پژوهشگر: مظفر شاهدی
دو حزب مردم و ملیون هیچگاه نتوانستند در میان مردم ایران طرفدارانی پیدا کنند و به دو حزب مؤثر و جهتدهنده و دو رکن یک نظام سیاسی باثبات و قابل اطمینان تبدیل شوند. از سوی دیگر اهمیت استراتژیک ایران برای آمریکا به حدی بود که نمیتوانست ایران را در وضعیتی رها کند که احتمالاً منجر به یک قیام و نهضت عمومی یا کودتای نظامی یا حداقل بیثباتی شود و رقیب قدرتمند و در کمین نشسته (اتحاد شوروی) از آن استفاده کند. در اواخر دهه 1330ش و بهویژه با روی کار آمدن دمکراتها، آمریکاییها به این نتیجه رسیده بودند که پیشبرد نوعی اصلاحات بدون دمکراسی (که با حداقلی از دمکراسی درون حزبی و درون حاکمیتی میتوانست تلفیق شود) میتواند کارآمدی رژیمهای وابسته را در مقابل شوروی و مطالبات سوسیالیستی مخالفین تضمین نماید. آنان میپنداشتند با انجام اصلاحات در چنین چارچوبی خواهند توانست به بحرانهای حاکمیت متزلزل پهلوی پایان داده و موقعیت امیدوارکنندهتری برای تداوم حضور بدون دغدغۀ خود در ایران فراهم سازند. در آن مقطع شخص شاه بسیار ناتوان و موقعیتش آسیبپدیرتر از آن بود که بخواهد در برابر خواستهای آمریکاییان، احیاناًٌ مقاومت یا مخالفتی بنماید. به ویژه اینکه آمریکاییان تا حدی پنهان هم نمیکردند که اگر فردی کارآمدتر از شاه را شناسایی کنند در جایگزین کردن او درنگ نخواهند کرد. اما عجالتاً حرفشنوی بیقید و شرط شاه و طرحهایی که رولینگ آمریکایی برای انجام اصلاحات فوری و ضروری در ایران ارائه داده بود، میتوانست دامنۀ نگرانیهای آمریکاییان را کاهش دهد. رسیدن علی امینی به نخستوزیری در آستانۀ دهۀ چهل در این چشمانداز بود.
آمریکاییان البته ساختار سیاسی حاکمیت در ایران را نیز نیازمند تحول و نوسازی جدیتری میدانستند که آن نظام دو حزبی ظاهراً موجود ولی به واقع ناتوان و مفقود، یارای تأمین این مقصود را نداشت. به عبارت دیگر آمریکاییان در تلاش بودند طیف گسترده و جدیدی از نخبگان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به حاکمیت وقت تزریق کنند که علاوه بر اعتماد متقابل قادر باشند تصویر جدیدی را که آمریکاییان از آینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در ذهن داشتند محقق سازند و شخص شاه هم البته نمیتوانست نسبت به این نگرش حامیان آمریکایی خود با بیاعتنایی برخورد کند.
بدین ترتیب و در راستای فراهم آوردن تمهیدات لازم برای تحقق این اهداف، زمینههای تکوین و شکلگیری هستههای اولیه کانون مترقی در سال پایانی دهه 1330 فراهم آمد. برخی از اعضای کانون مترقی هم بعدها تصریح کردند که طرح شاه و حاکمیت برای کنار نهادن سیاستمداران قدیمی و سالخورده که دیگر در راستای اجرای طرحهای موسوم به انقلاب سفید نمیتوانستند مؤثر واقع شوند، مقدمات تشکیل این کانون را فراهم کرد و بدین ترتیب «مقتضیات ایجاب میکرد که جای آنها را گروهی بگیرد که اوامر او [شاه] را بهتر گوش میکنند. این گروه را حسنعلی منصور تشکیل داد که مردی باهوش، فعال، با اراده و سرشار از جاهطلبی و بلندپروازی بود». 1
این جمعیت به ریاست و مدیریت حسنعلی منصور «گروه پیشرو» نامیده شد و از همان آغاز تحت حمایت و هدایت ضمنی یا مستقیم محافل آمریکایی و طرفداران سیاست آن کشور در ایران قرار داشت. در فروردین 1340 گروه پیشرو رسما، نام «کانون مترقی» را بر خود نهاد. هر چند کانون مترقی به ظاهر مقاصدی غیرسیاسی و عمدتاً فنی، اقتصادی و اجتماعی را در اساسنامۀ خود گنجانیده بود، با این حال در زمانی نه چندان طولانی در رأس تشکلهای سیاست پیشه آن روزگار قرار گرفت. بسیاری از اعضای مؤسس و اولیه آن سالیان قبل با منصور دوستی نزدیکی داشتند و در شورای اقتصاد که در آغاز امر به ریاست وی اداره میشد عضو بودند و عمدتاً هم از دانشگاههای اروپای غربی و آمریکا فارغالتحصیل شده و گرایش آشکاری به حمایت از سیاستهای غرب و آمریکا در ایران نشان میدادند.
کانون مترقی خیلی زود پبشرفت کرد و توانست نظر مساعد شاه را به خود جلب کند. اعضای مؤسس آن حدود بیست نفر بودند و تا اردیبهشت سال 1341 شمار اعضایش به بیش از دویست نفر افزایش یافت و از همان زمان هم تلاشهای پیدا و پنهان بسیاری از سوی حاکمیت و نیز محافل نزدیک به آمریکاییان صورت گرفت تا اعضای کانون مترقی در مدیریتها و مشاغل مهم و حساس اداری و سیاسی به کار گرفته شوند. در دوره نخستوزیری علی امینی که خود مهره مورد علاقه آمریکاییان (به ویژه کندی رئیس جمهور و دار و دسته او از حزب دموکرات) بود، آمریکاییان به او «توصیه» میکردند «برای پستهای مهم و حساس دولتی از وجود اعضای کانون [مترقی] استفاده نماید». بدین ترتیب آشکار بود که آمریکاییان در سیاست آینده ایران برای کانون مترقی نقش جدی و سرنوشتسازی در نظر گرفتهاند. 2
اعضای اولیه و بنیانگذاران کانون عبارت بودند از: حسنعلی منصور (رئیس کانون مترقی)، دکتر منوچهر کلالی (نایب رئیس)، ضیاالدین شادمان، منوچهر شاهقلی و امیرعباس هویدا. دیگر اعضای مؤسس و کارگردان کانون مترقی عبارت بودند از: محسن خواجه نوری، امیرعباس هویدا، فتحالله ستوده، ایرج منصور، محمدعلی مولوی، فریدون معتمد وزیری، منوچهر گودرزی، عبدالعلی جهانشاهی، محمود کشفیان، فرهنگ شفیعی، عطاالله خسروانی، هوشنگ نهاوندی، منصور روحانی، ظهیری، ناصر یگانه، محمد نصیری، هادی هدایتی، قاسم رضایی، غلامرضا کیانپور، محمد سام، عبدالرضا انصاری، امیرقاسم معینی، عبدالمجید مجیدی، احمد هوشنگ شریفی، منوچهر گنجی، غلامرضا نیکپی، جواد منصور، کریمپاشا بهادری، همایون جابر انصاری، ایرج وحیدی، حسین کاظمزاده، فرهنگ مهر، احمد کاشفی، باقر عاملی، ناصر گلسرخی، منوچهر تسلیمی، فرخ نجمآبادی، عبدالحسین سمیعی، مجید رهنما، حسین تدین، یدالله شهبازی، مهرانگیز دولتشاهی، پروین صوفی، پرویندخت صفینیا، فرخرو پارسای، فخری رهرو، سیفالله وحیدنیا، قدرتالله موثقی، علینقی عالیخانی، صادق احمدی، محمد یگانه، قاسم معتمدی، فریدون مهدوی، و علی هزاره.
اکثریت قریب به اتفاق این افراد پس از تشکیل حزب ایران نوین باز هم از اعضای برجسته و کارگردانان مؤثر آن حزب شدند. 3 حسنعلی منصور، محسن خواجهنوری، امیرعباس هویدا، منوچهر شاهقلی و فتحالله ستوده به عنوان اعضای هیأت مدیره در فروردین 1340 طی نامهای خطاب به شهربانی کل کشور تقاضای اجازهنامه برای تأسیس کانون مترقی کرده بودند، که با این درخواست با هماهنگی میان شهربانی و ساواک در اردیبهشت همان سال موافقت شد. 4 کانون مترقی مبانی فکری و به اصطلاح عقیدتی خود را تحت عنوان «اصول عقاید و نظرات کانون مترقی» در هفده بند که در 9 مهر 1340 از تصویب اعضای آن گذشت، 5 گنجانید و قریب به تمام محتوای این اصول طرحهایی را در بر میگرفت که حامیان آمریکایی رژیم پهلوی قصد داشتند در چارچوب گستردهتر اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در ایران به انجام رسانند.
اساسنامه کانون مترقی که در بیست و هفتم فروردین 1340 به تصویب رسیده و در اردیبهشت همان سال مورد تأیید و موافقت شهربانی کل کشور و ساواک قرار گرفته بود، شامل چهار فصل و سی و سه ماده بود.
آمریکاییان البته ساختار سیاسی حاکمیت در ایران را نیز نیازمند تحول و نوسازی جدیتری میدانستند که آن نظام دو حزبی ظاهراً موجود ولی به واقع ناتوان و مفقود، یارای تأمین این مقصود را نداشت. به عبارت دیگر آمریکاییان در تلاش بودند طیف گسترده و جدیدی از نخبگان سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را به حاکمیت وقت تزریق کنند که علاوه بر اعتماد متقابل قادر باشند تصویر جدیدی را که آمریکاییان از آینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران در ذهن داشتند محقق سازند و شخص شاه هم البته نمیتوانست نسبت به این نگرش حامیان آمریکایی خود با بیاعتنایی برخورد کند.
بدین ترتیب و در راستای فراهم آوردن تمهیدات لازم برای تحقق این اهداف، زمینههای تکوین و شکلگیری هستههای اولیه کانون مترقی در سال پایانی دهه 1330 فراهم آمد. برخی از اعضای کانون مترقی هم بعدها تصریح کردند که طرح شاه و حاکمیت برای کنار نهادن سیاستمداران قدیمی و سالخورده که دیگر در راستای اجرای طرحهای موسوم به انقلاب سفید نمیتوانستند مؤثر واقع شوند، مقدمات تشکیل این کانون را فراهم کرد و بدین ترتیب «مقتضیات ایجاب میکرد که جای آنها را گروهی بگیرد که اوامر او [شاه] را بهتر گوش میکنند. این گروه را حسنعلی منصور تشکیل داد که مردی باهوش، فعال، با اراده و سرشار از جاهطلبی و بلندپروازی بود». 1
این جمعیت به ریاست و مدیریت حسنعلی منصور «گروه پیشرو» نامیده شد و از همان آغاز تحت حمایت و هدایت ضمنی یا مستقیم محافل آمریکایی و طرفداران سیاست آن کشور در ایران قرار داشت. در فروردین 1340 گروه پیشرو رسما، نام «کانون مترقی» را بر خود نهاد. هر چند کانون مترقی به ظاهر مقاصدی غیرسیاسی و عمدتاً فنی، اقتصادی و اجتماعی را در اساسنامۀ خود گنجانیده بود، با این حال در زمانی نه چندان طولانی در رأس تشکلهای سیاست پیشه آن روزگار قرار گرفت. بسیاری از اعضای مؤسس و اولیه آن سالیان قبل با منصور دوستی نزدیکی داشتند و در شورای اقتصاد که در آغاز امر به ریاست وی اداره میشد عضو بودند و عمدتاً هم از دانشگاههای اروپای غربی و آمریکا فارغالتحصیل شده و گرایش آشکاری به حمایت از سیاستهای غرب و آمریکا در ایران نشان میدادند.
کانون مترقی خیلی زود پبشرفت کرد و توانست نظر مساعد شاه را به خود جلب کند. اعضای مؤسس آن حدود بیست نفر بودند و تا اردیبهشت سال 1341 شمار اعضایش به بیش از دویست نفر افزایش یافت و از همان زمان هم تلاشهای پیدا و پنهان بسیاری از سوی حاکمیت و نیز محافل نزدیک به آمریکاییان صورت گرفت تا اعضای کانون مترقی در مدیریتها و مشاغل مهم و حساس اداری و سیاسی به کار گرفته شوند. در دوره نخستوزیری علی امینی که خود مهره مورد علاقه آمریکاییان (به ویژه کندی رئیس جمهور و دار و دسته او از حزب دموکرات) بود، آمریکاییان به او «توصیه» میکردند «برای پستهای مهم و حساس دولتی از وجود اعضای کانون [مترقی] استفاده نماید». بدین ترتیب آشکار بود که آمریکاییان در سیاست آینده ایران برای کانون مترقی نقش جدی و سرنوشتسازی در نظر گرفتهاند. 2
اعضای اولیه و بنیانگذاران کانون عبارت بودند از: حسنعلی منصور (رئیس کانون مترقی)، دکتر منوچهر کلالی (نایب رئیس)، ضیاالدین شادمان، منوچهر شاهقلی و امیرعباس هویدا. دیگر اعضای مؤسس و کارگردان کانون مترقی عبارت بودند از: محسن خواجه نوری، امیرعباس هویدا، فتحالله ستوده، ایرج منصور، محمدعلی مولوی، فریدون معتمد وزیری، منوچهر گودرزی، عبدالعلی جهانشاهی، محمود کشفیان، فرهنگ شفیعی، عطاالله خسروانی، هوشنگ نهاوندی، منصور روحانی، ظهیری، ناصر یگانه، محمد نصیری، هادی هدایتی، قاسم رضایی، غلامرضا کیانپور، محمد سام، عبدالرضا انصاری، امیرقاسم معینی، عبدالمجید مجیدی، احمد هوشنگ شریفی، منوچهر گنجی، غلامرضا نیکپی، جواد منصور، کریمپاشا بهادری، همایون جابر انصاری، ایرج وحیدی، حسین کاظمزاده، فرهنگ مهر، احمد کاشفی، باقر عاملی، ناصر گلسرخی، منوچهر تسلیمی، فرخ نجمآبادی، عبدالحسین سمیعی، مجید رهنما، حسین تدین، یدالله شهبازی، مهرانگیز دولتشاهی، پروین صوفی، پرویندخت صفینیا، فرخرو پارسای، فخری رهرو، سیفالله وحیدنیا، قدرتالله موثقی، علینقی عالیخانی، صادق احمدی، محمد یگانه، قاسم معتمدی، فریدون مهدوی، و علی هزاره.
اکثریت قریب به اتفاق این افراد پس از تشکیل حزب ایران نوین باز هم از اعضای برجسته و کارگردانان مؤثر آن حزب شدند. 3 حسنعلی منصور، محسن خواجهنوری، امیرعباس هویدا، منوچهر شاهقلی و فتحالله ستوده به عنوان اعضای هیأت مدیره در فروردین 1340 طی نامهای خطاب به شهربانی کل کشور تقاضای اجازهنامه برای تأسیس کانون مترقی کرده بودند، که با این درخواست با هماهنگی میان شهربانی و ساواک در اردیبهشت همان سال موافقت شد. 4 کانون مترقی مبانی فکری و به اصطلاح عقیدتی خود را تحت عنوان «اصول عقاید و نظرات کانون مترقی» در هفده بند که در 9 مهر 1340 از تصویب اعضای آن گذشت، 5 گنجانید و قریب به تمام محتوای این اصول طرحهایی را در بر میگرفت که حامیان آمریکایی رژیم پهلوی قصد داشتند در چارچوب گستردهتر اصلاحات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی در ایران به انجام رسانند.
اساسنامه کانون مترقی که در بیست و هفتم فروردین 1340 به تصویب رسیده و در اردیبهشت همان سال مورد تأیید و موافقت شهربانی کل کشور و ساواک قرار گرفته بود، شامل چهار فصل و سی و سه ماده بود.
پینوشتها:
1. مصطفی الموتی، ایران در عصر پهلوی، چ اول، لندن، پکا، خرداد 1371/مه 1992، ج12، صص 462-463 .
2. فصلنامه مطالعات تاریخی، س1، ش3، تابستان 1383، صص 239-241 .
3. همان، ص 241، و کابینه حسنعلیمنصور به روایت اسناد ساواک، ج 1، چ 1، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1384، ص 54 و آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواک)؛ و محمود تربتی سنجابی، قربانیان باور و احزاب سیاسی در ایران، چ اول، تهران، علمی، 1375، صص 279-280 .
4. آرشیو مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی (اسناد ساواک).
5. برای اطلاع بیشتر بنگرید به: حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، ج 1، چ اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1383 .
/ج