طبیعت گرایی رودکی

سامانیان قریب صد و سی سال( از 261-385ه ق)با قدرت و توان بسیار بر ماوراء النهر و خراسان و بخش بزرگی از ایران مرکزی فرمان راندند. دوران حکومت آنان عصر زرّینی در تاریخ و تمدن ایران اسلامی است، زیرا، سامانیان در بسط
جمعه، 25 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
طبیعت گرایی رودکی
 طبیعت گرایی رودکی

نویسنده: دکتر فاطمه مدرسی
استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه ارومیه



 
سامانیان قریب صد و سی سال( از 261-385ه ق)با قدرت و توان بسیار بر ماوراء النهر و خراسان و بخش بزرگی از ایران مرکزی فرمان راندند. دوران حکومت آنان عصر زرّینی در تاریخ و تمدن ایران اسلامی است، زیرا، سامانیان در بسط و گسترش زبان فارسی و هنر ایرانی همراه با حفظ علاقه و دلبستگی به آداب و سنن والای اسلامی خدمات شایان توجهی مبذول داشتند. «سامانیان هم حمّیت ملی داشتند و هم شعور و درک اسلامی، اگرچه دوران حکومت و زمامداری مدبرانه ایشان دیری نپایید و دولتشان مستعجل بود و زود افول کرد، اما خوش درخشیدند و از پرتو درخشش و همت آنان و یاران و دستیاران فرهنگ دوستشان بنایی افکنده شد که نه از باد و باران گزند یافت و نه از هجوم غزنویان و سلجوقیان»(فخر رازی، ص 27).
بی گمان سعه مشرب و آزاداندیشی سامانیان که اغلب امرای آنان خود شاعر و نویسنده بودند، زمینه را برای ورود اهل علم و هنرمندان و گویندگان به دربار فراهم ساخت. زبان پارسی دری و فرهنگ و معارف گرانسنگ اسلامی، به گاه حکومت سامانیان و با تشویق و بزرگداشت آنان در ماوراء النهر آباد و حاصلخیز، که مهد دولت ایشان بشمار می آمد، فروزان شد، سپس در سراسر ایران زمین و شبه قاره پرتو افکند. در آن زمان شکوه و عظمت بخارا که خاستگاه فارسی دری بود و خرگاه تمدن ایرانی، به گونه اسلامی خود با بغداد مرکز خلافت برابری می نمود و چون مرواریدی درخشان بر تارک بلاد اسلامی آن دوران می درخشید(نقش سامانیان در احیای فرهنگ و ادب پارسی، ص 839).
ناگفته نماند که رشد و اعتلای زبان پارسی در عهد سامانیان افزون بر عنایت امیران سامانی، مدیون وزرای دانش پرور و ادب دوستی چون عبدالله جیهانی و ابوالفضل بلعمی است. عنایت بسیار امرا و بزرگان به علم و ادب در این دوره موجب شد که شخصیتهای علمی و ادبی برجسته ای پا به عرصه شعر و ادب و فلسفه نهند، یکی از بزرگان رودکی است. رودکی شاعر چیره طبع و سخن آفرینی که نامش زینت بخش سردفتر شعر پارسی است، در دوران امارت امیرنصر و ابوالفضل بلعمی وزیر دانشمند وی به آفرینش شعر دست یازید. سلطنت سی ساله امیر نصر سامانی روزگار آزادی و شکوفایی ذوق و تفکر و قریحه ایران و دوران شکوه و جهانبانی سامانیان بشمار می آمد. درگاه نصر مجمع هنرمندان، ادبا، شعرا و علمای دین شده بود، زیرا، وی به علم و ادب بمانند رزم و جهانداری علاقه می ورزید. رودکی، در دوران زمامداری نصر بن احمد، کلیله و دمنه را به نظم درآورد. اگرچه کلیله و دمنه پیش از آن به پارسی برگردانده شده بود، اما از همان زمانی که عبدالله بن مقفّع آن را به عربی ترجمه کرد، متن فارسی به کلی ارزش و اعتبار خود را از دست داد. از این رو نصر بن احمد، رودکی را به سرودن این کتاب ترغیب نمود تا با خواندن آن پارسی زبانان را فایده حاصل آید. گویند تأثیر شعر و موسیقی بر این امر اهل ادب تا به آن مایه بود که وقتی به سال 317هجری از ماوراءالنهر به نیشابور عزیمت نمود و بنا به اوضاع و شرایط خاص، ناگزیر به ماندن در هرات گشت، دوری وی موجبات دلتنگی بزرگان را فراهم آورد. آنان به رودکی، افصح و ابلغ شعرای پارسی گوی توسّل جستند و از او در بازگرداندن امیر به بخارا مدد جستند. رودکی چنگ برگرفت و در پرده عشاق این قصیده آغاز کرد(چهار مقاله، ص 52).
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
(دیوان، ص 495)
به گفته نظامی عروضی چون رودکی به این ابیات رسید:
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ما هست و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سروست و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
(دیوان،‌ص 495)
ویژگی معنویی غنایی این ابیات همراه با نوای دلپذیر چنگ چنان در امیر نصر مؤثر افتاد، که بی موزه پای در رکاب خنگ نوبتی آورد و روی به بخارا نهاد. چنان که رانین- شلوار سواری- و موزه را تا دو فرسنگ در پی وی بردند به برونه و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ باز نگرفت(چهار مقاله، ص 52).
این همان شعر معروفی است که بیشتر موّرخان و دانشمندان اهل ادب خاور و باختر را، از دیرزمان تاکنون درباره نوازندگی و غزل سرایی رودکی به داوری برانگیخته است. این شعر را از دید غزلیات ملحون، غزل و از نظر کیفیّت غنایی شعر نزدیک به تغزل و از نظر بزرگداشت امیر نصر می توان مدیحه بشمار آورد و احتمالاً مایه داوری نظامی عروضی که به قصیده نامیدن این شعر انجامیده است، نیز همین کیفیت آخرین باشد(آفاق غزل فارسی، ص 152).
از آثار گرانسنگ رودکی، این شاعر پرمایه، با آن همه پرکاری و سخنهایی که پیرامون 130،000 تا 1،300،000 بیت شعر او برجاست، جز ابیاتی پراکنده و شاید آمیخته، چیزی در دست نیست. به همین سبب آن چنانی که در خورد این شاعر گرانمایه است، نمی توان در باب زندگی و سروده های استوار و شگفت آفرینش به داوری منصفانه نشست. اما، از این منظر که آثار هر شاعر به واقع آیینه باورها و اندیشه های او و به طور کلی جهان بینی اوست و روند تحولات فکر وی در آن جاری و ساری است، با کندوکاو زمانمند اشعار رودکی می توان گرایشهای فکری و روحی این شاعر بزرگ را به دو دوره تقسیم نمود:
دوره اول زندگی رودکی، مرحله ظهور و بروز افکار و احساسات رمانتیک و بیان آن در قالب زبانی سرشار از عشق و امیدواری است. چهره ای که رودکی در این دوران از طبیعت و جهان و انسان ترسیم می کند زاییده تخیلات و اندیشه های رمانتیک مبتنی بر احساسات و برتری عنصر خیال او بر تعقل و اندیشه است.
از کعبه کلیسا نشینم کردی
آخر در کفر بی قرینم کردی
بعد از دو هزار سجده بر درگه دوست
ای عشق، چه بیگانه ز دینم کردی
(دیوان، ص 514)
دوره دوم، مرحله پیری و برگشت به ارزشهای دینی و فلسفی است. رودکی در این مرحله، با بیان نوعی جبرگرایی نسبت به طرح و بیان سختیهای زندگی دست می یازد و آن را با تفکرات ژرف فلسفی و گرایشهای دینی و انتزاعی توأم می سازد. در اشعار این مرحله از زندگی رودکی امید به افق نوین و زیباییهای زندگی رنگ می بازد به طوری که در میان آثارش، شعر:
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود
نبود دندان لابل چراغ تابان بود
سپید سیم رده بود درّ و مرجان بود
ستاره سحری بود و قطره باران بود
یکی نماند کنون زان همه، بسود و بریخت
چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود
نه نحس کیوان بود و نه روزگار دراز
چه بود منت بگویم قضای یزدان بود
جهان همیشه چو چشمیست گرد و گردانست
همیشه تا بود آیین گرد، گردان بود
(دیوان،‌ص 454)
سرآمد آثار و نقطه اوج این مرحله است و اندیشه های این سخنور گرانمایه را در دوران کهنسالی، به نیکی به معرض نمایش می گذارد.
نکته در خور تأمل آنکه رودکی برخلاف سرایندگانی که می کوشیدند شعر را وسیله دستیابی به مجد و تعالی و تقرّب به پادشاه قرار دهند، در اشعار خویش بیشتر به بیان عواطف و تأثرات درونی خویش پرداخته است و گاه هم با اغتنام به فرصت و زیرکی و لطف شاعرانه، مدح ممدوح را نیز به آن افزوده است. در این گونه اشعار، او مدح را فرع بر تغزّل قرار داده، در حالی که در سروده های بیشتر گویندگان هم عصر و یا حتی پس از وی، چنین کیفیتی مشهود نیست و قصایدشان بدون تغزل و یا پس از تغزلی کوتاه، با حسن تخلصی ناپخته،‌ به مدح و ثنای افراطی و نامقبول ممدوح می رسد. او به همین شیوه در بیان احساسات و هیجانات روحی سرشار خویش عالی ترین و شکوهمندترین اوصاف طبیعت و گاه مغازلات را که تا امروز اعتبار و ارزش درخشان خود را همچنان نگاه داشته، به شعر پارسی بخشید و بهترین مراثی و خمریّات را در زبان غنایی- تشبیب و تغزّل- مقدمه قصاید ساخت تا جایی که تا مدتی پس از او، مرزی میان غزل و تغزل در شعر فارسی نمی توان بازشناخت. چنانکه این امر به ویژه در شعر مشهور وی- بوی جوی مولیان آید همی- مشهود است(آفاق غزل فارسی، ص 152).
رودکی را می توان در سرودن تغزلهای ساده و احساسی پایه گذار و پیشاهنگ شاعران دیگر زبان پارسی به حساب آورد. یکی از ویژگیهای صوری و زبانی تغزلهای رودکی طبیعت گرایی اوست که نگارنده در این پژوهش بر آن است تا آن را مورد کندوکاو قرار دهد. بی تردید توجه به طبیعت یکی از خصیصه های اصلی شعر فارسی در فاصله سه قرن نخستین، یعنی تا پایان سده پنجم هجری است، در هیچ دوره ای بعد از آن، طبیعت در شعر این قدر جلوه نداشته است.«با اینکه طبیعت همیشه از عناصر اولیه شعر در هر زمانی و مکانی بوده و هیچگاه شعر را از طبیعت به معنی وسیع کلمه نمی توان تفکیک کرد، شعر فارسی در این دوره به خصوص از نظر توجه به طبیعت، سرشارترین دوره شعر در ادب فارسی است، چرا که شعر فارسی در این دوره شعری است آفاقی و برون گرا. یعنی، دید شاعر بیشتر در سطح اشیا جریان دارد و در ورای پرده طبیعت و عناصر مادی هستی چیزی نفسانی و عاطفی کمتر می جوید، بلکه مانند نقاشی دقیق که بیشترین کوشش او صرف ترسیم دقیق موضوع نقاشی خود شود، شاعر نیز در این دوره همت خود را مصروف همین نسخه برداری از طبیعت و عناصر دنیای بیرون می کند و از این رو کمتر می توان حالتی عاطفی یا تأملی ذهنی را در ورای توصیفهای گویندگان این عصر جستجو کرد»(صور خیال در شعر پارسی، ص 246).
طبیعت در ذهن و اندیشه سرایندگان این دوره به گونه ای است که نه تنها دست مایه اصلی کلام آنان در تصویرپردازیهای شاعرانه و آفرینشهای هنری می شود، بلکه ایشان را به درون طبیعت برده و جزئی از آن می سازد. از این نظر می توان گفت که گویندگان این دوره، طبیعت را به مانند رمانتیکهای اروپا، از لحاظ خود طبیعت توصیف می نمایند. نگاهی به اشعار رودکی و منوچهری شاهدی بسنده بر این مدعاست. توجه چشمگیر به طبیعت و مظاهر آن، چون آسمان و ماه، خورشید و روز و شب، کوه و صحرا و رود، گلها و ریاحین و حیوانات و اخذ مضمون و استفاده از عناصر طبیعی در صور خیال اشعار رودکی و منوچهری یکی از ابعاد نمایان آفاقی بودن آن اشعار و برون گرایی گویندگان آن است که به باغ سبز بی منتهای دل گام ننهاده و عطر جانفزای عشق معنوی مشام جانشان را چندان معطر نساخته است. بنابراین، احساس طبیعت در اشعار ایشان آفاقی است و فاقد آن حالت انفسی است که شاعر مفاهیم و مسائل فراسوی آن را بجوید. «به تعبیر دیگر، رودکی و منوچهری با طبیعت محض و بیرونی سروکار دارند، نه آنکه مانند ناصرخسرو و خیّام و مولوی و سعدی وصف طبیعت را وسیله بیان معانی دیگر قرار دهند و مثلاً«برگ درختان سبز» را «دفتر معرفت کردگار» انگارند. جمال و جلوه ای که در شعر رودکی و منوچهری از طبیعت نمود می شود، نظیر آن«شناخته حسی»است که در تعبیر باوم گارتن، فیلسوف آلمانی از زیباشناسی مندرج است»(چشمه روشن، ص 66).
اوصاف رودکی و منوچهری محصول دریافت و ادراک حواس ظاهری است از زیباییهای دنیا نه ماورای آن، برخلاف شاعران دوران بعد که بیشتر به دنیای درون و معانی فراتر از عالم ناسوت توجه داشتند که همین نکته هم موجب دشواریابی مفاهیم و اشعار ایشان می گردد. در حالی که اشعار رودکی، هنوز هم برای خواننده مفهوم و قابل درک است و نیاز به غور و تفحّص زیاد ندارد.
عنصر غالب در تصویرهای شاعرانه رودکی که نماینده تمام عیار شعر دوره سامانی و بر روی هم شیوه سرایندگی در سده چهارم است، طبیعت می باشد. او بین خود و طبیعت دیار خود خاصّه جوی مولیان که بوی دلاویز ریاحین و گلهایش با بال شعر خود او تا بادغیس و هرات می رفت و منظره دل انگیز باغهایش هر لطیف طبعی را به سرودن وامی داشت، ارتباطی دلپذیر برقرار کرده که ثمره این پیوند خجسته در اشعار او به گونه تصویرها و تشبیهات محسوس و بدیع نمایان و پدیدار می گردد. البته نمونه های مورد استناد در این پژوهش، آن تعداد اشعار رودکی است که امروزه در دست است که همین اندک، خاصّه رباعیّات و تغزّلات که به احتمال زیاد توأم با موسیقی بوده است، شیوه و اسلوب تخیّل شاعرانه رودکی را در مورد طبیعت به نیکی نشان می دهد. طبیعت در اشعار رودکی نه تنها در توصیفات غنایی وی و آن دسته اشعاری که در باب خود طبیعت سروده نمایان می شود، بلکه در مدایح و مواعظ و آنچه در باب زندگی خود نیز سروده است،رخ می نماید.
درخور ذکر است که طبیعت در شعر رودکی به دو صورت مطرح می گردد، نخست از نظر توصیفهای خالص که آن را وصف به خاطر وصف می توان نامید. به این معنی که شاعر در توصیف طبیعت به طور مستقیم از طبیعت یاری می طلبد و صور خیال شعر خود را از اجزای طبیعت و دنیای ماده برمی گزیند و با دیدی طبیعی سخن می گوید. دسته دوم اشعاری است درباره طبیعت که مستقیماً مطرح می گردد، اما به بهانه مدایح یا پند و اندرز. در این دسته شعر، شاعر چهره طبیعت را به طور دقیق ترسیم می کند،(صور خیال در شعر پارسی، ص 247) و تصویری گویا از همه اجزا طبیعت به دست می دهد، مانند شعر ذیل:
آن صحن چمن که از دم دی
گفتی دم گرم یا پلنگست
اکنون زبهار مانوی طبع
پرنقش و نگار همچو ژنگست
بر کشتی عمر تکیه کم کن
کین نیل نشیمن نهنگست
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
(دیوان، ص 451)
تصاویر شعری منوچهری از این نظر خاصّه در مسمط هایش غنی تر از اشعار رودکی است. به هیچ روی اغراق نیست، اگر ادعا شود که منوچهری در ادب فارسی از لحاظ شیفتگی به طبیعت و تصویرگری آن شاعری بی نظیر است. وی نه تنها به انواع مظاهر طبیعت توجه دارد و از جلوه های آن تهییج می شود، بلکه طبیعت را در همه احوال آن احساس می کند و این اصالت تجربه و ارتباط مستقیم و انس با طبیعت سبب شده که به شناخت و کشف زیباییهای آن نایل آید و آن همه را بر پرده شعر نقش کند.(چشمه روشن، ص 63)چند بیت از مسمطی که منوچهری در وصف بهار و مدح محمد بن نصر سپهسالار خراسان سروده، به خوبی دلبستگی وی را به طبیعت نشان می دهد:
آمد بهار خرّم و آورد خرّمی
وز فرّ نوبهار شد آراسته زمی
خرّم بود همیشه بدین فصل آدمی
بانگ زیر و بم بُود و قحف در غمی
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان
از ابر نوبهار چو باران فرو چکید
چندین هزار لاله زخارا برون دمید
آن حلّه ای که ابر مر او را همی تنید
باد صبا بیامد و آن حلّه بر درید
آن حلّه پاره پاره شد و گشت ناپدید
و آمد پدید باز همه دشت پرنیان
(تصویرها و شادیها در گزیده اشعار منوچهری دامغانی، ص 253)
طبیعت و عناصر و جلوه های آن به مانند آفتاب، ماه، آسمان، ابر، باران، برف، تگرگ، رعد، فصول و شب و روز فضای شعر رودکی را سرشار از زیبایی نموده و قدرت القایی آن را بیشتر ساخته است.
توصیف طبیعت در رباعیات و تغزلهای دوران جوانی رودکی که در شمار غزلهای عاشقانه نخستین شمرده می شوند، به هیچ روی آمیخته به اندوه و گله و شکایت نیست،‌ بلکه جلوه های رنگارنگ جوانی در آن به خوبی مشهود است.
ای از گل رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گلرنگ شود چو روی شویی همه جو
مشکین گردد، چو موفشانی همه کو
(دیوان، ص 513)
و:
هر باد که از سوی بخارا به من آید
با بوی گل و مشک و نسیم یاسمن آید
بر هر زن و هر مرد کجا بر وزد آن باد
گویی مگر آن باد همی از ختن آید
نی نی، زختن باد چنین خوش نوزد هیچ
کان باد همی از بر معشوق من آید
... هر شب نگرانم به یمن تا تو برآیی
زیرا که سهیلی و سهیل از یمن آید
(دیوان، ص 620)
رودکی در دوره دوم زندگی نکات پندآموز خویش را به مدد طبیعت و عناصر آن به پرده شعر می کشد. در یک رباعی با عنوان تشنه جگر به حریصان رزمدار که در گرد آوردن خواسته و دستگاه دنیوی از آسیب رساندن به مظلومان احتراز نمی ورزند، یادآور می گردد که مرگ در قفاست، از این رو، باید به مانند خاک فروتن و متواضع بود.
هان! تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر
بیدستانیست این ریاض بدو در
بیهوده ممان، که باغبانت به قفاست
چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر
(دیوان، ص 301)
در اشعار ذیل این اندیشه را روشن تر بیان می نماید.
جمله صید این جهانیم، ای پسر
ما چو صَعوه، مرگ بر سان زغن
هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر
مرگ بفشارد همه در زیر غن
(دیوان، ص 285)
شایان عنایت است که رودکی هرچه بیشتر در طبیعت تأمل می نماید، حکیمانه تر به دگرگونی احوال انسان و بی اعتباری زندگی دنیوی پی می برد. در قصیده«شکایت از پیری» که در پایان حیات خود سروده، ضمن اینکه مرگ را سرنوشت محتوم انسان می داند، حقیقت جهان مادی و طبیعت زیبا را واقع بینانه ترسیم می نماید:
جهان همیشه چو چشمیست گرد و گردانست
همیشه تا بود آیین گرد گردان بود
همان که درمان باشد به جای درد شود
و باز درد همان کز نخست درمان بود
کهن کند به زمانی همان کجا نو بود
و نو کند به زمانی همان که خلقان بود
بسا شکسته بیابان که باغ خرّم بود
و باغ خرّم گشت آن کجا بیابان بود
(دیوان، ص 455)
بر پایه آنچه که اشارت رفت، در نگاه رودکی که کسایی او را« استاد شاعران» و معروف بلخی« سلطان شاعرانش» نامیده، زندگی انسان با طبیعت درمی آمیزد. بی گمان اتحاد انسان با طبیعت، مرکز ثقل تفکرات شعرای دوره سامانی به ویژه رودکی است و وجه غالب اشعار وی است. رودکی در آثارش هم به لحاظ مادی و هم به لحاظ معنوی از طبیعت الهام می گیرد. چنانکه در اشعاری نظیر این شعر:
سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم که بهر دیدن دوست
زخاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
ز خویش حیف بود گر دمی بود آگاه
(دیوان، ص 336)
تمام موقعیت زیستی و طبیعی را برای بیان احساسات و عواطف شاعرانه خویش به یاری می طلبد. توجه به طبیعت در شعر رودکی متفاوت از آن چیزی است که در تعبیر غربیها به آن نام ناتورالیسم اطلاق گردیده است. اگر چه امروز در شعر، اغلب از ناتورالیسم در مفهومی نزدیک به رمانتیسم، یعنی دلبستگی شدید به طبیعت تعبیر شده است، برخی اصطلاح طبیعت گرایی naturisme را برای این مفهوم مناسب تر دانسته اند. ناتورالیسم از منظر ادبی بیشتر به تقلید دقیق از طبیعت اطلاق می شود. این گونه ناتورالیسم ریشه در مکتب رئالیسم دارد. ناتورالیسم در مفهوم فلسفی، به آن روش فلسفی گفته می شود که معتقد به قدرت محض طبیعت است و نیرویی برتر از طبیعت را نمی شناسد. ناتورالیسم در این معنا، عنوان مکتبی است که امیل زولا و طرفدارانش آن را بنیاد نهادند و در آن کوشیدند روش تجربی و جبر علمی را در ادبیات رواج دهند و به آن وجهه علمی ببخشند.
برخی از منتقدان بر این اعتقادند که زیباشناسی ناتورالیستی، به سبب حذف تخیّل از کار آفرینش هنری و ادبی،‌سطح هنر و ادبیات را تنزل بخشیده و از ارزش هنری آثار ناتورالیستی کاسته است. گفتنی است در ادبیات آلمانی سالهای 1880 میلادی که اصطلاح ناتورالیسم برای تعیین مکتب خاصی در شعر مورد استفاده قرار گرفت، آرنو هولتز، شاعر مشهور ناتورالیست آلمانی تأکید کرد که هرچه کار هنری عظیم تر باشد، گرایش آن به طبیعت بیشتر است. برابر نظر او تخیل به هیچ وجه نقش بازآفرینی هنری ندارد. هولتز به این باور بود که هنر باید بازسازی دقیقی از انسان در محیط اطرافش باشد. این طریقه از فتوفونوگرافیک، ‌یعنی ضبط تصویر و صدا را ناتورالیسم خالص نام می نهند.(میرصادقی، 1373، ص 265).
افزون بر این، نگرش رودکی و به طور کلی شاعران سه قرن نخستین شعر فارسی به طبیعت حتی با دید گویندگان سبک عراقی نیز تفاوت دارد، چنانکه گفته شد نگاه رودکی، نگاهی است از بیرون به طبیعت، یعنی نگاهی واقع گرایانه و آفاقی. آن زمان که رودکی به توصیف لاله دست می یازد، همان «لاله روییده بر زمین» را وصف می کند. اما شاعران دوره های بعد، خاصه سرایندگان سبک عراقی و هندی از آن جایی که نگاهشان به طبیعت درونی و عارفانه است در آثارشان طبیعت و جلوه های آن بیشتر حالت سمبولیک و نمادین پیدا می کند و گل و بلبل در شعر آنها دیگر صرفاً گل و بلبل طبیعی نیست. این امر در زبان آنان نیز تأثیر می گذارد و آن را دیریاب تر می سازد و در نتیجه درک معانی به دشواری صورت می پذیرد.
بی گمان توجه به طبیعت و ارتباط مستقیم و تصرّف در آن، یکی از دل مشغولیهای سرایندگان در تمام ادوار بوده و به اندازه تاریخ ادبیات قدمت دارد. اما باید اذعان داشت که طبیعت و جلوه های آن از بهار و باغ و گلزار رفته تا بیابان خشک و سوزان و خزان و زمستان و برف و باران در شعر رودکی و منوچهری و دیگر شاعران هم عصر آنان، بسیار عینی تر و قابل لمس تر از دوره های بعد تصویر شده است. از آن جایی که خاستگاه این تصاویر واقعی است، میل به انتزاع کمتر در آن دیده می شود. چنانکه تصاویر طبیعت در اشعار رودکی بیان کننده تجربیات زیستی شاعر است که از زندگی واقعی او نشأت گرفته است. شعر ذیل نمودار گویای این مدعاست.
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مر او را شده عجیب
صلصل به سرو بن بر، با نغمه کهن
بلبل به شاخه گل بر، با لحنک غریب
اکنون خورید باده و، اکنون زیید شاد
کاکنون برد نصیب حبیب از بر حبیب
ساقی گزین و باده و می خور به بانگ زیر
کز کشت سار نالد و، از باغ عندلیت
(دیوان، ص 246)
منوچهری هم گوید:
روی گل سرخ بیاراستند
زلفک شمشاد بپیراستند
کبکان بر کوه به تک خاستند
بلبلکان زیر و ستا خواستند
فاختگان همبر بنشاستند
نای زنان بر سر شاخ چنار
لاله به شمشاد برآمیختند
ژاله به گلنار درآویختند
بر سر آن مشک فرو بیختند
وز بر این دُرّ فرو ریختند
نقش و تماثیل برانگیختند
از دل خاک و دو رخ کوهسار
(تصویرها و شادیها در گزیده اشعار منوچهری دامغانی،‌ص 181)
شعر مدرن به دلیل شرایط حاکم بر این روزگار و تحت تأثیر سمبولیسم غرب می کوشد، تصرّف در طبیعت را به عنوان یک اصل ادبی جدایی ناپذیر در شعر و زبان معمول دارد، برای نمونه در شعر«غزل برای درخت»:
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار
زیبایی ای درخت
... چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن زبرق که بر جایی ای درخت...
سر برکش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنهایی ای درخت
(ادبیات معاصر، ص 136)
سیاوش کسرایی با درخت که عنصر محوری شعر است، به آیینی رفتار می کند که این عنصر طبیعی و عینی در آغاز ورود به جهان شعر به سبب آنکه انرژی مضاعف عنصر عینی به متن آن تحمیل می شود، انتزاعی و ذهنی و غیرقابل تصرف و غیرملموس تصور می گردد. به این ترتیب، کل شعر در فضایی رازناک و رمزآلود قرار می گیرد. اما نگرش واقع بینانه رودکی سبب می گردد جلوه طبیعت در تصاویر اشعارش برخلاف شاعران امروز روشن و آشکار باشد. از آن جایی که تشبیهات و صور خیال او، ثمره تجربه مستقیم وی از زندگی و طبیعت است، به همین دلیل، جنبه حسی و مادی آنها محسوس تر است و آن پیچیدگی و ابهامی که در تصاویر شاعران دوره های بعد دیده می شود، در شعرش وجود ندارد. حتی به دشواری می توان در میان صور خیال سروده های او تصویری یافت که امری انتزاعی را به امری انتزاعی پیوند داده باشد.
در نگاه رودکی، طبیعت و انسان از هم تفکیک ناشدنی است و همین دید، اقتضا می کند که او در به کارگیری عناصر و اجزای طبیعت شاخص باشد و این نکته در فراوانی واژگان برگرفته از طبیعت و عناصر آن، از همین اندک مایه شعری که از رودکی به جای مانده، بارز است. صورتهای خیال مرتبط با طبیعت که در اشعار رودکی برجستگی بیشتری دارند، عبارتند از: تشخیص، تشبیه و به نسبت کمتر استعاره.

تشخیص

یکی از زیباترین گونه های صور خیال در شعر، تصرّفی است که ذهن شاعر در اشیا، و در عناصر بی جان طبیعت می کند و از رهگذر نیروی تخیل خویش بدانها حرکت و جنبش می بخشد و در نتیجه هنگامی که از دریچه چشم او به طبیعت و اشیا می نگریم همه چیز در برابر ما سرشار از زندگی و حرکت و حیات می شود(صورخیال در شعر پارسی، ص 114). همان طور که گفته شد، خیال شاعرانه در دیوان رودکی بیش و کم در قلمرو طبیعت و عناصر آن سیر می کند. از آنجایی که او بمانند کروچه اعتقاد دارد که «طبیعت در برابر هنر ابله است و اگر انسان آن را به سخن در نیاورد گنگ است» (کلیات زیباشناسی، ص 108). بنابراین با بهره گیری از صنعت تشخیص و آدم نمایی، طبیعت و پدیده های آن را نه تنها برخوردار از روح و احساس می کند، بلکه ناطق و گویا هم می نماید. این جان بخشی به عناصر خاموش طبیعت را چنان طبیعی انجام می دهد که در کلامش به عنوان امری عارضی جلوه نکند و خواننده بتواند هرچه بیشتر نزدیکی با طبیعت را تجربه کند و به عینیت برساند. چنین است که در شعر او چرخ بزرگوار لشکری از ابر تیره گرد می آورد و باد صبا نقیب آن می شود. برق روشن نفاط و تندر طبل زنی آن را به عهده می گیرند:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی شبیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفاط، برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب
(دیوان، ص 448)
ابر در سروده های رودکی به مانند انسانی سوگوار می گرید و رعد چون عاشقی کئیب می نالد:
آن ابر بین که می گرید چون مرد سوگوار
و آن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب
(دیوان، ص 448)
خورشید آنگاه که از پس ابر تیره رخ می نماید و پنهان می شود، حصاریی است که از رقیب خود دوری می جوید:
خورشید زابر تیره دهد روی گاه گاه
چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب
(دیوان،‌ص 448)
روزگار در زمستان بیمار می شود و در بهار با بوی سمن بهبودی می یابد.
یک چند روزگار جهان دردمند بود
به شد که یافت بوی سمن باد را طبیب
(دیوان،‌ص 448)
لاله آنگاه که از دور میان کشت می خندد چونان سر انگشتان حنا بسته عروسی است
لاله میان کشت بخندد همی ز دور
چون پنجه عروس به حنا شده خضیب
(دیوان، ص 449)

تشبیه

طبیعت و عناصر و پدیده های آن عمده ترین مایه های تشبیه در سروده های رودکی است. رودکی در بیشتر موارد اشیای مادی و محسوس را به عناصر طبیعی مانند می کند، برای نمونه در ابیات ذیل یار و صورت و پیکر او را به گل صد برگ و سیب و یاسمین سپید و مورد به زیب تشبیه می نماید:
گل صد برگ و مشک و عنبر و سیب
یاسمین سپید و مورد به زیب
این همه یکسره تمام شده است
نزد تو ای بت ملوک فریب
(دیوان، ص 450)
رودکی، نه تنها در توصیفات غنایی و تصاویر مربوط به طبیعت، از طبیعت و عناصر آن بهره می گیرد، بلکه در مدح ممدوح خود نیز از طبیعت متأثر است. چنانکه سیرت او را به تخم کشت و نعمتش را به آب و خاطر مداحش را به زمین برومند مانند می کند:
سیرت او تخم کشت و نعمت او آب
خاطر مداح او زمین برومند
(دیوان، ص 466)
در بی وفایی دنیا را بمانند مار و زغن و جهان جوی را مار و صعوه و مرگ را چون زغن می بیند.
مارست این جهان و جهان جوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
(دیوان، ص 471)
و:
جمله صید این جهانیم ای پسر
ما چو صعوه مرگ بر سان زغن
(دیوان، ص 488)
نکته درخور توجه، آنکه رودکی در تشبیهات خود که گاهی یکی از طرفین آن طبیعت یا عناصر و پدیده های مربوط به آن هستند، برای اینکه میان دو طرف تشبیه را که غیریت دارند، عینیت ببخشد و به صورت محسوس تر بنماید، آن را با افعالی چون گویی و پنداری توأم می کند:
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی
(دیوان، ص 494)
و:
به پاکی گویی اندر جام مانند گلابستی
به خوشی گویی اندر دیده بی خواب خوابستی
(دیوان،‌ص 494)
جز برتری ندانی، گویی که آتشی
جز راستی نجویی مانا ترازوی
(دیوان، ص 547)
در میان تشبیهات رودکی هم می توان تشبیهات گسترده ای که در آن مشبه و مشبه به و وجه شبه و ادات تشبیه ذکر شده باشد، پیدا نمود و هم تشبیهات فشرده ای که با افزودن دو سوی تشبیه- مشبه و مشبه به- به صورت یک ترکیب درآمده باشند که در این مورد مضاف آن مشبه به و مضاف الیه مشبه است، مانند: چمن عقل و گلشن در بیت ذیل:
چمن عقل را خزانی اگر
گلشن عشق را بهار تویی
(دیوان، ‌ص 333)
به طور کلی مایه های طبیعی در تشبیهات رودکی را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1-گل و درخت:
زهی فزوده جمال تو زیب و آرا را
شکسته سنبل زلف تو مشک سارا را
(دیوان، ص 445)
از کف ترکی سیاه چشم پری روی
قامت چون سرو و زلفکانش چوگان
(دیوان، ‌ص 481)
جدول فراوانی گل و درخت در اشعار رودکی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

سنبل

3

بید

4

نیلوفر

1

سمن

2

غنچه

2

بنفشه

1

گل

13

گل سرخ

2

ریحان

1

لاله

15

ارغوان

2

نسترن

1

سرو

12

نرگس

2

خیری

1

یاسمن

3

درخت

3

انگور

1

نرگس

2

ترنج

1

بادام

1


2- پرنده و حیوان

تو رودکی را ای ماه روی همی بینی
بدان زمانه ندیدی که این چنینان بود
بدان زمانه ندیدی که در جهان رفتی
سرودگویان گویی هزاردستان بود
(دیوان، ص 457)
و:
گوسپندیم و جهان هست به کردار نغل
چون گه خواب بود سوی نغل باید شد
(دیوان،‌ص 527)
جدول فراوانی پرنده و حیوانات در اشعار رودکی


عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

بلبل

5

یوز

2

گاو

2

باز

8

عقاب

2

زغن

2

سار

2

سمندر

2

کبوتر

1

آهو

5

طاوس

2

جغد

1

شیر

7

خرگوش

2

زاغ

1

شتر

4

سگ

2

شاهین

1

کبک

3

اسب

2

کرکس

1

3 -عناصر و پدیده های طبیعی

سحابستی قدح گویی و می قطره سحابستی
طرب گویی که اندر دل دعای مستجابستی
(دیوان، ص 494)
جدول فراوانی عناصر و اجزای طبیعت در اشعار رودکی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

ابر

9

باد

5

نندر

3

خورشید

15

دریا

4

باران

2

چرخ

3

آتش

8

بیابان

2

خاک

7

کوه

5

دشت

2

ستاره

3

ماه

6

سهیل

2

باغ

6

طوفان

3

سنگ

1

آب

9

کیوان

3

برف

1


4 - فصل و اوقات شبانه روزی

هر چند نوبهار جهانست به چشم خوب
دیدار خواجه خوب تر آن مهتر حسیب
(دیوان،‌ص 494)
شب عاشقت لیله القدرست
چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب
(دیوان،‌ص 450)
جدول فراوانی فصل و ماه و شبانه روز در اشعار رودکی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

عنوان

فراوانی

بهار

5

نیسان

1

آبان

1

شب

7

بهمن

2

دی

1

روز

1

خزان

1

شبگیر

1

اردیبهشت

1

سحر

1

بامدادان

1

تشبیه و صور خیال مضاف

رودکی گاهی تشبیهات خود را با تجاهل العارف همراه می سازد. در این موارد اصلی ترین غرض تجاهل العارف مبالغه در تشبیه است(ابدع البدایع، ص 106)
سروست آن یا بالا؟ ماهست آن یا روی؟
زلفست آن یا چوگان؟ خالست آن یا گوی؟
(دیوان، ص 505)

تشبیه های به کار رفته در اشعار رودکی عبارتند از:

تشبیه مشروط

تشبیه مشروط همچون تشبیه تفضیل بر تفضیل دلالت دارد، زیرا شرطی که در تشبیه وجود دارد، مفید معنی تفضیل است. تشبیه تفضیل و مشروط از جنس تشبیه مقید و مرکبند و از نظر معنا از اقسام تشبیه تأکیدی و رجحانی و اغراقی هستند( درباره ادبیات و نقد ادبی، ص 447). رودکی در اشعار خود از این نوع تشبیه استفاده کرده است که نمونه هایی از آن ذکر می شود:
و آن زنخدان به سیب ماند راست
اگر از مشک خال دارد سیب
(دیوان، ص 70)
و:
حوری به سپاه اندر و ماهی به صف اندر
سروی گه آسایش و کبکی گه رفتار
گر حور زره پوش بود ماه کمان کش
گر سرو غزل گوی بود کبک قدح خوار
(دیوان، ص 625)
منوچهری هم گفته است:
نرگس تازه چو چاه ذقنی شد به مثل
گر بود چاه ز دینار و ز نقره ذقنا
(تصویرها و شادیها در گزیده اشعار منوچهری دامغانی، ص 19)

تشبیه تفضیل

رودکی از تشبیه تفضیلی هم در اشعار خود بهره برده است، به طوری که گاه ممدوحش را از شیر نر با هیبت تر دانسته است:
ز قلب آن چنان سوی دشمن بتاخت
که از هیبتش شیر نر آب تاخت
(دیوان، ص 172)
ممدوح منوچهری همچنان هیبتی دارد که جنگل شیران را می درد:
هیبت او جنگل شیران درد
دولت او سعد ابد پرورد
(تصویرها و شادیها در گزیده اشعار منوچهری دامغانی، ص 113)
از آنجایی که در تشبیه مشروط، تفضیل و عکس، عنصر اغراق یا ادعا غلبه دارد، در صورت برخورداری از پایه های ذوقی و هنری، می تواند جنبه خیالی موضوع را وسعت بیشتری دهد(صور خیال در شعر پارسی، ص 70).

تشبیه عکس و مقلوب

در تشبیه عکس، مشبه را مشبه به و مشبه به را مشبه قرار می دهند، برای آنکه مشبه از مشبه به اَتم و اقوی در وجه است(درر الادب،‌ص 55).
تشبیه عکس را غلبه فروع بر اصول(الخصائص، 300/ 1)، طرد و عکس(المثل السائر، هـ. 164)، قیاس عکس(ترجمان البلاغه، ص 53) و اظهارالمطلوب(معانی و بیان، ص 159) خوانده اند. رودکی در این زمینه هم شعر دارد و چنان که ابر را مرد سوگوار و رعد را عاشق دلشکسته می داند:
آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار
و آن رعد بین که نالد چون عاشق کئیب
(دیوان، ص 68)
منوچهری در بیتی مضمونی شبیه به این شعر را بیان می دارد:
سحاب او بسان دیدگان من
بسان آه سرد من صبای او
(دیوان، ص 72)

تشبیه مرکب

در این تشبیه،‌مراد شاعر از ترکیب، اعتبار اشیای گوناگون و انتزاع هیئتی از آنهاست، آنچنان که گوینده آن یک چیز در نظرگیرد. در این مورد اجزا را نمی توان از هم جدا کرد. اگر اجزا را بتوان از هم جدا کرد، مقصود از مشبه به از میان می رود.(جواهر البلاغه، ص 215)اگر دو طرف تشبیه مرکب باشند، وجه شبه مرکب است و عکس آن صادق نیست. از آن جایی که ایجاد علاقه میان تشبیه مرکب به مرکب دشوارتر است نیاز به دقت و تفکر دارد، از تشبیه مفرد به مرکب و مرکب به مفرد والاتر است.(دراسه نقد، ص 172)چنان که رودکی در بیت ذیل خورشید را حصاری تصوّر می کند که مراقب رقیب است:
خورشید را ز ابر دهد روی گاه گاه
چونان حصاریی که گذر دارد از رقیب
(دیوان، ص 68)
منوچهری این معنا را با به کارگیری تقدیم و ایجاد حصر بدیع تر بیان داشته است:
سر از البرز برزد قرص خورشید
چو خون آلوده دزدی سر زممکن
(منوچهری، ص 57)

استعاره

بررسی و بازکاوی سروده های رودکی آشکار می کند که رودکی در تصویرسازیهای خود بیشتر از تشبیه آن هم به صورت گسترده بهره برده و در اغلب موارد همه ارکان تشبیه را هم ذکر کرده است. «او تصویر را مثل شاعران پایان سده پنجم خلاصه نمی کند، از این رو، در میان اشعار او استعاره بسیار کم است»(صور خیال در شعر پارسی، ص 332). چه استعاره تشبیهی است پرورده و فشرده که تنها یکی از طرفین تشبیه- مشبه یا مشبه به- در آن آمده است. در اشعار ذیل:
به حجاب اندرون شود خورشید
چو تو برداری از دو لاله حجیب
(دیوان، ص 19)
و:
سپید برف برآمد به کوهسار سیاه
و چون درون شد آن سرو بوستان آرای
(دیوان، ص 493)
دو لاله استعاره از دو گونه سرخ و سپید برف استعاره از موی سپید و کوهسار سیاه استعاره از موی سیاه است. نظیر این استعاره ها در اشعار رودکی بسیار اندک است. در بیشتر موارد استعاره های رودکی حاصل تشبیهی بسیار معروف و محسوس است، از این رو، به سهولت می توان آن را دریافت. برای نمونه در اشعار ذیل:
زلفت دیدم سر از چمان پیچیده
وندر گل سرخ ارغوان پیچیده
در هر بندی هزار دل دربندش
در هر پیچی هزار جان پیچیده
(دیوان، ص 513)
و:
صرصر هجر تو ای سرو بلند
ریشه عمر من از بیخ بکند
(دیوان، ص 46)
گل سرخ، استعاره از روی معشوق و سرو بلند استعاره از قامت او است.

برآیند:

این بررسی نشان می دهد که توصیف طبیعت و بهره گیری از طبیعت و پدیده های آن به عنوان عناصر تصویرساز در سروده های رودکی- به طور کلی شاعران دوره نخست زبان فارسی-نسبت به شعر شاعران دوره های بعد و شاعران سبک عراقی و هندی از بسآمد بالایی برخوردار است. این امر را می توان به نوعی به جهان بینی آفاقی و برون نگری رودکی و فضای فکری و محیطی وی ارتباط داد.
همان طور که در این نوشتار اشارت رفت، صورتهای خیال مرتبط با طبیعت که در اشعار این سخن سرای بزرگ برجستگی بیشتری دارند، عبارتند از: تشخیص، تشبیه و به نسبت کمتر استعاره. تشبیهات رودکی در این زمینه حسی هستند. به این معنا که هر دو سوی تشبیه- مشبه و مشبه به- حسی است و محسوس به حواس ظاهر. این گونه تشبیهات در اشعار رودکی دامنه گسترده ای دارد و بسیاری از تشبیهات وی از این مقوله است. به طوری که در میان آثار وی به ندرت شعری پیدا می شود که یکی از طرفین آن امری عقلی باشد. رودکی در اکثر موارد طبیعت را بمانند موجودی جاندار به تصویر می کشد و با این انسان انگاری، طبیعت و پدیده های آن را به صورتی بسیار زنده و پویا ترسیم می نماید.
منابع تحقیق :
1-آقق اولی، حسام العلما. دررالادب، چاپ سوم، قم، 1373.
2-ابن اثیر. المثل السائر. بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیه، 1419ه ق.
3-ابن جنی. الخصائص. تحقیق محمدعلی النجار، بیروت، دارالمر. بی تا.
4-حاکمی، اسماعیلی. ادبیات معاصر. چاپ اول، تهران: دانشگاه پیام نور، 1372.
5-دبیرسیاقی، سیدمحمد. تصویرها و شادیها «گزیده اشعار منوچهری دامغانی». چاپ سوم، تهران: انتشارات سخن، 1377.
6-دادبه، اصغر. فخر رازی. چاپ اول، تهران: طرح نو، 1374.
7-رادویانی، محمد بن عمر. ترجمان البلاغه، تصحیح پروفسور احمد آتش، چاپ دوم، تهران: انتشارات اساطیر،‌1362.
8-رودکی، ابوعبدالله، عبدالغنی میرزایف. استالین آباد، نشریات دولتی، تاجیکستان، 1958م.
9-شفیعی کدکنی، محمدرضا. صور خیال در شعر پارسی. تهران: انتشارات نیل، 1350.
10-صبوری، داریوش، آفاق غزل فارسی. چاپ دوم، تهران: نشر نگار، 1370.
11-فاضلی، محمد. دراسه و نقد. مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی، 1376.
12-فرشیدورد، خسرو. درباره ادبیات و نقد ادبی. چاپ اول، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1376.
13-کروچه، بندتو. کلیات زیباشناسی، مترجم فواد روحانی، چاپ ششم، تهران: انتشارات فرهنگی، 1384.
13-مدرسی، فاطمه. نقش سامانیان در احیای فرهنگ و ادب پارسی. از نامه آل سامان، به کوشش علی اصغر شعر دوست و قهرمان سلیمانی، تهران: ناشر مجمع علمی تمدن، تاریخ و فرهنگ سامانیان.
15-نظامی عروضی سمرقندی، احمد بن عمر. چهار مقاله، به اهتمام محمد معین، چاپ دهم، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1369.
16-هاشمی، احمد. جواهرالبلاغه، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1417.
17-همایی، جلال الدین. معانی و بیان. چاپ دوم، تهران: مؤسسه نشر هما، 1373.
18-یوسفی، غلامحسین. چشمه روشن، چاپ پنجم، تهران: انتشارات علمی، 1373.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما