بیعت نزد لغویان
الف) خلیل بن احمد فراهیدی: بیعت دست به دست هم دادن بر ایجاب بیع و معاملهاست، هم چنین به معنای دست به هم دادن برای اطاعت نیز به کار می رود.[1]
ب) فیومی: البیعة الصفقة علی ایجاب البیع و تطلق ایضاً علی المبایعة والطاعة ومنهایمان البیعة.
[2] وی دقیقاً همان معنارا می گوید که خلیل گفته است.
ج) راغب اصفهانی: بایع السلطان (با سلطان بیعت کرد) یعنی این که فرد به ازایخدماتی که سلطان انجام می دهد پیروی و اطاعت از وی را پذیرفته و تضمین نموده استکه بدان مبایعه و بیعت می گویند.
[3]
د) ابن اثیر: وی با ذکر حدیث "الا تبایعونی علی الاسلام" می نویسد: بیعت عبارت است از معاقده و معاهده.
[4]
از آن چه گذشت ملاحظه شد که بیعت و بیع افزون بر آن که از یک ریشه و ماده هستند، دارای معنای نزدیک به هم نیز می باشند.
در سرّ این ارتباط معنوی، ارباب لغت می گویند: اصل این واژه (ب،ی،ع) دلالت بر معاقده و مبادله مال به مال دارد، و بیعت نیز چون در حقیقت نوعی مبادله و معامله است از همین ریشه گرفته شده است. ابن اثیر در ادامه معنای بیعت می افزاید: گویا هریک از آن دو [مبایعان] آن چه در اختیار دارد به طرف مقابل می فروشد و جان و اطاعت و اختیار کار خویش را به دست او می دهد.
بیعت در کلام دانش مندان
از گفته های ارباب لغت معلوم شد که بیعت در مجموع نوعی تعهد در مقابل بیعت شونده مبنی بر اطاعت از وی است.به جز لُغویان، دیگران نیز همین معنا را با حذف و یا افزودن جمله ای بیان کرده اند که در این جا به آن ها اشاره می کنیم:
ابن خلدون:
بیعت پیمان بستن برای فرمان بری و اطاعت است. بیعت کننده با امیر خویش پیمان می بندد که در امور مربوط به خود و مسلمانان، تسلیم نظر وی باشد و در هیچ چیز از امورمزبور با او به ستیز برنخیزد و تکالیفی که بر عهده وی می گذارد و وی را به انجام دادن آن مکلّف می سازد اطاعت کند؛ خواه تکالیف به دل خواه او باشد یا مخالف میلش.[5]
آیت الله منتظرى:
آن چه متبادر به ذهن است این که بیعت ماهیتا عبارت است از وسیله انشاى ولایت بعداز تحقق مقاوله و رضایت. وهمان گونه که در بیع, با تصافق دست ها انشاى بیع مى شوددر انشاى ولایت نیز چنین است.[6]
این نظر صراحت دارد که ولایت به وسیله بیعت انشا مى شود. ولى باید گفت اگرواقعا بیعت به تمام معنا و به تعبیر صاحب نظریه (طابق النعل بالنعل) همانند بیع است, بایدتمام احکام فسخ و خیارات نیز بر بیعت جارى باشد, در حالى که طبق روایات علوى بیعت قابل فسخ نیست.
آیت الله سبحانی:
بیعت این است که بیعت کننده خود را در اختیار بیعت شونده قرار می دهد وبیعت شونده سعی می کند امور او را به صورت صحیح تدبیر کند؛ گویا بیعت کننده و بیعت شونده به کاری تجاری اقدام می کنند، زیرا هرکدام از آن ها در مقابل دیگری متعهد بر کاری می شود.[7]
سخنان آیت الله سبحانی از یک سو شبیه سخن ابن خلدون است، چنان که خود بدان اعتراف دارد و از سوی دیگر مانند سخن صاحب دراسات است. از این رو همان اِشکال بر آن وارد است.
آیت الله مکارم شیرازی:
بیعت عبارت است از تعهدی که از ناحیه بیعت کننده صورت می گیرد بر این که از بیعت شونده اطاعت کند و مخالفت امر وی نکند، و گویا چیزی به او فروخته است.[8]
آن چه همه این دانش مندان بدان توافق دارند این است که بیعت از مقوله "تعهد" است و طبعاً مشمول "اوفوا با العقود" و لازم الاجراست اما در این که به وسیله انشا، انعقاد ولایت و امامت می شود یا خیر، دو نظریه اول جواب مثبت می دهد و دو نظریه اخیر جواب منفی می دهد.
اقسام بیعت
اگر چه ابتدائاً چنین به نظر می رسد که بیعت فقط یک نوع است اما با مراجعه به قرآن کریم، روایات و تاریخ، و کاربرد این واژه به خوبی روشن می شود که بیعت خود تقسیماتی دارد.اقسام بیعت از جهت اهداف و محتوا:
از این جهت می توان بیعت را به سه نوع تقسیم کرد:الف) بیعة الاتباع : این همان بیعتی است که در عقبه منا و نیز بعد از فتح مکه و اعلان اسلام، بر متابعت از خدا و رسول انجام شد. قرآن می فرماید: "یا ایها النبی اذا جاءک الم-ؤمنات یبایعنک علی ان لایشرکن بالله شیئاً ولایسرقن و لایزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یاتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فی معروف فبایعهن واستغفر لهن"
[9].
مفاد این بیعت، اطاعت از خدا و رسول است که در قالب امور اعتقادی، اخلاقی و حقوقی جلوه کرده است. این امور عبارت اند از:
شرک نورزیدن به خدا، دزدی نکردن، مرتکب فحشا نشدن، نکشتن فرزندان خود، تهمت نزدن و بالاخره نافرمانی پیامبر نکردن.
در روایتی نیز آمده که عبادة بن صامت گفت: بایعنا رسول الله علی السمع والطاعه فی العسر والیسر.))
[10]
ب) بیعة الجهاد : این همان بیعتی است که معمولاً فرمانده سپاه از نیروهای تحت امر خود می گیرد تا در میدان جنگ تا آخرین قطره خون با وی باشند. قرآن کریم به این نوع بیعت اشاره کرده و می فرماید: "ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم فمن نکث فانما ینکث علی نفسه..."
[11] این بیعت به قرینه آیات بعد، که در آن سخن از مغانم کثیره، مخلفون و... است، معلوم می شود که، بیعت ِجهاد است و مفاد و اسم پیمان صلحی هم که بسته شد خود مؤید این حقیقت است. در روایتی نیز پیامبر صریحاً فرمود: "ابایعه علی الجهاد."
[12]
ج) بیعة الخلافة و الامامة: این همان بیعتی است ِکه از عصر پیامبر و خلفا و ائمه با کیفیت مخصوص آن زمان بوده است و در امروز نیز ممکن است به اشکال دیگر خودنمایی کند. و ویژگی آن، ملاک تشخیص موافق از مخالف بودن آن است. و انجام این بیعت به معنای پذیرش ولایت امر در تمام امور و به تمام معنا است.
باید توجه داشت که بیعت متابعت و بیعت ِجهاد، خود بخشی از بیعت خلافت و
امامت است که ممکن است در برخی از موارد از نوع اخیر منفک شود و آن زمانی است کهشخص امام و خلیفه به عنوان ولی امر، بیعت جهاد را از فردی بردارد، اما بیعت امامتقابل برداشتن نیست.
تقسیم بیعت از جهت گستردگی یا ضیق دایره
الف) بیعت عام و بیعت خاص: بیعت، از این جهت می تواند شکل عام و یا خاص به خود بگیرد که در طول تاریخ اسلام مکرر مشاهده شده است. از جمله بیعت اولیه با ابوبکردر سقیفه که بیعت خاص بود و بیعت مردم با وی در مسجد پیامبر که بیعت عام بود.بیهقی می نویسد: "قدکانت طائفة منهم بایعوه قبل ذلک فی سقیفه بنی ساعده و کانتبیعته علی المنبر بیعة العامة؛ گروهی از مردم قبلاً در سقیفه با ابوبکر بیعت کرده بودند ولی بیعتی که روی منبر در مسجد صورت گرفت. بیعت عمومی بود."
[13]
علی(ع) بیعتی را که با وی انجام شد به "بیعت عمومی" توصیف می کند و می فرماید: وهذه بیعة عامة؛ این بیعتی عمومی است."
[14] "و أن العامة لم تبایعنی لسلطان غالب؛ عموم مردم با من با زور بیعت نکردند."
[15]
ب) بیعت آغازین و بیعت مجدد: از سوی دیگر بیعت ممکن است بیعت اولیه تلقی شود چنان که افراد و قبایلی به حضور پیامبر میآمدند و بر اسلام و اطاعت با وی بیعت می کردند، و در فرصتی دیگر، مخصوصاً در مواقع بحرانی برای تأکید وفاداری، مجدداً بیعت می کردندکه عنوان تجدیدبیعت به خود می گیرد که پس از این بدان اشارت خواهیم کرد.
مراتب بیعت
بامراجعه به تاریخ و روایات به روشنی درمی یابیم که بیعت دارای مراتبی است وشخص بیعت کننده به هنگام بیعت کردن می تواند حدود آن را مشخص کند.الف) بیعت تمام معیار: در روایتی عبادة بن صامت می گوید: "بایعنا رسول الله علی السمع والطاعه فی النشاط والکس وعلی النفقه فی العسر والیسر وعلی الامر بالمعروف والنهی عن المنکر وعلی ان نقول: فی الله تأخذنا لومة لائم و علی أن ننصره اذا قدم علینا یثرب فنمنعه مما نمنع منه انفسنا وازواجنا وابناءنا؛
[16]با پیامبر این گونه بیعت کردیم که هرچه بگوید بشنویم و اطاعت کنیم (سمعه وطاعه) چه در حال نشاط و خوشی و چه در حال ناخوشی، و او را کمک مالی کنیم چه در سختی و چه در آسایش، امربه معروف و نهی ازمنکر کنیم، تحت تأثیر تبلیغات و شماتت ها قرار نگیریم، به هنگام ورود پیامبر به مدینه او را یاری و حمایت کنیم؛ چنان که زن و فرزند خود را حمایت می کنیم.
سیوطی این روایت را زیر بیعت رضوان و حدیبیه نقل می کند، اما قرائن و شواهدحکایت از آن دارد که این بیعت مربوط به بیعت عقبه دوم می باشد.
ب) بیعت تا پای جان: در روایتی سلمة بن اکوع می گوید: "بایعت رسول الله تحتالشجره. قیل علی أی شیء کنتم تبایعون؟ قال: علی الموت در بیعت رضوان با پیامبر بیعت کردم. پرسیده شد بر چه چیز بیعت کردی؟ گفت: تا پای جان."
[17]
ج) بیعت در حد فرارنکردن از جنگ: در روایتی معقل بن یسار می گوید: "بایعناهعلی عن لانفر؛ با پیامبر بیعت کردیم که فرارنکنیم."
[18]
از این رو برخی از مفسران و فقها می نویسند: گاه در ضمن بیعت شرایط و حدودی برای آن قرار می دادند؛ مثلاً:
بیعت تا حد فرارنکردن، بیعت تا پای مال، بیعت تا پای جان و بیعت تا سرحد همه چیز حتی ازدست دادن زن و فرزند.
[19]
نسائی با ذکر روایاتی به یازده قسم از بیعت اشارت کرده است که عبارتند از: البیعة علی السمع والطاعه، البیعة علی أن لاتنازع، البیعة علی القول بالحق، البیعة علی القول بالعدل، البیعة علی الاثرة، البیعة علی النضح، البیعة علی ان لانفر، البیعة علی الموت، البیعة علی الجهاد، البیعه علی الهجره، البیعه علی فراق المشرک.
[20]
پینوشتها:
[1] . ترتیب کتاب العین، بیع.
[2] . مفردات، بیع.
[3] . النهایة فی غریب الحدیث والاثر، بیع.
[4] . همان.
[5] . مقدمه ابن خلدون (مترجم)، ج1، ص400.
[6] . دراسات فی ولایة الفقیة، ج1، ص523.
[7] . معالم الحکومة الاسلامیه، ص260.
[8] . انوار الفقاهة، ج1، ص517.
[9] . ممتحنه(60) آیه12.
[10] . سنن النسائی، ج7، ص38.
[11] . فتح(48) آیه10.
[12] . سنن النسائی، ج7، ص141.
[13] . الاعتقاد والهدایه الی سبیل الرشاد، ص275.
[14] . ارشاد مفید، ج1، ص235.
[15] . نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه54.
[16] . تفسیر الدرالمنثور، ج7، ص517.
[17] . همان، ص522.
[18] . همان، ص522.
[19] . همان.
[20] . سنن النسائی، ج7، ص137-143.
/ج