ملت چیست؟

روز 11 مارس 1882، ارنست رنان(92- 1823)، دانشمند و مورخ و زبانشناس و دین پژوه نامدار فرانسوی، در سوربن خطابه ای زیر عنوان این مقاله ایراد کرد که هنوز کلمات آن در مغزهای موافقان و مخالفان طنین انداز است و از
دوشنبه، 1 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ملت چیست؟
ملت چیست؟

نویسنده: ارنست رنان
مترجم: عزت الله فولادوند



 

روز 11 مارس 1882، ارنست رنان(92- 1823)، دانشمند و مورخ و زبانشناس و دین پژوه نامدار فرانسوی، در سوربن خطابه ای زیر عنوان این مقاله ایراد کرد که هنوز کلمات آن در مغزهای موافقان و مخالفان طنین انداز است و از آن زمان تاکنون تقریباً در هر پژوهش معتبری درباره مسأله ی ملت و ملیت و ملیت خواهی آرائی در تأیید یا رد آن ابراز شده است.* متن این خطابه بعدها در مجموعه گفتارهای رنان به چاپ رسید و خود وی در مقدمه آن کتاب نوشت: «بخشی که در این مجلد برای آن بالاترین اهمیت را قائلم سخنرانی ای است به نام «ملت چیست؟» که هر جزء آن را به دقت تمام سنجیده ام و به منزله مرامنامه ی من در زمینه امور انسانی است. امیدوارم هنوز پس از آنکه کشتی تمدن در نتیجه ایهام واژه های ملت و ملیت و نژاد به گل نشسته است، یاد این صفحات زنده باشد.» امروز که بعد از ظهور و سقوط انواع ایده ئولوژیها، مشکل ملیت نه تنها هنوز باقی است، بلکه همچنان در دلها شعله می کشد و در چهار گوشه جهان- از پیشرفته ترین تا بدوی ترین - آتش تفرقه و ستیزه برمی انگیزد و آینده عالم را با دشوارترین پرسشها روبرو کرده است، ما نظر به اهمیت تاریخی گفتار رنان، بی مناسبت ندیدم که، بدون هیچ داوری، شاه بیتهای آن را باز به نظر هم میهنان برسانیم.

مترجم

می خواهم مفهومی را با شما در میان بگذارم و تحلیل کنم که به ظاهر ساده و روشن می نماید اما به خطرناکترین سوء تفاهمها می انجامد... خطای بزرگی که مردم روزگار ما مرتکب می شوند این است که ملت و نژاد را با هم اشتباه می کنند و حاکمیتی مشابه حاکمیت اقوام برای گروههای نژادی یا، به عبارت بهتر، گروههای زبانی قائلند. اجازه بدهید درباره این مسایل دشوار که حتی کوچکترین اشتباه و التباس معنای الفاظ در آنها خطاهای فاجعه بار بوجود می آورد دقیقتر سخن بگوییم، زیرا الفاظ پایه استدلالهای ما را تشکیل می دهند...
از پایان امپراتوری روم یا، به تعبیر بهتر، از زمان اضمحلال امپراتوری شارلمانی، اروپای غربی به نظر می رسد به ملتهای مختلف منقسم شده باشد که گاهی برخی از آنها خواسته اند، بدون اینکه به نحو قطعی و پایدار به مقصود برسند، بر دیگران قیادت اعمال کنند. هدفی که شارل پنجم و لویی چهاردهم و ناپلئون اول نتوانستند به آن واصل شوند، احتمالاً هیچ کس دیگری در رسیدن به آن کامیاب نخواهد شد. تأسیس امپراتوریهای جدیدی مانند امپراتوری روم یا امپراتوری شارلمانی محال است. تقسیم اروپا آنچنان وسعتی یافته که هر گونه کوشش برای تسلط بر همگان، بی آنکه بسرعت به ائتلاف بینجامد و ملت بلندپرواز را دوباره به حدود طبیعی خود بازگرداند، امکان پذیر نیست..
ملت به این معنا در تاریخ چیزی تازه است... ویژگی این ملتهای مختلف، جوش خوردن جمعیتی است که هر ملت از آن تشکیل می شود. هیچ چیزی شبیه این در ترکیه [عثمانی] وجود ندارد که ترک و اسلاو و یونانی و ارمنی و عرب و سوری و کرد امروز در آن همان قدر از یکدیگر متمایزند که روز اول تسخیر سرزمینشان بودند... اما حتی از قرن دهم [میلادی] ملاحظه می شود که همه ساکنان فرانسه، فرانسوی اند. از هوگ کاپه(1) به بعد، اندیشه اختلاف نژاد از آثار نویسندگان و شاعران فرانسوی رخت برمی بندد. فرق میان نجبا و سرفها سخت محل تأکید است، ولی این به هیچ روی به معنای اختلاف نژاد نیست...
این قوانین بزرگ حاکم بر تاریخ اروپای غربی واضحتر خواهند شد اگر در مقابل رویدادهای اروپای شرقی گذاشته شوند. حتی با وجود تاج پادشاهی استفانوس قدیس، مجارها و اسلاوها هنوز امروز همان قدر از یکدیگر متمایزند که هشتصد سال پیش بودند. در بوهم، چکها و آلمانیها مانند آب و روغن از هم جدا مانده اند. سیاست ترکان [عثمانی] به منظور تفکیک ملیتها از یکدیگر برحسب دین و مذهب وخیم ترین عواقب را در پی داشته و به ویرانی خاورمیانه انجامیده است، زیرا رکن اساسی هر ملتی این است که افراد آن باید نه تنها در بسیاری چیزها شریک باشند، بلکه همچنین بسیاری امور را فراموش کنند. هر فرانسوی لازم است [کشتار] شب عید بارتلمه و قتل عامهای قرن سیزدهم [میلادی] در جنوب را از یاد برده باشد. شمار خانواده هایی در فرانسه که بتوانند ثابت کنند نسبت آنها به فرانکها می رسد به ده هم بالغ نمی شود، و تازه دلایلی که بیاورند ناقص خواهد بود چون توالد و تناسل محصول آمیزش گروههای مختلط، هر تبارنامه ای را می تواند مخدوش کند...
برخی از دانشمندان علم سیاست بر این نظرند که ملت در مرتبه ی نخست حاصل کار دودمانی است که در قدیم سرزمینی را تسخیر کرده اند و توده مردم اول آن کشورگشایی را پذیرفته اند و سپس به نسیان سپرده اند... ولی آیا چنین قانونی علی الاطلاق معتبر و صحیح است؟ یقیناً نه. سویس و ایالات متحد امریکا بتدریج در نتیجه تراکم افزایشهای پیاپی پدید آمده اند و بنیادشان بر هیچ دودمانی [از فرمانروایان] نیست... بنابراین، باید تصدیق کرد که ملت می تواند بدون اصل دودمانی وجود داشته باشد، و حتی ملتهایی که به دست دودمانها تشکیل شده اند ممکن است بدون از دست دادن هویت خویش از یکدیگر جدا شوند. در برابر حقوق دودمانی، حق ملیت قد علم کرده است. ولی این حق را بر چه واقعیت مشخص و ملموسی می توان تأسیس کرد؟
1) عده ای می گویند که اساس آن را ممکن است نژاد قرار داد. تقسیمات ساختگی مولود گذشته های فئودالی و زناشوییهای شهریاران و شاهزادگان و کنگره های دیپلماتیک اکنون منسوخ است. آنچه استوار و دائمی است نژاد هر قوم است که حقی مشروع ایجاد می کند. بر طبق این نظریه، آلمانیها حق دارند اعضای پراکنده خانواده ژرمن را پس بیاورند، ولو اعضا خود مایل به چنین انضمام و الحاقی نباشند. بدینگونه، حقی ابتدایی نظیر حق الاهی پادشاهان ایجاد می شود. ولی این استدلالی بسیار عقیم و نادرست است که غلبه آن تمدن اروپا را به ویرانی خواهد کشید...
اساس سیاست خویش را تحلیلهای نژادی قرار دادن به معنای پی ریزی آن بر توهمات و خیالهای پوچ است. والاترین کشورها- یعنی انگلستان و فرانسه و ایتالیا- همان کشورهایی هستند که خون در آنها از همه جا مخلوط تر است. آلمان هم از این قاعده مستثنا نیست... نژاد، به معنایی که ما مورخان می فهمیم، چیزی است که تاریخ آن را می سازد و برمی اندازد. نژاد پژوهی از جهت تاریخ پژوهی دارای اهمیت بسیار است، اما در سیاست جایی ندارد... آیا آلمانیها که در فش نژادشناسی را چنین بلند برافراشته اند، نمی بینند که روزی اسلاوها ممکن است نام روستاهای ساکس(2) و لوزاس(3) را تحلیل کنند و به جستجوی نشانه های ساکنان قدیم آن نواحی بروند که مدتهاست مرده اند، و از آلمانیها بخواهند که در مورد کشتار و برده کردن نیاکانشان در عهد اوتوی اول و دوم و سوم [امپراتوران مقدس روم و شاهان آلمان از 936 تا 1002 میلادی] حساب پس بدهند؟ پس برای همه ی ما بهتر است که بدانیم چگونه فراموش کنیم.
2) آنچه درباره نژاد گفتیم درباره زبان نیز متساویاً صادق است. زبان ممکن است ما را به اتحاد فرا خواند، ولی مجبور به این کار نمی کند... زبانها در طول تاریخ شکل می گیرند، و این امر کمتر اطلاعی به ما درباره اهل هر زبان می دهد. بر هر تقدیر، هنگامی که پای سرنوشت گروهی در میان است که می خواهیم به آن دست اتحاد دهیم و با هم زندگی کنیم یا بمیریم، زبان نباید آزادی انسانی ما را سلب کند...
کسانی هستند که هوای آزادی را که در اردوی پهناور بشریت می توان استنشاق کرد ترک می گویند تا خویشتن را در گروهک هموطنان محبوس کنند. هیچ چیز برای روح و ذهن بدتر یا به حال تمدن دردسرآفرین تر از این نیست. ما نباید این اصل اساسی را رها کنیم که آدمی پیش از آنکه در محدوده فلان زبان محبوس شود یا فردی از افراد فلان نژاد باشد یا پیروی از فلان فرهنگ را پیشه کند، موجودی خردمند و اخلاقی است. بالاتر از فرهنگ فرانسوی یا آلمانی یا ایتالیایی، فرهنگ انسانی است. به بزرگان عصر رنسانس بنگرید که نه فرانسوی بودند، نه ایتالیایی، نه آلمانی، بلکه با الفتی که با روح عهد باستان داشتند، راز پرورش حقیقی روح و ذهن آدمی را یافته بودند و خویشتن را از صمیم دل وقف آن می کردند- و چه خوب عمل می کردند!
3) دین نیز بنیاد کافی برای تأسیس ملتهای امروزی فراهم نمی کند... می توان کاتولیک یا پروتستان یا یهودی یا اهل مذهب شک و تعطیل (لاادری) بود و در عین حال فرانسوی یا انگلیسی یا آلمانی. دین و مذهب امری فردی شده است و به وجدان هر کسی مربوط می شود...
4) اشتراک منافع و مصالح به یقین پیوندی محکم میان آدمیان برقرار می کند. ولی آیا منافع و مصالح برای ایجاد ملت کافی است؟ به عقیده من، نیست. اشتراک منافع معاهدات تجاری به وجود می آورد. ملیت، از این گذشته، امری عاطفی است؛ در آن واحد هم تن است و هم جان. تشکیل اتحادیه گمرکی، میهن ایجاد نمی کند.
5) جغرافیا، یا به قول معروف، مرزهای طبیعی محققاً سهمی شایان توجه در تقسیم کشورها دارند... ولی آیا همداستان با بعضی کسان می توان گفت که چون مرزهای هرملت روی نقشه رقم می خورند، ملت حق دارد رأساً داوری کند و تصمیم بگیرد که چه چیزی برای کامل کردن خطوط پیرامونش ضروری است و باید به فلان کوه یا رودی برسد که از پیش خود برای آن کیفیتی خاصل قائل است؟ من نظریه ای از این خودسرانه تر و مصیبت بار تر سراغ ندارم. هر تجاوز و خشونتی را می توان با آن موجه جلوه داد. می توان از دلایل استراتژیک سخن گفت. البته هیچ چیزی مطلق و بی قید و شرط نیست و باید بعضی ضرورتها را پذیرفت. ولی کار نباید به افراط بکشد، و گرنه همه کس مدعی چیزی خواهد شد که از لحاظ استراتژیک به سود اوست و، در نتیجه، جنگی پایان ناپذیر در خواهد گرفت...
ملت یعنی روح، یعنی اصلی روحی و معنوی... وجود آن مساوی وجود همبستگی بزرگ زاییده احساس فداکاریهاست: فداکاریهایی که درگذشته شده است و شخص باز هم آماده است در آینده بکند. وجود ملت مستلزم وجود نوعی گذشته است، ولی اکنون نیز از برکت واقعیتی ملموس تجدید می شود: واقعیت قبول و رضا که مظهر بارز آن، تمایل به ادامه زندگی مشترک است. صرف وجود ملت به معنای رأی روزانه همگان به ادامه هستی آن است، همان گونه که وجود فرد مساوی با خواست دائم وی به ادامه زندگی است. من خوب می دانم که این امر آنچنان مانند حق الاهی دارای جنبه متافیزیکی نیست و از لحاظ خشونت به پای حق ادعایی تاریخی نمی رسد... ما مجردات متافیزیکی و الاهی را از پهنه سیاست بیرون رانده ایم. اکنون چه چیز باقی است؟ انسان و خواستها و نیازهایش باقی است. به من خرده خواهید گرفت که تجزیه و مآلاً فرو ریختن ملتها پیامد طرز تفکر کسانی است که موجودات انداموار کهنه و تابع اراده مردمانی اغلب نابخرد را می ستایند. البته پیداست که در این گونه امور، درباره اصول نباید مبالغه کرد. چنین اصولی را فقط می توان به نحو بسیار کلی بکار برد. اراده و خواست آدمی تغییر می کند؛ ولی چیست که در این دنیا تغییر نکند؟ ملتها ازلی و ابدی نیستند. آغازی داشته اند و انجامی خواهند داشت احتمالاً کنفدراسیون اروپا جانشینشان خواهد شد. اما این قانونی نیست که در سده ای که در آن به سر می بریم حکمفرما باشد. در حال حاضر، وجود ملتها نیکو و بلکه ضروری است. وجودشان ضامن آزادیی است که اگر جهان یک قانون و یک فرمانروا داشت، از دست می رفت...

پی نوشت ها :

*Ernest Renan «Qu est-ce qu'une Nation?» Discours et Conferences Paris: Calman -Levy. 1887, pp. 277-310.
1- Hugues Capet(996-940 میلادی). پادشاه فرانسه از 987 میلادی تا هنگام مرگ.(مترجم)
2- (به آلمانی زاکسن) سرزمینی در شمال غربی آلمان که مرکز عمده آن لایپزیک است.(مترجم)
3- (به آلمانی لاو زیتس) ناحیه ای درخاور آلمان و جنوب غربی لهستان که مردمش تبار اسلاو دارند و تا اوایل قرن نوزدهم بخشی از ساکس بود. (مترجم)

منبع :فولادوند، عزت الله، (1377) خرد در سیاست، تهران: طرح نو

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط