کاشفان آینده (1)

بزرگترین دست آورد علمی سراسر زندگیش - اثبات وجود عناصر رادیواکتیو و جداسازی آنها نوعی مکاشفه جسورانه نبود، بلکه از فداکاری ها و پافشاری های سرسختانه ای مایه می گرفت.
سه‌شنبه، 1 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کاشفان آینده (1)
کاشفان آینده(1)






 

بزرگترین دست آورد علمی سراسر زندگیش - اثبات وجود عناصر رادیواکتیو و جداسازی آنها نوعی مکاشفه جسورانه نبود، بلکه از فداکاری ها و پافشاری های سرسختانه ای مایه می گرفت.
در همه لحظات، خود را خدمتگزار در جامعه احساس می کرد و با نوعی حساسیت عمیق همواره از خشونتها و بی عدالتی های اجتماعی رنج می برد.
در 62سالگی با اینکه پنج بار چشمانش عمل شده بود، باز روزانه از 12 تا 14 ساعت کار می کرد.
پیر کوری و ماری کوری رادیوم را که در پزشکی و صنایع گوناگون کاربرد دارد و هر گرم آن در زمان زندگیشان بیش از صد هزار دلار ارزش داشت حق امتیاز آن را به رایگان در راه رفاه بشریت بخشیدند.

کوری CURIE ماری SKLODOWSKA 1867-1934

ماری سکلودوفسکا در ورشو پایتخت لهستان در 7 نوامبر 1867 تولد یافت. پدر و مادرش از روستائیان لهستان بودند که به ورشو آمدند و تحصیلات خود را گذرانیدند. پدرش دبیر فیزیک و ریاضی و مادرش مدیر یک مدرسه دخترانه و موسیقیدان بود. اما مادر در آغاز نوجوانی مانیا (ماری) درگذشت پدر هم چندی بعد مقداری از درآمد شغلی خود را از دست داد و برای گذران زندگی خانه خود را به صورت شبانه روزی درآورد و علاوه بر چهار فرزند خویش ده تن دانش آموز را نیز در پانسیون خود پذیرفت که به تدریس و تامین نیازهای زندگی آنها می پرداخت.
مانیا به پدرش اتکای فراوانی داشت و از کلاس درس فیزیک پدر استفاده می کرد، ماری دختری باهوش و پر تلاش بود.
در کودکی دانش آموزی نمونه بود که برنده جایزه ها و مدال طلا و مدال های بسیار می گردید پس از اینکه دوره متوسطه را گذرانید نخست چندان زندگی منظمی نداشت گاه به شنا، کوهنوردی، ماهیگیری، چوگان بازی و بدمینتون بازی می پرداخت، مقداری از وقت خود را به صعود کوههای کارپات گذرانید و به سورتمه سواری، کارناوال و بالماسکه پرداخت، اما چون به ورشو بازگشت به نهضت زیرزمینی لهستانی ها پیوست تا بتواند فرمانروایان روسی و عاملان دست نشانده آنها را که به مردم لهستان ستم فراوان روا می داشتند بیرون برانند و در این راه توفقیاتی در نهضت به دست آورد.
در 18سالگی ماری پرستار - مربی کودک شد. بخشی از درآمد ناچیز خود را برای خواهر بیست و یکساله اش که در پاریس پزشکی می خواند می فرستاد و از آنجا که دختری تربیت یافته بود از زندگی بی بند و بار ثروتمندان در رنج و عذاب بود. در نامه ای به یکی از خاله هایش در دسامبر 1885 درباره خانواده ای که فرزندان آنها را پرستاری و تربیت می نمود نوشت: «این خانه، خانه ی آدمهای ثروتمندی است که چون مهمان داشته باشند به زبان فرانسه غلطی سخن می گویند، پنج خدمتکار دارند. در مورد منصرف سوخت چراغها صرفه جو و به ظاهر لیبرال اما در واقع از دانش روزگار عقب مانده هستند. (17)»
در همین سال 1885 بود که درخانه مالک دیگری به استخدام درآمد که ملک کوچکی داشتند با دختر 18 ساله این خانواده دوست شد و فرصتی یافت تا به مطالعات ریاضیات و فیزیک خود ادامه دهد. حتی فرصت و اجازه یافت که عقاید سیاسی زیرزمینی خود را تبلیغ کند، در این احوال عاشق کازیمیر پسر بزرگ این خانواده شد با اینکه پدر و مادر کازیمیر به ماری علاقه داشتند اما نمی خواستند دختری فروتر از طبقه آنان عروس آنها بشود. از این رو پسر خود را با ترسانیدن اینکه اگر با این دختر ازدواج کند از دارایی خانواده محروم خواهد شد. خانواده ماساز پالسکی پسر را از ازدواج با ماری باز داشتند و کازیمیر به دانشگاه بازگشت و ماری را در غم عاشقی و پوچی گرفتار کرد.
و مانیا در اتاقش نشسته و اشک می ریزد، و برای رویایی دخترانه می گرید. برای رویایی زیبا درباره خوشبختی و ثروت برای همسری زیبا و دلباخته - اما دیگر اینها برایش وجود ندارد. مانیا پنج سال دیگر به عنوان پرستار - در خانه های مختلف کار کرد و در هر فرصت مبلغی برای کمک تحصیلی برونیا خواهرش که در دانشکده پزشکی پاریس درس میخواند می فرستاد و بقیه را برای خود پس انداز می کرد. تا در آینده نزدیک به پاریس برود و در دانشگاه سوربن به تحصیل بپردازد. برونیا خواهر مانیا در سال آخر پزشکی تحصیل می کرد که با یک دانشجوی انقلابی لهستانی بنام دلوسکی که دوره تحصیلش را به پایان رسانیده بود ازدواج کرد، چون برونیا از فداکاریهای خواهر خود مانیا شمه ای برای دلوسکی همسر خود گفت و آخرین نامه مانیا را که چنین آمده بود به وی نشان داد:
«... برای آینده ام چه نقشه ای دارم؟ - هیچ یا بهتر بگویم، آسانترین و بدیهی ترین راهی که ارزش گفتن ندارد: مادامی که بتوانم با مشکلات زندگی دست و پنجه نرم کنم، و هر زمان که دیگر نتوانستم، به این دنیای بدبختی پشت کنم. دنیایی که با رفتن من چیزی از دست نخواهد داد، همان طور که من هم چیزی را از دست نخواهم داد. ای بابا، بدبختانه، مشکلات سنگین تر از آن است که بتوان با آن دست وپنجه نرم کرد...(1)» همسر برونیا بعد از اطلاع یافتن از نامه، با تبسم گفت: «بعضی از انسانها سرسخت تر از مشکلاتی هستند که راهشان را سد می کند. نویسنده این نامه امروز فکر می کند که توانش به آخر رسیده در حالی که هنوز همه چیز پیش روی او قرار دارد. فقط به نظر می رسد که همین حالا بدستی که کمکش کند، نیاز دارد. حتی به آن هم نیاز ندارد، بلکه تنها به اشاره ای که ادامه راه را نشانش دهد ... فوراً برایش بنویس که از کارش استعفا بدهد. می تواند با ما زندگی کند و با ما غذا بخورد. هزینه سفرش را هم یک جوری فراهم می کنیم. پاییز که ترم جدید تحصیلی شروع می شود بیاید اینجا... (1)»
ظاهراً نامه برونیا به مانیا رسید چه از مانیا خواست تا به پاریس بیاید و به تحصیل ادامه دهد. مانیا سرانجام در سال 1891 (با واگن درجه چهار ترن که بیش از گنجایش مسافر داشت با کیسه ای که در کنار و کارتنی که آن را بر روی زانوان داشت و روی کارتن کتابی باز است و مشغول مطالعه است. لباس سیاهش و شال پشمی که روی سر انداخته، بیش از حد کهنه و فقیرانه است. مانتوی قهوه ایش را بطور مطمئن از یک مغازه سمساری، که لباس های کهنه خانواده ارباب را خرید و فروش می کند، خریده است. (1)»
مانیا با این حال و صورت وارد پاریس شد و به خانه خواهر و شوهر خواهرش رفت و مدتی در آنجا ماندگار شد. در این خانه شوهر به درمان بیماران می پرداخت و همسرش خانم برونیا زنان بیمار را در زمینه بیماری زنها درمان نمود. تا اینکه به زودی مانیا در دانشکده دلخواه ثبت نام کرد و به کار تحصیل خود سرگرم شد.
چندی نگذشت که مانیا جائی برای خود اجاره و از منزل خواهرش به آنجا نقل مکان کرد. پس از مدتی یعنی از ماه مارس 1892 باز از جایی به جایی دیگر نقل مکان کرد و به واسطه گرانی بلیط خود پیاده به دانشکده می رفت. پس از درس باز پیاده به خانه باز می گشت. با چند فرانکی که دکتر دلوسکی و خواهرش دکتر برونیا به وی می دادند روزگار می گذرانید و خوراکش نان و چای بود و آنقدر از گرسنگی در رنج بود که روزی در سر کلاس حالش به هم خورد و سرانجام دکتر دلوسکی او را به خانه خود برد و از او پذیرائی کردند تا حالش بهبود یافت و آنگاه با اصرار، خانه شوهر خواهر خود را ترک کرد و در همان اتاق زیر شیروانی طبقه ششم که اجاره کرده بود مسکن گزید تا اینکه روزی از فرط گرسنگی در راه پله اتاقش نقش بر زمین شد و خانم صاحبخانه پزشک خیریه را بالین دختر می رساند و دکتر از دختر می پرسد چه شد که روی پله ها افتادید، دختر جواب می دهد چشمم سیاهی رفت و بر زمین افتادم ... و می خواست از جا برخیزد که دکتر به همراه زن صاحبخانه او را به اتاق زیر شیروانی رسانیدند و دختر می خواست در آن حال سخت برخیزد و به درس خواندن بپردازد اما دکتر او را از این کار منع کرد و از او پرسید دیروز چه خوردید و دختر گفت دیروز مقداری تربچه و گیلاس خوردم. (1)»
دکتر دریافت که دختر از فرط تهیدستی و بی خوراکی به این حال و روز افتاده در این هنگام زن صاحبخانه مقداری خوراک برای دختر آورد و آن را به وی خورانید و حال دختر خوب شد. مانیا همه فکر و ذکرش امتحانهای آینده بود. جز برای شیمی و جمع و تفریق وقت نداشت. به رغم زیبائی و جذابیتش وقتی برای مردان نداشت.... اکنون تنها عاشق درسهای خود بود. با شور و شوق فراوانی درس می خواند و چندان لاغر شده بود که به نظر می رسید هر دم ممکن بود از پا درآید. اما اراده اش سبب تقویت جسمش می شد و سرانجام با روحیه نیرومندش بر همه مسائل و مشکلات پیروز شد.
در 26 سالگی یعنی در سال تحصیلی 1894-1893 لیسانس رشته فیزیک را با درجه شاگرد اولی گرفت و چند ماه بعد مبلغ ششصد روبل به خانم ماری دادند و این خود ثروتی برای یک دختر تهیدست به شمار می رفت ولی باز خانم ماری همچنان به زندگی محقرانه خود ادامه داد. و باز همچنان در طبقه ششم ساختمان در طبقه زیر شیروانی که تنگ و تاریک و سرد بود ماندگار شد. «از دریچه ای که در سقف شیب دار این اتاق کوچک قرار داشت مربع کوچکی از آسمان پیدا بود. اتاقش نه برق داشت و نه آب و نه وسیله گرما. اثاثیه اش عبارت بود از یک تختخواب آهنی و رختخوابی که از لهستان با خود آورده بود. یک بخاری یک میز چوبی سفید، یک کرسی آشپزخانه، یک لگن لباسشویی و یک چراغ الکلی به اندازه یک بشقاب کوچک که روی آن هر دفعه برای سه روزش خوراک می پخت، دو عدد بشقاب، یک چاقو، یک جفت قاشق وچنگال، یک قوری و فنجان، یک ظرف برای جوشاندن آب، سه عدد لیوان چای خوری که هر وقت برونیا و شوهرش می آمدند به رسم لهستانی ها در آنها برایشان چای می ریخت. (13)»
تار و پود زندگی این زن را امیدی بی پایان و کوششی خستگی ناپدیر تشکیل می دهد. سراسر زندگیش پر از گذشت و فضیلت و مبارزه با سختی ها و پیروزی بر آنها بود. (13)».
«ماری با تعمقی که در مطالعه داشت و تحت تاثیر هیجانی که از پیشرفتهایش به وی دست داده بود می خواست به همه دانشهای بشری آگاه شود. در سخنرانیهایی که درباره ریاضیات، فیزیک، و شیمی می شد، حضور می یافت. لوازم آزمایشگاهی را با دقت به کار می برد و دقت لازم برای انجام آزمایشهای علمی را کسب کرده بود. استادش رفته رفته تحقیقات مهمتری به ماری واگذاشت و به این ترتیب ماری قدرت و ابتکار فکر را به ظهور رسانید. (13)» ماری داشتن یک لیسانس را کافی نمی دانست و می خواست در ریاضیات و فیزیک هم لیسانس بگیرد. دوستان دانشجویش به وی احترام می گذاشتند و زیبایی و متانت و علاقه اش به تحصیل را می ستودند. اما ماری فرصت اینکه با دانشجویان خیلی دوست شود نداشت چه ماری دلباخته ریاضیات و فیزیک بود. (13)»
با اراده آهنین، فکر دقیق و هوش سرشار خود را به کار می انداخت او فوق العاده پر تلاش بود. در دو سال اول اقامتش در فرانسه به تکمیل زبان پرداخت، وی می خواست گفتن و نوشتن فرانسه را به طور علمی فرا بگیرد. در ژوئیه سال 1893 امتحانات شروع شد و ماری با التهاب و هیجان جواب ها را نوشت و در امتحانات شاگرد اول شد.
یک شب از سرما نتوانست بخوابد چراغ را روشن کرد همه لباسهایش را تا توانست پوشید بقیه را روی تختخواب ریخت اما باز هم گرم نشد از این رو صندلی را روی رختخواب قرار داد تا شاید سنگینی صندلی کمکی در گرم شدنش بکند اما این هم اثر نکرد و تا صبح لرزید. (13)»
خانم اوه EVE دختر کوچک خانم ماری کوری کتابی در شرح حال مادرش نوشته بود که به بیش از 30 زبان ترجمه و چاپ شد؛ آمده است «به فقر و تنگدستی خود افتخار می کرد، افتخار می کرد که تنها و مستقل در شهری غریب زندگی می کند. همچنان که در پرتو چراغش در اتاق محقر شب ها سرگرم کار بود. احساس می کرد سرنوشتش که تا آن زمان هنوز نامشخص بود، به نحو اسرارآمیزی مربوط به آن دسته زندگیهای متعالی می شد که او تحسینش می کرد، یعنی او خود بدل به یکی از همان همراهان ناشناسی می شد که در کنار عالمان بزرگ ادوار گذشته می زیستند و مثل او در اتاقکهای کم نورشان خود را محبوب می کردند و از زمانه ی خود جدا می شدند تا ذهن را به تحرک وادارند و از کران دانش موجود فراتر روند... این چهار سال زندگی قهرمانانه خوشترین ایام زندگی ماری کوری نبود اما از دید او کاملترین بود، زیرا تا حد امکان او را به اوج رسالت بشریش نزدیک می کرد. (2)» ماری کوری اینک 27 ساله بود و با اینکه در اولین عشق خود شکست خورده هنوز زیبایی خود را حفظ کرده بود.
در سال 1894 دکتر پیرکوری که از استادان دانشمند و پرآوازه فرانسه بود در خانه پروفسور کوالسکی KOWALSKI مهمان شد در ضمن آقای پروفسور به دکتر کوری گفت که امروز دختری لهستانی اما درس خوانده و دانشمند مهمان ماست. اگر ناراحت نباشید با هم چهار نفری چای بنوشیم. دکتر کوری خیلی مودب تر از آن بود که ناراحتی خود را از شنیدن این سخن نشان دهد. پذیرفت در حالیکه اصلاً علاقه ای به مصاحبت دختران نداشت. پروفسور در معرفی خانم ماری گفت وی تحصیلاتش را در رشته فیزیک و ریاضی در سوربون گذرانیده و اینک از طرف جمعیت حمایت از صنایع ملی ماموریت گرفته تا درباره چند نوع فولاد مختلف تحقیق کند. این ماموریت برایش خیلی اهمیت دارد، زیرا او خیلی فقیر است و اگر نتواند تحقیق درباره فولاد را تکمیل کند دیگر نمی تواند در پاریس بماند. اما او متاسفانه فاقد مهمترین چیز است: یک آزمایشگاه و مکانی که در آنجا بتواند تحقیقات و آزمایشهایش را انجام دهد.»
دکتر کوری با ناراحتی جواب می دهد: «من واقعاً تصور نمی کنم که بتوانم به این خانم کمکی بکنم» شما که می دانید آزمایشگاهی که خود من در آن کار می کنم تنها یک اتاقک چوبی قدیمی در حیاط مدرسه است.» در این گفتگوها بودند که زنگ در به صدا در آمد. و خانم صاحبخانه به دم در شتافت و با احترام فراوان خانم ماری را به اتاق پذیرائی راهنمایی می کند. (1)»
پیر کوری زن گریز با دیدن خانم ماری غرق در گفتگوهای علمی می شود و وقت رفتن پیر از ماری خواست که بار دیگر همدیگر را ببینند و تنها درباره مسائل علمی گفتگو نمایند!
ماری توانست در آزمایشگاه پروفسور شوتز نبرگر با پیرکوری همکاری کند. سال بعد یعنی در سال 1895 ماری و پیر با هم ازدواج می کنند و خانم ماری به ماری کوری معروف شد. پس از برگزاری مراسم ازدواج هر دو سوار بر دوچرخه های نو و براقشان که هدیه یکی از خویشاوندان و یکی از گرانبهاترین دارایی آن دو بود، در نخستین روزهای شیرین زندگی جدید، به سوی ییلاق رفتند. در ماه اکتبر زن و مرد جوان در خانه محقری جا گرفتند. خانه را به هیچ وجه زینت ندادند و ماری وسایل خانه ای را که دکتر کوری به آن دو داده به بهانه این که وقت گردگیری و تمیز کردن ندارند، نپذیرفت. و توافق کردند که از آمد و رفت صرف نظر کنند از این رو یک میز ودو صندلی برایشان کافی بود. (13)»
کتابهای علمی، یک چراغ نفتی و یک گلدان گل زینت بخش میزشان بود ماری صبح ها را در آزمایشگاه پیر می گذرانید و محلی را که پیر به ماری داده بود کار می کرد. پیر که به دنبال زن نابغه مورد علاقه اش می گشت، اکنون این زن کمیاب را یافته بود. همسرش واقعاً یک نابغه بود، ماری دوشادوش شوهرش در آزمایشگاه کار می کرد و مشترکاً روی مسائل مغناطیس و الکتریسیته تحقیق و مطالعه می کردند (3)». در 12 سپتامبر 1997 نخستین فرزند آن دو تولد یافت و آن دختری کوچک و زیبا بود و کودک را ایرن IRENE به معنای صلح نامیدند (13)». ماری به زندگی خانوادگی، وظیفه مادری و دانش پژوهی وفادار بود و هرگز حتی خیال هم نمی کرد که لااقل از یکی از وظایفش غفلت کند. او با ارائه شکست ناپذیرش در عشق به شوهر، فرزند و دانش کامیاب گشت (13)». در فاصله سه ماه موفقیت هائی به دست آورد: اول اینکه فرزندش به دنیا آمد، دوم نتایج نخستین تحقیقاتی را که برای انجمن حمایت صنایع ملی درباره مغناطیس کردن فولاد انجام می داد به دست آورد (13)». ماری در خانه یک زن خانه دار و در آزمایشگاه یک نفر دانشمند فیزیکدان بود به دختر بچه اش می رسید، آشپزی و خیاطی می کرد و در عین حال سرگرم بررسی مهمترین مساله علمی روز هم بود، مشکل بزرگ تحقیق برای ماری پیدا کردن جائی برای آزمایش بود، اما پیر در طبقه اول مدرسه یک اتاق گرفت. این اتاق مرطوب و نامطبوع انبار اثاثه مستعمل بود و گاه از این وسایل در ساختن وسایل کارش استفاده می کرد. نبوغ او را گوشه گیر کرده بود و تنها یک نفر را در افکارش با او شرکت می کرد و او پیر کوری بود. آری تنها فردی که ماری افکار تازه اش را برای او می گفت (13)». در 1899 به برونیا خواهرش نوشت: «زندگی ما یکنواخت است. خیلی کار می کنیم اما خوابمان هم کافی نیست از این رو به تندرستیمان لطمه نمی خورد. شبها را صرف بچه ام می کنم. صبحها لباسهایش را عوض می کنم و به او خوراک می دهم و بعد در حدود ساعت نه از خانه بیرون می روم. یکسال است که اصلاً نه تماشاخانه رفته ایم و نه به دیدن کسی ... شوهرم بهترین شوهر ایده آل است. هیچگاه فکر نمی کردم چنین مرد خوبی نصیبم شود... هرچه بیشتر با هم به سر می بریم عشقمان شدیدتر می شود کارها مطابق میلمان جریان دارد (13)».
در 1903 از پییر درخواست شد تا در انجمن سلطنتی لندن سخنرانی کند. پیر این دعوت را پذیرفت و در ژوئیه 1903 همراه با ماری به لندن رفت (13)».
در لندن سخت مورد استقبال قرار گرفتند و لردکلوین که از مشهورترین دانشمندان بریتانیا بود از آن دو با مهربانی بسیار استقبال کرد و لردکلوین در کنار ماری نشست. در آن هنگام ماری نخستین زنی بود که در انجمن سلطنتی لندن راه یافته بود. پیر به زبان فرانسه سخنرانی نمود و آزمایشهای جالبی با رادیوم انجام داد (13)».
پیر و ماری در لندن غوغائی به پا کردند. همه می خواستند «پدر و مادر» رادیوم را ببینند. از هر سو برای آنان دعوت نامه فرستاده می شد و طی مدتی که در لندن بودند از میان دانشمندان انگلیسی دوستانی به دست آوردند و سرانجام به فرانسه و به آزمایشگاه خود که همان انبار اثاثه مستعمل باشد بازگشتند. در 1903 انجمن سلطنتی مدال دیوی را که عالی ترین نشان افتخار است به پیر تقدیم گشت. پیر هیچگاه دنبال شهرت نمی رفت از این رو مدال طلا را به دخترش ایرن داد تا با آن بازی کند. ایرن شش ساله از این اسباب بازی خیلی خوشش آمد و آن را به دوستانش نشان می داد.
سوئد دومین کشوری بود که عالی ترین نشان افتخار را به پیر و ماری کوری داد. در دهم دسامبر 1903 جایزه نوبل نصف جایزه نوبل در فیزیک به بکرل و نصف دیگرش به پیر و ماری تعلق گرفت. در ژانویه 1904 پول جایزه به دست ماری و پیر رسید و با این پول توانستند پول به کسانی که نیازمند بودند وام بدهند تا به کسان تهیدست خود کمک نمایند. ماری مبلغی را به این و آن که لازم می دانست می بخشید، مبلغی را خرج خانه و ساختن یک خانه کرد و برای خود چیزی نخرید حتی همچنان به تدریس کالج تربیتی دختران ادامه داد.
پس از اینکه شهرت کشف رادیوم، عالمگیر شد خبرنگاران سخت در پی ملاقات با کوری ها بودند اما کوری ها نیز از دیدار آنان خودداری می کردند زیرا وقتشان بیهوده تلف می شد و غالباً سئوالات آنان دلخواه و علمی نبود. از این پس این دو برای گریز از چنگ خبرنگاران برای گذرانیدن تعطیلات خود به جاهائی می رفتند که در دسترس خبرنگاران قرار نگیرند. (13)».
در ششم ژوئن 1905 پیر و ماری به استکهلم رفتند و پیر از طرف خود و ماری درباره رادیوم سخنرانی کرد و در این سخنرانی به نتایج جدید اشاره کرد و یادآور شد که اختراعش در پنج رشته از علوم، افکاری تازه ایجاد کرده است. وی گفت که کشف رادیوم دانش بشری را گسترش داده به سوی آدمی خدمت کرده است. ولی باید پرسید آیا از آن در راه پلیدی ها هم استفاده می شود؟ چون برخی از اختراعات گرانبها را که می توان در راه خدمت به صلح گماشت در راه جنگ و ویرانی به کار می برند (13)». بعد در پایان سخنرانی خود ایمانش را به سودمند بودن اختراع جدید چنین اعلام کرد: «من از جمله کسانی هستم که اعتقاد دارند بشر از اختراعات جدید بیش از آنکه زیان ببینند بهره می برند (13)». استقبال فراوان دانشمندان سوئدی پیر و ماری را سخت شادمان ساخت. و در مدت اقامت خود در اجتماعات حضور نمی یافتند و تنها با عده ی کمی از مقامات رسمی دیدار نمودند. دانشمندان طی دیدار با «پدر و مادر» رادیوم شیفته آنان شدند و با خاطری خوش به فرانسه بازگشتند.
ماری و پیر شبها غالباً در خانه می ماندند و به خواندن کتاب و روزنامه های علمی می پرداختند یا خود را سرگرم ریاضیات می کردند. گاهی به نمایشگاه نقاشی می رفتند اما هیچگاه در سال پیش از هفت یا هشت بار به تاتر و کنسرت نمی رفتند. همه هنرپیشگان مشهور را می دیدند اما از بازی های ساده و معمولی هنرپیشگان گمنام بیشتر لذت می بردند.
زندگی پیر و ماری با داشتن دو فرزند و آزمایشگاه و تحقیق در مسائل دلخواه دیری نپائید چه پیرکوری در یک روز بارانی برای چاپ کتابش نزد ناشری به راه افتاد که با یک وسیله حمل و نقل باری تصادف کرد و پس از اندکی درگذشت و جهان دانش را در اثر از دست دادن یکی از بزرگترین دانشمندان داغدار کرد.»
دوستان و خویشان ماری به دیدارش می آمدند و او را تنها نمی گذاشتند اما از آینده اش نگران بودند. آنانکه پیر را می شناختند با خود می گفتند: سرنوشت تحقیقات ناتمام پیر به کجا می انجامد؟ چه کسی به جای او استاد سوربن خواهد شد چه بر سر ماری خواهد آمد (13)».
دانشگاه سوربن پس از گفتگوهای بسیاری ماری را به جای پیر به استادی پذیرفت و به این ترتیب برای نخستین بار در فرانسه زنی به استادی دانشگاه و سرپرستی آزمایشگاه پیر کوری رسید (13)».
ماری دخترانش را برای گذرانیدن تابستان به ییلاق فرستاد و خود در پاریس ماند تا به تهیه درس و انجام آزمایش بپردازد. زیرا می خواست ارزش کار شوهرش محفوظ بماند از این رو سخت تر به کار می پرداخت (13)».
در روز پنجم نوامبر 1906 ماری کوری نخستین سخنرانی خود را در دانشگاه سوربن ایراد نمود و مردم با اشتیاق می خواستند که ماری را در یک جلسه همگانی ببینند. روزنامه نگاران هنرمندان و اعضای انجمن ها، همگی برای کارت دعوت حضور در جلسه دست و پا می کردند، علاقه مندان به دانش و افراد کنجکاو بیش از دیگران در سالن جا گرفتند عده ای در راهروها و بیرون از سالن ایستادند. شروع سخنرانی ماری کوری با کف زدنهای ممتد همراه بود و پس از آن سکوت حکمفرما شد. و ماری کوری راست ایستاد و در حالیکه به اطراف می نگریست، گفت: «اگر انسان به تحولاتی که در عرض ده سال گذشته در فیزیک صورت گرفته است. بیندیشد آنگاه متوجه پیشرفتهائی که در افکار ما راجع به الکتریسیته و ماده انجام گرفته است می شود (13)».
«از یادداشتهای روزانه آزمایشگاه ماری و پیر کوری بر می آید. که آندو بر روی پرتوهای بکرل یا پرتوهای اورانیم از دسامبر 1897 بررسیهای خود را آغاز کردند، در آغاز ماری کوری به آزمایش می پرداخت، اما از 1898 پیر کوری نیز در کار آزمایش به خانم ماری پیوست. اندازه گیریهائی صورت گرفت و نتایج را پردازش کردند. از نتایج آزمایش های طولانی آنها چنین برداشت شد که ترکیب های اورانیم پائین ترین اورانیم فلزی بیشتر و کانه اورانیم به نام PITCHBLAND بیشترین مقدار رادیو اکتیوی را دارند. این نتیجه گیری ها بیانگر آن است که احتمالاً پچبلند حاوی عنصری است که فعالیت رادیواکتیوی آن از اورانیم بسیار بالاتر است (6)».
در 12 آوریل 1898 کوری ها این فرضیه را به فرهنگستان علوم پاریس گزارش کردند در 14 آوریل، آن دو به کمک شیمی دانی به نام ژ.بمون BEMONT پژوهش خویش را بر روی این عنصر ناشناخته آغاز کردند. تا نیمه ژوئیه آنها تجزیه پچبلند را به پایان رسانیدند و فعالیت هر محصولی را به محض اینکه از کانه جدا می شد، با دقت اندازه می گرفتند. آنها توجه خود را به جزئی که حاوی نمکهای بیسموت بود، متمرکز کردند. شدت پرتوهائی که از این جزء منتشر می شد، چهارصد برابر بیشتر از شدت پرتوهای منتشر شده از اورانیم بود. اگر این عنصر ناشناخته واقعاً وجود دارد می باید در همین جزء وجود داشته باشد. (6)».
سرانجام در 18 فوریه ماری و پیرکوری گزارشی با عنوان«یک جسم جدید رادیواکتیو موجود در پچبلند» به فرهنگستان علوم پاریس فرستادند. در گزارش آمده بود که استخراج یک ترکیب گوگرددار بسیار فعال یک فلز را که بیش تر ناشناخته بود از پچبلند استخراج نمودند و با پیشنهاد پیرکوری آنها را پولونیم نامیدند(6).»
از زبان بکرل دانشمند معروف درباره ماری کوری چنین آمده است:
«ماری کوری، همزمان دانشمندی پر تلاش و دلسوز برای جامعه، همسری وفادار برای شوهر، مادری مهربان برای فرزندان و زنی وظیفه شناس و خانه دار بود.» و بارها از مهارت و استادی ماری کوری سخن به میان آورده است: «بارها پیش می آمد که محو تماشای آزمایشهای این زن دانشمند می شده، او مساله سنگ معدن اورانیوم را که علاوه بر عنصر اورانیوم دارای مقدار کمی عنصر دیگر است مطرح کرد و ماری و شوهرش به بحث درباره این موضوع پرداختند. ماده ای که آنها در جستجویش بودند نمی توانست از عناصر شناخته شده طبیعت باشد و عنصر جدیدی بود.
ماری و پیر کارهای دیگر را کنار گذاشتند و این مساله جالب را دنبال نمودند.»
اورانیت، یا سنگ معدن اورانیوم، گران قیمت بود و تنها در اتریش یافت می شد. اما دسترسی به آن امکان پذیر نبود چون آنها پولی برای خریدش نداشتند، سرانجام به این نتیجه رسیدند که اگر اورانیت دارای این عنصر ناشناخته باشد، پس باید این عنصر در بقایای سنگ معدنی که اورانیوم از آن استخراج می شود موجود باشد. دولت اتریش مقداری زیادی از بقایای سنگ معدن اورانیوم برای آنها فرستاد وتنها مخارج حمل و نقل را از آنها گرفت (3)».
این زن و شوهر که روزگار را با مشکلات سخت مالی می گذرانیدند، هر گونه معاشرت و تفریحی را کنار نهاده و زندگی خویش را یکپارچه وقف پژوهشهای علمی خود کرده بودند.
این زن و شوهر که زیر سقف یک انبار و در شرایط دشواری کار می کردند، برای اینکه بتوانند نمونه ای از عنصر مورد انتظار خود را به دست آورند محتوای شیمیائی سنگ معدن اورانیم را جزء به جزء مورد تحقیق قرار دادند و سرانجام عنصری به دست آوردند که آنرا پولونیوم نامیدند (به افتخار نام لهستان : پولند) و چندی بعد خانم ماری کوری عنصر تازه ای به نام رادیوم را یافت و تا سال 1902 تنها قادر شده بود مقدار 0/1 گرم نمک رادیوم از سنگ معدن مذکور جدا، و جرم اتمی رادیوم را نیز 225 تعیین کرد.
وی سرانجام جمعاً مقدار یک گرم رادیوم خالص فراهم آورد. ماری و پیر کوری در 1897 دارای فرزندی بنام ایرن شدند و دارای دختری دیگری به نام اوه EVE در سال 1904 شدند. کار طاقت فرسای آزمایش سنگ اورانیوم در آزمایشگاهی سرد چندان تاب و توان از این زن و شوهر برد که ماری در اثر مبتلا شدن به ذرات الریه در بستر بیماری افتاد. اما شوهرش همچنان مشغول کار در آزمایشگاه بود و پس از سه ماه ماری بهبود یافت و برای ادامه کار به آزمایشگاه شتافت. در سپتامبر 1897، تصفیه محلول سنگ اورانیت برای یافتن رادیوم ادامه داشت تا اینکه ناگزیر شد که برای تولد نخستین فرزندش به نام ایرن دست از کار بکشد. اما یک هفته بعد در آزمایشگاه حضور یافت. از این پس، کار خانم ماری سخت تر شد، زیرا نگهداری نوزاد از یک طرف و آزمایش در آزمایشگاه از سوی دیگر به وی فشار فراوانی وارد می ساخت تا اینکه برادر پیر کوری که به تازگی از همسرش جدا شده بود نزد آنها آمد و کار نگهداری نوزاد را به عهده گرفت. رادیوم عنصر عجیبی بود. قدرت رادیواکتیویته آن میلیون ها بار بیش از اورانیوم بود، و این همان چیزی بود که ماری مدتها در جستجویش بود. اورانیوم به آسانی روی فیلم عکاسی اثر می گذارد و شدت این تاثیر حتی موقعی که فیلم در کاغذ پیچیده شده باشد دیده می شود. رادیوم پس از یونیزه کردن مولکولهای گاز در هوا، آنها را برای هدایت الکتریسیته آماده می کند. چنانچه ترکیب های رادیوم با ترکیب های دیگر مخلوط شود، می تواند تولید فلورسانس کند، عقربه ساعت که در تاریکی می درخشد دارای مقداری رادیوم است. تابش رادیوم مانع رشد دانه های گیاهی می شود و می تواند باکتریها و موجودات ذره بینی را از بین ببرد.»
ماری کوری با این کشف دنیا را به تکان درآورد، اما هرگز حاضر نشد از آن بهره مالی ببرد. «ماری کوری در سال 1903 رساله دکتری خود را که فی الواقع سند قهرمانی علمی وی به شمار است، انتشار داد. در همین سال سهمی از جایزه نوبل فیزیک به وی و شوهرش داده شد ولی زن و شوهر چنان بیمار بودند که نتوانستند به استکهلم بروند (5)». کارهائی که ماری در طی روز انجام می داد، کارهای کارگری بود، او انبار را با ظرفهای بزرگ مایعات و ته تشتهای ترکیبات پر می کرد خروارها، پچبلند را به تدریج به کار می گرفت و مواد جوشان گدازنده را مخلوط میکرد. به رغم این کارها مادر و همسری نمونه بود، همزمان ژله درست میکرد و خوراکهای خوشمزه می پخت و به آموزش و پرورش نخستین فرزندش می پرداخت، کار در آزمایشگاه کشنده بود. آزمایشگاه چندان سرد بود که بخاری کوچک گرمش نمی کرد، سقف آن چکه می کرد، و دودکشی در کار نبود تا گازهای نیمه سمی را خارج کندو ماری بعدها نوشت: «و با این همه در همین انبار قدیمی دلگیر بود که ما بهترین و شادترین سالهای زندگی را سپری و خود را یکسره وقف کارمان کردیم.گاهی می شد که تمام روز را با میله ای فلزی که همقدم بود در حال هم زدن و مخلوط کردن مواد جوشان بودم، غروب که می شد از فرط خستگی از پا در می آمدم.» در فاصله 1899 و 1904 خانواده کوری بیش از 30 گزارش علمی را به چاپ رساندند. این کوشندگان به یک گرم رادیوم به ارزش 150000 دلار دست یافتند. اما ماری و پیر کوری از این فرصت بی همتا سوء استفاده نکردند. به جای آنکه خود را به عنوان صاحبان اصلی این صنعت سودآور تلقی کنند، بر این عقیده بودند که چنین دیدگاهی متغیر با روحیه علمی اوست و رادیوم با نیروی شفابخش نه به فردی خاص که به جهان تعلق دارد.»
ماری نوشت: «ما حق امتیازی برای خود قائل نشدیم و همه نتایج تحقیقاتمان را بی آنکه چیزی از قلم بیندازیم به چاپ رساندیم (2)». چون نشان لژیون دونور را برای ماری آوردند آن را نپذیرفت و درخواست کرد که به جای آن آزمایشگاهی برایش فراهم سازند. ماری علاوه بر پرستاری دو کودک خود، خانه ای برای دو دختر و پدرشوهرش که دیگر کسی را نداشت تا از او مراقبت کند، اجاره کرد. موفقیت او به عنوان یک مربی بی نظیر بود. دانشجویانش هر روز به ماری علاقه مندتر می شدند. در 1911 جایزه نوبل در شیمی به خانم ماری کوری تعلق گرفت. ماری آزمایشگاه را خیلی با ارزش و حتی مقدس می شمرد و تقریباً هیچگاه آزمایشگاه را رها نساخت. چون جنگ جهانی اول درگرفت ماری با کمک ایرن کوری دختر 17 ساله اش اتومبیلی را مجهز به دستگاههای رادیولژی کرد و به یاری مجروحان شتافت و در پایان جنگ تعداد آنها به بیست دستگاه رسید و لوازم مورد نیاز رادیولوژی را در بیش از 200 اتاق از بیمارستانها مستقر کرده بود. پس از خاتمه جنگ به آمریکا رفت، در این سفر کمک های بسیار به آزمایشگاه ماری کوری شد. در کارنگی هال و کالجها و دانشکده های دیگر در حالی که دخترانش همراهیش می کردند با اشتیاق مورد استقبال قرار گرفت. ماری کوری از این موفقیت ها سخت شادمان شد و باز همچنان در آزمایشگاه به فعالیت پرداخت.
تنهایی: اگر چه ماری همه زندگیش را با سختی گذرانیده و به آن خو گرفته بود ولی با مرگ پیر مسئولیتش بیشتر شد. بزرگ کردن دو فرزند کوچک، انجام وظیفه سنگینی مربوط به اداره آزمایشگاه و استادی دانشگاه، همچنین تعقیب تحقیقاتی که خودش و پیر زندگیشان را فدای آن کرده بودند. همه کارهائی بود که می بایست به دست ماری صورت پذیرد. از این گذشته ماری می خواست یک آزمایشگاه مجهز برای مطالعه دانش جدید به یاد بود پیر بنا کند (13)».
وقت مدرسه رفتن ایرن فرا رسید ماری که از وضع نامطلوب دبستان ها آگاهی داشت با استادان سوربن به گفتگو پرداخت و سرانجام قرار بر این شد که در تربیت فرزندانشان خودشان با هم کمک کنند. در پی این تصمیم استادان بچه های خود را که در حدود ده نفر بودند از مدرسه بیرون آوردند. «میمونهای کوچک» را که از آن پس هر روز یک درس نزدیکی از متخصصان می خواندند غرق در هیجان و اشتیاق کردند (13)».
ماری به آنان فیزیک درس می داد، ژان پرن شیمی و استادان برجسته دیگر هم تراز آنان هم تعلیم خواندن تاریخ و زبانهای زنده، علوم طبیعی و رسم را عهده دار شدند.
شاگردان ماری خاطره خوشی از درسهای نشاط انگیز و صفا و مهربانی او داشتند و هیچ درسی نبود که برایشان نشاط انگیز نباشد. (13)»
ماری غالباً به کمک دانش آموزان وسایل آزمایشگاهی می ساخت و می گفت: «مگویید که بعدها میز را پاک می کنیم. از اول بکوشید که هرگز موقع آزمایش میز کثیف نشود.
برنده جایزه نوبل به بچه ها با سلیقه و ذوق مخصوصی درس می داد و یک روز پرسید: «اگر بخواهید این مایع در ظرف گرم بماند چه می کنید؟» بچه ها جوابهای گوناگونی دادند که برخی درست و برخی غلط. بعدها ماری با تبسم گفت: «خوب اگر من به جای شما باشم اول سرپوشی روی ظرف می گذارم (13).»
نحوه تدریس و موضوع درس ماری شاگردان زیادی را به دانشگاه جلب کرد و از این رو کارخودش هم سنگین تر شد. اما با وجود این مرتباً درباره رادیواکتیویته مطالبی می نوشت و به چاپ می رسانید در 1908 وی برای نخستین بار موضوع رادیو اکتیویته را که تا آن موقع ابداً تدریس نشده بود، درس داد. ماری پس از رسیدن به پنجاه سالگی شاداب تر و تندرست تر به نظر می آمد و از زندگیش خوشحال بود. در این سن او برای دخترانش یک دوست واقعی بود که صورتی پیرتر ولی قلب و جسمی جوانتر از آنان داشت (13)».
در بهار سال 1920 خانم ملونی MELONEY روزنامه نگار آمریکائی برای مصاحبه ای با ماری کوری و دیدار از موسسه رادیوم به پاریس رفت. از ماری پرسید اگر به شما پیشنهاد چیزی شود از میان همه چیزهائی که می خواستید کدام را برمی گزیدید؟ ماری گفت: من می خواهم یک گرم رادیوم برای ادمه تحقیقاتم داشته باشم اما قدرت مالی خرید آن را ندارم. خانم ملونی پس از آنکه دانست یک گرم رادیوم صد هزار دلار ارزش دارد دست به یک طرح جالب زد و آن اینکه هموطنان آمریکائیش یک گرم رادیوم بخرند و برای پیش برد این مقصود کمیته ای برای براه انداختن تبلیغات تشکیل گردید به زودی پول لازم گردآوری و یک گرم رادیوم خریداری و ماری کوری وارد واشنگتن و بوسیله هاردینگ HARDING رئیس جمهور وقت ایالات متحده رادیوم اهدائی به ماری تحویل شد. باید دانست که مقدار رادیوم موجود در دنیا تا سال 1916 تنها 48 گرم و در 1927، 340 گرم و امروزه شاید از رقم چندین هزار گرم بیشتر نباشد.(7)»
همانطور که می دانیم عنصر رادیوم به قدری پر نیروست که اگر ذره ای از نمکهای آنرا به رنگهای مخصوص و ماده های رنگی بیفزایند، آن رنگها همواره تابناک خواهد بود. از این رنگها برای نوک دکمه های دستگاههای هواپیما برای قابل دیده شدن در تاریکی بکار می رود. (7)»
در سال 1958 بازدید کنندگان نمایشگاه جهانی بروکسل متوجه دفتر یادداشت سیاه قلمکاری شدند که در آزمایشگاه ماری و پیر کوری بود. در کنارش یک دستگاه GEIGER (تشعشع سنج) به یک بلندگو وصل شده بود و بدون حتی یک ثانیه توقف مشغول تیک تیک منظمی بود. چه این دفترچه یادداشت بطور دائم در حال تشعشع اشعه رادیواکتیو بود زیرا پنجاه سال از موقع برگزاری نمایشگاه بروکسل چند قطره از یک محلول حاوی نمک رادیوم تصادفاً روی آن چکیده بود. (7)»
پس از بازگشت از آمریکا به بسیاری از کشورهای جهان سفر کرد و در طی این سفرها که چند سال طول کشید در سراسر دنیا شهرت یافت. جامعه ملل از کارهای پر ارزش ماری برخوردار شد. ماری اعتقاد داشت که دانشمندان و متفکران عالم باید همگی برای خیر بشر کار کند. وی در این باره راههای علمی و مخصوصی هم پیشنهاد کرد (13)».
ماری در همه مدت زندگیش عقیده داشت که قطعاً میان طبقه کارگر هم نویسندگان، دانشمندان، نقاشان و موسیقیدانان زیادی وجود دارد که اجتماع باید به پرورش استعداد آنان کمک کند.
ماری به این منظور وقت خود را صرف توسعه تسهیلات برای کمک به دانشجویان فقیر و ایجاد بورسهای علمی نمود. (13)»
به نظر ماری صلح جهانی بستگی به تقویت نیروی معنوی دانش دارد. موسسه رادیوم ماری اسکلدوسکا در 1932 رسماً در لهستان با حضور ماری گشایش یافت. برای تهیه این موسسه رادیوم ورشو ماری و برونیا درخشانترین خدمت را به کشورشان کردند. (13)»
کشور فرانسه به نام قدرشناسی و احترام از ماری کوری وی را به عضویت آکادمی پزشکی برگزید و سالانه چهل هزار فرانک برایش مقرر نمود.
کمک های کشورهای آمریکا، فرانسه ماری را از پول بی نیاز کرد، اما باید گفت که مبلغ اندکی از این پولها را برای خود برمی داشت و بیشتر آنها را به راههای نوع دوستانه خرج می کرد علاوه بر این ماری نسبت به زیردستانش مهربان بود زندگی ماری و دخترانش به آرامی می گذشت. ایرن در آزمایشگاه به او کمک می کرد و در خانه هم صحبت مادرش بود. (13)»
دانشجویان هر روزه برای راهنمایی به نزد ماری می آمدند و ماری به راهنمایی و کمک آنان می پرداخت و خود را مسئول رفع اشکالات و هدایت دانشجویان می دانست. این دانشمند سپید موی در طی چهل سال زحمت در راه علم و دانش فراوان آموخته بود. وی در حقیقت کتابخانه متحرک رادیوم بود زیرا با احاطه ای که به پنج زبان مختلف داشت کتابهائی را که با آن زبانها نوشته شده بود می خواند و همیشه برای فرا گرفتن، قریحه ای سرشار داشت.
آنانکه با ماری کار میکردند او را از جان و دل دوست می داشتند اما بسیار کم اتفاق می افتاد که وی با یکی از آنان رفت و آمد خانوادگی برقرار کند. کارگران آزمایشگاه و همه کسانی که با ماری کار می کردند از لطفش بهره مند می شدند و از ته دل به او خدمت می کردند.
دانشمند پیر آخر عمرش را به اداره آزمایشگاه و تدریس گذرانید وکسی نمی تواند بگوید اگر این نابغه بزرگ همه زندگانیش را فدای تحقیقات می کرد چه اختراعات عجیبی ممکن بود به دستش صورت گیرد. (13)»
ژان پرن می گفت مادام کوری علاوه بر این که دانشمند مشهور فیزیک است بزرگترین مدیر آزمایشگاه هم هست که در همه عمرم دیده ام.
در فاصله 1923 و 1930 چهار بار چشمانش را جراحی کردند و در عین حال ماری همچنان میان عمل جراحی با کمک ایو و یکی از زنان دستیارش تقریباً مثل همیشه کارش را دنبال می کرد.
ماری احساس می کرد که مرگ به او نزدیک می شود و غالباً بی اعتنا می گفت: بدون شک زندگی من به زودی به پایان می رسد. نمی دانم پس از مرگ سرنوشت رادیوم به کجا می انجامد. (13)»
اما درحقیقت دلش می خواست زنده بماند و کارش را دنبال کند زیرا به نظرش گذشته درخشانی که پشت سر گذاشته بود شالوده بنائی بود که اگر زنده می ماند می توانست آن را به پایان برساند.
ماری در آزمایشگاه بی باک و بی پروا با رادیوم آزمایش می کرد از این رو چندین بار دچار سوختگیهای دردناکی در دستهایش ایجاد شد و دستگاه گردش خونش دچار اختلال گردید. (13)»
«... ماری کوری، آزمون پر دامنه داری بر روی تمام عناصر شیمیائی و ترکیبات آنها از لحاظ رادیواکتیویته انجام داد، و دریافت که توریم تابشی شبیه تابش اورانیوم نشر می کند. با مقایسه رادیو اکتیویته کانه های اورانیوم با کانه های اورانیوم خالص فلزی متوجه شد که رادیو اکتیویته کانه ها تقریباً پنج برابر رادیو اکتیوتیه ای است که از اورانیوم محتوی در آنها انتظار می رود. این موضوع نشان داد که کانه ها باید محتوی مقادیر اندکی از برخی از اجسام رادیواکتیو دیگر باشند که از خود اورانیوم رادیواکتیوترند، اما برای جدا کردن آنها مقادیر بسیار زیادی از کانه ها باید محتوی مقادیر اندکی از برخی از اجسام رادیواکتیو دیگر از کانه های اورانیوم مورد نیاز است. وقتی که فیزیکدانان پی بردند که چگونه در برابر تشعشع از خود محافظت کنند، فیلمهای عکاسی در میان صفحات کتابهای آزمایشگاه ماری کوری گذاشته شد. فیلم های ظاهر شده آثار انگشت فراوان نشان دادند که بعلت رسوبهای رادیواکتیوی پدید آمده بود که بر روی صفحات کتابی که انگشتان ماری کوری آنها را لمس کرده بود، قرار داشت. (18)»
پس از معاینه ماری، پزشکان قرار شد از ریه اش عسکبرداری کنند اما ریه اش سالم نبود و به او تجویز کردند که به آسایشگاه برود. (13)»
ایو موضوع را با مادرش در میان گذاشت و ماری موافقت کرد. قرار شد که ایو چند هفته در آسایشگاه با او بماند و بعد به برادر و خواهرش بنویسد تا از لهستان به دیدن ماری بیایند همچنین قرار شد ایرن تا پائیز که مادرش خوب می شود پیش او بماند. دوستان ماری هر روز به دیدنش می آمدند و ایو با گرمی از آنان پذیرائی میکرد و پیوسته از نقشه های آینده ماری سخن می گفت. ایو حقیقتاً می خواست غم پنهانی خود را از بیماری مرگ آور مادرش آشکار نکند. در این روزهای پر ملال ماری بیش از همیشه به ایو محبت می کرد او را نوازش می نمود و برای اینکه خاطرش را نیازارد از درد شکوه نمی کرد بلکه از آینده، آینده آزمایشگاه آینده موسسه رادیوم ورشو آینده خودش و ... سخن می گفت. (13)»
منابع تحقیق :
1- ماری کوری - اسکاریان - تاشینسکی - ترجمه مهدی کنگرانی
2- تاریخ علوم - پیر روسو - ترجمه حسن صفاری
3- پیشگامان دانش- رابرت. ا ل. وبر - ترجمه دکتر حبیب الله فقیهی نژاد.
4- تاریخچه کشف عناصر شیمیائی - د.ن. تریفونوف رو. ن. تریفونوف ترجمه عبدالله زرفشان
5- فیزیک و نام آوران آن - اسفندیار معتمدی
6- عناصر شیمیائی چگونه کشف شدند - ترجمه دکتر محمدرضا ملاردی - دکتر احمد نصیری احمدی
7- درباره فلزات کمیاب چه می دانید - دنستکی - ترجمه پروین قاسمی
8- قهرمانان تمدن - ژوزف کاتلر - هیم جاف - ترجمه ذبیح الله منصوری
9- تاریخ مختصر علم شیمی- دکتر محمدرضا ملاردی - سید رضا آقاپورمقدم
10- دائره المعارف شیمیدانان جهان - سیدرضا آقا پور مقدم
11- تاریخ پزشکی - جوزف گارلند - ترجمه دکتر علی اکبر مجتهدی
12- مادام کوری - ایو، کوری دختر کوچک ماری کوری، ترجمه قهرمان قهرمانی
13- دانستنی های پزشکی - دکتر مرتضی یزدی
14- مادام کوری - آلیس ثورن - ترجمه پری کیانوش
15- ماری کوری - ترجمه عبدالحسین سعیدیان
16- از ماشین بخار تا قمر مصنوعی - هاینز گاتمان - ترجمه مهندس حسن منوچهر - مهندس احمد تمدن
17- آفرینندگان جهان نو - لوئیس آنترمایر - ترجمه سمیا صیقلی
18- سرگذشت فیزیک - ترجمه رضا اقصی
19- دائره المعارف دانشمندان علم و صنعت - اسحق آسیموف - ترجمه محمود مصاحب
20- در جهان علم - اسحق آسیموف - ترجمه هوشنگ شریف زاده
21- داستان زندگی مادام کوری - آلیس تورن - ترجمه مظفر سربازی
22- حاصل عمر - آلبرت اینشتین - ترجمه ناصر موفقیان
23- داستان زندگی ماری کوری - رابرت ریید - ترجمه مسعود برزین
منبع :سعیدیان، عبدالحسین؛ (1376)، مشاهیر نام آوران و دانشمندان، تهران: انتشارات علم و زندگی (و انتشارات آرام)، چاپ سوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط