اخلاق و ایمان. سوره فصلت (41) آیه 34.
22- الحلم و الاناه توامان ینتجهما علو الهمه. حلم و تانی دو فرزند یک شکمند که آنها را بلندی همت و اراده پابرجا می زاید. نهج البلاغه، جلد 6، ص 1287.
23- علی (ع) در ضمن بیان انواع خیر چنین ادامه می دهد: و ان یعظم حلمک. خیر آنست که حلم و بردباری تو وسعت یابد. نهج البلاغه، ج6، ص 1118.
- علی (ع)، استواری در بردباری را یکی از شعبه های عدل و ایمان معرفی می نماید و چنین می بینیم: و من حلم لم یفرط فی امره و عاش فی الناس حمیدا. هر کس بردبار بود و در کار خود کوتاهی نمی نماید و در بین مردم خوشنام زندگی می کند. نهج البلاغه، ج6، ص 1090.
24- لا عز کالحلم. هیچ عزتی مانند بردباری نیست. نهج البلاغه، ج6، ص 1130.
25- الحلم عشیره، بردباری خود قبیله است. نهج البلاغه، ج6، ص 1272.
26- الحلم غطاء ساتر و العقل حسام قاطع فاستر خلل خلقک بحلمک و قاتل هواک بعقلک. بردباری پرده پوشاننده عیبها است و عقل شمشیر برنده نفس اماره است. پس عیبهای خلق خود را با حلم بپوشان و هواهای نفسانی را با خرد بکش. نهج البلاغه، ج6، ص 1275.
27- و بالحلم عن السفیه تکثر الانصار علیه. در نتیجه بردباری در مقابل سفیه، یاوران فرد زیاد می شوند. نهج البلاغه، ج6، ص 1175.
- اول عوض الحلیم من حلمه ان الناس انصاره علی الجاهل. نخستین عوض و سود بردبار در مقابل بردباریش این است که مردم در برابر جاهل و نابردبار یاور او می گردند. نهج البلاغه، ج6، ص 1170.
28- انا معشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم. ما پیامبران مأموریم که با مردم به اندازه خودشان سخن گوییم. پیامبر (ص) تحف العقول، ص 36.
29-علی (ع) کنترل زبان را وسیله ای برای حفظ افکار می داند و چنین می بینیم: و حفظ ما فی الوعاء بشد الوکاء. نگهداری چیزی که در ظرف است به استواری بند آن است. نهج البلاغه، ج6، ص 930.
30- ان لم تکن حلیما فتحلم، فانه قل من تشبه بقوم الا اوشک ان یکون منهم. اگر بردبار نیستی، خود را به بردباری وادار، زیرا کم می شود که کسی خود را به گروهی مانند نماید و از ایشان نشود (هر خصلت که رفتار عادی شخص نباشد و خود را به آن وادارد عادت می شود و عادت طبیعت ثانویه است. این گفتار دلیل بر آن است که تبدیل اخلاق و صفات ممکن است) علی (ع)، نهج البلاغه، ج6، ص 1170.
31- آله الریاسه سعه الصدر، ابزار ریاست داشتن ظرفیت روانی وسیع می باشد. علی (ع) نهج البلاغه، جلد 6، ص 1169.
32- ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه قائنی.