نویسنده: دکتر علی نجفی استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور همدان
مقدمه
آنچه در این مقاله مطرح می شود، مبحثی است که در حوزه موسیقی شعر درباره آن بحث می شود منظور این است که اصوات در انتقال معنی و ارتباط آن، چه نقشی دارند. منظور از صوت، همان صامت و مصوّت است که هر یک از آنها را به انواعی تقسیم کرده اند.مصوتهای زبان فارسی را به شش نوع- سه کوتاه َ ِ ُ و سه بلند آ او ای- تقسیم کرده اند. صامتها نیز به جهت کیفیت ادا به دو گروه انسدادی و انقباضی طبقه بندی شده اند.
منتقدان ادبی در عرصه نظم و نثر، عناصر کلام را از لفظ و معنی گرفته تا صورت و آهنگ و موسیقی، مورد مدّاقه قرار داده اند.
اوج هنری یک شاعر، سخن گفتن به مقتضای حال است. زبان اقتضایش تحریض حس موسیقی و شور و هیجان است. موسیقی ممکن است، شورانگیز باشد یا آرام بخش که در مجموعه الفاظ و ترکیب آنها محسوس می شود، چنانچه ذوق ترکیبی در الفاظ شاهنامه، موسیقی شورانگیزی می یابد که یادآور حرکت یک سپاه است و در زبان سعدی موسیقی آرام بخش که ملایم است به ملایمت حرکت آب و نسیم.
نقش الفاظ در قالب صامتها و مصوتها، در القای هرچه بهتر احساس و معنا قابل تعمّق است. آرایش سخن، به وسیله صنایع بدیعی ناظر به همین معناست. آوردن کلمات هم جنس یا تکرار آنها و یا ذکر کلمات متناسب و متقارن، تا حدّ زیادی در القای معنا مؤثر است. از این رو صورت و فرم، پیوسته، وسیله ای برای عرضه معانی بوده است. استفاده از کلمات با بار موسیقیایی بیشتر یکی از عوامل مؤثر در کلام است. استاد شفیعی کدکنی می گوید:
«ساختار آوایی کلمه خود از رهگذر مجموعه ای اصوات به گونه ای غیرمستقیم، مفهوم مورد نظر شاعر را ابلاغ می کند.»(موسیقی شعر، ص 318).
شعر زبان اسرار است با لحن موسیقیایی، و زائیده عواطف حساس با بهره مندی از بافت و ساخت. و صورت شاعری، نوعی کیمیاگری است؛ در طیف خیال با واژگان زبان و نیز خروج کلمات از معنایی که اهل لغت برای آن وضع کرده اند. شاعران به تدریج در عرصه لفظ و معنی و عناصر تشکیل دهنده شعر دقت نظر به عمل آوردند و سعی در تنوع و تازگی داشتند.
در عالم اصوات، به انتخاب کلمات نغز و دلاویز توجه شد و رعایت تناسب معنی و مضمون و آهنگ واژگان و ترکیبات، نظر شاعران را به خود جلب کرد و رفته رفته به کارگیری هنرهای لفظی که چیزی جز هماهنگی و تناسب صوری و معنوی کلمات نیست، مرسوم شد. علاوه بر تنوع در صورت، در انتخاب معانی تازه، بدیع و بکر سعی و تلاش به میان آمد.
گرچه شعر فارسی، با مدیحه آغاز گردید اما مضامین حماسی، زهدی، اندرزی، عشقی و ... با مظاهر گوناگون ادب غنایی چون- هجران، وصال، شوق و درد و... بدان افزوده شد. در سرودن منظومه های کوتاه و بلند در شعر، چه از نظر صورت و قالب و چه از لحاظ معنی و مضمون، تحولاتی پدید آمد.
موسیقی، الحان، نغمه ها، کشش اصوات، عوامل آهنگ دار طبیعت- چون نسیم بامدادی، غرّش رعد، آهنگ امواج دریا، سقوط برگ از درخت- یادآور ابزار موسیقی در انسانهای اندیشمند شد. کوتاهی و بلندی صامتها و مصوتها با نظام خاص خود نوعی موسیقی را سبب شد که آن را وزن شعر یا تناسب اصوات می نامیدند.
جادوی الفاظ در قالب صامت و مصوّت، شکل دیگری از موسیقی شعر را به نمایش گذاشت. علوم و فنون مربوط به شعر و شاعری، علم تلفیق جادویی الفاظ را به شاعر آموخت و ذهن و خیال او را در خلق معانی بکر و ابداع مضامین نو نیرو بخشید و موجب تحریک عاطفه هنرمندانه شد.
گاهی مدح و زمانی کسب معیشت و دیگر وقت، توصیف طبیعت و حسب حال فردی، شاعر را به هیجان کشاند.« موسیقی یا رستاخیز کلمه ها در نظام اصوات به مرور تکامل پذیرفته است»(موسیقی شعر، ص 90).
اما در شعر سخنوران دوره سامانی، سادگی طبیعی جای خود را حفظ کرده و صنایع لفظی به سادگی بیان شده است. با تغزّلات شیرین و خوش آهنگ، شعر را به هر سو که خواسته اند، هدایت کرده اند. با آهنگ طرب آور، شیفتگان شعر نغز فارسی را از چشمه فیاض ذوق خود بهره ور ساخته اند.
باده مستی آور موسیقی، نه تنها در ساغر بلورین واژگان تغزلات به کام روح تشنه موسیقی شناس چشانده می شود، بلکه در پیاله قصاید نیز با سکر خود مذاق جان شنونده را سرشار از لذت می کند.
موضوع پیوند صوت و معنی، و نقش صامتها و مصوّتها در انتقال معانی، بحثی است که به عنوان ظرف و مظروف در آثار بلاغی مطرح بوده است. شمس قیس رازی می گوید:« الفاظ عذب و عبارات بلیغ در کنار معانی لطیف خود بیانگر الفاظ در ادای بهتر معانی است» (المعجم فی معاییر اشعار العجم، ص 403).
ابن خلّدون ضمن اینکه اساس صناعت نظم و نثر را الفاظ می داند، بر این نکته که معانی تابع الفاظ هستند، تکیه می کند که دلیلی است بر اهمیت الفاظ در ادای معانی.(مقدمه ابن خلدون، ص 1224).
در ترجمان البلاغه عمر رادویانی و حدائق السحر رشیدالدین وطواط هم، در جهت نقش الفاظ در القای معانی، بحث شده است.
به طور حتم نمی توان ادعا کرد که شاعران در موقع سرودن، تعمدی در انتخاب اصوات خاص داشته اند، بلکه این امر محصول ذهن نظام مند و موسیقیایی آنهاست. آنچه مسلم است، پیوند هنری صوت و معنی است و اینکه هر یک از صامتها و مصوّتها در انتقال احساسات خاص دارای نقش هستند.
در این نوشته تلاش برای کشف این نوع پیوند در اشعار رودکی است. وقتی اشعار درخشان رودکی را می خوانیم، به مصداق تعبیر خود او« لفظ همه خوب و هم به معنی آسان» می فهمیم که اشعار باقی مانده رودکی را عموم مردم درمی یابند، نمودار اندیشه ورزی و مضمون آفرینی و چیرگی او بر سخن فارسی است.
استاد عبدالحسین زرین کوب می گوید:
«شعر رودکی بر سادگی معنی و روانی لفظ مبتنی است، در همان حال جزالتی کم نظیر مایه مزّیت شعر اوست. آنجا که با توصیف یا تشبیه سروکار دارد غالباً از گزاف و مبالغه لاطایل می پرهیزد. در مدح نیز بیشتر به همان که در سخنش «لفظ هم خوب و هم به معنی آسان» باشد قناعت می کند. در جستجوی تکلف نیست. با این همه در ابداع معانی قدرت تمام دارد. شعر او در عین سادگی و روانی از معانی لطیف و مضامین تازه مشحون است»(با کاروان حلّه، ص 14).
شعر او به فصاحت زبان و توانایی بیان ممتاز است. زبان او از سادگی و روانی به گفتار شبیه است و گاه از زبان محاوره استفاده می نماید. با این همه، در پس همین زبان ساده، معانی باریک و خیالات لطیف را در شعر خود پرورده است. او کامل ترین نمونه عروض فارسی را برای اولین بار در شعر فارسی بنیان گذاشته است.
«در ایران اسلامی کامل ترین مجموعه عروض فارسی نخستین بار در اشعار رودکی ظاهر شد»(چشمه روشن، ص 18).
«نیرومندی حافظه، دید ژرف، توجه عمیق به معانی ادب، قدرت تصویرپردازی، خلق مضامین باریک و همه کس فهم، نازک خیالی، توانایی در توصیف مناظر طبیعی، تشبیهات محسوس، طبع نازک و پرورش یافته با موسیقی، باعث شد که شعر او برای همه کس زیبا و قابلیت درک داشته باشد:
گل بهاری، بت تَناری
نبیذ داری، چرا نیاری؟
بنیذ روشن، چو ابر بهمن
به نزد گلشن، چرا نیاری؟(1)
(دیوان، ص 26)
شعر رودکی در عرصه لفظ و معنا، به فصاحت زبان و توانایی بیان ممتاز است. زبان ساده او، جملات کوتاه، افعال ساده، تکرار افعال و اجزاء جملات از خصایص هنری اوست. زبان پاک و روشن او چون چشمه زلال صفای طبیعی دارد.
«برخی زیباییهای پدید آمده که چون آرایشی ناپیدا محسوس است، گاه به صورت تکرار و نوعی جناس است»(چشمه روشن، ص 26).
در وصف مظاهر طبیعت از جمله بهار از صامتهایی چون «س»و«ز»استفاده کرده، مانند صدای پرندگان گوش را نوازش می دهد که از طرفی دلالت بر سرسبزی طبیعت دارد و از طرفی نقش صامت«ب»در کنار صامتهای فوق در القای سرسبزی و «ش» در القای ریزش آب قابل توجه است.
ظهور این صامتها در لباس الفاظ موجی از طراوت و شور و شادابی را باعث می شود. در ابیات زیر با مهارتی هنری، تابلوهای بدیعی را با اشتیاق قابل ستایش در برابر چشم خواننده و شنونده به وجود می آورد:
آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب
با صد هزار نزهت و آرایش عجیب
شاید که مرد پیر بدین گه شود جوان
گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب
چرخ بزرگوار یکی لشکری بکرد
لشکرش ابر تیره و باد صبا نقیب
نفّاط برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و، ندیدم چنین مهیب
آن ابر بین که گرید چون مرد سوگوار
وان رعد بین که نالد چون عاشق کئیب
لاله میان کشت بخندد همی زدور
چون پنجه عروس به حنّا شده خضیب
بلبل همی بخواند در شاخسار بید
سار از درخت سرو مر او را شده مجیب
صُلصُل به سروبُن بر، با نغمه کهن
بلبل به شاخِ گل بر، با لحنَک غریب(2)
(دیوان، ص 36)
احساس می کنیم که از بهار پرشور، زیبا و سرمست، جهان جوان می گردد؛ آسمان از ابر و باد و تندر و برق نیروی عظیم هنگامه و جنگ برپا ساخته. یکی لشکر باد، دیگری لشکر ابر، سوّمی آتش انداز برق، چهارمی طبل زن تندر، تصاویری بدین زیبایی و غرور پرداخته است. تشبیه ها همه ساده، طبیعی و محسوس بیان شده اند. چنانکه شاعر هر چه را که در طبیعت وجود دارد، حس کرده و آن را بیان کرده است. با این هنر که در پیوند که در پیوند لفظ و معنا ناخوشایندی دیده نمی شود؛ و هرگز به اغراق و مبالغه نگرائیده است؛ چون در جستجوی معنی پیچیده و دور از ذهن نیست.
شیوه بیان شاعر در ترسیم بهار اغلب به گونه ای است که پیوند هنری لفظ و معنی در آنها یافت می شود. در ابیات فوق علاوه بر تشخص صامتهایی چون: ر-ش-ز؛ غالب الفاظ هم دلالت بر معنای موردنظر شاعر که بیان شور و نشاط و قهرمانی است، دارد.
تناسب معنا در ابر و باد و برق و تندر و خیل و لشکر و طبل که همه به سرعت رفتن است به خوبی قابل احساس است.
مصوت(ای)که در قافیه ابیات استفاده شده است، نوعی احساس و معنای نظر به پایین داشتن را القا می کند و در موسیقیایی تر کردن سخن شاعر مؤثر افتاده است.
وی در قالب قطعه می گوید:
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز جوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبتِ پیری کنم سیاه
(دیوان، ص 21)
در کنار مصوت بلند(ای)، کمابیش آوازی حزین دیده می شود. صامت هـ نشانگر آهی است که از دل بیرون می آید. در قطعه«به سرای سپنج مهمان را» استفاده شاعر از عناصر اقلیمی و طبیعی و بهره گیری از آرایشهای سخن چون موازنه و تناسب و کنایه موجب قوت موسیقی الفاظ شده است. با بیان اندرزی و سوز دل او از یک طرف و نمایش سرا پا نیاز انسان دارای تأثیر قابل توجهی است. آهنگ کلام او در ارتباط با معنای ابیات، به گونه ای است که خواننده تا حد زیادی حالات روحی شاعر را احساس می کند و با او همنوا و هم عقیده می شود.
از رودکی جز دو قصیده کامل باقی نمانده است: یکی در وصف می و باده معروف به «مادر می» که از «شمار برجسته ترین خمریات فارسی است»(استاد شاعران رودکی، ص 87) و دیگری حسب حال او در اواخر زندگی است.
رودکی به زندگی با خوشبینی می نگرد(هر چند آن را ناپایدار می داند)، جز در اواخر زندگی که به قول او وقت عصا و انبانش فرارسیده است از ناملایمات شِکوه نمی کند و در بیان آنچه در جهان می گذرد مبالغه و اغراق روا نمی دارد به یکایک مظاهر طبیعت توجه دارد، تنها گل سرخ نیست، و فقط بلبل نیست که نغمه سرایی می کند بلکه هر سازی آوایی دارد، حتی صدای رعد و تندر برای او شنیدنی است. در شکوه هایش گناه محرومیت خویش را به گردن کسی نمی اندازد، بلکه می گوید جهان می گردد(همیشه تابود آیین گرد گردان بود) (دیوان، ص 37).
قصیده شکایت از پیری وی، دارای افکار بلند با واژه های درخشان کهن و عواطف بسیار دقیق شاعرانه است. ویژگیهای تاریخی و نام افراد مهم آن دوره، رسم و عادتها و افکار انسانی در آن چشمگیری خاص دارند. اینکه قصیده در روزهای شکستگی، سختی شاعر نوشته شده است، دارای اهمیت ویژه ای است. از دوران جوانی و روزهای خوش و خرم عمر یاد می کند و از پیری و رنج و ناتوانی ناله سر می دهد.
در این قصیده پر تأثیر، در لابلای صامتها و مصوتها، آبشار مرگ را که غرش کنان از بلندیها فرو می ریزد کاملاً احساس می کند. مطلع زیبا، با ردیف«بود» معانی و مفاهیم شعر را به گذشته برمی گرداند؛ روزگاری که پیکر برومند، رخساری چون دیبا و موهای سیاه خوشبو، دندانهایی چون ستاره سحری و نقره وار داشته است. او در اوج زندگی سعادتمندانه خود در شکوفه زار جوانی و سرودخوان و هزاردستان بوده و با نظر به بالا چون چراغ و ستاره، دلی مملو از گنج دانش داشته است. اکنون از آن همه شادمانی یکی نمانده، قامتش خمیده، گل شاداب رخسارش پژمرده. او از یک پدیده واقعی و حسی، با لحن و بیان شاعرانه سخن گفته است. با استخدام اصوات مناسب، کلمات معمولی و جملات کوتاه و همراه با تکرارها، نحوه بیان معانی را هنرمندانه کرده است.
پرواز خیال معنا از دندان به چراغ تابان، سیم سپید درّ و مرجان و دست یافتن به تشبیهات لطیف و بی نظیر، شمّ بلاغی او را درخور تحسین نموده است. در هر عرصه از سخن خویش به خوبی از عهده معانی بدیع برآمده است. موسیقی شعر او زائیده پیوند و تکرار صامتها و مصوتهاست که موضوع موردنظر خود را به خواننده منتقل می کند. نمونه اعلای شعر ساده گر ولی هنرمندانه او در ابیات منعکس شده است.
جهان هر کس به نوع اندیشه، نگاه و نظر او به هستی وابسته است. آنگونه که می نگرد، می اندیشد. رودکی فرا رسیدن پیری را با الفاظ دلپذیر، به پرده شعر می کشد. روزهای گرامی را با سادگی دلکش الفاظ، با لحنی اعتراف گونه و توأم با صداقت و با تکرار فعل «بود»، در بافت ابیات که حاکی از دریغ و افسوس مؤکّد و مکّرر است بیان می کند:
... همی چه دانی؟ ای ماهروی مشکین موی
که حال بنده ازین پیش بر چه سامان بود؟!
به زلف چوگان، نازش همی کنی تو بدو
ندیدی آنگه او را که زلف چوگان بود
شد آن زمانه که رویش به سانِ دیبا بود
شد آن زمانه که مویش به سانِ قطران بود...
(دیوان، ص 37)
رودکی با مایه گرفتن از قوه تخیّل خویش به منابع اصلی زندگی معنا می بخشد و به انرژی جسمانی که داشته جلوه های گوناگونی بخشیده است. با آرامش که مستلزم پرش از تخیل به واقعیت است:
... چنانکه، خوبی، مهمان و دوست بود عزیز
بشد که باز نیامد، عزیز مهمان بود
همیشه شاد و ندانستمی که غم چه بود!
دلم نشاط و طرب را فراخ میدان بود
تو رودکی را، ای ماهرو، کنون بینی
بدان زمان ندیدی که این چنینان بود
شد آن زمانه که او انیس رادمردان بود
شد آن زمانه که او پیشکار میران بود...
(دیوان، ص 38)
جلا و دل انگیزی اشعار پایدارتر، و به زمان و شخص پیری او منحصر است و به واسطه هنرمندی و مهارت شاعر هنوز سخن او زنده است و با طراوت. شعر او را الفاظ زنده از حیث معنای مشتمل بر آن حدیث دل قرار داده است، چون از دل او برخاسته و دلنشین شده است. از جهت اشتمال بر معانی بدیع و عواطف بی پیرایه، الفاظ حاکی از ناله دل شکسته و نوای روحی محزون را به گوش می رساند. هر لفظ به کار رفته در اشعار، همان معنی ظاهری را دارد و مقصود شاعر از لفظ می و مطرب و ساز و... همان چیزی است که همه خوشگذرانان اراده می کنند و در پی آنند. دنیای الفاظ و معانی رودکی محدودتر و مجالی تنگ تر از کسانی است که بعد از او در عالمی بالاتر سیر کرده اند. پروبال فکر و خیال برای پرواز به سوی افقهای دوردست را در شعر او کندتر از افق وسیع و لطیف شعرای دیگر می بینیم. رودکی آنچه در ضمیر داشته و یا از هر چه که به وجد آمده یا محزون شده یا آرزو کرده، هرچه به خیال او می گذشته است، همه را بی هیچ تصنّع و تکلفی به زبان شعر اَدا کرده است. و در این کار صادقانه و بدون ریا احوال خویش را نمایش داده است. القاء تأثرات باعث شده است، اثری بلیغ پدید آمد. ارزش این صداقت و صراحت، در قصیده پیری او بهتر قابل درک است.
احساسات گوناگون شاعر در زبان اصوات و الفاظ در کمال توانایی مندرج شده است. همان گونه که موجبات شادمانی خود را هرچه بوده به صراحت بیان نموده است، مسبب ناراحتی خویش را نیز به عینه در میان نهاده است.
رودکی گذشته از شعر، در موسیقی هم مهارت داشت و هر یک از این دو عامل در ظریف کردن فکر و احساس، اثرات مهم دارد و فکر تحت تأثیر هر دو ظریف تر می شود. با مظاهر طبیعت همدل و همراز می شود و با پیوند الفاظ و معنا احوال خود را در احوال باغ و بوستان جلوه گر می بیند. زیبایی طبیعت و بهار او را به شادمانی می خوانند. با کوتاهی و نرمی سخن، لطافت مضمون و دقت معانی در آنها را، رعایت کرده است.
منظره نگاریهای او که از عالم محسوسات مایه گرفته، به مدد کلمات و الفاظ، خواننده را در احساسات او همدل گردانده است. زبان گویا و بلیغ و آهنگ موزون و شادانگیز شعرش ذوق خواننده را به وجد می آورد:
زمانه پندی آزدوار داد مرا
زمانه، چو نیک بنگری سر به سر همه پند است
به روز نیک کسان- گفت- تا تو غم نخوری
بسا کسا که به روز نیک تو آرزومند است
(دیوان، ص 18)
امواج رنگها و سبزه ها و چشم اندازها نظر او را جلب کرده، که رنگ آمیزیهای زیبا و جالب در اشعار خود پدید آورده است. یکی از این مظاهر در شعر، جان بخشیدن به اشیاء است. او علاوه بر جان بخشیدن به معانی، گاه با موالید طبیعت قوه تخییل و مبدع خود، با سادگی خاص الفاظ و پیوستگی هنرمندانه در قالب الفاظ با دنیای خارج یا تلاقی خود و غیرخود را، باعث شده است و حالات خود را در طبیعت تصویر کرده که حاکی از حسب حال و انعکاس نوای دل اوست:
آن صحن چمن که از دم دی
گفتی دُم گرگ یا پلنگ است
اکنون زبهار مانوی طبع
پر نقش و نگار همچو ژنگ است
بر کشتی عمر تکیه کم کن
کاین نیل نشمین نهنگ است
(دیوان، ص 19)
واضح است که رودکی برای کسانی شعر سروده که آنان از اهل عوالم روحانی نبوده و با افکار و معانی بلند آشنایی نداشته اند و از طرفی از احوال و آلام و آمال مردمان نیز سخن نگفته است، او شاعر طبقه ای خاص چون رامشگران و ساقیان و عمال طرب بود که مطابق میل آنان سخن گفته است. مردی از دنیایی دیگر با الفاظ و افکار و عواملی دیگر و متعلق به زمانی دیگر است:
فرمان کنی و یا نکنی، ترسم
آن به که می بیاری و بگساری
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
بر خویشتن ظفر ندهی باری!
و یا در قصیده«می»که بلندترین قصیده اوست می گوید:
... مجلس باید بساخته، ملکانه
از گل و از یاسمن و خیری الوان
شادی بوجعفر احمد بن محمد
آن مه آزادگان و مفخر ایران
آن ملک عدل و آفتاب زمانه
زنده بدو داد و روشنایی گیهان
حجت یکتا خدای و سایه اوی است
طاعت او کرده واجب و آیت فرقان...
(دیوان، ص 40)
تشبیهات رودکی از جهت الفاظ و معنی، ساده و طبیعی است. مواد تشبیه و مضامین اغلب از عالم خارج است. تشبیهات بدیع، زیبا، روشن و نزدیک به ذهن، در اشعار باقی مانده از رودکی فراوان است که در عین سادگی و روشنی در خور، از ابتکار و ذوق آفریننده حکایت دارد. بسیاری از «مشبه به»های او با هنرمند هنوز زیبایی خود را از دست نداده اند. اینان را از محیط اطراف گرفته و در معرض نگاه همگان گذاشته است. در تشبیهات معانی لطیف و سخن زیبا بر همه چیز غلبه دارد و آنچه از دنیای خارج، در نسج سخن به کار گرفته، به صورت لطیف و بسان حریر به نظر می رسد.
بسیاری از چیزها پیش چشم همه مردم، از جمله شاعران یکسان قرار دارد، همه منظره ها چون صبح، طلوع، غروب، آسمان و ستاره را می بینند؛ ولی هر کس مناسب با زمینه ذهنی و ذوق و خیال خود، تعبیری برای نمایش مناظر به کار می برند. تعبیرات و تشبیهات معانی و مفاهیم در شعر رودکی، رنگی ابدی یافته و کهنه نشده است.
معانی در حکم بدن، الفاظ، به منزله لباس است یا الفاظ چون اجساد و معانی مانند ارواح هستند. توانایی رودکی در الفاظ، افکار و تخّییلات او را بدیع کرده است. او به مدد الفاظ، ما را در غم و شادی خویش شرکت داده است. صورت الفاظ در تشبیهات از نظر تأثیر معنی و مضمون در خواننده، هنرمند را ارجمند و ستودنی نموده است:
زلف تو را جیم که کرد آنکه کرد
خال تو را نقطه آن جیم کرد
و آن دهن تنگ تو گویی کسی
دانگکی نار به دو نیم کرد
(دیوان، ص 25)
صرصر هجر تو، ای سرو بلند
ریشه عمر من از بیخ بکند
(دیوان، ص 24)
وان زنخدان به سیب ماند راست
اگر از مشک خال دارد سیب
(دیوان، ص 24)
میرماه است و، بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میرسرو است و، بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
(دیوان، ص 21)
در مطلع قصیده و«پیری»، با لحن و مضامین فصیح این گونه می سراید:
مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود
نبود دندان، لابل چراغ تابان بود
سپید سیم زده بود و درّ و، مرجان بود
ستاره سحری بود و، قطره باران بود
(دیوان، ص 35)
او با ذوق سلیم خود، معانی بدیعی در شعر به کار برده که در عین زیبایی و تشخص به زبان تخاطب و محاوره نزدیک است. مفردات هماهنگ و متناسب و مأنوس شعر او مطبوع و دلپذیر است. چون در شعر رودکی، استعمال الفاظ و شیوه جمله بندی بر اساس قواعد زبان فارسی، در دوره تکوین قواعد فارسی در سبک خراسانی است، اکنون متروک شدن کلمات و یا تحوّل و فرسودگی و ریزش و سایش الفاظ، از سادگی زبان طبیعی او نمی کاهد. کمال هنر پیوند اصوات و معنا را در شعر رودکی می توان چنین استنباط کرد که سخن طبیعی و ساده خود را به برکت هنر و صنایع، به سهولت و روانی ادا کرده است. مهارت هنری او در موسیقی موجب تلطیف اصوات و معانی شده است. اهمیت الفاظ و اصوات تنها از نظر دلالت بر معنی نیست، بلکه از لحاظ موسیقی هم در انتقال معنی مؤثر است. صامتها و مصوتها در ترکیب با هم، در شعر بازتاب هنری دارند و قابل توجه و جزء اصلی نوشته هنری است.
رودکی از قدرت معنوی کلمات و هم از صورت ملفوظ آنها استفاده می کند. ظاهر الفاظ کیفیت تلفظ و ترکیب و تألیف آنها بعضی از الفاظ آهنگ طرب انگیز دارند و بعضی دیگر لحن محزون:
روی به محراب نهادن چه سود؟
دل به بخارا و بتان طراز
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو پذیرد، نپذیر نماز
گزینش الفاظ با آهنگ متناسب و پیوند با معنا، دلیلی است بر ذوق و قریحه خویش شاعر. بعضی از صامتها یا مصوتها بر قوّت، و برخی بر نرمی دلالت می کنند؛ از این جهت هر لفظ یا واج لحن و حالتی، مورد استعمالی خاص دارد. آهنگ الفاظ همگی وسیله ادای معانی هستند. مثلاً در قصیده«پیری» لحن مناسب معنا، حالتی را در ما به وجود می آورد که ناشی از معانی موجود در آن است که ما را با صور ذهنی شاعر آشنا می کند، اگر چه مقداری دیگر حاصل تألیف موسیقی الفاظ است که به گوش ما مطبوع می آید و در خاطر ما جنبشی برمی انگیزد. مثلاً وزنهای تند و ضربی و اصوات زیر برای شور و شوق و شادی مناسب تر است. امثال این اوزان نشاط آور در اشعار رودکی فراوان است. لحن و آهنگ تغزلات رودکی لطیف و نرم است، ولی در مدایح به اقتضای مقام، لحن سخنش وقار و متانت دیگری می یابد.
او علاوه بر اوزان مناسب مضمون، بین صامتها و مصوتها، هماهنگی پدید آورده است خوش آهنگی شعر او تا حدی به واسطه این نکته است. در مرثیه «شهید بلخی» در تک تک ابیات با استفاده از صامت«ش»و تکرار صامت«ش» در کلمات مختلف: شهید، پیش، می اندیش، شمار، چشم، توشه، مدیش، ریش، شیر و حتی روی قرار دادن صامت«ش» و استفاده از مصوت«ای» چنان گوش را نوازش می دهد که گویی این صامت با صامتهای دیگر پیوندی ناگسستنی دارند. تکیه ها، وقفها که شاعر به واسطه ترتیب خاص و طراز ترکیب واجها با یکدیگر پدید آورده آنها را در هر نسج کلام ممتاز کرده است.
توجه به ابیاتی چند نشان می دهد که چگونه به هدایت ذوق و حُسن ترکیب کلمه و کلام و پیوند لفظ و معنی توانسته، نغمه ایی موزون پدید آورد که از مضمون والا حکایت می کند. حُسن ترکیب اصوات، تأکیدهای به جای بعضی تکرارها، قرینه سازیها، تجانسها و به طور کلی پیوند هنرمندانه صوت و معنی در شعر رودکی در زیبایی و دلنشینی کلام او مؤثر است:
کاروان شهید رفت از پیش
وان ما رفته گیر و می اندیش
از شمارِ دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
توشه جان خویش ازو بربُای
پیش کایدت مرگ پای آگیش(3)
آنچه با رنج یافتیش و به ذُل
تو به آسانی از گزافه مَدیش(4)
خویش بیگانه گردد از پیِ سود
خواهی آن روز مزد کمتر دیش(5)
گرگ را کی رسد صلابت شیر
باز را کی رسد نهیب شخیش(6)
پی نوشت ها :
1-دبیر سیاقی، محمد. پیشاهنگان شعر فارسی، صص 19-20.
2-ارجاعات اشعار بر اساس دیوان رودکی منوچهر دانش پژوه است.
3-آگیشیدن= آویختن، پیچیدن، پای آگیش= پای آویز، پای پیچ(لغت نامه).
4-آنچه را با زحمت و ذلت به دست آوری به آسانی و بیهوده از دست مده اش.
5-حتی خویشاوند اگر روزی به او مزد کمتر بدهی(دیش=دهیش= دهی اش) با تو بیگانه می شود.
6-گرگ کجا می تواند صلابت و هیبت شیر را پیدا کند و نهیب شخیش (پرنده کوچک)کجا به باز قوی می رسد؟
1-ابن خلدون، عبدالرحمان. مقدمه ابن خلدون. ترجمه محمد پروین گنابادی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، جلد دوم.
2-امامی، نصرالله. استاد شاعران رودکی. چاپ هفتم، تهران: انتشارات جامی، 1384.
3-پرین، لارنس. درباره شعر، ترجمه فاطمه راکعی، تهران: انتشارات اطلاعات، 1373.
4-دبیرسیاقی، محمد. پیشاهنگان شعر فارسی(سده های سوم و چهارم و آغاز سده پنجم هجری). چاپ دوم، تهران: انتشارات فرهنگی، 1356.
5-دهلوی، حسین. پیوند شعر و موسیقی آوازی. تهران: انتشارات مؤسسه فرهنگی و هنری ماهور، 1379.
6-رودکی، جعفر بن محمد. دیوان رودکی(مجموعه اشعار به جای مانده از ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی). شرح و توضیح منوچهر دانش پژوه، چاپ دوم، تهران: انتشارات توس، 1383.
7-زرین کوب، عبدالحسین. با کاروان حله. چاپ نهم، تهران: انتشارات علمی،1374.
8-__،__. شعر بی دروغ و شعر بی نقاب. چاپ چهارم، انتشارات جاویدان، 1372.
9-شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر. چاپ دوم، تهران: انتشارات آگاه، 1379.
10-صفا، ذبیح الله. تاریخ ادبیات در ایران. جلد اول، تهران: انتشارات ابن سینا، 1347.
11-فروزانفر، بدیع الزمان. سخن و سخنوران. تهران: انتشارات خوارزمی، 1350.
12-محجوب، محمدجعفر. سبک خراسانی. تهران: انتشارات سازمان تربیت معلم، 1345.
13-محمد بن قیس رازی، شمس الدین. المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش سیروس شمیسا، چاپ اول، تهران: انتشارات فردوسی، 1373.
14-ناتل خانلری، پرویز. تاریخ زبان فارسی. چاپ هفتم، تهران: نشر نو، 1382.
15-نفیسی، سعید. محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. تهران: انتشارات ابن سینا، 1341.
16-یوسفی، غلامحسین. چشمه روشن. تهران: انتشارات علمی، 1376.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.