چکیده
طرح حکومت اسلامی از سوی امام خمینی، گروه های مذهبی مخالف رژیم را به تکاپو واداشت.برخی از افراد مذهبی در گوشه و کنار کشور، اسلحه به دست گرفته و به مبارزه مسلحانه روی آوردند، هرچند ساواک تلاش می کرد تا جلوی این گروه را بگیرد اما ایمان مردم ایران نیرومندتر از آن بود که از ساواک و دیگر نیروهای رژیم، بیمی به دل راه دهد.هرگاه گروهی توسط نیروهای نظامی دستگیر می شد و به مرگ یا زندان محکوم می گردید گروه تازه ای، راهش را ادامی می داد.ساواک به دلیل سردرگمی و شناسایی نشدن مخالفان به شکنجه و دروغپردازی و آدمکشی روی می آورد ولی این کارها نیز دستاوردی برای رژیم نداشت و بیش از پیش برایشان رسوایی به بارمی آورد.سخنان و نوشته های امام خمینی چنانشوری در مردم مسلمان ایران پدید آورده بود که هدفی جز براندازی خاندان پهلوی و ایجاد حکومت اسلامی نمی شناختند و نمی خواستند. یکی از گروه های مذهبی هوادار حکومت اسلامی، «جبهه اسلامی خوزستان»نام داشت که به رهبری شیخ عبدالحسین سبحانی، علیه رژیم فعالیت می کرد.
این نوشته با بررسی اسناد ساواک ـ که در پرونده شهید عبدالحسین سبحانی و یارانش بایگانی شده است ـ و دیگر اسناد به جا مانده از این گروه و دیگرگروه های مخالف رژیم در خوزستان، فعالیت های آنان و واکنش ساواک را مورد ارزیابی قرار داده و به ریشه یابی علل این گونه فعالیت ها پرداخته است.
واژگان کلیدی: عبدالحسین سبحانی، ساواک، امام خمینی، مبارزه مسلحانه.
طرح حکومت اسلامی از طرف امام در سال (1348)، دگرگونی ژرفی در خاستگاه فکری و سیاسی مبارزان ایرانی پدید آورد و اندیشه واژگونی رژیم شاه را به صورت جدی تری استواری بخشید.پیش از آن، مسئله ای که اندیشه بسیاری از مبارزان اسلامی را به خود مشغول می داشت این بود که اگر روزی رژیم شاه سقوط کند، درایران چه وضعی پیش خواهد آمد و چه کسانی قدرت را در دست خواهند گرفت.گروه ها و سازمان های سیاسی وفادار به شاه و رژیم پادشاهی مانند «جبهه ملی»، «نهضت آزادی»و...پیوسته در گوش ها زمزمه می کردند که اگر روزی شاه سقوط کند، ایران تجزیه می شود، هرج و مرج و ناامنی کشور را فرا می گیرد و خطر دخالت شوروی، ایران را تهدید می کند و چه بسا حزب توده، مارکسیست ها و مائوئیست ها زمام امور را در دست بگیرند و یک حکومت ماتریالیستی و ضد دینی در ایران برقرار کنند و....
این وسوسه ها و منفی بافی ها برای بسیاری از توده های مسلمان مبارز ایجاد نگرانی می کرد و عاملی بازدارنده در راه دنبال کردن فعالیت های براندازی به شمار می رفت، به ویژه اینکه نیروهای اسلامی می دیدند که حکومت جانشین و «آلترناتیوی»برای رژیم شاه وجود ندارد و با سرنگونی رژیم شاه شاه ممکن است رژیمی خشن تر و خون آشام تر در ایران حاکم شود، این دغدغه در پی طرح حکومت اسلامی و حتی در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی برای برخی از
نیروهای مذهب، به ویژه عناصر به اصطلاح «ملی ـ مذهبی»مطرح بود در نتیجه امام ناگزیر شدند اعلام کنند:
...به ما می گویند که خب اگر این برود کی جای این بیاید؟ که چه بشود؟ من گفتم:اگر این برود عبیداللّه [بن زیاد]هم بیاید بهترازاین است...(1)
و بدین گونه آب سردی روی سر شاه دوستان ریختند.طرح حکومت اسلامی از جانب امام به توده های مبارز اسلامی نیرو، توان و رمق ویژه ای بخشید و بازتاب گشترده ای در میان مردم ایران ـ به ویژه نسل جوان ـ داشت.بسیاری از نیرو های مسلمان مبارز که مشی مسلحانه را باور داشتند و یا کار تشکیلاتی را برای پیشبرد اهداف و آرمان ها لازم و بایسته می دانستند، در راه برقراری حکومت اسلامی گردهم آمدند و به ساماندهی نیروها و تشکلیل حزب و گروه دست زدند و جزوه های «حکومت اسلامی یا ولایت فقیه»را که در نجف اشرف به چاپ رسیده بود(2)و توسط زائران و مسافران، به صورت پنهانی و جاسازی شده لابه لای وسایل همراه، به ایران می رسید،
مورد مطالعه و بحث و بررسی قراردادند و دراه شناخت و یافتن راه هایی برای پیاده کردن آن کوشیدند و نیز جزوه ها را به صورت پلی کپی، دستنویس و...تکثیر کردند و در دسترس دیگران قرار دادند و چه بسا در راه تکثیر و توزیع آن افرادی از سوی ساواک شناسایی می شدند، دستگیر می گردیدند، مورد بازجویی و شکنجه قرار می گرفتند و به حبس دراز مدت محکوم می شدند.
خیزش ملت ایران در سال (1356)، در پی شهادت حاج سید مصطفی خمینی(س)، با شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» ناگهانی و بدون زمینه نبود و مردم بدون مطالعه و شناخت قبلی خواهان برقراری «جمهوری اسلامی»نشدند، بلکه حدود (10)سال در محور طرح حکومت اسلامی مطالعه و گفتگو داشتند، در مجامع و محافل مذهبی ـ سیاسی و حتی در جمع های محدود خانوادگی روی این طرح بحث و گفتگو به عمل می آمد و مردم دست کم به این اگاهی رسیده بودند که نظام مورد نظر امام، چه «حکومت اسلامی»نام داشته باشد و چه «جمهوری اسلامی»خوانده شود، حکومت خدا بر مردم است و قانون اسلامی در این نظام باید به اجرا درآید و چنان که اشاره شد در گوشه و کنار کشور، گروه ها وسازمان هایی در راه استقرار حکومت اسلامی شکل گرفت و به فعالیت سیاسی و حتی مسلحلنه دست زد.گیرایی «حکومت اسلامی»به حدی بود که دانش آموزان و نوجوانانی که در خانواده های متدین سنتی می زیستند، جوانان دانشگاهی که به دنبال تحصیل بودند و کمتر به مسائل سیاسی می اندیشیدند، سر در راه نهادند و چه بسا در اه رسیدن به این هدف مقدس درس را رها کردند، از زندگی دست شستند، به دربه دری و درگیری به پلیس شاه و زندان و شکنجه تن دادند و برخی نیز در این راه جان شیرین خود را از دست دادند و به شهادت رسیدند.
«جبهه اسلامی خوزستان»یا «گروه عبدالحسین سبحانی»
یکی از گروه های هوادارحکومت اسلامی «جبهه اسلامی خوزستان»نام داشت که «گروه عبدالحسین سبحانی»(3)نیز خوانده می شد.شیخ عبدالحسین سبحانی، یکی از روحانیان مباز و پرشور شهرستان دزفول بود که در مدرسه معزی آن شهرستان تدریس می کرد و از آن مدرسه، به عنوان پایگاهی برای پیشبرد اهداف اسلامی، استفاده های شایانی به عمل می آورد.تو از مقلدان و پیروان راستین راه امام بود و درراه اجرایاهداف و آرمان های امام از هیچ فداکاری ای پروا نداشت.ساواک خوزستان درباره او گزارش داده است:
...وی از مقلدین خمینی و پیرو افکار سیاسی وی بوده که از بدو بازداشت و تبعید وی، به عناوین مختلف از اقدام دولت دراین مورد تنقید نموده و از همان زمان درصدد مخالفت با دولت و رژیم برآمده...(4)
ازجمله فعالیت های شهید عبدالحسین سبحانی تلاش پیگیر در راه رشد و پرورش نسل جوان از دوره دانش آموزی و آشنا ساختن ریشه ای آنان به مبانی اسلامی و دور داشتن آنان از مفاسد اجتماعی و انحطاط فکری و اخلاقی بود.او در این راه فعالیت های دامنه داری را تحت عنوان«انجمن مذهبی دانش آموزان دزفول»، «مجمع علمی تعلیمات اسلامی»، «جبهه اسلامی دزفول»(5)
و...دنبال کرد و پیوسته با شماری از جوانان دانش آموز در ارتباط بود؛ آنان را گردهم می آورد، مطالعه کتاب های اسلامی و اعتقادی را به آنها پشنهاد می کرد، با اهداف و آرمان های امام آشنا می ساخت، اعلامیه های امام را برای مطالعه و پخش در دسترس آنان قرار می داد، ملحقات توضیح المسائل امام را که به مسائل امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با «ظلمه»و ستمکاران و دفاع ازاسلام مربوط بود، برای تکثیر و توزیع در اختیار جوانان عضو انجمن می گذاشت و آنان را به تکثیر و پخش آن تشویق می کرد(6).او در بازجویی درباره فعالیت های
علمی اسلامی خود نوشته است:
...ازسال49 شمسی جهت بالا بردن سطح معلومات دینی مردم مخصوصا نسل جوان جلسه ای به نام «مجمع علمی تعلیمات اسلامی»تشکیل دادم.درتشکیل این جلسه دوستانی از قبیل آقایان حمید آستی و عزیز صفری و سید احمد آوایی همکاری داشتند و بعد از مدتی افراد دیگری نیز به ما ملحق شدند که از جمله آنها حمید صفری، عیدی قلم پوستکن و غلامعلی رشیدعلی نور می باشند...(7)
درپی طرح حکومت اسلامی از جانب امام در سال (1348)، شهید سبحانی در جلسات خود به تشریح دیدگاه امام پیرامون حکومت پرداخت و تلاش کرد جوانان را برای شناخت حکومت اسلامی به مطالعه وادارد و آنان را در راه استقرار نظام اسلامی به تلاش و کوشش فرا خواند.یکی از اعضای این گروه در بازجویی در خود در ساواک خوزستان اعتراف کرده است:
...در کلاس پنجم دبیرستان وسیله برادر عزیز صفری با شخصی به نام شیخ عبدالحسین سبحانی آشنا شوم که انجمنی مذهبی به نام «انجمن جوانان»در دزفول، داشت و این شیخ گاه گاهی درباره حکومت اسلامی، در جلسات بحث می کرد...(8)
بنابر اذعان برخی از دوستان آن شهید، نامبرده در راه پیشبرد طرح حکومت اسلامی و واداشتن دیگران به مطالعه جزوه های حکومت اسلامی و نوار آن، که از عراق می رسید، سراز پا نمی شناخت و شبانه روز در این راه کار و تلاش می کرد.
هماهنگی با قم
فعالیت های دینی و علمی شیخ عبدالحسین سبحانی و جلب و جذب جوانان دانشجو و دانش آموز از گرمی و گیرایی ویژه ای برخوردار بود و زمینه ارتباط تنگاتنگ «انجمن مذهبی»و «مجمع علمی»را که زیر نظر او بنیاد یافته و شکل گرفته بود با حوزه های علمی و شخصیت های روحانی فراهم می ساخت، به گونه ای که جوانان وابسته به انجمن یاد شده در فرصت های مناسب به حوزه قم می رفتند و گاهی از آن بزرگان برای سخنرانی و راهنمایی به مدرسه معزی دزفول دعوت می کردند و به ارتباط نسل جوانی که زیر نظر سبحانی کار می کردند با دانتشمندان روحانی و اندیشمندان اسلامی استواری بیشتری می بخشیدند، کتاب های علمی اسلامی که در حوزه قم تألیف و منتشر می شد در دسترس انجمن یاد شده و گروه سبحانی قرار می گرفت و جوانان پرشورآن انجمن را بیش از پیش به ایدئولوژی اسلامی و مبانی قرآنی آشنا می ساخت و به آنان شناخت عمیقی می بخشید.ارتباط نزدیک، منظم و مستمر شهید سبحانی و گروه او با حوزه قم موجب گردید که پیام ها، فتاوی و رهنمودهای امام که از نجف صادرمی شد، بی درنگ به دست آنان برسد و آن روحانی مجاهد و گروه او پیوسته در متن رویدادها، جریان ها و فعالیت های سیاسی و مبارزاتی قم قرار داشته باشند.فعالیت های علمی ـ اسلامی و جنب و جوش های بی شائبه و سازنده شیخ عبدالحسین سبحانی و گروه او برای روحانیان قم که از نزدیک از او و انجمن جوانان پرشورو مسلمان دزفول آگاهی داشتند نیز مایه دلگرمی بود و به عنوان پایگاهی جهت دگرگونی محیط های علمی و دانشگاهی به شمار می رفت.
دو نمونه ازنامه هایی که نشان از همکاری قم با انجمن مذهبی دانش آموزان دزفول و شخص شهید سبحانی دارد و دید مثبت و امیدوارانه اساتید حوزه قم را نسبت به آن روحانی مجاهد و گروه او می نمایاند، در پی می آید:
نامه مزبوررا به سبحانی نوشته:(9)
(6)رمضان
به عرض عالی می رساند
ازاینکه درنگارش نامه بعنوان اعتذار از زحمات آقایان تأخیر شد خیلی معذرت می خواهم خاطره مجمع دینی و علمی در مدرسه کنار دوستان دانشجو فراموش شدنی نیست، خاصه آن صفا و صمیمیتی که دیده می شد.امید است خداوند چنین محافل را بیشتر تأیید فرماید و ضمنا چون دانشمند محترم آقای صابر همدانی که مبلغ مذهبی در اسلامبول بودند و قریب چند هزار عدد جزوه و کتاب در سه جلد به زبان لاتین در طول 7 سال چاپ کرده اند، از حسن اتفاق ماه رمضان را دراندیمشک مستفیض می نمایند خواستم رفقا مستحضر باشند و ضمنا عندالملاقات سلام حقیررا بسانند که دو ماه منبر نیز در اسلامبول مزاحم ایشان بودم راجع به ارسال نامه آقای مصطفی زمانی و سایر دوستان صحبت شد اگر تصمیم بر چاپ جزوه و کتاب به نام انجمن تعلیم و
تربیت داری چنانچه در آنجا صحبت شد اطلاع بدهید من ماه صیام در تهران دعاگو هستم.
علی ناصرهمدانی(10)
نامه ای که در پی می آید خطاب به دانش آموزانی است که در مجمع علمی تعلیمات اسلامی زیر نظر شهید سبحانی فعالیت می کردند، لیکن ساواک دزفول در حاشیه این نامه نوشته است که نامه مزبور را به سید مصطفی فارق نوشته است و شاید نامه را توسط او برای دانش آموزان دزفولی فرستاده باشد.حجت الاسلام فارق از روحانیان همره با شهید سبحانی بود.
نامه مزبور را به سید مصطفی فارق نوشته
(6)رمضان
بسمه تعالی
آقایان و دانش آموزان عزیز
ازاینکه نتوانستم زودتربا نگارش نامه اظهارارادت بنمایم پوزش می طلبم چون دانشمند محترم آقای صابر همدانی نویسنده کتاب محمد(ص) و زمامداران که 7 سال در اسلامبول بعنوان تبلیغ تشریف برده بودند مراجعت کرده و از حسن اتفاق ماه رمضان را دراندیمشک مستفیض می نمایند ازاینکه دانشمند ارجمند جناب آقای فارق از این گونه محافل مذهبی خیلی اظهار خوشوقتی می فرمایند و در سوم شعبان از فیض حضورشان برخوردار بودیم خواستم تذکرا رفقا از این موضوع اطلاع پیدا کرده و از بیانات آقای صابری هم استفاده کرده باشند ضمنا آقای مصطفی زمانی هم حاضر شدند مقاله ای به جلسه بدهند تا در جزوه ای که بنا بود بنام دانش آموزان دزفول چاپ شود مرقوم گردد و می گفتند اگر آقایان خواستند هنگام تشرف به قم موضوع را در میان نهند.بنده نیز در تهران ماه صیام را دعاگو هستم از حضرت مستطاب حجت الاسلام آقای فارق و سایر
دوستان استدعا دارم که در مظان استجابت دعا خاصه شب های احیا فراموش نفرمایند.
علی فاضلی همدانی(11)
بایسته یادآوری است که ساواک خوزستان این دو نامه را سانسور کرده و از رسیدن آن به دست صاحبانش جلوگیری نموده و طی گزارشی به مرکز، بررسی سوابق نویسنده نامه و چگونگی ارتباط او با شهید سبحانی را خواستار شد.متن نامه چنین است:
...برابر اعلام ساواک دزفول شخصی به نام علی فاضل همدانی دو فقره نامه جهت نامبرده بالا [عبدالحسین سبحانی]و شخص دیگری به نام سید مصطفی فارغ که هر دو واعظ می باشند [به]وسیله پست ارسال [کرده است]و نشانی خود را تهران ـ میدان گمرک ـ فروشگاه همایون[به]وسیله حاج محتشمی در پشت پاکت قید نموده، ضمن نگهداری نامه های مزبور، فتوکپی آن(12)به پیوست تقدیم می گردد. مقرر فرمایید چنانچه یاد شده دارای سوابقی در آن ادراه کل می باشد به این ساواک اعلام [شود]تا چنانچه در فعالیت براندازی با عبدالحسین سبحانی ارتباط داشته مورد بهره برداری قرار گیرد...(13)
پی نوشت ها :
1-صحیفه امام، ج3، ص 389.
2-بحث حکومت اسلامی امام، بی درنگ از نوار پیاده شد و توسط این نگارنده در 6 جزوه (هر دو درس در یک جزوه)به چاپ رسید و منتشر شد.
3-عبد الحسین سبحانی فرزند حسن در سال 1322 در شهرستان دزفول به دنیا آمد، تا کلاس پنجم در دبستان دولتی درس خواند لیکن به علت مشکلات مالی نتوانست به تحصیل ادامه دهد.او از دوران نوجوانی علاقه زیادی به روحانیت و مسائل دینی داشت.از این رو، از سال 1343 رسما به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و نزد عالمان آن روز شهرستان دزفول، مانند حجج اسلام آقایان معزی، مدرسیان، محمد کاظم تدین و حاج سید اسداللّه آقامیری به درس ادامه داد و در رشته وعظ و تبلیغ نیز کار و تلاش کرد و در زمه واعظان مشهور آن شهرستان قرار گرفت.در پی آغاز نهضت امام در سال(1341)با اینکه در سن نوجوانی بود سر در راه امام گذاشت؛ و در پخش اعلامیه ها، سخنرانی ها و کتاب های امام کوشش کرد، برای پیشبرد اهداف و آرمان های امام به خیزش و خروش برخاست و مبارزه بی امانی را ضد رژیم شاه دنبال کرد تا سرانجام در این راه به شهادت رسید.
4-آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، پرونده شیخ عبدالحسین سبحانی، برگ ش 15.
5-در برخی از گزارشات نام این انجم، «انجمن اسلامی دانشوران دزفول»آمده است.
6-چنان که در دفتر پیشین در بخش «نهضت در تبعید»آمد:«امام در شرایطی که از امت اسلامی دور نگه داشته شده بود و با بیان و قلم خود نمی توانست روشنگری کند، بر آن شد که رسالت مقدس و اسلامی مبارزه با ظلم و استکبار و تلاش در راه آگاهی و بیداری توره های مسلمان را به شیوه های دیگری دنبال کند...از این رو در روزهای تاریک و رنجبار زندگی در تبعیدگاه ترکیه، دست به کار نگارش تحریر الوسیله شد و با طرح مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام، در کنار مسائل عبادی، در راه بی اثر ساختن شعار استعماری «تفکیک دین از سیاست»گام ارزنده و استواری برداشت و بار دیگر رساله های علمیه را از رکود بیرون آورد و به حوزه ها جهت داد....و با این ابتکار سازنده در تبعیدگاه، به توده های مسلمان فهماند که نه تنها مسائل عبادی، بلکه مسائل سیاسی و اجتماعی را نیز باید در همین رساله ها جست و آموخت و به کار بست...(نهضت امام، دفتر دوم ص 24).
مجموعه مسائل و مطالبی که امام در محور امر به معروف و نهی از منکر، دفاع، جهاد، تولی و تبری، معاملات بانکی، سفته، سر قفلی، تلقیح، بیمه و...به رساله علمیه افزود به صورت جزوه ای مستقل، با عنوان «ملحقات توضیح المسائل»به چاپ رسید و در دسترس عموم قرار گرفت.این جزو برای نیروها و گروه های اسلامی در خور توجه و بهره گیری بود.شهید عبد الحسین سبحانی نیز برای آگاهی بخشیدن به نسل جوان از این جزوه بهره های فراوانی برد.برخی از آن مسائل را در پی می آوریم؛
....اگر بدعتی در اسلام واقع شود، مثل منکراتی که دولت ها به اسم دین اجرا می کنند، بر عموم، خصوصا بر علمای اسلام اظهار حق و انکار باطل واجب است و اگر سموت علمای اعلام موجب هتک مقام علم و موجب بدگمانی و سوء ظن به علمای اسلام شود، اظهار حق به هر نحوی که امکان داشته باشد واجب است، اگر چه بدانند که تأثیر نمی کند.
...اگر احتمال صحیح داده شود که سکوت موجب می شود منکری معروف و یا معروفی منکر شود بر عموم، خصوصا بر علمای اعلام، اظهار حقایق واجب است و سکوت جایز نیست.
برای طلاب علوم دینیه ورود به مدارسی که بعضی از معممین یا ائمه جماعت از طرف دولت یا با اشاره دولت تصدی نموده اند جایز نیست، خواه برنامه تحصیلی از طرف دولت باشد، یا از طرف این گونه متصدیان که عمال دولت جابر هستند، زیرا در این امور نقشه محو آثار اسلامی و احکام قرآن کریم کشیده شده است.
...بر مسلمانان و عموم متدینین لازم است از کسانی که با لباس اهل علم در این گونه مؤسسات که با اشاره دولت تأسیس شده وارد شده اند دوری کنند و با آنان معاشرت نکنند.آنان محکوم به عدم عدالت هستند و نماز جماعت با آنان جایز نیست، طلاق در محضرشان باطل است و سهم مبارک امام(ع)و سهم سادات عظام را نباید به آنها داد و اگربه آنها دادند از ذمه آنها ساقط نمی شود، اگراهل منبر هستند، آنان را برای منبردعوت نکنید، نیزدرمجالسی که این قبیل اشخاص ازطرف دولت برای ترویج باطل و تشریح برنامه های خلاف اسلام منبر می روند شرکت نکنند.»(ملحقات توضیح المسائل، ص 575 و 576.)
7-آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، همان، برگ ش 50.
8-همان، سند ش 1.
9-این یادداشتی است که ساواک پس از دستیابی به این برنامه در حاشیه آن نوشته است.
10-آرشیو بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، همان، سند ش2.
11-همان، سند ش 3.
12-اصل:آنان.
13-همان، سند ش 4.
منبع تحقیق: برگرفته از کتاب نهضت امام خمینی (س)، دفتر چهارم.