نویسنده: دکتر باقر قدیری اصلی
توماس رابرت مالتوس به سال 1766 از خانواده ای ثروتمند در انگلیس پا به عرصه وجود گذاشت.
پدرش «دانیل مالتوس» از دوستان «دیوید هیوم»، و «ژان ژاک روسو» فیلسوف معروف فرانسوی و یکی از نجیب زادگان مرفه، اما کنجکاو و علاقمند به بحثهای روشنفکرانه بود که از هیچ چیز به اندازه بحثهای علمی و مسائل روز لذت نمی برد و حتی خانواده خود را به بحث و مجادله و ارائه نظریات جدید دعوت و تشویق می کرد.
توماس مالتوس در سن 18 سالگی به «کالج عیسی»(1) در دانشگاه کمبریج رفته و در آنجا به تحصیل در رشته ریاضیات پرداخت ولی چون فرزند دوم خانواده بود بر حسب معمول آن زمان به حوزه رهبانیت فرستاده و کشیش شد. او با اینکه مدت کوتاهی به این کار اشتغال داشت از آن به بعد همیشه کشیش خوانده می شد. او بیشتر عمر خود را با اشتغالات دانشگاهی گذراند که ابتدا از کمبریج شروع کرد و بعد به تدریس تاریخ نوین و اقتصاد سیاسی در مدرسه ای که برای تربیت کارگزاران شرکت هند شرقی تأسیس شده بود، پرداخت. در سن 39 سالگی ازدواج کرد و از او چهار فرزند به وجود آمد.
در آن زمان افزایش جمعیت به عنوان افزایش ثروت ملی تلقی می گردید و دیدی خوش بینانه نسبت به آینده نظام بازار آزاد اقتصادی که آدام اسمیت عرضه کرده بود داشت که این دیدگاه خوش بینانه را گادوین(2) در سال 1793 در کتابی تحت عنوان: «عدالت سیاسی»(3) به طور ساده و خالصه عرضه داشت و در آن مدینه فاضله ای را ترسیم نمود که نه جنگ بود و نه جنایت و نه فقر بوده و نه فقیر. به عقیده گادوین فقر میوه تلخ نهادهاست، زیرا زمین به مقدار کافی بخشنده است و می تواند همه ابناء بشر را در ناز و نعمت سیر کند و اگر چنین نیست پس تقصیر آن متوجه قانون است و «قانون بینوایان» یا قانون خیریه عمومی باید اصلاح گردد و ثروتها یکسان شود.
عقاید«گادوین»به شدت «دانیل مالتوس» را شیفته خود کرد و در این مورد بین پدر و پسر بحثهای زیادی درگرفت و توماس برای متقاعد کردن پدر دلایل خود را به تفصیل بر روی کاغذ آورد و این دلایل و اعتراضات در نظر پدر چنان جالب آمد که پیشنهاد چاپ آن را به توماس مالتوس پسر خود داد و بدین ترتیب در سال 1798 رساله ای بدون نام و پرهیاهو تحت عنوان:«مقاله ای درباب اصل جمعیت و تأثیر آن به ارتقاء جامعه» انتشار داد در این رساله مالتوس در پاسخ به گادوین نهاد را به کلی تبرئه کرده و انسان و غریزه نیرومند توالدی او را موجب فقر و مسکنت جامعه دانسته است.
مالتوس در توضیح نظریه خود در رابطه با جمعیت دو اصل را ثابت شده تلقی می نماید: نخست آن که غذا برای حیات انسان ضروری است و دوم آنکه وجود کشش و خواهش میان زن و مرد غریزی و ثابت می باشد و با توجه به این دو اصل می گوید که جمعیت بسیار بیشتر از وسایل حیات بشری افزایش می یابد و بنابراین ازدیاد بی اندازه نفوس نسبت به وسایل امرار معاش موجب فقر و بی نوایی جامعه می شود.
به نظر مالتوس در حالی که جمعیت به طور تصاعد هندسی افزایش پیدا می کند مثل (...- 64-32 -16-8-4-2- )، وسایل امرار معاش به طور تصاعد حسابی (...-12-10-6-4-2- ) افزایش پیدا می کند. به عقیده وی افزایش عرضه مواد غذایی به خاطر محدودیت عرضه زمین حاصل خیز و عدم پیشرفت سریع تکنولوژی نسبت به جمعیت غیرممکن است. بنابراین بعد از مدتی، رشد مواد غذایی نمی تواند همگام با رشد جمعیت افزایش یابد، در نتیجه شکافی بین این دو ایجاد می شود که امروزه به «شکاف مالتوس» مشهور است. به عقیده مالتوس هر خانواده (یک زوج) به طور طبیعی و عادی(آن زمان) 6 فرزند به وجود می آورد و اگر به طور متوسط دو نفر از آنها بر اثر مرض و گرسنگی. . . تلف شوند و موانعی در مقابل سیر طبیعی توالد و تناسل به وجود نیاید هر 25 سال جمعیت جامعه به دو برابر افزایش پیدا خواهد کرد. برعکس در مقابل تکثیر نفوس، وسایل معیشت، براثر کافی نبودن قابلیت تولید زمین و مکفی نبودن حاصل زراعت، به آن نسبت افزایش نمی یابد. پس به طور خلاصه اگر افزایش جمعیت با مانعی مواجه نگردد در ظرف هر دوره 25 ساله جمعیت دو برابر می گردد یعنی (به صورت یک تصاعد هندسی افزایش پیدا می کند) و حال آنکه اگر مواد غذایی موجود در جهان را مورد بررسی قرار دهیم و وضع کشاورزی را در دنیا رسیدگی کنیم معلوم می گردد که افزایش آن از صورت یک تصاعد حسابی خارج نخواهد بود و آن هم به شرطی که اوضاع و احوال جوی مناسب باشد و وقایع غیرمترقبه رخ ندهد
در چنین شرایطی هیچ راهی وجود ندارد جز این که افزایش تولید مثل با افزایش تولید مواد غذایی متناسب گردد که در چاپ رساله اول خود برای ایجاد توازن بین این دو بیان می دارد که افزایش جمعیت تقاضا برای مواد غذایی را افزایش می دهد و بنابراین قیمت مواد غذایی افزایش می یابد و از طرفی افزایش جمعیت باعث افزایش عرضه نیروی کار نسبت به تقاضای آن شده و بنابراین دستمزد نیروی کار کاهش می یابد. در این حالت برای به دست آوردن همان درآمد قبلی کارگر مجبور به کار بیشتر است. در این بین مزرعه داران به دلیل ارزانی نیروی کار، ترغیب به استفاده بیشتر از نیروی کار در جهت بهبود کشت زمینهای زیرکشت و همچنین به زیر کشت درآوردن زمینهای تازه می شوند و این، مقدار عرضه مواد غذایی را افزایش می دهد تا در نهایت با تقاضای آن (رشد جمعیت)برابر گردد. به نظر مالتوس به منظور جلوگیری از قحطی باید در مقابل هوس و شهوت موانع به وجود آورد و جلوگیری از هوای نفس راهی است که ضرر آن کمتر است و انسان ناگزیر است به خاطر سعادت جامعه، خود را از برخی لذات محروم کند و در نتیجه «فشار اخلاقی»(سد کردن هوای نفس هر چند که امر شاقی است)کم ضررترین راه چاره است و هر انسان موظف است به منظور جلوگیری از قحطی، سدی در برابر سیل نسل خود بسازد و تا زمانی که مطمئن نباشد که وسایل معیشت و تربیت فرزندان خود فراهم است، اقدام به زاد و ولد نکند و در این باره مالتوس با ژان ژاک روسو که گفته است«کسی که نمی تواند وظایف پدر خود را انجام دهد حق پدر شدن ندارد»هم عقیده است.
به نظر مالتوس برای جلوگیری از سیر افزایش جمیعت راهی بهتر از فشار اخلاقی نیست و ایجاد موانع دیگر خاصه اگر از طرف دولت باشد، چاره درد نخواهد بود. مالتوس مساعدت دولت را به بینوایان و وجود سازمانهای خیریه را زائد می دانست و به نظر وی مداخله دولت نه تنها دردی را دوا نمی کند بلکه بر تعداد فقرا و مستمندان می افزاید زیرا:
از طرفی به اعتبار این که نان دهنده ای به فکر آنهاست و آنها را هنگام بینوایی مورد حمایت خود قرار می دهد، بدون آنکه به عاقبت کار بیاندیشند، برهمنوعان خود می افزایند و بر تعداد مساکین افزوده می کنند و از طرف دیگر چون کمک و مساعده توسط مردم(از طریق دولت) انجام می شود قهراً هزینه مردمی که مساعدت می کنند افزایش می یابد و باعث بالا رفتن قیمتها می شود و در نتیجه آنها را به سطح بینوایی تنزل می دهد.
پس مالتوس با کمک و مداخله دولت مخالف بود و عقیده داشت کسی که نتواند قوت خود را فراهم کند، نباید دست تکدی به سوی دیگران دراز کند و چون در جهان سهمی ندارد و سفره ای برای او در این جهان گسترده نشده است باید از بین برود.
پس برای این که همه ساله گروه کثیری از افراد جامعه دچار مسکنت و نیستی نشوند باید در مقابل سیر افزایش جمعیت موانع به وجود آورد و چاره ای اندیشید که تعادل بین تکثیر جمعیت و ازدیاد ارزاق ممکن شود. یک دسته از این موانع قحطی و جنگ و طاعون و امراض مسری است که از یک طرف باعث از بین بردن گروهی از افراد جامعه می شود از طرف دیگر از تعداد موالید می کاهد و باعث برقراری تعادل می شود.
یک نوع دیگر از موانع، غلبته بر شهوت هوای نفس و دعوت مردم به امساک است که می توان بدان طریق انسان را از خطای تکثیر نسل منع نمود. مالتوس در چاپ اول کتاب خود جز از فقر و جنگ و امراض مسری، به عنوان عامل ایجاد کننده تعادل، صحبتی نمی کند و فقط در چاپ دوم کتاب «تحقیق در اصل تکثیر جمعیت» است که پیشنهادی تقریباً انسانی تر عرضه می نماید. راهی که مالتوس پیشنهاد می کند طریق دوم است: به همان گونه که عقل پرخوری را منع می کند انسان نیز باید به خاطر مصلحت اجتماعی تسلیم شهوت و هوای نفس نشود و توصیه مالتوس در این باره این است که ازدواج دیرتر انجام شود و تا زمانی که افراد اطمینان به تأمین معیشت خود و فرزند خود ندارند. اقدام به ازدواج نکنند و از طریق وجدان اخلاقی و تقویت حس مسئولیت شخصی، حائلی در مقابل غریزه طبیعی افزایش جمعیت به وجود آورند.
به نظریه جمعیت مالتوس، با شرایطی که عنوان شد، (بدون مانع)ایراد اساسی نمی توان گرفت ولی ایراد اصلی قانون وی، در نظر نگرفتن تأثیر پیشرفت تکنولوژی بر رشد عرضه مواد غذائی در مقابل رشد جمعیت می باشد. اصولاً یکی از ویژگیهای تولید در عصر حاضر بازده فزاینده نسبت به مقیاس می باشد و در این شرایط عرضه مواد غذایی می تواند بسیار بیشتر از آنچه که مالتوس فکر می کرده است، افزایش یابد. به عبارت دیگر با توجه به افزایش بارآوری کار در کشاورزی و صنعت و با توجه به تکثیر حیوانات اهلی که وسیله ارتزاق انسانها هستند و بالاخره با توجه به اینکه دو دست قادر است یک شکم را پر کند بدبینی مالتوس به آینده بشر آنقدرها توجیه ندارد. مسأله دیگری که در اینجا بایستی به آن توجه شود این است که به اعتقاد مالتوس با افزایش درآمد سرانه، جمیعت نیز شروع به افزایش می نماید در صورتی که چنین همبستگی بین درآمد سرانه و نرخ رشد جمعیت ثابت نشده است بلکه حتی تجربیات کشورهای صنعتی پیشرفته نشان می دهد که افزایش درآمد سرانه باعث کاهش رشد جمعیت می گردد.
با وجوه همه این مسایل، امروزه بسیاری از کشورهای در حال توسعه جهان شرایط و زمینه لازم برای تحقق و پیش بینیهای مالتوس را دارا می باشند چرا که در این کشورها به خاطر بالا رفتن سطح عمومی بهداشت جامعه، از نرخ مرگ و میر کاسته شده و بنابراین «راه حل مثبت» که مالتوس تأکید عمده ای روی آن داشت از بین رفته است و «راه حلهای پیشگیری» هم به خاطر بعضی از مسایل از جمله، عدم آگاهی مردم از روشهای جلوگیری که ناشی از بی سوادی آنهاست و نیز برخی مسایل اجتماعی و مذهبی قابل اعمال نیست که همه این مسایل دست به دست هم داده، این جوامع را با خطر «انفجار جمعیت» تهدید می کند.
مالتوس علاوه بر نظریه جمعیت که باب جدیدی را در اصلاح نظریات آدام اسمیت گشود؛ در مورد تجارت خارجی نیز برخلاف کلاسیکها فکر می کرد. بیشتر اقتصاددانان کلاسیک طرفدار تجارت آزاد، مخصوصاً در مورد محصولات کشاورزی بودند، حال آنکه مالتوس طرفدار حمایت از کشاورزی از طریق ممنوعیت واردات غله بود و برای این نظریه خود دو دلیل داشت: دلیل اول اقتصادی بوده و عبارت است از این که ممنوعیت (محدودیت) واردات غله باعث افزایش قیمت آن در داخل کشور می گردد و این افزایش قیمت انگیزه ای برای تولید کننده در جهت تولید بیشتر می باشد و در این صورت است که جامعه به تولید مواد غذایی بیشتر که به اعتقاد وی مهمترین هدف می باشد، نائل خواهد شد. علاوه بر این توجیه اقتصادی، یک دلیل غیر اقتصادی (سیاسی ـ نظامی) نیز در ممنوعیت واردات داشت و آن اینکه وی صحیح نمی دانست که کشور جزیره ای انگلیس از نظر مواد غذایی به خارج وابسته باشد چرا که در صورت وقوع جنگ و یا هر رویداد دیگری کشور به خطر خواهد افتاد. همان طور که در عصر خود مالتوس، بر اثر جنگ انگلیس و فرانسه و محاصره دریایی ناپلئون، قیمت محصولات کشاورزی در انگلیس چندین برابر افزایش یافت. علیرغم نظریه تجارت خارجی مالتوس و نظر وی راجع به بازارها، هر دو مغایر با نظرات سایر اقتصاددانان کلاسیک است. با این وجود او طرفدار اقتصاد بازار آزاد و مخالف دخالت دولت در اقتصاد بود و قدم در راهی گذاشت که قبل از وی هیوم و اسمیت آن را گشوده بودند.
پی نوشت ها :
1. jesus collego
2. william Godwin سیاستمدار و فیلسوف انگلیسی که او نیز کشیش بود(1836- 1756).
3. poitical justice