بررسی تحولات جمعیتی در ایران در گفتوگو با خانم فاطمه محبی
چرایی اتخاذ سیاست کنترل جمعیت و علل تداوم آن، عوامل مؤثر در کاهش جمعیت ایران، بررسی تأثیر سبک زندگی مدرن بر کاهش تمایل به فرزندآوری، بررسی پیامدهای تغییر ساختار جمعیت، تحلیل سیاست مهاجرپذیری کشورهای غربی، بررسی نسبت میان تحصیلات و فرزندآوری و... از جمله محورهای گفتوگو با خانم فاطمه محبی، کارشناس مطالعات اجتماعی شورای فرهنگیاجتماعی زنان است که در ادامه میخوانید.
در طی چند دههی اخیر، چه تحولات جمعیتی در ایران اتفاق افتاده است و پیامد این تحولات چه بوده است؟
با مشخص شدن تعداد موالید و رشد آن در سرشماری سال 1345، سیاستهای کنترل جمعیت به طور علنی و رسمی در برنامههای عمرانی چهارم و پنجم به عنوان یکی از برنامههای مهم رژیم شاهنشاهی قرار گرفت و از سال 1346 سیاست دولت وقت به سمت کنترل جمعیت تغییر کرد که تا سال 1357 ادامه یافت. در پی اجرای برنامهی کنترل جمعیت، آمار نفوس که پیشبینی میشد به عدد 879/657/34 نفر برسد، در سطح 744/708/33 نفر متوقف ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی کشور، بر افزایش جمعیت تأکید گردید و بر متوسط رشد جمعیت افزوده شد. البته در توجیه این افزایش میتوان به ورود متولدین سالهای 1335 تا 1345 به عرصهی ازدواج و تولید مثل نیز اشاره کرد.
در اوایل دههی شصت و حتی چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نگرشهای دینی که در جامعه تقویت شده بود، فرصت بیشتری برای ظهور و بروز یافت. یکی از آن نگرشها، فراهم شدن سهلتر ازدواج و به دنبال آن فرزندآوری بود. سیاستهای دولت در مورد توزیع کالاهای ضروری هم که سهمیههایی را به تعداد نفرات خانوار تخصیص میداد، نوعی یارانه و کمکهزینه بود که میتوانست بخشی از بار سنگین هزینههای زندگی خانوارهای پرعضو را تعدیل کند. در کنار آنها، شروع جنگ تحمیلی و اعتقاد و الزام به پیروزی در آن، نیاز درازمدت کشور به نیروی جوان را افزایش داد. همهی اینها به علاوهی عوامل متعدد دیگر، موجب افزایش باروری زنان و در نتیجه، تعداد موالید در کشور شد. ورود پناهندگان افغانی و عراقی نیز بر میزان جمعیت افزود.
در چنین شرایطی، دولت توجه خود را به جمعیت و میزان رشد آن معطوف داشت و سازمان برنامه و بودجه، در شهریورماه 1367، کنفرانس جمعیت و توسعه را برگزار کرد. جمعیتشناسان و برنامهریزان نیز ابعاد مختلف افزایش جمعیت را پیش کشیدند. مجموعهی این موارد، به علاوهی فشارهای ناشی از جنگ تحمیلی و تحریمهای اقتصادی، به اتخاذ سیاست جدید کنترل جمعیت منجر شد ومیزان باروری کل زنان به سرعت کاهش یافت و در یک دورهی کمتر از بیست سال، از 4/6 فرزند زندهی متولدشده در سال 1365، به 9/1 فرزند زندهی متولدشده در سال 1385 رسید.
گفته میشود در اواسط دههی هفتاد به نرخ مطلوب جمعیت رسیده بودیم، لکن سیاست کنترل جمعیت ادامه یافت. سرکار عالی دلیل عمدهی این رویه را چه میدانید؟
با اجرای سیاست تنظیم خانواده و ترویج شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر»، نرخ رشد جمعیت ایران به طور قابل ملاحظهای کاهش یافت و این روند در سرشماری 1375 کاملاً آشکار شد. در مورد تداوم کنترل جمعیت شاید بتوان گفت یکی از دلایل، فقدان شورای عالی سیاستگذاری و برنامهریزی جمعیت از سال 1371 و نبود نهاد تخصصی برای راهبری مدیریت جمعیت و رصد مداوم تحولات جمعیت در کشور بود؛ اما علیرغم این کاهش، برنامهی کنترل جمعیت همچنان ادامه یافت.
این در حالی بود که آمارهای بینالمللی و داخلی و هشدار جمعیتشناسان از سال 71 مبنی بر اعلام خطر در مورد کاهش شدید رشد جمعیت بود. امروز هم از رشد جمعیت به حدی کاسته شده است که اگر تدبیری اتخاذ نشود، در هشتاد سال آینده، با جمعیت 31 میلیونی که 47 درصد آن پیر و سالمند هستند، مواجه خواهیم شد که این مسئله به یک بحران اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی تبدیل خواهد شد. بر اساس مطالعات انجامشده و اطلاعات حاصل از سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1390، میزان باروری در کشور به کمتر از 1/2 فرزند به ازای هر زن کاهش یافته است که تداوم این امر میتواند رشد جمعیت کشور را در سالهای آینده به صفر برساند.
در سالهای اخیر، به دلیل دنبال شدن سیاستهای کاهش جمعیت در دههی هفتاد، شاهد خانوادههای تکفرزندی هستیم که در آینده، خطر انقراض نسل را برای جامعه رقم خواهند زد و بایستی با تشویق از راههای مختلف، آن را تغییر داد. تکفرزندی در فرهنگ ایرانیاسلامی، فرهنگ پسندیدهای نیست و این موضوع نشان میدهد که اعتقاد به تکفرزندی ریشه در فرهنگ بیگانه دارد. نفوذ و رواج سبک زندگی غربی در جامعهی ایرانی باعث کاهش نرخ باروری شده است. متأسفانه امروزه شاهد¬ رسوخ نوعی فرهنگ غربی در خانوادهها هستیم که ارمغان مدرنیته و نظام سرمایهداری است.
در غرب کاهش جمعیت تحت تأثیر ابعاد مدرنیته و در یک فرآیند زمانی قابل توجه رخ داده و بر رفتارهای روزمرهی انسان غربی رسوخ کرده است؛ به طوری که کنترل جمعیت به یک عادت برای او تبدیل شده است. در غرب، مسئلهی کاهش جمعیت، مسئلهای فرهنگی و ناشی از یک نوع نگاه متفاوت به زندگی است. متأسفانه سبک زندگی کنونی ما از فرهنگ مدرنیتهی غرب تأثیر گرفته و مدرنیته در تمامی ابعاد زندگی ما وارد شده است و به همراه تغییرات آشفتهی فرهنگی، خانوادهی ایرانی دگرگونیهای گستردهای را تجربه میکند. لذا تغییر سبک زندگی لازمهی افزایش جمعیت است. با فرهنگ کنونی حاکم بر خانوادهها محال است به جمعیت مطلوب برسیم. در شرایط فعلی، با نرخ رشد جمعیت کنونی، نسل فعلی جایگزینی نخواهد داشت و تمام تلاش ما باید برای جایگزینی جمعیت باشد. امیدواریم تشویقها و پاداشها زمینهی رشد جمعیت را فراهم کند.
تأثیر سبک زندگی مدرن را بر کاهش تمایل به فرزندآوری تبیین فرمایید.
این سبک زندگی به جهت تبادلات فرهنگی با غرب، نفوذ مدرنیته و رسانههای مختلف و تعاملات اجتماعی، به خصوص از دههی هشتاد، در ایران نفوذ کرده است. این سبک زندگی چند ویژگی مهم دارد که با توجه به این ویژگیها میتوان تأثیر آن را در موضوع فرزندآوری پیگیری نمود. در این سبک زندگی، اقتصاد و پول، محور تمام تصمیمات است و هر نوع رفتار و کنش که متضمن سود و منفعت مادی نباشد پذیرفته نمیشود.
از دیگر ویژگیهای این سبک زندگی، فردگرایی در مقابل جمعگرایی است؛ به طوری که انسان به تدریج خانوادهگریز و خانوادهستیز میشود. لذا ایثار و گذشت برای ایفای نقش مادری به خاطر وجود فرزند، فاقد معنا و مفهوم میشود. به میزانی که خصلت فردگرایی به شکل محسوس یا نامحسوسی در جامعه رشد کند، تمایل افراد به داشتن گروه یا گروههای پرتعداد کم میشود و این گونه است که فرد تمایلی ندارد با فرزندآوری، گروه بزرگتر و ناهمگون سنی تشکیل دهد و از فردیت خود منفک گردد. ویژگی دیگر انسان مدرن، مصرفگرایی است. بر اساس این ویژگی، مصرف شدید در بین زنان، یک رویهی متداول میشود. لذا فرزندآوری مانع مدیریت و زیبایی بدن تلقی میشود و به همین جهت، باید به حداقل فرزند بسنده نمود.
از دیگر ویژگیهای زندگی مدرن، فراغت رسانهای است که زمان و تنهایی افراد را با رسانههای دیجیتال و الکترونیک پر میکند و اوقات فراغت را فردی مینماید. بر این اساس، بسیاری از زوجین از نظر عاطفی و روانی کمتر احساس نیاز به داشتن فرزند میکنند. این سبک زندگی بر حوزهی تعاملات اجتماعی افراد هم تأثیر گذارده است؛ به طوری که ارتباطات با خویشاوندان کاهش یافته، مسئولیتهای اجتماعی و حمایتهای خانوادگی و اجتماعی در این سبک زندگی کمرنگ میشود. لذا وقتی حمایتهای خانواده از داشتن فرزند بیشتر وجود نداشته باشد، دختران جوان، به ویژه آنها که دارای مسئولیتهای شغلی و تحصیلی هستند، کمتر حاضر به فرزندآوری میشوند. در مجموع میتوان اذعان نمود سبک زندگی غربی به دنبال تأمین منافع فرد، کاهش سختیها و ازخودگذشتگیها و رسیدن به لذتهای آنی است که در بحث مادری و فرزندآوری هم تأثیرگذار است و این موضوع جز استیلای سبک زندگی غربی و دوری از مؤلفههای سبک زندگی ایرانیاسلامی نیست.
رشد اقتصادی میتواند به صورت منفی تحت تأثیر افزایش سهم سالمندان مصرفکننده در کل جمعیت قرار گیرد. از نظر اقتصادی، توانایی پسانداز همراه با افزایش سن کاهش مییابد و این امر بر میزان پسانداز در کل اقتصاد تأثیرگذار است. پیامد اقتصادی تحدید نسل، کمبود نیروی کار به دلیل پیری جمعیت و افزایش بار مالی دولت در تأمین رفاه اجتماعی بازنشستگان است. جمعیت سالخورده، علاوه بر داشتن یک سری عوارض و مسائل فردی، ممکن است برای جامعه نیز مسائل و مشکلاتی را پدید آورد و مقابله با چالشهای فراروی این پدیده و اتخاذ سیاستهای مناسب برای ارتقای وضعیت جسمی، روانی و اجتماعی سالمندان، از اهمیت بالایی برخوردار است. در مجموع میتوان گفت کشوری که مدت زمان زیادی سیاست کنترل جمعیت را ادامه دهد، به میانسالی و پیری مبتلا می¬شود و این پیری جامعه، لطمههای جبرانناپذیری را به دنبال خواهد داشت.
در دهههای اخیر نیز سیاست قدرتهای جهانی غالباً بر برنامههای کاهش جمعیت ـبه عنوان عاملی تکمیلی برای برنامههای توسعهی اقتصادیـ تأکید میکند. در گزارش عوامل جمعیتی اهداف توسعهی هزاره آمده است: اهداف توسعهی هزاره بدون تمرکز اساسیتر بر کاهش نرخ رشد جمعیت از طریق برنامههای داوطلبانهی تنظیم خانواده محقق نخواهد شد! بر همین اساس، کشورهای استعماری به طرق مستقیم و غیرمستقیم در صدد کاهش جمعیت در کشورهای جهان سوم و مسلمان هستند. این در حالی است که رژیم اسرائیل در صدد افزایش جمعیت خود است.
نبود نیروی کار، مشکلات اقتصادی ناشی از پیری جمعیت و بار مالی سیستمهای حمایتی از سالمندان و کمبود نیروی انسانی متخصص و نیمهماهر موجب شده است تا کشورهای غربی با ورود مهاجرین برای این مشکل چارهاندیشی کنند. در واقع برای کشورهای پیشرفته که با کاهش رشد جمعیت مواجه هستند، مهاجرت نیروی کار میتواند کمبود نیروی انسانی را پر کند. مهاجرت نیروی متخصص برای کشور میزبان به منزلهی رشد و پویایی اقتصادی است. این در حالی است که در صورت افزایش مهاجرت نیروی انسانی، میزان رفاه اقتصادی نیروهای باقیمانده در کشور مادر (فرستندهی مهاجر) کاهش مییابد. البته سیاست جذب نخبگان و مغزهای سایر کشورها، جزء سیاستهای ثابت و پایدار کشورهای پیشرفتهی غربی است که عمدتاً با گزینش علمی، دقیق و بیصدا انجام میشود و نوعی بردهداری نوین در قالبی مدرن است. کشورهای غربی با ورود مهاجران، اقدام به پروسهی شهروندسازی میکنند که این رویه هم از نظر کنترل، مسائل خاص خود را برای مهاجران در پی دارد. در واقع کشورهای توسعهیافتهای که با رشد منفی جمعیت مواجه شدهاند نتوانستهاند با تبلیغات، مردم را به فرزندآوری بیشتر ترغیب کنند و ناچارند مهاجرین و پناهندگان را با سهولت بیشتری بپذیرند.
.منبع: سایت برهان
چرایی اتخاذ سیاست کنترل جمعیت و علل تداوم آن، عوامل مؤثر در کاهش جمعیت ایران، بررسی تأثیر سبک زندگی مدرن بر کاهش تمایل به فرزندآوری، بررسی پیامدهای تغییر ساختار جمعیت، تحلیل سیاست مهاجرپذیری کشورهای غربی، بررسی نسبت میان تحصیلات و فرزندآوری و... از جمله محورهای گفتوگو با خانم فاطمه محبی، کارشناس مطالعات اجتماعی شورای فرهنگیاجتماعی زنان است که در ادامه میخوانید.
در طی چند دههی اخیر، چه تحولات جمعیتی در ایران اتفاق افتاده است و پیامد این تحولات چه بوده است؟
با مشخص شدن تعداد موالید و رشد آن در سرشماری سال 1345، سیاستهای کنترل جمعیت به طور علنی و رسمی در برنامههای عمرانی چهارم و پنجم به عنوان یکی از برنامههای مهم رژیم شاهنشاهی قرار گرفت و از سال 1346 سیاست دولت وقت به سمت کنترل جمعیت تغییر کرد که تا سال 1357 ادامه یافت. در پی اجرای برنامهی کنترل جمعیت، آمار نفوس که پیشبینی میشد به عدد 879/657/34 نفر برسد، در سطح 744/708/33 نفر متوقف ماند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل شرایط سیاسی و اجتماعی کشور، بر افزایش جمعیت تأکید گردید و بر متوسط رشد جمعیت افزوده شد. البته در توجیه این افزایش میتوان به ورود متولدین سالهای 1335 تا 1345 به عرصهی ازدواج و تولید مثل نیز اشاره کرد.
در اوایل دههی شصت و حتی چند سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، نگرشهای دینی که در جامعه تقویت شده بود، فرصت بیشتری برای ظهور و بروز یافت. یکی از آن نگرشها، فراهم شدن سهلتر ازدواج و به دنبال آن فرزندآوری بود. سیاستهای دولت در مورد توزیع کالاهای ضروری هم که سهمیههایی را به تعداد نفرات خانوار تخصیص میداد، نوعی یارانه و کمکهزینه بود که میتوانست بخشی از بار سنگین هزینههای زندگی خانوارهای پرعضو را تعدیل کند. در کنار آنها، شروع جنگ تحمیلی و اعتقاد و الزام به پیروزی در آن، نیاز درازمدت کشور به نیروی جوان را افزایش داد. همهی اینها به علاوهی عوامل متعدد دیگر، موجب افزایش باروری زنان و در نتیجه، تعداد موالید در کشور شد. ورود پناهندگان افغانی و عراقی نیز بر میزان جمعیت افزود.
در چنین شرایطی، دولت توجه خود را به جمعیت و میزان رشد آن معطوف داشت و سازمان برنامه و بودجه، در شهریورماه 1367، کنفرانس جمعیت و توسعه را برگزار کرد. جمعیتشناسان و برنامهریزان نیز ابعاد مختلف افزایش جمعیت را پیش کشیدند. مجموعهی این موارد، به علاوهی فشارهای ناشی از جنگ تحمیلی و تحریمهای اقتصادی، به اتخاذ سیاست جدید کنترل جمعیت منجر شد ومیزان باروری کل زنان به سرعت کاهش یافت و در یک دورهی کمتر از بیست سال، از 4/6 فرزند زندهی متولدشده در سال 1365، به 9/1 فرزند زندهی متولدشده در سال 1385 رسید.
گفته میشود در اواسط دههی هفتاد به نرخ مطلوب جمعیت رسیده بودیم، لکن سیاست کنترل جمعیت ادامه یافت. سرکار عالی دلیل عمدهی این رویه را چه میدانید؟
با اجرای سیاست تنظیم خانواده و ترویج شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر»، نرخ رشد جمعیت ایران به طور قابل ملاحظهای کاهش یافت و این روند در سرشماری 1375 کاملاً آشکار شد. در مورد تداوم کنترل جمعیت شاید بتوان گفت یکی از دلایل، فقدان شورای عالی سیاستگذاری و برنامهریزی جمعیت از سال 1371 و نبود نهاد تخصصی برای راهبری مدیریت جمعیت و رصد مداوم تحولات جمعیت در کشور بود؛ اما علیرغم این کاهش، برنامهی کنترل جمعیت همچنان ادامه یافت.
این در حالی بود که آمارهای بینالمللی و داخلی و هشدار جمعیتشناسان از سال 71 مبنی بر اعلام خطر در مورد کاهش شدید رشد جمعیت بود. امروز هم از رشد جمعیت به حدی کاسته شده است که اگر تدبیری اتخاذ نشود، در هشتاد سال آینده، با جمعیت 31 میلیونی که 47 درصد آن پیر و سالمند هستند، مواجه خواهیم شد که این مسئله به یک بحران اجتماعی، اقتصادی، امنیتی و سیاسی تبدیل خواهد شد. بر اساس مطالعات انجامشده و اطلاعات حاصل از سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال 1390، میزان باروری در کشور به کمتر از 1/2 فرزند به ازای هر زن کاهش یافته است که تداوم این امر میتواند رشد جمعیت کشور را در سالهای آینده به صفر برساند.
عوامل مؤثر بر کاهش جمعیت در طی چند دههی اخیر چه بوده است؟
سهم اصلی در کنترل جمعیت را باید تغییرات فرهنگی وسیع در سالهای پس از جنگ دانست. در کنار این عوامل، میتوان به کاهش سریع مرگومیر نوزادان و اطفال اشاره کرد که به خانوادهها اطمینان میداد از بین نوزادان بهدنیاآمده، تعداد بیشتری زنده خواهند ماند. برخی علل کاهش تمایل به فرزندآوری را میتوان به افزایش باسوادی زنان، شهرنشینی، افزایش اشتغال زنان، سیاستهای دولتی برای کنترل جمعیت در گذشته، بهکارگیری سیاستهای تنظیم خانواده، توسعه و نفوذ مدرنیته و سبک زندگی غربی و کاهش فاصلهی طبقاتی دانست. امروز دیگر کنترل جمعیت از یک سیاست برنامهای، به یک فرهنگ تبدیل شده است و کاهش فرزندآوری الگوی جاافتادهای شده است که با خواستهای جامعه و ایدهآلهای زوجین همخوانی پیدا کرده و تغییر آن به آسانی امکانپذیر نیست، مگر آنکه فرهنگ قویتر و مستدلتری با آن به مقابله برخیزد.در سالهای اخیر، به دلیل دنبال شدن سیاستهای کاهش جمعیت در دههی هفتاد، شاهد خانوادههای تکفرزندی هستیم که در آینده، خطر انقراض نسل را برای جامعه رقم خواهند زد و بایستی با تشویق از راههای مختلف، آن را تغییر داد. تکفرزندی در فرهنگ ایرانیاسلامی، فرهنگ پسندیدهای نیست و این موضوع نشان میدهد که اعتقاد به تکفرزندی ریشه در فرهنگ بیگانه دارد. نفوذ و رواج سبک زندگی غربی در جامعهی ایرانی باعث کاهش نرخ باروری شده است. متأسفانه امروزه شاهد¬ رسوخ نوعی فرهنگ غربی در خانوادهها هستیم که ارمغان مدرنیته و نظام سرمایهداری است.
در غرب کاهش جمعیت تحت تأثیر ابعاد مدرنیته و در یک فرآیند زمانی قابل توجه رخ داده و بر رفتارهای روزمرهی انسان غربی رسوخ کرده است؛ به طوری که کنترل جمعیت به یک عادت برای او تبدیل شده است. در غرب، مسئلهی کاهش جمعیت، مسئلهای فرهنگی و ناشی از یک نوع نگاه متفاوت به زندگی است. متأسفانه سبک زندگی کنونی ما از فرهنگ مدرنیتهی غرب تأثیر گرفته و مدرنیته در تمامی ابعاد زندگی ما وارد شده است و به همراه تغییرات آشفتهی فرهنگی، خانوادهی ایرانی دگرگونیهای گستردهای را تجربه میکند. لذا تغییر سبک زندگی لازمهی افزایش جمعیت است. با فرهنگ کنونی حاکم بر خانوادهها محال است به جمعیت مطلوب برسیم. در شرایط فعلی، با نرخ رشد جمعیت کنونی، نسل فعلی جایگزینی نخواهد داشت و تمام تلاش ما باید برای جایگزینی جمعیت باشد. امیدواریم تشویقها و پاداشها زمینهی رشد جمعیت را فراهم کند.
تأثیر سبک زندگی مدرن را بر کاهش تمایل به فرزندآوری تبیین فرمایید.
این سبک زندگی به جهت تبادلات فرهنگی با غرب، نفوذ مدرنیته و رسانههای مختلف و تعاملات اجتماعی، به خصوص از دههی هشتاد، در ایران نفوذ کرده است. این سبک زندگی چند ویژگی مهم دارد که با توجه به این ویژگیها میتوان تأثیر آن را در موضوع فرزندآوری پیگیری نمود. در این سبک زندگی، اقتصاد و پول، محور تمام تصمیمات است و هر نوع رفتار و کنش که متضمن سود و منفعت مادی نباشد پذیرفته نمیشود.
از دیگر ویژگیهای این سبک زندگی، فردگرایی در مقابل جمعگرایی است؛ به طوری که انسان به تدریج خانوادهگریز و خانوادهستیز میشود. لذا ایثار و گذشت برای ایفای نقش مادری به خاطر وجود فرزند، فاقد معنا و مفهوم میشود. به میزانی که خصلت فردگرایی به شکل محسوس یا نامحسوسی در جامعه رشد کند، تمایل افراد به داشتن گروه یا گروههای پرتعداد کم میشود و این گونه است که فرد تمایلی ندارد با فرزندآوری، گروه بزرگتر و ناهمگون سنی تشکیل دهد و از فردیت خود منفک گردد. ویژگی دیگر انسان مدرن، مصرفگرایی است. بر اساس این ویژگی، مصرف شدید در بین زنان، یک رویهی متداول میشود. لذا فرزندآوری مانع مدیریت و زیبایی بدن تلقی میشود و به همین جهت، باید به حداقل فرزند بسنده نمود.
از دیگر ویژگیهای زندگی مدرن، فراغت رسانهای است که زمان و تنهایی افراد را با رسانههای دیجیتال و الکترونیک پر میکند و اوقات فراغت را فردی مینماید. بر این اساس، بسیاری از زوجین از نظر عاطفی و روانی کمتر احساس نیاز به داشتن فرزند میکنند. این سبک زندگی بر حوزهی تعاملات اجتماعی افراد هم تأثیر گذارده است؛ به طوری که ارتباطات با خویشاوندان کاهش یافته، مسئولیتهای اجتماعی و حمایتهای خانوادگی و اجتماعی در این سبک زندگی کمرنگ میشود. لذا وقتی حمایتهای خانواده از داشتن فرزند بیشتر وجود نداشته باشد، دختران جوان، به ویژه آنها که دارای مسئولیتهای شغلی و تحصیلی هستند، کمتر حاضر به فرزندآوری میشوند. در مجموع میتوان اذعان نمود سبک زندگی غربی به دنبال تأمین منافع فرد، کاهش سختیها و ازخودگذشتگیها و رسیدن به لذتهای آنی است که در بحث مادری و فرزندآوری هم تأثیرگذار است و این موضوع جز استیلای سبک زندگی غربی و دوری از مؤلفههای سبک زندگی ایرانیاسلامی نیست.
پیامدهای سالخوردگی جمعیت کشور از نظر شما چیست؟
اگر کنترل جمعیت به همین ترتیب پیش برود، در یک دورهی چهلساله، نزدیک به بیست درصد جمعیت در مرحلهی سالخوردگی قرار خواهند گرفت. پیامد کنترل شدید جمعیت، سالخوردگی است.بیهیچ تردیدی پیامد قطعی کنترل شدید و مستمر موالید، تغییر ساختار جمعیت از جوانی به سالخوردگی است. در حال حاضر، برخی از استانهای کشور در مرحلهی آغازین ورود به سالخوردگی جمعیت هستند که با رسیدن سهم افراد شصت سال به بالای آنها، به هشت درصد کل جمعیت، مصداق مییابد. سالمندی اثرات سنگینی بر نظام درمانی، اشتغال و سیاستهای تأمین اجتماعی بر جای میگذارد. وقتی نیمی از جمعیت یک کشور سالخورده باشد، نیمهی جوان جمعیت باید انرژی خود را صرف نگهداری و خدماترسانی به نیمهی سالخورده کنند و این بزرگترین چالش اقتصادی است.رشد اقتصادی میتواند به صورت منفی تحت تأثیر افزایش سهم سالمندان مصرفکننده در کل جمعیت قرار گیرد. از نظر اقتصادی، توانایی پسانداز همراه با افزایش سن کاهش مییابد و این امر بر میزان پسانداز در کل اقتصاد تأثیرگذار است. پیامد اقتصادی تحدید نسل، کمبود نیروی کار به دلیل پیری جمعیت و افزایش بار مالی دولت در تأمین رفاه اجتماعی بازنشستگان است. جمعیت سالخورده، علاوه بر داشتن یک سری عوارض و مسائل فردی، ممکن است برای جامعه نیز مسائل و مشکلاتی را پدید آورد و مقابله با چالشهای فراروی این پدیده و اتخاذ سیاستهای مناسب برای ارتقای وضعیت جسمی، روانی و اجتماعی سالمندان، از اهمیت بالایی برخوردار است. در مجموع میتوان گفت کشوری که مدت زمان زیادی سیاست کنترل جمعیت را ادامه دهد، به میانسالی و پیری مبتلا می¬شود و این پیری جامعه، لطمههای جبرانناپذیری را به دنبال خواهد داشت.
سیاستهای مطرحشده پیرامون کنترل جمعیت و اهداف آن را چطور ارزیابی میکنید؟
به نظر بنده، سیاستهای کنترل جمعیت، با ترغیب کشورهای غربی همراه بوده است. به باور آنها، افزایش شدید جمعیت به زیان جامعهی بشری و از جمله به زیان کشورهای توسعهیافتهی غربی است. این در حالی است که یکی از عوامل مؤثر در توسعهی اقتصادی کشورهای غربی، افزایش جمعیتشان بوده است، اما به گونهای نشان دادند که افزایش جمعیت مانع پیشرفت اقتصادی است. قدرتهای استعماری برای مداخله در کشورهای دیگر، از جمله کشورهای جهان سوم و تأثیرگذاری بر اقتصاد آنها، بحث کنترل جمعیت را مطرح کردند و از طریق برنامهها و کمکهای بینالمللی، سیاستهای مداخلهای کنترل جمعیت را در این کشورها به اجرا گذاشتند.در دهههای اخیر نیز سیاست قدرتهای جهانی غالباً بر برنامههای کاهش جمعیت ـبه عنوان عاملی تکمیلی برای برنامههای توسعهی اقتصادیـ تأکید میکند. در گزارش عوامل جمعیتی اهداف توسعهی هزاره آمده است: اهداف توسعهی هزاره بدون تمرکز اساسیتر بر کاهش نرخ رشد جمعیت از طریق برنامههای داوطلبانهی تنظیم خانواده محقق نخواهد شد! بر همین اساس، کشورهای استعماری به طرق مستقیم و غیرمستقیم در صدد کاهش جمعیت در کشورهای جهان سوم و مسلمان هستند. این در حالی است که رژیم اسرائیل در صدد افزایش جمعیت خود است.
برخی کشورهایی که دچار رشد منفی جمعیت شدهاند، با سیاست مهاجرپذیری، سعی در رفع این مشکل دارند. نظر شما چیست؟
امروزه کشورهای غربی تدابیر گستردهای برای غلبه بر روند افول جمعیتی اتخاذ مینمایند. این کشورها که با رشد منفی جمعیت مواجه شدهاند نتوانستهاند با تبلیغات، مردم را به فرزندآوری بیشتر ترغیب کنند و ناچارند مهاجرین و پناهندگان را با سهولت بیشتری بپذیرند. پیامدهای منفی دگردیسی جمعیتی، افزایش افراد کهنسال و کاهش نیروی انسانی بر رشد اقتصادی این کشورها موجب شده است مهاجرت را به عنوان یکی از راهحلهای تداوم رشد اقتصادی و رویارویی با بحران جمعیتی انتخاب کنند، چون در اثر کاهش باروری در کشورهای غربی، جمعیت در سن کار کاهش یافته است و این کشورها برای تأمین نیروی کار خود، سیاستهای مهاجرپذیری را در پیش گرفتهاند.نبود نیروی کار، مشکلات اقتصادی ناشی از پیری جمعیت و بار مالی سیستمهای حمایتی از سالمندان و کمبود نیروی انسانی متخصص و نیمهماهر موجب شده است تا کشورهای غربی با ورود مهاجرین برای این مشکل چارهاندیشی کنند. در واقع برای کشورهای پیشرفته که با کاهش رشد جمعیت مواجه هستند، مهاجرت نیروی کار میتواند کمبود نیروی انسانی را پر کند. مهاجرت نیروی متخصص برای کشور میزبان به منزلهی رشد و پویایی اقتصادی است. این در حالی است که در صورت افزایش مهاجرت نیروی انسانی، میزان رفاه اقتصادی نیروهای باقیمانده در کشور مادر (فرستندهی مهاجر) کاهش مییابد. البته سیاست جذب نخبگان و مغزهای سایر کشورها، جزء سیاستهای ثابت و پایدار کشورهای پیشرفتهی غربی است که عمدتاً با گزینش علمی، دقیق و بیصدا انجام میشود و نوعی بردهداری نوین در قالبی مدرن است. کشورهای غربی با ورود مهاجران، اقدام به پروسهی شهروندسازی میکنند که این رویه هم از نظر کنترل، مسائل خاص خود را برای مهاجران در پی دارد. در واقع کشورهای توسعهیافتهای که با رشد منفی جمعیت مواجه شدهاند نتوانستهاند با تبلیغات، مردم را به فرزندآوری بیشتر ترغیب کنند و ناچارند مهاجرین و پناهندگان را با سهولت بیشتری بپذیرند.
از نظر شما، نسبت میان تحصیلات و فرزندآوری چگونه است؟ آیا قائل به نسبت معکوس میان این دو هستید؟
تحقیقات نشان میدهد متوسط تعداد فرزند خانوادههای دارای تحصیلات بالا نسبت به زوجین دارای تحصیلات پایین، کمتر است که دلایل متفاوتی دارد. یکی از این دلایل را میتوان به افزایش فرصت تحصیلات برای زنان بعد از انقلاب به میزان زیادی مرتبط دانست؛ به طوری که افزایش سطح تحصیلات سبب شده است افراد به دلیل نگرانی از مشغولیتهایی که ممکن است در طی زندگی مشترک برایشان پیش بیاید و با تحصیل تعارض داشته باشد، در گام اول، ازدواج و فرزندآوری خود را تا پایان دورهی تحصیلات به تأخیر بیندازد. لذا هر گونه تمهیداتی که این نگرانی را برطرف کند موجب میشود تمایل این افراد در تشکیل خانواده و فرزندآوری بیشتر شود. به طور کلی، نسبت معکوسی میان تحصیل مادر و تعداد فرزندان او وجود دارد، زیرا از سویی پروسهی تحصیل، زمان لازم برای مراحل حاملگی، زایمان و نگهداری از طفل را باقی نمیگذارد و از سوی دیگر، با بالا رفتن تحصیلات و آشنایی بیشتر فرد با نمونهها و الگوهای غربی، او تمایل کمتری برای داشتن فرزند خواهد داشت.اقدامات ملی را که میتواند در افزایش جمعیت مؤثر باشد نام ببرید؟
تشویق جوانان به ازدواج و تسهیل آن، پایین آوردن سن ازدواج به منظور رسیدن به زمان مناسب برای فرزندآوری که مهندسی معکوس در مقابل القائات غرب و رژیم گذشته است، تشویق خانوادهها به سبک زندگی ایرانیاسلامی به جای سبک زندگی غربی،پیشگیری از بالا رفتن آمار طلاق، کاهش زمان تحصیل به منظور وارد شدن به حوزهی اشتغال و تشکیل زندگی خانوادگی،آموزش مهارتهای زندگی زناشویی به جوانان،تضمین سلامت مادر و کودک و احساس امنیت خانواده برای فرزندآوری،ارائهی الگوی حضور اجتماعی زنان مناسب با وظایف خانوادگی، تأمین بهداشت روانی و عاطفی خانواده با وجود فرزندان بیشتر و گستردگی خانواده، اصلاح مفاد درسی در سطوح مختلف آموزشوپرورش و آموزش عالی نسبت به افزایش جمعیت مطلوب و فرزندآوری و استفاده از ظرفیتهای آموزشی، تخفیف مدت سربازی پسران در صورت تأهل و فرزندآوری، تخفیفهای مالیاتی، افزایش مرخصیهای بدون حقوق زایمان برای مادران شاغل، طرح مرخصی با حقوق برای تولد فرزند سوم به بعد، کاهش هزینههای مربوط به زایمان و حمایتهای بیمهای خاص از زوجهای نابارور و تخفیف در شهریهی مهدکودک فرزند سوم به بعد نیز ضروری به نظر میرسد. اصلاح نگرش زنان و دختران دربارهی بدن و زیبایی خود، الگوسازی از خانوادههای موفق پرجمعیت، افشای طرحهای نظام سلطه برای کاهش جمعیت جهان (خصوصاً جمعیت مسلمین و به ویژه شیعیان)، ایجاد حساسیت عمومی دربارهی بحرانها و آسیبهای ناشی از کاهش جمعیت، اصلاح رویکرد رسانه در بازنمایی خانواده و تعدیل سطح توقع و انتظار مردم از زندگی و تلاش در جهت تغییر سبک زندگی غربی به سبک زندگی اسلامیایرانی.تغییر نگرش افراد جامعه را نسبت به فرزندآوری تا چه حد مهم میدانید؟
علت عدم استقبال از فرزندآوری در همهی خانوارهای جامعه یکسان نیست و هر کدام از آنها دلایل خاص خود را دارند. از این رو، برای رفع این معضل نیز باید برای هر گروه، متناسب با نوع مانع، برنامهریزی لازم انجام شود؛ اما به نظر میرسد از همه مهمتر، تغییر نوع نگرش افراد نسبت به فرزند و فرزندآوری است. به همین دلیل، برنامهریزی برای این مورد و فرهنگسازی به منظور تغییر آن، از جمله برنامههای ضروری است که باید مورد توجه مسئولان جامعه، به ویژه متولیان فرهنگی و جمعیتی کشور قرار گیرد. البته ترغیب مردم به ازدواج و بچهدار شدن، با وجود ساختارهایی که همه به کاهش جمعیت دعوت میکنند، کار آسانی نیست. هر چه اقبال داخلی نسبت به سیاستهای جهانی بیشتر باشد، فرزندآوری تحتالشعاع قرار میگیرد..منبع: سایت برهان