پرسش و سؤال در شعر رودکی

قرن چهارم، ‌دوره سامانیان و زمان رواج و استواری نظم و نثر فارسی است و رودکی، که او را پدر شعر فارسی خوانده اند، در این دوره برآمده است. به دلایل مختلف، اشعار اندکی از رودکی اکنون در اختیار ماست که از همین...
چهارشنبه، 23 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پرسش و سؤال در شعر رودکی
پرسش و سؤال در شعر رودکی

نویسنده: دکتر محمد دانشگر
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه امام حسین(ع)



 

چکیده

قرن چهارم، ‌دوره سامانیان و زمان رواج و استواری نظم و نثر فارسی است و رودکی، که او را پدر شعر فارسی خوانده اند، در این دوره برآمده است. به دلایل مختلف، اشعار اندکی از رودکی اکنون در اختیار ماست که از همین ابیات کم، ‌به خوبی جایگاه و هنر شاعری و به ویژه شخصیت مستقل او را می توان دریافت. یکی از مواردی که در همین مقدار شعر، خودنمایی می کند، جنبه و لحن یا گونه پرسشی در شعر رودکی است. لحن شاعر گاهی حالت عادی و معمولی ندارد. بلکه او با استفاده از ابزار گونه گون بیان اشعار را به حالت سؤالی ادا می کند. در برخی از اشعار از قید یا صفت یا کلمه پرسشی بهره می گیرد ولی گاهی صرفاً لحن شعر، پرسش است و در آن از ادات پرسشی استفاده نشده است. در برخی از اشعار، صنعت و نوآوری دیگری نیز با حالت و لحن پرسشی همراه شده و شاعر با این شیوه در واقع بر تأثیر کلام و حسن ادای آن افزوده و بدین سان، او از امکانات گونه گون زبان با هنرمندی تمام بهره گرفته است. این مقاله به کوتاهی و اختصار، چند و چون این مطالب را بررسی و تبیین کرده است.

واژگان کلیدی:

شعر رودکی، شعر قرن چهارم، بلاغت در شعر فارسی، سؤال در شعر رودکی.
ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی نامی آشنا برای هر ایرانی و هر کسی است که به نوعی با زبان فارسی آشناست. او را می توان نخستین شاعر بزرگ ایران شمرد؛ زیرا نه تنها از آن سخنگوی، بیشتر از سابقین و معاصرینش اشعاری که دلیل فضل و بلندی خیال او می باشد، باقی مانده، بلکه تمام تذکره نویسان او را به همین صفت شناخته اند(تاریخ ادبیات ایران، ص 49).
درباره محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی مطالب بسیاری نوشته شده است که تکرار آنها بی گمان ملال انگیز خواهد بود. به همین روی، مناسبت دارد که بدون هر مقدمه ای به اصل مطلب و هدف نگارش این مقاله پرداخته شود. یکی از گونه هایی که رودکی در بیان شعری خود از آن بهره برده، لحن سؤال و پرسش در شعر است؛ به عبارت دیگر رودکی گاهی اشعار خود را به صورت استفهامی بیان کرده است. در این مقاله به این گونه و لحن از شعر او توجه می شود و جنبه های گوناگون پیرامونی این موضوع به لحاظ دانشهای ادبی و نیز تحلیل شعر، مورد دقت نظر قرار می گیرد. به دلیل ارتباط مطالب این نوشته به شخصیت هنری و جنبه های والای سخن رودکی، بی مناسبت نیست که بسیار مختصر به برخی از نکات اشاره شود.
قرن چهارم، دوره سامانیان و دوره رواج و تثبیت نظم و نثر فارسی است و رودکی پدر شعر فارسی در این دوره ظهور کرده است(سبک شناسی شعر، ‌ص 24). رودکی شاعر استاد آغاز قرن چهارم است که او را استاد شاعران و مقدم شعرای عجم خوانده اند... رودکی را، شاعران، اغلب به نعوتی از قبیل استاد شاعران و سلطان شاعران یاد کرده اند و ذکر این نعوت تنها از راه احترام و بزرگداشت آن استاد است نه طریق دیگر(تاریخ ادبیات در ایران، ص 372). جایگاه و پایگاه شاعری و هنر شعری رودکی بدان مقدار و تا آنجاست که بزرگان، ادیبان و سخنسرایان با القاب و عناوینی برجسته و ممتاز از او یاد کرده اند( تاریخ ادبیات در ایران، ‌ص 376 به بعد).
سخن در چند و چون زوایای زندگی این شاعر بزرگ و برآمدن و محیط نشو و نمای او بسیار است. آنچه از بررسی منابع عمده درباره او بدست می آید، این است که آوازه وصیت شاعری و هنرمندیش در زمان زندگی و حیات وی نیز رایج و شایع و فراگیر بوده است. عده زیادی از شاعران به ویژه از معاصران او مانند شهید بلخی و معروفی بلخی و دیگران او را ستوده، حتی آنهایی که خود را از سخنسرایان بزرگ دانسته اند با رودکی رقابت جسته اند؛ چنانکه معمری گرگانی که خویشتن را دارای قریحه و استعداد کامل می دانسته و از آثار او قوت سخن و آزادگی و بی نیازی سخنگو آشکار است، خود را با رودکی، مقایسه کرده و گفته است:

اگر به دولت با رودکی نه همسانم
عجب مکن سخن از رودکی نه کم دانم
(تاریخ ادبیات در ایران، ص 50)

شعر رودکی

به دلایل مختلف و از جمله، فاصله زمانی بسیار، تنها مقدار کمی از اشعار فراوان رودکی برای ما به یادگار مانده است. از عصر سامانیان 35 شاعر را می شناسیم که از ایشان جز قریب به دو هزار بیت باقی نمانده است. دو ثلث از این اشعار یعنی حدود 1300بیت متعلق به رودکی و ابوشکور بلخی است؛ حدود 900 بیت از رودکی و 463 بیت از ابوشکور بلخی (سبک شناسی شعر،‌ص 25).
از همین ابیات کمی که از این شاعر سترک فارسی زبان باقی مانده است، به خوبی می توان جایگاه و هنر شاعری والای او را دریافت.
به تعبیر شادروان سعید نفیسی این شاعر نابینای پیر، کاری را که امیر اسماعیل سامانی با شمشیر برنده خویش آغاز کرده بود این ابوعبدا... جعفر بن محمد با خامه خویش به پایان رسانید. این ابوعبدا... جعفر بن محمد، رهبری توانا بود که راه را بر دقیقی و کسایی و فردوسی گشود و مهندس هنرمندی بود که خامه جاویدان عنصری و فرخی و عسجدی و منجیک و ناصرخسرو را پایه استوار نهاد(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 15). داوریهایی از این دست و ارزشگذاری شعر رودکی،‌ مقام و موقعیت برجسته و تأثیرگذار او را در سراسر گستره ادب فارسی تثبیت می کند و تحکیم می بخشد. از ابیات و قطعات و قصاید و غزلهای معدودی که از رودکی باقی مانده به نیکی می توان دریافت که این شاعر در فنون مختلف شعر استاد و ماهر بود و سخنان وی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و وصف، کم نظیر است و لطافت و متانت و انسجام خاصی در ابیات وی مشاهده می شود که مایه تأثیر کلام در خواننده است(تاریخ ادبیات در ایران، ص 378). این بلندی و رتبت پایگاه در بررسیهای سبک شناسانه و فنی، رودکی را چنان قدرت و برتری می بخشد که شعر او به درجه شاخص و برجسته دوره می رسد و می تواند نشان دهنده جانمایه غالب سخن و شعر عصر و زمان زندگی او باشد. شعر رودکی، ‌نمونه کامل شعر سبک خراسانی قرن چهارم یعنی شعر عهد سامانی است. روح حماسی که از مختصات مهم سبک خراسانی است برای نخستین بار به صورت کامل در شعر او دیده می شود(سبک شناسی شعر، ص 27). از غالب اشعار او روح طرب و شادی و عدم توجه به آنچه مایه اندوه و سستی باشد، مشهود است و این حالت، گذشته از اثر محیط زندگی و عصر حیات شاعر، نتیجه سعه عیش و فراغت بال وی نیز بوده است(تاریخ ادبیات در ایران، ص 378).

شخصیت مستقل شعری رودکی

با توجه به آنچه فهرست وار مورد اشاره قرار گرفت، می توان دریافت که رودکی دارای شخصیت شعری مستقل است و این رتبت به ویژه در آغاز طلوع و برآمدن و بالندگی شعر فارسی در دوره سامانیان، کم جایگاهی نیست که سخنوری بتواند به اذعان سخن شناسان و رقیبان خود و به اعتراف صاحب نظران بر این مقام تکیه زند و کسی را یارای خرده گرفتن و اعتراض نباشد. رودکی از شاعران آغازین پیدایش شعر فارسی است و با اینکه اشعار اندکی از او باقی مانده است اما با همین اندک، شخصیت شعری مستقل دارد(صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانی، ص 109).
از یک سو،‌ شعر و فراگیری و گستردگی سخن رودکی، رویه و جلوه شعر عصر سامانی را می شناساند. از سوی دیگر و بر اساس بررسیهای کارشناسانه و تخصصی، تأثیر شعر رودکی، آنچنان گیرایی و سرزندگی در خود دارد که برای شناخت سیر و روند شعر فارسی در دوره های بعد و فراز و نشیب حرکت آن، توجه به شعر رودکی در خور اهمیت و توجه است. بررسی همه جانبه اشعار بازمانده رودکی به لحاظ تشبیه و استعاره و کنایه و لغت و... جهت بررسیهای سبکی شعر شاعران بعد از او ضرورت تام دارد(سبک شناسی شعر، ص 28).
بیان دقایق و نوآوری و هنرنماییهای جاذب رودکی، فرصت و مجال گسترده ای می طلبد، اما توجه به بیان شادروان استاد زرین کوب می تواند به گونه ای مطلوب در این زمینه گویا باشد که رودکی در شاعری، قدرت و مهارتی کم مانند داشت؛ خاصه در توصیف احوال و تجسم مناظر، بس چیره دست بود. تشبیهات و توصیفات او در نهایت لطف و دقت بود... در هر حال از همین مختصر نیز که از اشعار موثق منسوب به او باقی است، قدرت و مهارت او را در فنون شاعری می توان دریافت. شیوه شعر وی بر سادگی معنی و روانی لفظ مبتنی است. در همان حال، جزالتی کم نظیر مایه مزیت شعر اوست... با این همه در ابداع معانی، قدرت تمام دارد و شعر او در عین سادگی و روانی از معانی لطیف و مضامین تازه مشحون است(با کاروان حله، ص 13).

پرسش(گونه پرسشی)در شعر رودکی

همان گونه که بیان شد، اشعار اندکی از رودکی برجای مانده است. یکی از مواردی که در همین مقدار شعر، خودنمایی می کند، جنبه و لحن یا گونه پرسشی در شعر رودکی است؛ به عبارت دیگر، شاعر در برخی از موارد که می توان گفت نسبت آن با مجموع اشعار قابل ملاحظه است، لحن خود را از حالت عادی و معمولی شعر خارج می کند و آن را به صورتهای مختلف و با استفاده از ابزار گونه گون بیان به حالت سؤالی ادا می کند. از آنجا که ذهن رودکی، ساده و بسیط بوده و او به مفاهیم محسوس بیشتری می اندیشیده است(صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانی، ص 115)،‌این تفاوت در لحن یا نوع ادای بیان می تواند افزون بر جالب بودن، مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرد؛ مثلاً بیت ذیل، تشبیه با پرسش و پاسخ همراه شده است. این همراهی و تقارن در بافت کلام، بدیع و تازه است.

دادمش دو بوسه بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر

تجاهل در این تشبیه، اغراق را افزون تر کرده و بر زیبایی تشبیه افزوده است(همان، ص 120).
بر این اساس و در این فرصت کوتاه، موضوع اصلی این مقاله بررسی پرسش و سؤال در شعر رودکی است. به این منظور در ابتدا اشعار سؤالی از مجموعه اشعار رودکی جمع آوری شد. پس از آن با روش تحلیل محتوا و نیز نوع به کارگیری قید یا صفت یا کلمه پرسش در هر شعر، دسته بندی، توصیف و تبیین ارائه خواهد شد. بدیهی است در این میان، اساس و مبانی نظری این پژوهش، بهره گیری از برخی آثار و نوشته های دستوری زبان فارسی و کتابهایی در حوزه بلاغت و دانشهای ادبی فارسی است.
از نکات قابل توجه در این بررسی این است که اولاً شاعر در برخی موارد از قید یا صفت یا کلمه پرسش استفاده کرده است و در عوض در پاره ای موارد از این نشانه ها بهره نگرفته و صرفاً با حالت و لحن پرسشی، بیان خود را ارائه کرده است. ثانیاً همواره و لزوماً برای سؤال شعر، پاسخی داده نشده است؛ به عبارت دیگر، شاعر گاهی به پرسش خود در شعر پاسخ می دهد ولی در مواردی، شعر فقط طرح سؤال و پرسش است و این بدون تردید از مواردی است که گستره بهره گیری از لحن سؤال را در بیان مطرح می کند. جمله پرسشی غالباً محتاج پاسخ است؛ یعنی کسی که چنین جمله ای ادا می کند، منتظر است که شنونده به او پاسخی بدهد... اما گاهی غرض گوینده از پرسیدن، دریافت پاسخ نیست، بلکه او خود پاسخ را می داند و مقصودش از بیان جمله به صورت پرسش، ‌آن است که معنی را آشکارتر و با تأکیدی بیشتر در ذهن شنونده جای گیر کند(دستور زبان فارسی، ص 109).
نکته سومی که می تواند مورد توجه قرار گیرد این است که شاعر گاهی صرفاً از گونه ای بیان شاعرانه بهره می برد و همان را در شعر برجسته می سازد و بدین وسیله، هنر خود را ابراز می کند اما در پاره ای از موارد، ‌همین بیان و صور خیال شاعرانه را با طرح نوآوری دیگری درهم و همراه می سازد و با این شیوه بر تأثیر کلام و حسن ادای آن می افزاید. اگر تمامی صور خیال شاعرانه مورد دقت و نظر قرار گیرند، می توان از هر برجستگی در کلام و یا هر نوع کاربرد زبانی که از هنجار عادی فراتر رود؛ درخشش و اعتلا یابد و هاله ای از تخیل، پیرامون آن مفهوم ایجاد گردد و حرکتی در ذهن خواننده ایجاد کند، سود برد؛ چرا که تمام این موارد، خود گونه ای از بیان شاعرانه است. از سوی دیگر، شاعر یا نویسنده با طرح پرسش و پاسخ و یا وصل و فصل، شیوه ای خاص در کلام ایجاد می کند. از این رو، علاوه بر تشبیه و مجاز و استعاره، برخی از صناعات بدیعی، خود نوعی از صورت خیال شاعرانه هستند که در شعر رودکی می توان مورد دقت و بررسی قرار داد(صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانی،‌ص 125).
حال، گاهی این سؤال و پرسش(بی پاسخ یا همراه جواب) با صنعت و نوآوری دیگری از صنایع بدیعی همراه و مقارن می شود. اینجاست که آوردن دو صفت به صورت درهم آمیخته به زیبایی و انسجام و استواری و استحکام شعر، کمک می کند و از تأثیرگذاری بیشتری برخوردار می شود. این طبیعی است که از ازدواج و تقارن دو زیبایی، مزایای جدیدی حاصل می شود که به صورت انفرادی وجود نداشته است اما مهم این است که این همنشینی بر کلام تحمیل نشود. در غیر این صورت در کلام سنگینی ایجاد می کند و آن را ساختگی نشان می دهد(همان).
یک جنبه مهم از بهره گیری شاعر در موضوع موردبحث این است که، به کارگیری این شیوه می تواند به نوعی به سبک شناسی این گونه اشعار هم کمک کند. جنبه دیگر این است که وقتی همیشه از تعبیرهای صریح و مستقیم استفاده نمی شود، ناچار شاعر یا نویسنده به تعابیر غیرمستقیم دیگری رو می آورد که هر کدام از آنها می تواند به نوعی اولاً ساختار جمله را به هم بزند و از یکدستی و تکرار بافت آن پیشگیری کند که این خود، موجب نوعی ساختارشکنی است که از یکنواختی متن جلوگیری می کند و در نتیجه از ملالت خواننده نیز می کاهد و بر رونق کلام می افزاید. ثانیاً با این کار به یکی از جلوه های هنری و نوآوری کلام رو می آورد و افزون بر آن با به کارگیری این شیوه بر تأثیر بخشی کلام خود نیز می افزاید. به واقع و به عبارت دیگر، می توان چنین گفت که در این حالت، شاعر از امکانات گونه گون زبان به انگیزه های مختلف و برای دستیابی به اهدافی چند بهره برده است.
تقسیم بندیهای مختلف و گوناگون که از جمله، در ساختار دستوری زبان فارسی شده است تنها و منحصراً به نثر اختصاص ندارد، بلکه شاعران نیز در دستیازی به حالتهای چندگانه و گونه گون ساختار شعر و بافت آن می توانند این چندگونگی را پیش چشم آورند؛ به گونه ای که در خلال بافت طبیعی سخن به ناگاه، چهره و رخ کلام را دگرگون سازند و با آوردن حالت پرسشی که خود دربردارنده جلوه های چندگانه ادبی است به موسیقی و هنجار کلام، ‌شکلی دیگر بخشند و از این طریق و با کمک گرفتن از این روش، سامانه کلام را مؤثرتر و زنده تر و جاذب تر جلوه دهند. اگر بلاغت را کیفیت مطابقت سخن به اقتضای حال خطاب بدانیم و این اقتضای حال خطاب را با توسع معنای حال، مجموعه مناسبتها و احوالی بدانیم که بر یک ارتباط کلامی حاکم است، آنگاه می توانیم شیوه بیان مناسب برای هر یک از انواع شعر را پیش بینی کنیم. شیوه بیان مناسب، شیوه ای است که ضمن برآوردن مقصود از اقسام هر نوع شعر، تأثیر و نفوذ شعر را بر مخاطب تشدید می کند(در سایه آفتاب، ص 31). اینجاست که در بیان برخی از شاعران به یکباره در لحن و ساختار قطعه ای بلند مانند مثنوی یا غزل به پرسش از گونه های مختلف آن برمی خوریم یا اینکه در تک بیت و رباعی و دوبیتی از این شیوه بهره گرفته می شود که خودساختاری جدا و مستقل دارد و می تواند بر تأثیربخشی سخن بیفزاید.

استفهام و سؤال

یکی از رایج ترین پدیده های انشاء، پرسش است که آگاهی خواستن از چیزی است که شخص آن را نمی داند و مخاطبش را آگاه فرض می کند( معانی و بیان،‌ص 29). از جمله اقسام انشا استفهام است و آن تعلق می گیرد به امری که مجهول است نزد متکلم از جهت تصور یا از جهت تصدیق و الفاظ موضوعه از برای استفهام بر سه قسم است یا از برای طلب تصور است فقط یا از برای طلب تصدیق است فقط و یا از برای هر دو است(هنجار گفتار(در فن معانی و بیان و بدیع فارسی)، ص 100). استفهام از انواع طلب و طلب نیز از اقسام انشا می باشد. استفهام در لغت، طلب فهم کردن و در اصطلاح علم معانی عبارت است از خواستن کاری یا چیزی که بر خواهنده از نظر تصوری یا تصدیقی مجهول بوده باشد و برای کسب فهم یا خبر از کسی به کار می رود. در استفهام، ارتسام صورت خارجی یا ذهنی مورد طلب در خاطر خواهنده قابل اهمیت بوده، و لازم است که او را علم بر حقیقت موضوع استفهام نباشد؛ چه در غیر این حالت، طلب فهم از معلوم تصوری یا تصدیقی از موارد تحصیل حاصل می باشد(اصول علم بلاغت در زبان فارسی، ص 326).
همانگونه که ملاحظه شد در مباحث نظری درباره سؤال و استفهام عمدتاً بر پرسش و سؤالی تکیه می شود که معمولاً تصور و یا تصدیق و یا هر دوی آن برای گوینده نامعلوم و او درصدد یافتن پاسخ مجهول خود است. در این حالت، یا مخاطب آگاه است و یا آگاه فرض می شود. نکته بسیار مهم در تعریف یاد شده این است که در این صورت، چه جنبه بلاغی و زیبایی شناسانه ای در این سؤال و استفهام هست؛ در واقع ادای این گونه بیان با سخن عادی افراد در گفتگوهای روزمره چه تفاوت و یا چه مزیت و برتری دارد. اینجاست که باید به نکته افزون تری رو آورد و آن همان گونه که قبلاً نیز مورد اشاره قرار گرفت، ‌توجه به جنبه های زیباشناسیک این لحن از بیان شاعرانه است. شاعر در واقع ناآگاه نیست. او از ندانستن رنج نمی برد. او به دنبال یافتن پاسخ نیست؛ چرا که اولاً در برخی از موارد، خود پاسخ سؤال و پرسش را بلافاصله می دهد. ثانیاً او با طرح سؤال و استفهام، گستره زبان و بیانش را بسیار وسیع می سازد و از تنوع و گونه گونی تأثیرپذیری بر مخاطب بهره می برد. در برخی از منابع مربوط به دانشهای ادبی، به رغم موضوعیت جنبه های زیباشناسانه و بلاغی، چندان به این مسئله مهم، توجه دقیقی صورت نگرفته و استفهام و ادات آن صرفاً در محدوده زبانی مورد بحث قرار گرفته است که در این مقاله مجال پرداختن به آن نیست. اما برخی از منابع، تفحص و جستجو و دقت نظر بیشتری در این زمینه به کار بسته و دامنه بحث را متناسب با موضوع آن بررسی کرده اند که در اینجا به اختصار و به ضرورت سخن به آن اشاره می شود؛ از جمله شمیسا می نویسد: غرض اصلی از پرسش، طلب اخبار است؛ مانند کدامیک از شما می دانید چیست آن که... اما گاهی برای تأثیر بیشتر کلام به جای سایر انواع جمله(مخصوصاً خبری)از جمله پرسشی استفاده می کنند. وی در ادامه برخی از مقاصد مجازی بهره گیری از جمله پرسشی را برمی شمارد که از جمله اخبار به طریق غیرمستقیم و مؤدبانه است؛ امر به طریق غیرمستقیم و مؤدبانه؛ تشویق؛ استفهام انگاری؛ استفهام تقریری؛ طنز، مسخره و تحقیر؛ بیان تعجب و حیرت؛ تجاهل مفید اغراق و موارد دیگر(سبک شناسی شعر، ص111 به بعد)که در اصل بحث به کاربرد برخی از آنها در شعر رودکی پرداخته می شود.
در این فرصت مناسب است به نمونه ای اشاره شود تا شاهدی بر تکمیل مباحث یاد شده باشد. رودکی گوید:

شاد بوده است از این جهان هرگز
هیچ کس تا از او تو باشی شاد؟

داد دیده است از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه تا تو بینی داد؟
(پیشآهنگان شعر پارسی، ص 30)

همان گونه که ملاحظه می شود، شاعر در این دو بیت بسیار کوتاه، دو مقوله بسیار اساسی تفکر بشری( اندوه و شادی، داد و بیداد) را چنان با بیانی شاعرانه، زیبا، محکم و تأثیرگذار در قالب استفهامی ساده مطرح کرده است و آنگاه بدون اینکه به این سؤالها پاسخ بدهد، سخن را رها کرده است. نیک پیداست که هر خواننده ای بی درنگ به تأمل می پردازد و با توجه به سطح دانشهای پیشین و ذهن خود از هر قشر و گروه که باشد، سخن شاعر را با طبع خود کاملاً هماهنگ می یابد و خود به این دو سؤال پاسخ خواهد داد که آری چنین است! هرگز کسی در این دنیا یکسره شادمان نبوده و هیچ خردمند و فرزانه ای از دنیا داد ندیده است که تو در انتظار داد گیتی باشی!
همان گونه که پیش از این نیز بیان شد، رودکی در این دو بیت در واقع، ابزار گوناگون را به خدمت گرفته تا افزون بر استفهام، آنها نیز به نوعی در خدمت استحکام و استواری سخن باشند؛ مواردی چون مؤکد کردن کلام با آوردن هرگز و هیچ در بیت اول و دو نشانه و قید یا کلمه هیچ در بیت دوم که به رغم تکراری بودن آن، نه تنها موجب ملال نیست که بسیار در شعر، خوش نشسته و موجب تأکید معنایی و فخامت ظاهری زبان در شعر شده است؛ آوردن این گونه ادات در جمله نه تنها به منظور انتظار پاسخ از شنونده نیست، بلکه شاعر می خواهد مقصود خود را با تأکید به خواننده برساند که در این صورت آن را پرسش تأکیدی می خوانند(دستور زبان فارسی، ص 109). بدون تردید این بهره گیری از مقوله مجاز در سخن است که جنبه ای کاملاً زیباشناسانه و ادبی دارد و هرگز گوینده به قصد گرفتن پاسخ از مجهول و نامعلومی آن را ایراد نکرده است.
نکته پیرامونی دیگری که در این موضوع در بررسی ساختارهای سؤالی شعر رودکی، توجه خواننده را به خود جلب می کند این است که به کارگیری و استخدام این صنعت و نوآوری از جانب رودکی، همواره با افت و خیز و به تعبیری با نشیب و فراز همراه است؛ به بیان دیگر، شاعر، همان گونه که پیش از این یاد شد، گاهی از کلمه ها و قیدهای سؤال در شعر استفاده کرده و گاهی فقط به شعر، ساختار پرسشی داده است بدون آوردن هیچ یک از نشانه ها یا کلمه های سؤالی؛ اما گاهی این هنرنمایی، والایی یافته و سخن را به اوج و استواری کشانده و بیان شاعر را در صدر نشانده ولی در برخی از موارد، چنین نیست که در ادامه موردملاحظه و نظر خوانندگان ارجمند قرار می گیرد و به احتمال زیاد، همداستانی آنان را با این نظر به همراه خواهد داشت؛ برای نمونه، جنبه هنری شعر زیر از دیدگاه مورد نظر با دو بیت یاد شده مقایسه شود:

رفیقا چند گویی کو نشاطت؟
بنگریزد کس از گرم آفروشه
(اصول علم بلاغت در زبان فارسی،‌ص 343)

مقایسه این دو شعر نشان می دهد که جایگاه هنری کلام، قطعاً به یک میزان نیست یا این دو بیت معروف از قطعه ای با مطلع: چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت/ نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت، که برخی آن را منسوب به رودکی می دانند، می گوید:

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت

گفتا که که را کشتی تا کشته شدی زار
تا باز کجا کشته شود آن که تو را کشت؟
(پیشآهنگان شعر پارسی، ص 29)

این مضمون و طرح سؤال، همراه با پاسخی درخور، چنان پایگاه والایی یافته و آن چنان بر طبعهای مخاطبان خوش نشسته که بسان ضرب المثل در بیان فارسی زبانان رایج و جاری شده است.

ادات پرسش در شعر رودکی

در کتابهای دستور زبان فارسی، متأسفانه برای نشانه های پرسشی از تعبیرها و عنوانهای مختلفی استفاده شده است. خانلری آنها را کلمات پرسشی( دستور زبان فارسی، ص 106)، فرشیدورد و برخی دیگر، قید پرسشی(گفتارهایی درباره دستور زبان فارسی،‌ ص 123)، احمدی گیوی و انوری، صفت پرسشی(دستور زبان فارسی،‌ ص119)می داند. به همین دلیل در این مقاله از این سه تعبیر، گاهی جداگانه و گاهی با هم استفاده شده است. در مجموع رودکی در اشعار خود، آنجا که از قیود یا صفات یا کلمات پرسشی استفاده کرده، عمدتاً از این کلمه ها بهره گرفته است: چند/ که/ چگونه/ چرا/ کی/ چه/چون(در کاربرد پرسشی)/ کیست و کجا. در پاره ای از ابیات نیز حالت و لحن خطاب و بیان شاعر، پرسش و سؤال است اما بدون بهره گیری از کلمه پرسشی که در این صورت، نوع خواندن شعر به آن بیان سؤالی می دهد.
اشعار رودکی بر مبنای بهره گیری از نوع کلمه های پرسشی

توضیحی کوتاه

ادات سؤال

شعر

روی به سوی محراب نهادن چه
بهره ای دارد در حالی که دلت به جانب(در فکر) زیبا رویان بخارا و تراز است؟ (هیچ سودی ندارد).

چه

روی به محراب نهادن چه سود؟
دل به بخارا و بتان تراز
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو پذیرد، نپذیرد نماز(ص 57)

من نمی دانستم که آن حیله گران شهر چه نیرنگی در حق من روا داشتند؟

گر بزان شهر با من تاختند
من ندانستم چه تنبل ساختند؟(ص 76)

جز خاشاک چه چیزی سزاوار اوست؟(سزاوار او نیست)

زهر خاشه ای خویشتن پرورد
که جز خاش وی را چه اندر خورد؟75

با این توصیفات... منتظرم ببینم چه چیزی از آب برمی آید؟
شستشوی این گازران چه می کند؟

جامه پر صورت دهر، ای جوان
چرک شد و شد به کف گازران
رنگ همه خام و چنان پیچ و تاب
منتظرم تا چه برآید ز آب؟49

این سر سبکسار و بیهوده گو به چه کاری می آید؟ به کاری نمی آید.

این ایغده سری به چه کار آید، ای فتی؟
دریاب دانش، این سخن بیهوده مگوی44

بیهوده چرا غم می خوری؟
(بر گذر ایام)

رفت آنکه رفت و، آمد آنک آمد
بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟42

چه می دانی که حال این بنده، پیش از این چگونه و بر چه سامان بود؟

همی چه دانی ای ماهروی مشکین موی
که حال بنده ازین پیش برچه سامان بود؟

 

23

آن کس که چیزی را به چشم می بیند خبر دادن برای او چه سودی دارد؟ سودی ندارد.
وقتی تیری بر جگر فرود آمد، سپر چه فایده دارد؟ فایده ندارد.

مرا تو راحت جانی، معاینه، نه خبر
که را معاینه آید خبر چه سود کند؟
سپر به پیش کشیدم خدنگ قهر تو را
چو تیر بر جگر آید، سپر چه سود کند؟55

چرا فکر و غم را دراز می کنی؟ بخت و اقبال با فکر و اندیشه تغییر نمی کند.

اندُه و اندیشه را دراز چه داری؟
دولت تو خود همان کند که بباید113

چگونه یا چرا ارزنی را زیر کوهی می سایی؟

دل من ارزنی، عشق تو کوهی
چه سایی زیر کوهی ارزنی را؟12

چگونه آسوده و آرام در این جهان می آسایی در حالی که کار جهان هموار نیست.

چه نشینی بدین جهان هموار؟
که همه کار او نه هموار است16

اکنون بودنت با دیگران چه سودی دارد در حالی که باید در گور تنها باشی(تنها بخسبی).

با کسان بودنت چه سود کند؟
که به گور اندرون شدن تنهاست15

چرا بیهوده دشمنی را دوست می داری؟
چرا وفا از بی وفایی می جویی؟
چرا آهن سردی را بیهوده می کوبی؟

دلا تا کی همی جوی منی را؟
چه داری دوست، هرزه دشمنی را؟
چرا جویی وفا از بی وفایی؟
چه کوبی بیهده سرد آهنی را؟11

ای کسی که از حساب روز قیامت غافلی، چه می پنداری و در چه فکری هستی؟

ای ویذ غافل از شمار، چه پنداری؟
کت خالق آفرید پی کاری؟
عمری که مر تو راست سرمایه
ویذ است و کارهات به این زاری!63

به من نمی گویی چرا شادی به سوک تبدیل شده است؟

بسا که مست در این خانه بودم و شادان
چنانکه جاه من افزون بد از امیر و ملوک

(چه در معنای چرا)

 

کنون همانم و خانه همان و شهر همان
مرا نگویی کز چه شده ست شادی، سوک؟58

کسی مانند من، محبوب را چه می باید؟
چه لازم است؟ لازم نیست.

کسی را چو من دوستگان می چه باید
که دل شاد دارد به هر دوستگانی؟129

چه آبی از جوی خشک یونانی بجویم؟چرا جان را برای پرورش جسم به زحمت بیفکنم؟
(چه در معنای چرا)

 

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
برای پرورش چسم، جان چه رنجه کنم؟
که حیف باشد روح القدس به سگبانی129

چه چیزی دید؟ چیزی ندید.
چه چیزی به بوم از بد ذاتی زاغ رسید؟ چیزی نرسید.

 

گاو مسکین ز کید دمنه چه دید؟
وز بد زاغ بوم را چه رسید؟79

دستگاه او نمی داند به چه دلیل مکاری و نیرنگ در دستان اوست؟

 

دستگاه او نداند کز چه روی؟
تنبل و کنبوره در دستان اوی101

چه نحس بود این ریختن دندان؟چه نحوستی بود که دامنگیرم شد؟(تعجب و شگفتی)چه چیزی بود؟(سؤال برای پرسش از حقیقت امری)نمی دانستم غم چیست؟(پرسش از کیفیت و حقیقت چیزی)

 

یکی نماند کنون زان همه، بسود و بریخت
چه نحس بود! همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز
چه بود؟ منت بگویم قضای یزدان بود...
همیشه شاد و ندانستمی که غم چه بود؟
دلم شاد و طرب را فراخ میدان بود...22

اطلس کی همتای  برد است؟ نیست.

کی

خانه خود باز رود هر یکی
اطلس کی باشد همتای برد؟18

کلمه پرسشی، جانشین جمله ای فشرده

آمد بر من که؟ یار، کی؟ وقت سحر

 

که سایر اجزای آن به قرینه حذف شده است.

 

ترسنده ز که؟ زخصم، خصمش که؟پدر

چه موقع مار می ترسد و گربه مهربان می شود؟(زمان)

کی مار ترسگین شود و، گربه مهربان
گر موش ماژ و موژ کند گاه درهمی؟129

تا چه زمان؟

 

تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب؟70

تا کی می گویی؟ تا چه زمانی؟ (وقت)

تا کی گویی که: اهل گیتی
در هستی و نیستی لئیمند
چون تو طمع از جان بریدی
دانی که همه جهان کریمند55

استفهام انکاری مفید مفهوم تأکید

گرگ را کی رسد صلابت شیر
باز را کی رسد نهیب شخیش؟528

کی از خار می ترسد؟
نمی ترسد.

 

اشتر گرسنه کسیمه برد
کی شکوهد زخار؟ چیره خورد75

دنیا همواری کی می پذیرد؟
نمی پذیرد.
کی می توانی رفته را با زاری بازآری؟
نمی توانی.

هموار کرد خواهی گیتی را؟
گیتی است،‌ کی پذیرد همواری؟
شو تا قیامت آید زاری کن
کی رفته را به زاری باز آی؟42

چرا او روی گل است و من روی خار؟(پرسش از علت)

چرا

من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟524

چرا باید از دوست با هر چیزی آزرده شوی؟(علت)
نباید آزرده شوی.

از دوست به هر چیز چرا بایدت آزرد؟
کین عیش چنین باشد، گه شادی و گه درد18

چرا نمی آوری؟(پرسش از علت)بیاور.

گل بهاری، بت تتاری
نبیذ داری، چرا نیاری؟

 

نبیذ روشن چو ابر بهمن
به نزد گلشن چرا نیاری؟63

تعجب است که عمر کرکس دویست سال است!در حالی که پرستو بیش از یک سال عمر نمی کند.(شگفتی)

چرا عمر کرکس دو صد سال؟ ویحک
نماند فزونت ز سالی، پرستو؟!93

همان مضمون.

چرا عمر طاووس و دراج کوته؟
چرا مار و کرکس زید در درازی؟93

اگر آن زلف خمیده، کمند نیست، چرا من تمام عمرم پایبند او شده ام؟ کمند هست.(شگفتی)

پس چرا بسته اویم همه عمر
اگر آن زلف دوتا نیست کمند؟112

چگونه مردمک چشم میان دریا و آتش تحمل می کند؟نمی کند(شگفتی)

چگونه

دریا دو چشم و بر دل آتش همی فزاید
مردم میان دریا و آتش چگونه پاید؟55

تو تاب شنیدن نداری، من که در حال طلب و درخواستم، چه حالی دارم؟ زاری حا، بدحالی، کیفیت بد

کسان که تلخی زهر طلب نمی دانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که می شنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که می طلبم خود چگونه باشد حال؟32

عبارت پرسشی، جانشین جمله فشرده ای که برخی قسمتهای آن به قرینه حذف شده است.

که

زلف تو را جیم که کرد؟ آنکه کرد
خال تو را نقطه آن جیم کرد
وان دهن تنگ تو گویی، کسی
دانگکی نار به دو نیم کرد

به چه کسی می توانم بگویم؟نمی توانم.

خود غم دندان به که توانم گفتن؟
زرین گشتم برون سیمین دندان89

که: کی: چه کسی

گرنه بدبختمی، مرا که فکند
به یکی جاف، جاف زود غرس؟30

که هست؟ چه کسی هست؟

اگر امیر جهاندار داد من ندهد
چهارساله نوید مرا که هست خرام؟59

 

 

توضیحی درباره این دو بیت در متن مقاله آمد.

عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سرانگشت
گفتا که، که را کشتی تا کشته شدی زار
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت109

کیست: چه کسی است؟

کیست

کیست به گیتی خمیر مایه ادبار؟
آنکه به اقبال او نباشد خرسند20

چیست:کیفیت
کیست:چه کسی است؟

دمنه را گفتا که تا این بانگ چیست
با نهیب و سهم این آوای کیست؟47

چه مقدار؟ زیاد با توجه به قرینه که و مه

چند

زین و زان چند بود بر که و مه
مر تو را کشی و خیرین و غنوج73

چند(مقدار)

 

به یکی جان نتوان کرد سؤال
کز لب لعل تو یک بوس به چند؟112

در متن مقاله مورد اشاره قرار گرفت.

رفیقا چند گویی، کو نشاطت؟
بنگریزد کس از گرم آفروشه62

چگونه جرأت می کردم امیری را بستایم که...(جرأت نمی کردم)

کجا

زهره کجا بودمی به مدح امیری
کز پی او آفرید، گیتی یزدان؟39

آیا آن ماهی که کرم آبزی را می گیرد، دیده ای؟استفاده از تجربه ای ملموس برای بهره گیری در تشبیه موردنظر

ماهی دیدی کجا کبودر گیرد؟
تیغت ماهی است، دشمنانت کبودر80

چون:چگونه(کیفیت برای کوشش)
چند:چه مقدار؟

چون

کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟
خلق نداند همی که بخشش او چند؟20

کلمه های پرسشی، جانشین جمله فشرده

دادمش دو بوسه،‌بر کجا؟ بر لب تر 114
لب بد؟ نه، چه بد؟ عقیق، چون بد؟ چو شکر           

آیا ناله مرغی را که بچه او را می برند، دیده ای؟استفاده از تجربه ای ملموس برای استحکام سخن

بدون ادات پرسش

مرغ دیدی که بچه زو ببرند
چاوچاوان؟ درست چونان است
باز چون برگرفت پرده ز روی
کروه دندان و پشت چوگان است53

اگر چنین روزی را می خواهی؟طرح سؤال برای استحکام سخن و نیز جواب

 

خویش بیگانه گردد از پی سود
خواهی آن روز؟ مزد کمتر دیش30

شگفتی در لحن سؤال برای بهره گیری در تشبیه

تنت یک و جان یکی و چندین دانش
ای عجبی مردمی تو یا دریا؟69
آخر هرکس از دو بیرون نیست
یا برآوردنی است یا زدنی است
نه به آخر همه بفرساید؟
هرکه انجام راست فرسدنی است54

استفهام مصراع سوم در واقع برای استواری مفهوم و مضمون بیت قبل

طرح سؤال از واقعیت برای استحکام سخن

زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟28

تعبیری دیگر از بیت پیشین و همانند آن

از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر به جز کفن بردند؟28

توضیحی درباره این دو بیت در متن داده شد.

شاد بوده ست از این جهان هرگز
هیچ کس تا از او تو باشی شاد؟
داد دیده ست از او به هیچ سبب
هیچ فرزانه تا تو بینی داد؟17

در واقع،  سؤال برای بیان زیباتر و شاعرانه تر تشبیه تفضیل

 

سرواست آن یا بالا؟ ماه است آن یا روی؟
زلف است آن یا چوگان؟ خال است آن یا گوی101

طرح سؤال برای بیانی شاعرانه

چه فضل میرابوالفضل بر همه ملکان527
چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز؟

استفهام انکاری برای تأکید موضوع

پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال
که باز گردد پیر و پیاده و درویش؟528


همان گونه که ملاحظه شد، رودکی با بهره گیری از تعدادی از کلمه های پرسشی که بسآمد آنها زیاد هم نیست(9 کلمه یا قید پرسش)، اشعارش را به شکل سؤالی مطرح کرده است. در پاره ای از ابیات نیز که در انتهای جدول آمده، بدون بهره گیری از ادات و ابزار پرسش، صرفاً شعر را به لحن سؤالی مطرح کرده است. در هر مورد گاهی به سؤال در بیت پاسخ داده شده و گاهی نیز، سؤال بدون جواب مانده است. برخی از استفهامهای ابیات، جنبه انکاری دارد و تعداد کمی از آنها نیز با حالت خاصی از احساس و عواطف بیان شده است که ادای هر دو حالت، موجب تأکید و استواری سخن است( جمله و تحوّل آن در زبان فارسی، ص 180 به بعد). گاهی و در معدودی از اشعار از کلمات و عبارتهای پرسشی جانشین جمله هایی فشرده استفاده شده که قسمتی و اجزای دیگر آن به سبب وجود قرینه حذف شده است( دستور زبان فارسی، ص 111 به بعد). سرانجام نکته پایانی اینکه، طرح شاعرانه ابیات پرسشی رودکی، موقعیتی یافته که برخی از شاعران به نظیره گوییهایی از این دست نسبت به شعر رودکی دست زده اند؛ از جمله شعر ذیل:

مرا تو راحت جانی معاینه نه خبر
که را معاینه آمد، خبر چه سود کند؟

مولوی غزلی با این مطلع سروده است:

مرا عقیق تو باشد، شکر چه سود کند؟
مرا جمال تو باید، قمر چه سود کند؟

برای ملاحظه موارد دیگر(محیط زندگی و احوال و اشعار شاعر، ص 475 به بعد).

نتیجه گیری

در ملاحظه اشعار رودکی، مشخص می شود که تعدادی از آنها به دو گونه به شکل و لحن سؤالی بیان و ادا شده است. در برخی از اشعار از کلمه ها یا قیدهای پرسشی استفاده شده است، در حالی که معدودی از اشعار، صرفاً لحن سؤال دارد بدون اینکه کلمه پرسش در شعر آمده باشد. در این مقاله، ضمن جمع آوری و نقل این اشعار، معلوم شد که رودکی در مجموع از 9 کلمه یا قید پرسش در شعر خود استفاده کرده است. دقت در تحلیل معنا و مضمون اشعار سؤالی او، هنرمندی و نوآوری و جایگاه والای هنری رودکی را در طلیعه برآمدگی و بالندگی شعر فارسی تثبیت می کند و تحکیم می بخشد؛ چرا که وی با آوردن انواع و گونه های مختلف بیان سؤالی، معنا و مضمون و نیز تشبیهات و صور خیال شاعرانه خود را استواری می بخشد. چه در آن بخش از سؤالاتی که خود بدانها پاسخ داده و چه در آن پرسشهایی که شاعر، پاسخ آنها را به عهده خواننده گذاشته و بدین سان، مضمون شاعرانه خویش را قطعیّت بخشیده است. در پاره ای از ابیات، افزون بر بهره گیری از قدرت استفهام و سؤال در استواری بیان، و صنعت و هنر شاعری دیگری را نیز به آن افزوده و بدین سان، شخصیت مستقل شعری خود را تثبیت کرده به گونه ای که حتی موجب پیروی شاعران متأخر نیز شده است.
منابع تحقیق :
1-احمدی گیوی، حسن و انوری، حسن. دستور زبان فارسی1،تهران: انتشارات فاطمی، 1385.
2-پورنامداریان، تقی. در سایه آفتاب(شعر فارسی و ساخت شکنی در شعر مولوی)، تهران: انتشارات سخن، 1380.
3-تجلیل، جلیل. معانی و بیان. چاپ پنجم، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1370.
4-تقوی، نصرالله. هنجار گفتار(در فن معانی و بیان و بدیع فارسی). تهران: چاپخانه مجلس،‌1317.
5-دبیر سیاقی، محمد. پیشاهنگان شعر پارسی. تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی، 2536.
6-رضازاده شفق. تاریخ ادبیات ایران. تهران: انتشارات آهنگ،‌1369.
7-رضانژاد(نوشین)، غلامحسین. اصول علم بلاغت در زبان فارسی. تهران: انتشارات الزهرا،‌1367.
8-زرین کوب، عبدالحسین. با کاروان حله(مجموعه نقد ادبی). چاپ پنجم،‌انتشارات جاویدان، 1362.
9-شعار، جعفر. دیوان شعر رودکی(حاوی همه اشعار مستند بر پایه تازه ترین یافته ها با بیت نما و نمایه عام)، چاپ دوم، تهران: نشر قطره، 1380.
10-شمیسا، سیروس. سبک شناسی شعر. چاپ دوم، تهران: انتشارات فردوس، 1375.
11-__،__، معانی. چاپ دوم، تهران: نشر میترا،‌1373.
12-صفا، ذبیح الله. تاریخ ادبیات در ایران(ج اول)، چاپ پنجم، تهران: امیرکبیر، 2536.
13-طالبیان، یحیی. صور خیال در شعر شاعران سبک خراسانی، کرمان: مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی عماد کرمانی، 1378.
14-فرشیدورد، خسرو. جمله و تحول آن در زبان فارسی. چاپ سوم، تهران: امیرکبیر، 1382.
15-__،__. گفتارهایی درباره دستور زبان فارسی. تهران: امیرکبیر، 1375.
16-ناتل خانلری، پرویز. دستور زبان فارسی. چاپ چهارم، تهران: انتشارات بابک، 2535.
17-نفیسی، سعید. محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. تهران: اهورا، 1382.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط