حیات طیبه ی اقتصادی از منظر قرآن کریم (1)

از آنجا که قرآن کریم برای مؤمنان نوید حیات طیبه را داده است و این حیات طیبه البته هم دنیوی است و هم اخروی، لذا طرح یک برنامه ی سالم اقتصادی از این قاعده مستثنا نخواهد بود. در این مقاله نگارنده ی بر آن...
سه‌شنبه، 23 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حیات طیبه ی اقتصادی از منظر قرآن کریم (1)
حیات طیبه ی اقتصادی از منظر قرآن کریم(1)

نویسنده:حسن جلالی




 

حیات طیبه ی اقتصادی از منظر قرآن کریم(1)

چکیده

از آنجا که قرآن کریم برای مؤمنان نوید حیات طیبه را داده است و این حیات طیبه البته هم دنیوی است و هم اخروی، لذا طرح یک برنامه ی سالم اقتصادی از این قاعده مستثنا نخواهد بود. در این مقاله نگارنده ی بر آن است تا از خلال مراجعه به آیات قرآن و روایات که تالی تلو قرآن کریم است، چارچوب اقتصاد سالم از نگاه قرآن را به دست آورد. در این باره مسائل ذیل قابل توجه است: الف. خاستگاه اقتصاد در اسلام که در منابع اربعه خلاصه می شود. ب. محور اساسی اقتصاد قرآنی، انسان ایده آل مسلمان است که اولاً دارای ایمان است ثانیاً مجاز به حداکثر کردن سود با رعایت چارچوب تعالیم اسلام؛ ج. اصول و مبانی اقتصاد سالم در قرآن که در ملکیت و آزادی و عدالت و واقع گرایی و اخلاق خلاصه می شود.
نوآوری این تحقیق در این است که مساله ی زیست محیط را هم در کنار تکافل و توازن اجتماعی به عنوان یکی از اصول اساسی عدالت دانسته است. طبعاً نگارنده به بررسی هر یک از این اصول بر اساس قرآن و روایات پرداخته است تا از این رهگذر به تعریفی قابل قبول از اقتصاد بهینه از نظر قرآن دست یابد.
برای آن که بتوانیم فهم دقیق تری از هر اصطلاحی داشته باشیم چاره ای نداریم جز این که معنای لغوی و عرفی آن را لحاظ کنیم:

اقتصاد در لغت

واژه اقتصاد یک لغت عربی است که برگرفته از ماده ی قصد بوده است و معانی گوناگونی دارد که از جمله آنها میتوان معانی ذیل را در نظر گرفت: استقامت، چیزی را مقصد خود قرار دادن، عدم افراط و تفریط، اعتدال و عدالت. منتها معنایی که واژه ی اقتصاد امروزه به استناد آن به صورت یک اصطلاح علمی و در علم اقتصاد درآمده همان اعتدال و میانه روی است.(1)

اقتصاد در اصطلاح

اقتصاددانان غرب، علم اقتصاد را به «تخصیص بهینه ی منابع کمیاب به خواسته های نامحدود بشر» تعریف کرده اند. که این تعریف را ری و گت و ساموئل در کتاب های خود که موسوم به economics می باشد آورده اند.
در برابر این تعریف که بر کمیاب بودن منابع طبیعی و ثروت های روی زمین تأکید دارد، اقتصاددانان مسلمان، موضع گرفته و معتقدند که خداوند همه ی زمین و آنچه در آن است را مسخر بشر قرار داده و کمبودی در رابطه ی انسان با طبیعت و بهره برداری او از آن احساس نمی شود. برای درک صحت چنین ادعایی که منابع و ثروت های طبیعی در حد وفور می باشند با رجوع به آیات قرآن کریم، اعتقاد مزبور تأیید می گردد. قرآن کریم به صراحت می فرماید: «الله الذی خلق السماوات ولارض و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقا لکم و سخر لکم الفلک لتجری فی البحر بامره و سخر لکم الانهار و سخر لکم الشمس والقمر دائبین و سخرلکم اللیل و النهار و آتاکم من کل ما سالتمووه و ان تعداوا نعمت الله لا تحصوها ان الانسان لظلوم کفار». (ابراهیم: 32-34)
در واقع عبارت «لا تحصوها» که اشاره به نامحدودیت نعمات و امکانات روی زمین دارد ممکن است به دو علت مورد غفلت قرار گیرد: ظلم و اجحاف افراد بشر به یکدیگر و کفران نعمت. در مورد نخست قرآن کریم می فرماید: «وضربت علیهم الذله و المسکنه و باووا بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بایات الله و یقتلون النیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون» (بقره: شصت و یک)
همچنین آمده است :«فاعرضوا فارسلنا علیهم سیل العرم وبدلناهم بجنتیهم جنتین ذواتی اکل خمط واثل وشی ء من سدر قلیل، ذلک جزیناهم بما کفروا و هل نجازی الا الکفور». (سبا: 16-17)
در مورد آثار منفی کفران نعمت و آثار مثبت شکر نیز آمده است: «واذ تادون ربکم لئن شکرتم لازیدنکم ولئن کفرتم ان عذابی لشدید» (ابراهیم: هفت)؛
«وضرب الله مثلا قریه کانت آمنه مطمئنه یاتیها رزقها رغدا من کل مکان فکفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما کانوا یصنعون». (نحل: صد و دوازده)

علم اقتصاد اسلامی

اقتصاددانان مسلمان، تعاریف متعددی را برای علم اقتصاد اسلامی ارائه کرده اند که همگی مبتنی بر دیدگاه اسلام نیست به نظام هستی و ابعاد وجودی انسان می باشند: عده ای علم اقتصاد اسلامی را چنین تعریف کرده اند که: «علمی است که درباره ی چگونگی به کارگیری امکانات مادی و معنوی از جانب انسان جهت رفع نیازهای دینی و دنیوی جامعه ی اسلامی براساس تعالیم شرع، بحث می کند».
در تعریف دیگری نیز آمده است: «علم اقتصاد اسلامی، به بررسی چگونگی رفع نیازهای دنیوی و اخروی انسان از طریق منابع موجود براساس شرع می پردازد».(2)
عده ای نیز گفته اند: «علم اقتصاد اسلامی، علمی است که به بررسی نحوه ی تخصیص منابع برای اشباع نیازهای مادی و روحی انسان می پردازد».
در واقع هریک از این تعاریف، بدون مطرح کردن کمیابی منابع و نعمات الهی در روی زمین به تبیین ماهیت علم اقتصاد اسلامی پرداخته است.

نظام اقتصادی متعارف و اسلامی

از آنجا که علم اقتصاد، تبیین کننده ی رفتارهای بشری در امور اقتصادی است و در مقابل، نظام اقتصادی بر اساس ارزش های مورد نظر یک جامعه در بعد اقتصادی عدالت اجتماعی شکل می گیرد لذا همین تفاوت بین علم و نظام اقتصادی ما را واداشت تا نگاهی مختصر به تعریف نظام اقتصادی از نگاه غیر اسلامی و اسلامی داشته باشیم:
در تعریف این نظام در کتاب فرهنگ علوم اقتصادی آمده است: «نظام اقتصادی، عبارت است از ماهیت زندگانی اقتصادی به عنوان یک کل (خواه واقعی باشد یا نظری) مخصوصاً از لحاظ طرز تملک و استفاده از مالکیت و حدود دخالت دولت».(3)

نظام اقتصادی اسلام

اقتصاددانان مسلمان با توجه به نگرش خاصی که بر اساس تعالیم اسلام نسبت به اقتصاد دارند، به تعریف نظام اقتصادی اسلام به شیوه ای متفاوت از نظام اقتصادی متعارف پرداخته اند، که در اینجا دو تعریف جامع از شهید باقر صدر (ره) و دکتر نمازی عنایه را نقل می کنیم: شهید محمد باقر صدر در کتاب اقتصادنا می فرماید:
«نظام اقتصادی اسلام، عبارت است از تشکیلاتی منسجم که راه و رسم اسلام در تنظیم زندگی اقتصادی و ساماندهی آن را منعکس می کند به طوری که خود دارای پشتوانه ی فکری و متضمن اندیشه های اخلاقی و علمی اقتصادی و تاریخی مرتبط با مسائل اقتصاد سیاسی و تحلیل تاریخ جوامع بشری است».(4)
دکتر نمازی عنایه در تعریف نظام مزبور می نویسد:
«نظام اقتصادی اسلامی، عبارت است از مجموعه اصول و مبادی کلی و ثابت اقتصادی و مبتنی بر قرآن و سنت، به علاوه مجموعه راهکارهای عملی و اجتماعی متغیر شرعی و استراتژی های اقتصادی مبتنی بر آن اصول که غایت آن ساماندهی اوضاع اقتصادی جامعه ی اسلامی میباشد».(5)

واژه ی اقتصاد در قرآن

اگر چه واژه ی اقتصاد به معنای اصطلاحی آن در قرآن کریم یافت نمی شود اما مشتق این کلمه به صورت صیغه ی «مقتصد» سه بار در آیات مختلف آمده است که به معنی میانه رو و رهرو راه مستقیم توحیدی می باشد:
«ولو انهم اقاموا التوراه و الانجیل و ما انزل الیهم من ربهم لا کلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم منهم امه مقتصده و کثیر منهم ساء ما یعملون» (مائده: شصت و شش)؛
«ثم و اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخیرات باذن الله ذلک هو الفضل الکبیر» (فاطر: سی و دو)؛
«فلما نجاهم الی البر فمنهم مقتصد». (لقمان: سی و دو)
البته ریشه ی این واژه در قرآن، در آیات ذیل قابل ملاحظه است.
«واقصد فی مشیک و اغضض من صوتک»(لقمان: نوزده)، و «علی الله قصد السبیل و منها جائر» (نحل: نه)؛
«لو کان عرضا قریبا و سفرا قاصدا».(توبه: چهل و دو)

خاستگاه اقتصاد در اسلام

چون اسلام، دینی الهی و متعلق به همگی افراد بشرتا روز قیامت است لذا اتصاف هر مفهومی به وصف اسلام باید از خاستگاه متین و استوار برای همیشه برخوردار باشد. مفهوم اقتصاد نیز از این قاعده مستثنی نبوده و اگر بخواهد رنگ و صبغه ای اسلامی پیدا کند می باید از منابعی که منشأ تعالیم اسلامی در عرصه ی علم و عمل قرار گرفته اند، الهام بگیرد. به اتفاق علمای مسلمان منابع استنباط در اسلام در چهار منبع شریف قرآن و روایات و اجماع و عقل خلاصه می شود.
قرآن کریم می فرماید : «فان تنازعتم فی شیء فردوه الی الله و الرسول ان کنتم تومنون بالله و الیوم الاخر ذلک خیر و احسن تاویلا.(نساء: پنجاه و نه)

چارچوب کلی اقتصاد قرآن

قرآن کریم به طرز اعجاب انگیزی حد و مرز عرصه ی اقتصاد را معین کرده و آن را دارای مبدأ و منتها معرفی نموده است.
اقتصاد که دارای سه مرحله ی تولید، توزیع، و مصرف است، در اسلام در هر یک از این مراحل، تجلی گاه مبدأ خلقت می باشد. بدین معنا که چون تمامی عوامل تولید و توزیع و مصرف، مخلوق خدا هستند، لذا شکل گیری اقتصاد بر پایه ی این عوامل، می تواند تجلی گاه اصل توحید ازجمله ی اصول دین باشد. در قرآن کریم آمده است :
«وهو الذی یرسل الریاح بشرا بین یدی رحمته حتی اذا اقلت سحابا ثقالا سقناه لبلد میت فانزلنا به الماء فاخرجنا به من کل الثمرات کذلک نخرج الموتی لعلکم تذکرون».(اعراف: پنجاه و هفت)
این آیه و امثال آن ناظر به بخش تولیدی اقتصاد است. اما در مورد عوامل توزیع آمده است:
«له مقالید السماوات و الارض یبسط الرزق لمن یشاء ویقدر انه بکل شیء علیم». (شوری: دوازده)
و بالاخره در مورد تجلی توحید در بخش مصرف می فرماید: «افرایتم الماء الذی تشربون، أانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون». (واقعه: 68-69)
ازسوی دیگر حد و مرز دیگر فعالیت های اقتصادی که باید در هر سه بخش تولید و توزیع و مصرف لحاظ شود و می توان از آن به منتهی تعبیر نمود، مسأله توجه انسان مؤمن به معاد و آخرت است. در مورد تولید، قرآن کریم می فرماید: «والله الذی ارسل الریاح فتثیر سحابا فسقناه الی بلد میت فاحیینا به الارض بعد موتها کذلک النشور». (فاطر: نه)
همچنانکه راجع به توزیع و لزوم لحاظ آخرت در آن آمده است: «الی مدین اخاهم شعیبا قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره و لا تنقصوا المکیال و المیزان انی اراکم بخیر وانی اخاف علیکم عذاب یوم محیط». (هود: 84)
و بالاخره براین نکته تأکید شده که در مصرف نیز هموراه نتایج مترتب برآن در آخرت مد نظر قرار گیرد، قرآن کریم از قول صلحای بنی اسرائیل در نصیحت کردن قارون چنین نقل می کند: «اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لا یحب الفرحین، وابتغ آتاک الله الدار الاخره...» (قصص: 76-77)
با توجه به این موارد به نتیجه ای مهم در مورد جایگاه اقتصاد در اسلام می رسیم، و آن اینکه بر خلاف غرب که اقتصاد و کسب منافع مادی را به عنوان یک هدف در زندگی بشر تلقی می کند، قرآن کریم، اقتصاد را به عنوان یک وسیله برای نیل به کمال و سعادت دنیوی و اخروی معرفی می کند و می فرماید: «وابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره ولا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک...». (قصص: 77)
در آیه ی دیگری یکی از راه های رسیدن به حیات طیبه و خیر و نیکی را بذل بهترین و عزیرترین چیزها نزد انسان می داند و می فرماید: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (آل عمران: 92) که البته دستاوردهای فعالیت اقتصادی انسان از جمله ی عزیزترین و محبوب ترین اشیا نزد اواست: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الانعام و الحرث ذلک متاع الحیاه والدنیا والله عنده حسن الماب». (آل عمران: چهارده)

ویژگی های اقتصاد سالم در قرآن

زمانی می توان نکات برجسته و ویژگی های اقتصاد مورد نظر اسلام را درک نمود که قبل از هرچیز دو امر را مورد توجه قرار بدهیم؛ موضوع و محور اساسی اقتصاد، اصول و مبانی اقتصاد.

محور اساسی اقتصاد

بدون شک، موضوع و محور اقتصاد و علم اقتصاد، انسان است، چرا که اقتصاد عبارت است از مجموع مراحل سه گانه تولید، توزیع و مصرف است و این انسان است که تولید می کند و آنگاه تولیدات را بین خود و هم نوعان خود توزیع می نماید و با این هدف که خود او و دیگران کالاها را مصرف نموده و از خدماتی که ارائه می شود بهره مند شوند. بنابراین طبیعی است که بررسی اقتصاد و سلامت آن در هر مکتب و دینی با مطالعه ی طبیعت و ماهیت ذاتی و کرداری این موجود گره خورده باشد. به همین خاطر، برآن هستیم تا به مطالعه ی انسان از دیدگاه اقتصاد متعارف و قرآن بپردازیم:

انسان در اقتصاد متعارف

ویژگی بارز و محوری انسان اقتصادی در تئوری اقتصاد متعارف، این است که انسان به دنبال حداکثر کردن سود به نفع خود است، به این معنا که اگر در مقام تولید کننده فعالیت کند هدفش تحصیل حداکثر سود از تولیدات خود است و اگر در مقام مصرف کننده باشد، به دنبال تحصیل حداکثر مطلوبیت maximum utilityاست. یعنی کالای خاصی را به این سبب تقاضا می کند که مصرف آن برای او رضایت یا مطلوبیت حاصل می کند(6). عده ای از اقتصاددانان براین باورند که انسان اقتصادی عبارت است از موجودی که صرفاً عوامل اقتصادی او را به تحرک و فعالیت وا می دارد و به اصطلاح، سلوک و رفتار خاصی را بر او املا می کند. در نظر اینان انسان اقتصادی در فعالیت اقتصادی خود، هنجارهای اخلاقی و ادبی را لحاظ نمی کند، زیرا اندیشه و رفتار املا شده بر او از ناحیه ی عوامل اقتصادی، با این گونه هنجارها کاملاً بیگانه است.(7)

انسان اقتصادی در اسلام

برخلاف آنچه که در اقتصاد متعارف عنوان می شود، اسلام، انسان را به لحاظ اقتصادی با یک سلسله ویژگی هایی کاملاً متفاوت با نگاه غرب و شرق مطرح می نماید؛ اسلام در معرفی انسان، وی را صاحب یک سلسله ملکات و عدم آنها دانسته است، بدین معنا که خیر و شر از اموری است که بالقوه در نهان انسان به ودیعت نهاده شده اند و این خود انسان است که با ابزار اراده و اختیار خود می تواند در منجلاب شر غوطه ور شود و یا در سایه ی انقیاد در برابر تعالیم الهی خیر و سعادت دنیا و آخرت خود را نظاره کند. قرآن کریم در چند مورد انسان را دارای «احسن تقویم» و «کرامت» معرفی کرده است و می فرماید: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین» (تین 4-5)؛
«ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا». (اسراء: هفتاد)
در حالی که در جاهای دیگری وی را چنین توصیف می نماید:
«انه کان ظلوما جهولا» (احزاب: هفتاد ودو)؛
«و کان الانسان عجولا» (اسراء: یازده )؛
«ان الانسان لیطغی ان راه استغنی». (علق: 6-7)
برای حل این گره که بالاخره انسان موجودی شرور است یا تمایل به خیر و نیکی دارد عده ای خواسته اند که از دسته ی اخیر آیات قرآن کریم صفت طغیان و سرکشی و بی تابی را نسبت به صفات اضداد آنها در انسان غلبه دهند و آنگاه چنین نتیجه گرفته اند که چون انسان به طبع خود تمایل به طغیان و سرکشی دارد و به تصریح قرآن کریم هم، انسان آنگاه که احساس غنا بنماید سرکش می شود، لذا لاجرم، می باید سیاست اقتصادی اسلام، سیاست کفاف باشد نه رفاه، آنگاه امثال روایت «مافوق الکفاف اسراف» را به میان آورده و توصیه ی اسلام به زهد و ورع و مذمت دنیا را به عنوان شاهد و مؤید بر قول خود گرفته اند. البته این گروه، نخواسته اند بگویند که اسلام مخالف رفاه است بلکه قائل به رفاه مشروع بوده اند اما انسان ایده ال را یک انسانی دانسته اند که اهل کفاف باشد بنابراین چنین انسانی، محور برنامه ریزی اقتصادی اسلامی می باشد و این به معنای تمایل به سیاست کفاف بودن در اقتصاد اسلامی است.
اما در طرف دیگر، اگر بخواهیم به عنوان قول دوم در این مسأله وارد بحث شویم می توان از راه دیگری، اول اینکه بین آیات ذم و مدح انسان جمع نمود آنگاه سیاست اقتصادی را براساس چنین جمعی و ثمره آن به تصویر کشید. بنابر قول علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان، آیات «ان الانسان لظلوم کفار»(ابراهیم: 34)، «وکان الانسان کفورا» (اسراء: شصت و هفت)، «واذا انعمنا علی الانسان اعرض ونای بجانبه»(فصلت: پنجاه و یک) اشاره به اتّصاف بالقوه انسان به چنین اوصافی دارند، زیرا زمانی اتّصاف انسان به اوصاف مزبور صحیح می باشد که اتّصاف او به اضداد آنها ممکن باشد، چرا که مثلاً عدل و ظلم و علم و جهل از قبیل ملکه و عدم بوده و چیزی که قابلیت اتّصاف به علم و عدل را ندارد، صحیح نیست که صفت جهل و ظلم را به او نسبت دهیم. بنابراین، وقتی قرآن کریم انسان را به ظلوم و جهول متصف می کند، در واقع اشاره به قابلیت وی برای اتّصاف و تخلّق به عدالت و علم دارد. با توجه به این مطالب، باید گفت که اگر چه طبیعت افراد بشر ممکن است در اثر نیروی امیال و غرایز و اغوای شیطان، تمایل به اوصاف مذموم نظیر ظلم و سودجویی محض و غیره پیدا کند اما نکته قابل توجه این است که اسلام، براساس تعالیم قرآن کریم و روایات شریفه، اقتصادی را برای افراد بشر و جوامع انسانی به ارمغان آورده است که موضوع آن انسان سالم و متمایل به خیر و صلاح است. در واقع انسانی که حقیقت احسن تقویم را به فعلیت رسانده باشد، محور اساسی و موضوع برنامه ریزی اقتصادی اسلام می باشد. و طبیعتاً خاستگاه این احسن تقویم در پشتوانه ای بس عظیم که در ذات آدمیزاد به ودیعت نهاده شده است خلاصه می شود که عبارت است از «تکریم الهی»: «ولقد کرمنا بنی آدم وحملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا». (اسراء: هفتاد)
اما این که با چه نیرویی می توان احس تقویم و تکریم الهی را به فعلیت رساند؟ به نظر می رسد که تنها در سایه ی ابزار ایمان چنین امری محقق میشود.
قرآن کریم فواید و برکات ایمان را در اموری همچون موارد ذیل مقرر می دارد:
1. امنیت: «الذین آمنوا ولم یلبسوا ایمانهم بظلم اولئک لهم الامن و هم مهتدون»(انعام: هشتاد ودو)؛
2. خیر و صلاح: «یوم یاتی بعض آیات ربک لا ینفع نفسا ایمانها لم تکن آمنت من قبل او کسبت فی ایمانها خیرا»(انعام: 158)؛
3. بشارت: «واذا ما انزلت سوره فمنهم من یقول ایکم زادته هذه ایمانا فاما الذین آمنوا فزادتهم ایمانا و هم یستبشرون» (توبه: 124)؛
4. اجرو وثواب الهی: «وقال الذین اوتوا العلم و یلکم ثواب الله خیرلمن آمن و عمل صالحا»(قصص: هشتاد)؛
5. برکات زمین و آسمان: «ولو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض». (اعراف: نود و شش)
اینها تنها شمه ای مختصر از ثمرات و برکات ایمان است که قرآن کریم در خلال آیات مبارک خود برشمرده است. بنابراین اگر انسان دارای طبیعت بالقوه مایل به خیر و شر، با بهره گیری از ابزار ایمان به خداوند و روز جزا، خود را در مسیر تعالیم الهی قرارداد، آنگاه است که موضوع برنامه ریزی اقتصادی اسلامی قرار می گیرد.
واضح است که هیچ گاه سود حداکثری و رفاه بیشتر چنین انسانی را به طغیان و سرکشی نخواهد کشاند تا بخواهد مصداق این قول قرار گیرد که: «قال ما اظن ان تبید هذه ابدا و ما اظن الساعه قائمه و لئن رددت الی ربی لاجدن خیرا منها منقلبا» (کهف: سی و پنج و سی و شش)
و بنابراین انسان مستغنٍ عن المال جایگزین انسان مستغنیٍ بالمال خواهد شد که اگر چه به دنبال حداکثر کردن سود است اما دو نکته را در این بیشینه کردن سود همواره مورد لحاظ قرار می دهد، نخست اینکه مال و ثروت را غایت و هدف نهایی خود قرار ندهد بلکه آن را به عنوان وسیله ای برای نیل سعادت دنیا و آخرت به کار برد. و این به آن معناست که ضمن تلاش برای کسب مال و ثروت، در ذات و نفس خود علاقه ای به آن در عرض علاقه به خداوند و ثواب الهی احساس نمی نماید. قرآن کریم در این باره می فرماید: «و اتی المال علی حبه ذوی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل و السائلین وفی الرقاب...»(بقره: صد و هفتاد و هفت)، «ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا، انما نطعمکم لوجه الله...». (انسان: 8-9)
همچنین می فرماید: «ومثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من انفسهم»(بقره: دویست و شصت وپنج)
در این آیات «حبه» و «علی حبه» و «لوجه الله» و «ابتغاء مرضاه الله» همگی اشاره به این مطلب دارد که شخص باایمان، به پول و ثروت به عنوان ابزار و وسیله می نگرد نه به عنوان یک غایت و هدف. نگارنده در خلال مباحثی که با یکی از اساتید بزرگوار عرصه ی فقه و اقتصاد در این مورد داشتم، در برابر اعتقاد طرف که «انسان مستغن عن المال» لزوماً به معنای انسان متمایل به کفاف اقتصادی است، براین نکته تأکید داشتم که استغنای از مال منافاتی با حداکثر سازی سود مشروع با هدف دستیابی به غایات فوق الذکر ندارد. نکته ی دوم این که انسان مؤمن در جریان بیشینه کردن سود، نه تنها منافع خود را لحاظ می کند بلکه منافع دیگران و نفع رساندن به آنها را هم مد نظر قرار می دهد تا آنها را شریک خود در رزق و روزی که نصیب او می شود تلقی کند که البته این مرتبه ای بس بالاست که جامعه را به سعادت و ستگاری سوق میدهد.
در تأیید این معنا می توان آیات ذیل را ملاحظه نمود که ابتغای فضل الهی را مطلق آورده و محدودیتی برای آن در صورت مشروع بودن وسایل و ابزار دسترسی به مال و ثروت در نظر نگرفته است: «لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم»(بقره: 198)، «هو الذی سخر البحر لتاکلوا منه لحما طریا و تسخرجوا منه حلیه تلبسونها و تری الفلک مواخر فیه و لتبتغوا من فضله و لعلکم تشکرون» (نحل: چهارده) و «واخرون یضربون فی الارض یبتغون من فضل الله». (مزمل: بیست)
علامه طباطبایی (ره) در این باره و در تفسیر این آیه که می فرماید: «فاذا قضیت الصلاه فانتشروا فی الارض وابتغوا من فضل الله»(جمعه: ده) می نویسد: «و علی هذا فابتغاء فضل الله طلب مطلق عطیته فی التفرق الطلب رزقه بالبیع و الشری»(8) : یعنی ابتغای فضل الهی در این آیه عبارت است از دنبال مطلق عطایای خداوند بودن است و این که چنین طلبی ممکن است از طریق طلب رزق و روزی از طریق خرید و فروش باشد. در آیات دیگری نیز بهره برداری از نعمات الهی منوط به کسب حلال و ترک تعدی به حقوق دیگران و خود شده است: «یا ایها الناس کلوا مما فی الارض حلالا طیبا ولا تتبعوا خطوات الشیطان انه لکم عدو مبین» (بقره: 168) و «هو الذی جعل لکم الارض ذلولا فامشوا فی مناکبها و کلوا من رزقه و الیه النشور».(ملک: پانزده)
علاوه برآیات، در روایات فریقین نیز تأکید فراوانی بر حداکثرسازی سود مشروع شده است؛ امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «لا تدعوا التجاره، فتهونوا، اتجروا بارک الله لکم».
همچنین ابن عباس از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل می کند که فرموده اند:
«یا معشر قریش لایغلبنکم الموالی علی التجاره؛ فان الرزق عشرون بابا تسعه عشر منها للتاجر، وباب واحد للصانع...».

اصول و مبانی اقتصاد سالم در نظر قرآن

بامراجعه به آیات قرآن کریم ملاحظه می شود که اصول و مبادی یک اقتصاد سالم به طور کلی در پنج امر خلاصه می شود:(9)
1. ملکیت؛ 2.آزادی؛ 3. عدالت؛ 4. واقع گرایی؛ 5. اخلاق.
حال برای درک صحیح این اصول و مبادی، لازم است که در هر کدام به تفصیل وارد بحث شویم:
اصل ملکیت: بدون تردید مالکیت حقیقی همه چیز از جمله اموال عمومی و خصوصی ازآن خداوند متعال است: «الله ملک السماوات والارض و ما فیهن». (مائده: صدو بیست)
بنابراین هر مالکیتی که نصیب احدی از انسان ها یا مخلوقات دیگر می شود، عطیه ی خداوندی بیش نخواهد بود: «رب قد آتینی من الملک و علمتنی من تاویل الاحادیث»(یوسف: صد و یک). با توجه به این نکته، مالکیت هر یک از انسان ها نسبت به اموال خود و بلکه مالکیت جامعه نسبت به اموال عمومی و بیت المال در حکم خلافت و قائم مقامی آنها از جانب مالکیت خداوند است، لذا خداوند متعال براین حقیقت تأکید داشته و می فرماید: «آمنوا بالله و رسوله و انفقوا مما جعلکم مستخلفین فیه فالذین آمنوا منکم و انفقوا لهم اجر کبیر»(حدید: هفت) و در آیه ی 33 سوره ی نور، مجالی برای هر گونه حرف و حدیثی در این باره نگذاشته و به صراحت می فرماید: «وآتواهم من مال الله الذی آتاکم». (نور: سی و سه)
علی رغم ایمان مکتب سرمایه داری به ملکیت خصوصی افراد، به نحوی که حتی اموال و ثروت های عمومی را قابل تملک افراد می داند، و در مقابل آن، مکتب سوسیالیسم قائل به مالکیت عمومی و برقراری نظام اشتراکی مبتنی بر چنین مالکیتی می باشد، اسلام در این باره، حدوسط را در منعکس نمودن اصل «امت وسط» رعایت نموده است و قائل به مالکیت متنوع می باشد، به این معنا که نسبت به بعضی اموال قائل به مالکیت خصوصی شده است و بعضی از اموال را در حیطه ی مالکیت عمومی قرار داده است، همچنانکه بخش دیگری از اموال را داخل در مالکیت دولت دانسته است. شاهد براین مدعا در مورد مالکیت خصوصی را می توان در آیات ذیل یافت:
«لیس علیکم جناح ان تبتغوا فضلا من ربکم» (بقره: صد و نود و هشت)؛
«فاذا قضیت الصلاه فانتشروا فی الارض و ابتغوا من فضل الله...». (جمعه: ده)
همچنین سنت معصومین(علیهم السلام) این نوع مالکیت را به رسمیت شناخته که روایات ذیل قابل توجه است:
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله): «طلب الکسب، فریضه بعد الفریضه».[3]
قال الصادق(علیه السلام): «لاخیر فی من لایحب جمع المال من حلال یکف به وجهه و یقضی به دینه، و یصل به رحمه».[4]
ابن ماجه در مسند خود از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت کرده است که: «ماکسب الرجل کسباً اطیب من عمل یده...».[5]
اما مالکیت عمومی را می توان در آیات ذیل مشاهده نمود:
«والارض وضعها للانام» (الرحمن: ده)؛
«والذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم» (معارج: 24-25)؛
«الله الذی سخر لکم البحر لتجری الفلک فیه بامره» (جاثیه: دوازده)؛
«وسخر لکم الانهار...». (ابراهیم: سی و دو)
امام علی(علیه السلام) در باره ی تقسیم بیت المال که ملک عموم مسلمین است می فرمایند: «والله لو کانت اموالهم ملکی لساویت بینهم، فکیف و انما هی اموالهم».[6]
ملاحظه می شود که اموالهم اشاره به این است که بیت المال متعلق به عموم مسلمانان است.
در مورد مالکیت دولت نیز آیات ذیل قابل ملاحظه است:
«یسالونک عن الانفال قل الانفال لله و الرسول فاتقوا الله و اصلحوا ذات بینکم و اطیعوا الله و رسوله ان کنتم مومنین» (انفال: یک)؛
«وما افاء الله علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل ولا رکاب و لکن الله یسلط رسله علی من یشاء والله علی کل شیء قدیر». (حشر: شش)
در این آیات، شارع مقدس اموالی که مصداق انفال یا فیء باشد را حق امام و حاکم مسلمانان دانسته و به وی حق تصرف در آنها جهت اداره ی امور ایشان داده است، همچنانکه از امام صادق(علیه السلام) روایت شده است که: «الانفال ما لم یوجف علیه بخیل و لارکاب، اوقوم صالحوا او قوم اعطوا بایدیهم، و کل ارض خربه و بطون الاودیه فهو لرسول الله و هو للامام من بعده یضعه حیث یشاء».[7]
اصل آزادی: برخلاف اقتصاد سرمایه داری که آزادی افراد در فعالیتهای اقتصادی بسیار نامحدود است که طبعاً منجر به فساد و چپاولگری شده است، و نیز اقتصاد سوسیالیسم که هر گونه آزادی در فعالیت های اقتصادی را از افراد سلب می نماید، دین اسلام در این زمینه و بلکه در تمامی زمینه ها و ابعاد زندگی انسان، اصل آزادی را برای او به رسمیت شناخته است و اساساً انسان را موجودی آزاد معرفی نموده است:
«ولقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر...»(اسراء: هفتاد)؛
«انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا». (انسان: سه)
منتها چون آزادی مطلق و بی حد و حصر لاجرم، برای اکثر مردم فسادآور بوده و سبب هرج و مرج و ضرر و ضرار است. پس طبیعی است که آزادی اقتصادی در اسلام از این قاعده مستثنی نبوده است و بنابراین اسلام نیز برای این آزادی حدود و قیودی مقرر داشته است منتها به نحوی که از آزادی فسادآور نظام سرمایه داری خارج شود بدون آنکه به سلب آزادی مقرر در نظام سوسیالیسم منجر شود. حال این حدود و قیود دو بعد دارد؛ بعد ذاتی و بعد خارجی.(10)
بعد ذاتی: مراد از بعد ذاتی قیود مقرر برآزادی، همان چیزی است که در فرهنگ قرآن و روایات از آن به نفس لوامه تعبیرشده است، یعنی قوه ی نفسانی منبعث از نفس و جان آدمی که همواره او را به پایبندی به لوازم ایمان و تدین خود وا می دارد و می توان آن را کنترل کننده ی درونی بدانیم. قرآن کریم در این باره می فرماید:
«ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون». (اعراف: 201)
امام صادق(علیه السلام) در این باره که آزادی اقتصادی مقید به کنترل درونی نفس بسیار بهتر از آزادی همراه با بی بند و باری است می فرماید: «قلیل العمل مع التقوی خیر من کثیر بلا تقوی».[8]
بعد خارجی: منظور از بعد خارجی قیود آزادی، کنترل کننده ی خارجی است که در قوه قاهره ی شرع و قانون وضعی هماهنگ با دین و تعالیم آن تجلی پیدا می کند و معمولاً حکومت و دولت متولی اجرای آن است. قرآن کریم می فرماید:
«اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء: 59) همچنانکه حدیث لاضرر که از فرمایشات مشهور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است تجلی گاه کنترل مستقیم سلوک و رفتار افراد از سوی حاکم است. گذشته از این، نباید بعد کنترل اجتماعی را که از سوی جامعه نسبت به فرد اعمال می شود از نظر دور داشت، قرآن کریم در این باره که جامعه مسؤول ارشاد افراد و سمت و سو دادن به فعالیت ها و کردار اقتصادی آنهاست بیان جالبی از زبان قوم بنی اسرائیل آنگاه که به وعظ و ارشاد قارون برخاستند نقل می کند و می فرماید:
«اذ قال له قومه لا تفرح ان الله لایحب الفرحین، وابتغ فیما آتاک الله الدار الاخره و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فی الارض ان الله لا یحب المفسدین».(قصص: 76-77)
شهید صدر (ره) در باره ی بعد خارجی کنترل آزادی مرقوم می دارد:
«والاصل التشریعی لمبدا الاشراف و التدخل هو القرآن الکریم»:منبع قانوی نظام و دخالت حکومت در اقتصاد، قرآن کریم است.(11)
فرمایش این فقیه بزرگوار از این حقیقت سرچشمه می گیرد که اطاعت از خداوند متعال و نبی مکرم اسلام جز در سایه ی عمل به فرامین و احکام مرقوم در قرآن کریم، ممکن نمی باشد، چرا که قانون اساسی دین حنیف اسلام، این کتاب مقدس است.
اصل عدالت: در مورد اصل عدالت، سه نکته قابل توجه است:
نخست این که تعریف عدالت جهت ورود به مباحث مربوط به این اصل، امری ضروری میباشد.
در این باره که عدالت به چه معناست، ابونصر فارابی(257-339ق) می نویسد: «العدل ان یوفی کل واحد من الماده و الصوره استئهاله»(12): عدل آن است که به هر یک از ماده و صورت، اهلیت و استعدادش (برای فعلیت و کمال) داده شود.
ابن مسکویه نیز می گوید: «عدل، قرار دادن هر چیزی است به جای خودش و رساندن هر ذی حقی به حق خود و حفظ روابط بین موجودات».(13)
به نظر می رسد همین تعریف اخیر با فرمایش امیر مؤمنان(علیه السلام) هماهنگ می باشد که وقتی از ایشان در مورد عدل سؤال شد، فرمودند:«العدل یضع الامور مواضعها...و العدل سائس عام و الجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما»[9] یعنی عدالت، هر چیزی را در جای خودش می گذارد، عدالت سیاستی فراگیر است اما بخشندگی عارضه ای خصوصی است (و شامل فرد یا افرادی محدود می شود)، پس، عدالت شریف ترین و برترین آنهاست.
در واقع عدالت با عقل و تعقل گره خورده است و مقتضای حکم عقل، اجرای عدالت است، وقتی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) سؤال کردند: «صف لنا العاقل؟!»: عاقل را برای ما وصف کن. حضرت پاسخ می دهند: «هو الذی یضع الشیءمواضعه»[10]: عاقل کسی است که هر چیزی را در جای خود قرار دهد.
شهید مطهری در مورد عدالت می فرماید: «چهار معنا برای این کلمه هست، موزون بودن (والسماء رفعها و وضع المیزان)، تساوی و نفی تبعیض، عطا کردن به هر ذی حقی حق او را، رعایت استحفاض ها در افاضه ی وجود و بخشش».(14)
وی در ادامه براین نکته تأکید می نماید که دین آنچه را که مصداق عدل وعدالت است می گوید نه این که هر آنچه دین بگوید، صفت عدل برای آن ثابت می شود.
دومین نکته قابل توجه در اصل عدالت این است که عدالت در اسلام بر دو اصل اساسی، استوار است: اصل تکافل، اصل توازن اجتماعی.(15)
قرآن کریم درمورد اصل تکافل می فرماید:
«وماذا علیهم لو آمنوا بالله و الیوم الاخر و انفقوا مما رزقهم الله وکان الله بهم علیما» (نساء: سی و نه)؛
«والذین فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم» (معارج: 24-25).
اصل تکافل در روایات فریقین همواره همواره مورد تأکید بوده است؛ امام صادق(علیه السلام) می فرمایند: «اذا کان المومن غنیا وصولا رحیما، له معروف الی اصحابه اعطاء الله اجر ما ینفق فی البر مرتین ضعفین، لان الله یقول فی کتابه «وما أموالکم و لا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الامن آمن و عمل صالحاً فاولئک لهم جزاء الضعف بما عملوا و هم فی الغرفات آمنون»[11](16)
در صحیح بخاری از پیامبر(صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمودند: «علی کل مسلم صدقه فقالوا یا نبی الله فمن لم یجد قال: یعمل بیده فینفع نفسه و یتصدق، قالوا: فان لم یجد قال: یعین ذاالحاجه الملهوف قالوا: فان لم یجد قال فلیعمل بالمعروف و لیمسک عن الشر فانها له صدقه».[12]
تکافل بدان معناست که مسلمانان در رویارویی با نیازمندی های همدیگر و دیگر نیازمندان جامعه که در کنار مسلمانان زندگی می کنند با هم وارد صحنه شوند و به کمک یاری همدیگر بشتابند. اصولاً، پیوند اخوت که در بدو ورود پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مدینه بین مهاجرین و انصار برقرار شد، نقطه ی آغازین این تکافل به شمار می آید، قرآن کریم در این باره تعبیر جالبی دارد و می فرماید:
«والذین تبوووا الدار و الایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فی صدورهم حاجه مما اوتوا یوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه و من یوق شح نفسه فاولئک هم المفلحون».(حشر: نه)
اما توازن اجتماعی، بدان معناست که ثروت و منابع طبیعی در احتکار گروه خاصی از افراد جامعه قرار نگیرد، بلکه توزیع این ثروت ها از ناحیه ی دولت به نحوی صورت گیرد که توازن و تعادل در جامعه برقرار شود.
قرآن کریم در این باره می فرماید: «کی لا یکون دوله بین الاغیناء منکم» (حشر: هفت).
در واقع قارون که تجسم واقعیت تلخ احتکار اموال نزد گروه خاصی به شمار می آید، آن گاه که قوم او به وعظ و ارشاد وی پرداختند با غرور و تکبر خاصی پاسخ داد: «انما اوتیته علی علم عندی». (قصص: هفتاد و هشت)
قرآن کریم در مذمت اجتماع ثروت در نزد گروه متنفذ و آثار زیان بار آن، از زبان حضرت موسی(علیه السلام) نقل می کند که: «وقال موسی ربنا انک آتیت فرعون و ملاه زینه و اموالا فی الحیاه الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس علی اموالهم و اشدد علی قلوبهم فلا یومنوا حتی یروا العذاب الالیم». (یونس: هشتاد و هشت)
در روایات فریقین نیز اصل توازن اجتماعی مورد توجه قرار گرفته است. در روایتی از امام صادق(علیه السلام) آمده است: «انما اعطاکم الله هذه الفضول من الاموال لتوجهوها حیث وجهها الله و لم یعطکموها لتکنزوها».[13]
همچنین مسلم در سند خود از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت نموده که: «ما من یوم یصبح فیه العباد الا ملکان ینزلان فیقول احدهما: اللهم اعط منفقا خلفا، و یقول الاخر: اللهم اعط ممسکا تلفا».[14]
علی رغم این که اقتصاددانان مسلمان تنها تکافل و توازن اجتماعی را به عنوان دو اصل اساسی عدالت اقتصادی معرفی کرده اند، اما به نظر می رسد که با مراجعه به قرآن کریم و روایات فریقین، بتوان اصل دیگری نیز به این دو اصل اضافه نمود که متأسفانه از سوی نظریه پردازان مورد تغافل واقع شده است؛ و آن اصل توازن زیست محیطی در برگیرنده ی حیوان و گیاه و زمین و دریاست.
مراد ما از توازن زیست محیطی به عنوان یک اصل از اصول عدالت اقتصادی این است که عدالت مقتضی آن است که انسان حق طبیعت و محیط اطراف را لحاظ نماید و آزادی فعالیت خود را مقید به این قید در کنار سایر قیود دیگر بنماید.
قرآن کریم در این باره که شرایط زیست محیطی را نباید فدای منافع شخصی خود کرد می فرماید: «واذا تولی سعی فی الارض لیفسد فیها و یهلک الحرث و النسل و الله لا یحب الفساد».(بقره: دویست و پنج)
در واقع این آیه در برگیرنده ی حق چهار چیز است؛ حق زمین، حق گیاه و درختان، حق حیوان و انسان که از حق اخیر تعبیر به نسل نموده است که اشاره به توبیخ اقدامات منجر به انقراض نسل حیوان و انسان دارد.
در آیه ی دیگری نیز آمده است: «فاذکروا آلاء الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین».(اعراف: هفتاد و چهار)
همچنین در مورد حق حیوان می فرماید: «هذه ناقه الله لکم آیه فذروها تاکل فی ارض الله و لا تمسوها بسوء فیاخذکم عذاب الیم». (اعراف: هفتاد و سه)

پی نوشت ها :

1. Economicsl samuelson/p 3. Economics/ Roy vogt/ p2: The study of the choices people make and the actions they take in order to make best use of scarce resources in meeting their wants and needs.
2. الاصول للاقتصاى الاسلامی/33
3. Ecyclopedia of Economics. Routledge dictionary of ecconomics/p 141. a new dictionary of economics. درآمدی بر اقتصادی اسلامی/13.
4. اقتصادنا، دار الفکر، بیروت، 1968، ص9.
5. الاصول العامه/35 ر.ک: المدخل الی الاقتصاد الاسلامی المقارن/20-21.
6. تئوری و مسائل اقتصاد خرد/99، آموزش علم اقتصاد از دیدگاه اسلامی /35-37.
7. التربیه الاقتصادیه الاسلامیه/52.
8. المیزان 285/19.
9. در این باره ر.ک: اقتصادنا/295؛ التربیه الاقتصادیه الاسلامیه/92؛ الاقتصاد الاسلامی/185.
10. ر. ک: الاقتصادی الاسلامی/188.
11. اقتصادنا/301.
12. مجموعه مقالات چهارمین همایش دوسالانه ی اقتصاد اسلامی/219.
13. همان/220.
14. عدل الهی/59-63.
15. الاقتصاد الاسلامی/190؛ التربیته الاقتصادیه الاسلامیه/115.
16. سبا/37.

ترجمه و کتابنامه روایات :
[1]. تجارت کنید، خدا به شما برکت دهد! وسائل الشیعه 7/12، کتاب التجارة، باب 2، ابواب المقدمات 6.
[2]. قریشیان! مبادا موالی در تجارت بر شما پیشی بگیرند، چرا که روزی از بیست روزنه می آید که 19 روزنه از آنِ تاجر است و یک روزنه از آنِ صنعتگر. کنرالعمال 128/4 ح 9874
[3]. کسب و کار، فریضه ای است که بعد از فریضه ی عبادت، واجب می باشد. بحارالانوار 17/103 باب 1، ابواب المکاسب ح 79.
[4]. خیری نیست در کسی که به دنبال جمع آوری مال حلال نباشد تا به واسطه آن آبروی خود را حفظ کرده، دین خود را ادا کند و صله رحم بکند. وسائل الشیعه 19/12 کتاب التجاره، باب 7، ابواب المقدمات ح 1.
[5]. انسان کسب و درآمدی بهتر از آنچه حاصلش دسترنجش عایدش می شود، به دست نمی آورد. کنزالعمال 9/4، ح 9229.
[6]. به خدا قسم! اگر بیت المال، ملک من می بود آن را بالسویه تقسیم می کردم چه رسد به این که مال آنها باشد. وسائل الشیعه 80/11، کتاب الجهاد، باب 39، ابواب جهاد العدو، ح 2.
[7]. انفال، عبارت است از هر آنچه که هیچ اسب سواری بر آن نتاخته باشد یا در نتیجه صلح با اهل آن و یا تسلیم آنان به دست آمده باشد و همچنین هر زمین ویران و دره ای از آن پیامبر و بعد از او برای امام امت که مختار است آن را در جایی که مصلحت بداند به مصرف رساند. وسائل الشیعه 364/6، کتاب الخمس، باب 1، ابواب الانفال، ح 1.
[8]. کار کم همراه با تقوا بهتر است از کار زیاد بدون تقوا. سفینه البحار، ماده حلل، ص 297.
[9]. نهج البلاغه، حکمت 437.
[10]. همان، قصار 235.
[11]. هرگاه مؤمن دارا و بخشنده و اهل رأفت باشد و به دوستان خود کمک نماید، خداوند دو برابر پاداش انفاق او را خواهد داد. زیرا خداوند می فرماید: اموال و فرزندتان شما را به پیشگاه ما نزدیک نمی کند، مگر کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده باشند که آنها را به آنچه کرده اند، دو برابر پاداش است و در غرفه های بهشتی آسوده خاطر خواهند بود. وسائل الشیعه 524/11، کتاب الامر بالمعروف، باب 1، ابواب فعل المعروف، ح 13.
[12]. صدقه بر هر مسلمانی لازم است. عرض شد: اگر نداشته باشد، فرمود با دست خودش کار کند تا
هم به خود سود برساند و هم صدقه بدهد. عرض شد: اگر این کار را هم نداشته باشد. فرمود: به افراد نیازمند و مشکل دیده کمک کند. گفتند: اگر نتواند. فرمود: دنبال کار خیر و گریز از شر باشد که برای او صدقه به حساب می آید. صحیح البخاری 87/4، کتاب الادب، باب 33، ح 6022.
[13]. خداوند این اموال را به شما ارزانی داشته تا در راهی که خداوند معین کرده، مصرف کنید و هیچ گاه خدا این اموال را برای جمع آوری و اکتناز ثروت به شما نداده است. وسائل الشیعه 530/11، کتاب الامر بالمعروف، باب4، ابواب فعل المعروف، ح 4.
[14]. در هر روز صبح، دو فرشته نازل می شوند، یکی از آن دو می گوید: خدایا هر انفاق کننده ای را برکت بده و هر بخیل و ممسکی را به تلف اموال مبتلا بنما. التربیه الاقتصادیه الاسلامیه/ 123.
ادامه دارد ...
منبع: گروهی از نویسندگان، مجموعه مقالات مسابقات بین المللی قرآن کریم- جلد سوم، انتشارات اسوه، چاپ اول، (1387).

 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط