نویسنده: محمود زمانی
مطالعهی تاریخ جهان اسلام نشان از بحرانهای داخلی و خارجی متعددی دارد که در پی عوامل داخلی و خارجی مختلفی شکل گرفت. به خصوص با سقوط پی در پی قدرت عثمانی و ایران در رویارویی با امپراتوری اروپا، ضرورت مداوم بررسی مجدد اندیشهها و تفکرات اساسی اسلام مطرح شد. در برابر مسائل گریبانگیر جهان اسلام، برخی راه را در گرایش به غرب و عدهای در بازگشت به اسلام و اصول بنیادینش جستوجو کردند. دستهی دوم بر این باور بودند برای حل عقبماندگی جهان اسلام، باید به پیراستن عقیدهی مسلمانان از خرافات و بدعتها و بازگشت به اصل خویش و وحدت و همبستگی مسلمانان همت گماشت. بنابراین ایدهی اتحاد اسلامی، ایدهی آشنایی میان اصلاحگران و اسلامگرایان است. نوشتار مزبور مروری دارد بر ایدهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین اسدآبادی.
افغانستان، عراق، عثمانی، مصر و هند آگاه بود. پس از آشنایی با فرهنگ و تمدن جدید غرب، در سال 1871 میلادی، برای بار دوم به قاهره رفت. این دوره از زندگی او مصادف با نقش برجستهی او در پیدایش نهضت ضداستعماری مصر و احیاگری اسلامی است.
بافت موقعیتی و تاریخی که سید جمال در آن میزیست یکی از حساسترین ادوار جهان اسلام محسوب میشود. دولت عثمانی با اینکه سمبل جامعی از وحدت جهان اسلام به شمار میآمد، در مرکز خود دچار سستی شدیدی شده بود و مشکلات و اختلافات بسیاری، نقاط پیرامونی آن را فراگرفته بود. از سوی دیگر، اروپاییان در تکاپوی سیطره بر منطقه و تقسیم بازماندهی دولت عثمانی بین خود بودند. این امر دگرگونیهای شدیدی در معادلات سیاسی، تغییرات در جغرافیای منطقه و همچنین وقوع تحولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به همراه داشت.[1]
سید جمال با مشاهدهی سرزمینهای اسلامی، دردهای گریبانگیر جهان اسلام را شامل مواردی چون استبداد حاکم، جهالت و بیخبری تودهی مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن، نفوذ عقاید خرافی در اندیشهی مسلمانان و دور شدن از اسلام نخستین، جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیرمذهبی و نفوذ استعمار غربی عنوان کرد.[2] اما از نظر او مهمترین درد جوامع اسلامی استبداد داخلی و استعمار خارجی است. این مسائل نیازمند کنکاش و مطالعه در جهت یافتن درمان آن بود.
سید جمال در ابتدا مخاطبان خود را حکومتها قرار داد و در این راستا نیز ملاقاتهای چندی با حاکمان وقت خود، همچون ناصرالدینشاه یا سلطان عبدالحمید، انجام داد؛ اما به تدریج از آنان نومید شد و خود آنان را نیز مانعی در جهت پیشرفت مسلمین دانست. این امر موجب شد تا نظریهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین از اتحاد دولتهای اسلامی به سوی اتحاد امت اسلامی چرخش نماید.
نقطهی تمایز سید جمال از دیگر متفکران این بود که او اندیشهی خود را در عرصهی عمل صیقل داد. این دیدگاه از این حیث دارای ارزش و اهمیت است که از طریق تجربه و برخورد مستقیم وی با واقعیتها و تعامل زنده و پویای با میدان گستردهی مبارزه، شکل گرفته بود. در این راستا، سفرهای متعدد وی به سرزمینهای اسلامی، به دریافت او از وضعیت موجود جهان اسلام و شکلگیری مسئله کمک کرد. پرسش از چرایی این مسئله او را به راهحلهای متعددی سوق داد:
1. مبارزه با خودکامگی مستبدان از طریق آگاه کردن مردم به اینکه مبارزهی سیاسی یک وظیفهی شرعی و مذهبی است.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید.
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات. از نظر وی، بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین به معنای بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیرهی سلف صالح است.
4. ایمان و اعتماد به مکتب و اینکه اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک نظام اعتقادی، مسلمانان را رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد.
5. مبارزه با استعمار خارجی، اعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.
6. اتحاد اسلام.
7. دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعهی اسلامی.
8. مبارزه با خودباختگی در برابر غرب.[3]
میان راهحلهای مورد نظر سید جمالالدین، ایدهی اتحاد اسلامی، به دلیل شمولیت محتوا و معنا و تأکید این نوشتار، مورد بررسی قرار میگیرد.
ایدهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین را باید در پاسخ به چگونگی برونرفت از وضعیت نامطلوب جهان اسلام دانست. در این وضعیت، جهان اسلام در برابر غرب به شدت از هم گسیخته و دچار ضعف و زوالی بنیادین بود. استعمار انگلستان بر سراسر این منطقه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تسلط داشت و مسئلهی رویارویی با آن، به عنوان حامی بزرگ استبداد و فساد سیاسی در این جوامع، ضروری به نظر میرسید. بنابراین سید جمال وحدت اسلامی را به مثابهی راهحلی برای این مسئله تشخیص داد. هرچند مقصود و هدف سید جمالالدین از این ایده، تشکیل یک حکومت واحد اسلامی نبود، بلکه از نظر وی، آشنایی به اوضاع و احوال یکدیگر و همکاری، مهم به نظر میرسید.[7]
سید جمال با بررسی تاریخ اسلام، چرایی ضعف جهان اسلام را تفرقه دانست؛ روندی که با جنگهای خانمانسوز درونی، به کاهش توان جهان اسلام منجر و باعث شده بود تا در رویارویی پارهپارههای جهان اسلام با استعمار، شکست از آن مسلمین شود:
مسلمانان اتفاق کردند که اتحاد و اتفاق با یکدیگر نداشته باشند. دریغا که هر یک مانند خوره همدیگر را میخورند، تیشه به ریشهی هستی خود میزنند! برای خرسندی دشمنان محمد (صلی الله علیه و آله)پشت به قبله کنند! قرآن مجید را ندیده انگارند! غربزدگی را سرمایهی افتخار خود و خاندانشان پندارند! [8]
ایدهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین را باید در پاسخ به چگونگی برونرفت از وضعیت نامطلوب جهان اسلام دانست. در این وضعیت، جهان اسلام در برابر غرب به شدت از هم گسیخته و دچار ضعف و زوالی بنیادین بود. استعمار انگلستان بر سراسر این منطقه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تسلط داشت و مسئلهی رویارویی با آن به عنوان حامی بزرگ استبداد و فساد سیاسی در این جوامع ضروری به نظر میرسید.
سید جمال چرایی تفرقه و جدایی و برقرار نبودن ارتباط میان مسلمانان را در عدم ارتباط رهبران و علمای اسلام با هم و جدایی آنها از یکدیگر میدانست:
علمای اسلام، که برای حفظ عقاید اسلامی و هدایت مردم به سوی آن عقاید و ایمان تلاش میکنند، در میان خود ارتباط نزدیکی با هم ندارند. مثلاً عالم مسلمان ترکی از حال عالم مسلمان حجازی بیخبر است. همین طور میان علمای سایر کشورهای اسلامی هم ارتباط و نزدیکی نیست [9]
بنابراین با احیای وحدت ادوار نخستین، قدرت به این جوامع بازمیگشت و توان مقابله با استعمار نیز پیدا میشد. آنچه میتواند موجد اتحاد باشد عقیده است و قرآن نیز آنان را به هم پیوند میدهد[10] و چنین وحدتی خاستگاه قدرت است؛[11] چنانچه در نظرگاه سید، اتحاد اسلامی برتری را برای مسلمین به دنبال خواهد داشت:
هر گاه امتی را دیدی که افرادش به وحدت و یگانگی تمایل دارند، به آن امت مژده بده که خداوند در جهان آفرینش برای آن امت، آقایی و والایی و برتری بر سایر ملتها مقدر کرده است. [12] بنابراین سید جمالالدین دین را اساس قدرت و مدنیت مسلمانان دانست.
1. پیوستگی سرزمینهای اسلامی از ادرنه تا پیشاور (به همین جهت، همواره با خود یک گوی کرهی زمین به همراه داشت).
2. پیامهای وحدتبخش قرآن و عقاید مشترک مسلمانان.
3. توسعهی کمّی و کیفی مسلمانان.
بدین سان، در نظر وی، مسلمانان با وجود تواناییهای امت اسلامی، باید در برابر تهاجم بیامان دشمن همچون سدی استوار متحد باشند. آنچه موجب شگفتی سید جمال بود، عدم استفادهی مسلمانان از این تواناییها بود و به همین دلیل نیز آنان را سخت مورد سرزنش قرار میداد.
او این پایهها را درون دین میجست. او در این راه معتقد به بازگشت به اسلام نخستین، یعنی دور ریختن خرافات و پیرایهها و بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیرهی سلف صالح، به عنوان راهحلی برای پیشرفت مسلمین، بود. این مسئله در نوشتارهای او و به خصوص در «عروهالوثقی» مورد توجه بود. شناساندن اسلام ناب و زدودن خرافات و عقاید نادرست از باورهای مسلمانان، مؤلفههای مورد تأکید وی در این روزنامه بود. به نظر سید، مسلمانی که بدین سان از بند خرافات و تعصبهای ناروا رها میشود و به حقایق دینی خود آگاهی مییابد و امکانات جدید آن را درمییابد، نه فقط تعدی غیرانسانی را به شخصیت خود نمیپذیرد، بلکه در عمل، به اتحاد با برادران مسلمان خود شائق میشود و از این رهگذر اسلام را به عالیترین درجهی قدرت میرساند.[13]
بر مبنای این تفکر، او به مسلمانان اصرار میکرد تعصبات خشک خود، از جمله تعصبات نژادی را به سود تعصب دینی کنار بگذارند، زیرا بهترین رابطه، رابطهی دینی است و قدرت اسلامی هم ناشی از تعصبات اعتقادی است. او معتقد است تعصب بد نیست و مانند هر چیز دیگر افراط، تفریط و اعتدال دارد. تعصب به معنی تصلب و غیرت حمایت از معتقدات معقول و منطقی است که از نظر وی، مثبت و مطلوب است و دارای مزایای بسیار است. با این حال، سید جمال، کشورهای اسلامی را به حفظ منافع ملی خود با همسایگانی که ادیان مختلف دارند توصیه میکرد، زیرا مصالح آنها در هم گره خورده است.[14]
سید جمال در ابتدا مخاطبان خود را حکومتها قرار داد و در این راستا نیز ملاقاتهای چندی با حاکمان وقت خود، همچون ناصرالدینشاه یا سلطان عبدالحمید، انجام داد؛ اما به تدریج از آنان نومید شد و خود آنان را نیز مانعی در جهت پیشرفت مسلمین دانست. این امر موجب شد تا نظریهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین از اتحاد دولتها اسلامی به سوی اتحاد امت اسلامی چرخش نماید.[15]
منابع :
1. میلاد زکی و محمد جمعه امینی، تحولات و خط سیر اندیشهی اسلامی معاصر، فصلنامهی علوم سیاسی، تابستان 1381، شمارهی 18، ص 226.
2. محمدجواد صاحبی، اندیشهی اصلاحی در نهضتهای اسلامی، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1376، ص 125.
3.مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، تهران، صدرا، چاپ بیستوسوم، 1389، صص 20 تا 29.
4. محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین، قم، دارالتبلیغ، 1350، ص 85.
5. همان، ص 105.
6. حمید عنایت، اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1389، ص 81.
7. مرتضی مدرسی چهاردهی، سید جمالالدین و اندیشههای او، چاپ سوم، پرستو، 1347، ص 310.
8. همان، ص 3.
9. سید جمالالدین اسدآبادی، العروهالوثقی، ترجمهی زینالعابدین کاظمی، تهران، انتشارات حجر، بیتا، ج 1، ص 171.
10.سید جمالالدین اسدآبادی، العروهالوثقی، به کوشش سید هادی خسروشاهی، تهران، نشر کلبه شروق، 1379، ص 94.
11. همان، ص 140.
12. همان، ص 190.
13. همان، ص 19.
14. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، تهران، صدرا، چاپ بیستوسوم، 1389، ص 51 تا 53.
15. محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین، قم، دارالتبلیغ، 1350، ص 198.
منبع : برهان
سید جمال و تعریف مسئله
سید جمالالدین اسدآبادی (1217ـ1275هـ.ش، 1838ـ1897م.) از جملهی احیاگران مسلمان است که حوزهی فکری اهل سنت را نیز در دوران معاصر دگرگون ساخت. او بخش بیشتری از عمر خود را در سفر گذراند و از وضعیت کشورهایی چون ایران،افغانستان، عراق، عثمانی، مصر و هند آگاه بود. پس از آشنایی با فرهنگ و تمدن جدید غرب، در سال 1871 میلادی، برای بار دوم به قاهره رفت. این دوره از زندگی او مصادف با نقش برجستهی او در پیدایش نهضت ضداستعماری مصر و احیاگری اسلامی است.
بافت موقعیتی و تاریخی که سید جمال در آن میزیست یکی از حساسترین ادوار جهان اسلام محسوب میشود. دولت عثمانی با اینکه سمبل جامعی از وحدت جهان اسلام به شمار میآمد، در مرکز خود دچار سستی شدیدی شده بود و مشکلات و اختلافات بسیاری، نقاط پیرامونی آن را فراگرفته بود. از سوی دیگر، اروپاییان در تکاپوی سیطره بر منطقه و تقسیم بازماندهی دولت عثمانی بین خود بودند. این امر دگرگونیهای شدیدی در معادلات سیاسی، تغییرات در جغرافیای منطقه و همچنین وقوع تحولات سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی به همراه داشت.[1]
سید جمال با مشاهدهی سرزمینهای اسلامی، دردهای گریبانگیر جهان اسلام را شامل مواردی چون استبداد حاکم، جهالت و بیخبری تودهی مسلمان و عقب ماندن آنها از کاروان علم و تمدن، نفوذ عقاید خرافی در اندیشهی مسلمانان و دور شدن از اسلام نخستین، جدایی و تفرقه میان مسلمانان به عناوین مذهبی و غیرمذهبی و نفوذ استعمار غربی عنوان کرد.[2] اما از نظر او مهمترین درد جوامع اسلامی استبداد داخلی و استعمار خارجی است. این مسائل نیازمند کنکاش و مطالعه در جهت یافتن درمان آن بود.
سید جمال در ابتدا مخاطبان خود را حکومتها قرار داد و در این راستا نیز ملاقاتهای چندی با حاکمان وقت خود، همچون ناصرالدینشاه یا سلطان عبدالحمید، انجام داد؛ اما به تدریج از آنان نومید شد و خود آنان را نیز مانعی در جهت پیشرفت مسلمین دانست. این امر موجب شد تا نظریهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین از اتحاد دولتهای اسلامی به سوی اتحاد امت اسلامی چرخش نماید.
نقطهی تمایز سید جمال از دیگر متفکران این بود که او اندیشهی خود را در عرصهی عمل صیقل داد. این دیدگاه از این حیث دارای ارزش و اهمیت است که از طریق تجربه و برخورد مستقیم وی با واقعیتها و تعامل زنده و پویای با میدان گستردهی مبارزه، شکل گرفته بود. در این راستا، سفرهای متعدد وی به سرزمینهای اسلامی، به دریافت او از وضعیت موجود جهان اسلام و شکلگیری مسئله کمک کرد. پرسش از چرایی این مسئله او را به راهحلهای متعددی سوق داد:
1. مبارزه با خودکامگی مستبدان از طریق آگاه کردن مردم به اینکه مبارزهی سیاسی یک وظیفهی شرعی و مذهبی است.
2. مجهز شدن به علوم و فنون جدید.
3. بازگشت به اسلام نخستین و دور ریختن خرافات. از نظر وی، بازگشت مسلمانان به اسلام نخستین به معنای بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیرهی سلف صالح است.
4. ایمان و اعتماد به مکتب و اینکه اسلام قادر است به عنوان یک مکتب و یک نظام اعتقادی، مسلمانان را رهایی بخشد و به استبداد داخلی و استعمار خارجی پایان دهد.
5. مبارزه با استعمار خارجی، اعم از استعمار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی.
6. اتحاد اسلام.
7. دمیدن روح مبارزه و جهاد به کالبد نیمهجان جامعهی اسلامی.
8. مبارزه با خودباختگی در برابر غرب.[3]
میان راهحلهای مورد نظر سید جمالالدین، ایدهی اتحاد اسلامی، به دلیل شمولیت محتوا و معنا و تأکید این نوشتار، مورد بررسی قرار میگیرد.
ایدهی اتحاد اسلامی
نخستین کسی که در تاریخ جدید به گونهای آشکارا ایدهی «وحدت اسلامی» را طرح کرد «نادرشاه افشار» بود.[4] ولی بعد از نامهها و اسناد نادری، مقالات سید جمالالدین اسدآبادی در «عروهالوثقی» کاملترین و رساترین مفسر روح اندیشهی اتحاد اسلامی است.[5] ظرف و زمینهی فکریای که سید جمال در آن رشد و تکامل یافت دچار دردی بود که سید داروی آن را در اتحاد اسلامی میدید. سید جمال، که وحدت جهانی اسلام را به عنوان مهمترین هدف خود برشمرده بود، تلاش فراوانی برای وحدت شیعه و سنی کرد. برخی تلاش سید جمال را به این دلیل پیگیر و یکدلتر میدانند که پیشینهی تعلیم و تربیت او در مذهب شیعه و سنی ریشه داشت و از آنجا که وطن خاصی برای خود نپذیرفته بود، میتوانست منادی و مبلغ تسامح و سعهی صدر در مسائل دینی و عقیدتی باشد.ی[6]ایدهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین را باید در پاسخ به چگونگی برونرفت از وضعیت نامطلوب جهان اسلام دانست. در این وضعیت، جهان اسلام در برابر غرب به شدت از هم گسیخته و دچار ضعف و زوالی بنیادین بود. استعمار انگلستان بر سراسر این منطقه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تسلط داشت و مسئلهی رویارویی با آن، به عنوان حامی بزرگ استبداد و فساد سیاسی در این جوامع، ضروری به نظر میرسید. بنابراین سید جمال وحدت اسلامی را به مثابهی راهحلی برای این مسئله تشخیص داد. هرچند مقصود و هدف سید جمالالدین از این ایده، تشکیل یک حکومت واحد اسلامی نبود، بلکه از نظر وی، آشنایی به اوضاع و احوال یکدیگر و همکاری، مهم به نظر میرسید.[7]
سید جمال با بررسی تاریخ اسلام، چرایی ضعف جهان اسلام را تفرقه دانست؛ روندی که با جنگهای خانمانسوز درونی، به کاهش توان جهان اسلام منجر و باعث شده بود تا در رویارویی پارهپارههای جهان اسلام با استعمار، شکست از آن مسلمین شود:
مسلمانان اتفاق کردند که اتحاد و اتفاق با یکدیگر نداشته باشند. دریغا که هر یک مانند خوره همدیگر را میخورند، تیشه به ریشهی هستی خود میزنند! برای خرسندی دشمنان محمد (صلی الله علیه و آله)پشت به قبله کنند! قرآن مجید را ندیده انگارند! غربزدگی را سرمایهی افتخار خود و خاندانشان پندارند! [8]
ایدهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین را باید در پاسخ به چگونگی برونرفت از وضعیت نامطلوب جهان اسلام دانست. در این وضعیت، جهان اسلام در برابر غرب به شدت از هم گسیخته و دچار ضعف و زوالی بنیادین بود. استعمار انگلستان بر سراسر این منطقه، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، تسلط داشت و مسئلهی رویارویی با آن به عنوان حامی بزرگ استبداد و فساد سیاسی در این جوامع ضروری به نظر میرسید.
سید جمال چرایی تفرقه و جدایی و برقرار نبودن ارتباط میان مسلمانان را در عدم ارتباط رهبران و علمای اسلام با هم و جدایی آنها از یکدیگر میدانست:
علمای اسلام، که برای حفظ عقاید اسلامی و هدایت مردم به سوی آن عقاید و ایمان تلاش میکنند، در میان خود ارتباط نزدیکی با هم ندارند. مثلاً عالم مسلمان ترکی از حال عالم مسلمان حجازی بیخبر است. همین طور میان علمای سایر کشورهای اسلامی هم ارتباط و نزدیکی نیست [9]
بنابراین با احیای وحدت ادوار نخستین، قدرت به این جوامع بازمیگشت و توان مقابله با استعمار نیز پیدا میشد. آنچه میتواند موجد اتحاد باشد عقیده است و قرآن نیز آنان را به هم پیوند میدهد[10] و چنین وحدتی خاستگاه قدرت است؛[11] چنانچه در نظرگاه سید، اتحاد اسلامی برتری را برای مسلمین به دنبال خواهد داشت:
هر گاه امتی را دیدی که افرادش به وحدت و یگانگی تمایل دارند، به آن امت مژده بده که خداوند در جهان آفرینش برای آن امت، آقایی و والایی و برتری بر سایر ملتها مقدر کرده است. [12] بنابراین سید جمالالدین دین را اساس قدرت و مدنیت مسلمانان دانست.
اصول و مبانی اتحاد اسلامی
سید جمال معتقد بود با وجود اختلاف و افتراقی که بین مسلمانها ایجاد شده است، باز هم برای ایجاد اتحاد بین ملل مسلمان، پایههایی محکم وجوددارد. این تواناییها در منظر او عبارتاند از:1. پیوستگی سرزمینهای اسلامی از ادرنه تا پیشاور (به همین جهت، همواره با خود یک گوی کرهی زمین به همراه داشت).
2. پیامهای وحدتبخش قرآن و عقاید مشترک مسلمانان.
3. توسعهی کمّی و کیفی مسلمانان.
بدین سان، در نظر وی، مسلمانان با وجود تواناییهای امت اسلامی، باید در برابر تهاجم بیامان دشمن همچون سدی استوار متحد باشند. آنچه موجب شگفتی سید جمال بود، عدم استفادهی مسلمانان از این تواناییها بود و به همین دلیل نیز آنان را سخت مورد سرزنش قرار میداد.
او این پایهها را درون دین میجست. او در این راه معتقد به بازگشت به اسلام نخستین، یعنی دور ریختن خرافات و پیرایهها و بازگشت به قرآن و سنت معتبر و سیرهی سلف صالح، به عنوان راهحلی برای پیشرفت مسلمین، بود. این مسئله در نوشتارهای او و به خصوص در «عروهالوثقی» مورد توجه بود. شناساندن اسلام ناب و زدودن خرافات و عقاید نادرست از باورهای مسلمانان، مؤلفههای مورد تأکید وی در این روزنامه بود. به نظر سید، مسلمانی که بدین سان از بند خرافات و تعصبهای ناروا رها میشود و به حقایق دینی خود آگاهی مییابد و امکانات جدید آن را درمییابد، نه فقط تعدی غیرانسانی را به شخصیت خود نمیپذیرد، بلکه در عمل، به اتحاد با برادران مسلمان خود شائق میشود و از این رهگذر اسلام را به عالیترین درجهی قدرت میرساند.[13]
بر مبنای این تفکر، او به مسلمانان اصرار میکرد تعصبات خشک خود، از جمله تعصبات نژادی را به سود تعصب دینی کنار بگذارند، زیرا بهترین رابطه، رابطهی دینی است و قدرت اسلامی هم ناشی از تعصبات اعتقادی است. او معتقد است تعصب بد نیست و مانند هر چیز دیگر افراط، تفریط و اعتدال دارد. تعصب به معنی تصلب و غیرت حمایت از معتقدات معقول و منطقی است که از نظر وی، مثبت و مطلوب است و دارای مزایای بسیار است. با این حال، سید جمال، کشورهای اسلامی را به حفظ منافع ملی خود با همسایگانی که ادیان مختلف دارند توصیه میکرد، زیرا مصالح آنها در هم گره خورده است.[14]
سید جمال در ابتدا مخاطبان خود را حکومتها قرار داد و در این راستا نیز ملاقاتهای چندی با حاکمان وقت خود، همچون ناصرالدینشاه یا سلطان عبدالحمید، انجام داد؛ اما به تدریج از آنان نومید شد و خود آنان را نیز مانعی در جهت پیشرفت مسلمین دانست. این امر موجب شد تا نظریهی اتحاد اسلامی سید جمالالدین از اتحاد دولتها اسلامی به سوی اتحاد امت اسلامی چرخش نماید.[15]
سخن آخر
کنکاش در اندیشهی سید نشان میدهد تقابل دو هویت شرقی و غربی و تلاش برای اثبات هویت خودی یا اسلامی، نیازمند دوری از تفرقه و گرایش به همگرایی یا همان اتحاد است که اصولش را اسلام خواهد ساخت. از نظر سید جمالالدین اسدآبادی، هویت جمعی مسلمانان هویتی است که در پی ایدهی اتحاد اسلامی محقق خواهد شد و میتواند به عنوان عامل و کارگزاری مؤثر بر روند تحولات به ایفای نقش بپردازد. سید جمال در تقابل دوگانهی اسلام و غرب، با درهمآمیزی مادیّت غربی و معنویت اسلامی، راه برونرفت از وضعیت نامطلوب جهان اسلام را در بازسازی کنشگران فعالی میداند که روح تغییر در آنها از ذات اسلام برخاسته است. ایدهی اتحاد اسلامی وی، بر بستر دین از اصول و مبانی دینی تغذیه میکند و در روح فردِ انسانی حلول میکند تا موانع پیش روی را به پلههای پرش و ترقی بدل سازد. تلاش وی در جهت اتحاد اسلامی، به بازسازی هویت نوینی از مسلمانان منجر شد، به نحوی که بعدها آثار اندیشهی وی، بر جنبشهای اسلامی محسوس و ملموس گردید.(*)منابع :
1. میلاد زکی و محمد جمعه امینی، تحولات و خط سیر اندیشهی اسلامی معاصر، فصلنامهی علوم سیاسی، تابستان 1381، شمارهی 18، ص 226.
2. محمدجواد صاحبی، اندیشهی اصلاحی در نهضتهای اسلامی، تهران، دفتر تبلیغات اسلامی قم، 1376، ص 125.
3.مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، تهران، صدرا، چاپ بیستوسوم، 1389، صص 20 تا 29.
4. محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین، قم، دارالتبلیغ، 1350، ص 85.
5. همان، ص 105.
6. حمید عنایت، اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر، ترجمهی بهاءالدین خرمشاهی، تهران، انتشارات خوارزمی، 1389، ص 81.
7. مرتضی مدرسی چهاردهی، سید جمالالدین و اندیشههای او، چاپ سوم، پرستو، 1347، ص 310.
8. همان، ص 3.
9. سید جمالالدین اسدآبادی، العروهالوثقی، ترجمهی زینالعابدین کاظمی، تهران، انتشارات حجر، بیتا، ج 1، ص 171.
10.سید جمالالدین اسدآبادی، العروهالوثقی، به کوشش سید هادی خسروشاهی، تهران، نشر کلبه شروق، 1379، ص 94.
11. همان، ص 140.
12. همان، ص 190.
13. همان، ص 19.
14. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی در صد سالهی اخیر، تهران، صدرا، چاپ بیستوسوم، 1389، ص 51 تا 53.
15. محمد محیط طباطبایی، نقش سید جمالالدین اسدآبادی در بیداری مشرقزمین، قم، دارالتبلیغ، 1350، ص 198.
منبع : برهان