نویسنده: محمد کاوه
مهم ترین نظریه هایی که متخصصان رسانه ای در خصوص کارکردهای وسایل ارتباط جمعی ارائه کرده اند را می توان چنین برشمرد:
* نظریه تحکیم یا تأثیر محدود:
بر اساس این نظریه که توسط پل لازارسفیلد و برلسون در اواخر دهه 1940 در حوزه ارتباطات شکل گرفت، پیام های ارتباطی قادر نیستند در عقیده و رفتار افراد تغییرات بنیادی به وجود آورند؛ بلکه فقط می توانند به صورت محدود آنها را تحکیم بخشند. البته برای تأثیرگذاری باید زمینه قبلی نیز وجود داشته باشد. در نظریه تحکیم یا تأثیر محدود، مخاطب کاملاً پویا در نظر گرفته شده است و پارامترهای غیر ارتباطی نظیر: سن، شغل، خانواده و تحصیلات، اهمیت زیادی در تأثیر یا بی تأثیری پیام های ارتباطی ندارند. همچنین نظریه تحکیم ناظر بر ایجاد تغییرات رفتاری نیست؛ بلکه تنها مدعی تأثیرگذاری بر اطلاعات و معرفت افراد است. در حقیقت این نظریه نقش رسانه ها را بازسازی زمینه های معرفتی و نگرش افراد می داند؛ نه ساختن نگرش های جدید.* نظریه برجسته سازی:
نظریه برجسته سازی در سال 1972 توسط مک کابز و شاو مطرح شد. طبق این نظریه، هر چه رسانه ها اهمیت بیشتری به یک مسئله یا رویداد بدهند، همگان اهمیت بیشتری برای آن قائل می شوند. مخاطب در این نظریه نیز پویا و فعال در نظر گرفته شده است و پیروان این نظریه معتقدند که جهت دهی به افکار عمومی، وظیفه ای است که توسط رسانه ها باید انجام شود (دیباجی، 1380: 235 و 234).* نظریه کاشت:
طبق نظریه کاشت جرج گربنر (Georg Gerbner)، تصاویر منفی که از مطالعه یا خواندن مداوم خبرهای حوادث و جرایم رخ می دهد باعث می شود تا احساس ناامنی در جامعه بیشتر شود (خانیکی، 1388: 29 و 28).* نظریه برانگیختگی (Arousal Theory):
پیروان نظریه برانگیختگی، تماشای برنامه های خشن تلویزیون می تواند بینندگان را برانگیزد و آنها را بیشتر هیجان زده کند. این نوع تأثیر به محتوای خشن محدود نمی شود؛ بلکه محتوای ظنز و جنسی نیز می تواند دارای همین تأثیر باشد.* نظریه بی قیدی (Latitude Theory):
بر اساس این دیدگاه، تماشای خشونت می تواند استفاده از خشونت را در زندگی واقعی برای بینندگان مشروع جلوه دهد و این کار از طریق تحلیل تدریجی تحریم های اجتماعی علیه رفتار خشن صورت می گیرد که در حالت طبیعی بازداشتن از چنین رفتارهایی مؤثر واقع می شوند.* نظریه حساسیت زدایی:
طبق این نظریه، تماشای مداوم خشونت از طریق تلویزیون منجر به کم شدن پاسخ عاطفی نسبت به خشونت ارایه شده از تلویزیون و به نوعی پذیرش افزایش خشونت در زندگی واقعی شود. یعنی اگر بینندگان جوان، این برنامه ها را به میزان زیاد تماشا کنند، به وجود خشونت در برنامه ها عادت می کنند و در نتیجه تقاضا برای شکل های مطلق خشونت غیر واقعی افزایش می یابد؛ زیرا خشونت هایی که بینندگان به آن عادت کرده اند لذت خود را از دست داده و از این طریق تقاضا برای دیدن آن کم می شود.* نظریه تخلیه یا پالایش روانی (Catharsis Theory):
بر اساس این نظریه که مبتنی بر رویکرد روان کاوی فروید است، هر شخصی می تواند تمایلات پرخاشگرانه درونی خود را از طریق تماشای صحنه های خشونت آمیز تخلیه کند. به این ترتیب که خود را در جایگاه فرد مهاجم و پرخاشگر تصور کند و تمایلات خصومت آمیز خود را به طور جانشین رها سازد. طبق نظریه تخلیه، انگیزه ها و تمایلات پرخاشگرانه ای که در درون آدمی انباشته شده اند، بعد از تماشای صحنه های خشونت آمیز آزاد می شوند و این امر موجب می شود افراد در برحورد با یکدیگر رفتار پرخاشگرانه کمتری از خود بروز دهند و بتوانند رابطه مسالمت آمیزی با دیگران برقرار کنند. البته این نظریه امروزه توسط اکثر روان شناسان و جامعه شناسان مثل: پیرل (Pearl-1978)، منینگز (Mennings-1985)، تامسون (Tomson-1990) و هیلگارد (Hilgard-1996) مورد انتقاد شدید قرار گرفته است. آنها می گویند که نشان دادن خشونت، میزان جنایت را افزایش می دهد و به انحطاط معیارهای اخلاقی و تباهی یک نسل بالنده منجر خواهد شد و حتی در مواردی باعث برانگیختن تمایلات پرخاشگرانه می شود.* نظریه عدم بازداری (Disinhibition Theory):
فرض بر این است که کودکان و افراد دیگر با آموزش و تجربه از انجام رفتار پرخاشگرانه نهی می شوند. حال چنانچه مقدار زیادی خشونت در تلویزیون مشاهده کنند، بازداری خود را نسبت به اَعمال پرخاشگرانه از دست می دهند و در تعامل با دیگران به راحتی از خشونت استفاده می کنند.* نظریه توجیه (Justification Theory):
نظریه توجیه می گوید: افراد پرخاشگر تمایل دارند با مشاهده خشونت در برنامه های تلویزیون، رفتار پرخاشگرانه خود را توجیه کنند. این افراد با استناد به پرخاشگری بازیگران و اعتقاد به اینکه شبیه شخصیت تلویزیونی دلخواه خود رفتار می کنند، اَعمال خشونت آمیز خود را عادی جلوه می دهند.* نظریه یادگیری اجتماعی یا مشاهده ای (Social Learning Theory or Observational):
بر اساس این نظریه، همان طور که کودکان مهارت های شناختی و اجتماعی را از طریق مشاهده عملکرد والدین، خواهران، برادران، هم کلاسی ها و معلمان خود می آموزند، با تماشای برنامه های خشونت آمیز تلویزیون نیز یاد می گیرند که پرخاشگرانه رفتار کنند (بیابانگرد، 1387: 235-229). از طرفی، طبق نظریه یادگیری اجتماعی، به هر میزان که جرایم بیشتر انعکاس یابد، به همان میزان آموزش جرم یا آموزش حادثه هم در جامعه بیشتر می شود. به عبارتی انعکاس بیشتر این گونه اخبار باعث بدآموزی می شود (خانیکی، 1388: 29 و 28).* نظریه اثر محرک:
برکوویتز (Berkowitz-1984) معتقد است که وقتی فرد در معرض خشونت تلویزیونی قرار می گیرد، اندیشه هایی که به لحاظ معنایی وابسته به خشونت هستند در او فعال یا تحریک می شوند و به این طریق نحوه واکنش فرد به خشونت تلویزیونی شکل پیدا می کند. تماشاگرانی که با شخصیت های تلویزیونی احساس نزدیکی می کنند، به طور ناخودآگاه در فیلم های خشن خود را در موقعیت شخصیتی تصور می کنند که اَعمال خشونت آمیز انجام می دهد.* نظریه ناکامی - پرخاشگری (Frustration & Aggression Theory):
نظریه ناکامی - پرخاشگری (1939) ابتدا توسط روان شناسانی به نام های دولارد (Dollard)، دوب (Dobb)، میلر (Miller) و سیرز (Sears) مطرح شد. این نظریه از یک سو ناکامی را موجد انگیزه های پرخاشگرانه و پرخاش جویانه می داند و از سوی دیگر ریشه هر گونه پرخاشگری را در عوامل پیشین ایجاد کننده ناکامی جست و جو می کند (محسنی تبریزی و رحمتی، 1381: 137). بر اساس نظریه ناکامی - پرخاشگری هرگاه رفتارهای هدف دار در انسان به نحوی مانعی رو به رو شوند، احساس ناکامی در فرد به وجود خواهد آمد و این احساس ناکامی به پرخاشگری علیه عامل ایجاد کننده مانع منجر خواهد شد (بیابانگرد، 1387: 235-229).
* نظریه تزریقی:
این نظریه بر قدرت نامحدود پیام رسانه ها استوار است و می گوید اگر پیام خوب ارائه شود بیشترین تأثیر را بر مخاطب می گذارد. در این نظریه مخاطب منفعل می باشد و جامعه به صورت اتم هایی مجزا بدون روابط اجتماعی در نظر گرفته می شود (رزاقی، 1385: 90).منبع :کاوه، محمد، (1391)، آسیب شناسی بیماری های اجتماعی (جلد اول)، تهران: نشر جامعه شناسان، چاپ اول 1391.