نقش پای رودکی

رودکی را به حق پدر شعر فارسی دانسته اند؛ شاهد این ادعا همین بس که از روزگار شاعر تا زمان ما نقش پای او در آثار ادبی برجاست. در این نوشته، نگارنده بر سر آن است که رد پای رودکی را تا روزگار خود پی بگیرد و ببیند شاعران بعد
جمعه، 25 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش پای رودکی
 نقش پای رودکی

نویسنده: دکتر اسدالله نوروزی
استادیار زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه هرمزگان



 

چکیده

رودکی را به حق پدر شعر فارسی دانسته اند؛ شاهد این ادعا همین بس که از روزگار شاعر تا زمان ما نقش پای او در آثار ادبی برجاست. در این نوشته، نگارنده بر سر آن است که رد پای رودکی را تا روزگار خود پی بگیرد و ببیند شاعران بعد چگونه از او ارث برده اند؟ هزار بیت رودکی را بررسی کند که با چه حدت و نفوذی تا هزار سال پس از وی بر زبان فرزندان شعری اش جاری شده است. مثلاً وقتی سعدی می فرماید:
جهان جوان شد و یاران بعیش بنشستند؛ آیا بیان دیگری از «گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب»نیست؟
یا حافظ که به صراحت مصراع او را به تضمین آورده است:
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش «بوی جوی مولیان آید همی»
آیا تنها دل با زیبا روی سمرقندی دارد؟ یا آنکه هوش و حواسش با پدر شعر فارسی نیز هست؟
انشاءالله، کنکاش در کار وارثان این میراث تا برترین نمونه های شعری و مطرح ترین شاعران معاصر از جمله شفیعی و سایه ادامه خواهد یافت:
در سروده سرشک، نغمه
کس فرستاد به سر اندر عیار مرا
که مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا
خواهیم شنید و از قول سایه خواهیم خواند که: گفتم اگر پدر نتوانست یا نخواست/ من/ هموار کرد خواهم گیتی را./ فرزند من به عجب جوانی تو این مگوی/ من خواستم ولی نتوانستم/ تا خود چه خواهی و چه توانی.

کلید واژه ها:

رودکی، شعر، تضمین، توارد، استقبال، معاصران.
«نقش پای رفتگان هموار سازد راه را»(دیوان صائب، ج2، ص 573).
رودکی را به حق پدر شعر فارسی دانسته اند؛ این عنوان نه تنها با پیش چشم داشتن کمیت (تعداد ابیات) و کیفیت اشعار( ارزشهای شعری و صور خیال آنها) برازنده اوست؛ با نگاهی به موضوع استقبال و تضمین و بازآفرینی مضامین شعری او توسط هم نسلان و سخنوران بعدی نیز اثبات می شود و توجه دراز مدت دیگر سخنوران بدو، مؤید سرمشق بودن و پیش قراولی وی است.
شاهد این ادعا همین بس که از روزگار شاعر تا زمان ما نقش پای او در آثار ادبی برجاست. استاد سعید نفیسی در بخشی از تحقیق ارزنده اش راجع به این هنرمند نمونه هایی را- به خصوص آنچه شاعران سده های نخست از وی تضمین کرده اند- آورده است و یادآور می شود:« وقتی که شاعری معروف شد و آن هم به پایه شهرت رودکی رسید؛ شعر او طبعاً در هر زبان هست و گذشته از آنکه شعرای دیگر راه شهرت خویش را پیروی از سبک او دانند، هرجا که توانند به شعر او در پیشرفت مقصود خویش دست توسل یازند... شعر او را تضمین کنند، یعنی به همان وزن و قافیت که او سروده است، شعری بسرایند و یک یا چند بیت از اشعار او را باستعانت بیاورند»(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، صص 448 و 451). استاد موضوع توارد را نیز اگرچه نفی نمی کند، در این مورد بسیار کمرنگ می داند. چنانکه می گوید:
«فی الحقیقه توارد را حدی توان نهاد: البته اگر مضمونی باشد بسیار متداول و معروف چون تشبیه روی به ماه و گل و امثال آن... توارد بسیار ممکنست روی دهد... ولی در مضامین غیرطبیعی که شاعر را برای یافتن آن دور اندیشی لازمست توارد طبیعی نیست»(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، صص 448 و 451).
باری نویسنده این نوشته بر سر آن است که در اقتفای استاد رد پای رودکی را تا روزگار خود پی بگیرد و ببیند شاعران بعد چگونه از او ارث برده اند؟ هزار بیت رودکی را بررسی کند که با چه حدت و نفوذی تا هزار سال پس از وی بر زبان فرزندان شعری اش جاری شده یا مثل گونه در افواه رایج گردیده است.
مثلاً وقتی سعدی می فرماید: جهان جوان شد و... آیا بیان دیگری از «گیتی بدیل یافت شباب از پی مشیب»نیست؟ یا حافظ که به صراحت مصرع او را به تضمین آورده:
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش«بوی جوی مولیان آید همی»
آیا تنها دل با زیبا روی سمرقندی دارد و از پدر شعر فارسی غافل است؟ انشاءالله کنکاش در کار وارثان این میراث تا شاعران مطرح معاصر از جمله شفیعی و سایه ادامه خواهد یافت.
در سروده سرشک، نغمه« کس فرستاد به سر اندر عیار مرا که مکن یاد به شعر اندر بسیار مرا»خواهیم شنید و از قول سایه خواهیم خواند که: گفتم اگر پدر نتوانست یا نخواست/ من/ هموار کرد خواهم گیتی را. /فرزند من به عجب جوانی تو این مگوی/ من خواستم ولی نتوانستم/ تا خود چه خواهی و چه توانی(نک: همین مقاله، صص 4 و 8).
به حق نالم زهجر دوست زارا
سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
قضاگر داد من نستاند از تو
ز سوز دل بسوزانم قضا را
نگنجم در لحدگر زانکه لختی
نشینی بر مزارم سوگوارا
از تغزلی 8 بیتی در اثر استاد سعید نفیسی: (محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 491) [توضیح: از این پس همه نشانیهای ابیات رودکی از این کتاب خواهد بود.]

بابا طاهر عریان

به آهی گنبد خضرا بسوجم
فلک را جمله سرتا پا بسوجم
بسوجم ارنه کارم را بساجی
چه فرمایی بساجی یا بسوجم؟
(دیوان، ص 29)

حافظ

بر سر تربت من با می و مطرب بنشین
تا ببویت ز لحد رقص کنان برخیزم
(دیوان، ص 231)
یا این بیت از تصنیفی معروف و عامیانه:
بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری
کفنم پاره کنم زندگی از سر گیرم!
هر آن زمین که تو یک ره برو قدم بنهی
هزار سجده برم خاک آن زمین تو را
(از سروده ای 5 بیتی در ص 491)

منسوب به شریف تبریزی

بر زمینی که نشان از کف پای تو دهد
سالها سجده صاحبنظران خواهد بود!
(این بیت را استاد سید حسن میرخانی در نسخه ای از دیوان حافظ که به خط نستعلیق کتابت کرده اند، جزء ابیات غزل« تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود» ص 123 آورده اند! البته با این توضیح در مقدمه:« آنچه غزل اعم از مشکوک و الحاق و منسوب که بنام خواجه در دواوین چاپ شده و در بعضی از دیوانها حذف کرده اند در این کتاب ضبط و ثبت می باشد» ص 12. نظر نگارنده این است که چنین نسخه ای با چنین توضیحی ارزش خاص خود را دارد زیرا احتمال عکس قضیه(انتساب سروده حافظ به دیگران) را نیز از پیش چشم نباید دور داشت حتی اگر بسیار کم رنگ باشد!) باری آنچه در این نوشته مراد ماست اینکه سراینده هرکه باشد متأخر و متأثر از رودکی است!
کس فرستاد بسر اندر عیار مرا
که: مکن یاد بشعر اندر بسیار مرا
(دیوان، ص 492)
خاقانی در معارضه شیخ الشیوخ بغداد قصیده ای سی بیتی دارد با مطلع:
جام می تا خط بغداد ده ای یار مرا
باز هم در خط بغداد فکن بار مرا
وی در ابیات پایانی آن، مصراع اول رودکی را این گونه به تضمین آورده است:
کس بعیار فرستادی و گفتی که بسر
خون بریزد بسر خنجر خونخوار مرا
وز پی آنکه ز سر تو خبردار شوم
کس فرستاد بسر اندر عیار مرا
تیغ عیار چه باید ز پی کشتن من؟
هم تو کش، کز تو نیاید بدل آزار مرا
تو نکوتر کشی ایرا تو سبک دست تری
خیز برهان ز گران دستی اغیار مرا
کافر و مست همی خوانی خاقانی را
کس مبیناد چو تو مؤمن هشیار مرا
(دیوان، صص 39-41)
استاد شفیعی کدکنی نیز در سروده« هزاره دوم آهوی کوهی» همین مصراع را تضمین کرده است( چشمه روشن، ص 787).
دوست ارجمندم مجتبی بشردوست در ذیل این سروده سرشک آن را متأثر از غزل حزین لاهیجی معرفی کرده اند با مطلع«نبرد جلوه گل جانب گلزار مرا» که به این ترتیب می توان کار حزین را هم متأثر از وزن و قافیه و ردیف شعر رودکی دانست!(در جستجوی نیشابور، ‌ص 465).
دلا تا کی همی جویی منی را
چه داری دوست هرزه دشمنی را
(تغزلی7 بیتی، ‌ص 492)
عماد خراسانی غزلی دارد با عنوان«ورد زبان» و این مطلع:
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
(دیوان، ص 16)
بسرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
(قطعه 6 بیتی، ص 493)
این مضمون- با تفاوت الفاظ- بسیار تکرار شده است؛ برای نمونه:

حافظ

پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
(دیوان، ص 52)

سعدی

ای که در پشت زمینی همه وقت آن تو نیست
دیگران در شکم مادر و پشت پدرند
(دیوان غزلیات، ‌ص 958)
نیک بخت آن کسی که داد و بخورد
شوربخت آنکه او نخورد و نداد
(از تغزلی 7 بیتی ص 495)

سعدی

«عاقلی را پرسیدند: نیک بخت کیست و بدبخت چیست؟ گفت: نیکبخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت»(گلستان، باب هشتم، ص 169).
زلف تو را جیم که کرد؟ آنکه او
خال تو را نقطه آن جیم کرد
(قطعه 2 بیتی، ص 496)

حافظ

در خم زلف تو آن خال سیه دانی چیست؟
نقطه دوده که در حلقه جیم افتادست
(دیوان، ص 26)
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو بردند
از هزاران هزار نعمت و ناز
نه به آخر بجز کفن بردند؟
(سروده ای 4 بیتی، ص 498)

منسوب به باباطاهر

به گورستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی بخاکی بی کفن مرد
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
(دیوان، ص 76)
تا کی گویی که: اهل گیتی
در هستی و نیستی لئیمند؟
چون تو طمع از جهان بریدی
دانی که: همه جهان کریمند
(دیوان، ص 498)

سعدی

گفتمش بر بخل خداوندان نعمت وقوف نیافته ای الا بعلت گدایی وگرنه هر که طمع یک سو نهد کریم و بخیلش یکی نماید(گلستان؛ باب هفتم، جدال سعدی با مدعی، ص 164).
ایزد هرگز دری نبندد بر تو
تا صد دیگر به بهتری نگشاید
(مقطع سروده ای 5 بیتی، ص 500)

سعدی

خدای ار بحکمت ببندد دری
گشاید بفضل و کرم دیگری
(بوستان، باب دوم، ص 87، بیت 1322)
هر باد که از سوی بخارا به من آید
با بوی گل و مشک و نسیم سمن آید
(از تغزلی 6 بیتی، ص 500)
سید حسن غزنوی قصیده ای 31 بیتی با این مطلع دارد:
هر نسیمی که به من بوی خراسان آرد
چون دم عیسی در کالبدم جان آرد
گویی از مجمر دل آه اویس قرنی
به محمد نفس حضرت رحمان آرد
(دیوان، صص 39-41)
از معاصران مرحوم صورتگر نیز سروده ای درباره زادگاهش شیراز داشت که شنیدنی است:(بخشی از این سروده را چند سالی است در کتابهای درسی فارسی سوم راهنمایی آورده اند. نک: ص 71).
هر باغبان که گل به سوی برزن آورد
شیراز را دوباره بیاد من آورد
گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر تو را
خود باز بشکند بکرانه خنور شیر
(3 بیت، ص 503)
ضرب المثل شده است: گاو نه من شیر!(گزیده امثال و حکم، ‌ص 123)
روی به محراب نهادن چه سود؟
دل ببخارا و بتان تراز
ایزد ما وسوسه عاشقی
از تو پذیرد نپذیرد نماز
(دیوان، ص 503)

سعدی

پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم
قبله اهل دل منم، ‌سهو نماز می کنی
همچنین:
دیگر از آن جانبم نماز نباشد
گر تو اشارت کنی که قبله چنینست
(دیوان غزلیات، ‌ص 132)
مادر می را بکرد باید قربان...
[قصیده 93 بیتی]
... آنکه اگر نیم شب درش بگشایی
چشمه خورشید را ببینی تابان
(دیوان، صص 506-508)

حافظ

به نیم شب اگرت آفتاب می باید
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز
(دیوان، ص 178)
سماع و باده گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند در اوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم که بهر دیدن دوست
زخاک من همه نرگس دمد بجای گیاه...
(دیوان، ص 510)

سعدی

همه را هست همین داغ محبت که مراست
که نه من مستم و در دور تو هشیاری هست
(دیوان غزلیات، ص 169)

سعدی

من اگر نظر حرامست، بسی گناه دارم
چکنم، نمی توانم که نظر نگاه دارم
(همان، ص 576)
همچنین
ناچار هرکه صاحب روی نکو بود
هرجا که بگذرد همه چشمی درو بود
(به نقل از توضیحات خطیب رهبر، مأخذ سابق،‌ ص 577)
من موی خویش را نه از آن می کنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری کنم سیاه
(دیوان، ص 510)

کسایی

من موی را نه از پی آن می کنم خضاب
«تا باز نوجوان شوم و نو گنه کنم»
مردم چو مو بماتم پیری سیه کنند
من موی را بمرگ جوانی سیه کنم
(ریاحی این قطعه را در اشعار دیگران به نام کسایی آورده است
ص 113! اما درخشان در ص 40 کتابش- البته با حفظ همان قافیه رودکی- ذکر کرده است)(1).
رشید وطواط(ق6)هم بیتی دارد که تأثیر رودکی بر آن هویداست:
اگر بسوک عزیزان کنند جامه سیاه
سیاه کردم من موی خود با سوک شباب
(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 452)
ای آنکه غمگنی و سزاواری
وندر نهان سرشک همی باری
... هموار کرد خواهی گیتی را
گیتی ست کی پذیرد همواری؟
(سروده ای 12 بیتی، ص 511)
امیرهوشنگ ابتهاج(ه ا. سایه) سروده ای با عنوان«پند رودکی» دارد:
گفتم اگر پدر نتوانست یا نخواست
من
موار کرد خواهم گیتی را.
فرزند من به عجب جوانی تو این مگوی
من خواستم ولی نتوانستم
تا خود چه خواهی و چه توانی.
(آینه در آینه، ص 217)
ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور که بداندیش چنان شد که تو خواهی
... شد روزه و تسبیح و تراویج به یک جای
عید آمد و آمد می و معشوق و ملاهی
(10 بیت،‌ ص 513)

حافظ

روزه یکسو شد و عید آمد و دلها برخاست
می زخمخانه بجوش آمد و می باید خواست
(دیوان، ص 16)

رباعیات

لیلی صفتان زحال ما بی خبرند
مجنون داند که حال مجنون چونست
(بیت دوم رباعی، ص 514)
این مضمون و مشابهات آن کم نیست، اما خوش دارم از عزیزی کم شناخته شده یادی کنم؛ غلامعلی عطایی:(2)
دردمندی چو من سوخته جان می داند
کز جدایی چه کشیده ست به عالم مجنون!
رازی که دلم زجان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
(دیوان، ص 514)

حافظ

سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
شکایت از که کنم خانگیست غمازم
(دیوان، ص 229)
با وصل تو کس چو من بدآموز مباد
روزی که تو را نبینم آن روز مباد
(دیوان، ص 515)
حافظ در غزلی کم نظیر دعا می کند حتی برای زمانی اندک نیز جدایی از معشوق نصیبش نشود:
الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد
مرا روزی مباد آندم که بی یاد تو
(دیوان، ص 243)
جز حادثه هرگز طلبم کس نکند
یک پرسش گرم جز تبم کس نکند
(دیوان، ص 515)
حافظ به طنز می فرماید:
چه شکر گویمت ای خیل غم عفاک الله
که روز بی کسی آخر نمیروی ز سرم!
(دیوان، ص 227)
این طرفه که دوست تر ز جانت دارم
با آنکه ز صد هزار دشمن بتری
(دیوان، ص 515)
(قس. سروده عماد، ص 4، ش4، همین نوشته)
یکی آلوده ای باشد که شهری را بیالاید
چو از گاوان یکی باشد که گاوان را کند ریخن
(دیوان، ص 526)

سعدی

چو از قومی یکی بی دانشی کرد
نه که را منزلت ماند، نه مه را
ندیدستی که گاوی در علفزار
بیالاید همه گاوان ده را
(گلستان، باب دوم، حکایت 5، ص 88)
چرا عمر کرکس دو صد سال؟ ویحک
نماند فزون تر ز سالی پرستو
(دیوان، ص 527)
قس. سروده ابی طیب مصعبی(وزیر):
چرا عمر طاوس و دراج کوته؟
چرا مار و کرکس زید در درازی؟
(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 453)
همچنین بجاست اگر نگاهی به منظومه جاودانه استاد خانلری«عقاب» بیندازیم. (در جستجوی سرچشمه های الهام شاعران، صص 65-59)
کار بوسه چو آب خوردن شور
بخوری بیش، تشنه تر گردی
(دیوان، ص 529)
نک: هر بوسه تو تشنه بوسی دگرم کرد/ فریاد که این آب نمک تشنه ترم کرد!(؟)
هرکه نامخت از گذشت روزگار
نیز ناموزد زهیچ آموزگار
(دیوان، ص 532)
قس. ابوشکور بلخی در 336(7 سال پس از مرگ رودکی)در آفرین نامه:
مگر پیش بنشاندت روزگار
که به زور نیابی تو آموزگار
این مطلب پند دادن روزگار و آموزگار را فردوسی به اشکال مختلف مکرر کرده و همه جا در قافیه آورده است. از جمله:
یکی نغز بازی کند روزگار
که بنشاندت پیش آموزگار
(محیط زندگی رودکی و... ص 453- استاد در همین ص و دو ص بعد 35 بیت دیگر نیز از شاهنامه با ذکر محل ذکر کرده است!)
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان

سعدی

در چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشائی
(دیوان غزلیات، ص 739)
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
(دیوان، ص 533)

مولانا

نیست در عالم زهجران تلخ تر
هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن
(کلیات شمس تبریزی، ص 758، غ 2020)
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است
(دیوان، ص 533)

ناصرخسرو

تن به جان زنده است و جان زنده به علم
دانش اندر کان جانت گوهر است
(دیوان اشعار، ق16، ‌ص 33)
وگر پهلوانی ندانی زبان
ورز رود را ماورالنهر دان
(دیوان، ص 543)

قس.فردوسی

اگر «پهلوانی ندانی زبان»
بتازی تو اروند را دجله خوان
(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ‌ص 456)

سروده فخرالدین اسعد گرگانی

زبان پهلوی هر که او شناسد
خراسان آن بود کز وی خور آسد
(ویس و رامین، به نقل از تاریخ ادبیات، ‌ج2،‌ ص 376)
ریش و سبلت همی خضاب کنی
خویشتن را همی عذاب کنی
(دیوان، ص 546)

ابوطاهر خسروانی

عجب آید مرا ز مردم پیر
که همی ریش را خضاب کنند
به خضاب از اجل همی نرهند
خویشتن را همی عذاب کنند
(محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی، ص 455، از قول المعجم،‌440)
باری سخن دراز شد؛ نوشته حاضر در حقیقت ابیاتی بود که در حافظه شعری نگارنده به یادگار مانده بود و در این فرصت توفیقی فراهم شد تا با منابع تطبیق داده شود و به عنوان برگ سبزی ارائه گردد. بی تردید با تأمل بیشتر و تفحص در دیوانهای شعری مختلف می توان موضوع را تا حد یک رساله گسترش داد. با این حال،‌ به نظر می رسد در همین اندازه و با این بضاعت مزجات نیز حق و حقوق رودکی- حداقل برای نویسنده- بر گردن زبان و ادبیات فارسی مسلم و محرز شده باشد.(3)

پی نوشت ها :

1-اشعار حکیم کسایی مروزی و تحقیقی در زندگانی و آثار او؛ از مهدی درخشان، انتشارات دانشگاه تهران آبان ماه 1364 و کسایی مروزی: زندگی، اندیشه و شعر او؛ تألیف و تحقیق محمد امین ریاحی، انتشارات علمی، چاپ دهم،‌1381.
2-از جناب عطایی مجموعه شعری ندیده ام اما در سالهای انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها، افتخار آشنایی با آن پیرمرد نازنین را در مرکز تربیت معلم شیراز یافتم و سروده هایی از وی حضوری شنیدم یا در نشریات آن موقع خواندم.
3- جهت تکمیل بحث و رعایت حقوق پیشکسوتان،‌ توصیه می شود به صفحات 448 تا 468 اثر استاد سعید نفیسی مراجعه شود. به ویژه مبحث شماره 17(رودکی و مولانا جلال الدین). همچنین نک: رودکی در نظر مؤلفان و مورخان ایرانی، ‌شعرای فارسی زبان و رودکی در نظر شاعران و مؤلفان تازی(همان مأخذ صص 478 تا 487).

منابع تحقیق :
1-باباطاهر. دیوان شعر باباطاهر عریان همدانی؛ تصحیح شده از روی نسخه مرحوم وحید دستگردی، با مقدمه م. درویش، چاپ چهارم، نشر البرز، ‌1369.
2-بشردوست، مجتبی. در جستجوی نیشابور. زندگی و شعر محمدرضا شفیعی کدکنی(م. سرشک)، نشر ثالث، 1379.
3-حافظ شیرازی، (خواجه)شمس الدین محمد. دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی. باهتمام محمد قزوینی و قاسم غنی، مقدمه رحیم ذوالنور، ‌چاپ اول، انتشارات زوار، پاییز 1369.
4-خاقانی شروانی. دیوان خاقانی شروانی. به کوشش ضیاءالدین سجادی، چاپ سوم، تهران: انتشارات زوار، 1368.
5-دبیر سیاقی، محمد. گزیده امثال و حکم علامه علی اکبر دهخدا. چاپ ششم، نشر تیراژه، 1370.
6-درخشان. مهدی. اشعار حکیم کسائی مروزی و تحقیقی در زندگانی و آثار او. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1364.
7-درودیان، ولی الله. در جستجوی سرچشمه های الهام شاعران. چاپ اول، نشر چشمه، زمستان 1369.
8-دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی؛ به خط زنده یاد استاد سیدحسن میرخانی، تهران، 1351.
9-ریاحی، محمد امین. کسایی مروزی: زندگی، اندیشه و شعر او.چاپ دهم، انتشارات علمی، 1381.
10-سعدی شیرازی. دیوان غزلیات استاد سخن سعدی. به کوشش خلیل خطیب رهبر[ 2 جلدی] چاپ هشتم، انتشارات مهتاب، تابستان 1373.
11-__. گلستان سعدی، تصحیح و توضیح غلامحسین یوسفی، چاپ پنجم، انتشارات خوارزمی،‌1377.
12-شفیعی کدکنی، محمدرضا(برگزیده اشعار به انتخاب). آینه در آینه. چاپ اول، نشر چشمه،‌1369.
13- شمس تبریزی. کلیات شمس تبریزی؛ با مقدمه بدیع الزمان فروزانفر، چاپ دهم، انتشارات امیرکبیر، 1363.
14-صائب تبریزی. دیوان صائب تبریزی.[ 6 جلدی]ج2، به کوشش محمد قهرمان، چاپ اول، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.
15-صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران. ج2، چاپ هفتم، انتشارات فردوس، ‌1366.
16-عماد خراسانی. دیوان عماد خراسانی. چاپ چهارم، سازمان انتشارات جاویدان، 1372.
17-غزنوی، سیدحسین. دیوان سیدحسن غزنوی؛ تصحیح تقی مدرس رضوی، چاپ دوم، ‌انتشارات اساطیر، 1362.
18-فارسی سال سوم راهنمایی تحصیلی؛ وزارت آموزش و پرورش، چاپ اول، ‌شرکت چاپ و نشر ایران، 1375.
19-قبادیانی، ناصرخسرو. دیوان اشعار، باهتمام مجتبی مینوی و مهدی محقق،‌ تهران: مؤسسه مطالعات اسلامی، 1357.
20-نفیسی، سعید. محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی. چاپ چهارم. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1382.
21-یوسفی، غلامحسین. بوستان سعدی. چاپ دوم. تهران: انتشارات خوارزمی، 1363.
22-__،__. چشمه روشن. چاپ دوم: تهران: انتشارات علمی، 1369.
منبع :اکبری، منوچهر(1387)، رودکی سرآمد شاعران فارسی، تهران، خانه کتاب، چاپ دوم: 1388.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما