بی تردید شهید ثانی در مصادر فقه بر کتاب و سنت تکیه داشته و همچون سایر فقیهان آن دو را از مصادر فقهی بر می شمرده است. حتی عقل نیز در مواردی مورد احتجاج شهید بوده که مورد خاصی است و باید بررسی شود، اما تمایل چندانی به اجماع نداشته و آن را از مصادر نمی شمرده است. به هر حال شهید ثانی شیوه استنباط احکام از روایات به نکاتی توجه داشته است:
پایبندی به تنویع روایات
روشن است که متقدمان و متأخران شیعه به گونه ای متفاوت با هم حدیث را تقسیم می کرده اند؛ حدیث متقدمان را به گونه ثنایی صحیح یا ضعیف می دانسته اند، درحالی که متأخران حدیث را چهار قسم می شمرده اند. متقدمان تا دوره علامه حلی بر احراز صدور روایت ازمعصوم می کوشیده اند، درحالی که متأخران بر سند تکیه می کرده اند و سند را بر می رسیده اند و تنها آن را راه احراز صدور روایت از معصوم می دانسته اند. شهید نیز رویکرد متأخران را پذیرفته بود. فقیهان بعد نیز به تقسیم بندی حدیث بر چهار نوع توجه می کردند. این تقسیم بندی را علامه حلی و استادش احمد بن طاووس حلی ابداع کرده بودند. علامه درمقدمه منتهی المطلب حدیث را چهار قسم کرده و درمنتهی المطلب، تذکره الفقهاء و مختلف الشیعه براساس آن سیر کرده است. علت اینکه علامه حلی روش قدما را رها کرد و به سند شناسی پرداخت، هجوم و حمله ده ها و صدها حدیث موضوع و مجعول بود که در مراکز علمی گسترده شده بود. فقهای شیعه نیز چاره ای جز بررسی علمی احادیث و پرهیز از خوش باوری به محدثان نمی دیدند.اگرچه اخباریان به دلیل تنویع حدیث و نگارش کتاب های حدیثی به علامه حلی تاختند کار او پذیرفته فقیهان، مجتهدان و اصولیان پس از او قرار گرفت و هم اکنون نیز فقها آثار ماندگار او را حفظ می کنند و اصطلاحاتش را به کارمی برند، مگر شماری اندک از اخباریان و اصولیان که به نقد این اصطلاحات پرداخته اند. (1)
پس از دوره علامه حلی، شهید ثانی به ابداعات علمی علامه حلی بیشترین علاقه را داشت و معتقد بود که در فقه و حدیث باید بر اساس اصطلاحات علم داریه سیر کرد. او همان هدف علامه حلی را در پایبندی به احادیث و تنویع آن در سر داشت و معتقد بود برای شناخت حدیث صحیح از غیر صحیح چاره ای جز این مطلب ندارد و بلکه از علامه حلی نیز بسیار دقیق تر عمل می کرد. او درحاشیه مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام
برشهید اول در الدروس الشرعیه و علامه حلی در مختلف الشیعه خرده گرفته که چرا حدیث ابراهیم بن هاشم را صحیح نامیده اند. (2) وی مدعی شد که باید در پایبندی به اصطلاحات کوشا بود و اگر چه قراین وجود دارد، نمی توان از آنها برای تعیین و ثاقت بهره گرفت. لذا او را ممدوح دانسته و حدیث او را حسن شمرده است، درحالی که شهید اول و علامه حلی دربسیاری از کتاب هایشان حدیث او را صحیح نامیده اند. شهید ثانی درمسالک الافهام درباره ابراهیم بن هاشم می گوید: «ممدوحُ خاصه غیر معدل» (3) یعنی با اصطلاح«تقیه، ثبت، حجت، عین و صحیح » (4) بدان گونه که درالرعایه تصریح دارند، توثیق نشده، بلکه الفاظی درمدح او در دست نیست و تعدیل نشده است. در مورد دیگر می گوید: «جلیل القدر، کثرالعلم و الروایه ولکن لم ینصوا علی توثیقه مع المدح الحسن فقیه لم یبلغ حدّ الثقه و ان کان ممدوحاً». (5) و در جای دیگری فرموده: «من أهل الاصحاب و اکبر الاعیان و حدیثه من احسن مراتب الحسن» (6) و در مورد دیگری فرموده: «من الاجلاء الاعیان». (7) همان طور که تعبیر آمده، وی از بزرگان اصحاب و کثیر العلم و الروایه بوده است، ولی مشکل او این است که در کتاب های رجالی به گونه اصطلاحی توثیق نشده است.
شهید ثانی را باید ازعلامه حلی نیز سخت گیر تر دانست، زیرا شهید ثانی سفرهای علمی فراوانی داشته و از آفات احادیث نادرست به خوبی آگاهی داشته است. وی با دانشمندان اهل سنت که در تنقیح احادیث می کوشیده اند و علم در ایه الحدیث را دربیان منزلت های حدیث تأسیس کرده بودند، آشنا بوده است. شهید ثانی از کارآمدی مکتب اهل بیت(ع) غافل نبوده، ولی معتقد بوده که باید احادیث را از آنچه به نظر او صحیح نیست و نمی توان آنها را بر دیگران عرضه نمود، پیر است.همین روش شهید باعث شد پسرش شیح حسن عاملی(1011ق) و نوه او سید محمد موسی عاملی(1009ق) فقه خود را بر رویات صحیح اعلائی استوار کنند. در واقع شهید ثانی پایه گذار مکتبی فقهی بود که چیره دستی فقیه را در شناسایی سند روایات و روایان مشخص می کرد. آری شهید ثانی در الرعایه می نویسد حدیث علیل حدیث دارای مرض است و هر کس که خواسته باشد مرض های احادیث را بشناسد باید کتاب تهذیب الاحکام را مطالعه کند؛ همان کتابی که مصدر اصلی فقه تا دوره شهید ثانی(965ق) بلکه تا دوره محدث عاملی و تألیف وسائل الشیعه بوده است. شهید ثانی پیروانی داشته که سیره و روش او را در مورد نقادی احادیث در نظر داشته اند. ملا احمد اردبیلی(993ق) در کتاب مجمع الفائده و البرهان توجه فراوانی به کتاب های شیهد ثانی به ویژه مسالک الافهام داشته است. کمتر حدیثی در کتاب مجمع الفائده و البرهان آمده که مرحوم ملا احمد اردبیلی منزلت و جایگاه آن را از نظر تنویع حدیث و رتبه مشخص نکرده باشد، همان طور که کمتر را وی در سلسله اسناد آمده مگر اینکه او اصرار دارد تا وثاقت و ضعف او را مشخص نماید، همان گونه که درمورد ابراهیم بن هاشم می گوید: «الحسنه بابراهیم بن هاشم». پس از اردبیلی فقیهانی بودند که آنان را پیروان اردبیلی می شمردند، ولی در واقع همه از پیروان شهید ثانی بودند.
شیخ حسن عاملی فرزند شهید ثانی موفق شد کتاب منتقی الجمان فی الاحادیث الصحاح و الحسان را تألیف کند. او گویی کتب اربعه را گلچین کرد و روایت های استدلال ناپذیر را کنار زد. صحیح اعلائی از روایاتی است که سلسله سند آنها ذکر شده و راویان آن ثقه اند نیز دو رجالی هر راوی را توثیق کرده اند؛ (8) دراینجا صحیح و حسن به همان معنای معروفشان به کار رفته است. افزون بر این در مورد طبقات راویان، تصحیفات، تحریفات و تقدم و تأخیرهای اسناد نیز نکات بسیار جالبی در این کتاب وجود دارد. او تألیف این کتاب را براساس همان تفکرات شهید ثانی انجام داده است.
شیخ حسنی عاملی در کتاب فقهی معالم الدین که مقدمه ای در اصول دارد برهمین اساس سیرکرد و روایات را به چهار بخش کرده است. (9) همچنین در دورده سید محمد موسوی عاملی (1009ق) نوه دختری شهید، از شاگردان ملا احمد اردبیلی در نجف بود. این دو ارباب تراجم نوشتند و به سفر زیارت حضرت رضا(ع) نرفتند تا مبادا در دستگاه های حکومتی وارد شوند. او در مدارک الاحکام و نهایه المرام همین روش شهید را به کار گرفت و به روایات صحیح اعلائی عمل کرد.
شیخ محمد عاملی(1030ق) صاحب کتاب استقصاء الاعتبار فی شرح الاستنصار که در کتاب های فقهی به فخر الدین ثانی و فخر المحققین معروف است و آرای رجالی اش با عنوان شیخ محمد یاد می شود، به شرح استبصار پرداخت. وی هر سندی را بررسی نمود و راویان آن را شناسایی کرد. پس از او فرزند و نوه اش راه آنان را ادامه دادند و مکتب شهید ماندگار شد. البته در دوره شیخ بهایی(1030ق) و علامه سید محمد باقر استرآبادی معروف به میرداماد(1040ق) درباره شناسایی سند تعدیل هایی انجام شد؛ زیرا روش شهید مورد نقد اخباریان و بلکه اصولیان قرارگرفت.
ضرورت تتبع درباره حدیث
گستره اطلاعات شهید ثانی درمورد احادیث نکاتی را می نماید که کمتر در سایر کتاب ها یافت می شود. از قواعدی که شیعه در مورد نقل حدیث تذکر داده، آن است که گاهی یک روایت را محمد بن یعقوب کلینی در کافی با سند صحیح آورده که همان حدیث را شیخ طوسی با سند غیر صحیح ذکر کرده است؛ زیرا طوسی آن را از طریق دیگری آورده که کلینی آن طریق را لحاظ نکرده است و چون فقها بیشتر در مورد روایات فقهی با تهذیب الاحکام سر و کار داشته اند، حدیث را بنا بر نسخه تهذیب الاحکام لحاظ کرده اند و آن را ضعیف شمرده اند، درحالی که این حدیث در نقل الکافی صحیح آمده است. شیهد در ذیل روایت که در دو کتاب فوق آمده می گوید:بدان که طریق روایت در تهذیب الاحکام ضعیف است؛ زیرا در سلسله سند آن راویاتی وجود دارند که حال آنها شناخته شده نیست و ظاهر کلام اصحاب براساس همین حدیث تهذیب الاحکام است؛ چون آن را ذکر کرده اند ولی به صحت متصف ننموده اند، بلکه آن را مجرد و برهنه از وصف آورده اند، ولی همین حدیث را کلینی با ذکر طریق صحیح آورده، شیخ طوسی می بایست آن را با همان طریق صحیح نقل می کرده؛ زیرا شیخ طوسی متأخر از کلینی بوده است، پس سزاوار بود که ازاو پیروی می نمود. با وجود این بسیار پیش آمده که شیخ طوسی سند و طریق دیگری را در روایت پیگیری کرده است و لذا با سند صحیح آن را نیاورده است. به همین دلیل فقیهان هم به نقل شیخ طوسی اکتفا کرده اند و درفتاوای آنان خلل وارد شده است؛ زیرا روایت را به دلیل ضعف رد کرده اند و اگر نقل کلینی را می یافتند آن را صحیح توصیف می کردند و بدان عمل می نمودند. پس سزاوار است که توجه به این جهات داشته باشند. (10)
فرموده شهید ثانی که باید درباره حدیث تتبع شود و بر نقل حدیث از یک مصدر اکتفا نکرد از قواعد مهم عمل به احادیث است. امام خمینی در کتاب البیع یاد آورشده که طالبان علم نباید برنقل احادیث درکتاب های فقهی همچون جواهر الکلام و کتاب های شیخ اعظم انصاری تکیه کنند؛ چون گاهی آنها به حافظه خود اعتماد می کرده اند، بلکه لازم است به منابع اولی مراجعه شود.
تضعیف روایت مضمر، مشترک و موثق
درتعریف حدیث مضمر گفته اند که نام معصوم درآن مشخص نیست، بلکه با ضمیر به او اشاره شده است، مانند«قلت له» و«سئلت عنه». شهید ثانی و قبل از او شهید اول مضمر را مطلقاً حجت نمی دانند، ولی سایر فقها بین مضمرها تفصیل داده اند و گفته اند که اگر راوی حدیث مضمر از روایان بزرگ و شناخته شده باشد، چنان که اضمار نمی کند مگر از امام معصوم، حدیث مضمر اوحجت است، ولی اگر راوی مضمر از راویان سرشناس و ثقه نباشد حدیث مضمر او حجت نیست. با وجوداین، از ریشه های اصلی ضعف حدیث است. شهیدین معتقدند که إضمار مطلقاً باعث ضعف سند می شود و دراین راه بسیار افراط کرده اند و بلکه مضمرات علی بن جعفر ازموسی بن جعفر را هم غیر معتبر می شمارند.برای مثال در موردی شهید ثانی با اشاره به روایتی مضمر از عبدالرحمن بن حجاج آن روایت را دلالت گر بر مقصود دانسته ولی آن را صحیح السند ندانسته است. وی با اشاره به آنکه در آن روایت به نام امام تصریح نشده سند آن را ناصحیح شمرده است؛ دراین حدیث آمده:
سئلته عن رجل أعطی رجلاّ لیقسّمه فی محاویج او فی مساکین وهو محتاج أیأخذ لنسفه و لاُ یعلمه؟ قال: لا یأخذ منه شیئاً حتی یأذن له صاحبه. (11)
بنابر ظاهر در روایت از حضرت صادق یا کاظم(ع) سؤال می شود؛ چون عبدالرحمن بن حجاج تنها از این دو بزرگوار روایت می کرده است. به همین دلیل نیز گروهی از اصحاب بدان عمل می کرده اند. همچنین بزرگی حال این راوی و وثاقت او موجب گمان غالب می شود که سؤال شونده امام است، ولی به دلیل وجود این احتمال که شاید مسئول غیر امام باشد اشکال را باقی می داند. اندک کسانی از اصحاب بوده اند که دلیل مخالفت با این حدیث را مقطوع نبودن آن دانسته باشند و همواره اعتراف می کنند که این حدیث صحیح است. علامه حلی روایت را درکتاب تحریرالاحکام آورده و از آن به صحیح تعبیر کرده و فرموده: «صحیحه عبدالرحمان بن الحجاج عن الصادق(ع)». این عبارت براتصال حدیث به معصوم(ع) شهادت می دهد. (12) البته شاید علامه حلی از جای دیگری به آن پی برده که معروف و مشهور نبوده است. (13)
چنانچه که ملاحظه می شود شهید ثانی در روایت خدشه کرده و دلیل آن را همان اضمار حدیث یاد کرده است، ضمن آنکه اصطلاح مقطوع را به کار می برد که خلاف اصطلاح علمای درایه است؛ چون حدیث«سئلته» مضمر است، نه مقطوع و شهید خود در مورد اصطلاحات بسیار سخت گیر بوده است، همان طور که در مورد روایات ابراهیم بن هاشم اصرار دارد که باید آن را حسنه نامید. از مبانی رجالی و درایی شهید ثانی که نوه دختری اش یعنی سید محمود موسوی عاملی(1009ق) آن را نقد کرد همین مسئله است. وی در ذیل مسئله روایتی را نقل کرده است:
وفی الصحیح عن محمد بن اسحاق بن عمار قال: قلت له: رجل تزوج امرئه و دخل بها ثم ماتت....
و آن گاه فرموده در این روایت خللی به دلیل اضمار وجود ندارد؛ زیرا معلوم است که این راوی از راویان ثقه و از بزرگان و برجستگان اصحاب است- بنابر آنچه نجاشی ذکر کرده است- و از غیر امام(ع) روایت نمی کند. (14)
وی درجای دیگری فرموده است:
والاصل فی هذه المسئله ما رواه الشیخ فی الصحیح عن الحلبی قال: سئلته عن رجلین...(15)
وی افزوده است که این روایت صحیح السند است، ولی علما و فقهای متأخر آن را به دلیل اضمار رد کرده اند؛ زیرا سؤال شونده در این حدیث ذکر نشده که آن را مسئله ای بی ضرر یاد کرده است؛ زیرا شخصیتی همچون حلبی فقط از معصوم و امام روایت می کند و علت این گونه اضمارها روشن است؛ چون وقتی حلبی و غیر او از راویان، چند حدیث را ازمعصوم روایت می کنند اول به نام روایت شونده(امام) اشاره می کنند و آن گاه ضمیر را به او ارجاع می دهند، پس می گوید: «و سئلته عن کذا و سئلته عن کذا» تا اینکه احادیث را ذکر می کند، ولی وقتی که محدثان پس ازحلبی به نقل روایات آن راویان پرداختند آن روایات که براساس باب جداگانه آورده بود، به این اضمار می انجامد و این گونه اضمار دیگر پیشینه ای نداشته است. (16)
شیخ حسن عاملی نیز در مقدمه منتقی الجمعان به این بحث اشاره کرده است. او با اشاره به همین تحلیل سید سند برای وجه اضمار روایت مضمر از راویان بزرگ و برجسته را مورد وثاقت و حجت دانسته است. (17)
وی کلام شهید ثانی را درباره احادیث مضمر نقد کرده است و از این رو ثابت می شود که آنچه دکتر عبدالهادی فضلی در اصول علم الحدیث به شیخ حسن عاملی نسبت داده اشتباه است؛ زیرا او مضمرات را با تفصیل پذیرفته است.
اشتراک راوی عامل دیگری به شمار می رود که شهید در ضعف سند بدان توجه کرده است، یعنی اشتراک عنوان راوی بین راوی ثقه و ضعیف. برای مثال، شهید ثانی دربسیاری از موارد در شرح لمعه و مسالک الافهام روایات محمد بن قیس را به دلیل اشتراک رد کرده است. محقق حلی نیز در شرائع الاسلام چنین می کرده و روایات محمد بن قیس نیز تا دوره شهید ثانی طرد می شده است. او در الرعایه در ذیل«المتفق و المفترق» فرموده:
یعنی متفق در اسم باشند ولی مفترق در شخص و فایده شناخت این است که خوف آن باشد که دو شخص را یک نفر حساب کنند، مثل مواردی که فقیهان و محدثان حدیث را به طور مطلق از محمد بن قیس روایت می کنند؛ چه اینکه محمد بن قیس مشترک بین چهارنفر است که تنها دو نفر ازآنان(محمد بن قیس اسدی ابونصر و محمد بن فیس بجلی ابوعبدالله) ثقه اند که هر دو از حضرت باقر و صادق(علیهما السلام) روایت می کنند. یکی دیگر ممدوح است، بدون آنکه توثیق شده باشد و علمای رجال یادآور نشده اند که او از چه کسی روایت می کند. محمد بن قیس دیگری نیز وجود دارد که ضعیف است و تنها از حضرت باقر(ع) روایت کرده است. حجت روایت در موردی که اسم به طور مطلق می آید مشکل است و مشهور اصحاب ما این روایت ها را در صورتی رد می کنند که مطلق آورده شده اند؛ چون احتمال دارد که اوهمان راوی ضعیف باشد. با وجود این شیخ ابوجعفر طوسی در بسیاری از موارد بدون توجه به این نکته به روایات او عمل کرده است. گاهی نیز برخی از اصحاب در مورد برخی روایات با او به گمان شهرت عملی برطبق آن حدیث هماهنگ شده اند. از این رو بنا بر تحقیق باید گفت که اگر روایت از حضرت باقر(ع) باشد این حدیث مردود است؛ چون در این صورت محمد بن قیس مشترک بین سه نفر است و احتمال اینکه او همان چهارمی هم باشد وجود دارد؛ چون طبقه او راذکر نکرده اند و اگر روایت او از حضرت صادق(ع) باشد ضعف از او منتفی است؛ چون ضعیف از حضرت صادق(ع) روایت نکرده است؛ ولی احتمال دارد روایت او ازبخش صحاح باشد؛ چون ممکن است یکی از آن دوثقه باشد. این وجه بنابرظاهر است؛ چون دو نفر ثقه از بزرگان راویان هستند که هر کدام اصلی در حدیث دارند، به خلاف شخص ممدوح. همچنین احتمال دارد که راوی محمد بن قیس ممدوح باشد تا روایت حسن باشد و دراین صورت برآن مبتنی خواهد بود که روایت حسن مقبول باشد و به آنچه گذشت آگاه باشد؛ چون بسیاری از فقیهان از آن غافل بوده اند و به دلیل همین غفلت روایت او را رد کرده اند وآن را ضعیف دانسته اند و حال آنکه مطلب این گونه نیست.(18)
شهید ثانی در مسالک الافهام و الروضه بارها حدیث محمد بن قیس را رد کرده است و درباره او فرموده: «مشترک بین الثقه و الضعیف و غیر هما»، «مشترک بین الثقه و الضعیف»، «مشترک بین الثقه و الممدوح والضعیف» و«مشترک». (19)
موارد دیگری از روایت مشترک وجود دارد که درفهرست مسالک الفهام ذکر شده است.
سید محمد عاملی در مورد محمد بن قیس نیز با شهید ثانی مناقشه دارد؛
چون شهید ثانی او را رد کرده است؛ چون اشتراک رد می کند، (20)
در حالی که پس ازاو اردبیلی(933ق) و عاملی احادیث او را بررسی کرده اند. برای مثال درکتاب نکاح از نهایه المرام فرموده است:
و روی محمد بن قیس ایضاً فی الصحیح عن ابی جعفر علیه السلام قال قضی علی علیه السلام فی رجل... (21) شهید ثانی درمسالک الافهام به این دو روایت محمد بن قیس طعنه زده و آن را ضعیف شمرده(مشترک بین الثقه و الممدوح و الضعیف ) و شاید وجه مطلب این باشد که او رامشترک بین ثقه و ضعیف دانسته است، ولی این اشکال دفع می شود؛ چون از کتاب های رجالی استفاده می شود که محمد بن قیس درسلسله سندهای این گونه روایات همان محمد بن قیس بجلی ثقه است و قرینه بر اینکه او همان ثقه باشد، روایت عالم بن حمید از اوست. (22) دانشمندان تا دوره شهید ثانی همه روایات محمد بن قیس را رد کرده اند،(23) ولی پس از او با نقادی ملا احمد اردبیلی روشن شده که این راوی اگر راوی از او عاصم بن حمید باشد، ثقه است؛ چون نجاشی تصریح کرده که این محمد بن قیس همان است که کتاب قضایای امیرالمؤمنین(ع) را روایت می کند.(24)
عدم حجیت حدیث موثق از نظر شهید ثانی
حدیث موثق حدیثی است که در طریق آن کسی باشد که اصحاب بر توثیق او تصریح کرده اند، ولی عقیده او فاسد است؛ به دلیل پیروی اش از فرق مخالف امامیه اگر چه شیعه باشد و مهم آن است که اصحاب بر توثیق او تصریح کرده باشند؛ چون به توثیق مخالفان اعتباری نیست و درباره عمل بدان شیخ طوسی به آن عمل کرده است،(25) ولی محقق حلی و علامه حلی و پیروان آنها بدان عمل نکرده اند.(26) شهید ثانی و فقیهان پس از او حدیث موثق را حجت نمی دانستند. سید محمد موسوی عاملی، شیخ عاملی و شیخ محمد عاملی همه از پیروان اویند. (27)ولی فقیهان چهارصد سال اخیر برعمل به حدیث موثق اتفاق دارند و مرحوم آیت الله خوئی ادله حجیت خبر واحد را شامل آن می داند.(28)بررسی اصل ظریف بن ناصح
اصل ظریف بن ناصح کتاب دیاتی است که آن را به ظریف بن ناصح نسبت می دهند و امام علی (ع) آن را به خط مبارک خود نوشته یا بر کاتب خود املا فرموده است. امام این اصل را دستورالعملی برای امیران و والیان قرارداده تا درشهرها و بلاد گوناگون بر اساس آن دیات را معین نمایند. شیعیان علی بن ابی طالب(ع) آن را نوشتند و گروهی بعد از گروه دیگر آن را به ارث بردند تا درعصر امام صادق(ع) آن را بر امام عرضه کردند. امام صادق(ع) نیز آن کتاب دیات را حق دانست و فرمود آن را علی(ع) نوشت تا والیان وعاملان او بدان عمل کنند. امام صادق(ع) برای برخی از راویان فرمودند که آن کتاب دیات صحیح است و برای دیگری فرمود آن را روایت کنید؛ زیرا آن کتاب صحیح است. این کتاب به وسیله راویان و مشایخ حدیث نسلی بعد از نسل دیگر نقل شده تا به عصر محدثان بزرگ و با عظمت شیعه یعنی مشایخ ثقات حدیث رسید.شیخ کلینی نیز آن را در کتاب دیات الکافی آورده، آن را تقطیع کرده و هر عبارتی را در باب مناسب خود قرارداده است. شیخ صدوق نیز آن را در یک باب فقهی به طورکامل آورده است و شیخ طوسی آن را دریک جا آورده و در برخی ابواب هم آن را به طور متفرقه ذکر کرده است و افزون بر آن را در کتاب الاستبصار آورده است.(29)
حال این اصل و کتاب دیات که با هر دوعنوان از آن یاد می شود به ظریف بن ناصح منسوب است؛ چون او در سلسله سند آن واقع شده که با عنوان اصل ظریف بن ناصح و کتاب دیات معروف است. اصل، کتاب و جزوه ای را گویند که روایات را بی واسطه از معصوم نقل کرده است.(30) ظریف بن ناصح به تصریح علمای رجال ثقه بوده و همگان او را با الفاظ بسیار عالی ستوده اند. (31) او طریق کتاب دیات است. کنیه او ابوالحسن و از اصحاب حضرت باقر(ع) و ازحضرت صادق(ع) نیز روایت کرده است. (32) فقیهان نیز در قرون گذشته به این اصل در کتاب های فقهی استشهاد کرده اند. اما شهید ثانی درمسلاک الافهام و کتاب الروضه درسند آن خدشه کرده و آن را ضعیف شمرده است، شهید ثانی با وجود آنکه بیش از ده طریق برای این حدیث وجود دارد، آن را ضعیف شمرده؛ چون در سلسله طریق هایی که او بررسی کرده علی بن حسن بن فضال وجود دارد. او واقفی است و به نظر شهید ثانی این گونه حدیثی موثق است که به نظر او حجیت ندارد. او در ذیل عبارت محقق حلی در شرائع الاسلام در بحث «و تثبت القسامه فی الاعضاء» فرموده:
...وفی طریقه ضعف و جهاله فی العمل بالاول أحوط و أقوی. (33)
و در مورد دیگری فرموده:
و مستند روایه ظریف بن ناصح عن الصادق(ع) فی کتابه المشهور فی الدیات قال: أفتی امیرالمؤمنین(ع) بأن فی شعر الجفن الاعلی ثلث دیه العین و فی الاسفل نصف دیتها
اذا شترا، و فی طریق الکتاب ضعف و جهاله وان کان مشهوراً بین الاصحاب. (34).
بی اعتنایی به شهرت
شهید ثانی هرگز به شهرت وقعی نمی نهاد. او شهرت را جبران ضعف سند نمی دانست. وی در کتاب«الرعایه» در بحث حجیت خبر ضعیف به حجیت شهرت و اهمیت جایگاه آن پرداخته است. او فرموده:اما درباره روایت ضعیف اکثر فقهای معتقد که بدان نباید مطلقاً عمل کرد؛ زیرا بنابر امر خداوند در قرآن درباره خبر فاسق باید جست و جو کرد و از این رو آن خبر مردود است، ولی عده ای دیگر از فقها آن را اجازه داده اند.
چنان که گذشت کسانی مانند محقق حلی در المعتبر و شهید اول در ذکری الشیعه(35) زمانی که عمل به مضمون خبر موثق بین اصحاب مشهور باشد، بدان عمل می کنند وحتی خبر ضعیف مشهور بین اصحاب را در جایی که عمل به مضمون آن مشهور بین اصحاب باشد، بر خبر صحیح مقدم داشته اند، یعنی اگر خبر ضعیف موافق شهرت روایی باشد، یعنی تدوین و نگارش آن و روایت آن با لفظ واحدی یا الفاظ گوناگونی که متغایر است ولی در معنا نزدیک به همدیگر است. یا شهرت عملی بر طبق آن وجود داشته باشد، یعنی در کتاب های فقهی بر طبق آن عمل کرده باشد، ضعف آن جبران می شود؛ زیرا در این صورت گمان به صداقت راوی افزون می شود. همان طور که بنابر مذاهب فرق گوناگون مثل سخنان ابی حنیفه، شافعی، مالک و احمد ثابت می شود، با نقل اهل و پیروان و محدثان، درحالی که آنها در نظر ما امامیه ضعیف می باشند و به حدّ تواتر نرسیده اند.
اردبیلی(993ق) درکتاب مجمع الفائده و البرهان بارها تصریح کرده که شهرت عملی ضعف سند را نمی توان جبران کند. او در بحث کفایت غسل از وضو که فقها براساس مرسل محمد بن ابی عمیر آن را فقط در مورد غسل جنابت دانسته اند آن را رد کرده و درمقابل به صحیح حکم بن حکیم و محمد بن مسلم عمل کرده، با آنکه فقیهان از آن اعراض کرده اند. شهید ثانی نیز در بحث«حقّ المارهّ» مرسل محمد بن ابی عمیر را با آنکه شهرت عملی برطبق آن وجود دارد رد کرده و به قواعد کلی دال برمنع حلیت مال مردم تمسک کرده، درحالی که فقها آن را مرسل و درحکم صحیح و یا ضعیف جبران شده به شهرت می دانند. علامه محمد باقر وحید بهبهانی در حاشیه مجمع الفائده و البرهان بارها این مبنای محقق اردبیلی را مناقشه کرده است، چنان که در کنگره اردبیلی نیز مقاله هایی دراین مورد نوشته شده است. پس از اردبیلی سید محمد عاملی(1009ق) و شیخ حسن عاملی(1011ق) نیز شهرت را انکار کردند و بر آن وقعی ننهادند. لذا علامه بهبهانی در حاشیه مدارک الاحکام بارها به این مطلب اشاره کرده است. شهرت از دوره عاملی ها متروک وانهاده شد و با ظهور شیخ بهایی و میر داماد دیگر بار مورد توجه فقها واقع شد و کسی در آن چهار صد سال بدان اعتنا نکرد جز آیت الله خوئی که از سبک و روش شهید ثانی و صاحب مدارک الاحکام متأثر بود و شهرت را هم از نظر صغرا و هم از نظر کبرا به نقد کشید و اعراض اصحاب را موجب وهن حدایث ندانست. (36)
بررسی متن روایات بر اساس قواعد کلی فقه
شهید ثانی متن روایات را با کمک و مطابقت قواعد کلی شناسایی و بررسی می کند. مراد از قواعد کلی کلیاتی است که به اثبات آن در فقه محرز شده و شاید فقیهان آن را به منزله موافقت و مخالفت سنت یاد می کنند. محمد بن ادریس حلی بارها در السرائر قواعد کلی را با عنوان«اصول المذهب» یاد کرده است. برای مثال درباره تحقق نکاح برای شخص سکران و مست، محقق حلی در شرائع می فرماید: «و فی السکران الذی لا یحصّل تردّد أظهره انه لا یصح».شهید ثانی شرط صحت عقد را قصد معنای آن دانسته و به بطلان نکاح در صورتی متعقد شده که سکر موجب بطلان و زوال عقل شود و قصد را ازبین ببرد، همانند سایر عقودی که از مذکر و مؤنث یکسان است. چنین مسئله ای مقتضای قواعد شرعی است، ولی بنابر روایتی اگر بعد از افاقه آن عقد را اجازه دهد، عقد صحیح خواهد بود. محمد بن اسماعیل بن بزیع این حدیث را به گونه صحیح السند روایت کرده است. بنابراین روایت، اگربعد از افاقه عقد را اجازه دهد صحیح خواهد بود. اتفاقاً شیخ طوسی درالنهایه و پیروان او به این حدیث عمل کرده اند. (37) شهید ثانی نیز پس ازنقل آن فرموده که عمل شیخ طوسی بدان به دلیل عذر بوده است؛ چون حدیث صحیح السند است، ولی مخالفت دیگران بدان جهت بوده که این حدیث با قواعد شرعیه مخالفت دارد.(38) نمونه ای دیگر که شهید ثانی در کتاب نکاح ذکر کرده، مسئله ای است که شخصی- چند دختر دارد و یکی رابه تزویج شخصی در آورده و آن گاه درباره آنکه عقد شده اختلاف باشد. در این مورد حدیثی رسیده که بنا برآن اگر مرد دختران را دیده ادعای پدر درست است و اگر آنها را ندیده ادعای پدر کافی نیست و نکاح باطل است. (39)
شهید درباره این مسئله فقها را در سه دسته می داند: دسته ای چون شیخ طوسی و پیروان او که به این حدیث عمل کرده و بر ظاهر آن اگر چه مخالف قواعد کلی جمود نموده اند، عده ای چون محقق حلی و علامه حلی که آن را تنزیل و توجیه نموده اند و عده ای نیز چون ابن ادریس حلی که آن را مطلقاً رد کرده اند و به قواعد کلی مراجعه نموده اند. شهید نیز قواعد کلی را تقریر فرموده و همان عمل ابن ادریس را بهتر شمرده؛ چون عقد بر دختر معینی واقع نشده درحالی که آن، شرط در صحت عقد است. (40)
بازتاب روش شهید ثانی(منتقدان)
به نظر می آید دقت های زیاد شهید ثانی باعث شد فقه دچار محدودیت هایی در دلیل سنت شود؛ همان مطلبی که باعث شد اخباریان به شدت بر مجتهدان و اصولیان تاخت و تاز کنند.الف) اخباریان؛ محدث استرآبادی(1034ق)
پس ازشهادت شهید ثانی در سال 965قمری با فاصله اندکی محدث اخباری ملا امین استرآبادی (1304-1037ق) ظهور کرد. اوکه داماد میرزا محمد استرآبادی(1028ق) بود روش اخباری خود و هجمه و حمله به اصولیان و مجتهدان را شروع کرد. دوران شکوفایی علمی او پس از شهید ثانی بود. وی خصوصاً نوشته های شیخ حسن عاملی را به خوبی ملاحظه می کرد. بنابرآنچه عالمه سید محمد خوانساری در روضات الجنات(41) نقل می کند میرزا محمد علی استرآبادی صاحب منهج المقال درپیدایی افکار محدث استرآبادی تأثیر داشته است. اگر چه بررسی علل پیدایی اخبارها مجالی دیگر می طلبد، به نظر می آید حرکت شهید ثانی در شناسایی سخت گیرانه حدیث باعث شد میرزا محمد علی استرآبادی در رجال خود شیوه خاصی را در پیش گیرد، بلکه این شیوه را ابداع کند و بعدها در دامادش نیز تأثیر بگذارد. میرزا سه کتاب رجالی تألیف کرد: منهج المقال که مفصل ترین کتاب است و به کتاب«رجال کبیر» معروف است، الوسیط که به«ملخص المقال» معروف است و الوجیز کتاب مفصل او که علامه محمد باقر بهبهانی(1205ق) برآن تعلیقه نوشته و به تعلیقه وحید بهبهانی معروف است. استرآبادی در ملخص المقال نصوص رجالی قدما را بسیار ظریفانه دسته بندی و ذکر کرده و آنها را از تکرار پالایش نموده است. همان کتاب متن جامع الرواه محمد بن علی اردبیلی قرار گرفت. شیوه جدیدی که استرآبادی در رجال در پیش گرفت شیوه استفاده از قراین در توثیق راویان بود؛ درست در مقابل همان مطلبی که شهید ثانی در مورد راویان سخت می گرفت. شهید ثانی معتقد بود که توثیق راویان جز با الفاظ خاص آن هم نصوص رجالیان میسر نیست و توثیق به شیوه تکیه بر قراین به وسیله میرزا محمد علی استرآبادی پی ریزی شده و او کتاب منهج المقال را نوشته است. در واقع اولین پیامد شیوه سند شناسی شهید ثانی پیدایی شیوه توثیق راویان بر اساس قراین بود، در حالی که شهید ثانی هیچ گونه قرینه ای را در توثیق راوی دخیل نمی داند. میرزامحمد علی استرآبادی در توثیق راویان بر قراین گوناگون تکیه می کرد و به همین جهت شیخ حسن عاملی(1011ق) در مقدمه کتاب منتفی الجمان ازپدرش تعجب کرده که چگونه عمربن حنظله را ثقه شمرده(42) و در کتاب الرعایه فرموده اگر چه در کتاب های رجالی درباره او توثیقی وارد نشده، من وثاقت او را از جای دیگری به دست آورده ام.او در ذیل حدیث مقبوله عمر بن حنظله فرموده است: اگر چه اصحاب در او به جرح و تعدیل تصریح نکرده اند، حال او نزد من روشن است؛ زیرا توثیق او را از جای دیگری استفاده می شود. به همین دلیل ملا احمد نراقی(1245ق) [حدیث موثق حدیثی که در طریق آن کسی باشد که اصحاب بر توثیق او تصریح کرده اند، ولی عقیده او فاسد است؛ به دلیل پیروی اش از فرق مخالف امامیه اگرچه شیعه باشد و مهم آن است که اصحاب بر توثیق او تصریح کرده باشند؛ چون به توثیق مخالفان اعتباری نیست و درباره عمل بدان شیخ طوسی به آن عمل کرده است، ولی محقق حلی و علامه حلی و پیروان آنها بدان عمل نکرده اند.]
در مستند الشیعه در ذیل حدیث فرموده: اگر چه سیدعلی طباطبایی صاحب ریاض المسائل در آن سلسله سند، مناقشه کرده و آن را ضعیف شمرده، مشکلی در سند آن وجود ندارد؛ چون داوود بن حصین ثقه است و او را به وقف متهم کرده اند، ولی نجاشی او را توثیق کرده است. (43) وعجیب آنکه سید محمد موسی عاملی او را ثقه شمرده و حدیث او را صحیح دانسته است.(44) مرحوم آیت الله خوئی که همچون شهید ثانی بر قراین اعتماد نمی کند در مورد عمر بن حنظله و مقبوله او سخنانش را دارای اضطراب می داند و در کتاب الاجتهاد و التقلید و معجم رجال الحدیث او را ضعیف شمرده و قراین چند گانه دال بر توثیق او را رد کرده است، ولی درمصباح الاصول فرموده چون مورد پذیرش تمام فقهاست لذا بدان عمل می شود. (45)
دو پیامد دیگری که همزمان با پدیده اول خود را نشان داد و آثار منفی آن بدتر از آثار مثبت آن بود پیدایی اخباری ها بود. مسلک اخباری که در این دوره پدید آمد اسم خود را از همان روش محدثان متقدم شیعه همچون کلینی(328ق) و صدوق(381ق) گرفته است، ولی پیروان این مسلک روش تندی را در پیش گرفتند. شاید افراط آنان نتیجه برخی تفریطهای سند شناسی شهید و خصوصاً فرزند و نوه اش بوده باشد. ملا امین استرآبادی در پی مشاهده غربال شدن احادیث و به وسیله شهید ثانی و خصوصاً شیخ حسن عاملی و سید محمد موسوی عاملی به مقابله با مجتهدان و اصولیان پرداخت و بر آنان تا سر حد تکفیر تاخت. از نظر ما او به خاطر پروا از مقام شهادت شهید ثانی نمی توانست به گونه صریح به شهید ثانی انتقاد کند. ازاین رو درصد جسارت بر نمی آمد، ولی با شیخ حسن عاملی و سید محمد موسوی عاملی بلکه با علامه حلی در افتاد. اوعلامه را به دلیل نو آوری هایش کوبید. تنویع حدیث و تألیف در علم اصول گوشه ای از امواج حمله استرآبادی بوده است. استرآبادی خود را از محیط علمی اصفهان و نجف دور کرد تا در مکه و مدینه در محیط سنی ها بتواند فراغت خاص و به دور از هیاهوی دیگران شاید دو کتاب خود را بنویسد و اصولیان و مجتهدان را که در رأس آنها علامه حلی و شهید ثانی بودند به باد انتقاد بگیرد. از نظر ما تندروی های برخی اصولیان که یاد کردیم در پیدایی اخباری گری نقشی بسزا داشته است و آن تند روی ها آنان را در ورطه افراط انداخت.
از کتاب های معروف فقهی که اخباریان البته اخباریان میانه رو تألیف کرده اند کتاب الحدائق الناضره تألیف محدث معروف شیخ یوسف بحرانی(1186ق) است. امتیازات کتاب او بر کسی مخفی نیست و فقها در چهار صد سال اخیر همه از آن بهره برده اند و خصوصاً تتبع او در اخبار و روایات و بررسی تصحیفات و تحریفات و حل معضلات روایات و مشکلات متن روایات و خصوصاً حل تعارض و علاج الحدیث شهره آفاق است. بحرانی در بررسی اقوال و ادله اصحاب نهایت اتقان علمی را داشته است، ضمن آنکه اصطلاحات اهل درایه و اصول اصولیان را به شدت و حدت به کار برده، اما در بعدی دیگر به شهید و دو ولد او یعنی شیخ حسن و سید محمد تاخته است. او از آن دو به صاحبان المعالم و المدارک یاد می کند. انتقاد اصلی صاحب الحدائق در این کتاب و نیز در لؤلؤه البحرین ترجمه معالی(46) به همین مطلب برمی گردد که چرا این بزرگواران اعتبار روایت را فقط در گرو سند حدیث می دانند، در حالی که می توانیم از راه های دیگر نیز به صدور و صحت و اعتبار روایت پی برد. او در مقدمه الحدائق الناضره مجموعه ای از قراین را ذکر می کند که این قراین نمی تواند موجب علم به صدور روایت از معصوم شود. البته مخفی نماند که قبل از او شیخ حرعاملی(1104ق) درخاتمه وسائل الشیعه این گونه قراین را ذکر کرده است و نه تنها این حرکت شهید ثانی و پیروان او بازتابی بسیار تند در میان اخباریان داشت بلکه اصولیان نیز غافل از نقادی آن نماندند. چنان که گذشت میرزا محمد علی استرآبادی(1028ق) درمنهج المقال روش شهید را در سخت گیری توثیق راویان مورد انتقاد قرار داد و راه جدیدی را نیز ارائه کرد. البته استرآبادی چون رجالی بود فقط در مورد توثیق راویان با شهید درگیر شد، اما درهمان عصر اصولیان و مجتهدان زبردستی بودند که روش شهید ثانی و پیروان او را تعدیل می کردند. از جمله آنها شیخ بهائی(1030ق) بود. او خود را به گونه مستقیم درگیر اخباری ها نمی کرد؛ چون در ابتدای ظهوراین حرکت بود، ولی با روش شهید ثانی درگیر شد. اودرکتاب مشرق الشمسین(47) فصلی را به ذکر قراین اختصاص داد؛ قرائنی که موجب می شود از وجود آن به صدور حدیث از معصوم پی ببریم. این قراین مورد توجه اخباریان نیز واقع شد و محدث عاملی(1104ق) در خاتمه وسائل الشیعه و شیخ یوسفب بحرانی(1186ق) در مقدمه الحدائق الناضره آن را ذکر کرده اند.
ب) اصولیان
1. شیخ بهائی و میرداماد
محمد بن الحسین بن عبدالصمد عاملی(1030ق) معروف به شیخ بهائی پس از دوره شهید ثانی اولین فقیهی بود که درسند شناسی و راوی شناسی سبک جدید را به کارگرفت. او با تکیه بر قراین در مورد توثیق راویان و خصوصاً صدور روایات کوشید. شیخ بهائی درکتاب مشرق الشمسین مجموعه ای از قراین را ذکر کرده که باعث اطمینان به صدور روایت از معصوم می شود.(48)این قراین که هسته اصلی آن ویژگی های راویان و یا اصول و کتاب هایی بود که روایات را نقل کرده بودند مورد توجه فقها پس از او هم قرار گرفت. محدث عاملی صاحب وسائل الشیعه(1104ق) درخاتمه وسائل الشیعه بخشی از این قراین را ذکر کرده، بلکه قراین دیگری نیز برآن افزوده است. پس ازاومرحوم شیخ یوسف بحرانی(1186ق) درمقدمه الحدائق الناضره آن قراین را آورده است که در زیر می آید:
یکم. ذکر یک حدیث با چند سند در یک اصل؛
دوم. ذکر حدیث با یک سند در چند اصل؛
سوم. ذکر حدیث در جوامع سه گانه متقدمان؛
چهارم. نقل حدیث به وسیله اصحاب اجماع؛
پنجم . عرضه حدیث برامام معصوم؛
ششم. عمل فقها به روایت؛
هفتم. عمل فقهایی مثل سید مرتضی و ابن ادریس به خبر و حدیث؛
هشتم. نقل حدیث مرسل به وسیله محمد بن ابی عمیر و اصحاب اجماع.
شیخ بهائی پایه گذار گرد آوردن قراین درمورد تقویت روایت بود. او اگر چه به اصطلاحات فقها در دوره متأخر و تنویع حدیث پایبند بود و کتاب الحبل المتین و کتاب مشرق الشمسین را بر همان اساس تألیف و منزلت روایات را معین کرد، ازگردآوری قراین برای اعتبار سازی روایات دریغ نکرد و براین اساس خبر موثق یعنی منقول از راوی غیر دوازده امامی را حجت شمرد
و با این عمل طیف وسیعی از روایات را درمحدوده حجیت گنجانده که از گردونه حجیت خارج شده بودند. وی فتاوای خاص در فقه نیز دارد، از جمله در بیان استحباب سوره از شیخ طوسی در نهایه و ابن جنید و سلار و محقق در المعتبر و علامه حلی در منتهی المطلب پیروی کرده، ولی ازفتوای مشهور خارج نمی شود. او در الحبل المتین نوشته:
واعلم أن الاحادیث الداله علی الاستحباب و ان کانت أصح سنداً و أوضح دلاله إلا أن الا ولی عدم الخروج عمّا علیه معظم الأصحاب. (49)
چنان که پیداست وی درباره سند روایات بسیار دقت داشت که از اصطلاحات علامه حلی و فقهای پس از وی پا را فراتر نگذارد، ولی در اعتبار روایات برنکاتی تأکید دارد. او برمراسیل صدوق در اوایل الحبل المتین اصرار کرده است، همان طور که درباره اعتبار مراسیل محمد بن ابی عمیر بلکه اصحاب اجماع پا فشرده است. او در مشرق الشمسین تصریح می کند که مرسلات محمد بن ابی عمیر حجت است، درحالی که شهید و اصحاب او به شدت با روایت مرسل برخورد کرده اند. به هر حال نگرش شیخ بهائی باعث شد تا فقیهانی که دراصفهان رشد کرده بودند به سمت و سویی بروند که شیخ الطائفه در کتاب های روایی خود رفته بود و خبر محفوف به قراین را حجت بدانند.
2. علامه محمد باقر استرآبادی(میرداماد)
او در فقه در زمره فقیهان است. آرای او در بحث رضاع مطرح است. او اصرار داشت که روایات ابراهیم بن هاشم را صحیح بداند، درحالی که شهید برحسنه بودن آنها اصرارمی کرده است؛ بدان دلیل که ایشان مجموعه ای از قراین درباره ابراهیم بن هاشم را باعث توثیق اومی شمارد.3. آقا جمال خوانساری(1125ق)
صاحب کتاب الحواشی علی الروضه دراین حاشیه حدیثی رجالی از شهید ثانی را مورد نقد قرارداده است. درمقاله ای مستقل در شماره 26-25 از مجله فقه، اختلافات مبانی او با شهید ثانی بررسی شده است. عنوان مقاله وثوق صدوری و وثوق سندی است. شهید ثانی فقیهی سند محور و آقا جمال خوانساری فقیهی صدور محور بوده اند.4. وحید بهبهانی
نویسنده کتاب الفوائد الحائریه نیز با مکتب حدیثی شهید ثانی مقابله می کرد. او به نقد سر سخت اخباری گری و سخت گیری افراطی در پذیرش روایات پرداخت، همان طور که رساله های گوناگونی را در رد اخباریان نوشت، رساله هایی را درنقد روش شهید و پیروان او تحریر کرد و روش اعتماد بر قراین در تصحیح حدیث را پایدار نمود. وی مدعی شد که اعتبار سندی تنها راه اعتبار حدیث آن نیست، بلکه راه های گوناگونی وجود دارد که آنها را درالفوائد الحائریه آورده است.(50) وحید بهبهانی برخی آرای شهید و پیروان او روایاتی همچون بی اعتنایی به شهرت روایی و عملی و نیز رد روایات موثق را نقد جدی می کرد و همان انتقاد مکرر محدث بحرانی در الحدائق الناظره و لؤلؤه البحرین را واگویی می نمود؛ اصولیان به هر روایتی استشهاد می کنند که به نفعشان باشد آنان سند آن را تصحیح می کنند و هر جا روایتی به ضرر آنها و برخلاف مراد آنها باشد در آن مناقشه می کنند. این عمل بسیاری از اوقات درباره یک روایت حتی از امام صادق(ع) است. علامه وحید بهبهانی این شیوه افراطی در پذیرش احادیث را که پس از صاحب معالم و همچنین صاحب مدارک شایع شده بود، برخلاف مبنای پذیرفته عالمان و فقیهان و محققان شیعه می دانست، آن گونه که اکثریت به حجیت خبر موثوق به معتقد هستند؛ تفاوت نمی کند این وثوق از راه وثاقت راوی به دست آمده باشد یا از راه قراین دیگر. به همین جهت مرحوم علامه وحید بهبهانی بر منهج المقال استرآبادی و مدارک الاحکام تعلیقه دارد. او در تعلیقه خود بر منهج المقال در گرد آوری و توثیق راویان کوشیده، همان طور که درتعلیقه اش برمدراک الاحکام در مورد تضعیف بسیاری از راویان و نقد روایات تجدید نظر نموده و آن را نقادی کرده است. همین عمل را درحاشیه مجمع الفائده و البرهان انجام داده که از شهید ثانی متأثراست.او درعبارتی از کتاب الفوائد الحائریه می نویسد:
ثم اعلم أنه قد شاع بعد صاحبی المعالم و المدارک انهم یطرحون أخبارنا المعتبره التبی اعتبرها فقها ئنا القدماء بل و المتأخرون أیضاً کما بینته أثبته فی التعلیقه- طرحاً کثیراً سبب انهم لا یعتبرون من الامارات البرجالیه سوی التوثیق و قلیل من اسباب الحسن و بسبب ذلک اختل اوضاع فقهم وفتاواهم و صار بنائهم علی عدم ثبوت المسائل الفقهیه غالباً و ذلک فاسد لان...
و هذه الاساب اعتبرها الفقهاء فی کتبهم الاستدلالیه و اهل الرجال فی علم الرجال فلابد من معرفتها و ملاحظتها لئلا یطرح الاخبار المعتبره الکثیره و لا یخالف طریقه فقهاء الشیعه القدماء و المتأخرین منهم و لا یبقی فی التحیه و التردد فی معظم المسائل الفقهیه. (51)
5. ملا احمد نراقی(1425ق)
برخی فرزند فقیه بر جسته ملامهدی نراقی(1206ق) صاحب کتاب مستندالشیعه و اللوامع در فقه را از شاگردان وحید بهبهای یاد کرده اند، درحالی که وی برخلاف پدرش مهدی از شاگردان وحید بهبهانی نبوده است. از آن دو به«نراقیین» نیز تعبیر می کنند. ملا احمد نراقی استاد شیخ اعظم انصاری بود و شیخ سه سال از محضر او بهره مند شد. احمد درعوائد الایام رساله ای در حجیت خبر واحد دارد و معتقد است هر چه در کتب حدیثی مشهور وجود دارد معتبر است مگر احادیثی که مخالف مشهورباشد. شیخ انصاری درباره نظریه او فرموده:و اما القائلون بالاعتبار فهم مختلفون من جهه انّ المعتبر منها کل ما فی الکتب المعتبره کما یحکی عن بعض الاخباریین أیضاً و تبعهم بعض المعاصرین من الا صولیین(52) بعداستثناء ما کان مخالفاً للمشهور. (53)
ملا احمد نراقی حاشیه ای برالروضه البهیه دارد که در آنجا بسیاری از آرا و مبانی شهید ثانی را نقد کرده است. رجالیان(میرزا محمد علی استرآبادی(1028ق) نخستین کس از طائفه رجالیان است که به روش شهید ثانی و فرزندان او انتقاد می کرده است. عدول از روش شهید و ابداع روش جدیدی در علم رجال موجب شد تا سبکی جدید در رجال بر روی فقها گشوده شود. او در رجال خود برای توثیق راویان از قراین بهره مند می شد و قراین را نیز درتوثیق راویان دخیل می دانست.استرآبادی با نگارش کتاب منهج المقال باعث شد بسیاری از راویان مهمل و مجهول که فقیهان آنها را به دلیل عدم ذکر نامشان درکتاب های رجال ضعیف شمرده اند از حیطه جهالت و اهمال خارج کند و اسباب توثیق اینان را فراهم آورد. او دراین زمینه در گرد آوری قراین کوشید و کتاب منهج المقال را تألیف کرد.
پی نوشت ها :
1. تحریرات فی الاصول، ج 6، ص 390؛ الحدائق الناضره، ج 1، ص 14؛ ولایت فقیه در اسلام، ج 1، ص 252.
2. مسالک الافهام، ج 6، ص 44.
3. همان، ص 45.
4. صاحب الحدائق الناضره و علامه خواجوئی در حاشیه مشرق الشمسین برصحیح بودن حدیث او اصرار دارند.
5. مسالک الافهام، ج 8، ص 15.
6. همان، ج 9، ص 76.
7. همان، ج 10، ص 20.
8. توضیح المقال، ص 245؛ مقیاس الهدایة، ج 1، ص 155؛ معجم مصطلحات الرجال و الدرایه، ص 87.
9. معالم الاصول، ص 200.
10. مسالک الافهام، ج 7، ص 1065.
11. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 352؛ وسائل الشیعه، ج 12، ص 206.
12. تحریر الاحکام، ج 1، ص 162.
13. مسالک الافهام، ج 3، ص 138.
14. نهایه المرام، ج 1، ص 133.
15. وسائل الشیعه، ج 16، ص 605.
16. نهایة المرام، ج 1، ص 211.
17. منتقی الجمان، ج 1، ص 40؛ الطهاره، ح 1، ص 322(شیخ انصاری)؛ الحدائق الناضره، ج 1،ص 479؛ ج 23، ص 625.
18. الرعایه، ص 169.
19. مسالک الافهام، ج 6، ص 128، 222، ج 10، ص 532؛ ج 13، ص 71؛ ج 15، ص 357؛ ج 8، ص 85 ، ج 9، ص 303؛ ج 10، ص 103و 332؛ ج 12، ص 523؛ ج 14، ص 345 ،368و 483؛ ج 15، ص 389؛ ج 8، ص 312؛ ج 10، ص 662؛ ج 15، ص 503.
20. مسالک الافهام، ج 6، ص 128و 222؛ ج 10، ص 532؛ ج 13، ص 71؛ ج 15،ص 357؛ ج8 ، ص 85؛ج9،ص303؛ج10،ص103و332؛ج12،ص523؛ج14،ص345و 368و483؛ج15،ص 389؛ ج 8، ص 312؛ ج 10، ص 462؛ ج 15، ص 502؛ الروضه، ج 9، ص 109؛ ج 10، ص 143و168.
21. وسائل الشیعه، ج 15، ص 20.
22. نهایة المرام، ج 1،ص 403؛ مدارک الاحکام، ج 6، ص 174؛ ج 5، ص 61.
23. غایة المراد، ج 1، ص 338؛ کشف الرموز، ج 12، ص 534.
24. زبدة البیان، ص 455؛ معجم الفائده و البرهان، ج 7، ص 30؛ ریاض المسائل، ج 2، ص 53؛ معجم رجال الحدیث، ج 17، ص 173؛ مبانی تکمله المنهاج، ج 2، ص 162؛ الحدائق الناضره ، ج 22، ص 396؛ الفوائد الرجالیه، ج 4، ص 138.
25. العدة فی اصول الفقه، ج 1، ص 336.
26. الرعایة، ص 73.
27. معالم الاصول، ص 200.
28. مصباح الاصول، ج 2، ص 200.
29. مقدمه مرآه العقول، ج 2،ص 380و 359؛ الکافی، ج 7، ص 311و 326و 327و 330و 342؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 57؛ تهذیب الاحکام، ج 10، ص 258.
30. الذریعه، ج 2،ص 161.
31. جمع الرجال، ج 5، ص 117.
32. رجال نجاشی، ص 209، 553؛ رجال الشیخ، ص 127؛ الفهرست ص 86،363؛ خلاصه الرجال، ص 91؛ معجم رجال الحدیث، ج 9، ص 173.
33. مسالک الافهام، ج 15، ص 209؛ المبسوط، ج 7، ص 223؛ الخلاف، ج 5، ص 312؛ النهایة، ص 741؛ المهذب، ج 2، ص 501.
34. مسالک الافهام، ج 15، ص 403؛ الکافی، ج 7، ص 330؛ من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 57؛ تهذیب الاحکام، ج 10، ص 258؛ وسائل الشیعه، ج 19، ص 218.
35. المعتبر، ج1 ، ص 29، ذکری الشیعه، ج 1، ص 49.
36. مصباح الفقاهه، ج 1، ص 2؛ مصباح الاصول، ج 2، ص 141؛ قواعد الحدیث، ص 109؛ قواعد الفقیه، ص 64؛ دانش درایة الحدیث، ص 101؛ تحریرات فی الاصول، ج 3،ص 221.
37. النهایة، ص 468؛ المهذب، ج 2، ص 196؛ المقنع، ج 1، ص 102.
38. مسالک الافهام، ج 7، ص 99.
39. الکافی ، ج 5، ص 412؛ من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 267؛ تهذیب الاحکام، ج 7، ص 393؛ وسائل الشیعه، ج 147، ص 222.
40. مسالک الافهام، ج 7، ص 106؛ السرائر، ج 2، ص 573؛ النهایة، ص 468؛ المهذب، ج 2، ص 196؛ الجامع للشرائع، ص 436.
41. روضات الجنات، ج 1،ص 71.
42. منتقی الجمان، ج 1، ص 19.
43. مستند الشیعه، ج 2، ص 516؛ مالک الاصام، ج 2، ص 84.
44. مدارک الاحکام، ج 3، ص 34؛ مناسه الحرام، ج 1، ص 235.
45. مصباح الاصول، ح 3، ص 409؛ معجم رجال الحدیث، ج 7، ص 97و ر. ک: بحوث فی الاصول، ج 7، ص 370؛ دانش درایه الحدیث، ص 170.
46. لؤلؤة البحرین، ص 41.
47. مشرق الشمسین، ص 79.
48. مشرق الشمسین، ص 79.
49. الحبل المتین، ج 2، ص 360(چاپ جدید).
50. الفواد الحائریه، ص 141و 487و 223.
51. الفوائد الحائریه، ص 224.
52. وسائل الشیعه، ج 18، ص 52و 75؛ الحدائق الناضره، ج 1، ص 25؛ هدایة الابرار، شیخ حسن کرکی، ص 17.
53. فوائد الاصول، ج 1، ص 241.