نقش نواب امام زمان (عج) در تئوری مصلح جهانی

یکی از ارکان مهم پژوهش در باب روایت تاریخی نظریه مهدویت و مصلح جهانی، نمایندگی و نیابت امام است که برهه زمانی مهمّی از نظریه مهدویت را به خود اختصاص داده است، به ویژه آن که مهدی (عج) در آن دوره، در برزخ میان
پنجشنبه، 25 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش نواب امام زمان (عج) در تئوری مصلح جهانی
نقش نواب امام زمان (عج) در تئوری مصلح جهانی

نویسنده: سید نذیر یحیی الحسنی
مترجمان: ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی



 

مقدمه

یکی از ارکان مهم پژوهش در باب روایت تاریخی نظریه مهدویت و مصلح جهانی، نمایندگی و نیابت امام است که برهه زمانی مهمّی از نظریه مهدویت را به خود اختصاص داده است، به ویژه آن که مهدی (عج) در آن دوره، در برزخ میان حضور و غیبت بوده است، صرف نظر از این که افراد نابابی در این میان می کوشیدند تا از مقام نمایندگی و سفارت امام در جهت مقاصد دنیوی و کسب جاه و مقام سوء استفاده کنند.
بنا به روایت مشهور غیب صغری از سال 260 هجری شروع شد و تا سال 329، یعنی حدود هفتاد سال ادامه یافت. این دوره با حوادث اجتماعی و سیاسی مهمی همراه بود و همه در انتظار آن بودند تا ببینند خاندان علوی چه کسی را معرفی خواهد کرد تا همچون گذشته جواب گوی سؤالات یاران و شیعیان امام عسکری باشد.
امام هادی و امام عسکری (ع) شیوه اختفا و ارتباط پنهانی با امت پیش گرفته بودند تا زمینه ساز غیبت در آینده ای باشد که در آن ملاقات با امام بر همه ممکن نخواهد بود و پیروان و یاران امام در آن شرایط از طول راه و قلّت یاران احساس تنهایی نکنند، یعنی تمام این مقدمات می بایست زمینه آن غیبت طولانی فراهم گردد و امام در آن مدت چهار نفر از افراد مورد اعتماد و یاران خاص خود را به عنوان سفیر و نماینده خود برگزید که به ترتیب زمانی عبارت بودند از: 1. عثمان بن سعید العمری 2. محمد بن عثمان بن سعید العمری 3. حسین بن روح نوبختی 4. علی بن محمد سمری.
این افراد در دشوارترین مراحل، زندگی خود را وقف خدمت به اسلام کردند و تمام خطرات این مسئولیت را به جان خریدند. این ها به مبارزه سیاسی اکتفا نکردند بلکه فراتر از آن، مبارزه با نفس و زیر پا نهادن غرور و طمع را که چنین مسئولیتی در پی می آورد، پیش گرفتند و رد انجام مسئولیت خود به نحو احسن عمل کردند.
در این مقاله می خواهیم مرحله نیابت امام را که به سبب دشواری ها و حوادث سیاسی و اجتماعی بسیاری از مسائل آن در پرده ابهام مانده و تنها اندکی از آن وقایع نقل شده است، بررسی کنیم. هر چند این مطالب در مقایسه با آن دوره زمانی مهم بسیار ناچیز است.

نائب اول: عثمان بن سعید العمری

او در میان مردم، مردی ثقه بود و احدی در بزرگواری و وثوق او تردید نکرده است و همه از او به نیکی یاد کرده اند باید هم این گونه باشد، چون او یازده سال در خدمت ابوجعفر ثانی بوده است. یکی از متونی که گواه بزرگواری و ارجمندی اوست، روایت احمد بن اسحاق است. او می گوید: از ابوالحسن علی الهادی پرسیدم: با چه کسی مراوده داشته باشم و از چه کسی علم بیاموزم و سخن چه کسی را بپذیرم؟ امام فرمود: «عمری، فرد مورد اعتماد من است، هر چه از قول من بگوید بپذیر که قطعاً سخن من است و هر چه را به نقل از من بگوید از من است، سخن او را بشنو و از او اطاعت کن که مردی ثقه و امین است». (1)
کسی از امام عسکری (ع) درباره عمری سوال کرد، امام فرمود: «عمری و فرزندش مورد اعتماد هستند، آنچه از جانب من به شما برساند، از من است و آنچه را بگوید، از زبان من می گوید، سخن آن دو را بشنو و از آنان اطاعت کن، چون مورد اعتماد و امین هستند». (2)
امام عسکری (ع) به ابراهیم بن عبده نیشابوری دستور داد: «از شهر خارج نشو مگر آن که عمری که خداوند به واسطه رضایت من از او خشنود است، دیدار کنی، از او اطاعت کن و او را بشناس که او تو را می شناسد، او مردی پاک، امین و پاکدامن است». (3) او به عسکری معروف بود چون از مردم پادگان شهر سرّ من رای بود و به دلیل این که تجارت روغن می کرد، او را سمّان (روغن فروش) نیز می گفتند. اغلب از روی تقیه و احتیاط، پول و کالایی در بسته های تجاری خود می نهاد و به دست ائمه هدی می رساند و همین افتخار او را کافی است که نماینده امام هادی و امام عسکری و امام منتظر (علیهم السلام) بوده است. امام علی بن محمد (ع) درباره او می فرماید: «این ابو عمرو، مورد اعتماد و امین است، آنچه را از قول من به شما بگوید بپذیرید که حتماً من گفته ام و هر کاری به نمایندگی از من برای شما انجام دهد، به فرمان من است». (4) همچنین امام عسکری (ع) در پاسخ کسانی که درباره او و فرزندش از ایشان سؤال کرده بودند فرمود: او دو پسر دارد؛ محمد که سفیر دوم است و دیگری احمد است.
این مرد رابط امامان و پیروانشان در گوشه و کنار بلاد اسلامی بود، سؤالات و مشکلات آن ها را نزد امام می برد و جواب می گرفت و به آن ها می رساند، چند سالی بدین منوال گذشت، مقرّ او همانند سایر نواب اربعه بغداد بود. او خود نیز نمایندگان متعددی داشت و کار بازرگانی او سرپوشی بر بسیاری از کارهای وی به شمار می رفت. نامه های او به امام فقط برای حل مشکلات اجتماعی و سیاسی شیعیان نبود بلکه مسائل عقیدتی را نیز شامل می شد. شاید بسیاری از توقیعات امام که فاقد نام دریافت کننده است و به ذکر عبارت «کتبنا للناحیة»، (به آن ناحیه نوشتیم) اکتفا شده است، دریافت کننده آن ها سفیر اول بوده که به خاطر اوضاع سیاسی آن روز و دستگاه جاسوسی و دیار عسکری (ع) نام او را ذکر نکرده اند.
این مرد وقتی در پایان عمر، احساس کرد که ناتوان شده و مرگش نزدیک است، کار نیابت را به سفارش و تصریح امام مهدی (عج) (5) به فرزندش واگذار کرد و ندای حق را لبیک گفت و امام مرگ او را این گونه به پسرش تسلیت گفت:
«انالله و انا الیه راجعون» تسلیم امر خدا و به قضای او رضا باش، پدرت سعادتمند زندگی کرد و پسندیده از دنیا رفت. خدا رحمتش کند و او را به اولیا دوستانش ملحق سازد، او همواره در کار اولیای خدا کوشا بود و به کاری می پرداخت که او را به درگاه خدا نزدیک کند. خداوند او را روسفید گرداند و از لغزش هایش درگذر». (6)
فرزندش ابوجعفر بن عثمان به غسل و کفن او پرداخت و او را در قسمت غربی بغداد در شارع میدان و در جایی معروف به درب جبله، در مسجد درب دفن کرد. شیخ طوسی می گوید: قبر او را در آن جا دیدم، در مقابل آن دیورای بود که محراب مسجد در آن قرار داشت و در کنار محراب دری بود که به محل قبر می رسید، قبر او در اتاقی تنگ و تاریک بود که ما وارد آن شدیم و او را زیارت کردیم. (7)

نائب دوم: محمد بن عثیمان بن سعید العمری

کنیه او ابوجعفر است، امر نیابت را به سفارش امام عسکری (ع) بر عهده گرفت. امام فرمود: «گواه باشید که عثمان بن سعید العمری وکیل من و فرزندش محمد وکیل فرزندم مهدی شما است». (8) او نشان وثوق و اعتماد را از امام عسکری (ع) دریافت کرد، چون امام درباره او فرمود: «عمری و فرزندش مورد اعتمادند، آنچه از جانب من به شما برسانند، از من است و آنچه را به تو بگویند، از زبان من می گویند، حرف آن ها را بشنو و از آن ها اطاعت کن. چون مورد اعتماد و امین هستند». (9) او بار مسئولیت نیابت امام را حدود پنجاه سال به دوش کشید و طولانی ترین نیابت امام را او بر عهده داشته است. کوشش پی گیر او در زمان نیابتش، او را به جایی رساند که کارهایی انجام می داد که فقط می توان آن ها را معجزه نامید، از جمله این که زمان مرگ خود را می دانست و قبر خود را نیز حفر کرده بود و گفته بود: «به من دستور داده اند که کارم را جمع و جور کنم». (10) راوی که ابوجعفر، زمان مرگ خود را به او خبر داده بود، می گوید: پیوسته در انتظار موعود مقرر بودم و دیدم که مرگ او لحظه ای به تأخیر نیفتاد، ابو جعفر بیمار شد و در همان روز و ماه و سال که خود گفته بود، درگذشت. (11)
این مردم در کتمان راز امام مهدی (عج) از طریق کار خود و نیابتی که داشت، تلاش می کرد و در توقیعاتی که از ناحیه مقدسه می آورد مشارکت داشت که کلام امام گواه این مدعاست: «سکوت (راز داری)، بهشت و حرف (افشای راز)، جهنم است، آن ها اگر از نام کسی آگاه شوند، آن را بر ملا می کنند و اگر مکان ما را بشناسند، دیگران را به آن راه می نمایند». (12)
منع نام بردن افراد، امری مطلق نبوده بلکه مختص دوره ای بوده است که ضعیف الاراده بودن پرسندگان و عدم امانت داری و راز داری آنان امنیت امام را به خطر می انداخت و روایت قبلی به این امر اشاره داشت.
معجزاتی به دست او صورت می گرفت که بیشتر خبر از امور غیبی بود، از جمله این که مردی از قم اموالی برای او به بغداد آورده بود، وقتی آن ها را تحویل داد، ابوجعفر گفت: مقداری از امانت هایی را که به تو سپرده اند، مانده است، آن ها کجاست؟ مرد گفت: سرورم، هر چه نزد من بوده تحویل دادم. ابو جعفر گفت: خیر، مقداری از آن ها مانده، برگرد و اموال خود را وارسی کن و امانت هایی را که به تو داده اند بیاور. آن مرد رفت و چند روزی به فکر و جست و جوی پرداخت اما چیزی به یاد نیاورد و همراهان خود را هم از این امر با خبر نکرد و نزد ابوجعفر برگشت و گفت: چیزی نزد من نمانده و هر چه را به من تحویل داده بودند به شما داده ام. ابوجعفر گفت: «دو لباس چرمی بوده که فلان کس فرزند فلانی به تو داده بود، آن ها را چه کار کردی؟» مرد گفت: بله سرورم، به خدا آن ها را فراموش کرده بودم. ابوجعفر او را از جای لباس ها آگاه کرد و آن مرد رفت و صحت سخنان ابوجعفر بر او اثبات گردید. (13)
این ماجرا گواه علمی است که ابوجعفر از امام منتظر (عج) آموخته است. او به عنوان سفیر دوم، در رساندن اخبار به امام (ع) فعالانه مشارکت داشت و وظیفه خود را به خوبی انجام می داد تا این که به وی خبر دادند نیابت امام بعد از او به حسین بن روح خواهد رسید و به او دستور دادند اموال نزد خود را به او بسپارد. این واقعه دو یا سه سال قبل از مرگش بود، حسین بن روح اموال و امانات را در زمان حیات ابوجعفر تحویل گرفت، تا این که محمد بن عثمان در جمادی الاول سال 304 (14) یا 305 (15) ، دعوت حق را لبیک گفت و در کوفه در کنار مادرش دفن شد، این محل اکنون در میانه صحرا واقع است. (16)

نائب سوم: حسین بن روح نوبختی

حسین بن روح از یاران خاص ابوجعفر العمری سفیر دوم نبود و امامان هادی و عسکری (ع) آن گونه که از سفیر اول و دوم تمجید و ستایش کرده بودند، درباره او سخن نگفته بودند، به همین سبب سفیر دوم مدت دو سال در بین نهادهای شیعه به معرفی او پرداخت. این مطلب گواه آن است که امر نبایت در اختیار صاحب آن است که به هر کس بخواهد عطا می کند. او مردی بود که اگر قطعه قطعه اش می کردند، راز امام را افشا نمی کرد، عمری پسر از طریق ده نفر با مردم ارتباط داشت که حسین بن روح نوبختی یکی از آن ها بود، اما مشهورترین آنان، جعفر بن احمد بن متیل و پدرش بودند که جزو یاران خاص به شمار می رفتند، از این رو کسی انتظار نداشت حسین بن روح به نیابت برسد، اما به سفیر دوم دستور داده شد تا نیابت نوبختی را اعلام کند و به این ترتیب او به عنوان سفیر سوم برگزیده شد.
ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه قمی می گوید: از جعفر بن احمد بن متیل قمی شنیدم که می گفت: محمد بن عثمان ابوجعفر العمری (ره) در بغداد ده نفر نماینده داشت که برایش کار می کردند و ابوالقاسم بن روح (رض) یکی از آن ها بود و همه آن ها از حسین بن روح به وی نزدیک تر بودند به گونه ای که اگر کاری یا نیازی می داشت به واسطه دیگران برآورده می شد، وقتی مدت نیابت ابو جعفر به پایان رسید، او انتخاب و جانشین وی گردید. (17)
در میان اصحاب، کار به جایی رسیده بود که بعد از عمری پسر، نایب دوم، کسی در نیابت و جانشینی احمد بن متیل یا پدرش تردید نداشتند، (18) اما امام صاحب الامر (عج) کار را به کسی که خود صلاح می دانست سپرد. با مرگ ابوجعفر عمری در سال 305، نایب سوم کار خود را آغاز کرد و تا سال 326 که درگذشت، در این مقام باقی ماند. مدت سفارت حسین بن روح 21 سال بود و در این مدت نامه های زیادی از امام به دست او رسید که اولین نامه در باب تمجید و ستایش از وی بود، دریافت این نامه ها تداوم داشت و از طریق آن ها، مشکلات فردی و گاه اجتماعی را با رعایت کامل راز داری برطرف می کرد. این راز داری را می توان از تقیه او دریافت زیرا در عین پنهان داشتن توقیعات امام، هر گونه شبهه ای را درباره آن ها برطرف می کرد.
یکی از مهم ترین موارد تقیه ای که به کار برد، این بود که دو نفر با هم صحبت می کردند، یکی از آن دو می گفت: بعد از پیامبر، ابوبکر افضل صحابه بوده است و پس از او عمر و سپس علی افضلیت داشته اند. دیگری معتقد بود که علی افضل از عمر است. بحث آن ها ادامه یافت تا این که ابو القاسم (رض) گفت: آنچه صحابه بر آن اجماع داشتند این بود که صدّیق، مقدم بر دیگران است و بعد از او فاروق و سپس عثمان ذوالنورین و بعد از او علی الوصی هستند. (19)
او عثمان را بر علی مقدم دانست در حالی که آن دو نفر درباره تقدیم علی بر عثمان اختلاف نداشتند، بلکه اختلافشان بر سر تقدیم عمر بر علی بود، این امر حاکی از شرایط نامساعد حاکم بر آن دوره است. موارد دیگری از این دست در کتب تاریخی و روایی آمده است که نشان می دهد سفیران امام در امر سفارت و نمایندگی خود و توقیعات امام، به تقیه پایبند بوده و راز داری را کاملآً رعایت می کرده اند، اما این موضع گیری ها مانعی برای دفاع از اهل بیت از جانب آنان درباره فضیلت حضرت زهرا (س) اشاره کرد که وقتی هروی در پایان بحث از جلسه خارج می شد گفت: در این باب کسی را ندیده ام که بهتر و موجزتر از او بحث کند و جواب دهد. (20) ابن روح تصریح کرده است جواب هایی که وی به متکلم ترک داد، عنایات امام (ع) بوده وگرنه او می توان آن را نداشته که درباره دین خدا بر اساس رأی و نظر خود مباحثه کند، او این مطلب را به صراحت برای محمد بن ابراهیم این گونه بیان کرده است: «اگر از آسمان فرو افتم یا باد مرا به جای یدور بیندازد، برایم بسیار بهتر از آن است که بر اساس نظر و رأی خود درباره دین خدا حرف بزنم. پاسخی که من به او دادم، از منبع اصلی آن است و آن را از
حضرت حجت - صلوات الله علیه - دریافت کرده ام». (21)
توقیعات متعددی از طریق ابن روح در دست است که به معجزاتی اشاره دارد، از جمله خبر ولادت شیخ صدوق پسر است که پدرش به واسطه ابوجعفر محمد بن علی الاسود پرسیده بود. (22)
دیگر ماجرای مردی است که می خواست با کشتی سفر کند و از آن کار منع شد، بعد از مدتی معلوم شد که آن کشتی غرق شده است. (23) این جزو علوم غیبی است که از طریق سفرا و از جانب امام ارائه شده و ما قبلاً به آن اشاره کردیم.
ابوسهل نوبختی می گوید: او در کارش چنان استوار بود که اگر حضرت حجت زیر لباس او پنهان می بود و او را با قیچی ریز ریز می کردند، امام را نشان نمی داد. (24)
ابن روح تا زمان مرگش در سال 326 در رساندن نامه های مردم به امام و ابلاغ و جواب نامه های شیعیان به کار مشغول بود و در این سال به رفیق اعلی پیوست و در بغداد دفن گردید و امروزه قبرش معروف است و مردم به زیارت آن می روند.

نائب چهارم: علی بن محمد سمری

درباره لقب او بین سمری و سیمری و صیمری اختلاف است، اما لقب مشهورتر همان «سمری» است. کنیه اش ابوالحسن بود. وی پس از وفات حسین بن روح در سال 326، عهده داری نیابت گردید و پس از آن که ابن روح به فرمان امام او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد، معتمدان و فقهای شیعه او را به عنوان سفیر امام پذیرفتند. سفارت او از سال 326 تا 329، یعنی حدود چهار سال ادامه یافت. این چهار سال نیز هم چون طول تاریخ ائمه و پیروانشان همراه با ظلم و جور و خونریزی علیه اهل بیت و شیعیان بود. با این اوضاع نابسامان و در این مدت کوتاه، توقیعات و راهنمایی های امام از طریق سمری صادر می شد و معجزاتی نیز به دست او صورت می گرفت، از جمله این معجزات می توان به خبر دادن مرگ شیخ صدوق پدر (قدس سرّه) اشاره کرد، ابوعبدالله احمد بن ابراهیم بن مخله می گوید: در بغداد نزد مشایخ بودم، ابوالحسن علی بن محمد سمری (رضی الله عنه) در آغاز کلام به من گفت: «خداوند علی بن حسین بن بابویه قمی را بیامرزد»، راوی می گوید: مشایخ تاریخ آن روز را ثبت کردند، چند روز بعد خبر رسید که ابن بابویه در همان روز وفات کرده است. (25)
سمری به امام مهدی (عج) نامه ای نوشت و درباره علوم امام سؤال کرد، امام (ع) در پاسخ نوشت: «علُمنا علی ثلاثة اوجه: ماض و غابرٌ و حادثٌ الماضی متغیر و اما الغابر فموقوف و اما الحادث فقذف فی القلوب و نُقِرّ فی الاسماع و هو افضل علِمنا... »، ( علم ما سه گونه است، علم به آنچه گذشته است و دیگر علم به امور پنهان و سوم علم به آنچه روی می دهد. علم به گذشته، تفسیر است و علوم پنهانی منوط به شرایط است و علوم جاری را در دل ها می اندازیم و در گوش ها می نشانیم و این برترین علم هاست... الخ). (26) توقیعات دیگری نیز هست که بعضی از آن ها گواه علم غیبت امام (عج) است. وقتی وفات سمری نزدیک شد، توقیعی از امام دریافت کرد که او و شیعیان را از غیبت کبری که قبلاً پیامبر و ائمه علیهم اسلام از آن سخن گفته بودند، آگاه کرده بود، در آن نامه آمده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
یا علی بن محمد سمری اعظم الله اجر اخوانک فیک، فانک میت ما بینک و بین سته ایام، فاجمع امرک و لا توصِ الی احدٍ یقوم مقامک بعد وفاتک. فقد وقعت الغیبةُ الثانیة (التامة) فلاظهور اِلّا بعد اذنِ الله عزّوجلّ و ذلک بعد طول الأمد و قسوةِ القلوب و امتلاءالارض جوراً...، (ای علی بن محمد سمری، خداوند به یارانت در مصیبت فقدان تو پاداش بزرگ عطا فرماید، تو شش روز دیگر خواهی مرد، کارهایت را سر و سامان بده و به هیچ کس به عنوان جانشین خود وصیت نکن. اکنون زمان غیبت کبری فرا رسید و ظهور من فقط با اجازه خداوند خواهد بود که پس از زمانی طولانی روی خواهد داد. در آن هنگام دل های مردمان بی رحم و زمین پر از ظلم و ستم خواهد بود). (27)
وقتی مرگ سمری فرا رسید، از او پرسیدند: چه کسی را به عنوان جانشین خود معرفی می کنی؟ گفت: خداوند کاری دارد که خود به انجام خواهد رساند. (28) با مرگ او نیابت امام (عج) پایان یافت و غیبت کبری مهدی موعود آغاز گردید.

نمایندگان امام (عج) غیر از نواب اربعه

پژوهش در تاریخ امام مهدی نشان می دهد که امام علاوه بر سفرای چهار گانه، نمایندگان دیگری هم داشته است. این امر برای کسی که بخواهد تعلیمات و ارشادات خود را به تمام شیعیان خود در نقاط دور و نزدیک برساند، کاملاً طبیعی است.
اربلی در کشف الغمه می گوید: فصل چهارم درباره افرادی است که امام را دیده و نشانه های او را مشاهده و توقیعات او را دریافت کرده اند، بعضی از این افراد نماینده امام بوده اند. شیخ ابوجعفر (قدس الله روحه) به نقل از محمد بن ابی عبدالله کوفی نام کسانی را ذکر کرده که معجزات صاحب الزمان علیه السلام را دیده و با ایشان ملاقات کرده اند که از جمله آن ها می توان عمری و پسرش و حاجز و بلالی و عطار از اهالی بغداد و عاصمی از مردم کوفه و محمد بن ابراهیم بن مهزیار از اهواز و السامی و اسدی (یعنی خودش) از اهالی ری و قاسم بن علاء از مردم آذربایجان و محمد بن شاذان از نیشابور را نام برد، این ها نمایندگان امام بوده اند، از کسانی که نماینده امام نبوده و ایشان را دیده اند می توان به ابوالقاسم بن ابی حابس از اهالی بغداد و... اشاره کرد. (29)
وکالت در این جا به معنای عام کلمه است که شامل نمایندگان خاص امام نیز می شود، از این رو اربلی عمری و پسرش را نی زجزو آن ها شمرده است. احادیث فراوانی از این نمایندگان روایت شده است، حسن بن عبد الحمید می گوید: در کار حاجز تردید داشتم، اموالی جمع کردم و عازم عسکر سرّمن رأی شدم، نامه ای از امام با این مضمون به دستم رسید: «درباره ما و کسانی که به فرمان ما عهده دار کار ما هستند شک و تردید روا نیست، اموالی را که اورده ای به حاجز بن یزید تحویل بده». (30)
کلینی به سند از محمد بن حسن کاتب محروزی روایت کرده که گفت: برای حاجز الوشاء، دویست دینار فرستادم تا به شخص بدهکار برساند، او رفت تا آن را بگیرد و گفت: من هزار دینار بدهکارم، در حالی که من فقط دویست دینار فرستاده بودم. حاجز گفت: اگر کاری داری به ابوالحسن اسدی در ری مراجعه کن، دو یا سه روز بعد خبر مرگ حاجز به من رسید... . (31)
روایات دیگری در دست است که نشان می دهد امام غیر از نواب خاص خود، نمایندگان دیگری نیز داشته که از طریق آن ها با گروه های شیعه در گوشه و کنار بلاد اسلامی ارتباط برقرار می کرد. اما به خارط وجود نظام ستمگر حاکم در آن دوره که در پی دستگیری آنان بود، تعیین تعداد دقیق و نوع فعالیت های اجتماعی آنان مقدور نیست. بعد از آن که حکومت برای شناسایی و دستگری آنان، جاسوسانی را به همراه اموال نزد این نمایندگان می فرستاد، دستوری از جانب امام به این مضمون صادر شد: «از احدی چیزی نگیرند و از پذیرش آن بپرهیزند و خود را کاملاً بی خبر نشان دهند»، این دستور پس از آن صادر شد که مردی ناشناس پنهانی نزد محمد بن احمد آمد و گفت: من مقداری پول دارم و می خواهم آن را به دست امام برسانم، محمد گفت: اشتباهی آمده ای، من از او اطلاعی ندارم، مرد ناشناس سعی کرد دل او را به دست آورد و از این طریق خبری کسب کند امام محمد کاملاً تجاهل می کرد و خود را به بی خبری زده بود.
شیخ طوسی در کتاب الغیبة نام چند تن از وکلای مورد اعتماد امامان را ذکر کرده که بعضی نماینده امام عسکری (ع) و فرزندش امام مهدی (عج) بوده اند. (32)

غیب کبری و ولایت فقیه

پس از مسیر طولانی و دشوار پردازش نظریه غیبت و تعیین مصداق عینی آن از سوی رسول خدا (ص) اهل بیت (ع) و ادیان دیگر، شرایط رعایت احتیاط پیش آمد و تقدیر الهی تحقق یافت و موعود منتظر (عج) در پس پرده غیبت پنهان شد، به گونه ای که فقط خداوند از محل و نحوه زندگی او آگاه است.
این اندیشه در دل بسیاری از شیعیان بروز کرد که این مذهب پس از طی مسیر طولانی، با حضور ائمه معصوم در صحنه اجتماع و حل مشکلات جامعه و پاسخ گویی به مسائل حلال و حرام، اینک با غیبت امام معصوم، دچار نوعی سرگردانی خواهد شد، اما این صرفاً یک ترس ذهنی بود و واقعیت این گونه نبود، چون این مذهب اساس محکمی دارد و یک رویداد ناگهانی و تصادفی نیست، بلکه اسلام ناب محمدی است، اسلامی که پیامبر ان را رهبری کرده و پس از خود، هدایت آن را بر عهده اوصیایش نهاده است و آن ها نیز تداوم آن را در زمان غیبت بر عهده کسانی گذاشته اند که بنابر اساس احادیث و روایات، دارای ویژگی ها و خصوصیاتی باشند. چنین کسانی از جانب ائمه، مرجع امور دینی و دنیوی مردم هستند.
بنابراین، مرجعیت دینی، قانون الهی است که مظهر تداوم امامت به شمار می رود؛ همان گونه که امامت قانون الهی برای تداوم نبوت بوده است.
یکی از متونی که این مسئولیت را بر عهده فقها و علمای صالح و عامل قرار داده، روایتی است که شیخ صدوق (رض) به اسناد متعدد از امیرالمؤمنین (ع) آورده که فرمود: «رسول خدا فرمود: خدایا بر خلفای من رحمت فرست، پرسیدند: یا رسول الله، خلفای شما چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که بعد از من می آیند و حدیث و سنّت مرا روایت می کنند». (33)
بدیهی است که روایت حدیث کار فقهایی است که به امور دینی اهتمام دارند. از امام موسی بن جعفر (ع) روایت شده که فرمود: «وقتی مؤمن می میرد فرشتگان آسمان بر او گریه می کنند، چون فقهای مؤمن، دژ استوار اسلام هستند که مانند بارویی تسخیر ناپذیر از دین حفاظت می کنند». (34) در روایتی دیگر، در بخش اول این حدیث آمده است: «وقتی مؤمنِ فقیه بمیرد».
در یکی از خطبه های امیرالمؤمنین (ع) آمده است: «ای مردم، شایسته ترین افراد برای اداره این امر کسی است که بر آن کار تواناتر و به فرمان خدا آگاه تر باشد». (35) مقصود از «این کار» در این جا، رهبری و هدایت مردم در امور دین و دنیاست، که همین مفهوم از سخن دیگر ایشان بر می اید: « نزدیک ترین مردم به انبیا کسانی هستند که به آنچه انان آورده اند داناتر باشند». (36)
کلینی از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: « رسول خدا (ص) فرمود: فقها، مادامی که به کار دنیا نپردازند، امانت دار پیامبرانند». (37)
در مقبوله عمر بن حنظله آمده است: از اباعبدالله پرسیدم: اگر میان دو نفر از اصحاب، بر سر قرض یا میراثی اختلاف باشد، آیا می توانند برای رفع اختلاف، داوری را به سلطان یا قاضی برند؟ امام فرمود: «هر کس داوری درباره حق و باطل را نزد این ها ببرد، به طاغوت متوسل شده است»، راوی پرسید: پس باید چه کنند؟ فرمود: «از بین خودتان به کسی مراجعه کنند که حدیث ما را روایت می کند و به حلال و حرام ما توجه دارد و احکام ما را می شناسد، باید به داوری او گردن نهند، چون من او را در میان شما داور قرار داده ام، اگر به حکم ما داوری کند، هر کس حکم او را نپذیرد، فرمان خدا را سبک شمرده و حکم ما را رد کرده است و هر کس حکم ما را رد کند، حکم خدا را رد کرده و چنین کسی در حدّ مشرک است». (38)
شیخ صدوق از امام صادق (ع) روایت کرده که فرمود: «از این که داوری خود را نزد اهل جور ببرید، بپرهیزید و برای این کار به کسی از خودتان که از قضاوت و داوری ما تا حدودی مطلع باشد، مراجعه کنید و او را قاضی خود قرار دهید که من او را قاضی شما قرار داده ام، داوری را نزد او ببرید». (39)
به علاوه، در توقیع شریف امام مهدی (عج) آمده است: «"و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواة حدیثنا، فانهم حجّتی علیکم و انا حجة الله علیکم"، در امور حادث به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آن ها حجت من در میان شما هستند و من هم حجت خدا بر شما هستم». (40)
احادیث و روایات شریفه دیگری نیز هست که بر حقانیت علما و فقها بعد از ائمه اطهار در این کار دلالت دارد اما بحث و بررسی این حقانیت در این مقال نمی گنجد و جزو مباحث فقهی و تخصصی و در حیطه کار خبرگان است نه مبتدیان. و الله اعلم بحایق الامور.

پی نوشت ها :

1- الغیبة، طوسی، ص 36 .
2- اصول کافی، ج 1، ص 330 .
3- نقدالرجال، ج 5، ص 152 .
4- الغیبة، طوسی، ص 256 .
5- همان، ص 221 .
6- الاحتجاج، ج 2، ص 301 .
7- الغیبة، طوسی، ص 218.
8- همان، ص 216 .
9- الاصول الاصلیة، ص 51 .
10- الفصول العشرة، ص 29 .
11- مستدرک الوسایل و مستنبط المسائل، ج 2، ص 333 .
12- الغیبة، طوسی، ص 364 .
13- همان، ص 295 .
14- الکامل فی التاریخ، ج 6، ص 159 .
15- اعلام الوری بأعلام الهدی، ص 416 .
16- الغیبة، طوسی، ص 366 .
17- همان، ص 369 .
18- همان جا.
19- الکنی و الالقاب، ج 1، ص 141 .
20- الغیبة، طوسی، ص 388 .
21- همان، ص 322.
22- الفوائد الرجالیة (رجال سید بحر العلوم)، ج 3، ص 298؛ الغیبة، طوسی، و منابع دیگر.
23- الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ص 332.
24- الغیبة، طوسی، ص 391 .
25- اعلام الوری بأعلام الهدی، ج 2، ص 269.
26- دلائل الامامة، ص 524 .
27- همان جا.
28- الفصول العشرة، ص 10 .
29- کشف الغمة فی معرفة الائمه، ج 3، ص 341 .
30- خلاصة الاقوال فی معرفة الرجال، ص 27.
31- شرح اصول کافی، ج7، ص 356 .
32- الغیبة، طوسی، ص 349 - 351 .
33- بحارالانوار، ج 2، ص 145 .
34- قرب الاسناد، ص 303 .
35- نهج البلاغه، خطبه 171، ج 1، ص 321 .
36- تفسیر صافی، ج 1، ص 271، ذیل آیه 68، سوره آل عمران.
37- اصول کافی، ج 1، ص 16، حدیث 5 .
38- همان، ج 7، ص 412، حدیث 5 .
39- من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 2 .
40- الغیبة، طوسی، ص 177.

منبع :الحسنی، سید نذیر یحیی، 1389،مصلح جهانی، ابراهیم خاکپور و سید محمد صالحی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط