نویسندگان: دکتر شیرزاد طایفی(1)، الناز خجسته(2)
(با تکیه بر مدیر مدرسه، نون والقلم، دید و بازدید)
آل احمد نیز به عنوان یکی از برترین نویسندگان معاصر ایران، آثار داستانی برجسته ای از خود به جای گذاشته است که از جمله دلایل موفقیت آنها، استفاده مناسب از زوایه دید، انتخاب درست راوی و ترکیب استادانه عناصر داستان بوده است که در نهایت به شکل گیری روایت های داستانی استادانه ای منجر شده است. این پژوهش که با تکیه بر سه اثر مهم (دید و بازدید، مدیر مدرسه، نون و القلم) از آل احمد صورت گرفته است، تلاش دارد شگردهای روایت داستانی را در این سه اثر، بررسی کند تا زمینه ای برای تبیین مفاهیم ساختگرایانه آثار آل احمد بر حسب قواعد روایت فراهم گردد.
در یک متن به عنوان یک کل منسجم، میان رشته ای از حوادث ( از آغاز تا انجام) ارتباط عمیق وجود دارد که روایت به عنوان گونه ای از گزارش، سیر حوادث را در چارچوب ساختاری زمانی شرح داده، روح زندگی را در آن منعکس می سازد و عوامل سببی میان آن دلایل شکل گیری انواع روایت را پیش چشم ما آشکار می سازد. روایت گویی تصویری از زندگی است، تابلویی که حتی ممکن است از لحظه ای به ظاهر بی اهمیت از زندگی، برداشتی جالب ارائه دهد و در گونه روایت داستانی نیز باید گفت روایت داستان، درباره داستان نیست، بلکه اساساً خود داستان است.
«هدف روایت، ارائه واقعیتی است که خواننده آن را پیش بیاورد و علاقه اش نسبت به آن جلب شود و شاید همدردی یا نفرت یا کینه او را برانگیزد. توصیف نیز همین خصوصیت را دارد، اما قصدش ارائه کیفیت عمل است، نه حرکت خود عمل، عمل آن چیزی است که روایت آن را تصویر می کند. » (میر صادقی، 1387: 131).
آل احمد به عنوان یکی از برجسته ترین مترجمان و روشنفکران و نویسندگان رئالیست معاصر، با توجه به محوریت اندیشه واقع گرایانه (رئالیسم) و بازتاب این سبک در نوشته هایش، شیوه روایت در داستان های خود از مبانی مکتب رئالیسم پیروی می کند. در اینجا با تکیه بر سه اثر مهم از جلال آل احمد (دید و بازدید، مدیر مدرسه، نون و القلم) به بررسی ساختار روایی آنها می پردازیم و پس از بررسی سبک نویسندگی وی، ویژگی های روایی آثار او را از نظر می گذرانیم.
روایت دارای دو ویژگی اصلی «گفتن» و «بازنمایی» است. ما نیز در این پژوهش، بازتاب این دو مفهوم مهم را در آثار آل احمد بررسی می کنیم تا تأثیرپذیری این نویسنده توانا را از مکتب رئالیسم و روایت رئالیستی نشان دهیم.
در همین نقل قول کوتاه می بینیم که تعریف ساده آل احمد از ادبیات، ما را با اندیشه های بی پروای رئالیستی او آشنا می سازد. او به عنوان نویسنده ای واقع گرا (رئالیست) همواره به اصالت سبک در ادبیات نیز نظر دارد و حتی در این باره می گوید: « در ادبیات معاصر، به سبک بی توجه است. به اصالت در کلام، به پاکی تعبیر، به جزالت زبانی که به کار می برد، به ایجاز، و به طور کلی فصاحت و بلاغت. (آل احمد، 1357: 63)
زبان انتقادی آل احمد درباره ی سبک، و نگرش رئالیستی او درباره ادبیات، از جزالت سبک و واقع بینی او سخن می گوید، که در صیقل دادن نوع روایت در داستان، نقش مهمی ایفا می کند. نویسندگان رئالیست به عنوان افرادی مسئول در برابر حوادث اجتماع، همواره در نظر دارند آنچه را که عیناً می بینند، روایت کنند؛ از این رو نویسندگان در داستان های رئالیستی سعی می کنند داستان را به نوعی گزارش نزدیک کنند، که تا حد امکان توصیفات دقیقی ارائه دهند و همه چیز را به خوبی ببینند، گویی اینکه قصد دارند یک تابلوی نقاشی را پیش مخاطب به تصویر بکشند. رئالیسم «مکتبی عینی یا برونی است و نویسنده رئالیست هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکار و احساسات خود را در جریان داستان ظاهر می سازد. (سید حسینی، 1371: 287).
بنابراین می توان گفت روایت در داستان رئالیستی، گونه ای گزارش است؛ یعنی عینیت گرایی، توصیف رخدادها با اتکا به دلایل علی و معلولی، جزئی نگری، عدم قضاوت درباره کاراکترهای داستان، صحبت از زبان راوی در عین حفظ نحوه نگرش او به زندگی و اجتماع و ایجاد فضایی که مخاطب در آن به تأمّل وا داشته شود: «منتقدان پساختار گرا، به ویژه میخاییل باختین، به اقتضای ظهور روش های نوین داستان نویسی، در مورد جنبه های ژرف تر روایت به کندو کاو پرداختند. باختین ادبیات داستانی را در یک تقسیم بندی کلی به سه دوره کلاسیک، نو (مدرن) و پسانو یا پست مدرن تقسیم کرده است. مشخصه دوره نخست حفظ انسجام و رابطه علت و معلومی در متن است». (مقدادی، 1387: 121)
بنابراین، از ویژگی های روایت در داستان های رئالیستی علاوه بر سلسله روابط علی و معلولی، انسجام وقایع متن است. از دیگر عوامل مهم «خط سیر زمان» در داستان های رئالیستی است. زمان در این داستان ها همواره رو به جلو پیش می رود، برخلاف شیوه داستان پردازی مدرن که نویسنده در آن همواره از چند زمان مختلف سخن می گوید. در داستان های آل احمد نیز با همین محوریت زمانی روبرو هستیم. زمان خط سیری رو به جلو دارد و بدون مقدمه حال را طی کرده، به آینده نقب نمی زند. این ویژگی که متأثر از اندیشه های ناب رئالیستی آل احمد است، از ویژگی های مهم روایت در آثار او محسوب می شود. اینک با بررسی مفاهیم روایی، شگردهای روایت در آثار آل احمد را بررسی کنیم.
راوی بی طرف «روایتگری است که صرفاً اعمال و گفت گوها را در صحنه های نمایشی توصیف و تشریح می کند و چگونگی آن را گزارش می دهد، بی آنکه آنها را تعبیر و تفسیر یا نسبت به آنها داوری کند یا واکنشی نشان دهد. » (میر صادقی، 1387: 165).
راوی بی طرف، تنها یک تماشاگر صرف است و سلسله حوادث با توجه به نحوه روایت او، فقط نشان داده می شود. در چنین مواردی راوی داستان، معمولاً سوم شخص عینی و محدود است. مثلاً آل احمد در داستان «دومرده» از مجموعه دید و بازدید می نویسد:
«شما هم اگر آن روز صبح از خیابان باریکی که باب همایون را به ناصرخسرو وصل می کند می گذشتید، حتماً لاشه او را می دیدید. کنار جوی آب، نزدیک هشتی گودی که سه در خانه در آن باز می شود، افتاده بود. یک دست و یک پایش هنوز توی جوی آب بود و مردم دور او جمع شده بودن و پر حرفی می کردند. » (آل احمد، 1372: 171)
در این نقل قول، به وضوح شاهدیم که راوی بدون هیچ نظر و عقیده ای درباره ی لاشه یک انسان، به توصیف چنین صحنه ای می پردازد و درباره چند و چون کیفیت چنین مرگی نظر نمی دهد، گویی خود نیز یکی از همان تماشاچیانی است که به طور اتفاقی جنازه ای را در مسیر خود دیده اند.
همان گونه که در ادامه داستان نیز می بینیم، روایت و زمان هر دو رو به جلو پیش می رود، پلی به گذشته زده نمی شود و تغییر شگرفی نیز در رویدادهای داستانی به وجود نمی آید. روایت داستان کاملاً رئالیستی است و تقابل دو طبقه از مردم را نشان می دهد که در پایان و هنگام مرگ، هر دو به سرنوشتی مشابه رسیده اند. آل احمد که در قسمت اول این داستان، مرگ یک خانه به دوش را روایت می کند، در قسمت دوم داستان، مرگ یک ثروتمند را به تصویر می کشد:
«ظهر همان روز، یکی دو خیابان آن طرف تر، نعش یک آدم دیگر را روی دوش می بردند. میت و جمعیت انبوه مشایعت کنندگان به قدری کند می رفتند که انگار کوه احد را به دوش داشتند. » (آل احمد، 1372: 173)
در داستان های دیگر مجموعه دید و بازدید مانند «معرکه»، «گلدان چینی» و «شمع قدی» نیز شیوه روایت بر همین مبناست و راوی نیز از نوع بی طرف است. برای مثال آل احمد در «شمع قدی» می نویسد: « یک شمع زرد و بلند که با طنابی چرب و سیاه و پایه پیه گرفته منبر سه پله ای بسته شده بود، بد می سوخت و گرگر می کرد. روس دسته ها و کف پله های منبر، همه جا، شعله شمع هایی که ازته به گل فرو رفته بود، کج و راست می شد. » (آل احمد، 1372، 124)
در این نقل قول می بینیم علاوه بر اینکه توصیفات عینی هستند، روایت نیز صریح و جزئی است. در واقع دید و بازدید، مجموعه ای است که در اکثر مواقع راویان آن بی طرف هستند. این مجموعه که به نوعی تعیین کننده اندیشه های واقع گرایانه در آثار آل احمد به حساب می آید، بن مایه های روایت در آن نیز حال و هوایی رئالیستی دارد یعنی راوی تنها توصیف می کند و بدون هیچ گونه ابراز عقیده درباره صحنه ها از کنار آنها می گذرد، اما باید گفت راویان آثار آل احمد، تنها از نوع بی طرف نیستند. در واقع در بیشتر آثار آل احمد، راوی فرد آگاهی است که تنها یک گزارشگر صرف نیست، و تا حدودی اندیشه ها و دانسته های خود را به ذهن مخاطب القا می کند که این نوع راوی در اصطلاح، «خودآگاه» نام دارد. به عقیده تودوروف: «نخستین مضمونی که راوی بدان می پردازد، مضمون آگاهی (soznanie) ست. این اصطلاح نه در تضاد با ناخودآگاه، بلکه در تضاد با ناآگاهی استعمال می شود. » (تودورف، 182:1388) این نوع راوی در واقع «روایتگری است که داستان را به سمت و سویی می برد که مورد نظر اوست و خواننده را در حال و هوا و وضعیت شخصی قرار می دهد و خصوصیات روحی و خلقی او را برای ما آشکار می کند. »(میر صادقی، 167:1387)
در اکثر آثار آل احمد، راوی از همین نوع است، و معمولاً زاویه دید آن، اول مشخص یا دانای کل است که یا از حالات روحی عمیق خود خبر می دهد و شرایط را از نگاه خویش می سنجد یا دانای کلی است که به ورای آگاهی مخاطب دست دارد و از تمام جنبه های روحی مطلع است. در آثاری همچون مدیر مدرسه، نون والقلم و سه تار نیز غلبه این نوع روایت، چشمگیر است. در داستان مدیر مدرسه، راوی معلم پیشه و مدیر تازه کاری است که با معضلات آموزشی کشور و شرایط روحی حساس شاگردان، آشناست و هنگام شرح رویدادها، به ناگزیر نمی تواند از توضیح حالات روحی و اندیشه های خود غافل شود:
«مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از معلم پیشه ای به خلوت پناهنده شده درباره ی روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. و به مقتضای حقارت محیط کوچک، در کل جامعه، با شیوه بیانی روشن اما موجز. و از سرشتاب و شعارگونه. چرا که در آن سال ها و از آن مقولات انصاف نبود از دردهایی قصیده سرودن که هر خانواری به آن مبتلا بود. » (میر آخوری، 103:1376)
راوی، معلمی دلسوز است که شرایطی اجتماعی و آموزشی دوره شاهنشاهی پهلوی و مسائل و مشکلات خانوادگی و اقتصادی دانش آموزان و بی تفاوتی قدرتمندان آن روزگار نسبت به این شرایط، از نظرش دور نمانده است؛ بنابراین در طول روایت داستان می توانیم تأثیرپذیری راوی را از واقعیت های جامعه حس کنیم و حتی گاهی انتقادهای او از سایر توصیفات و رویدادهای داستان جدا سازیم؛ زیرا در طول این داستان: «راوی از زاویه دید اول شخص، خود به عنوان یکی از شخصیت های داستان، حوادث را تجربه یا همراهی کرده یا ناظر بوده است. » (فلکی، 65:1382).
بنابراین راوی در بسیاری موارد، از احساسات تجربی و شخصی اش سخن می گوید. این قسم راوی را می توان در اصطلاح راوی نقال نیز نامید که به عنوان واسطه ای بین ما و دنیای پیرامون خود عمل می کند. مثلاً درباره ناظم مدرسه به روایت رویدادها از زاویه دید این روای تجریه کنید:
«دیگر دنیا به کام ناظم بود. درست به اندازه حقوق دولتی اش اضافه کار می گرفت، آن هم فقط از یک مشتری. هر روز صبح چشم هایش چنان برقی می زد که گمان می کنم هنوز عکس همه تجمل ها و زر و زیورهای خانه آن یارو را می شد در آن دید. » (آل احمد، 101:1369)
در این نقل قول، راوی با نگاهی جهت یافته نسبت به ناظم، بهبود شرایط مالی را توصیف می کند. این نوع راوی در واقع از نوع خود آگاه است و دیدگاه او نسبت به شرایط موجود، تنها روایت صرف (بدون هیچ گونه ابراز عقیده و جانبداری) نیست. این شیوه روایت که در اکثر آثار جلال آل احمد مشهود است، تا جایی پیش می رود که راوی از احساسات شخصی خود نیز سخن می گوید. مثلاً هنگامی که بازرس منطقه به مدرسه می آید، می نویسد. « من چنان می دویدم که یارو از عقب سرم هن هن می کرد. نفهمیدم لاغر بود یا چاق، یعنی ندیدم، اما هن هن می کرد. لذت می بردم که یکی از این آدم های بلغم مزاج «این نیز بگذرد» را به دوندگی واداشته ایم. » (آل احمد، 69:1369)
در اینجا به وضوع شاهدیم که شرح رویداد با احساسات شخصی راوی در آمیخته و راوی به توصیف صرف رویدادها نپرداخته است. در نون والقلم نیز ساختار روایت بر همین منوال است. نون والقلم داستانی استعاری است که سعی دارد رویدادهای تاریخی را بازنویسی کند: « متن داستان، گرفته شده از واقعه ای است که در زمان سلطنت شاه عباس صفوی منجمین دربار پیش بینی می نمایند، که در سه روز اختر پادشاهی در زوال است و برای دفع بلا طی سه روز استاد یوسف ترکش دوز را- که فعالیت های سیاسی بر ضد حکومت داشته - به جای نامبرده بر اریکه سلطنت می نشاند و پس از سه روز او به تیغ جلاد سپرده می شود. » (میر آخوری، 151:1376)
جلال در این اثر با بهره گیری از زبان استعاری، در حقیقت قصد دارد وقایع پس از حکومت دکتر مصدق و فرار شاه را با زبان رمزی و سمبولیک به تصویر بکشد. خود آل احمد نیز در این باره، در ارزیابی شتابزده می نویسد: « توی نون والقلم فرار کرده ام به همچه استعاره ای، چون چاره نداشتم، نمی توانستم حرف هایم را صریحاً بزنم. » (آل احمد، 95:1357)
بر این اساس با توجه به زبان استعاری داستان و فضای انتقادی آن، روایت باید ساختاری نامحدود داشته باشد، بنابراین مناسب ترین زاویه دید می تواند سوم شخص نامحدود باشد که آل احمد نیز از همین زوایه دید استفاده کرده است؛ به همین دلیل روایت به گونه ای است که می تواند به نحو نامحدودی به لایه های پنهان فکری کاراکترهای داستان نفوذ کند. نون والقلم در حقیقت داستانی با زبان و سبک عامیانه و نقالانه است که آل احمد در آن با بهره گیری از تکنیک های روایت عامیانه و اصطلاحات حکایات تمثیلی مانند «یکی بود یکی نبود»، «راویان اخبار»، «جان دلم برای شما بگوید» و غیره، ساختار داستان را در بسیاری موارد بیش از پیش به تکنیک های داستان پردازی عامیانه نزدیک می کند، حال آنکه زیرساخت داستان، مفاهیمی کاملاً انتقادی و اجتماعی دارد: «داستان روایتگر مبارزات قشر روشنفکر است و تلاش ناموفق آنان در برقراری نظامی مردمی، چندگانگی و تنوع تیپ های اجتماعی حاضر در داستان، [به آن] شکلی نامنسجم داده، به طوری که نخست با یک پیش درآمد شروع می شود و هفت مجلس در برگیرنده داستان اصلی است به اضافه یک دستک، که در واقع تکمیل کننده پیش درآمد است و در هر مجلسی به شرح و حال و روزگار گروهی از کاراکترهای داستان می پردازد» (میرآخوری، 1376: 153- 154).
بنابراین واضح است که آل احمد در داستانی با چنین لایه های رمزی و استعاری، هنگامی که می خواهد درباره واقعه ای تاریخی به باز توضیح سمبولیک رویدادها بپردازد و مبارزات قشر روشنفکر مبارز را به تصویر بکشد، نوع روایت را بی طرفانه انتخاب نمی کند، آن هم روشنفکری همچون آل احمد که همواره در زندگی خویش، روحیه ای مبارزه جو و منتقد داشته و نسبت به شرایط جامعه خویش هرگز بی تفاوت نبوده است. او در این داستان با بهره گیری از راوی خودآگاه، وارد فضای ذهنی کاراکترهای خویش می شود و با زبان عامیانه و نقالانه، معضلات مهم تاریخی و اجتماعی جامعه ایران را با بهره گیری از استعاره و رمز به تصویر می کشد. از زبان عامه در این داستان به طور ماهرانه ای استفاده می شود، برای مثال هنگامی که راوی وضع زندگی و همسر میرزا اسدالله را شرح می دهد، مانند یک دانای کل نامحدود از آنچه خود مخاطب به طور عینی در فضای داستان ندیده است نیز خبر می دهد و با زبانی دلنشین، همچون یک نقال کهنه کار، لب به روایت می گشاید: « زن میرزا اسدالله شمس زرین تاج خانم بود. از آن زن های کدبانو که از هر انگشتشان هنری می ریزد و یک تنه یک اردو را ناهار می دهند، اما حیف که توی زندگی میرزا خبری از سور و مهمانی نبود، چه برسد به مهمانی اردو. نه برو بیایی، نه سفره ی رنگینی، نه اسب و استری، و نه کلفت نوکری.» (آل احمد، 17:1385).
همچنین، هنگامی که راوی از مفاهیم اصلی داستان همچون شهادت در قرن بیستم سخن می گوید، زبان به جزالت و فخامت می گراید و راوی نیز دیگر فقط یک نقال قصه گو نیست، بلکه رسالت منتقدانه او بر روایت سرگرم کننده، پیشی می گیرد: « شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه می کند، سلطه ظلم را از روح مردم می گیرد. مسلط به روح مردم خاطره شهید است و همین است بار امانت.» ( آل احمد، 203:1385)
در این نقل قول می بینیم آل احمد علاوه بر اینکه آرا و نظرات خود را از زبان راوی بیان می کند، از زبان عامیانه و نقالانه داستان دور می شود و به زبان ایدئولوژیک و آرمانگرا می گراید، بنابراین با توجه به آنچه تاکنون گفتیم، می توان دریافت که راوی در داستان های آل احمد، به دو قسم است: «بی طرف» و «خودآگاه» که با بررسی آثار آل احمد به نظر می رسد بسامد و میزان تأثیر گذاری راوی خودآگاه، بیش از راوی بی طرف است.
حال باید دید اساساً مفهوم این دو اصطلاح چیست؟ در واقع بازنمایی (محاکات): «در کلام ارسطو (فن شاعری) از مقوله صناعات بدیعی در می گذرد و به تبیین طبیعت و جوهرش مربوط می شود. منظور ارسطو از واژه یونانی minesis نوعی ظهور و انعکاس تصویری طبیعت یا جهان خارج است. » (داد، 121:1389).
در واقع بازنمایی (محاکات)، نمایش اتفاقات است، نه توصیف آن: «ارسطو در فن شعر، محاکات را صرفاً به بازنمایی گفتار محدود نمی کند، بلکه مفهوم «تقلید از کنش» را نیز مشمول آن می داند.» (ریمون، 146:1387) از این رو همواره منتقدان بر آن بوده اند که بیان گزارش گونه صرف داستان جلوه ای هنری ندارد، بلکه در اصل بازنمایی و توصیف نمایش گونه است که به متن ارزش می بخشد و آن را از ویژگی های هنری برخوردار می کند که این دو ویژگی مهم، جدا از یکدیگر نیستند و به طور متقابل، هر کدام بر دیگری تأثیر می گذارد که این امر به تنهایی از هیچ یک از این دو بر نمی آید. بنابراین باید گفت مفهوم نمایش رویدادها در متن باید به همراه نقل باشد زیرا زبان تنها قادر است معنا را انتقال دهد و تنها ساختار را بازگو کند: «در صحنه نمایش، شخصیتها (بازیگران) به شیوه ای همانند رفتار مردم در زندگی واقعی بازی می کنند، حالت هایی به خود می گیرند و سخن می گویند، اما در روایت، [بازنمایی] واژه است که همه کارها و حالت ها را اجرا می کند... [بنابراین] «تقلید از کنش» در روایت مفهومی پیچیده تر از نمایش دارد. » (ریمون، 146:1387).
علاوه بر این بازنمایی یکی از شیوه های خلق شخصیت است: « یکی از ساده ترین روش های خلق شخصیت از طریق گفتگو و مکالمه است. در این شیوه کارآمد، بسیاری از شخصیت های داستانی چون همه انسان ها، ناخواسته گوشه هایی از شخصیت پیچیده خود را هویدا می سازد و خواننده در این مرحله چون از بالا به آنها نگاه می کند به راحتی می تواند پی به درونشان ببرد. »(پارسی نژاد، 101:1378)
همان گونه که می بینیم بازنمایی نسبت به توصیف، بسیار پیچیده تر و دشوارتر است، اما بازتاب هنری آن می تواند با اتکا بر فنون بیانی، در متن داستان بسیار تأثیرگذار باشد. آثار آل احمد نیز از هنر بازنمایی خالی نیست. او با توجه به فضا، نوع ادبی، شگردهای زبانی و شخصیت پردازی داستان های خود، به نقل یا بازنمایی پرداخته است؛ اما آنچه توجه و علاقه مخاطب به روایت در داستان های آل احمد را بر می انگیزد، تلفیق هر دو خصلت روایت است، البته به گونه ای که همواره یکی از این خصایص برجسته تر است، یعنی ممکن است در یک اثر، نقل و در اثر دیگر بازنمایی تأثیر بیشتری در بازسازی روایت داشته باشد. در اینجا با تکیه بر سه اثر دید و بازدید، مدیر مدرسه و نون والقلم، به بررسی خصیصه های نقل و بازنمایی در روایت می پردازیم.
«پای چشم های آویزان و لب های برگشته و صورت بی رنگ و ماتش، نمی گذاشت آدم درباره ی او حکم قطعی کند. شیره ای بود؟- تریاک می کشید؟- با عرق هم میانه ی داشت؟ - روضه زیاد می رفت؟... ولی به یقین نمی شد به هیچ یک از اینها بی تردید حکم کرد. پای چشم پف کرده و چشم های خمارش گواه بودند که گاهگاه و هر وقت عیالش به مهمانی می رود، دمی به خمره می زند. زنگ و روی زرد و ماتش، حکایت از شیره ای بودن او می کرد. و لب های برگشته و دندان های کرم خورده و سیاهش می رساندند که با وافور آشنایی می دارد. نمی دانم چکاره بود، ولی شاید همه اینها بود. » (آل احمد، 129:1372)
در این نقل از داستان «پستچی»، می بینیم که آل احمد با بازنمایی و توصیف توأمان چهره پستچی در واقع تمامی زوایای ظاهر او را با دیدی سنجیده بازگو می کند. این نیز شیوه ای از بازنمایی (محاکات) است که در آن عنصر بازنمایی، بر توصیف غلبه می یابد. از آنجا که بازنمایی انواع گوناگون دارد، به این گونه از بازنمایی، «سخن مستقیم آزاد» گفته می شود که در آن گفتار مستقیم جدا از نشانه های نوشتاری، نوعی توصیف دلالتمند نیز محسوب می شود. در دیگر داستان های این مجموعه نیز با چنین مواردی از بازنمایی برخورد می کنیم. برای نمونه آل احمد در داستان دید و بازدید برای نشان دادن روشنفکر مآبی کاراکترهای داستان، از توصیف مستقیم صفات روحی شخصی خودداری می کند و با شرح عقاید کاراکترها در قالب سلسله ای از گفتگو، این آشنایی را در مخاطب به وجود می آورد. مثلاً در بازنمایی صفات روزنامه نویس می گوید:
«روزنامه نویس که دهانش پر بود به میان حرف او دوید:
- ای آقا! از چه دولتی پشتیبانی کنیم؟ دولتی که این قدر «پرسونالیته» ندارد که به تلفن یک منشی فلان سفارتخانه اهمیت بدهد و دهان مطبوعات را که رکن چهارم، و به عقیده من رکن اول یک ملت «دموکرات» است نبندد، کجا قابل پشتیبانی نیروی ملت است؟»(آل احمد، 9:1372)
در این نقل قول می بینیم که در واقع آل احمد با کارگیری بازنمایی، تضادهای شخصیتی یک روزنامه نگار را به ما نشان می دهد. به این نوع بازنمایی، «گفتار مستقیم» می گویند که بر اساس نقل مونولوگ یا دیالوگ داستان است. در این موضوع توهم محاکات «صرف» را به بار می آورد، هر چند همیشه و در همه حالی سبکی تازه مطرح می شود(ریمون، 149:1387).
اما در همین مجموعه، در داستانی تحت عنوان «زیارت» روایت داستان بیشتر تحت تأثیر مقوله «توصیف» است، تا جایی که بخش های متعددی از داستان به شیوه روایت گزارشی و سفرنامه نویسی نزدیک می شود. در داستان، توصیفات از نوع رئالیستی و روایت بیشتر از نوعی گزارشی است:
«در راه، جز به قهوه خانه های کوچکی که نماینده آبادی های نزدیک خود هستند و به همان نیز خوانده می شوند بر نمی خوریم. و در این قهوه خانه ها جز با یک وضع یکنواخت که نمونه آن را در هر گوشه ای از این دشت وسیع که ایران نام دارد می توان یافت، روبرو نمی شویم. سکوی کنار جاده و پهلوی در کوتاه و دود زده قهوه خانه. » (آل احمد، 41:1372).
در اینجا می بینیم توصیف آل احمد از یک قهوه خانه دور افتاده و سنتی، بیش از آنکه شبیه به روایت داستانی باشد، توصیفی گزارشی محسوب می شود؛ اما برای نمونه همین توصیفات در داستانی مثل مدیر مدرسه، با بازنمایی پیوند عمیقی می یابد و فنی و هنری تر می شود.
«مدرسه آب نداشت. نه آب خوراکی نه آب جاری. با هرزاب بهاره آب انبار، زیر حوض را می انباشتند که تلمبه ای سرش بود. و حوض را با همان پر می کردند و خود بچه ها. و در ربع ساعت های تفریح، گذشته از جنجال و هیاهوی بچه ها صدای خشک و ناله مانند تلمبه هم دایم به هوا بود. » (آل احمد، 34:1369)
همان طور که می بینیم در این قسمت از داستان، توصیف از نوع صریح و دقیق آن است و نویسنده برای پروراندن موضوع، از جزئیات بهره برده است، به گونه ای که در درک فضای داستان و تصویرسازی آن به خواننده کمک می کند. برای مثال، در نقل قول ذکر شده، صدای تلمبه و نحوه تأمین آب مدرسه از جمله توصیفاتی است که مخاطب را با فضای سراسر محرومیت شاگردان آشنا می کند. نمونه های بازنمایی در داستان نیز قابل تأمل اند. برای نمونه، در بخش هایی از مدیر مدرسه می بینیم که شیوه بازنمایی اصطلاحاً از نوع «خلاصه کمتر داستانی محض» است. بدین ترتیب که راوی در آن «صرفاً به نقل گفتار بسنده نمی کند، بلکه تا اندازه ای رخداد گفتاری را باز می نمایاند، چندان که در آن از موضوع گفتگو سخن به میان می آید.» (ریمون، 148:1387)
به نمونه زیر نگاهی می افکنیم:
«تا حقوقم به لیست اداره فرهنگ مستقل بشود، سه ماه طول کشید و چقدر از این تأخیر خوشحال می توانستم باشم! چون در همین مدت بود که یک بار حسابدار فرهنگ هم حقوق معلم ها و فراش ها و آقا مدیرها را با حقوق همان رئیس فرهنگ و همه اضافات خارج از مرکز و حق اولاد و تأهل جیره خورهای دولت را برداشت و رفت. » (آل احمد، 59:1369)
در این قسم از بازنمایی، راوی با مقدمه چینی درباره گرفتن حقوق و مزایای خود، در اصل می خواهد مسئله ی مهم تری را مطرح کند و در واقع با توضیح آن معضلی از معضلات آن روز جامعه خود را روایت کند. بازنمایی از نوع «سخن غیر مستقیم آزاد» نیز در طول داستان زیاد است، به طوری که می توان آن را یکی از بارزترین مشخصه های بازنمایی در این داستان به شمار آورد. اصطلاح سخن «غیر مستقیم آزاد شیوه ای از بازنمایی است که از نظر دستوری، میان گفتار غیرمستقیم و مستقیم قرار دارد. » (ریمون: 149:1387)
اکثر قسمت های مدیر مدرسه، در حقیقت نوعی بازنمایی وقایع است و گفتگوها نسبت به بازنمایی وقایع، در درجه دوم کاربرد و اهمیت قرار دارد. از این رو راوی داستان با بازگویی وقایع، در اکثر موارد، همین شیوه از بازنمایی را به کار می گیرد:
« از وقتی مدیر مدرسه شده بودم، تازه می فهمیدم که چه لذتی می برند معلم ها از اینکه پنج دقیقه نه، فقط دو دقیقه، حتی یک دقیقه دیرتر به کلاس بروند. چنان درین کار مصر بودند که انگار فقط به خاطر همین یکی دو دقیقه تأخیرها معلم شده اند. حق هم داشتند. آدم وقتی مجبور باشد شکلی را به صورت بگذارد که نه دیگران از آن می خندند و نه خود آدم لذتی می برد، پیداست که رفع تکلیف می کند.»
(آل احمد، 79: 1369)
اما به کارگیری «توصیف» موجب نشده است که آل احمد به طور کلی از شیوه های بازنمایی غافل شود. به این نکته در روند نقد داستان، اشاره خواهیم کرد.
گفتیم یکی از ویژگی های بارز داستان، زبان عامیانه است. به تصویر کشیدن صحنه ها با حفظ فضای عامیانه داستان نیز از شگردهای آل احمد در روایت نون و القلم است که در آن، از «توصیف» نیز بهره برده است که برای بررسی بیشتر، نمونه ای را مطرح می کنیم:
«کار و بار میرزا اسدالله از این قرار بود که صبح ناشتایی که می کرد، قلمدانش را می زد پر شالش و به امید حق می رفت دم به مسجد جامع شهر- بساطش را که یک میز کوچک بود و یک پوست تخت، از توی کفشدانی مسجد در می آورد و کنار در مسجد بزرگ، تولی دالان، پوست تخت را پهن می کرد زیر پاش و دو زانو می نشست پشت میز به انتظار مشتری. » (آل احمد، 15:1385).
در نقل قول ذکر شده می بینیم که عامل «توصیف» آنقدر برجسته است که تأثیر بازنمایی محدود می شود، اما این مسئله بدان معنی نیست که در این مثال بازنمایی هیچ نقشی ندارد، بلکه عناصر آن با توصیف داستان، ممزوج شده است. از آن رو که در روایت داستان، توصیف با هدف بازنمایی رویداد به کار گرفته می شود، در این مثال نیز می بینیم که آل احمد با توصیف رویدادها به بازنمایی آنها پرداخته است، اما به تصویر کشیدن صحنه ها تنها از راه نمایش دادن آنها نیست، بلکه جزئیات نیز در این میان با برجسته سازی مستقیم اشکال و ابعادشان پیش چشم ما نقش بسته اند: «هر دو رفتند توی تکیه. یک گوشه تکیه تلنباری بود از هونک برنجی، و گوشه ی دیگر کپه بزرگی از هیزم، و خور خور دم آهنگری از پس یکی از دیوارها گوش را کر می کرد و از سر دودکش دودی به آسمان می رفت که نگو.» (آل احمد 104:1385)
این نقل قول نیز نمونه دیگری از پیوند توصیف و بازنمایی است.
همان گونه که می دانیم، «راوی» یکی از عناصر مهم در ساختار روایت محسوب می شود. در آثار آل احمد نیز راوی از تعیین کننده ترین محورهای شکل گیری داستان است و اغلب در دو شکل ظاهر شود:
از دیگر ویژگی های مهم روایت در آثار آل احمد، این است که او همواره دو عنصر مهم نقل و بازنمایی (محاکات) را به نحوی در داستان تلفیق می کند که اغلب یکی از این ویژگی ها انعکاس بیشتر می یابد. در برخی موارد نیز علاوه بر این دو عنصر، با مقوله «توصیف» نیز روبه رو می شویم.
به عنوان مثال در مجموعه دید و بازدید، هر دو ویژگی گفتن و بازنمایی در داستان موجود است، اما بازنمایی در داستان تأثیری بیشتری گذاشته است. در مدیر مدرسه نیز توصیف جزئیات و بازنمایی از پایه های روایت محسوب می شوند؛ اما در نون والقلم که داستان به سبک عامیانه و نقالانه نزدیک می شود، در برخی موارد توصیف حتی از بازنمایی نیز پیشی می گیرد.
1- آل احمد، جلال (1357). ارزیابی شتابزده. چاپ سوم. تهران: رواق.
2------- (1372)، دید و بازدید. تهران: فردوس.
3------ (1369). مدیر مدرسه. تهران: کتاب سعدی.
4-------(1385). نون والقلم. تهران: معیار اندیشه.
5- بی نیاز، فتح الله (1387). درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی. تهران: افراز.
6- پارسی نژاد، کامران(1378). ساختار و عناصر داستان. تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
7- پاینده، حسین ( 1388). نقد ادبی و دموکراسی. چاپ دوم. تهران: نیلوفر.
8- تودوروف، تزوتان( 1388). بوطیقای نثر (پژوهش هایی نو درباره حکایت)، ترجمه انوشیروان گنجی پور. تهران: نی.
9- داد، سیما (1389). فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ چهارم. تهران: نشر مروارید.
10- ریمون، شلومیت (1387). روایت داستانی: بوطیقانی معاصر. ترجمه ابوالفضل حری، تهران: نیلوفر.
11- سید حسینی، رضا ( 1371). مکتب های ادبی (ج1). چاپ دهم. تهران: نگاه.
12- فلکی، محمود( 1382). روایت داستان: تئوری های پایه ای داستان نویسی. تهران: بازتاب نگار.
13- مقدادی، بهرام (1387). فرهنگ اصطلاحات ادبی از افلاطون تا عصر حاضر. تهران: فکر روز.
14- میر آخوری، قاسم و شجاعتی، حیدر (1376). مرغ حق (زندگی و اندیشه جلال آل احمد). تهران: جامی.
15- میر صادقی، جمال (1387). راهنمای داستان نویسی. تهران: سخن.
منبع مقاله :
بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول
چکیده
روایت، اصطلاحی است برای هر آنچه یک گزارش را بازگو می کند، اعم از قصه، داستان، یا حکایتی که توصیف کننده رویدادی است. به طور کلی روایت، بازگویی سلسله ای از رویدادهای است که از لحاظ مفهوم با هم پیوستگی عمیقی دارند و شگردهای روایت داستانی نیز درصدد است تا عناصر تشکیل دهنده روایت داستان را با توجه به ساختار و سبک نویسنده تبیین کند. در این میان نویسنده با بهره گیری از زاویه دید مناسب و به واسطه راوی داستان می کوشد قواعد یا رمزهایی بیافریند که در ترکیب عناصر داستان به کار می رود.آل احمد نیز به عنوان یکی از برترین نویسندگان معاصر ایران، آثار داستانی برجسته ای از خود به جای گذاشته است که از جمله دلایل موفقیت آنها، استفاده مناسب از زوایه دید، انتخاب درست راوی و ترکیب استادانه عناصر داستان بوده است که در نهایت به شکل گیری روایت های داستانی استادانه ای منجر شده است. این پژوهش که با تکیه بر سه اثر مهم (دید و بازدید، مدیر مدرسه، نون و القلم) از آل احمد صورت گرفته است، تلاش دارد شگردهای روایت داستانی را در این سه اثر، بررسی کند تا زمینه ای برای تبیین مفاهیم ساختگرایانه آثار آل احمد بر حسب قواعد روایت فراهم گردد.
کلید واژها:
روایت، راوی، بازنمایی، آل احمد، دید و بازدید، مدیر مدرسه، نون والقلم.مقدمه
روایت ( Narration) بازگویی سلسله ای از اتفاقات گوناگون اعم از تاریخی، اجتماعی، واقعی، خیالی و غیره است که سیر رویداد حوادث را حین وقوع آنها بررسی می کند و به گونه ای بازتابشان می دهد که پیوندهای زمانی، مکانی، ساختاری و معنایی میان آنها در راستای همگونی اجزای متن به کار رود. متن به عنوان یک کل منسجم، ساختار معنایی به هم پیوسته ای است که تمام اجزای آن در ارتباط با یکدیگر، مفهوم مشخصی می یابد، به گونه ای که اگر آن را بخش بخش کنیم و هر بخش را به نحوی مجزا بررسی کنیم، مفهوم خود را از دست داده و انسجام آن فرو می ریزد. در واقع آنچه به یک متن پیوستگی و انسجام می بخشد، «عنصر روایت» است، زیرا شیوه «روایت» در واقع دلایل ارتباط بینامتنی را ایجاد می کند و پیوندهای ساختاری و زیر ساختی عمیقی را در متن می آفریند: «برای فهم یک متن ادبی، نمی توان به مؤلف متن استناد کرد، یا نباید کوشید تا ذهنیت مؤلف و شخصیت او را شناخت یا با بررسی متن بازسازی کرد. » ( پاینده، 1388: 19) بلکه باید متن را صرفاً از جهت ساختار آن کاوید.در یک متن به عنوان یک کل منسجم، میان رشته ای از حوادث ( از آغاز تا انجام) ارتباط عمیق وجود دارد که روایت به عنوان گونه ای از گزارش، سیر حوادث را در چارچوب ساختاری زمانی شرح داده، روح زندگی را در آن منعکس می سازد و عوامل سببی میان آن دلایل شکل گیری انواع روایت را پیش چشم ما آشکار می سازد. روایت گویی تصویری از زندگی است، تابلویی که حتی ممکن است از لحظه ای به ظاهر بی اهمیت از زندگی، برداشتی جالب ارائه دهد و در گونه روایت داستانی نیز باید گفت روایت داستان، درباره داستان نیست، بلکه اساساً خود داستان است.
«هدف روایت، ارائه واقعیتی است که خواننده آن را پیش بیاورد و علاقه اش نسبت به آن جلب شود و شاید همدردی یا نفرت یا کینه او را برانگیزد. توصیف نیز همین خصوصیت را دارد، اما قصدش ارائه کیفیت عمل است، نه حرکت خود عمل، عمل آن چیزی است که روایت آن را تصویر می کند. » (میر صادقی، 1387: 131).
آل احمد به عنوان یکی از برجسته ترین مترجمان و روشنفکران و نویسندگان رئالیست معاصر، با توجه به محوریت اندیشه واقع گرایانه (رئالیسم) و بازتاب این سبک در نوشته هایش، شیوه روایت در داستان های خود از مبانی مکتب رئالیسم پیروی می کند. در اینجا با تکیه بر سه اثر مهم از جلال آل احمد (دید و بازدید، مدیر مدرسه، نون و القلم) به بررسی ساختار روایی آنها می پردازیم و پس از بررسی سبک نویسندگی وی، ویژگی های روایی آثار او را از نظر می گذرانیم.
روایت دارای دو ویژگی اصلی «گفتن» و «بازنمایی» است. ما نیز در این پژوهش، بازتاب این دو مفهوم مهم را در آثار آل احمد بررسی می کنیم تا تأثیرپذیری این نویسنده توانا را از مکتب رئالیسم و روایت رئالیستی نشان دهیم.
مفهوم رئالیسم و بن مایه های آن در آثار آل احمد
آل احمد در ارزیابی شتابزده، درباره مفهوم ادبیات می نویسد: «گمان نمی کنم احتیاجی به این باشد که توضیح بدهم ادبیات یعنی چه. مطلبی است هم ساده و هم مشکل که امیدوارم شما در کلاس های درستان به آن رسیده باشید. یا با مطالعه خارج از کلاس به آن دست یافته باشید. اما دلم می خواهد به عنوان زمینه ای برای سخن امروز، ادبیات را به زبانی بسیار ساده «برخورد با مسائل حیات» تعبیر کنم؛ یعنی مواجهه آدمی با زندگی.» (آل احمد، 1357: 54).در همین نقل قول کوتاه می بینیم که تعریف ساده آل احمد از ادبیات، ما را با اندیشه های بی پروای رئالیستی او آشنا می سازد. او به عنوان نویسنده ای واقع گرا (رئالیست) همواره به اصالت سبک در ادبیات نیز نظر دارد و حتی در این باره می گوید: « در ادبیات معاصر، به سبک بی توجه است. به اصالت در کلام، به پاکی تعبیر، به جزالت زبانی که به کار می برد، به ایجاز، و به طور کلی فصاحت و بلاغت. (آل احمد، 1357: 63)
زبان انتقادی آل احمد درباره ی سبک، و نگرش رئالیستی او درباره ادبیات، از جزالت سبک و واقع بینی او سخن می گوید، که در صیقل دادن نوع روایت در داستان، نقش مهمی ایفا می کند. نویسندگان رئالیست به عنوان افرادی مسئول در برابر حوادث اجتماع، همواره در نظر دارند آنچه را که عیناً می بینند، روایت کنند؛ از این رو نویسندگان در داستان های رئالیستی سعی می کنند داستان را به نوعی گزارش نزدیک کنند، که تا حد امکان توصیفات دقیقی ارائه دهند و همه چیز را به خوبی ببینند، گویی اینکه قصد دارند یک تابلوی نقاشی را پیش مخاطب به تصویر بکشند. رئالیسم «مکتبی عینی یا برونی است و نویسنده رئالیست هنگام آفریدن اثر بیشتر تماشاگر است و افکار و احساسات خود را در جریان داستان ظاهر می سازد. (سید حسینی، 1371: 287).
بنابراین می توان گفت روایت در داستان رئالیستی، گونه ای گزارش است؛ یعنی عینیت گرایی، توصیف رخدادها با اتکا به دلایل علی و معلولی، جزئی نگری، عدم قضاوت درباره کاراکترهای داستان، صحبت از زبان راوی در عین حفظ نحوه نگرش او به زندگی و اجتماع و ایجاد فضایی که مخاطب در آن به تأمّل وا داشته شود: «منتقدان پساختار گرا، به ویژه میخاییل باختین، به اقتضای ظهور روش های نوین داستان نویسی، در مورد جنبه های ژرف تر روایت به کندو کاو پرداختند. باختین ادبیات داستانی را در یک تقسیم بندی کلی به سه دوره کلاسیک، نو (مدرن) و پسانو یا پست مدرن تقسیم کرده است. مشخصه دوره نخست حفظ انسجام و رابطه علت و معلومی در متن است». (مقدادی، 1387: 121)
بنابراین، از ویژگی های روایت در داستان های رئالیستی علاوه بر سلسله روابط علی و معلولی، انسجام وقایع متن است. از دیگر عوامل مهم «خط سیر زمان» در داستان های رئالیستی است. زمان در این داستان ها همواره رو به جلو پیش می رود، برخلاف شیوه داستان پردازی مدرن که نویسنده در آن همواره از چند زمان مختلف سخن می گوید. در داستان های آل احمد نیز با همین محوریت زمانی روبرو هستیم. زمان خط سیری رو به جلو دارد و بدون مقدمه حال را طی کرده، به آینده نقب نمی زند. این ویژگی که متأثر از اندیشه های ناب رئالیستی آل احمد است، از ویژگی های مهم روایت در آثار او محسوب می شود. اینک با بررسی مفاهیم روایی، شگردهای روایت در آثار آل احمد را بررسی کنیم.
نقش «راوی» در آثار آل احمد
در علم روایت شناسی، منتقدین انواع متعددی از راوی را شناسایی کرده اند. با توجه به ویژگی های رئالیستی در آثار آل احمد، راوی در بسیاری موارد، فقط گزارشگر رویدادهاست و نسبت به آنها داوری نمی کند، بنابراین می توان گفت راوی در اصطلاح از نوع بی طرف است.راوی بی طرف «روایتگری است که صرفاً اعمال و گفت گوها را در صحنه های نمایشی توصیف و تشریح می کند و چگونگی آن را گزارش می دهد، بی آنکه آنها را تعبیر و تفسیر یا نسبت به آنها داوری کند یا واکنشی نشان دهد. » (میر صادقی، 1387: 165).
راوی بی طرف، تنها یک تماشاگر صرف است و سلسله حوادث با توجه به نحوه روایت او، فقط نشان داده می شود. در چنین مواردی راوی داستان، معمولاً سوم شخص عینی و محدود است. مثلاً آل احمد در داستان «دومرده» از مجموعه دید و بازدید می نویسد:
«شما هم اگر آن روز صبح از خیابان باریکی که باب همایون را به ناصرخسرو وصل می کند می گذشتید، حتماً لاشه او را می دیدید. کنار جوی آب، نزدیک هشتی گودی که سه در خانه در آن باز می شود، افتاده بود. یک دست و یک پایش هنوز توی جوی آب بود و مردم دور او جمع شده بودن و پر حرفی می کردند. » (آل احمد، 1372: 171)
در این نقل قول، به وضوح شاهدیم که راوی بدون هیچ نظر و عقیده ای درباره ی لاشه یک انسان، به توصیف چنین صحنه ای می پردازد و درباره چند و چون کیفیت چنین مرگی نظر نمی دهد، گویی خود نیز یکی از همان تماشاچیانی است که به طور اتفاقی جنازه ای را در مسیر خود دیده اند.
همان گونه که در ادامه داستان نیز می بینیم، روایت و زمان هر دو رو به جلو پیش می رود، پلی به گذشته زده نمی شود و تغییر شگرفی نیز در رویدادهای داستانی به وجود نمی آید. روایت داستان کاملاً رئالیستی است و تقابل دو طبقه از مردم را نشان می دهد که در پایان و هنگام مرگ، هر دو به سرنوشتی مشابه رسیده اند. آل احمد که در قسمت اول این داستان، مرگ یک خانه به دوش را روایت می کند، در قسمت دوم داستان، مرگ یک ثروتمند را به تصویر می کشد:
«ظهر همان روز، یکی دو خیابان آن طرف تر، نعش یک آدم دیگر را روی دوش می بردند. میت و جمعیت انبوه مشایعت کنندگان به قدری کند می رفتند که انگار کوه احد را به دوش داشتند. » (آل احمد، 1372: 173)
در داستان های دیگر مجموعه دید و بازدید مانند «معرکه»، «گلدان چینی» و «شمع قدی» نیز شیوه روایت بر همین مبناست و راوی نیز از نوع بی طرف است. برای مثال آل احمد در «شمع قدی» می نویسد: « یک شمع زرد و بلند که با طنابی چرب و سیاه و پایه پیه گرفته منبر سه پله ای بسته شده بود، بد می سوخت و گرگر می کرد. روس دسته ها و کف پله های منبر، همه جا، شعله شمع هایی که ازته به گل فرو رفته بود، کج و راست می شد. » (آل احمد، 1372، 124)
در این نقل قول می بینیم علاوه بر اینکه توصیفات عینی هستند، روایت نیز صریح و جزئی است. در واقع دید و بازدید، مجموعه ای است که در اکثر مواقع راویان آن بی طرف هستند. این مجموعه که به نوعی تعیین کننده اندیشه های واقع گرایانه در آثار آل احمد به حساب می آید، بن مایه های روایت در آن نیز حال و هوایی رئالیستی دارد یعنی راوی تنها توصیف می کند و بدون هیچ گونه ابراز عقیده درباره صحنه ها از کنار آنها می گذرد، اما باید گفت راویان آثار آل احمد، تنها از نوع بی طرف نیستند. در واقع در بیشتر آثار آل احمد، راوی فرد آگاهی است که تنها یک گزارشگر صرف نیست، و تا حدودی اندیشه ها و دانسته های خود را به ذهن مخاطب القا می کند که این نوع راوی در اصطلاح، «خودآگاه» نام دارد. به عقیده تودوروف: «نخستین مضمونی که راوی بدان می پردازد، مضمون آگاهی (soznanie) ست. این اصطلاح نه در تضاد با ناخودآگاه، بلکه در تضاد با ناآگاهی استعمال می شود. » (تودورف، 182:1388) این نوع راوی در واقع «روایتگری است که داستان را به سمت و سویی می برد که مورد نظر اوست و خواننده را در حال و هوا و وضعیت شخصی قرار می دهد و خصوصیات روحی و خلقی او را برای ما آشکار می کند. »(میر صادقی، 167:1387)
در اکثر آثار آل احمد، راوی از همین نوع است، و معمولاً زاویه دید آن، اول مشخص یا دانای کل است که یا از حالات روحی عمیق خود خبر می دهد و شرایط را از نگاه خویش می سنجد یا دانای کلی است که به ورای آگاهی مخاطب دست دارد و از تمام جنبه های روحی مطلع است. در آثاری همچون مدیر مدرسه، نون والقلم و سه تار نیز غلبه این نوع روایت، چشمگیر است. در داستان مدیر مدرسه، راوی معلم پیشه و مدیر تازه کاری است که با معضلات آموزشی کشور و شرایط روحی حساس شاگردان، آشناست و هنگام شرح رویدادها، به ناگزیر نمی تواند از توضیح حالات روحی و اندیشه های خود غافل شود:
«مدیر مدرسه، گزارش گونه ای است از معلم پیشه ای به خلوت پناهنده شده درباره ی روابط افراد یک مدرسه با هم و روابط مدرسه با جامعه. و به مقتضای حقارت محیط کوچک، در کل جامعه، با شیوه بیانی روشن اما موجز. و از سرشتاب و شعارگونه. چرا که در آن سال ها و از آن مقولات انصاف نبود از دردهایی قصیده سرودن که هر خانواری به آن مبتلا بود. » (میر آخوری، 103:1376)
راوی، معلمی دلسوز است که شرایطی اجتماعی و آموزشی دوره شاهنشاهی پهلوی و مسائل و مشکلات خانوادگی و اقتصادی دانش آموزان و بی تفاوتی قدرتمندان آن روزگار نسبت به این شرایط، از نظرش دور نمانده است؛ بنابراین در طول روایت داستان می توانیم تأثیرپذیری راوی را از واقعیت های جامعه حس کنیم و حتی گاهی انتقادهای او از سایر توصیفات و رویدادهای داستان جدا سازیم؛ زیرا در طول این داستان: «راوی از زاویه دید اول شخص، خود به عنوان یکی از شخصیت های داستان، حوادث را تجربه یا همراهی کرده یا ناظر بوده است. » (فلکی، 65:1382).
بنابراین راوی در بسیاری موارد، از احساسات تجربی و شخصی اش سخن می گوید. این قسم راوی را می توان در اصطلاح راوی نقال نیز نامید که به عنوان واسطه ای بین ما و دنیای پیرامون خود عمل می کند. مثلاً درباره ناظم مدرسه به روایت رویدادها از زاویه دید این روای تجریه کنید:
«دیگر دنیا به کام ناظم بود. درست به اندازه حقوق دولتی اش اضافه کار می گرفت، آن هم فقط از یک مشتری. هر روز صبح چشم هایش چنان برقی می زد که گمان می کنم هنوز عکس همه تجمل ها و زر و زیورهای خانه آن یارو را می شد در آن دید. » (آل احمد، 101:1369)
در این نقل قول، راوی با نگاهی جهت یافته نسبت به ناظم، بهبود شرایط مالی را توصیف می کند. این نوع راوی در واقع از نوع خود آگاه است و دیدگاه او نسبت به شرایط موجود، تنها روایت صرف (بدون هیچ گونه ابراز عقیده و جانبداری) نیست. این شیوه روایت که در اکثر آثار جلال آل احمد مشهود است، تا جایی پیش می رود که راوی از احساسات شخصی خود نیز سخن می گوید. مثلاً هنگامی که بازرس منطقه به مدرسه می آید، می نویسد. « من چنان می دویدم که یارو از عقب سرم هن هن می کرد. نفهمیدم لاغر بود یا چاق، یعنی ندیدم، اما هن هن می کرد. لذت می بردم که یکی از این آدم های بلغم مزاج «این نیز بگذرد» را به دوندگی واداشته ایم. » (آل احمد، 69:1369)
در اینجا به وضوع شاهدیم که شرح رویداد با احساسات شخصی راوی در آمیخته و راوی به توصیف صرف رویدادها نپرداخته است. در نون والقلم نیز ساختار روایت بر همین منوال است. نون والقلم داستانی استعاری است که سعی دارد رویدادهای تاریخی را بازنویسی کند: « متن داستان، گرفته شده از واقعه ای است که در زمان سلطنت شاه عباس صفوی منجمین دربار پیش بینی می نمایند، که در سه روز اختر پادشاهی در زوال است و برای دفع بلا طی سه روز استاد یوسف ترکش دوز را- که فعالیت های سیاسی بر ضد حکومت داشته - به جای نامبرده بر اریکه سلطنت می نشاند و پس از سه روز او به تیغ جلاد سپرده می شود. » (میر آخوری، 151:1376)
جلال در این اثر با بهره گیری از زبان استعاری، در حقیقت قصد دارد وقایع پس از حکومت دکتر مصدق و فرار شاه را با زبان رمزی و سمبولیک به تصویر بکشد. خود آل احمد نیز در این باره، در ارزیابی شتابزده می نویسد: « توی نون والقلم فرار کرده ام به همچه استعاره ای، چون چاره نداشتم، نمی توانستم حرف هایم را صریحاً بزنم. » (آل احمد، 95:1357)
بر این اساس با توجه به زبان استعاری داستان و فضای انتقادی آن، روایت باید ساختاری نامحدود داشته باشد، بنابراین مناسب ترین زاویه دید می تواند سوم شخص نامحدود باشد که آل احمد نیز از همین زوایه دید استفاده کرده است؛ به همین دلیل روایت به گونه ای است که می تواند به نحو نامحدودی به لایه های پنهان فکری کاراکترهای داستان نفوذ کند. نون والقلم در حقیقت داستانی با زبان و سبک عامیانه و نقالانه است که آل احمد در آن با بهره گیری از تکنیک های روایت عامیانه و اصطلاحات حکایات تمثیلی مانند «یکی بود یکی نبود»، «راویان اخبار»، «جان دلم برای شما بگوید» و غیره، ساختار داستان را در بسیاری موارد بیش از پیش به تکنیک های داستان پردازی عامیانه نزدیک می کند، حال آنکه زیرساخت داستان، مفاهیمی کاملاً انتقادی و اجتماعی دارد: «داستان روایتگر مبارزات قشر روشنفکر است و تلاش ناموفق آنان در برقراری نظامی مردمی، چندگانگی و تنوع تیپ های اجتماعی حاضر در داستان، [به آن] شکلی نامنسجم داده، به طوری که نخست با یک پیش درآمد شروع می شود و هفت مجلس در برگیرنده داستان اصلی است به اضافه یک دستک، که در واقع تکمیل کننده پیش درآمد است و در هر مجلسی به شرح و حال و روزگار گروهی از کاراکترهای داستان می پردازد» (میرآخوری، 1376: 153- 154).
بنابراین واضح است که آل احمد در داستانی با چنین لایه های رمزی و استعاری، هنگامی که می خواهد درباره واقعه ای تاریخی به باز توضیح سمبولیک رویدادها بپردازد و مبارزات قشر روشنفکر مبارز را به تصویر بکشد، نوع روایت را بی طرفانه انتخاب نمی کند، آن هم روشنفکری همچون آل احمد که همواره در زندگی خویش، روحیه ای مبارزه جو و منتقد داشته و نسبت به شرایط جامعه خویش هرگز بی تفاوت نبوده است. او در این داستان با بهره گیری از راوی خودآگاه، وارد فضای ذهنی کاراکترهای خویش می شود و با زبان عامیانه و نقالانه، معضلات مهم تاریخی و اجتماعی جامعه ایران را با بهره گیری از استعاره و رمز به تصویر می کشد. از زبان عامه در این داستان به طور ماهرانه ای استفاده می شود، برای مثال هنگامی که راوی وضع زندگی و همسر میرزا اسدالله را شرح می دهد، مانند یک دانای کل نامحدود از آنچه خود مخاطب به طور عینی در فضای داستان ندیده است نیز خبر می دهد و با زبانی دلنشین، همچون یک نقال کهنه کار، لب به روایت می گشاید: « زن میرزا اسدالله شمس زرین تاج خانم بود. از آن زن های کدبانو که از هر انگشتشان هنری می ریزد و یک تنه یک اردو را ناهار می دهند، اما حیف که توی زندگی میرزا خبری از سور و مهمانی نبود، چه برسد به مهمانی اردو. نه برو بیایی، نه سفره ی رنگینی، نه اسب و استری، و نه کلفت نوکری.» (آل احمد، 17:1385).
همچنین، هنگامی که راوی از مفاهیم اصلی داستان همچون شهادت در قرن بیستم سخن می گوید، زبان به جزالت و فخامت می گراید و راوی نیز دیگر فقط یک نقال قصه گو نیست، بلکه رسالت منتقدانه او بر روایت سرگرم کننده، پیشی می گیرد: « شهادت دست ظلم را از جان و مال مردم کوتاه می کند، سلطه ظلم را از روح مردم می گیرد. مسلط به روح مردم خاطره شهید است و همین است بار امانت.» ( آل احمد، 203:1385)
در این نقل قول می بینیم آل احمد علاوه بر اینکه آرا و نظرات خود را از زبان راوی بیان می کند، از زبان عامیانه و نقالانه داستان دور می شود و به زبان ایدئولوژیک و آرمانگرا می گراید، بنابراین با توجه به آنچه تاکنون گفتیم، می توان دریافت که راوی در داستان های آل احمد، به دو قسم است: «بی طرف» و «خودآگاه» که با بررسی آثار آل احمد به نظر می رسد بسامد و میزان تأثیر گذاری راوی خودآگاه، بیش از راوی بی طرف است.
نقل و بازنمایی
آنچه یک روایت داستانی را از دیگر نوشته ها و انواع روایات متمایز می کند، آشکار کردن گزاره های رویدادهاست که هدف از آن، تصویر اتفاقات و محرکات داستان است؛ آن هم به گونه ای که حوادث را به نحوی ملموس برای مخاطب به تصویر بکشد و فضای داستان را همچون بازنمایی یک فیلم یا نمایش پیش چشمان مخاطب، مجسم کند. برای دستیابی به این هدف، عنصر روایت در داستان باید دو ویژگی «نقل» و «بازنمایی» را به درستی بپروراند. «همان طور که ارسطو در «هنر شاعری، بوطیقا» گفته، خصلت اول، نقل متن است و خصلت دوم بازنمایی یا نمایش آن، به عبارت دیگر نقل واقعیت است و نشان دادن آن. » (میر صادقی، 1387: 132)حال باید دید اساساً مفهوم این دو اصطلاح چیست؟ در واقع بازنمایی (محاکات): «در کلام ارسطو (فن شاعری) از مقوله صناعات بدیعی در می گذرد و به تبیین طبیعت و جوهرش مربوط می شود. منظور ارسطو از واژه یونانی minesis نوعی ظهور و انعکاس تصویری طبیعت یا جهان خارج است. » (داد، 121:1389).
در واقع بازنمایی (محاکات)، نمایش اتفاقات است، نه توصیف آن: «ارسطو در فن شعر، محاکات را صرفاً به بازنمایی گفتار محدود نمی کند، بلکه مفهوم «تقلید از کنش» را نیز مشمول آن می داند.» (ریمون، 146:1387) از این رو همواره منتقدان بر آن بوده اند که بیان گزارش گونه صرف داستان جلوه ای هنری ندارد، بلکه در اصل بازنمایی و توصیف نمایش گونه است که به متن ارزش می بخشد و آن را از ویژگی های هنری برخوردار می کند که این دو ویژگی مهم، جدا از یکدیگر نیستند و به طور متقابل، هر کدام بر دیگری تأثیر می گذارد که این امر به تنهایی از هیچ یک از این دو بر نمی آید. بنابراین باید گفت مفهوم نمایش رویدادها در متن باید به همراه نقل باشد زیرا زبان تنها قادر است معنا را انتقال دهد و تنها ساختار را بازگو کند: «در صحنه نمایش، شخصیتها (بازیگران) به شیوه ای همانند رفتار مردم در زندگی واقعی بازی می کنند، حالت هایی به خود می گیرند و سخن می گویند، اما در روایت، [بازنمایی] واژه است که همه کارها و حالت ها را اجرا می کند... [بنابراین] «تقلید از کنش» در روایت مفهومی پیچیده تر از نمایش دارد. » (ریمون، 146:1387).
علاوه بر این بازنمایی یکی از شیوه های خلق شخصیت است: « یکی از ساده ترین روش های خلق شخصیت از طریق گفتگو و مکالمه است. در این شیوه کارآمد، بسیاری از شخصیت های داستانی چون همه انسان ها، ناخواسته گوشه هایی از شخصیت پیچیده خود را هویدا می سازد و خواننده در این مرحله چون از بالا به آنها نگاه می کند به راحتی می تواند پی به درونشان ببرد. »(پارسی نژاد، 101:1378)
همان گونه که می بینیم بازنمایی نسبت به توصیف، بسیار پیچیده تر و دشوارتر است، اما بازتاب هنری آن می تواند با اتکا بر فنون بیانی، در متن داستان بسیار تأثیرگذار باشد. آثار آل احمد نیز از هنر بازنمایی خالی نیست. او با توجه به فضا، نوع ادبی، شگردهای زبانی و شخصیت پردازی داستان های خود، به نقل یا بازنمایی پرداخته است؛ اما آنچه توجه و علاقه مخاطب به روایت در داستان های آل احمد را بر می انگیزد، تلفیق هر دو خصلت روایت است، البته به گونه ای که همواره یکی از این خصایص برجسته تر است، یعنی ممکن است در یک اثر، نقل و در اثر دیگر بازنمایی تأثیر بیشتری در بازسازی روایت داشته باشد. در اینجا با تکیه بر سه اثر دید و بازدید، مدیر مدرسه و نون والقلم، به بررسی خصیصه های نقل و بازنمایی در روایت می پردازیم.
دید و بازدید
در مجموعه دید و بازدید، هر دو ویژگی نقل و بازنمایی در داستان وجود دارد، اما بازنمایی تأثیر بیشتری گذاشته است. مثلاً آل احمد در داستان کوتاه «پستچی» با بازنمایی چهره افراد و مطرح کردن دلایل علی و معلولی برای بازنمایی چهره پستچی، وی را پیش چشم مخاطب این گونه به تصویر می کشد:«پای چشم های آویزان و لب های برگشته و صورت بی رنگ و ماتش، نمی گذاشت آدم درباره ی او حکم قطعی کند. شیره ای بود؟- تریاک می کشید؟- با عرق هم میانه ی داشت؟ - روضه زیاد می رفت؟... ولی به یقین نمی شد به هیچ یک از اینها بی تردید حکم کرد. پای چشم پف کرده و چشم های خمارش گواه بودند که گاهگاه و هر وقت عیالش به مهمانی می رود، دمی به خمره می زند. زنگ و روی زرد و ماتش، حکایت از شیره ای بودن او می کرد. و لب های برگشته و دندان های کرم خورده و سیاهش می رساندند که با وافور آشنایی می دارد. نمی دانم چکاره بود، ولی شاید همه اینها بود. » (آل احمد، 129:1372)
در این نقل از داستان «پستچی»، می بینیم که آل احمد با بازنمایی و توصیف توأمان چهره پستچی در واقع تمامی زوایای ظاهر او را با دیدی سنجیده بازگو می کند. این نیز شیوه ای از بازنمایی (محاکات) است که در آن عنصر بازنمایی، بر توصیف غلبه می یابد. از آنجا که بازنمایی انواع گوناگون دارد، به این گونه از بازنمایی، «سخن مستقیم آزاد» گفته می شود که در آن گفتار مستقیم جدا از نشانه های نوشتاری، نوعی توصیف دلالتمند نیز محسوب می شود. در دیگر داستان های این مجموعه نیز با چنین مواردی از بازنمایی برخورد می کنیم. برای نمونه آل احمد در داستان دید و بازدید برای نشان دادن روشنفکر مآبی کاراکترهای داستان، از توصیف مستقیم صفات روحی شخصی خودداری می کند و با شرح عقاید کاراکترها در قالب سلسله ای از گفتگو، این آشنایی را در مخاطب به وجود می آورد. مثلاً در بازنمایی صفات روزنامه نویس می گوید:
«روزنامه نویس که دهانش پر بود به میان حرف او دوید:
- ای آقا! از چه دولتی پشتیبانی کنیم؟ دولتی که این قدر «پرسونالیته» ندارد که به تلفن یک منشی فلان سفارتخانه اهمیت بدهد و دهان مطبوعات را که رکن چهارم، و به عقیده من رکن اول یک ملت «دموکرات» است نبندد، کجا قابل پشتیبانی نیروی ملت است؟»(آل احمد، 9:1372)
در این نقل قول می بینیم که در واقع آل احمد با کارگیری بازنمایی، تضادهای شخصیتی یک روزنامه نگار را به ما نشان می دهد. به این نوع بازنمایی، «گفتار مستقیم» می گویند که بر اساس نقل مونولوگ یا دیالوگ داستان است. در این موضوع توهم محاکات «صرف» را به بار می آورد، هر چند همیشه و در همه حالی سبکی تازه مطرح می شود(ریمون، 149:1387).
اما در همین مجموعه، در داستانی تحت عنوان «زیارت» روایت داستان بیشتر تحت تأثیر مقوله «توصیف» است، تا جایی که بخش های متعددی از داستان به شیوه روایت گزارشی و سفرنامه نویسی نزدیک می شود. در داستان، توصیفات از نوع رئالیستی و روایت بیشتر از نوعی گزارشی است:
«در راه، جز به قهوه خانه های کوچکی که نماینده آبادی های نزدیک خود هستند و به همان نیز خوانده می شوند بر نمی خوریم. و در این قهوه خانه ها جز با یک وضع یکنواخت که نمونه آن را در هر گوشه ای از این دشت وسیع که ایران نام دارد می توان یافت، روبرو نمی شویم. سکوی کنار جاده و پهلوی در کوتاه و دود زده قهوه خانه. » (آل احمد، 41:1372).
در اینجا می بینیم توصیف آل احمد از یک قهوه خانه دور افتاده و سنتی، بیش از آنکه شبیه به روایت داستانی باشد، توصیفی گزارشی محسوب می شود؛ اما برای نمونه همین توصیفات در داستانی مثل مدیر مدرسه، با بازنمایی پیوند عمیقی می یابد و فنی و هنری تر می شود.
مدیر مدرسه
مدیر مدرسه داستانی است که نمونه برجسته ای از انتقاد اجتماعی نسبت به نظام آموزشی منفی در ایران محسوب می شود و یکی از نقاط قوت آن، همین شیوه صحیح روایت در آن است. تلفیق دو هنر بازنمایی و نقل متن در این داستان، به گونه ای است که با فضای رئالیستی و انتقادی داستان همنشینی یافته است. در بخش هایی از داستان نیز با توصیف هایی مواجه می شویم که در اصل فضای مدرسه را به تصویر می کشد. برای مثال آل احمد در توصیف تلمبه آب مدرسه می نویسد:«مدرسه آب نداشت. نه آب خوراکی نه آب جاری. با هرزاب بهاره آب انبار، زیر حوض را می انباشتند که تلمبه ای سرش بود. و حوض را با همان پر می کردند و خود بچه ها. و در ربع ساعت های تفریح، گذشته از جنجال و هیاهوی بچه ها صدای خشک و ناله مانند تلمبه هم دایم به هوا بود. » (آل احمد، 34:1369)
همان طور که می بینیم در این قسمت از داستان، توصیف از نوع صریح و دقیق آن است و نویسنده برای پروراندن موضوع، از جزئیات بهره برده است، به گونه ای که در درک فضای داستان و تصویرسازی آن به خواننده کمک می کند. برای مثال، در نقل قول ذکر شده، صدای تلمبه و نحوه تأمین آب مدرسه از جمله توصیفاتی است که مخاطب را با فضای سراسر محرومیت شاگردان آشنا می کند. نمونه های بازنمایی در داستان نیز قابل تأمل اند. برای نمونه، در بخش هایی از مدیر مدرسه می بینیم که شیوه بازنمایی اصطلاحاً از نوع «خلاصه کمتر داستانی محض» است. بدین ترتیب که راوی در آن «صرفاً به نقل گفتار بسنده نمی کند، بلکه تا اندازه ای رخداد گفتاری را باز می نمایاند، چندان که در آن از موضوع گفتگو سخن به میان می آید.» (ریمون، 148:1387)
به نمونه زیر نگاهی می افکنیم:
«تا حقوقم به لیست اداره فرهنگ مستقل بشود، سه ماه طول کشید و چقدر از این تأخیر خوشحال می توانستم باشم! چون در همین مدت بود که یک بار حسابدار فرهنگ هم حقوق معلم ها و فراش ها و آقا مدیرها را با حقوق همان رئیس فرهنگ و همه اضافات خارج از مرکز و حق اولاد و تأهل جیره خورهای دولت را برداشت و رفت. » (آل احمد، 59:1369)
در این قسم از بازنمایی، راوی با مقدمه چینی درباره گرفتن حقوق و مزایای خود، در اصل می خواهد مسئله ی مهم تری را مطرح کند و در واقع با توضیح آن معضلی از معضلات آن روز جامعه خود را روایت کند. بازنمایی از نوع «سخن غیر مستقیم آزاد» نیز در طول داستان زیاد است، به طوری که می توان آن را یکی از بارزترین مشخصه های بازنمایی در این داستان به شمار آورد. اصطلاح سخن «غیر مستقیم آزاد شیوه ای از بازنمایی است که از نظر دستوری، میان گفتار غیرمستقیم و مستقیم قرار دارد. » (ریمون: 149:1387)
اکثر قسمت های مدیر مدرسه، در حقیقت نوعی بازنمایی وقایع است و گفتگوها نسبت به بازنمایی وقایع، در درجه دوم کاربرد و اهمیت قرار دارد. از این رو راوی داستان با بازگویی وقایع، در اکثر موارد، همین شیوه از بازنمایی را به کار می گیرد:
« از وقتی مدیر مدرسه شده بودم، تازه می فهمیدم که چه لذتی می برند معلم ها از اینکه پنج دقیقه نه، فقط دو دقیقه، حتی یک دقیقه دیرتر به کلاس بروند. چنان درین کار مصر بودند که انگار فقط به خاطر همین یکی دو دقیقه تأخیرها معلم شده اند. حق هم داشتند. آدم وقتی مجبور باشد شکلی را به صورت بگذارد که نه دیگران از آن می خندند و نه خود آدم لذتی می برد، پیداست که رفع تکلیف می کند.»
(آل احمد، 79: 1369)
نون والقلم
از آنجا که این داستان با زبانی عامیانه و نقالانه روایت می شود، شیوه های نقل و بازنمایی برای روایت رویدادها به هم نزدیک می شود. زبان و روایت داستان به سبک عامیانه، حال و هوا و بن مایه های تاریخی و شگردهای زبانی داستان، همگی از عواملی به شمار می روند که در پی تلفیق با زبان استعاری داستان، فضایی را به وجود آورده اند که توصیف شیوه بهتری برای بازنمایی رویدادها گشته است. «وقتی جهان متحرک داستان متوقف می شود و نویسنده یا راوی به خواننده می گوید که چه می بیند، توصیف رخ می دهد» (بی نیاز، 115:1387)اما به کارگیری «توصیف» موجب نشده است که آل احمد به طور کلی از شیوه های بازنمایی غافل شود. به این نکته در روند نقد داستان، اشاره خواهیم کرد.
گفتیم یکی از ویژگی های بارز داستان، زبان عامیانه است. به تصویر کشیدن صحنه ها با حفظ فضای عامیانه داستان نیز از شگردهای آل احمد در روایت نون و القلم است که در آن، از «توصیف» نیز بهره برده است که برای بررسی بیشتر، نمونه ای را مطرح می کنیم:
«کار و بار میرزا اسدالله از این قرار بود که صبح ناشتایی که می کرد، قلمدانش را می زد پر شالش و به امید حق می رفت دم به مسجد جامع شهر- بساطش را که یک میز کوچک بود و یک پوست تخت، از توی کفشدانی مسجد در می آورد و کنار در مسجد بزرگ، تولی دالان، پوست تخت را پهن می کرد زیر پاش و دو زانو می نشست پشت میز به انتظار مشتری. » (آل احمد، 15:1385).
در نقل قول ذکر شده می بینیم که عامل «توصیف» آنقدر برجسته است که تأثیر بازنمایی محدود می شود، اما این مسئله بدان معنی نیست که در این مثال بازنمایی هیچ نقشی ندارد، بلکه عناصر آن با توصیف داستان، ممزوج شده است. از آن رو که در روایت داستان، توصیف با هدف بازنمایی رویداد به کار گرفته می شود، در این مثال نیز می بینیم که آل احمد با توصیف رویدادها به بازنمایی آنها پرداخته است، اما به تصویر کشیدن صحنه ها تنها از راه نمایش دادن آنها نیست، بلکه جزئیات نیز در این میان با برجسته سازی مستقیم اشکال و ابعادشان پیش چشم ما نقش بسته اند: «هر دو رفتند توی تکیه. یک گوشه تکیه تلنباری بود از هونک برنجی، و گوشه ی دیگر کپه بزرگی از هیزم، و خور خور دم آهنگری از پس یکی از دیوارها گوش را کر می کرد و از سر دودکش دودی به آسمان می رفت که نگو.» (آل احمد 104:1385)
این نقل قول نیز نمونه دیگری از پیوند توصیف و بازنمایی است.
نتیجه گیری
آل احمد به عنوان نویسنده ای رئالیست، در روایات داستانی خود از قواعد مکتب رئالیسم تبعیت کرده است؛ بدین ترتیب که خط سیر زمان در داستان های وی به عنوان یکی از عناصر روایت، همواره رو به جلو پیش می رود و مانند داستان های سبک مدرنیسم، زمان در حال پیش و پس شدن نیست.همان گونه که می دانیم، «راوی» یکی از عناصر مهم در ساختار روایت محسوب می شود. در آثار آل احمد نیز راوی از تعیین کننده ترین محورهای شکل گیری داستان است و اغلب در دو شکل ظاهر شود:
1 . راوی بی طرف.
این نوع راوی که با توجه به فضای رئالیستی داستان شکل می گیرد، فقط روایتگر آن چیزی است که می بیند و درباره چند و چون و کیفیت ماجرا اظهار نظر نکرده، به عینی گرایی صرف می پردازد.2. راوی ناخودآگاه:
این نوع راوی علاوه بر توضیح رویدادها، با توجه به طرز نگرش و عقاید خود به فضای داستان سمت و سوقی دهد و تنها روایتگر آنچه می بیند، نیست بلکه با استفاده از داده های ذهنی خود، فضایی را به مخاطب القا می کند که خود در نظر دارد. راوی در اکثر آثار آل احمد، از همین نوع است.از دیگر ویژگی های مهم روایت در آثار آل احمد، این است که او همواره دو عنصر مهم نقل و بازنمایی (محاکات) را به نحوی در داستان تلفیق می کند که اغلب یکی از این ویژگی ها انعکاس بیشتر می یابد. در برخی موارد نیز علاوه بر این دو عنصر، با مقوله «توصیف» نیز روبه رو می شویم.
به عنوان مثال در مجموعه دید و بازدید، هر دو ویژگی گفتن و بازنمایی در داستان موجود است، اما بازنمایی در داستان تأثیری بیشتری گذاشته است. در مدیر مدرسه نیز توصیف جزئیات و بازنمایی از پایه های روایت محسوب می شوند؛ اما در نون والقلم که داستان به سبک عامیانه و نقالانه نزدیک می شود، در برخی موارد توصیف حتی از بازنمایی نیز پیشی می گیرد.
پی نوشت ها :
1- استادیار و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی. sh_tayefi@yahoo. com.
2- دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه الزهرا.
1- آل احمد، جلال (1357). ارزیابی شتابزده. چاپ سوم. تهران: رواق.
2------- (1372)، دید و بازدید. تهران: فردوس.
3------ (1369). مدیر مدرسه. تهران: کتاب سعدی.
4-------(1385). نون والقلم. تهران: معیار اندیشه.
5- بی نیاز، فتح الله (1387). درآمدی بر داستان نویسی و روایت شناسی. تهران: افراز.
6- پارسی نژاد، کامران(1378). ساختار و عناصر داستان. تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
7- پاینده، حسین ( 1388). نقد ادبی و دموکراسی. چاپ دوم. تهران: نیلوفر.
8- تودوروف، تزوتان( 1388). بوطیقای نثر (پژوهش هایی نو درباره حکایت)، ترجمه انوشیروان گنجی پور. تهران: نی.
9- داد، سیما (1389). فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ چهارم. تهران: نشر مروارید.
10- ریمون، شلومیت (1387). روایت داستانی: بوطیقانی معاصر. ترجمه ابوالفضل حری، تهران: نیلوفر.
11- سید حسینی، رضا ( 1371). مکتب های ادبی (ج1). چاپ دهم. تهران: نگاه.
12- فلکی، محمود( 1382). روایت داستان: تئوری های پایه ای داستان نویسی. تهران: بازتاب نگار.
13- مقدادی، بهرام (1387). فرهنگ اصطلاحات ادبی از افلاطون تا عصر حاضر. تهران: فکر روز.
14- میر آخوری، قاسم و شجاعتی، حیدر (1376). مرغ حق (زندگی و اندیشه جلال آل احمد). تهران: جامی.
15- میر صادقی، جمال (1387). راهنمای داستان نویسی. تهران: سخن.
منبع مقاله :
بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول