امپراتوری وحشت

اقوام مغول آنقدر فراوانند که در طول هزار سال گذشته در اقصی نقاط اوراسیا پراکنده شده اند: کالمیک های ولگا، بوریات های سیبری، اویرات ها، دوربت ها و تورگوت های استان سین کیانگ چین و مغول های هندوستان همگی از
پنجشنبه، 31 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امپراتوری وحشت
امپراتوری وحشت

پژوهشگر: کاوه فیض اللهی




 

مغول های چین و مغولستان

اقوام مغول آنقدر فراوانند که در طول هزار سال گذشته در اقصی نقاط اوراسیا پراکنده شده اند: کالمیک های ولگا، بوریات های سیبری، اویرات ها، دوربت ها و تورگوت های استان سین کیانگ چین و مغول های هندوستان همگی از قبایل مغولی هستند که هجوم آوردند و سرتاسر آسیا را تصرف کردند. و پس از آنها ترک ها هستند که چنان خویشاوندی شان با یکدیگر نزدیک است که در بسیاری از دوره ها عملا در یکدیگر ادغام و یکی شده اند. برای روشن تر شدن موضوع باید مغول ها را به عنوان قبیله ای واحد به نام خالخا Khalkha شناخت که قبیله اصلی و تحت حاکمیت چنگیزخان بود. از خالخاها که تاتار هم نامیده می شوند اطلاعات چندانی در دست نیست مگر آنکه از دیرباز چوپان هایی چادرنشین در تایگاه و شن زارهای زیر سیبری بودند. قبیله از اتحاد تعداد مشخصی از خانواده ها که از طرف پدری با هم نسبت داشتند تشکیل می شد و مجموع چندین قبیله با پیوند خونی «قیماق» نامیده می شد.
این ساختار اجتماعی ساده در دوران جهان گیری مغولان با تغییر سازمان قبایل به شکلی صرفا نظامی تحت فرمان میریارک ها فرماندهان ده هزار سرباز، کیلیارک ها فرماندهان هزار سرباز، سرکردگان صد سرباز و سرانجام مسئولان گروهی ده نفره از سربازان، پیچیده تر شد. خالخاها همچون ترکان باستان، تنگری Tengri را می پرستیدند که خدایی جنت مکان بود و برایش اسب قربانی می شد. ارواح و خدایان دیگری که آسمان و زمین را پر کرده بودند همگی طرف مشورت و تحت کنترل شمن ها بودند.
از میان تمام خدایان تنها تنگری، پاک و بی کران همچون تایگا، دست نیافتنی ماند. این احتمال وجود دارد که خالخا ها که پرورش دهندگان احشامی چون اسب، گوزن شمالی و یاک یا گاو ابریشم بودند با اسکیتی ها و شاکاها تماس پیدا کرده و حتی با آنها درآمیخته باشند. شاید اقوام توخاری که مومیایی های کاملا سالم آنها شامل افرادی با ویژگی های مغولی در کنار افراد دیگری با مشخصات قفقازی سفید است حاصل این تماس ها بوده اند. این مومیایی ها گرچه به وضوح دو نژاد انسانی مختلف را نشان می دهند اما همگی لباس هایی نمدی با رنگ بندی یکسان به تن دارند. خالخاها توسط چنگیزخان پا به تاریخ گذاشتند. می دانیم که اقتدار خوانین زیر سایه شمن ها بود که با قدرت و معجزات خویش به قبیله ابهتی مقدس و خرافی می بخشیدند. چنگیز به منظور کسب قدرت و برتری بر تمام طوایف خالخا، پرستش تنگری را احیا کرد که از دسترس شمن ها و یک فرقه خاص بسیار شکوهمند خارج بود.
مغول های خالخا بعدها به دین بودایی تانتریک در مخوف ترین و شهوانی ترین شکل آن روی آوردند و به این ترتیب تبدیل به برده های فرهنگی تمدن تبت شدند. خالخاها که ذاتا چادرنشین و سوارکارانی ماهرند جنگجویانی شکست ناپذیر مسلح به کمان هایی کوتاه و بسیار کارآمد بودند که تیر را از هر جنگ افزار پرتابی دیگری در قرون وسطا دورتر پرتاب می کرد. سرعت مانور، خشونت و آسیب ناپذیر بودن خالخاها سبب شد مسیحیان آنها را شیاطینی بدانند که از تارتاروس جهان مردگان به بیرون سرازیر شده اند و به همین علت است که تارتار نامیده شدند.
امپراتوری وحشت
رایج ترین احشام در میان مغول های کنونی شتر، اسب و گوسفند هستند اما گوزن شمالی نیز پرورش می دهند که از گذشته های دور در شمال آسیا اهلی شده است. گله داری که پایه اقتصاد مغولستان به شمار می آید نه به خاطر کیفیت علف بلکه به لطف خاکی پهناور امکان پذیر می شود. می گویند چشم انداز بی انتهای مغولستان که یکی از بی آب و علف ترین سرزمین های جهان است احتمالا برای آنهایی که آنجا به دنیا نیامده اند قابل تحمل نیست. در نتیجه همه اش فقط مال مغول ها است. اقوام چادرنشین در یک اقتصاد چوپانی عموما دچار فقر ویتامین در رژیم غذایی خود هستند.
در مغولستان این کمبود تا حدی با شیر مادیان جبران می شود که از آن کومیس یا نوعی نوشابه الکلی گازدار به نام آیراک می سازند. این نوشیدنی از نظر عناصر ضروری نظیر ویتامین A، B و C و مواد مغذی دیگر بسیار غنی است و اسیدآمونیک، چربی و قند آن به آسانی هضم می شود. سکونتگاه سنتی مغول ها جر ger یا همان چادر گردی است که از پوست یا نمد ساخته می شود و در وسط تکیه بر تیرکی دارد که نمادی کیهان شناختی از یک محور زمین مرکز جهان یا ارتباط میان زمین و آسمان است. در زمستان برای مقابله با سرمای مناطق پایین سیبری چادر را با پوست و نمد فرش می کنند. دمای پایین و سرمای شدید از تاتارها خورندگان قهار گوشت و الکل ساخته است.
با وجود گذشت قرن ها شیوه زندگی شان تغییر چندانی نکرده است. حتی آئین بودا که در همه جا به ویژه در تبت در ایجاد صلح و آرامش میان مردم تاثیر بسیاری داشته در تلطیف رفتار این مردم به موفقیتی دست نیافته است. شاید موتورسیکلت جانشین اسب شده و تفنگ جای کمان را گرفته باشد اما آنها هنوز در چادر زندگی می کنند و در مورد کسانی که در شهرها ساکن شده اند نظر مساعدی ندارند.
علاوه بر این پس از سقوط رژیم شوروی دوست در مغولستان بلای سنتی راهزنی بار دیگر شیوع پیدا کرده است.زنان مغول عموما بسیار زیبا هستند و چنان شانه به شانه مردان در امور زندگی نقش دارند که گاهی وقتی به راحتی و بدون دستپاچگی امیال جنسی شان را آشکار می کنند و خواست خویش را بر زبان می آورند تعجب غربیان برانگیخته می شود. به همین دلیل ازدواج صرفا قراردادی اجتماعی است بدون آنکه بار اخلاقی یا مذهبی داشته باشد یعنی فقط یک معامله ساده برای ایجاد ائتلافی اقتصادی است و مانع بچه دار شدن زن خارج از روابط زناشویی نمی شود. سقوط کمونیسم به بازگشایی معابد بودایی گوناگونی و بیداری مجدد آئین شمنی انجامیده است. با این حال باید میان انواع اصیل و انواع حاصل از اندیشه های عصر جدید تمایز قائل شد.
http://www.aftabir.com منبع آفتاب:

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط