نویسنده: آیت الله جعفر سبحانی
مقدمه:
با کتاب «تفسیر آیات مشکله» آشنا شویم:اخیراً کتابی در تبریز به این نام چاپ و منتشر شده است، ولی قسمت معظم آیاتی که در آن کتاب عنوان شده ابداً از آیات مشکله نیست، و برخی نیز برای تزریق عقائد مخصوصی که نویسنده آن کتاب دارد، عنوان شده است و قسمتی مختصر که جا دارد آنها را «آیات مشکله» بخوانیم، مورد بررسی صحیح قرار نگرفته است.
شکی نیست وجود این کتاب در دسترس گروه بی اطلاع و ساده لوح مایه ی انحراف عقیده است زیرا نتیجه ای که خواننده از این کتاب می برد این است که:
انبیاء معصوم نبودند، گاهی و یا پیوسته خدا را نافرمانی می کردند.
هیچ گاه خدا مودت خویشاوندان رسول خدا را بر ما لازم نکرده است.
آیه ی: (الیوم اکملت لکم دینکم) درباره ی علی نازل نشده است.
خطبه معروف صدیقه طاهره (علیها سلام) مجعول است و هکذا...
روی این ملاحظات برخی از دوستان نگارنده درخواست کردند که درباره ی این کتاب صفحاتی بنویسد از این رو بر خود لازم دیدم که پاره ای از این آیات را که لغزش های نویسنده تفسیر در تفسیر آنها نابخشودنی است، عنوان نموده و به تفسیر آن، و ردّ گفتار وی بپردازد.
***
(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ) (آل عمران، آیه 19)
«محققا آئین در پیش خدا همان آئین اسلام است». (1)
جای گفتگو نیست که دعوت تمام پیامبران، گذشته بر نبوت خویش، بر دو اصل استوار بود:
اول: توحید و ایمان به یکتاپرستی.
دوم: اعتقاد به روز باز پسین که ظرف سزای کردارهای انسان است.
این دو مطلب اساس تمام دعوتهای الهی را تشکیل می دهد، ولی آیا برنامه تمام پیامبران الهی نیز یکنواخت بود یا به مرور زمان و تکامل اجتماع، برنامه های آنان نیز تکامل یافته و به حد کمال می رسید، در این مورد توضیح می دهیم.
شکی نیست که نیاز بشر به مرور زمان در حال افزایش بوده است، بشر امروز به قوانین زیادی از نظر اقتصاد، اخلاق، سیاست و غیره نیاز دارد که بشر دیروزی به این پایه از نیاز نبود، بشر امروز بر اثر قدرت دماغی و نبوغ فکری بهتر می تواند درباره علوم الهی، و معارف غور کند، و آن را بفهمد.
بنابراین: باید آخرین شریعت از شرایع آسمانی در تمام قسمتها کاملترین برنامه ها را عرضه کند، یعنی: درباره معارف و اصول عقائی مسائلی را پی ریزی کند، که بزرگترین فلاسفه و دانشمندان الهی در برابر آن سر تسلیم فرود آورند، و یا از نظر مسائل اجتماعی کلیه جهات زندگی بشر را مورد بررسی قرار دهد، به حدی که بشر قرن بیستم، خود را از هر قانون غیر آسمانی بی نیاز بداند.
اتفاقاً جریان نیز چنین است جهت رهبری بشر در تمام عصرها از طریق وحی آنچه که برای زندگی فردی و اجتماعی دنیوی و اخروی او لازم و ضروری بود بیان کرده است اگر می گویند که دین اسلام کاملترین شرایع آسمانی است منظور همین است.
به دیگر سخن: هر یک از شرایع آسمانی کلاسی است برای تربیت انسان کامل و اداره جامعه، و هر کلاسی نسبت به افراد ویژه خود، برنامه جامع و کامل دارد و هرگز نمی توان محتویات آن را نسبت به افراد مخصوص آن کلاس ناقص و نارسا خواند، ولی در عین حال محتوای هر کلاسی نسبت به کلاس بالاتر نمی تواند کافی و وافی باشد، بلکه برای بالا بردن سطح معلومات باید افراد را به کلاسهای بالاتر با برنامه های جامع تر اعزام کرد.
با شروع نزول وحی الهی کلاسهای تربیتی انسان ها، آغاز به کار کرد و شریعت آسمانی هر زمان نسبت به جامعه آن زمان، بالاترین و جامع ترین کلاس بود، ولی تکامل جامعه و بالا رفتن فکر و اندیشه ها ایجاب می کرد که برای جامعه متکامل کلاس بالاتری تربیت داده شود و او با معارف بلند و مقررات جامع تری آشنا گردد.
اگر کسی می گوید: آئین اسلام کامل ترین شرایع آسمانی است، مقصود او از این جمله این نیست که نعوذ بالله خدا نسبت به جوامع قبلی، آئین ناقص و شریعت نارسا فرستاده آنگاه آن را با شریعت آخرین پیامبر، تکمیل کرده است، بلکه مقصود این است که محتوای شریعت حضرت موسی و یا حضرت عیسی کامل ترین و جامع ترین شریعت نسبت به نیازهای افراد زمان خود بود، ولی جامعه انسانی با مرور زمان، نیازهای بیشتر و قدرت دماغی عظیم تری پیدا کرد از این جهت برای رفع نیازهای زیادتر، و اشباع اندیشه های نیرومندتر، شریعت جامع تر، و معارف برتری فرستاده شد.
و آیه یاد شده در زیر، همین معنی را می رساند:
(قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ) (بقره، آیه 136)
«بگوئید ایمان آوردیم به خدا و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق نازل شده است».
هرگاه آنچه بر رسول اکرم نازل شده همان است که بر پیامبر پیشین نازل شده است، در این صورت نباید بفرماید: (وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ مَا أُنْزِلَ عَلی إِبْرَاهِیمَ) بلکه باید بفرماید: (وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ إِلَى إِبْرَاهِیمَ).
جای شک نیست که تکرار موصول «ما» غالباً دلیل بر تعدد «نازل شده» می باشد.
بدون شک، بحثهای علمی و دقیقی که قرآن درباره توحید و صفات حق و معارف حقه نموده، هرگز در انجیل و تورات وارد نشده است، حدود و قوانین منظم اسلام و بالخصوص فقه جامع و کامل اسلامی و اجتهادهای مشروع که دست انسان را برای تکامل بیشتر باز می گذارد و... در هیچ یک از شرایع سابق، وجود ندارد.
شما در آئین «یهود» بیش از چند حکم فرعی و به اصطلاح فقهی، نمی توانید بیایید هرگاه فروع و احکام عملی تورات و انجیل به اندازه اسلام یا نصف آن بود لااقل پس از تحریف، مقدار مشابهی از آن باقی می ماند.
بالاتر از همه، اگر شرایع سابق من جمیع الجهات کامل و برای تمام ادوار و جامعه ها حتی برای احتیاجات عصر موشک نیز کافی بود، اعزام پیامبر جدید با کتاب و شریعت مستقل چه معنی داشت؟
منظور آنان که می گویند: «اسلام کامل ترین شرایع آسمانی است» همان مفهوم فرمایش امیر مؤمنان(علیه السلام) در نهج البلاغه است که می فرماید:
«فَالقُرآنُ آمِرٌ وَ زاجِرٌ اَتَمَّ بِهِ نوُرَهُ وَ اَکمَلَ بِهِ دِینَهُ»(2).
«قرآن آمر و زاجر است به وسیله آن نور (تشریع) را به پایان رساند و آئین خود (آئین توحید) را کامل ساخت».
خواننده گرامی پس از خواندن این سطور به بی پایگی گفتار مؤلف تفسیر پی می برد زیرا ایشان به حقیقت گفتار کسانی معتقدند که آئین اسلام کامل ترین شرایع است نرسیده و فورا خرده گرفته و می گوید: هرگز بر خدا شایسته نیست که در زمانی برای عده ای دین ناقصی ارسال نماید و مسلما خداوند به وسیله تمام پیامبران دین را به طور کامل فرستاده است:
پاسخ:
ناگفته پیدا است که ناقص مطلق با ناقص نسبی از زمین تا آسمان فرق دارد، هرگاه کسی بگوید که اسلام کامل ترین آئین آسمانی است مقصود این است که شرایع گذشته نمی تواند اداره اجتماع کنونی را برعهده بگیرد هرچند نسبت به نیازهای آن روز اجتماع، کافی و وافی بود و برنامه کاملی برای آن روز به شمار می رفت و کوچکترین نقصی نسبت به وضع آن روز نداشت، ولی همان قوانین از نظر کم و کیف نسبت به نیاز امروز، غیر وافی است و مجتمع به قوانین بیشتر و برنامه ای وسیع تر نیازمند است که در اسلام پیش بینی شده است.اصولاً مقصود از کمال و نقص، کمال و نقص در اصل «توحید» و «معاد» و... نمی باشد تا گفته شود که در تمام شرایع این اصول کاملا بیان شده است، بلکه مقصود «معارف عقلی، توسعه در فروع و تکامل در اصول اجتماعی و اخلاقی، و اقتصادی و کشورداری و... است» که اصل آن در شرایع آسمانی و تکامل آن در آئین آخرین پیامبر بر همگان ملموس است.
برنامه دبستانی هرچند هم کامل تر و جامع تر و با واقع بینی دقیقی تنظیم شده باشد، نمی تواند نسبت به دبیرستان مفید و سودمند، و جامع و کامل باشد و یک چنین نارسائی نسبت به برنامه یاد شده، عیب و نقص نیست، زیرا هدف از آن برنامه، اداره دانش آموز خردسالی است که از نظر فکر و تعقل و استعداد بدنی و دماغی، در حد خاصی قرار دارد و برای آن گروه، جز این برنامه، هیچ برنامه دیگری نمی تواند مفید و سودمند باشد اگر کسی بگوید برنامه دبستانی برای دانش آموز دبیرستانی مفید نیست، نباید آن را نشانه نقص و عیب در برنامه قبلی گرفت.
نگارنده از این تأسف دارد که در موضوعی قلم می زند که برای یک فرد وارد به مسائل دینی روشن و واضح است، ولی چه کند، چاپ کتاب از طرف مؤلف او را به چنین توضیح واضحات کشیده است.
در پایان یادآور می شویم که در این بحث، لفظ «ادیان» از طرف نویسنده تکرار شده است ولی بهتر است که به جای آن کلمه «شرایع» به کار رود، زیرا خدا از روز نخست یک دین بیشتر نفرستاده است و تمام پیامبران برای نشر آن اعزام شده اند و آیه: (إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ) ناظر به همین قسمت است ولی در حالی که «دین» خدا یکی است، شرایع سماوی قطعا متعدد و مختلف است آنجا که می فرماید: (لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهَاجاً) (سوره مائده، آیه 48). برای هر یک از پیامبران شریعت و طریقی قرار دادیم و اختلاف و تکامل مربوط به شریعت است نه اصل دین(3).
پی نوشت ها :
1- مربوط به مطلب 32 ص 127 از کتاب «تفسیر آیات مشکله».
2- نهج البلاغه، خطبه 182.
3- در کتاب «معالم التوحید» ص 545 – 546 و منشور جاوید ج 2، ص 375 – 377 در این باره به صورت گسترده سخن گفته ایم.