بازخوانی خاطرات روزهای مقاومت و پیروزی در گفتگو با بسیجی حاجی امیر نیکدل از همرزمان شهید حسن آبشناسان

همیشه نهج البلاغه را ملاک عمل قرار می داد (2)

ما آنجا هم عملیات شناسایی داشتیم و هم عملیات نامنظم چریکی. عملیات شناسایی را شهید آبشناسان انجام می داد و بعد می آمد برای عملیات چریکی برنامه ریزی می کرد. سپس تیم های ضربتی را که به وجود آورده بود در عملیات
شنبه، 18 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
همیشه نهج البلاغه را ملاک عمل قرار می داد (2)
 همیشه نهج البلاغه را ملاک عمل قرار می داد(2)

 






 

بازخوانی خاطرات روزهای مقاومت و پیروزی در گفتگو با بسیجی حاجی امیر نیکدل از همرزمان شهید حسن آبشناسان

بفرمایید شیوه عملیات نامنظم در آن محورها چگونه بود؟

ما آنجا هم عملیات شناسایی داشتیم و هم عملیات نامنظم چریکی. عملیات شناسایی را شهید آبشناسان انجام می داد و بعد می آمد برای عملیات چریکی برنامه ریزی می کرد. سپس تیم های ضربتی را که به وجود آورده بود در عملیات نامنظم فرماندهی می کرد. تعداد نفرات هر تیم هم هشت تا ده نفر بود. شب ها می رفتیم مسیر تردد خودروهای عراقی را مین گذاری می کردیم. اگر دشمن هم در برابر ما ظاهر می شد با او درگیر می شدیم. معمولاً عراقی ها روزها با تانک و خودروهای زرهی حرکت می کردند و شب ها را در پایگاه های خود به استراحت می گذراندند. در مسیر حرکت شان مین گذاری یا برای خودمان سنگر می کندیم و در سنگرها کمین می کردیم. وقتی در جاده ظاهر می شدند به آنها حمله می کردیم. شبی نبود که از عراقی ها تلفات نگیریم. دشمن فکر می کرد آنجا یک یا دو لشکر از نیروهای ایرانی مستقر است. به میزان زیادی به آنها ضربه می زدیم و تلفات وارد می آوردیم. خوشبختانه ما کوچکترین تلفاتی نداشتیم. این نشان می دهد که شهید آبشناسان خیلی حساب شده عمل می کرد. فقط شبی یکی از بچه ها به نام اسدالله در نزدیکی روستای دهلیز با مین برخورد کرد و پای او قطع شد.

گفته شده که شهید آبشناسان در طراحی و برنامه ریزی عملیات فتح المبین نیز نقش داشته است. از این موضوع چه اطلاعی دارید؟

در حقیقت ما آنسوی ارتفاعات مشرف به غرب دزفول و دهلران فعالیت می کردیم. آنجا با روستاهایی برخورد می کردیم که در مسیرمان بودند. اهالی برخی از این روستاها چون دشمن به آنها دسترسی نداشت در خانه شان مانده بودند. البته بعضی از این روستاها در محاصره قرار داشتند. روستایی وجود داشت به نام «لزه» که همه ساکنان آن از سادات بودند. آقایی به نام سید حبیب در آن روستا زندگی می کرد که بر اثر کهولت سن نابینا شده بود. سید حبیب می گفت که 37 نسل از نوادگان امام جعفر صادق (ع) می باشد. شبی که همراه شهید آبشناسان به دیدار او رفته بودیم به ما چنین گفت: «من جدم امام صادق را در خواب دیدم و ایشان به من فرمود: به فرماندهان سپاهیان اسلام بگویید که دشمن بعثی را از طرف جناحین بزنند. از طرف مقدمه حریف نمی شوند. یعنی از جناح های چپ و راست به دشمن حمله کنند».
شهید آبشناسان هم این داستان را به اطلاع فرماندهان ارتش رساند و کار طرح ریزی عملیات را آغاز کرد. جانشین فرمانده نیروی زمینی را به منطقه احضار کرد. آنگاه دستور داده شد جاده ای به طول 70 کیلومتر تا عمق خاک عراق احداث شود. این جاده از پل نادری آغاز می شد تا به جاده نفت می رسید. برای عملیات فتح المبین پشت این جاده نیرو متمرکز کردند که در پی این عملیات دشمن به کلی از این منطقه رانده شد.

آبشناسان تا چه مدت در جبهه جنوب حضور داشت و بعد به جبهه شمال غرب انتقال یافت؟

شهید آبشناسان طرح ها و برنامه های عملیات فتح المبین را انجام داده بود که شهید صیاد شیرازی قبل از آغاز عملیات او را به کردستان فرا خواند. در جبهه جنوب افراد آر.پی.جی. زن و موتورسیکلت سوار هم تربیت کرده بود تا در عملیات فتح المبین شرکت نمایند و تانک های عراقی را تحت تعقیب قرار دهند. پس از اینکه شهید صیاد شیرازی از منطقه جنوب بازدید به عمل آورد به آبشناسان و به آقای خرمی مأموریت داد به غرب کشور منتقل شوند. به من هم مأموریت داد در محل کار خود به عنوان جانشین شهید آبشناسان در جبهه جنوب بمانم. آبشناسان خیلی دوست داشت در عملیات فتح المبین شرکت داشته باشد. چون برای آماده سازی این عملیات خیلی زحمت کشیده بود. از من خواست با شهید صیاد صحبت کنم و او را متقاعد کنم که آبشناسان را تا پایان عملیات فتح المبین در جنوب ایفا کند. اما ایشان موافقت نکرد. شهید صیاد به من گفت: که به حضور شهید آبشناسان در جبهه غرب نیاز مبرم دارد.

چه زمانی به شهید آبشناسان در جبهه غرب کشور پیوستید؟

من در عملیات فتح المبین زخمی شدم و مدتی در بیمارستان بستری شدم. پس از بهبودی داوطلبانه به کردستان رفتم. و دو باره به آبشناسان در ستاد عملیات شمال غرب پیوستم. چونکه من بسیجی بودم و از پرسنل ارتش نبودم. در آن برهه هنوز شهید صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب نشده بود. فرماندهی عملیات شمال غرب (قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع)) را به عهده داشت. در سال 1360 پس از عزیمت به کردستان روزی همراه آقایان آبشناسان و خرمی خدمت شهید صیاد شیرازی رسیدم و از او کسب تکلیف کردم. در کردستان در آن مرحله تنها شهری که هنوز تحت تسلط ضد انقلاب قرار داشت شهر بوکان بود و شهید صیاد دستور داده بود ستونی از سقز و ستون دیگری از میاندوآب به طرف بوکان پیشروی کنند و آن را از دست ضد انقلاب آزاد نمایند.

قوام هر ستون چند تیپ و گردان بود؟

هر کدام از ستون هایی که از سقز و میاندوآب حرکت کردند بیش از یک تیپ بودند. ولی ضد انقلاب همه نیروهای خود را در بوکان و اطراف آن متمرکز کرده بود. به طوری که ستون های ارتش و سپاه قبل از رسیدن به بوکان با مقاومت شدید ضد انقلاب مواجه شده و چند روزی زمینگیر شدند. پیشروی به سمت بوکان هفت روز طول کشید. با وجودی که بالگردهای هوانیروز از آسمان به ضد انقلاب حمله می کردند ولی ما قبل از ورود به بوکان 11 شهید دادیم. در روزهای اولیه هیچ پیشرفتی نداشتیم. روز ششم حمله به بوکان بود که شهید صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. او جبهه بوکان را فرماندهی می کرد و خبر نداشت که به این سمت منصوب شده است. از طریق رادیو شنید و دو روز بعد که بوکان آزاد شد به تهران بازگشت.

شما همراه آبشناسان از سمت شمال به بوکان حرکت کردید؟

آری... از میاندوآب همراه ستون ارتش به سمت بوکان حرکت کردیم. این ستون و ستون سپاه پاسداران که از سمت سقز آمده بود همزمان وارد بوکان شدند.

فرماندهی ستون سقز را چه کسی به عهده داشت؟

نیروهای آن ستون همگی سپاهی و از لشکر ویژه شهداء بودند که شهید کاوه فرماندهی آن را به عهده داشت. اما فرماندهی ستون ارتش را که از میاندوآب در آزادسازی بوکان شرکت داشت شهید آبشناسان به عهده داشت. در حین عملیات آزادسازی من همراه شهید آبشناسان در ارتفاعات ساری بابا مشرف به بوکان مستقر شدیم. سپاه در شب هفتم عملیات به ارتش اطلاع داد که مواضع خود را خالی نکند و بچه های سپاه وارد شهر می شوند. قبل از اینکه نیروهای سپاه وارد بوکان شوند احزاب دمکرات و کومله و گروهک عزالدین حسینی مقرهای خودشان را منفجر کرده و از شهر فرار کرده و رفته بودند. بعد سپاه وارد شهر شد و اوضاع را جمع و جور کرد. تقریباً عصر بود که خبرنگاران وارد شهر شدند و شروع کردند گزارش مصور و مستند تهیه نمایند. ما هم که وارد شهر شدیم دیدیم بچه های سپاه یکسری از عناصر ضد انقلاب را دستگیر کرده بودند.

در بوکان هم، از ضد انقلاب اسیر گرفتید؟

زیاد اسیر گرفتیم. روز چهارم عملیات آزادسازی بوکان که محورها را پاکسازی و پیشروی می کردیم. روی ارتفاعات مشرف به جاده ها نیرو مستقر می کردیم. یکسری هم سرگرم پاکسازی روستاهای اطراف بودند. موقعی که همراه آبشناسان در ارتفاعات ساری بابا مستقر شدیم دیدیم آمبولانس ها پشت سر هم در حال رفت و آمد هستند و شهید و زخمی به مراکز درمانی منتقل می کنند. آبشناسان گفت بیایید برویم ببینیم چه خبر شده است. رفتیم و دیدم عناصر ضد انقلاب هنوز روی برخی از ارتفاعات مشرف به بوکان مستقر هستند و بچه ها را به رگبار می بندند. آبشناسان با همان لباس ساده خاکی رفت جلو تا شناسایی کند ببیند از کجا به سمت بچه ها تیراندازی می شود. چون لباس ساده به تن کرده بود خیلی از افسرها او را نمی شناختند. به او می گفتند برو جلوتر... برو جلوتر... او هم می گفت چشم می روم. وقتی موقعیت را شناسایی کرد دید نیروهای ضد انقلاب از برخی ارتفاعات مشرف به شهر هر جنبنده ای را هدف گلوله قرار می دهند. به من گفت با بچه ها بروید خمپاره انداز 60 میلیمتری و توپ 106 میلیمتری احضار کنید. به محض اینکه توپ 106 میلیمتری را نصب کردیم ضد انقلاب لوله توپ را نشانه گرفت که چند گلوله به آن اصابت کرد. بعد آبشناسان دستور داد روی آن چند نقطه بالای ارتفاعات آتش بریزیم. بچه ها با توپ 106 میلیمتری محل استقرار ضد انقلاب را نشانه گیری و مورد حمله قرار دادند که چند لحظه بعد دیدم عناصر ضد انقلاب و تیربارشان به هوا رفتند. یکی دو تا از پایگاه ها را که شهید آبشناسان زد شهر بوکان به کلی آزاد شد. یک روز بعد از آزادسازی بوکان، شهید آبشناسان تصمیم گرفت به میاندوآب بازگردد. چون که مأموریت او پایان یافته بود و می بایستی کارش را در ستاد قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) ادامه دهد. من و شهید آبشناسان و آقای خرمی و یک ستوان بیسیم چی و سروان احمد اسدی سوار خودرو جیپ شهید صیاد شیرازی شدیم. محمد بیدوا راننده شهید صیاد رانندگی می کرد که در راه شهید شد. از بوکان که خارج شدیم لوله تفنگ های خود را از پنجره ماشین بیرون قرار دادیم. چون می دانستیم جاده بوکان- میاندوآب هنوز خوب پاکسازی نشده و خطرناک است. چند روز پیش در این جاده با کمی ضد انقلاب مواجه شده بودیم. حدود ده کیلومتر که مسیر را طی کردیم ضد انقلاب به شدت به طرف ما تیراندازی کرد و من و آقای خرمی به آتش آنها پاسخ دادیم. عناصر ضد انقلاب زیر درختان اطراف جاده دراز کشیده و ما را نشانه گیری می کردند. اولین کمین را که رد کردیم محمد بیدوا از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و در دم جان باخت. در فاصله خشاب تعویض کردن افتادیم به کمین دوم.
وقتی محمد بیدوا شهید شد آبشناسان فریاد کشید حاجی فرمان ماشین را بگیر. من هم که در صندلی عقب نشسته بودم از جا بلند شدم و فرمان را گرفتم و آقای خرمی گاز می داد تا از کمین دوم هم رد شدیم. من سرگردان شده بودم. نمی دانستم به طرف ضد انقلاب تیراندازی کنم یا فرمان را بگیرم. از آن طرف هم راننده تازه شهید شده روی شانه آقای خرمی افتاده بود. تعادل ماشین هم به هم خورده بود. آقای خرمی هم راننده را گرفته و هم ماشین را گاز می داد. می خواهم بگویم که نجات ما در آن صحنه به معجزه شباهت داشت. حدود ده کیلومتر بعد از بوکان در نزدیکی روستای داشبند پیچ و خمهای خطرناکی وجود دارد. خیلی مراقب بودیم. راننده با سرعت 120 کیلومتر در ساعت حرکت می کرد. من پشت سر راننده نشسته بودم و اسلحه در دست داشتم. تفنگ را هم از ضامن خارج کرده بودم. اولین گلوله ای که عوامل ضد انقلاب شلیک کردند ما از جاده بر آنها مسلط بودیم و آنها را به رگبار بستیم. اجازه ندادیم سرشان را بلند کنند.

در مدتی که با شهید آبشناسان همکاری می کردید ولایتمداری او را چگونه یافتید؟

شهید آبشناسان هم خودش متدین بود و هم در یک خانواده مذهبی تولد یافته بود. من او را حُرّ زمانه نامگذاری کردم. با همه توان مخلصانه برای اسلام و کشورش تلاش کرد. دقیقاً او حُرّ زمانه بود. تخصص بسیار بالایی در عملیات چریکی و جنگ های نامنظم داشت. با کارش خیلی خوب آشنا بود. از این قبیل افراد در رشته جنگ های نامنظم خیلی کم داشتیم.
مهمترین نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم این است که همه طرح های نظامی و عملیاتی خود را با استناد به مفاهیم نهج البلاغه تهیه می کرد. این نکته تاکنون جایی گفته نشده است. می نشست و نهج البلاغه را مطالعه می کرد و فرمایشات مولا حضرت علی (ع) به فرماندهان سپاه اسلام را ملاک عمل خود قرار می داد. به مسئله غافلگیری دشمن خیلی اهمیت قایل بود. از نظر تاکتیک عملیاتی یک فرد استثنایی بود. ارادت خاصی به مولا علی داشت. برخی از افراد که میزان عشق و علاقه شهید آبشناسان به حضرت علی را می دیدند گمان می کردند که او درویش و صوفی مسلک است. درک نمی کردند که او یک ولایتمدار واقعی است. آدم کم خواب و پر کار بود. گاهی هنگام مطالعه به خواب می رفت. گاهی به ما توصیه می کرد وقت اذان او را بیدار کنیم تا نمازش را اول وقت بخواند.

شهید آبشناسان و شهید صیاد شیرازی روابط بسیار صمیمانه با یکدیگر داشتند. دلایل این روابط چه بوده است؟

همانطور که می دانید هر دوی آن بزرگواران نظامی بودند و روابط کاری با هم داشتند. شهید آبشناسان واقعاً شهید صیاد را دوست داشت. برای او خیلی احترام قایل بود. دستورات او را مو به مو اجرا می کرد. منتظر اشاره او بود تا مأموریتی به او بدهد و آن مأموریت را به نحو احسن انجام دهد. روابط فوق العاده خوبی با هم داشتند. در یکی از مجالس یادبودی که برای شهید آبشناسان برگزار گردید، شهید صیاد شیرازی سخنرانی کرد و در سخنان خود گفت «با شهادت آبشناسان کمرم شکست». این جمله بیانگر عمق روابط آن دو بزرگوار است. برای همه روشن شده بود که آن دو بزرگوار تا چه اندازه با هم بودند.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط