دانشیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه پیام نور
چکیده
نقش اساسی ادبیات، هنگامی به درستی شناخته می شود که به درون مایه آن توجه شود. درون مایه ادبیات، اندیشه، احساسات و عواطف انسانی است و به خوبی می توان دریافت که ادبیات از این نظر نزدیک ترین هنر به اندیشه انسان است و از همین روست که گورکی، می گوید:« ادبیات مناسبت وجدانی تری با زندگی دارد، به این معنا که کدرترین و مبهم ترین احوال باطنی وجود ما را برای ما روشن و شفاف می سازد و به گونه ای جاندار و واقعی به تصویر می کشد و از این طریق بر احساس، ادراک، تخیل و اراده خواننده اثر می گذارد و او را به احساس، اندیشه و پرواز به سوی حقیقت، زیبایی و ایده آل فرا می خواند»(ادبیات چیست؟، ص 57).در نظر تولستوی هنر خوب، هنری است که ساده ترین احساسات زندگی را منتقل کند، همان احساساتی که در دسترس تمام مردم جهان قرار دارد. از دیدگاه او هنر باید برای عموم مردم قابل فهم باشد. خاصیت هنر باید این باشد که شخصیتی همگانی ایجاد کند، زیرا هنر به اتفاق سخن، یکی از کارآمدترین وسایل ارتباط انسانها با یکدیگر و از موجبات ترقی یعنی پیشرفت بشر به سوی کمال است(مقالات ادبی زبانشناسی، صص 406-407).
از میان آثار و سروده های بی شمار زبان و ادب پارسی، شعر و سخن رودکی به راستی گواهی صادق بر این مدعا و مصداقی کامل از این دیدگاه است. روش شیوا، سخن ساده و روان و به دور از ابهام و تیرگی، متانت بیان، ابداع و نوآوری در لفظ و معنا و... رودکی را بدان درجه و جایگاه رسانده است که عنوان پایه گذاری کاخ رفیع شعر فارسی را از آن خود ساخته است. وی با هنر و درایت خاص خود و بهره گیری از بیانی سهل و روان، جهان شعری خود را پایه می گذارد و به عنوان استاد و کاروان سالار شعر پارسی در صدر فن سخن سرایی جای می گیرد. لذا، در این جستار، سعی بر آن بوده است که پس از نقل و بررسی دیدگاههای مختلف درباره رودکی، مضامین شعری، شیوه شاعرانه، روش سخن پردازی و مضامین مهم و اساسی شعر وی در قصاید، قطعات و ... بررسی و تحلیل شود و برخی از ویژگیهای نادر شعر وی مورد بررسی و کنکاش قرار گیرد.
کلید واژه ها:
شعر پارسی، رودکی، مضامین شعری، شیوه شاعری، ویژگیهای نادر شعری.مقدمه
تاریخ فرهنگ و ادب ایران با نام بزرگانی آراسته است که شرح احوال و ذکر اقوال و آثار ایشان، سفینه ها و تذکره های بسیاری را به خود اختصاص داده است. در این میان ابوعبدالله رودکی از جایگاهی ویژه برخوردارست، تا آنجا که اکثر مستشرقان و پژوهشگران زبان و ادب پارسی، شعر و شیوه خاص او را ستوده اند؛ از آن جمله اند:-دار مستتر: رودکی هم طراز شاعر جهانی و نابینای قدیم یونان هومر است. در جلوس سامانیان، شعر نیز بر تخت نشست، یک نام بر همه این دوره دست یافت و آن نام شاعر نابینای بخارایی،رودکی بود، که وی را در گهواره خویش چون همیروس( هومر)آشکار می سازد. پس از مرگ رودکی ستایش او برجای ماند؛ او را استاد بی مانند و آفریننده شعر و در هر فن بی همتا و ستاره بامدادی شاعران و سلطان و ابوشعرا خوانده اند(دیوان شعر رودکی، ص 102).
-چارلز ج- پیکرکینگ: همچنان که«جوفری چاسر»سرآمد شاعران انگلستان، تنها از «شکسپیر» کوچک تر است، فریدالدین محمد، شاعر بخارایی هم تنها از فردوسی فروتر و پیشرو و پدر شعر ایران و تشکیل دهنده، روح شعر ایران شمرده می شود... رودکی هم مانند چاسر نخستین بار پیشرفت فرهنگ ملی را گوشزد نموده و اصول پیشرفت آینده را خاطرنشان می کند.(همان).
-هرمان اته:« همه تذکره نویسان به واسطه قریحه بلند شاعرانه وی، او را آدم الشعرا و مشهورترین شاعران دانسته اند، و وی را با عناوینی از جمله: کاروان سالار شاعران، پیشوای فصیحان، استاد استادان و سلطان الشعرا یاد کرده اند. وی کسی است که به روش نو آغاز سخن سرایی کرده و برای هر یک از اقسام شعر، مانند مثنوی، قصیده، قطعه، غزل و رباعی روشی خاص قرار داده است. همه مدیحه سرایان پس از او پیرو و شاگرد او بوده اند و با وجود برتریهایی که داشته اند، هرگز نتوانسته اند به سادگی و لطافت وی سخن گویند. همه کسانی که پس از او آمده اند، ریزه خوار خوان فصاحت و خوشه چین خرمن بلاغت او بوده اند؛ و نیز او بود که ایرانیان را از ناسزاگویی تازیان رهایی داد، چنان که اعراب خود به فصاحت و بلاغت ایرانیان اقرار کردند.»(همان، صص 118-119).
-شبلی نعمانی:« رودکی اقدام و اشهر شعرای دوره سامانی بوده و به اتفاق نظر همه تذکره نویسان، وی اولین شاعر معتبری است که در زبان فارسی دیوان ترتیب داده است.»(همان، ص 123)
-ولو چلبی: وی در تصدیق نظر دار مستتر، رودکی را از سه جهت به همیروس(هومر)مانند کرده است: 1- قرائت اشعار خود به همراه نغمه های موسیقی؛ 2-سیر رشد و تکامل؛ 3-نابینایی.(همان).
-رضازاده شفق:« رودکی هم در لفظ و هم در معنی، نوآوری کرده است و بیشتر اشعار او از نفوذ زبان عرب آزاد دیده می شود»(همان، 124).
-سمعانی: در کتاب الانساب و شیخ منینی در شرح تاریخ یمنی«بر این باورند که نخستین کسی که به فارسی شعر نیکو گفت، او بود»(همان).
واژه ها، ترکیبات و مضامین اصلی شعر رودکی
موضوع اصلی قصاید رودکی«مدیحه» است که بیشتر با اغراق و مبالغه ای تعمدی همراه می شود:ز عدل توست به هم، باز و صَعوه را پرواز
زحکم توست شب و روز را به هم پیوند
(ص21، ب52)
همچو معماست فخر و، همّت او شرح
همچو اَبِستاست فضل و، سیرتِ او زند
(ص20، ب40)
تا آنجا که در برخی موارد به نوعی ترک ادب شرعی می انجامد:
زَهره کجا بودمی به مدح امیری
کز پی او آفرید گیتی یزدان؟
(ص39/ 87)
ورتو بخواهی فرشته ای که ببینی
اینک اوی است آشکارا رضوان
(ص36، ب 48)
به رغم سلامت و روانی بیان، دیوان رودکی از وجود برخی مضامین و واژه های مهجور و دیریاب خالی نیست، از آن جمله اند:
آن خَجش(1)زگردنش درآویخته گویی
خیکی است پر از باده، درو ریخته از بار
(ص27، ب13)
بسا کسا که بَرَه ست و فَرَخشه (2) بر خوانش
بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
(ص27، ب22)
که فرغول(3)پدید آید آن روز
که بر تخته تو را تیره شود فام
(ص32، ب6)
-زغار: محنت، سختی و رنج(10/ 7)
-فروار: خانه زمستانی(27/ 14)
-جاف جاف: زن بی وفا(30/ 1)
زیغال: قدح، پیاله بزرگ(32/ 3)
مج: ماه، قمر(61/ 99)
شلک: گل تیره چسبنده(68/ 16)
-پرغوفه: هر چیز زشت و نازیبا(12/ 17)
-خَنور: ظرف،کاسه، کوزه(28/ 26)
-یَرگس: هرگز، حاشا(30/ 3)
-جُشه: آستین پیراهن و قبا(60/ 86)
-شُنوشه یا شنوسه: عطسه(62/ 114)
-تلاج: بانگ، شور و غوغا(73/ 57)
و...
یکی دیگر از مضامین متواتر در دیوان رودکی، بث و شکوی و گلایه از روزگار و گردش نابهنجار آن است که با ستایشی ضمنی از کلام و هنر شاعر به نوعی ادماج می گراید:
شد آن زمانه که او شاد بود و خرم بود
نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود
دلم خزانه پرگنج بود و گنجِ سخن
نشانِ نامه ما مِهر و، شعر عنوان بود
(ص23،ب80 و 85)
سخت شکوهم که عجز من بنماید
ورچه صریعم ابا فصاحتِ سَحبان
(ص 39، ب82)
گفتنی است که در موارد بسیاری تکلف و دیریابی مفهوم کلام نتیجه به کارگیری واژه ها در صیغه ها و صورتهای غیرمتعارف و نامعمول است.
در دل ما شاخ مهربانی بنشاست
دل نه به بازی زمهر خواسته برکند
(ص20، ب 39)
بنشاست: بنشانید، از نشاستن، متعدی نشستن
بسا حصنِ بلندا که مِی گشاد
بسا کرّه نوزین که بشکنید
(ص25، ب104)
بشکنید: بشکست
بیازاری: آزرده شوی(42/ 7)، نه هست: نیست(47/ 8)و...
تکرار مضامین مشابه در قالب تعابیر مختلف نیز یکی از ویژگیهای شعر رودکی است:
جهان این است و، چونین بود تا بود
و هم چونین بُود اینند بارا
(1/ 5)
جهان همیشه چنین است، گِرد گردان است
همیشه تا بود آیین، گرد گَردان است
(4/ 74)
گیتیت چنین آید، گردنده بدین سان هم
هم بادِ برین آید و هم بادِ فُرو دین
(92/ 230)
بودنت در خاک باشد با فدُم(4)
همچنان کز خاک بود انبودَنت
(73/ 54)
تو شان زیرزمین فرسوده کردی
زمین داده مرایشان را زغارا
(11/ 7)
تضمین از شعر رودکی
هنر و مهارت رودکی در به بند کشیدن تجارب روحی و گریزپای خود در زنجیر کلمات مخیل و شاعرانه تا بدان پایه بوده است که این توان را یافته است که این تجربیات را از چنگ زمان برباید و زندگی جاودان بخشد و در امکان تجربه مجدد آن را به روی خویش و دیگران باز گذارد(پورنامداریان، 1374: 160، با تصرف و تلخیص). از همین رو مضامین و درون مایه شعر او در گذر ادوار تاریخ همواره منظور نظر بوده و مورد تضمین و اقتباس دیگر سرایندگان قرار گرفته است و به گونه های مختلف در آینه اشعار آنان رخ نمایانده است، از آن جمله اند:قصیده مسعود سعد سلمان، در مدح ابوالملوک ارسلان بن مسعود غزنوی با تضمین یک مصرع از شعر رودکی:
چو من ببینم بر تخت خسروانه تو را
به دستگاه فریدون و پایگاه قباد
جز آن نگویم، شاها که رودکی گوید:
«خدای چشم بد از ملک تو بگرداناد»
قصیده عثمان مختاری غزنوی، در مدح یکی از پادشاهان عصر خود:
آن بیت است که استاد عجم گفت برین وزن
نهمار بدین حسب همی شاید مانند
«ای جان همه عالم در جان تو پیوند
مکروه تو ما را منما یاد خداوند»
تضمین سوزنی سمرقندی، شاعر قرن ششم از تعدادی از ابیات رودکی در خطاب به فرزند خویش می گوید:
اندرین حسب رودکی گویی
عاریت داد بیتکی چندم:
«چون گُسی کردَمَت به دستکِ خویش
گنهِ خویش بر تو افگندم
خانه از روی تو تهی کردم
دیده از خونِ دل بیاکندم
عجب آید مرا زکرده خویش
کز درِ گریه ام، همی خندم»
قصیده فرخی سیستانی، در مدح خواجه ابوالقاسم بن حسن با تضمین یک بیت از اشعار رودکی:
یک بیت شعر یاد کنم، زانکه رودکی
گرچه تو را نگفت سزاوارتر آن توی:
«جز برتری ندانی، گویی که آتشی
جز راستی نجویی، مانا ترازوُی»
تضمین معزی نیشابوری، شاعر قرن ششم، در مدح یکی از پسران ملکشاه سلجوقی چنین می گوید:
یکی بیت نغز است مر رودکی را
که اندر جهان تو سزاوار آنی
«نه جز عیب چیزی است کآن تو نداری
نه جز عیب چیزی است کآن تو ندانی»
قصیده خاقانی شروانی، شاعر نام آور قرن ششم با تضمین یک مصرع از سرود رودکی:
منتی دارم گر بر سر نطعم چو چراغ
بنشانی خوش و آنگه بکشی زار مرا
کس به عیار فرستادی و گفتی که به سر
خون بریزد به سر خنجر خونخوار مرا
و ز پی آن که ز سر تو خبردار شوم
«کس فرستاد به سر اندر عیار مرا»
(منصور، صص 71-74)
تکرار و توارد مضامین شعر رودکی در آثار دیگران
بعضی از مؤلفان کتب بدیع و محسنات کلام به توارد در شعر قایلند و برخی دیگر این امر را محدود به حدودی نموده و بر نادرستی و ناروایی آن صحه نهاده اند، اما این حکم در باب رودکی و شعرای پس از او چندان صحیح نمی نماید، زیرا مضامین شعر او، به دلیل قدمت و تداول در فضای ذهن سرایندگان پس از او نقش بسته است و به دلیل تتبع این گروه در سروده های اسلاف تکرار این مضامین طبیعی می نماید، از آن جمله اند:رودکی:
نیکبخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آنکه او نخورد و نداد
جز برتری ندانی، گویی که آتشی
جز راستی نجویی، مانا ترازوی
گلستان سعدی:
«عاقلی را پرسیدند که نیکبخت کیست و بدبخت چیست؟ گفت: نیکبخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت».
رودکی:
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در هزار بگشاد
سنایی:
از آن زمان که فگندند چرخ را بنیاد
دری نبست زمانه که دیگری نگشاد
هر یکی را عوض دهد هفتاد
گر دری بست برتو، ده بگشاد
سعدی:
خدا گر زحکمت بندد دری
ز رحمت گشاید در دیگری
رودکی:
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامعه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
کسایی مروزی:
من موی را نه از پی آن می کنم خضاب
تا باز نوجوان شوم و نو گنه کنم
مردم چو مو به ماتم پیری سیه کنند
من موی را به مرگ جوانی سیه کنم
رودکی:
یکی آلوده ای باشد که شهری را بیالاید
چو از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخن
سعدی:
چو از قومی یکی بی دانشی کرد
نه که را منزلت ماند، نه مه را
ندیدستی که گاوی در علفزار
بیالاید همه گاوان ده را
رودکی:
هر که نآمخت از گذشت روزگار
نیز نآموزد ز هیچ آموزگار
ابوشکور بلخی:
مگر پیش بنشاندت روزگار
که به زونیابی تو آموزگار
فردوسی:
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
چنین است خود گردش روزگار
نگیرد همی پند آموزگار
صور خیال در شعر رودکی
عنصر تخیل، در شعر رودکی را می توان از دو جهت مورد بررسی و تعمق قرار داد. یکی، در محور افقی شعر، یعنی در طول مصراعها که در حقیقت مجموعه امکانات هنری بیان است که در شعر مطرح است و زمینه اصلی آن را انواع تشبیه، استعاره(5)، اسناد مجازی، رمز و گونه های مختلف ارائه تصاویر ذهنی می سازد(صور خیال در شعر فارسی، ص 10)و دیگری در محور عمودی شعر که درواقع تصویرهای پراکنده در کل شعر را به هم می پیوندد و طرحی یکپارچه و ساختمانی استوار به کل اجزای شعر- متناسب و هماهنگ با محتوای آن- می بخشد.اگر شعر از گستره خیال و تصویر عبور نکند(مخیل نباشد)(6)، چیزی جز یک سخن ساده نیست. خیال، جوهر اصلی و عنصر ثابت شعر است(7)، از این رو، تمام کوشش شاعر بر آن است که تجارب روحی و هنری خود را در زنجیر کلمات مخیل به بند کشد و به تصویر درآورد(خانه ام ابری است، صص 157، 168).
از میان انواع صور خیال(Images)، آنچه در شعر رودکی برجستگی بیشتری دارد، تشبیه، استعاره، تشخیص و در نهایت کنایه است. در این میان آنچه شعر رودکی را از شعر بسیاری از همسرایان او متمایز می سازد، توجه او به سادگی و طبیعی بودن کلام و صور خیال است که از عنایت ویژه او به سادگی معنا، و روانی لفظ مایه می گیرد. برخی از آرایه های منظور نظر و مطرح در شعر رودکی عبارتند از:
تشبیه
تشبیه، هسته اصلی و مرکزی و شالوده و اساس اغلب خیالهای شاعرانه است. صورتهای گوناگون خیال و نیز انواع تشبیه مایه گرفته از نوع نگاه متفاوت و جسورانه شاعر به چیزهایی است که از چشم و نگاه دیگران دورمانده، و نیز ناشی از شباهتی است که نیروی تخیل شاعر در میان اشیاء کشف می کند و به صورت مختلف به بیان درمی آورد.به طور کلی، تشبیه را از نظر صورت بیانی آن می توان در دو صورت فشرده و گسترده خلاصه کرد. منظور از تشبیهات فشرده تشبیهاتی است که با افزودن دو طرف تشبیه(مشبه و مشبه به) به هم به صورت یک ترکیب اضافی درمی آید که در اغلب قریب به اتفاق موارد، مضاف در آن مشبه به و مضاف الیه(مشبه)است(همان، صص 181-182). این گونه تشبیهات، در شعررودکی، نسبتاً زیاد است و به طور کلی می توان، آنها را به دو دسته اصلی تقسیم کرد: دسته اول، تشبیهاتی که در آنها هم مشبه و هم مشبه به، محسوس هستند. در این دسته، وجه شبه اغلب از خصوصیات و شباهتهای ظاهری میان دو طرف تشبیه- که اکثراً اشیای محسوس به حس باصره اند- منتزع شده است و می توان وجه شبه را از خود ترکیب دریافت:
می لعل پیش آر و، پیش من آی
به یک دست جام و به یک دست چنگ
(58/ 71)
القصه که از بیمِ عذابِ هجران
در آتش رشکم دگر از دوزخیان
(60/ 96)
عَلم ابر(81/ 134)،سیب لب(86/ 179)، سنبل زلف(105/ 1)، لب لعل(112/ 67)، بحر کف، ابر رایت(114/ 84) و...
دسته دیگر از تشبیهات، تشبیهاتی است که در آنها مشبه به امری محسوس و مشبه امری معقول، انتزاعی و غیرمحسوس است. این شیء محسوس ممکن است، یکی از عناصر طبیعت یا اشیاء مربوط به زندگی انسان باشد. گاهی نیز صفات و عواطف انسانی، جانشین موصوف می شوند:
رخ اعدات از آتشِ نکبت
همچو قیر و شَبَه سیاه آمد
(76/ 84)
صرصر هجرتو، ای سروِ بلند
ریشه عمر من از بیخ بکند
(112/ 65)
بادبلا(22/ 65)، قبای خود، بنای مجد(79/ 112) و...
و اما، مراد از «تشبیه گسترده»تشبیهی است که به صورت ترکیب اضافی بیان شده باشد. در تشبیه گسترده ممکن است هر چهار رکن تشبیه ذکر شود و از سویی دیگر امکان دارد که وجه شبه یا ادات تشبیه یا هر دو حذف شود. تشبیهات و تصاویر شعری رودکی در نوع خود زیبا و مقبول اند؛ علت اصلی این امر از سویی مربوط به شالوده افکار و اعتقادات و جهان بینی مردم عصر، و از سوی دیگر مربوط به تجربه شخصی خود شاعر و دقت نظر ویژه او در اشیاء و امور و نیز سرشت مایه فرهنگی است که ذهن وی را به خود مشغول داشته است و در نتیجه تخیل نیرومندی را می طلبد که میان اشیاء و امور مشابه پیوند و مناسبتی نوین و بدیع برقرار سازد.
گفتنی است که یافتن وجوه شباهت میان دو چیز از راه یک حس واحد، به خصوص حس بینایی، علت به وجود آمدن«تشبیهات عینی» بسیاری در شعر فارسی شده است و این طریق معمول ترین و ملموس ترین راه ساختن تشبیهات حسی بوده است(همان، ص 184):
میر سروست و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
(62/ 112)
بر کنار جوی بینم رسته بادام و سرو
راست پندارم قطارِ اشتران آبره
(62/ 112)
ماغ در آبگیر گشته روان
راست چون کشتیی قیر اندود
(78/ 103)
و اما از حیث بسامد کاربردی اقسام تشبیه، -تشبیه مضمر، تفضیل و مشروط- در دیوان رودکی از جایگاهی درخور توجه برخوردار است:
حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
نی، که حاتم نیست با وجودِ تو راد
نی، که رستم نیست در جنگِ تو مرد
(54/ 21 و 22)
وان زنخدان به سیب مانَد راست
اگر از مشک خال دارد سیب
(14/ 23)
ای به هنگام سخا ابر کف و دریا دل
مشتری خوار ز دیدار تو و ماه خجل
(118/ 120)
استعاره
آنچه در استعاره مهم، و اساس شناخت قدرت تخیل شاعر و انگیزه شگفتی و احساس لذت از زیبایی هنری است، همان کشف وجوه شباهت تازه و دقیق در میان اشیاء و شیوه بیان شاعر در ارائه استعاره است. وسایطی که امکان گذر از حقیقت به مجاز را فراهم می کند، «علاقه» یا وجه شبه و«قرینه» یا نشانه های راهنمایی است که ذهن را به معنی حقیقی و منظور نظر شاعر هدایت می کند.استعاره، به سبب همین غیبت معنی موردنظر، فضای شعر را ابهام آمیز می کند و همین ابهام به نوبه خود سبب می شود که خواننده نیز همچون شاعر فعالیت ذهنی بیشتری برای کشف معنی مجازی و منظور نظر شاعر به کار ببرد و در نتیجه کشف مجهول، لذتی بیشتر احساس کند(همان، ص 197).
پوپک دیدم به حوالی سرخس
بانگک بر برده به ابر اندرا
چادرکی دیدم رنگین بَرو
رنگ بسی گونه بر آن چادرا
(12/ 15 و 76)
زبان چه مایه توان داشتن چنین به نیام
سخن بباید گفتن به جایگاه تمام
(59/ 77)
گل بهاری، بت تتاری
نبینذ داری، چرا نیاری؟
(63/ 121)
گرفت خواهم زلفین عنبرین تو را
به بوسه نقش کنم برگ یاسمین تو را
(6/105)
تشخیص
یکی از زیباترین گونه های صور خیال در شعر، تصرفی است که ذهن شاعر در اشیاء و عناصر بی جان طبیعت می کند و از رهگذر نیروی تخیل خویش، بدانها حرکت و جنبش می بخشد. به گفته «کروچه»(1350: 108)طبیعت در برابر هنر ابله است و اگر انسان آن را به سخن درنیاورد، گنگ است.ناقدان اروپایی در شرح و بیان«تشخیص» آن را«بخشیدن صفات انسان و به ویژه احساس انسانی به چیزهای انتزاعی، اصطلاحات عام و موضوعات غیرانسان و یا چیزهای زنده دیگر» تعریف کرده اند.
«ارسطو» تشخیص را«نهادن اشیاء در زیر چشم» یعنی نیروی حرکت و حیات بخشیدن به اشیاء می خواند و در جایی دیگر توضیح می دهد که این گونه تصاویر بیشتر بر اساس خلق و تجسم و نقل عناصر طبیعت به عالم حرکت و حیات است(صور خیال در شعر فارسی، صص 151 و 154). در این حوزه از شعر رودکی، هر چند عناصر تشکیل دهنده از واقعیت اخذ شده اند، اما نیروی تخیل شاعر با ارتباط و پیوندهای خاصی که میان این عناصر ایجاد کرده، آن را از واقعیت دور نموده است. ایجاد فضایی از این دست، نتیجه رسوخ و نفوذ در کنه و ذات اشیاء و امور و احساس یگانگی با آنهاست:
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
(13/ 2)
جهانا، چنینی تو با بچگان
که گه مادری گاه مادَنْدرا
(53/ 1)
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
(112/ 69)
درخش ار نخندد به گاهِ بهار
همانا نگرید چنین ابر زار
(114/ 86)
کنایه
کنایه یکی از صورتهای بیان پوشیده و اسلوب هنری گفتار است که در جهت رساتر، مؤکدتر و شدیدتر شدن بیان مؤثر است، تا آنجا که گفته اند، کنایه قوی ترین راه القای معانی است. برخی از ادیبان اروپایی، همچون «مالارمه» بر این باورند که اگر چیزی را به همان نام که هست یعنی به نام اصلی خودش بنامیم، سه چهارم لذت و زیبایی بیان را از میان برده ایم، زیرا کوششی که ذهن برای ایجاد پیوند میان معانی و ارتباط اجزای سازنده خیال دارد و از میان می رود و آن لذت که حاصل جستجوست به صورت ناچیزی درمی آید (همان، صص 139، 147).دُم سگ بینی اَبا بتفوز سگ
گُلشن کرده، کش نجنبد هیچ رگ
(86/ 172)
چو دُرپاش گردد به معنی زبانم
رسد مرحبا از زمین و زمانم
(119/ 131)
عالم چو ستم کند ستمکش ماییم
دست خوش روزگار ناخوش ماییم
(120/ 138)
ایهام تناسب
واژه «روان» در مصرع دوم بیت زیر در مفهوم غیرمراد آن در بیت(جان) به همراه واژه «تن»، آرایه ایهام تناسب را ایجاد کرده است:بیا، اینکه نگه کن رودکی را
اگر بی جان روان خواهی تنی را
(12/ 14)
تجاهل العارف
تظاهر عمدی شاعر به ناآگاهی از امری بدیهی، یکی از شگردهای بیان هنری است که تأثیر آن در آرایه مند کردن کلام درخور توجه است:تنت یک و، جان یکی و، چندین دانش
ای عجبی! مردمی تو، یا دریا؟!
(69/ 24)
حسن تعلیل
این آرایه در حقیقت بیان کننده تلاش پیگیر ذهن شاعر برای یافتن علل شاعرانه و هنری جریانات و امور طبیعی و اجتماعی است:به گز نیزه قدِ خصمِ تو می پیمایند
تا ببرّند به شمشیر و بدوزند به تیر
(57/ 50)
حسن طلب
ظرفیت بیانی این آرایه در ایجاد رنگ و بویی هنری و سیاقی دیگرگونه به امور ساده و پیش پا افتاده(تقاضا و سؤال درخور توجه است):سیرتِ او تخم کشت و، نعمت او آب
خاطر مداح او زمین برومند
(20/ 42)
تصدید
شاد بوده ست از این جهان هرگزهیچ کس، تا ازو نباشی شاد؟!
(17/ 6)
ناز اگر خوب را سزاست به شرط
نسزد جز تو را کرشمه و ناز
(28/ 33)
لف و نثر
دست و زبان زرّ و دُر پراکند او رانام یه گیتی نه از گزاف پراکند
(20/ 38)
شد دست زکار و، رفت پا از رفتار
این بس که به سر زدیم و، آن بس که به سنگ
(117/ 117)
مبالغه در مدح
خیال رزم تو گر در دل عدو گذردز بیمِتیغِ تو بندش جدا شود از بند
(21/ 51)
چرخ فلک هرگز پیدا نکرد
چون تو یکی سفله و دون و ژکور
(56/ 47)
رهی سوار و جوان توانگر از دِه دور
به خدمت آمد، نیکوسگال و نیک اندیش
(58/ 61)
طرد و عکس
مردِ ادب را خرد فزاید و حکمتمردِ خرد را ادب فزاید و ایمان
(36/ 47)
دولت میرم همیشه باد بر افزون!
دولت اعدایِ او همیشه، به نقُصان
(40/ 92)
مدح شبیه به ذم
اثر میر نخواهم که بماند به جهانمیر خواهم که بماند، به جهان در، اثرا
(12/ 19)
برخی از ویژگیهای سبکی شعر رودکی
صفت و موصوف مقلوب
شهره ریاحین و فرشهای نوآیینبربط عیسی و لونهای فؤادی
(35/ 26)
بهشت آیین سرایی را بپرداخت
زهرگونه دَرو تمثالها ساخت
(47/ 1)
ای هنرمند مکن عرض هنرهات بَرَش
پیش تازی فرسان هرزه خر لنگ متاز
(82/ 136)
تکرار و تأکید
گِرد کن گِرد کن درم بسیارکُنج خانه بیا کن از دینار
(56/ 43)
استعمال صفات مهجور
همه به تَنبُل و بند است بازگشتن اوشَرَنگ نوش آمیغ است و روی زراندود
(22/ 62)
توشه جان خویش ازو بِرُبای
پیش کایَدت مرگ پای آگیش
(30/ 7)
سکون متحرک
شب عاشقت لیله القدر استچون تو بیرون کنی رخ از جِلبیب
(14/ 21)
این جهان پاک خواب کردار است
آن شناسد که دلش بیدار است
(16/ 11)
وانَک به شادی یکی قدح بخورد زوی
رنج نبیند از آن فراز و نه احزان
(34/ 20)
کاربرد ویژه کاف تصغیر
آب هرچه کمترک نیرو کندبندِ ورغِ سُست بوده بفکند
دل گسسته داری از بانگِ بلند
رنجکی باشدت و آوازِ گزند
(47/ 109)
تخفیف در کلماتی که به ندرت به صورت مخفف به کار رفته اند:
رخ اعدات از تَشِ (8)نکبت
همچو قیر و شَبَه سیاه آمد
(76/ 84)
اشباع
که بر آب و گِل نقش بنیاد کردکه ماهار(9) در بینیِ باد کرد
(74/ 70)
اضافه مهمل
تا به خاک اندرت نگرداندخاک و ماک از تو بر ندارد کار
(26/ 4)
ای از آن چون چراغ پیشانی
ای از آن زلفکِ شکست و مکست
(72/ 48)
پی نوشت ها :
1-گواتر، آماس و گرهی بزرگ در گردن و گلوی انسان.
2- نوعی شیرین از آرد، شکر، روغن، مغز بادام و...
3-غفلت و درنگ در کارها.
4-بافدم: عاقبت، آخر.
5-«عبدالقاهر جرجانی» در این باره می نویسد:« تشبیه، تمثیل و استعاره به مانند مرکز نقطه هایی هستند که تصرفات در معانی بر گرد آنها می گردد و به منزله اقطاری هستند که از جوانب مختلف آنها را احاطه می کنند» (شفیعی کدکنی، 45: 1370).
6-اساس الاقتباس، خواجه نصیرالدین طوسی، 1326: خواجه نصیرالدین طوسی در تعریف کلام مخیل گفته است:« مخیل کلامی بود که در اقتضای انفعالی کند در نفس به بسط یا قبض یا غیر آن، بی ارادت و رویت، خواه آن کلام مقتضی تصدیقی باشد و خواه نباشد، چه اقتضای تصدیق غیراقتضای تخییل بود... و نفوس اکثر مردم تخییل را مطیع تر از تصدیق باشد... و سبب این امر آن است که تعجب و تلذذ نفس از محاکات «تخییل»بیشتر از آن بود که از صدق...».
7-من الشعر شفا(ضمیمه فن الشعر ارسطو)، ابن سینا، 1953: ذکر این نکته ضروری است که در همه کتابها منطق دوره اسلامی، شعر را «کلام مخیل» و بنیاد را«تخییل» دانسته اند، یکی از دقیق ترین این مباحث بحثی است که «خواجه نصیرالدین طوسی» در اساس الاقتباس آورده است. وی در این باره می گوید:« صناعت شعر ملکه ای باشد که با حصول آن بر ایقاع تخیلاتی- که مبادی انفعالاتی مخصوص باشد، بر وجه مطلوب- قادر باشد»(طوسی، 587: 1326).
«ابن سینا» در این باره می گوید:«ان الشعر هو کلام مخیل، مؤلف من اقوال موزونه متساویه... و لانظر للمنطقی فی شی من ذلک الا فی کونه کلا ما مخیلاً... و انما ینظر المنطقی فی الشعر من حیث هو مخیل...».
8-تش: آتش
9-ماهار:نهار.
1- ابن سینا، حسین. من الشعر شفا(ضمیمه فن الشعر ارسطو)، ترجمه الرحمن بدوی، قاهره، 1953.
2-پورنامداریان، تقی. خانه ام ابری است. چاپ اول، تهران: انتشارات سروش، 1377.
3-__،__. سفر در مه. چاپ اول، تهران: انتشارات چشم و چراغ، 1374.
4-حق شناس، علی محمد. مقالات ادبی زبانشناختی، تهران: انتشارات نیلوفر، 1370.
5-سارتر، ژان پل. ادبیات چیست؟ ترجمه ابوالحسن نجفی و مصطفی رحیمی. تهران: انتشارات کتاب زمان، 1348.
6-شعار، جعفر. دیوان شعر رودکی. چاپ دوم، تهران: انتشارات قطره، 1380.
7-__،__. انوری، حسن. گزیده اشعار رودکی.چاپ چهارم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1369.
8-شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی. تهران: انتشارات آگاه، 1370.
9-طوسی، خواجه نصیرالدین. اساس الاقتباس. به تصحیح مدرس رضوی، تهران: انتشارات دانشگاه، 1326.
10-منصور، جهانگیر. دیوان رودکی. تهران: انتشارات ناهید، 1373.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.