استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه تهران
چکیده
گسترش اسلام در سرزمینهای دیگر باعث شد که تحول شگرفی در تمام ابعاد و زمینه های مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی و... آن نواحی پدید آید و حتی طرز تفکر و اندیشه نویسندگان، شعرا، علما، فلاسفه و... را تحت الشعاع قرار دهد.پذیرش دین مقدس اسلام توسط ایرانیان، آنها را ملزم ساخت که از قوانین و مقررات و شریعت دین مبین اسلام که ضامن سعادت بشر، است پیروی کنند. قرآن کتاب آسمانی مسلمانان که حاوی بزرگ ترین پیام و برنامه عالی بشریّت برای نیل به کمالات است، اولین و مهم ترین منبع بوده که در ذهن و زبان و فرهنگ ایرانی تأثیر عمیق گذارده است. شاعران و نویسندگان از همان قرون اولیه اسلام به تناسب موضوع و اوضاع روزگار از این سرچشمه معرفت الهام پذیرفته و آثار خود را بدان مزّین ساخته اند. رودکی که به آدم الشعرای زبان فارسی مشهور است، تحت تأثیر مفاهیم آیات مبارکات قرآنی به صور گوناگون اشعار خود را سروده است و از این نعمت بی نصیب نبوده است. این مقاله به بررسی 25 مورد از این تأثیرپذیریها می پردازد.
کلید واژه ها:
قرآن، رودکی، شعر، ادب فارسی، یوسف(ع)، اسلام.مقدمه
پذیرش دین مقدس اسلام به وسیله بیشتر ایرانیان، مسیر فرهنگ گذشته آنها را تغییر داد و به تدریج دستورها و قوانین آن در زندگی فردی، سیاسی، اجتماعی و ادبی این مرز و بوم اثر گذاشت.دانشمندان ایرانی در ساختمان بزرگ فرهنگ قرون اولیه اسلام که از برخورد دو فرهنگ اسلامی- ایرانی پدید آمد سهم به سزایی داشتند. اجرای قوانین و دستورهای اسلامی ناگزیر می بایست از کتاب بزرگ آسمانی قرآن و گفتار و کردار و تقادیر پیامبراکرم استخراج می شد و به ناچار لازم می آمد که این قبیل متون از عربی به فارسی برگردانده می شد. طبیعی است که جریان سیل خروشان این فرهنگ بر ذهن و زبان سخن سرایان و نویسندگان فارسی زبان تأثیر قابل ملاحظه ای بگذارد و در تمام قالبهای شعری و ادبی، حتی مدایح و شعرهای ذوقی و عشقی تجلی یابد. میزان این تأثیرپذیریها توسط شاعران و ادیبان به یک اندازه نبوده است، به طوری که در پایان قرن چهارم به بعد به ویژه در قرنهای شش و هفت شاهد تحول عظیمی در ادب فارسی هستیم و شاعران بزرگی چون فردوسی، سنایی، عطار، نظامی، خاقانی، مولوی، سعدی، حافظ و... با الهام از قرآن و احادیث، شاهکارهای خود را آفریده اند. به طوری که مثنوی را قرآن فارسی لقب داده اند.مثنوی معنوی مولوی
هست قرآن در زبان پهلوی
رودکی از شاعران قرون اولیه زبان فارسی است که به اقتضای حال و احوال خود از این سرچشمه معرفت در لابلای اشعار خود بهره گرفته است.
رودکی سمرقندی(240-329ه ق)از شعرای بزرگ دوران طلایی سلطنت سامانیان است و بی شک نقش بسزایی در توسعه کمی و کیفی شعر پارسی داشته است. او زمانی به دنیا آمد که یکصد و پنجاه سال از غلبه مسلمانان بر زادگاه او سغد می گذشت و اسلام دیگر فرهنگ غالب در نواحی شمال شرقی ایران شده بود و زبان عربی نیز به عنوان زبان دینی و سیاست و علم جای خود را گشوده بود. طبیعی است که در چنین محیطی حفظ و قرائت قرآن کریم و فراگیری احکام و احادیث و عقاید اسلامی اساس تعلیم و تربیت بشمار می آمده است. بنابراین سخن عوفی در لباب الالباب که در مورد رودکی گفته است:«... خبان ذکی و تیزفهم بود که در هشت سالگی قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت...»(1) چندان دور از واقعیت نیست و ما آثار آشنایی و انس او را با قرآن در جای جای اشعار او می یابیم؛ هر چند که این شاعر بزرگ، برای مدتی به اقتضای خاستگاه اجتماعی، شرایط زندگی و طبیعت جوان و سرکش به سمت و سویی دیگر کشیده شد و به واسطه صدای خوش در مطربی افتاد. اما حضور او در دربار سامانی در میانسالی و توجه و پرورش بزرگانی چون خواجه محمد جیهانی و خواجه ابوالفضل بلعمی وزرای بزرگ آل سامان و همنشینی و مجالست حکمایی چون مرادی و شهید بلخی بار دیگر او را با تعالیم اسلام آشتی داد و اندکی بعد نیز رواج مذهب شیعه در ماوراءالنهر و خراسان و به ویژه دربار سامانی او را با عقاید شیعیان اسماعیلی آشنا ساخت. با بررسی معدود اشعار بازمانده از رودکی می توان پی برد که قرآن و حدیث و اشعار و امثله عرب تأثیر بسزایی بر ذهن و زبان او داشته است، هر چند که قسمت عمده این اشعار مربوط به دوران جوانی است و اشعار مربوط به یک دو دهه آخر عمر او که به تحقیق حاوی موضوعات زهد و پند و افکار و عقاید دینی بوده، به عمد یا غیرعمد از بین رفته است.
در این مقاله به 25 مورد از تأثیر قرآن کریم بر شعر رودکی اشاره شده و این سوای تأثیری است که احادیث و اشعار و امثال عرب بر سخن او داشته اند که این خود می تواند موضوع مقاله ای دیگر باشد. در این مقاله ابتدا ابیاتی از رودکی که برای آنها ارتباطی با آیات قرآن دارد، آورده شده و سپس آیات موردنظر به عربی و فارسی نقل گردیده است و مأخذ نقل آیات نیز قرآن کریم ترجمه ارزشمند استاد بهاءالدین خرمشاهی است.
ور به بلور اندرون بینی گویی
گوهر سرخ است به کفّ موسی عمران(2)
این بیت تلمیح دارد به داستان حضرت موسی بن عمران(ع)از پیامبران اولوالعزم بنی اسرائیل و پیشوای قوم یهود که از او در 34 سوره سخن گفته شده و نام او 136 بار در قرآن آمده است و در سوره های اعراف، یونس، کهف، طه، شعرا، قصص، دخان و نازعات، زندگی و پیامبری او حکایت شده است(3). در این بیت جام بلور به دست حضرت موسی(ع) مانند شده که وجه شبه آن درخشندگی است و در واقع رودکی به یکی از معجزات آن حضرت یعنی «یَد بیضاء» نظر داشته است.
-«و أدخل یَدَکَ فی جیبک تخرُج بیضاءَ من غیر سوُءٍ فی تسعَ آیات الی فرعونَ و قومِه إنّهم کانوا قوماً فاسقین»« و دستت را در گریبانت کن، تا سپید و درخشان بدون هیچ بیماری[ پیسی] بیرون آید و با معجزات نه گانه به سوی فرعون و قومش[برو] که ایشان قومی نافرمانند»(آیه12، سوره نمل).
با دو کف او زبس عطا که ببخشد
خوار نماید حدیث و قصّه طوفان(4)
در این بیت کثرت عطای ممدوح به کثرت آب در طوفان نوح(ع) مانند شده است. در قرآن کریم بارها از قصه طوفان سخن رفته است؛ از آن جمله سوره نوح، سوره حاقه آیه 11، سوره هود آیات 40 و 41 و 44، سوره عنکبوت آیه 14، سوره مؤمنون آیه 27، سوره قمر آیات 11 و 12.
-فَفَتَحنا ابواب السّماءِ بماءٍ مُنهَمرٍ و فجّرنا الارضَ عُیوناً فالتقی الماءُ علی امرٍ قد قُدر»(آیات 11 و12 سوره قمر) «و آنگاه درهای آسمان را به آبی سیل آسا گشودیم و از زمین چشمه هایی برشکافتیم، پس آب [بسیار] برای کاری که مقدر بود، به هم برآمد».
ورش به صدر اندرون نشسته ببینی
جزم بگویی که زنده گشت سلیمان(5)
رودکی در این بیت ممدوح را در عظمت و شوکت به حضرت سلیمان(ع)مانند کرده است. نام و داستان این پیامبر عظیم الشأن و شرح بزرگی و شکوه سلطنت او در قرآن کریم سوره های انبیاء، نمل، سبا و ص توصیف شده است.(6)
-«و لِسُلیمانَ الرّیحَ عاصفهً تجری باَمْرِه الی الارضِ الّتی بارَکنا فیها و کُنّا بکلِ شیءٍ عالمین»(آیه 81، سوره انبیاء)« و برای سلیمان باد تندرو را[ تسخیر کردیم] که به فرمان او به سرزمینی که آن را برکت داده بودیم، روان می شد و به هر چیزی دانا[ و توانا] ییم.
-«و حُشرَ لسُلیمانَ جُنودُه من الجنّ و الانسِ و الطّیرِ فهُم یوزَعون»(آیه 17سوره نمل). «و سپاهیان سلیمان از جن و انس و مرغان به نزد او گرد آمدند و به همدیگر، پیوستند».
گر بگشاید زنان به علم و به حکمت
گوش کن اینک به علم و حکمت لقمان(7)
در قرآن کریم سوره ای به نام لقمان آمده که خداوند در آن حکمت وی را ستوده است.
-« و لَقدْ اَتینا لُقمانَالحکمه...»(آیه 12، سوره لقمان)«و به راستی به لقمان حکمت بخشیدیم.»
یوسف رویی کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم(8)
بیت فوق تلمیح دارد به داستان حضرت یوسف(ع) و عشق زلیخا همسر عزیز مصر به او که شرح آن به تمامی در سوره یوسف(ع)آمده است و بیت خصوصاً ناظر است بر آیات 30 و 31 این سوره.
-« و قال نِسْوهٌ فی المدینهَ امراَتُ العزیز تُراودُ فتیها عن نفْسهِ قد شَغَفَها حُبّاً إنا لزَنها فی ظلالِ مُبین* فلمّا سَمعتْ بمَکْرهِنَّ ارسلَتْ إلیهنَّ و اعتدَتْ لهُنَّ متّکاً و اتَتْ کلّواحدهٍ منهنَّ سکّیناً و قالتِ اخرُج علیهِنَّ فلمّا رأینهُ اکبرَنهُ و قطّعنَ ایدیهُنّ و قُلنَ حاشَ لله ما هذا بشراً إن هذا إلا ملکٌ کریمٌ»(آیات 30 و 31 سوره یوسف)«و زنانی در شهر[بودند که] گفتند همسر عزیز[مصر] از غلامش کام خواسته است و پاک دل در گرو محبت او داده است؛ ما او را در گمراهی آشکار می بینیم*و [زلیخا] چون بدگویی ایشان شنید[کسی را برای دعوت] به سوی ایشان فرستاد و برای آنان مجلسی آماده ساخت و به هر یک از آنان کاری داد و [یوسف(ع)] گفت بر آنان ظاهر شو؛ آنگاه که دیدندش بس بزرگش یافتند و [از بی حواسی] دستانشان را [ به جای ترنج] بریدند و گفتند پناه بر خدا، این آدمیزاده نیست؛ این جز فرشته ای گرامی نیست».
به حسن صوت چو بلبل مقیّد نظمم
به جرم حسن چو یوسف اسیر زندانی(9)
این بیت نیز تلمیح دارد به داستان حضرت یوسف(ع) و زندانی شدن او که شرح آن در سوره یوسف(ع) آمده است.
- «قالتْ فذا لکُنّ الذی لُمْتُنّنی فیهِ و لقدْ راودتُهُ عن نفسهِ فاستَعْصَم و لئنْ یفْعَل ماءَ امرُهُ لیُسجَننّ و لیَکوناً من الصاغرین»(آیه 32، سوره یوسف)«[زلیخا به زنان مصر] گفت: این همان کسی است که شما به خاطر او مرا سرزنش می کردید و من از او کام خواسته بودم، ولی او خویشتنداری ورزید و اگر آنچه به او دستور می دهم نکند، به زندان خواهد افتاد و خوار و زبون خواهد شد.»
-«ثُمّ بدالَهُم من بعدِ ما رأوُ الایاتِ لیسْجُنُتّهُ حتی حینٍ»(آیه 35، سوره یوسف)«سپس بعد از اینکه نشانه ها را دیدند؛ بهتر آن دیدند که او را تا مدت زمانی زندانی کنند».
نگارینا شنیدستم که گاه محنت و راحت
سه پیراهن سلب بودست یوسف را به عمر اندر
یکی از کید شد پرخون، دوم شد چاک از تهمت
سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر(10)
در قرآن کریم از سه پیراهن یوسف(ع) که هریک به مناسبتی از تن او کنده شدند، در آیاتی از سوره یوسف یاد شده است و نابینایی یعقوب(ع) از فراق یوسف(ع) نیز در آیه 84 همین سوره آمده است(11).
-«و جاوُا علی قمیصَهٌ بدمٍ کذبٍ»(آیه 18،سوره یوسف)«و [برادران یوسف(ع)] بر پیراهنش خونی دروغین آوردند...» و این پیراهنی است که برادران حسود و نابکار از تن یوسف(ع) بدر آوردند به خون چارپایی آغشته و به نزد پدرشان یعقوب(ع) بردند که او را گرگ خورده است.
-«و استَبَقا البابَ و قدّتْ قمیصهٌ من دُبُرٍ...»(آیه 25، سوره یوسف(ع))«و [سپس] هر دو [یوسف و زلیخا] به سوی در شتافتند و آن زن پیراهن او را از پشت درید...»و این پیراهنی است که زلیخا در خلوت هنگامی که قصد کام جویی از یوسف(ع) را کرده بود و وی امتناع کرد و گریخت، از پشت بر تن او درید و داستانش مشهور است.
-«إذهبوا بقَمیصی هذا فالقوهُ علی وجهِ ابی یأتِ بصیراً... فلمّا انْ جاءَ البشیرُ القیهُ علی وجهِه فارتدَّ بصیراً...»(آیات 93 و 96، سوره یوسف(ع))«[حال] این پیراهن مرا ببرید و آن را بر روی پدرم[ یعقوب(ع)] بیافکنید تا [به خواست خدا] بینا شود... و چون [پیک] مژده آور آمد، آن[پیراهن] را بر روی او انداخت و بینا گشت...»و این پیراهنی است که یوسف از تن خود بدر آورد تا پدر پیر خود را که از شدت گریه و زاری نابینا شده بود، شفا دهد.
- « و تولّی عنهُم و قالَ یا اسفَی علی یوسُفَ عیناهُ من الحُزن فهوَ کظیمٌ»(آیه 84، سوره یوسف)«و [یعقوب] از آنان[ پسران خود] روی برگرداند و با [ اشک و اندوه] گفت بر [فراق] یوسف اسف می خورم، و چشمانش از [ اشک] و اندوه سپید [ و نابینا] شد و اندوه خود را فرو خورد.»
سماع و باده گلگون و لعبتان چون ماه
اگر فریشته بیند در اوفتد در چاه(12)
ببرده نرگس تو آب جادوی بابل
گشاده غنچه تو باب معجز موسی(13)
هر دو بیت تلمیح دارد به داستان هاروت و ماروت که در تفاسیر درج است و تنها نام این دو فرشته در آیه 102 سوره بقره آمده است. خلاصه داستان چنین است که«تقرب انسان به پیشگاه الهی علی رغم گناهان بسیارش، فرشتگان را واداشت تا سبب را از حق تعالی جویا شوند... خداوند فرمود تا چند تن را از میان خویش برگزینند تا به صورت آدمی به زمین فرستاده شوند. سه تن به نامهای عزا، عزایا و عزازیل برگزیده شدند. خداوند ایشان را به صورت بشر درآورد و از چهار چیز نهی فرمود: شرک به خدا، قتل نفس، زنا و باده نوشی. فرشتگان به زمین فرستاده شدند تا بین خلق به حق حکومت کنند. روزها در زمین بودند و شبها به آسمان می شتافتند. یکی از این سه تن(عزازیل)از عاقبت کار اندیشه کرد و از این وظیفه پوزش خواست. دو دیگر(عزا و عزایا) یا (هاروت و ماروت) شیفته زنی به نام زهره شدند و به فریب او هر چهار گناه نهی شده را مرتکب شدند. حق تعالی ایشان را میان عذاب اخروی و دنیوی خیّر گردانید. سزای دنیا را برگزیدند و الی الابد در چاه بابل معلّق گشتند و گویند مردمان بر سر چاه شوند و از ایشان جادوی بیاموزند.(14)
-« ... وما کَفرَ سُلیمانُ و لکنّ الشیاطینَ کفروا یُعلّمون النّاس السّحرَ و ما انزلَ علی المَلَکینِ بِبابِلَ هروُتَ و ماروتَ و ما یُعلّمانِ من احدٍ حتی یقولا إنّما نحنُ فتنه فلا تکفُر...»(آیه 102، سوره بقره)«... و سلیمان[ به سحر نپرداخت] و کفر نورزید، ولی شیاطین کفر ورزیدند. آنان به مردم سحر می آموختند و نیز آنچه بر دو فرشته هاروت و ماروت در بابل نازل شده بود. این دو به هیچ کس چیزی نمی آموختند مگر آنکه می گفتند ما مایه آزمونیم[ با به کار بستن سحر] کافر مشو...».
حجت یکتا خدای و سایه اوی است
طاعت او کرده واجب آیت قرآن(15)
رودکی در مصراع دوم بیت فوق اطاعت از ممدوح خود را به استناد آیه 59 سوره نساء واجب دانسته است.
-«یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعو الرسول و اولی الامر منکم...»(آیه 59 سوره نساء). «ای مؤمنان از خداوند و پیامبر و اولی الامرتان اطاعت کنید...»و اولی الامر بنابر یکی از دو قول معروف «امرا»هستند.(16)
بودنت در خاک باشد با فدم
همچنان کو خاک بود انبودنت(17)
بیت فوق ناظر است بر آیه 55 از سوره مبارکه طه.
-« منها خلَقْناکم و فیها نُعیدُکم و منها نُخرجُکم تارهً اُخری»(آیه 55، سوره طه)«از آن [خاک] شما را آفریده ایم و به آن بازتان می گردانیم و بار دیگر از آن بیرونتان می آوریم».
چنان که خاک سرشتی به زیر خاک شوی
نبات خاک و تو اندر میان خاک آگین(18)
نبات خاک( گیاهان خاک)در بعضی نسخ نبات خاک(دختران خاک)آمده که در هر دو صورت مراد گوینده گیاهان و نباتات هستند و بیت ناظر است به آیه ذیل از قرآن کریم:
- «و اللهُ انْبَتکم من الارض نباتاً* ثمَّ یُعیدُکم فیها و یُخرجُکم إخراجاً»(آیات 17 و18، سوره نوح)« و خداوند شما را مانند گیاهی از زمین رویاند*و سپس شما را به آن باز می گرداند، و [ پس از آن] شما را [دوباره] بیرون می آورد».
آن مَلَک با ملکی رفت باز
زنده کنون شد که تو گویی بمرد(19)
مصراع نخست بی شک ناظر است بر آیه 157 سوره مبارکه بقره.
-«... إنّا للّه و إنّا الیهِ راجعون»(آیه 157، سوره بقره)«... ما از خداییم و به خدا بازمی گردیم.» و مصراع دوم که در آن از زندگی حقیقی پس از مرگ جسمانی سخن گفته شده اشاره دارد به آیه 169 سوره آل عمران:
-«و لا تحسَبنّ الذین قُتلوا فی سبیلِ الله امواتاً بلْ احیاءٌ عندَ ربهمْ یُرزَقون»(آیه 169، سوره آل عمران)« و کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه اینان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزی دارند». البته این آیه در مورد شهداء نازل شده است و اینکه رودکی آن را برای ممدوح درگذشته خود یعنی مرادی شاعر به کار برده است: در واقع نوعی مبالغه شاعرانه است و شاید هم به آیات دیگری از قرآن کریم نظر داشته است که صدیقان و صالحان را هم شأن شهدا دانسته است.
-«و مَن یُطع اللهَ و الرّسولَ فاولئکَ معَ الذین أنعَمَ اللهُ علیهمْ من النّبیین و الصّدیقین و الشُهداء و الصّالحین و حَسُن اولئکَ رفیقاً»(آیه 69، سوره نساء)« و کسانی که از خداوند و پیامبر اطاعت کنند، در زمره کسانی اند که خداوند بر آنان انعام فرموده است؛ اعم از پیامبران و صدیقان و شهیدان و صالحان و اینان نیک رفیقانی هستند».
- «و الذینَ امنُوا بالّله و رُسُله همُ الصّدیقونَ و الشُهداءُ عندَ ربهمْ لهمْ اجرُهُم و نورُهم ...»(آیه 19، سوره حدید)« و کسانی که به خداوند و پیامبرانش ایمان آورده اند، اینانند که صدیق اند و شهیدان نزد پروردگارشان هستند و اجرشان و نورشان را دارند...».
درست و راست کناد این مثل خدای ورا
اگر ببست یکی در هزار در بگشاد(20)
ایزد هرگز دری نبندد بر تو
تا صد دیگر به بهتری نگشاید(21)
این ابیات ناظر هستند بر آیه 5 و 6 سوره مبارکه انشراح(شرح).
-«فإنّ معَ العُسرِ یُسراً* إنّ مع العُسر یُسراً»(آیات 5 و 6 سوره انشراح)«بی گمان در جنب دشواری آسانی است*آری در جنب دشواری آسانی است».
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟(22)
در این بیت صنعت تجاهل العارف به کار رفته و در واقع رودکی می گوید: زندگی چه کوتاه و چه طولانی باشد، عاقبت باید مرد و عاقبت هر کسی مرگ است.
-«... کلُّ شیءٍ هالکٌ إلا وجهَهُ...»(آیه 88 سوره قصص). «...همه چیز فناپذیر است، مگر ذات او...»
-«کُلُّ من علیها فانٍ»(آیه 26 سوره الرحمن).«هرکس که بر روی آن[ زمین]است، فناپذیر است».
17-مهتران جهان هم مردند
مرگ را سر هم فرو کردند
زیر خاک اندرون شدند آنان
که همه کوشکها برآورند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر بجز کفن بردند؟(23)
در قرآن کریم در آیات متعددی از بی وفایی دنیا و بی فایده بودن مال و دارایی و فرزندان سخن رفته است و از آن جمله در آیات ذیل که مضمون آنها بسیار به ابیات رودکی نزدیک است.
-«أینَ ما تَکونوُا یُدْرِککُّمُ الموتُ ولوْ کُنتُم فی بروجٍ مُشَیّدهٍ...»(آیه 78، سوره نساء)«هرجا که باشید- ولو در دژهای استوار سر به فلک کشیده- مرگ شما را فرا خواهد گرفت...».
- «کمْ تَرکوا منْ جنّاتٍ و عُیونٍ* و زُروعٍ و مقامٍ کریمٍ* و نِعمهٍ کانوا فیها فاکهینَ»(آیات 25-27، سوره دخان)«چه بسیار باغها و چشمه ساران از خود باقی گذاردند*و[ نیز] کشتزارها و خانه های نیکو* و نعمتی که در آن خوش و خرّم بودند».
شاد بوده است از این جهان هرگز
هیچ کس تا ازو تو باشی شاد(24)
این بیت اشاره دارد به آمیختگی سرشت نوع آدم با رنج و غم که ناظر است بر آیه 4 سوره بلد.
-«لقدْ خلَقْنا الإنسانَ فی کبدٍ»(آیه 4، سوره بلد)«به راستی انسان را در رنج و محنت کشیدن آفریده ایم».
شب عاشقت لیله القدر است
چون تو بیرون کنی رخ از جلبیب(25)
شب قدر وصلت زفرخندگی
فرح بخش تر از فرسنافه است(26)
لیله القدر یا همان شب قدر از تعابیر قرآنی است که در سوره قدر به کار رفته است و در آیین اسلام این شب، عزیزترین شب سال است، زیرا قرآن کریم دفعتاً واحدتاً در چنین شبی بر پیامبراکرم(ص) نازل گردید.(27)
-«إنا اَنْزلناهُ فی لیلهِ القدر* و ما ادراکَ ما لیلهُ القدر*لیلهُ القدرِ خیرٌ من الفِ شهر* تَنَزّلُ الملائکهُ و الرّوحُ فیها بإذنِ ربّهم من کلّ امر*سلامٌ هی حتی مطلعِ الفجر»(سوره قدر)«ما آن[قرآن]را در شب قدر نازل کردیم)*و تو چه دانی که شب قدر چیست؟ شب قدر بهتر از هزار ماه[ عادی]است* در آن [شب]فرشتگان و جبرئیل به اذن پروردگارشان برای انجام کاری فرود آیند* [این شب] تا دمیدن سپیده دم آکنده از سلامت[ و امن و امان] است.»
زآمده شادمان نباید بود
و زگذشته نکرد باید یاد(28)
با تقدم و تأخری که به ضرورت در شعر به وجود آمده، ناظر است بر آیه 23 سوره حدید.
-«لِکَیلا تاسَوا علی ما فاتَکم و لا تَفْرحوا بِماءَ اتیکم...»(آیه 23، سوره حدید)«تا آنکه بر آنچه از دست شما می رود اندوه مخورید و بر آنچه به شما بخشد شادمانی مکنید...».
واجب نمود به کس بر افضل و کرم
واجب باشد هر آینه شکر نعم
تقصیر نکرد خواجه در ناواجب
در واجب خود چگونه تقصیر کنم(29)
وجوب شکر نسبت به حق تعالی به واسطه نعماتی که به انسانها ارزانی داشته ثابت می شود و در قرآن کریم نیز آیاتی هست که متضمن همین معناست.
-«فاذْکرونی أذکُرکم و اشکروا لی و لا تَکفرُون»(آیه 152 سوره بقره)«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و مرا سپاس بگذارید و با من ناسپاسی نکنید».
-...واشکروا لِله إن کنتم إیاهُ تعبدُون»(آیه 173 سوره بقره)«اگر تنها خدای را می پرستید، او را سپاس بگذارید». و همچنین این مضمون در آیه 114 سوره نحل، آیه 17 سوره عنکبوت و آیه 15 سوره سباء آمده است. لیکن تعمیم آن به سپاسگزاری از انسانها مأخوذ است از حدیث نبوی«من لمْ یشکُر النّاس لم یشکر الله» یعنی«کسی که از مردم سپاسگزاری نکند، خدا را سپاسگزاری نکرده است.»(30)
جز که نباشد حلال دور بکردن
بچه کوچک زشیر مادر و پستان(31)
ناظر است بر حکمی شرعی که در آیه 233 سوره بقره آمده است(32).
-«والوالداتُ یُرضعنَ اولادَهُنّ حولین کامِلین...»(آیه 233، سوره بقره)«و مادران فرزندانشان را دو سال کامل شیر دهند.»
جان دوم را که ندانند خلق
مصقله ای کرد و به جانان سپرد(33)
مصراع نخست که حاکی از عدم آگاهی انسانها از ماهیت روح است، ناظر است بر آیه ذیل از قرآن کریم:
-«و یسئَلونک عنِ الرّوح قُل الرّوحُ من امرِ ربّی و ما اوتیتُم من العلمِ إلا قلیلاً» (آیه 85، سوره اسراء)« و ای [پیامبر] از تو درباره روح می پرسند؛ بگو روح از [عالم] امر پروردگار من است؛ و شما را از علم جز اندکی نداده اند.»
چو گرد آرند کردارت به محشر
فرومانی چو خر بمیان شلکا(34)
گرد آمدن اعمال انسان در روز قیامت که در مصراع اول بیت فوق بدان اشاره شده، ناظر است بر آیات ذیل از قرآن کریم:
-«... و وجَدوا ما عَملوا حاضراً و لا یَظلمُ ربُّک احداً»(آیه 49، سوره کهف)«... و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند و پروردگارت بر هیچ کس ستم روا نمی دارد».
- « و بدا لَهُم سیّئاتُ ما عملوا...»(آیه 33 سوره جاثیه)«[کیفر] آنچه بدی کرده بودند، بر آنان آشکار شد...». در خصوص گرد آمدن و تجسم اعمال در روز قیامت و همنشینی آن با انسان در آیات دیگر و همچنین در تفاسیر مطالبی نقل شده است.(35)
پی نوشت ها :
1-تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح الله صفا، ج1،ص 372 به نقل از لباب الالباب ج2، ص 6 و 7.
2-دیوان رودکی سمرقندی، بر اساس نسخه سعید نفیسی و ی.براگینسکی، ص 99 بیت 376.
3-برای آگاهی بیشتر ر.ج به قرآن کریم ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 312.
4-دیوان رودکی سمرقندی، ص 102، بیت 420.
5-همان، ص 101 بیت 410.
6-برای آگاهی بیشتر ر.ج به قرآن کریم ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 328 و 378.
7-دیوان رودکی، ص 101 بیت 404.
8-همان،ص 121 بیت 610.
9-همان، ص 113 بیت 543.
10-همان، ص 87 ابیات 247 و 248 /سَلَب=کنده شده
11-برای آگاهی بیشتر ر.ج. به قرآن کریم ترجمه استاد بهاءالدین خرمشاهی، ص 20 و 236.
12-دیوان رودکی،ص 108 بیت 481.
13-همان، ص 109 بیت 496.
14-برای آگاهی بیشتر ر.ج« ستاره ناهید» نوشته محمد معین و نیز فرهنگ تلمیحات اثر سیروس شمیسا ذیل هاروت و ماروت و همچنین قرآن کریم ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 16.
15-دیوان رودکی، ص 101 بیت 397.
16-ر.ج قرآن کریم ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 87.
17-دیوان رودکی، ص 132 بیت 683/ بافدم= پایان، انجام/ انبودن= آفریدن، انبوشتن.
18-همان، ص 145 بیت 774/ آگین= آغشته، آمیخته.
19-همان، ص 77 بیت 126.
20-همان، ص 75 بیت 111.
21-همان، ص 85 بیت 231.
22-همان، ص 92 بیت 296.
23-همان، ص 81 ابیات 177 -175.
24-همان، ص 74 بیت 108.
25-همان، ص 69 بیت 56/ جلبیب= ممال جلباب به معنی روپوش بسیار گشاد و فراخ.
26-همان، ص 131 بیت 675/ فرسنافد= شب نوروز، فرسنافه هم نوشته اند.
27-برای آگاهی بیشتر ر.ج. به قرآن کریم ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 598.
28-دیوان رودکی، ص 74 بیت 104.
29-همان،ص 121 بیت 608 و 609.
30-برای آگاهی بیشتر ر.ج به کتاب احادیث مثنوی، بدیع الزمان فروزانفر، ص 213 و 214.
31-دیوان رودکی، ص 98 بیت 361.
32-ر.ج. قرآن کریم ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 37.
33-دیوان رودکی، ص 77 بیت 131/ مصقله= صیقل یافته.
34-همان، ص 128 بیت 658/ شلکا= گل چسبنده.
35-برای آگاهی بیشتر ر.ج ترجمه المیزان، ج18، ص 496/ بحارالانوار، ج7، ص 230-228/ سفینه البحار، ج2، باب ظلم/ و دیگر آثار تضیری.