گفتگو با سرهنگ بازنشسته علیرضا پوربزرگ (وافی) از همرزمان شهید حسن آبشناسان

ناگفته های مراحل مقاومت و جهاد شهید آبشناسان (2)

آبشناسان از فروردین سال 1358 در غرب کشور استقرار یافت، تا اینکه سر و صدای درگیری در جنوب شروع شد. در جنوب دو سه تا اتفاق بزرگ روی داد. حسابش را بکنید که عراق اول شهریور به بهانه واهی با یک تیپ وارد خاک
شنبه، 18 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ناگفته های مراحل مقاومت و جهاد شهید آبشناسان (2)
 ناگفته های مراحل مقاومت و جهاد شهید آبشناسان(2)

 






 

گفتگو با سرهنگ بازنشسته علیرضا پوربزرگ (وافی) از همرزمان شهید حسن آبشناسان

بفرمایید که شهید آبشناسان در چه زمانی فرماندهی قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) را بر عهده گرفت؟

آبشناسان از فروردین سال 1358 در غرب کشور استقرار یافت، تا اینکه سر و صدای درگیری در جنوب شروع شد. در جنوب دو سه تا اتفاق بزرگ روی داد. حسابش را بکنید که عراق اول شهریور به بهانه واهی با یک تیپ وارد خاک ایران شد، و با مقاومت یگان های مرزی مواجه شد. بعد معلوم شد که محور حمله آینده عراق جنوب است. در این صورت شهید آبشناسان با تکاوران نیروی دریایی و یگان های ویژه لشکر 92 به جنوب بازگشت و پایگاه سازی و تأمین نیرو در جنوب را آغاز کرد. در همان مرحله بود که عملیات شان با موتورسیکلت پرشی آغاز کردند، و خودروها را کنار گذاشتند. آنها به شکل چوپان و در قیافه عرب های مرزنشین محلی به اطلاعات و عملیات می رفتند. عرب های محلی را همراه خودشان می بردند. همان کاری که عراقی ها با ما می کردند. عراقی ها بعضی از عرب های محلی ما را خریده بودند. آنها برای بی سیم چی هایشان باتری و غذا می آوردند. بعد که ستاد نامنظم آقای آبشناسان در محورهای مخصوص مستقر شد و این جاسوس ها نتوانستند بر ضد ما همکاری شان را با عراقی ها ادامه دهند، به تدریج لو رفتند.
به طور مثال بعد از عملیات فتح المبین یک سرگرد جاسوس عراقی را گرفتیم که حدود دو سال و نیم در مناطق مرزی با گیاه های بیابانی خود را زنده نگه داشته بود تا اطلاعات منتقل کند. چوپانی را گرفتیم که سروان توپخانه عراق بود. یک عرب بومی را با موتورسیکلت صفر کیلومتر گرفتیم که موتور او را لو داد. این خائن به میهن، نظامیان عراقی را استتار می کرد. در پایگاه های پشت جبهه که می خواستیم نیرو آموزش بدهیم و بفرستیم جبهه، آنها می آمدند و از ما سوء استفاده می کردند و اطلاعات به عراقی ها می دادند.

زمانی که با شهید آبشناسان در دانشگاه جندی شاپور آشنا شدید برای چه مأموریتی به اهواز آمده بود؟

ببینید، در طبقه همکف ساختمان اصلی دانشگاه جندی شاپور اتاق مقام معظم رهبری، اتاق شهید چمران، اتاق آقای سلیمی، اتاق اطلاعات و حفاظت جنگ های نامنظم قرار داشت. زیر زمین هم چند تا اتاق جنگ وجود داشت. که از نظر نظامی سرتاسر منطقه جنوب را پوشش می داد. شهید آبشناسان بیشتر با اتاق جنگ سروکار داشت. ایشان می رفت پشت نیروهای عراقی و در منطقه جولان می داد. مانند یک هافبک آزاد در فوتبال به همه جا سرکشی می کرد، و بلد بود که چه کار کند. در مراحل گوناگون جنگ دیدیم که آبشناسان در جنوب غوغا کرده بود. بعد از مدتی دوباره به لشکر 23 پیوست تا در عملیات قادر در غرب کشور شرکت نماید. آبشناسان در اوائل جنگ هم از پایگاه های مخصوصی در محورهای مخصوصی برخوردار بود. آذوقه، مهمات، نفرات و همه چیز در اختیار داشت. می خواهم بگویم که او در همه جبهه ها مأموریت های چند منظوره انجام می داد.

به فعالیت های عملیاتی آبشناسان اشاره کردید. آیا در طراحی عملیات هم شرکت داشت؟

شهید آبشناسان بر مبنای داشته های نظامی اش هیچ قدمی را بدون طرح عملیاتی انجام نمی داد. همه کارهای او دقیق بود. طوری که امیر حسام هاشمی نقل کرده است: « آبشناسان به شهید صیاد شیرازی پیام داد که بیایید فلان محور تا وضعیت آن را بررسی کنیم. ما از مسیری حرکت کردیم و نیروهای عراقی را دور زدیم. دیدیم آقای آبشناسان زیر پل به نماز ایستاده است.
به او گفتیم آقا چرا ما را کشاندی آوردی اینجا؟
شهید صیاد شیرازی به من گفت: شما چیزی نگویید.
وقتی آبشناسان نمازش تمام شد در جواب گفت: می دانم شما چطوری بیایید و چطوری بروید.
شهید صیاد شیرازی به او گفت: اگر فرمانده نیروی زمینی اسیر عراقی ها شود چه کسی جوابگوست؟».
می خواهم بگویم که شهید آبشناسان طوری برنامه ریزی می کرد که حتی نفس کشیدن او هم طبق برنامه بود. نظامی استانداردی بود. منتها اعتقاد داشت به جای اینکه لشکر کلاسیک جلوی لشکریان عراق سازماندهی کند، با نیروی اندک و کارهای ضربتی، لحظه به لحظه عراقی ها را فرسایش دهد. به کارهای چریکی معتقد بود. آبشناسان فرمولی داشت که از نظر او هیچ چیز غیرممکن نبود. حتی طرح عملیات قادر. اگر از من بپرسید می گویم از نظر نظامی غیرممکن بود. ولی برای آبشناسان ممکن بود و انجام داد و تا زمانی که زنده بود هر عملیاتی را انجام می داد.

اطلاع دارید چرا شهید آبشناسان مورد بی مهری بنی صدر قرار گرفته بود؟

من در مقام آن نیستم که بتوانم جزئیات این موضوع را بازگو کنم. ولی به شما بگویم که آقای آبشناسان منتظر فردا نمی شد. می گفت باید همین امروز باشد. بنی صدر ذهنیتی غیر از این داشت.

آمار دارید که شهید آبشناسان چند عملیات را فرماندهی کرد؟

ببینید مهره هایی مثل آبشناسان، چه سرباز باشند یا فرمانده باشند، داخل عملیات نمی آیند. شما می توانید در مورد نقش فرماندهی آبشناسان در عملیات قادر سؤال کنید. ایشان تیم های چریکی در اختیار داشت. در لحظه ای که آبشناسان در جنوب می جنگید، یکی از یگان های او در غرب می جنگیده است. نوع کار و نوع مدیریت تیم های چریکی با سایر یگان های نظامی متفاوت است.

در قالب تیپ و لشکر نیستند؟

چرا هستند. مثلاً یک لشکر می شود. مانند لشکر 23 تکاور. مجموعه نیروهای این لشکر یک جا وارد عمل نمی شوند. این لشکر می آید در عملیات های مختلف و در مناطق مختلف بین سایر لشکرها تقسیم می شود. این بازدهی یکسان تکاوری است. عملیات قادر که در کردستان به مورد اجرا گذاشته شد، به نیروهای تکاوری لشکر آبشناسان نیاز داشت.

چارچوب سازمانی یگان های چریکی شهید آبشناسان در قالب ارتش یا سپاه بود؟ اصولاً او به ستاد فرماندهی کل قوا یا ستاد مشترک مرتبط بود؟

شهید آبشناسان عضو نیروی زمینی ارتش بود، و چون مورد تأیید فرماندهانی مانند امیر سرلشکر ظهیرنژاد و امیر سرلشکر شهید ولی الله فلاحی بود، در جبهه های جنوب و غرب کشور آزادی عمل داشت. می دانید که شهید فلاحی از نظر دکترای نظامی در جهان یکی از پنج نفر اول بود. فلاحی آدم معمولی نبود و به آقای آبشناسان میدان داده بود. به او گفته بود که برای برقراری ارتباط با گروه های کرد عراقی برای ورود به شمال عراق از محور دربندیخان و عملیات شناسایی و غیره در جنوب استقلال عمل دارد. لذا آبشناسان در حیطه عملیاتی خود و اندیشه خود عمل می کرد. او یک نابغه نظامی بود. هیچ مشکل نظامی نداشت. یعنی هیچ خطای سطحی نداشت.

همکاری شهید آبشناسان با شهید بروجردی و در مجموع با قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) چه میزان بود؟

شهید آبشناسان، شهید شهرام فر، شهید بروجردی و شریف اشراف و سایر شهدای ارتش و سپاه در محورهای غرب کشور همیشه با هم بودند. گاهی آقایان رحیم صفوی و نصرت زاد هم بودند. در غرب یکی دو تا شهید نداریم. نمی دانم چرا غرب اینقدر مظلوم واقع می شود. بالاترین شهیدان را در غرب کشور داریم...

قصد داریم این مسایل را به عنوان مستند تاریخ انقلاب تدوین کنیم... بفرمایید که هدف از بحران آفرینی در کردستان چه بوده است؟

بدون برو و برگرد بگویم که هدف اصلی شان تجزیه کردستان بوده است، و اکنون هم این توطئه به نوعی ادامه دارد. قدرت های استعماری و استکباری قصد دارند بین ترکیه و ایران و عراق منطقه ای را به عنوان کردستان آزاد به وجود بیاورند. در مرحله بعدی شان هم از خلال نقشه های شان دیده ایم که این هدف تا شمال سوریه هم کشیده می شود. بنابر این کردها می خواهند کشور مستقلی داشته باشند. از نظر من که دید نظامی دارم، درست همین اسرائیلی که در خاورمیانه درست شده است، اینجا هم می تواند به وجود بیاید. من نمی خواهم بعضی امور را تحریف کنم.

یعنی جنابعالی این دولت خودگردان کرد در شمال عراق را زمینه پا گرفتن کردستان بزرگ پیش بینی می کنید؟

این یک بادکنکی است که اکنون از برخی از قدرت ها باد می خورد. اگر هر کدام بکشند کنار بادش خالی می شود، و نمی تواند کشور مستقل باشد.

بازگردیم به موضوع شهید آبشناسان... انگیزه شما از نشر کتاب «شیر صحرا» چه بوده است؟

اجازه دهید ابتدا انگیزه نویسندگی خودم را بگویم. من شاگرد مرحوم شهریار بودم و در زمان طاغوت هم شعر می نوشتم. تنها شاعری هستم که از شهریار تخلص دارم. سال های اول جنگ را در کنار مقام معظم رهبری و شهید چمران در ساختمان استانداری اهواز در دانشگاه جندی شاپور گذراندم. درب استانداری خراب بود و شب ها کیسه خوابم را کنار درب پهن می کردم. طوری می خوابیدم که هر کسی بخواهد درب را باز کند و وارد شود، به من بخورد و بیدار شوم. روزها هر اتفاقی می افتاد یادداشت می کردم. مطالب کتاب «شیر صحرا» یادداشت های من است که فعالیت های شهید آبشناسان را در جبهه جنوب بازگو می کند. در طول جنگ این کار را می کردم. هر عملیات مهمی را که در بعضی ها حضور داشتم یادداشت می کردم. در اوایل جنگ نیروی شهید چمران بودم و در عملیات محورهای بستان، سوسنگرد و هویزه شرکت داشتم. در عملیات بیت المقدس و فتح المبین مهندس پرواز بودم. خاطرات همه این عملیات را یادداشت کردم.
سپس با همکاری آقای روح الله حسینیان مسئول انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی مجموعه کتاب های ارتش را چاپ کردیم. به طوری که در یک فاصله کوتاه 25 جلد کتاب ارتش همزمان چاپ شد. مدتی هم که مسئول راهیان نور ارتش بودم، شنیدم که یک نفر به نام سیدعباس که در منطقه دشت عباس سکونت دارد، همرزم شهید آبشناسان است. سیدعباس از هموطنان بومی خوزستان و به کار کشاورزی مشغول بود. نسبت به ایران خیلی تعصب داشت. ایشان آقای آبشناسان را به نام «حسن آبشناس» می شناخت. خب خودم کمی درباره شهید آبشناسان اطلاعات داشتم. زیرا او را از نزدیک دیده بودم و نسبت به او ارادت داشتم، و او هم مرا به نام می شناخت. بالاخره تعلقاتی با هم داشتیم.
به هر حال به سراغ سیدعباس رفتم و به او گفتم در رابطه با آبشناسان چه می دانید؟
سیدعباس گفت: «افراد ما عامل نفوذی شهید آبشناسان در ارتش عراق بودند. عراقی ها به سراغ ما می آمدند تا اطلاعات جمع آوری کنند. ضمن اینکه از آنها پذیرایی می کردیم، اطلاعاتی هم به ما می دادند. ما به نفع ایران کار می کردیم. به عراقی ها هم عناد نمی کردیم». من معتقدم که این افراد از نظر تکنیک کار، کارشان درست بود. آبشناسان به آنها یاد داده بود که چه کار کنند. در هر نقطه ای از این قبیل افراد در اختیار داشت. دستش باز بود. به یکی پول می داد، به یکی امکانات می داد. به یکی فرش داده بود. یکی را فقط تحریک می کرد که این کار را بکن و آن شخص انجام می داد.
آبشناسان در سرتاسر مناطق جنوب و غرب کشور عوامل نفوذی داشت. سیدعباس با تمجید و قدردانی از آبشناسان افزود: «حسن آبشناس با موتور می آمد اینجا و برای ما کلی کار می کرد.
گفتم: شما به او لقب داده ای؟
گفت: خیر من لقبی به حسن آبشناس نداده ام.
گفتم: وقتی با شما خداحافظی کرد و با موتور برگشت؟
گفت: حسن آبشناس تیر خورد، و من فکر کردم شهید شد و حسن آبشناس شهید صحراست. بعد از چند روز یکی از اعراب منطقه به سراغ من آمد و گفت که حسن آبشناس امروز پیش ما بوده است. به او گفتم برو بابا حسن آبشناس چند روز پیش کشته شد. او بر سخن خود پافشاری کرد که چندی پیش حسن آبشناس را دیده است. به او گفتم: پس حسن آبشناس شهید صحرا نیست... «شیر صحرا» است... راستش این واژه «شیر صحرا» به دلم نشست، و آن را سوژه کتاب خود قرار دادم.

به چه نکاتی درباره شهید آبشناسان در این کتاب اشاره کرده اید؟

برای تحقیق درباره زندگی شهید آبشناسان خیلی سختی کشیدم. از لشکر 23 گرفته تا کوره روستاهای کردستان و کوره کپرهای عرب های بومی در جنوب، رفتم و برای نگارش کتاب آبشناسان اطلاعات جمع کردم.

شهید آبشناسان در کدام جبهه شهید شد؟

در مرحله دوم عملیات قادر، در ارتفاعات لولان در داخل خاک عراق. وقتی از ناحیه پهلو مورد اصابت قرار گرفت، فکر می کنم دکتر حسینی با هلی کوپتر آمد بالا سرش. شهید آبشناسان تا مدتی هم زنده بود. ولی شدت آسیب بحدی زیاد بود که سرانجام به درجه رفیع شهادت نایل آمد. در عین حالی که با دشمن می جنگید، با طبیعت هم می جنگید. این توانایی را داشت. می گفت یک تکاور باید حریف همه چیز باشد. در کردستان موقعی که خرچنگ های کنار رودخانه به قرارگاه حمله می کردند، با سنگ دیوار ساخت. یعنی اندیشه جبهه ای اش تمام نظامی بود.

مردم کردستان چه دیدگاهی نسبت به شهید آبشناسان داشتند؟

در داخل یکی از شهرهای کردستان ماشین شهید آبشناسان را زدند. مردم بومی به کمک شان شتافتند، و توانستند او را از محاصره عناصر ضد انقلاب نجات دهند. به طور دقیق به یاد ندارم در کدام شهر بود. به هرحال مردم بومی او را دوست داشتند. یکی از نقاط مخوف مرزی مان مریوان بود. مردم مریوان همیشه از شر عناصر ضد انقلاب به ارتش پناه می آوردند. حساب کنید نیروهای نظامی ما هشت ماه علف خوردند. مردم هم چیزی نداشتند بخورند. آبشناسان غذا نمی خورد و تقدیم مردم می کرد. خب آنجا یک طرف پایگاه شهید متوسلیان بود، یک طرف هم پایگاه شهید عبادت بود. مریوانی ها ارتش و نیروهای مسلح را دوست دارند.

از خصوصیات اخلاقی شهید آبشناسان چه خاطراتی دارید؟

خاطرات زیادی هم از جبهه های غرب و هم از جبهه های جنوب دارم. در جنوب مسئول ساختمان استانداری بودم و آنجا غذاهای لوبیا و کنسرو مصرف می کردیم. روزی آقای تیمسار محمدعلی ملک (ظاهراً مرحوم شده) به من گفت آقای آبشناسان که از تکاورها و هوابردهای قدیمی است قراره بیاید اینجا. من می روم برای او غذایی تهیه کنم. تیمسار ملک رفت و با یک لاشه گوسفند برگشت. در زیر زمین استانداری لاشه گوسفند را یکدست بریان کرد. در موقع صرف نهار گوشت گوسفند بریان شده را با چاقو می کندیم و از میهمانان پذیرایی می کردیم. در آن ضیافت نهار آقایان آبشناسان، تیمسار محمدعلی ملک، آذر وزین و شهید چمران هم شرکت کردند. همسر آقای چمران و آن تعداد از رزمندگان لبنانی هم بودند. این گوسفند بریان شده سه وعده غذا شد. آقای آبشناسان سر سفره به شوخی به تیمسار ملک گفت: مدتی است غذای گرم نخورده ام... بگذارید کمی جون بگیرم... می خواهم بروم با دشمن بجنگم...
از روزی که وارد اهواز شدم، رادیو عراق مرتب از تیمسار محمدعلی ملک، از شهید آبشناسان، از شهید چمران، از ستوان اسماعیل زارعیان، از آذر وزین، از شهید صیاد شیرازی نام می برد. این نشان می دهد که آبشناسان و سایر افراد یاد شده از چهره هایی بودند که دشمن روی آنها حساب باز کرده بود.
ببینید هوانیروز که خط اول مستقر نمی شود بلکه باید عقب تر مستقر باشد تا پروازهایش را انجام دهد. هواپیمای دشمن که می آمد عکس می گرفت. باید آن همه هلی کوپتر را جابجا می کردیم. چون دشمن دست کم 2 ساعت بعد آنجا را می زد. ما خیلی مصیبت می کشیدیم. جنگ خودمان هم در نوع خود بی نظیر بود. در عملیات بدر در یک روز پنج دفعه پایگاه هایمان را جابجا کردیم. چون جاسوس داشتیم و عملیات را لو داده بودند. در غرب هم همینطور بود. یک هواپیمای دشمن که می آمد و عکس هوایی می گرفت ما ناچار می شدیم موقعیت مان را تغییر دهیم. حالا چه دیده باشد چه ندیده باشد. در روزهای اول جنگ هر روز چهار پنج بار پایگاه های استقرار هلی کوپترها را تغییر می دادیم. چون نیروی هوایی عراق مرتب پرواز می کرد و عکس می گرفت. ما با آبشناسان یکی دو تا نبودیم. یک بار هم آبشناسان مدیریت کرد. همان موضوعی که پیشتر به آن اشاره کردم شهید چمران و شهید فلاحی دیر کردند و ما با عراقی ها درگیر شدیم ولی تیم های آبشناسان به کمک ما آمدند. چیزی نمانده بود عراقی ها ما را به اسارت بگیرند. در این عملیات 170 رزمنده به صورت گروه های 10 نفره رفتیم و زنده به سوسنگرد برگشتیم. آنجا هم گروه آقای آبشناسان آمدند و چمران و افرادش را به عقب بردند.

شهید چمران چگونه به شهادت رسید؟

در حقیقت ما نظامی ها اجازه نمی دهیم فرمانده تا خط مقدم پیشروی کند. در یکی از عملیات ها بچه هایی که از عوامل ارتش بودند به چمران گفتند آنجا خمپاره 60 میلیمتری می خورد. یعنی درست در مقابل دید دشمن است. چمران گفت نه من می خواهم محل شهادتم را ببینم و آمد جلو. شاید جاسوسی وجود داشت که موقعیت چمران را به عراقی ها خبر داد. عراقی ها هم درست زدند وسط همان نقطه ای که چمران در آن قرار داشت.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط