خلافت عمر

ابوبکر در دوران مریضی ، خلیفۀ بعد از خودش را مشخص کرد و عمر را به خلافت نشاند و به این ترتیب مزد زحمات دو سالۀ عمر را پرداخت کرد .
يکشنبه، 21 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلافت عمر
خلافت عمر

 

نویسنده: محمد حسین قربانیان




 
ابوبکر در دوران مریضی ، خلیفۀ بعد از خودش را مشخص کرد و عمر را به خلافت نشاند و به این ترتیب مزد زحمات دو سالۀ عمر را پرداخت کرد .
ابوبکر ابتدا با عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان مشورت کرد و بعد نامه ای را خطاب به مسلمین نوشت و در آن رسما عمر را به عنوان خلیفۀ بعد از خودش انتخاب کرد. می گویند وقتی غلام ابوبکر نامۀ انتصاب عمر را به خلافت ، برای مردم قرائت کرد، ابوبکر از داخل خانه سر را بیرون آورد و گفت « آیا از خلیفه ای که برای شما انتخاب کردم راضی هستید من خلیفه را از اقوام خود انتخاب نکردم و شایسته ترین فرد را برای خلافت برگزیدم» همه قبول کردند و در نتیجه عمر به خلافت رسید. بعد از مرگ ابوبکر مردم با عمر بیعت کردند و او را به خلافت پذیرفتند. عمر به منبر رفت و اولین خطابه ای که خواند این بود: «مَثَل عرب، مثل شتر عنان زده شده است که فشار افسار او را مطیع کرده ، این شتر را به هر طرف بکشند می رود به خدای کعبه سوگند عرب را به دنبال خود می کشم »

تقابل با ایران

نکتۀ عجیب و بسیار شگفت انگیز در تاریخ جنگهای اسلامی این است که مسلمانان که هنوز پایه های حکومتشان در عربستان محکم نشده بود، به طور همزمان به جنگ با دو امپراتوری بزرگ جهان باستان مشغول شدند. و جالبتر آنکه در مدت زمان کوتاهی هر دو امپراتوری را منهدم کردند.بسیاری از اعراب تحت تاثیر تعلیمات اسلام، مفاهیم جدیدی را در فرهنگ خود وارد کرده بودند مفاهیمی از قبیل مساوات و برابری و اتحاد ، توحید و معاد و حس نشر و تبلیغ معارف اسلامی . تعلیمات اسلام پایه های فکری اعراب را عوض کرد و قطعا مهمترین دلیل پیشروی های چشمگیر اعراب در دو جبهۀ شرق و غرب همین بود . مورخین تحلیل های بسیاری را در این زمینه ارائه داده اند اما بنای ما در این کتاب کوتاه بیشتر بازگو کردن تاریخ است نه تحلیل آن .
علی ایّ حال مصادف با خلافت عمر، اختلافات و از هم گسیختگی در امپراتوری ایران به اوج خود رسیده بود. یزدگرد سوم پس از جنگهای طولانی به تازگی مسلمان شده بود و قصد داشت با اعراب به شدت مقابله کند. رستم فرخ زاد را از خراسان فراخواند و او را به امیری سپاه ایران گماشت . در حالی که رستم، مشغول جمع آوری سپاه و لشگر بود ، مثنّی بن حارثه به مدینه رفت و این جریان را به عمر خبر داد. عمر تمام لشگر اسلام را جمع کرد هرچند اعراب تمایلی برای رویارویی با ایران نداشتند اما عمر آنها را تحریض کرد عمر در جنگ ها استراتژی محکمی داشت با اینکه مقر او در مدینه بود اما همۀ فرماندهان موظف بودند ریز جزئیات را با او درمیان بگذارند و از دستورات او پیروی کنند. عمر فرماندهی سپاه را به ابوعبیدة داد . ابوعبیدة در حیره و کَسکَر ، دو تن از سرداران ایران را به راحتی شکست داد. سردار دیگری به نام بهمن با سپاه تا کنارۀ رود فرات آمد و مسلمانان نیز از قایق ها پل ساختند و به آن سوی فرات رفتند و دو سپاه با هم گلاویز شدند. جنگ سختی در گرفت. ایرانیان فیل جنگی داشتند و دیدن این حیوان باعث ترس و تعجب اعراب شد. ابو عبیدة با شمشمیر به فیل حمله کرد اما زیر پای فیل جنگی ، کشته شد . سپاه اسلام که خود را بی سردار دیدند پاه به فرار گذاشتند . عده ای از مسلمین برای اینکه سپاه را از عقب نشینی منصرف کنند ،پل را قطع کردند . اما بسیاری از مسلمین خود را به آب انداختند و نزدیک سپاه اسلام از بین برود . در این میان مثنّی بن حارثه با قبیله اش دفاع جانانه ای کرد و مسلمین فرصت یافتند که پل را تعمیر کنند و به این سمت فرات بیاییند .
عمر از این قضیه متاثر شد و لشگر دیگری را به فرماندهی مثنی بن حارثه روانۀ جنگ کرد. مثنی بن حارثه توانست سپاه ایران را به سختی شکست دهد. در این جنگ تا رود دجله ، از آنِ مسلمین شد و بصره را پایگاه خود قرار دادند.

فتوحات مسلمین بعد از فتح ...

جنگ قادسیه:

رستم فرخ زاد لشگر ایران را سرو سامانی داد و آمادۀ نبرد شد. عمر سعد بن ابی وقّاص را به فرماندهی سپاه اسلام برگزید. عمر از او خواست که در همۀ امور بوسیلۀ پیک و قاصد با او در ارتباط باشد. عمر از او خواست طوری منطقه را توصیف کند گویی در محل حضور دارد. حتی نوشته اند وقتی سعد بن ابی وقّاص به قادسیه رسید . تمام جزئیات منطقه و آب و هوا و لشگر ایران را در نامه ای برای عمر توصیف کرد و عمر نیز نکات بسیار جالبی را برای او گوشزد کرد. علی الجمله رستم در دیرالاَعور نزدیک حیره اردو زد . و سعد بن ابی وقّاص در قادسیه اتراق کرد. مثنّی بن حارثه که در آن زمان به علت زخمهای فراوان در آستانۀ مرگ بود، به سعد نصیحتی کرد وسعد هم نصیحت او را قبول کرد. مثنی بن حارثه گفت : همیشه سعی کن در مرزهای خودمان با آنها جنگ کن چون اگر شرایط جنگ را نزدیک به شکست دیدی می توانی از راه بیابان به جزیرة العرب بازگردی و اگر پیروز شدی تمام لشگر کفر را یکجا شکست داده ای .
دو لشگر به مدت چهار ماه از تحرک خاصی برخوردار نبودند و بیشتر با یکدیگر مذاکره می کردند که شرح آن در کتب مفصل ذکر شده است . بعد از چهار ماه رستم حمله را آغاز کرد . در ابتدای نبرد سعد بن ابی وقّاص به شدت مریض شد و نتوانست در جنگ حاضر شود و از بالای قلعۀ قُدیس ، سپاه اسلام را فرماندهی می کرد. و جنگ سختی در گرفت این جنگ سه یا چهار روز طول کشید. و در روز آخر رستم کشته شد، درفش کاویان بدست مسلمین افتاد و هیمنۀ امپراتوری ایران از بین رفت .
پس از جنگ قادسیه، مسلمین به سمت تیسفون یا همان مدائن[1] حرکت کردند. و به غیر از مقاومت های جزئی به راحتی به مدائن رسیدند و آن را تصرف کردند.
فتح مدائن، غنائم بسیار زیادی را برای مسلمین به همراه داشت چون مدائن پایتخت ساسانیان بود و گنجینه های ساسانی در آنجا نگهداری می شد. می گویند فرش بسیار بزرگی را از مدائن به مدینه آوردند که به علت حجم بسیار زیاد ، آن را تکه تکه کردند و بین مسلمین تقسیم نمودند.
یزدگرد سوم از مدائن به حُلوان فرار کرد و در آنجا به جمع آوری لشگر پرداخت و سپاه را به فرماندهی مهران رازی ، راهی تیسفون کرد. سپاه ایران دوباره شکسته شد. و غنائم و اسرای بسیاری بدست مسلمین افتاد.
یزدگرد از حُلوان هم خارج شد و به سمت ری رفت . اعراب حُلوان را هم گرفتند اما به دستور خلیفه وارد مرزهای ایران نشدند. و به تسخیر قسمت های دیگر پرداختند.
جلگة حاصلخیز خوزستان نظر اعراب را به خود جلب کرد و به آن سمت لشگر کشید‌ند. ابو موسی اشعری فرماندة‌سپاه اسلام بود اما خوزستان یک سال مقاومت کرد و پس از اینکه شوشتر شکست خورد، در دیگر مناطق خوزستان مقاومت چندانی دیده نشد.
بعد از فتح خوزستان ، دستگاه خلافت مسلمین تصمیم گرفت که در ممالک ایران پیشروی کند..
اعراب در عراق پایگاه نظامی تشکیل دادند تا از نزدیک جبهه های شرق و غرب و مخصوصا ایران را تحت نظر بگیرند این پایگاه نظامی بعدها به شهری به نام «کوفه» تبدیل شد . پایگاه کوفه مامور شد که به مرزهای داخلی ایران پیشروی کند . نُعمان بن مُقرّن فرماندة‌ مسلمین تا کرمانشاه پیش رفت و در نهاوند با «فیروزان» سردار ایرانیان روبرو شد . جنگ نهاوند دو روز طول کشید. و نُعمان بن مقرّن کشته شد . و حُذیفه بن الیمان که جانشین نعمان بود به فرماندهی رسید . در این جنگ آخرین لشگر سازمان یافتة ساسانی شکست خورد و در ایران چیزی به نام حکومت از بین رفت . جنگ نهاوند در سال 21هجری رخ داد.
بعد از نبرد نهاوند یزدگرد پادشاه ساسانی دائم در حال فرار به شهرهای مختلف بود . اما شهرها یکی پس از دیگری توسط اعراب سقوط کرد سر انجام یزدگرد در شهر مرو توسط یک دهقان کشته شد که در خلافت عثمان به آن اشاره خواهیم کرد. اکثر شهرهای بزرگ ایران توسط مسلمین تسخیر شدند و فقط دیلم و تا حدودی طبرستان مقاومت می کردند.

تقابل اعراب و روم:

گفتیم که لشگر روم در جنگ یرموک شکست خورد و در دمشق اتراق کرد . ابو عبیده به دستور خلیفه مامور فتح دمشق شد . و مسلمانان در سال 14 هجری دمشق را به محاصره درآوردند . معروف است که مسلمین از هر سو دیوارهای دمشق را فرا گرفته بودند. مسلمین موفق می شوند از یک دروازه وارد دمشق شوند. اما در طرف دیگر ابو عبیده که از جریان بی اطلاع بود با اهالی دمشق صلح کرد. به هر حال این جریان در تاریخ معروف است و حاشیة‌ آن به مسائل فقهی نیز کشیده شده که آیا دمشق مفتوح العنوه است یا نه ؟

فتوحات شام

پس از سقوط دمشق، سپاهیان روم تعادل خود را در منطقه از دست دادند و شهرهای فلسطین، شام و اردن امروزی ، یکی پس از دیگری بدست مسلمین سقوط کرد. یزید بن ابی سفیان (برادر معاویه)‌حکمران دمشق شد. خالد قِنَّسرین را فتح کرد و عمرو بن العاص اردن را گرفت. هرقل ( سابقا به نام امپراتور روم اشاره کردیم . زمانی که محمد(ص)‌به اونامه نوشت) تا قسطنطنیه (استامبول امروزی)‌عقب نشست. و مسلمانان توانستند تا نزدیکی بیت المقدس پیشروی کنند. در نزدیکی بیت المقدس جنگ سختی بین سپاه روم و اعراب درگرفت و مسلمین توانستند به فرماندهی عمرو بن العاص سپاه روم را شکست دهند. از آن سو عمر که فتوحات را در هر دو جبهه مناسب می دید به شام سفر کرد تا از نزدیک با فرماندهان سپاه اسلام مشورت کند. عمر تمام فرماندهان را در محلی به نام «جابیه» جمع کرد و پس از آن اهالی بیت المقدس (قبلة اول مسلمین) با مسلمانان صلح کردند و عمر با تمام نظامیان وارد شهر شد . عمر پس از دیدار از بیت المقدس به مدینه برگشت اما پیشروی سپاه اسلام همچنان ادامه داشت .
اما در این مدت حادثه ای رخ داد که برای مسلمانان خوشایند نبود. طاعون در شام و دمشق شایع شد و چند تن از بزرگان سپاه اسلام از جمله یزید بن ابی سفیان مردند پس از مرگ فرماندهان ،‌ بر سر ارث و میراث آنها، اغتشاش و آشوب ایجاد شد.
خلیفه که از این وضعیت نگران کننده در هراس بود دوباره به شام سفر کرد و وضعیت آنجا را سرو سامان داد و معاویه را به فرماندهی کل شام منصوب کرد و از همین جا بود که آل سفیان و بنی امیه پایگاه محکمی در شام برای خود ایجاد نمودند.

فتح مصر:

در بحبوبة‌ جبهة‌ شرق و غرب، یکی از سرداران زیرک و با کیاست اسلام به نام عمرو بن عاص وقتی را اردن را فتح کرد به ذهنش رسید که جبهه ای در جنوب آغاز کند. عمرو عاص به خوبی از شرایط نامساعد مصر مطلع بود. او می دانست سرزمین حاصلخیز مصر که در تحت سیطرة رومیان قرار دارد، دچار اغتشاش و آشوب است و این هرج و مرج داخلی دو علت عمده داشت یکی به خاطر ضعف مفرط امپراتوری روم و شکست های پی در پی آنان در مقابل اعراب و دیگر به خاطر جنگ های مذهبی : مسیحیان در مصر با کلیسای کاتولیک اختلافات شدید عقیدتی داشتند. کلیسای مرکزی کاتولیک در مقابله با این جریان. اسقف متعصبی را به عنوان ریاست مسیحیان مصر گماشت و با مخالفین به سختی برخورد می کرد و همین جریان در ضعف نظام سیاسی مصر تاثیر مستقیم می گذاشت . عمرو بن عاص از عمر اجازه گرفت و به نوشتة‌بعضی از مورخین بدون کسب اجازه از خلیفه، به سمت مصر لشگر کشید . عمرو عاص مقاومت چندانی در پیش روی خود ندید و تا اُمّ دُنَیْن(نزدیک قاهره امروزی) پیش رفت. در آنجا با لشگریان روم روبرو شد و در نتیجه ازعمر در خواست نیروی کمکی کرد و عمر ، زبیر بن العوام را به همراه لشگری متشکل از چندین تن از صحابة بزرگ پیامبر به کمک عمرو عاص فرستاد. با رسیدن نیروی کمکی عمرو عاص توانست رومیان را شکست داده و تا شهر باب الیون [2] پیشروی کند بعد از مدتی شهر باب الیون نیز تسخیر شد. با فتح «باب الیون»، کار مصر دیگر تمام شده بود. و تنها یک شهر مهم و حیاتی در مصر باقی مانده بود و آن اسکندریه بود. لشگر اسلام اسکندریه را محاصره کرد و پس از چند ماه اسکندریه سقوط کرد و به مصر، ضمیمة‌ سرزمین های اسلامی شد مردم مصر از شکست رومیان ناراحت نبودند و حتی در سال 25 هجری که روم به مصر حمله کرد، مردم مصر به یاری مسلمانان بر خواستند و روم را شکست دادند. سوزاندن کتابخانة‌اسکندریه توسط عمرو عاص،‌از حوادث پرحاشیة‌ تاریخ است . برخی ازمورخین و صاحب نظران سوزاندن کتابخانه را قبل از اسلام و توسط رومیها می دانند و گروهی دیگر، این کار را به عمرو عاص نسبت می دهند[3].

اوضاع اجتماعی در زمان عمر:

در زمان خلیفة‌ دوم سرزمین های بسیاری تحت سلطة مسلمین قرار گرفت از مصر و روم تا ایران و نزدیکی آسیای میانه . نتیجة این فتوحات غنائم و اسرای بسیاری بود که فوج فوج به سوی مدینه و جزیره العرب روانه شد. این پدیده از یک جهت کار مسلمانان را راحت کرد اما سختی کار در اداره و حکمرانی بر این مناطق وسیع بود. مسلمانان دیگر نمی توانستند با قوانین محدود به یک یا چند قبیله بر این گسترة‌ عظیم جغرافیایی حکمرانی کنند و لذا ناچار شدند قوانین جدیدتر اجتماعی نظامی و سیاسی وضع کنند. عمر، مبنای همة‌ قوانین را قرآن و سنت رسول الله قرارداد . با این حال از قوانین دیوانی ایران و روم استفاده می کرد.

تشکیلات نظامی :

در شرایط حساس آن زمان جنگ و جهاد از اهمیت بسیار بالایی برای دستگاه خلافت برخوردار بود . رویارویی با دو امپراتوری بزرگ جهان، در سه جبهة‌اصلی ،‌بر اهمیت این قضیه می افزود. عمر سعی کرد به تبعیت از لشگرهای ایران و روم، سازمان نظامی قدرتمندی ایجاد کند و شواهد تایید می کند که در این امر موفق بود. او سه پایگاه اصلی و دائمی برای سپاهیان اسلام تشکیل داد:
1) در دمشق برای رویارویی با روم و نظارت بر سرزمین شام
2) کوفه برای گسترش نفوذ در ایران و انحلال امپراتوری ساسانی
3) فسطاط در مصر
وظیفة‌ هر یک از مقرّ های سه گانه این بود که، در مناطق تابعه نظارت کنند و دستورات و اوامر را به موقع اجرا بگذارند از سپاهیان اسلام در آن منطقه پشتیبانی کنند. سرداران اسلام علاوه بر وظایف جنگی وظیفة‌ جمع آوری غنائم و خراج و مالیاتها رانیز به عهده داشتند.

قوانین سیاسی و اجتماعی :

عمر قوانین تازه ای را وضع کرد تا بتواند مسلمین را بر اسلام نگه دارد و دیگر اینکه کفار را به اسلام علاقه مند کند. عمر به تعصبات عربی تمایل زیادی نشان می داد و گویا همین تعصبات در قتل او تاثیر گذار بود. و بر اهل ذمّه سخت می گرفت . عمر یهودیان را از جزیره العرب اخراج کرد به حکم این که پیامبر (ص) فرمود: در جزیره العرب دو دین نباشد. او قرار داد پیامبر (ص9 را با یهودیان خیبر و نصارای نجران فسخ کرد. و گفت آن قرار داد موقتی بود. عمر قوانین مخصوص را برای اهل ذمّه وضع کرده بود که به مهمترین آنها اشاره می کنیم :‌ اهل ذمّه علاوه بر مالیات باید خراج بدهند . حق توهین به قرآن را ندارند . از پیغمبر خدا بدگویی نکنند. دشمنان اسلام را یاری نکنند. لباس آنها شبیه لباس مسلمین نباشد . در ملاء‌عام شراب نخورند و خوک ها یشان را در بازارهای اسلامی نفروشند. به زن مسلمان تعرض نکنند. در صدد گمراه کردن مسلمین بر نیایند . ناقوس کلیساها را به صدا در نیاورند و خانة ذمّی نباید مشرف بر خانة‌مسلمین باشد.
مسلمین هم باید احکام اسلامی را به دقت اجرا می کردند. عمر همیشه شلاقی را به همراه داشت و در بازارها و اجتماعات نظارت می کرد و با متخلفین به شدت برخورد می کرد . بر استفادة‌درست از بیت المال بسیار سختگیر بود و بیت المال را بین مسلمین تقسیم می کرد .

سازمان اداری و حکومتی:

فقط از عراق سالیانه صد میلیون درهم به بیت المال مسلمین می رسید . این تنها بخشی از غنائم و اموالی بود که به بیت المال سرازیر می شد. همین جمله می تواند به ما کمک کند که گوشه ای از عظمت و گستردگی نظام اسلامی در آن زمان را تصور کنیم .
برای رسیدگی به این امور، عمر مجبور شد از دیوان ها ودفاتر مالیاتی ایران و روم استفاده کند . مسئول جمع آوری مالیات در شام و مصر کلیسا بود و در ایران دهقانان این وظیفه را به عهده داشتند . عمر زمین های فتح شده را به اهالی آنها واگذار کرد اما علاوه بر خراج از اهل ذمّه مالیات هم میگرفت .
بیت المال بین مسلمین تقسیم می شد اما بر خلاف دورة‌ ابوبکر، سهم همة‌مسلمین مساوی نبود بلکه سابقة‌هر فرد در اسلام و میزان شرکت کردن در جنگ و غزوات و همچنین نزدیکی با پیامبر، درنظر گرفته می شد.سهم مسلمانان با سابقه و کسانی که با پیامبر در جنگ شرکت کرده بودند و همچنین نزدیکان پیامبر بیشتر بود. فقط به‌عایشه پانزده هزار درهم سهم می رسید و به دیگر زنان پیامبر دوازده هزار درهم می داد.
عمر به شدت بر عاملان مالیات مراقبت می کرد و اگر کسی بیشتر از حق خود، از مالیات دریافت می کرد اموال او به نفع بیت المال مصادره می شد.
در این شرایط لزوم داشتن تاریخ و سال شمار مستقل آشکار شد. و به پیشنهاد علی (ع)،‌ تاریخ هجرت پیامبر از مکه به مدینه ، مبداء‌ سال شمار اسلامی قرار گرفت (در سال 16 هجری)

پایان خلافت:

قبلاً اشاره کردیم که عمر بر تعصبات نژادی و عربی بسیار پایبند بود. و در مقابل بر عجم سخت می گرفت عمر دستور داد تا اسیران و بندگان عرب را آزاد کنند و می گفت :
«اِنّه لَیَقبَح بِالعرب اَنْ یَمْلِکَ بعضُهم بعضاً و قَد وَسَّعَ الله و فَتَح الاعاجم[4]»
نوشته اند مُغیره بن شُعبه (والی کوفه)‌به مدینه آمده بود. و غلامی ایرانی داشت بنام فیروز که به ابولؤ‌لؤ‌معروف بود. ابولؤلؤ‌از شکست ایرانیان از اعراب بسیار متاثر بود و حتی بر اسیران جنگ نهاوند گریسته بود[5] . می گویند ابو لؤ‌لؤ‌نزد عمر رفت و از اخلاق بد مولای خودش (مغیره بن شعبه)‌ شکایت کرد . عمر به شکایت او اهمیتی نداد و از او پرسید شغلت چیست؟ جواب داد نجاری و آهنگری و نقاشی . عمر پرسید آیا می توانی برای من آسیابی درست کنی؟ ابولؤ‌لؤ‌جواب داد آسیابی برایت درست کنم که در شرق و غرب تعریف کنند. فردای همان روز ابولؤلؤ‌، عمر را با خنجری دو لبه زخمی کرد و از محل گریخت پس از چند روز عبدالله پسر عمر ابولؤلؤ‌را با دخترش گرفت و هر دو را کشت . و چند نفر دیگر هم که مظنون به قتل بودند کشته شدند.
عمر قبل از مرگ خود شورایی شش نفره تشکیل داد تا خلیفه مشخص شود و چند روز پس از این واقعه در گذشت.

پی‌نوشت‌ها:

[1] اعراب به شهر تیسفون ، مدائن می گفتند چون مرکب از هفت شهر مستحکم بود ، و مدائن جمع مدینه است .
[2] غربی ها به این شهر baby lone می گفتند و به خاطر تشخیص آن از «بابل» معروف بعد از آن کلمه مصر را می آوردند .
[3] تاریخ تمدن اسلامی ج3 ص 486
[4] طبری ج3 ص 276
[5] طبری ج4 ص 344

منبع: www.tarikheslam.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط