درآمد
در این اثر مطالبی درباره معرفت و شناخت امام به نگارش درآمده که در نظام معرفتی، دینی و علمی و نیز نمادهای اجتماعی مسلمانان جایگاه مهمی دارد بر این اساس است که دانشمندان شیعه و سنی در اصل مسأله لزوم معرفت امام، تقریباً اتفاق نظر دارند و تنها در ادلّه و حدود آن اندک تفاوت هایی وجود دارد؛ چنانچه ما در پی جویی این مسئله، بحث را در دو محور جداگانه از دیدگاه شیعه و سنی مورد بررسی قرار دادیم و نتیجه گرفتیم که اهل سنت به این مسئله با نگاهی تاریخی و ضرورت های اجتماعی نگریسته است؛ اما امامیه برخلاف اهل سنت، مسئله معرفت و شناخت امام را بسیار مهم تلقی کرده و با استناد به منابع دینی و اعتقادی مورد بررسی قرار داده است. در تبیین این بحث به طور مفصل به اصل این مسئله و نیز حدود و مراتب معرفت امام، با ادلّه از عقل و نقل، پرداخته شده است.مقدمه
از آن جا که بحث امامت در نظام معرفتی، دینی و علمی و نیز نمادهای اجتماعی مسلمانان جایگاه مهمی دارد، بحث در مورد آن نیز گستره ای وسیع و شاخه های متنوع و متفاوتی دارد؛ آثار به جا مانده از دانشمندان اسلامی به وضوح این مدعا را ثابت می کند. یکی از شاخه های مهم بحث امامت، مسأله ضرورت معرفت امام است. دانشمندان شیعه و سنی در اصل مسأله لزوم معرفت امام، تقریباً اتفاق نظر دارند و تنها در ادلّه و حدود آن اندک تفاوت هایی وجود دارد. در این مقاله سعی شده، جایگاه ضرورت معرفت امام و تبیین ادلّه ی آن و نیز برخی مطالب جانبی و مرتبط با این موضوع مورد بررسی قرار گیرد.در پیشینه شناسی موضوعات معرفتی و اعتقادی، اولین گزینه ای که باید مورد توجه قرار گیرد، قرآن و سنت است. می توان ایات و روایات فراوانی را ذکر کرد که در آن ها مسأله شناخت و معرفت امام به عنوان دستوری دینی مطرح شده است.(1) با توجه به همین آیات و روایات است که در اولین آثار به جا مانده از دانشمندان اسلامی نیز مسأله ضرورت معرفت امام مطرح شده است. برای دست یابی به ضرورت این بحث باید به این نکته توجه نمود که مسأله امامت یک تئوری علمی نیست که تنها در مراکز علمی درباره ی آن بحث شود؛ بلکه امامت در منظومه اعتقادی و علمی مسلمانان- به ویژه شیعیان- یکی از آموزه های آسمانی و مهم است که امت در قبال آن وظیفه دارند. بنابراین، مسأله معرفت و شناخت امام- که به نحوی تعیین تکلیف مأمومین است- از ضروری ترین بحث ها در امامت پژوهی است که در آن، حدود و مرزهای اعتقاد به امامت تعیین می گردد.
با اندک تأملی می توان به تأثیرگذاری موضوع معرفت و شناخت امام در زندگی معتقدان به امامت پی برد؛ زیرا اثبات واجب بودن معرفت امام، در انسان انگیزه ایجاد نموده و او را وادار می کند تا به عنوان یک وظیفه و تکلیف الهی از امام خود غفلت نورزد و با کسب معرفت واقعی نسبت به نظام امامت، آگاهانه از امام خود پیروی نماید.
طرح مسأله و تبیین جایگاه ضرورت ها
در تبیین و طرح موضوع هر مسأله ای جامعیت و توجه به تمام جوانب آن، یکی از شرط های اساسی در کامل بودن تحقیق است. در بحث امامت به سه موضوع بر می خوریم:الف) ضرورت وجود امام؛
ب) ضرورت معرفت امام؛
ج) ضرورت جعل امامت.
هر یک از این سه ضرورت، منشأء متفاوتی در باب امامت دارند؛ زیرا هدف از ضرورت معرفت امام یعنی این که افراد در برابر امام خود وظایفی دارند که از ضروری ترین آن وظایف مسأله معرفت و شناخت امام است تا در تعیین مصداق به ضلالت و گمراهی کشیده نشوند. در بحث ضرورت وجود امام، بحث در این است که آیا وجود امام برای جامعه اسلامی ضرورت دارد یا خیر؟ که این مسئله جایگاه دیگری غیر از موضوع این مقاله می طلبد.
اما در مسأله ضرورت جعل امامت بحث در این است که جعل و نصب امام باید از ناحیه چه کسی انجام پذیرد؟ که این مطلب نیز از موضوع این مقاله خارج است.
بنابراین در مقاله حاضر، بحث به ضرورت معرفت امامت اختصاص دارد. این مبحث در دو بخش جداگانه با عنوان های اندیشه اهل سنت و اندیشه امامیه مطرح شده است.
الف- ضرورت معرفت امام در اندیشه اهل سنت
جایگاه معرفت امام در اندیشه اهل سنت بر اساسی آموزه های دینی و اعتقادی بنا نهاده نشده است، بلکه صرفاً بر اساس ضرورت های اجتماعی و تاریخی استوار است. ایشان معتقدند که پس از انتخاب امام توسط دیگران، لازم است امت به جهت رسمیت یافتن زمامداری اش او را بشناسند. چنان چه ماوردی می نگارد:فَإذَا استَقَرَّت الخِلافَةُ لِمَن تَقَلَّدَهَا إمَّا بِعَهدٍ أَو اختِیَارٍ لَزِمَ کَافَةَ الأُمَّةِ أَن یَعرِفُوا إفضَاءَ الخِلَافَةِ إلَی مُستَحِقَّهَا بِصِفَاتِهِ(2)
پس زمانی که خلافت به واسطه ی عهد یا گزینش برای کسی که آن را به عهده گرفته ثابت شد، بر تمام امت لازم است به جهت گسترش خلافت، او را با صفاتش بشناسند.
بنابراین اصل وجوب معرفت امام در اندیشه اهل سنت، بر مبنای ضرورت اجتماعی و تأیید کردار اهل حل و عقد پایه ریزی شده؛ نه بر مبنای اعتقادی و پیروی از دستور الهی.
ابعاد و مراتب معرفت امام
مسأله مراتب معرفت امام در حقیقت به تعیین حدود و مرز شناخت امام می پردازد. در آنجا این سؤال مطرح است که آیا در معرفت امام (شناخت حداقلی در حد شناسنامه ای) کافی است و یا اینکه این معرفت باید تفصیلی باشد؟ این مسئله در نزد اهل سنت دارای ابهام فراوانی است؛ چنانچه در یکی از منابع قدیمی و معتبر اهل سنت، اقوال و مبانی زیر ذکر شده است:
1- تنها بر کسانی که امام را برگزیده اند، لازم است او را با اسم و نشان بشناسند و بر دیگران لازم نیست؛
2- همه مردم باید امام را با نام و نشان بشناسند؛ آنگونه که خدا و رسول را می شناسند.
3- اما نظر مشهور دانشمندان اهل سنت، این است که تمام مردم اگر شناخت اجمالی از امام داشته باشند کافی است و به شناخت تفصیلی نیاز نیست و به نظر این عده بر همه واجب نیست تا به شخص و اسم امام معرفت پیدا کنند؛ مگر در هنگام حادثه هایی که به امام نیاز پیدا می کنند؛ هم چنان که معرفت تفصیلی قاضی و فقیه با آن جایگاه مهم که در تثبیت احکام دارد واجب نیست.(3)
معرفت امام امری واجب است اما باید توجه نمود که مراد از این وجوب، معرفت امام مربوط به زمانی است که امام وجود داشته باشد و مردم را به سوی خود دعوت نماید». بعد درباره حد و مرز معرفت امام گوید: « بر تمام امت معرفت امام واجب نیست بلکه این معرفت تنها وظیفه علما و دانشمندان است».(4)
بنابراین، نسبت به ابعاد و مراتب معرفت امام در نزد اهل سنت، اندیشه های متفاوت و ناهمگونی وجود دارد که در حقیقت دست یابی به نظریه اطمینان بخش در این زمینه غیر ممکن است.
ب- وجوب معرفت امام در اندیشه شیعی و ادلّه آن
با دقت در منابع کلامی و حدیثی که از متکلمان و محدثان شیعی به جا مانده، متوجه می شویم همه آنان اصل ضرورت معرفت امامت را به عنوان مسأله ای اعتقادی و ضرورتی دینی پذیرفته اند و فقط در تبیین ادلّه آن، روش های متفاوتی را پیموده اند. در این نوشتار به هر یک از این ادلّه اشاره می کنیم و به جهت دوری گزیدن از تکرار مطلب، نظریه ی هر یک از علما را ذیل همان دلیل مطرح خواهیم کرد.درک فطرت از ضرورت معرفت امامت
در آثار دین پژوهان بارها به این سؤال بر می خوریم: خاستگاه دین فطری است یا غیرفطری؟ غالباً نظر بر فطری بودن آن دارند؛ فطری بودن معرفت و شناخت خداوند، نمونه ای برای این مسأله است. در این بحث نیز با چنین سؤالی مواجه هستیم؛ یعنی آیا معرفت امام از امور فطری است یا غیرفطری؟ درباره ی این مطلب کمتر به صراحت پرداخته شده است؛ اما بعضی از بزرگان با توجه به روایات عالم ذر و آیه ای از قرآن که دین را فطری می داند، درک ضرورت معرفت امامت را نیز فطری می دانند. چنان چه این بحث را علامه طباطبایی (رحمه الله) با صراحت بیشتر و مفصل طرح نموده است. وی با استناد به آیات و روایات می نگارد: با توجه به روایات که در شأن نزول آیه ( فَاَقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً) و آیه: ( فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها) نقل شده، فطرت عبارت است از « لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی امیرالمؤمنین ولی الله»، و معنای فطری (بودن) این سه شهادت، این است که:هر انسانی مفطور است بر اعتراف به خدا، و به اینکه شریک ندارد، زیرا با وجدان خود در می یابد که به اسبابی احتیاج دارد که آن اسباب نیز سبب می خواهند، و این همان توحید است و نیز مفطور به اعتراف بر نبوت نیز هست، زیرا به وجدان خود احساس می کند که ناقص است، و این نقص او را نیازمند به دینی کرده که تکمیلش کند، و این همان نبوت است، و نیز مفطور به ولایت و اعتراف به آن نیز هست، برای اینکه به وجدان خود احساس می کند که اگر بخواهد عمل خود را بر طبق دین تنظیم کند، جز در سایه سرپرستی و ولایت خدا نمی تواند، و فاتح این ولایت در اسلام همان علی بن ابی طالب (علیه السّلام) است.(5)
بنابراین، معرفت امام به وسیله ی فطرت- که یکی از منابع معرفت است- درک می شود. اما باید توجه داشت که این درک، به معنای استدلال ناپذیر بودن آن نیست؛ معرفت نسبت به امام توسط دیگر منابع معرفت نیز مورد استدلال واقع می شود که به آن ادلّه اشاره می کنیم:
دلیل عقلی
شیخ مفید (رحمه الله) ضرورت معرفت امام را از مهم ترین واجبات می داند و برای اثبات آن چهار دلیل ذکر می کند که یکی از آن ها عقل است. وی در تبیین آن می نگارد:و أما النظر و الاعتبار فإنا وجدنا الخلق منوطین بالأئمة فی الشرع إناطة یجب بها علیهم معرفتهم علی التحقیق(6)
ما با تأمل می یابیم که مردمان در امور شرعی خود وابسته به امامان هستند؛ بنابراین واجب است معرفت آنان.
و همچین در شهاب ثاقب نراقی آمده است:
اما دلیل عقلی بر این مطلب آن است که هر چه دلالت می کند بر این که نبوّت از اصول دین است و اعتقاد به آن جزء ایمان است، همان دلیل به عینه دلالت می کند بر آن که امامت نیز از اصول دین است و اعتقاد به آن جزء ایمان است. پس اگر دلیل اهل سنت بر بودن نبوّت از اصول دین، آن است که دین و شریعت و احکام الهیّه موقوف بر وجود نبی است و چنان چه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نباشد، احدی مطّلع بر شرایع الهی نخواهد بود، ما می گوییم که بقای این دین و شریعت موقوف بر وجود امام است.(7)
دلیل شرعی (کتاب و سنت)
اقامه دلیل از آیات و روایات برای اثبات ضرورت معرفت امام در بسیاری از منابع کلامی و حدیثی نقل شده است که به چند نمونه اشاره می شود.شیخ مفید (رحمه الله) در این باره می گوید:
اما آیات قرآن بر وجوب معرفت امام آیه ( یا أیُّهَا الذَّینَ آمَنُوا أطِیعُوا اللهَ وَ أطیِعُوا الرَّسُولَ و أولِی الأمرِ مِنکُم) خداوند در این آیه اطاعت از امام را مانند اطاعت خودش و اطاعت پیامبر واجب نموده است. بدیهی است که اطاعت بدون معرفت امکان ندارد و نیز در آیه مبارکه ( یَومَ نَدعُوا کُلَّ اُناس بإمامِهِم فَمَن أوتِیَ کِتابَهُ بِیَمیِنُه فَأولئِکَ یَقرَؤُنَ کِتابَهُم وَ لا یُظَلمُونَ فَتیِلاً) در این آیه خداوند خبر داده است که در قیامت تمام مردم با پیشوایان خود فرا خوانده می شود و لازمه این دعوت این است که خداوند علم و معرفت بر آن امام را واجب نموده باشد.
و اما روایات در این زمینه در یک خبر متواتر از رسول خدا نقل شده است که حضرت فرمود: « من مات و هو لا یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة». حال این خبر بدون هیچ ابهامی دلالت دارد بر اینکه هر کسی نسبت به امام معرفت نداشته و جاهل باشد، مسلمان نیست پس معرفت امام واجب است.(8)
شعید ثانی (رحمه الله) در این زمینه می نگارد:
بدان که یکی از احادیث مشهور در نزد شیعه و سنی حدیثی است که پیامبر فرمود: « من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» فنحن الحمدلله نعرف امام زماننا فی کل وقت، و لم یمت أحد من الامامیة میتة جاهلیة، بخلاف غیرنا من أهل الخلاف، فانهم لو سئلوا عن امام زمانهم لسکتوا، و لم یجدوا الی الجواب سبیلا، و تشتت کلمتهم فی ذلک.(9)
هر که بدون معرفت و شناخت امام زمان خود از دنیا برود، او با مرگ جاهلی می میرد پس ما امامیه در هر عصری امام زمان خود را شناختیم و هیچ یک از ما با مرگ جاهلی نمی میرد ولی مخالفین ما، اگر از آنها درباره امام زمان شان سؤال شود، جواب ندارند.
علامه مجلسی (رحمه الله) نیز بحث ضرورت معرفت امام را از طریق آیات و روایات در بحارالانوار بحث نموده است.(10) وی به آیات و روایات فروانی مبنی بر لزوم معرفت امام و آثار آن اشاره می کند که در این جا تنها به یک نمونه اشاره می کنیم: « باب وجوب معرفة الإمام و أنه لا یعذر الناس بترک الولایة و أن من مات لا یعرف إمامه أو شک فیه مات میتة جاهلیة و کفر و نفاق». انتخاب عنوان این باب توسط علامه مجلسی نمایان گر اهمیت معرفت امامت است؛ چون هیچ کسی در ترک این معرفت عذر نداشته است؛ حتی اگر در حال شک در امر امامت به سر برد. از نمونه آن روایات حدیث ذیل می باشد:
« عَن بَشِیر الدَّهَّانِ قَالَ قَالَ أبُو عَبدِاللهِ (علیه السّلام) قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) مَن مَاتَ وَ هُوَ لَا یَعرِفُ إمَامَهُ مَاتَ مِیَتةً جَاهِلیَّة فَعلَیکُم بالطَّاعةِ قَد رَأَیتُم أصَحابَ عَلِیٍّ وَ أنتُم تَأتَمُّونَ بِمَن لَا یُعذَرُ النَّاسُ بجهالة [بِجَهالَتهِ لَنَا کَرائِمُ القُرآنِ وَ نَحنُ أقوَامُ افتَرَضَ اللهُ طَاعَتَنا و لَنَا الأنفالُ وَ لنَا صَفُو المَالِ».(11)
بنابراین یکی از ادلّه مهم برای اثبات ضرورت معرفت امام، آیات قرآن و روایات است که به همین مقدار از شواهد اکتفا می شود.(12)
اجماع
یکی دیگر از ادلّه ای که برای اثبات ضرورت معرفت امام ذکر شده اجماع است. شیخ مفید (رحمه الله) در تقریر آن می گوید:و أما الإجماع فإنه لاخلاف بین أهل الإسلام أن معرفة إمام المسلمین واجبة علی العموم کوجوب معظم الفرائض فی الدین.(13)
بنا به عقیده شیخ تمام پیروان اسلام اتفاق دارند بر اینکه معرفت امام بر همه امت اسلامی واجب است. ولی در تقریر اجماع باید دقت نمود که با وجود دلیل عقلی و نقلی نیاز به اجماع نیست؛ به ویژه آن که دانشمندان اهل سنت- آن گونه که نگارش یافت- اهمیت چندانی برای این مسأله قائل نیستند. لذا ادعای اجماع مبنی بر اینکه (لا خلاف بین أهل الإسلام) ادعای دقیق نیست. به همین دلیل برخی دانشمندان شیعه با رویکرد خاص شیعی به مسأله ی ضرورت معرفت امام پرداخته اند و وجوب آن را از بدیهیات مذهب دانسته اند؛ کما اینکه در برخی منابع آمده: « و هذا الأصل اعتبره فی تحقق الإیمان الطائفة المحقة الإمامیة، حتی أنه من ضروریات مذهبهم».(14) این سخن اشاره دارد به اینکه طائفه حقه امامیه دخالت داشتن معرفت امام را در تحقق ایمان به عنوان یک اصل آنگونه معتبر می داند که گویا این از ضروریات مذهب آنان است.
پیوست های ضرورت معرفت امام
پس از اثبات ضرورت معرفت و شناخت امامت، اینک مناسب است به سؤالات دیگری که در ارتباط با این مسأله مطرح است اشاره گردد:الف- ابعاد و مراتب معرفت امام در نزد امامیه
این بحث برخواسته از این سؤال است که حد و مرز معرفت امام چگونه است؟ به عبارت دیگر آیا معرفت در حد شناسنامه ای کافی است یا اینکه دامنه ی آن فراتر است؟شهید ثانی (رحمه الله) در این زمینه نگاهی جامع نگر داشته و معرفت به بسیاری از اوصاف و ویژگی های امام را نیز واجب می داند؛ چنانچه در این باره می نگارد:
بدون شک در مسئله امامت باید معتقد بود بر اینکه امامان هدایت گران به سوی حق هستند و واجب است از امر و نهی آنان پیروی نماید، زیرا هدف از امامت آنان، همین واجب الاطاعة بودن آنان است و اما اینکه آیا معرفت و تصدیق بر امور مانند معصوم بودن ائمه، منصوص بودن از جانب خداوند، حافظ شریعت و دانا بودن آنا بر تمام مصالح دینی و دنیایی واجب است یا نه، دارای دو وجه می باشد.(15)
بنابراین در مسئله ابعاد معرفت امام، امور ذیل دخالت دارند:
1) شأن هدایت گری امام به سوی حق؛
2) عصمت امام؛
3) منصوب بودن امام از جانب خداوند؛
4) علم امام به رأی و اجتهاد نیست؛ بلکه از جانب خداوند است و خطا ندارد؛
5) زمین هیچ گاه از وجود امام خالی نیست؛
6) عدد امامان از دوازده نفر بیشتر نیست.
واجب علی الناس کلّهم معرفة الإمام بعینه و اسمه، کما علیهم معرفة الله و معرفة رسوله.(16)
بر تمام مردمان معرفت شخصیت و نام امام واجب است؛ کما اینکه بر آنان لازم است به خدا و رسول معرفت داشته باشد.
ب- جایگاه معرفت امام در روایات و صاحبان عذر
مسئله معرفت و شناخت امام در روایات امامیه با تأکید فراوان طرح گردیده و با صراحت از روایات به دست می آید که در معرفت امام کسی معذور نیست و هر کس در حد توانش باید در معرفت نسبت به امام بکوشد. به چند روایت در این زمینه به عنوان شاهد اشاره می شود:« نحن قوم فرض الله طاعتنا و أنتم تأتمون بمن لا یعذر الناس بجهالته.»(17)
« ما گروهی هستیم که خدا فرمان برداری از ما را واجب نموده و شما به کسانی اقتدا نموده اید که عذر مردم نسبت به جهالت آنان پذیرفته نیست».
و هم چنین از آن حضرت نقل شده است که درباره جایگاه معرفت امامان معصوم فرمود:
« امامان از ما خاندان کسانی هستند که خداوند اطاعت از آنها را واجب نموده است و در عین حال که مردم توان معرفت کامل ما را ندارند، در جاهل بودن به ما نیز عذر ندارند. هر کسی ما را شناخت او مؤمن است و هر کسی ما را منکر کرد کافر است و هر کسی نه معرفت به ما داشت و نه منکر ما شد او در حال گمراهی به سر می برد تا آن زمان که به سوی هدایت برگردد و اگر به همان حالت گرفتار مرگ شود خداوند هرگونه بخواهد با او رفتار می کند».(18)
و نیز آن حضرت در حدیث دیگر درباره شخصیت پیامبر و امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مطالبی را مطرح نموده سپس می فرماید:
« حقوق ما اهل بیت در قرآن بیان شده است و از جمله ی آن حقوق این است که خداوند فرمان برداری از ما را واجب نموده و عذر کسانی که در این زمینه کوتاهی نمایند پذیرفته نیست».(19)
از این روایات استفاده می شود که هیچ عذری در کسب نکردن معرفت امام پذیرفته نیست. البته در بعضی روایات برای این که شبهه تکلیف مالایطاق پیش نیاید، بعضی افراد معذور دانسته شده اند که به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم:
عبدالله بن جعفر حمیری، می گوید به امام صادق (علیه السّلام) عرض کردم:
« أفیسع الناس إذا مات العالم أن لا یعرفوا الذی بعده؟! فقال: أما أهل البلدة فلا،- یعنی المدینة- و أما غیرهم من البلدان فقدر مسیرهم.»
« زمانی که عالم (امام قبلی) از دنیا برود آیا مردم در شناخت امام بعدی دارای مجال و فرصت اند؟ حضرت فرمود: اهل همان شهر وسعت ندارد، اما اهل شهرهای دیگر به مقدار مسیرشان فرصت دارند».
و هم چنین؛ یعقوب بن شعیب، از امام صادق (علیه السّلام) نقل نموده است که پس از درگذشت امام قبلی مردم مقداری فرصت دارند که به جستجوی امام بعدی اقدام نمایند و تا هنگامی که در طلب امام اند عذر دارند.(20)
این روایات میان اهل بلد و بادیه نشینانی که در دوردست ساکن اند تفاوت قائل شده اند؛ هم چنان که در روایات امامیه، افراد مستضعف- یعنی کسانی که حقایق امامت برایشان روشن نشده و در جهل مانده اند- از معذورین اند.(21) این به دلیل این است که کسانی که از روی عناد با امام فاصله نگرفته اند، حساب دیگری در پیش خداوند دارند.
ج- اعتقاد به تعداد امامان
با توجه به این که تعداد امامان- به اعتقاد شیعیان اثنی عشری- دوازده نفر است، این سؤال مطرح می شود که آیا معرفت به همه آن امامان لازم است یا این که اگر به بعضی یا یکی از آنان (مثلاً هر که به امام عصر خود) معرفت داشته باشد کافی است؟ و یا اینکه علاوه بر امام عصر خود به امامان قبل و بعد نیز باید معرفت داشته باشد. در این زمینه روایات فراوانی وارد شده اند مبنی بر این که معرفت به همه ی آنان لازم است. مثلاً در کتاب وافی از امام باقر یا امام صادق (علیه السّلام) روایت است که فرمود:« لَا یَکوُنُ العَبدُ مُؤمِناً حَتّی یَعرِفَ اللهَ و رَسُولَهُ وَ الأئِمَهَ کُلَّهُم وَ إمَامَ زَمَانِهِ وَ یَرُدَّ إلَیهِ وَ یُسَلِّمَ لَهُ ثَمَّ قَالَ کَیفَ یَعرِفُ الاخِرَ وَ هُوَ یَجهَلُ الأوَلَ».(22)
« هیچ بنده ای مؤمن نیست مگر اینکه خدا، رسول و تمام امامان و امام زمان خود را شناخته و کارها را به ایشان واگذاشته و تسلیم او گردد. سپس فرمود: چگونه می توان یکی از امامان را شناخت در حالی که نسبت به دیگری جاهل بود».
شهید ثانی (رحمه الله) در این زمینه می نگارد:
آیا برای افراد کافی است که اعتقاد داشته باشد به امامت امامان گذشته تا امام زمان خود و نسبت به امامان بعدی اعتقادی نداشته باشند؟ در برخی روایات چنین اعتقادی کفایت می کند و ادلّه ای که می گویند باید به امامت دوازده امام عقیده داشت به کسانی تعلق دارند که در زمان بعد از تکمیل عدد دوازده امام واقع شده اند و این در حالیست که امامان ما در هر عصری در حالت مخفیانه و تقیه زندگی می نمودند. روی این جهت احوال آنها برای بسیاری از شیعیان مخفی می ماندند، روی این جهت باید پذیرفت که همان معرفت به امام زمان خود و امامان پیشین کافی است؛ زیرا در غیر این صورت باید گفت بسیاری از شیعیان از اهل ایمان خارج اند.(23)
در حقیقت شهید (رحمه الله) ادلّه وجوب معرفت به دوازده امام را می پذیرد و در ادامه می گوید:
کسانی که در زمان حضور ائمه (علیه السّلام) زندگی می نمودند، گاهی به جهت فشار دشمنان امکان پیدا نمی کردند تا امام را بشناسند. در این صورت باید به این نکته توجه نمود که اینگونه افراد دارای عذر هستند و بیشتر از آن مقدار تکلیف ندارند.(24)
د- طریقی بودن و موضوعی بودن معرفت امام
این مسأله مربط به یکی از شئون امام است و در میان علمای امامیه از قدیم بحث بوده که آیا جایگاه امام طریقت به سوی واقع دارد یا موضوعیت؟ هر دو نظریه قائلینی دارد که در این جا مجال طرح تفصیلی مباحث آنان نیست. اما از آن جا که این بحث در میان اصولین نیز مطرح شده، تنها به شاهدی از گفتار برخی اصولیین اشاره می کنیم؛ آخوند خراسانی (رحمه الله) در کفایه با نگرش به طریقی بودن معرفت امام می گوید:نعم یجب تحصیل العلم فی بعض الإعتقادات لو أمکن من باب وجوب المعرفة لنفسها کمعرفة الواجب تعالی و صفاته أداء لشکر بعض نعمائه و معرفة أنبیائه فإنهم وسائط نعمه و آلائه. بل و کذا معرفة الإمام علیه السلام علی وجه صحیح. فالعقل یستقل بوجوب معرفة النبی و وصیه لذلک و لإحتمال الضرر فی ترکه.(25)
ایشان از باب شکر منعم، معرفت خدا، رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیه السّلام) را واجب دانسته و می گوید که هر کدام، از مستقلات عقلیه هستند و در این صورت همان طریقت معرفت ائمه (علیه السّلام) به سوی واقع ثابت می شود.
یکی از شارحان کفایه در توضیح عبارت آخوند (رحمه الله) می گوید:
از امور اعتقادیه ای که عقلاً تحصیل معرفت و ایمان قبلی به آن واجب است، سه مسئله می باشد که عبارت است از: معرفت خدا، معرفت پیامبر و معرفت امام، و لا دلیل عقلاً علی وجوب المعرفة فی غیرهم من الاعتقادیات.(26)
اما از سوی دیگر صاحب نهایة الدرایة معرفت امام را از دو جهت به قرار ذیل واجب دانسته است:
الف- چون پیامبر و امامان هر یک واسطه فیض الهی است، لذا از باب شکر منعم معرفت آنان واجب می باشد.
ب- چون کسی نمی تواند به معرفت واقعی خداوند دست یابد؛ مگر از طریق ائمه معصوم (علیه السّلام) لذا باید معرفت به ائمه پیدا نمود تا از این طریق به شناخت واقعی خداوند رسید؛ کما اینکه در روایات ائمه داریم: « بنا عرف الله و بنا عبد الله و لولانا ما عرف الله و لا عبدالله»(27) با دقت در محتوای ادعای ایشان به دست می آید که طبق نظریه ایشان معرفت امام موضوعیت دارد.
هـ- جایگاه واجب کفایی و عینی در تحصیل معرفت امام
تاکنون اصل وجوب معرفت امام از دیدگاه دانشمندان امامیه با استناد به کتاب و سنت ثابت شد، اینک مناسب است به این مسأله پرداخته شود که آیا برای کسب این معرفت همه باید اقدام کنند (واجب عینی) یا این که اگر عده خاصی آن را کسب کنند و دیگران از او یاد بگیرند کافی است (واجب کفایی)؟ در این زمینه روایات صریحی داریم که کفایی بودن را مطرح نموده اند؛ چنانچه به نقل یعقوب بن شعیب، از امام صادق (علیه السّلام) آمده است که از آن حضرت پرسیدم هنگام که امامی از دنیا رفت مردم نسبت به معرفت امام بعدی چه کنند؟ فرمود:« یخرجون فی الطلب، (فانهم لا یزالوان فی عذر ماداموا فی الطلب). قلت: یخرجون کلهم، أو یکفیهم أن یخرج بعضهم؟ (قال): إن الله عز و جل یقول: ( فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین، و لینذروا قومهم إذا رجعوا إلیهم، لعلهم یحذرون). قال: فهؤلاء المقیمون فی سعة، حتی یرجع الیهم أصحابهم.»
« مردم برای معرفت امام خود اقدام نمایند. گفتم آیا همه خارج شوند یا خروج برخی آنان کافیست؟ به این آیه قرآن استناد نمودند مبنی بر اینکه اگر بعضی برای کسب معرفت خارج شدند، کفایت می کند تا آنان برگردند و آن کسانی که باقی مانده اند تا بازگشتن آنانی که برای کسب معرفت رفته اند معذورند.
در روایت دیگری از عبدالاعلی نقل شده که به امام صادق (علیه السّلام) گفت هرگاه خبر رحلت امام را شنیدند چه کنند؟ ایشان فرمود:
« علیکم النفیر، قلت: النفیر جمیعا؟ قال: إن الله یقول: ( فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین) قلت: نفرنا، فمات بعضهم فی الطریق؟ قال: فقال: إن الله یقول: (و من یخرج من بیته مهاجراً إلی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع أجره علی الله).(28)»
« بر شما باد کوچ نمائید. گفتم همه کوچ نمائیم؟ فرمود خداوند فرموده (از هر فرقه ای یک عده حرکت نماید) گفتم اگر در این بین عده ای در مسیر هلاک شد چه می شود. حضرت این آیه مبارکه را تلاوت نمود که پاداش آنان با خداوند است.»
بنابراین دو روایت، کوچ نمودن برخی افراد برای شناخت و معرفت امام کافی است و دیگران نیز گرچه از کوچ کردن معاف هستند، اما وظیفه دارند که معرفت به امام را از کسانی که کوچ کرده اند تحصیل نمایند.
و- غلوّ و تقصیر در معرفت امام
یکی از سؤالات مهم در مسأله معرفت امام بحث غلو و تقصیر است که از دو جنبه ی تاریخ و اعتقادی دارای اهمیت است. از جهت تاریخی، اصطلاح غلوّ قدیم تر از اصطلاح تقصیر است. طبق بعضی نقل ها از زمان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) مسئله غلوّ در معرفت امام درباره ی عده ای مطرح شده؛ زیرا آن عده با دیدن برخی معجزات آن حضرت، حقیقت آن را برنتافته و برای ایشان صفت خدایی قائل شدند. در زمان دیگر ائمه (علیه السّلام) نیز این عقیده ناپاک توسط برخی افراد گسترش پیدا کرد. هر یک از ائمه (علیه السّلام) نیز در برابر این افراد به شدت موضع می گرفتند و با آنان به مبارزه می پرداختند. اصحاب خاص ائمه (علیه السّلام) نیز- به تبعیت از آن بزرگواران- با این عقیده مبارزه می کردند. نمونه افراطی این مبارزه در میان علمای قم وجود داشت؛ آنان بسیاری از راویانی را که برخی صفات ائمه (علیه السّلام) را نقل می نمودند، به غلو متهم و با او مقابله می کردند.(29) در برابر آنان برخی دیگر از علمای شیعه در مقابل این مبارزه افراطی علمای قم موضع می گرفتند و آنان را متهم به تقصیر در باب ائمه (علیه السّلام) می کردند که نمونه ی آن را می توان در سخنان شیخ مفید (رحمه الله) مشاهده کرد.(30)به هر حال مسأله غلوّ گرچه در ابتدا به عنوان یک عقیده ی انحرافی به وجود آمد، اما در ادامه- گاهی اوقات- به عنوان ابزاری برای اتهام زنی در دست دشمنان شیعه قرار گرفت. همچنین بعضی اوقات موجب بروز تضادهایی میان خود شیعیان گردید. این مسأله دارای گستره ای وسیع و پیچیدگی های تاریخی و اعتقادی خاصی است که در این جا مجال بررسی تفصیلی آن نیست. و هم چنین از جانب دیگر برخی افراد نسبت به معرفت ائمه و اوصاف آنان گرفتار تقصیر شده و بسیاری از اوصاف آن برگزیدگان الهی را درک نتوانسته و منکر شدند؛ لذا اینگونه افراد در منابع به «مقصره» معروف شده اند.(31)
خاتمه
از آن چه درباره ی ضرورت معرفت امام نگارش یافت، ثابت شد که همه (شیعه و سنی) درباره ی اصل این مسأله اتفاق دارند؛ با این توضیح که در اندیشه ی اهل سنت، این معرفت مرتبه ای بسیار نازل و نزد شیعه مرتبه ای بسیار عالی دارد و یکی از پایه های دین است. دلایل آن را (فطرت، عقل، شرع و اجماع) نیز ذکر کردیم. پس از آن برخی سؤالات مطرح در این باره مورد بحث قرار گرفت و هر کدام را به مدد روایات و گفتار دانشمندان تحلیل و بررسی کردیم. در پایان تأکید می کنیم که این بحث دقت و فرصت فراتر و حجم بیشتر از یک مقاله را می طلبد.پی نوشت ها :
1- شواهد این ادعا در بخشهای بعدی خواهد آمد.
2- ماوردی، أحکام السلطانیة، 15.
3- ماوردی، همان.
4- شرح الاصول الخمسة، 509.
5- طباطبایی، ترجمه المیزان/ 16، 279 به بعد.
6- مفید، الافصاح، 29.
7- نراقی، شهاب ثاقب، 5.
8- مفید، الافصاح فی الإمامة، 29.
9- شهید ثانی، حقایق الإیمان، 152.
10- مجلسی، بحارالانوار، 76/23- 95، و 41/24-86، و 166/27.
11- همان، 76/23.
12- جهت اطلاع بیشر ر ک: الشهاب الثاقب، 52؛ شفتی، الامامة، 56؛ الوافی، 60؛ مصباح الهدایة، 133؛ میلانی، الامامة، 69؛ مقدمه دلائل الصدق، 32.
13- مفید، الافصاح، 29.
14- شهید ثانی، حقایق الإیمان، 159.
15- شهید ثانی، حقایق الإیمان مع رسالتی الاقتصاد و العدالة، 150.
16- عسکری، معالم المدرستین، 159/1.
17- فیض کاشانی، الوافی، 96/2.
18- کلینی، اصول کافی، 187/1.
19- همان، 146/8.
20- ابن بابویه، الإمامة و التبصرة، 84.
21- برای اطلاع بیشتر نسبت به این روایات ر. ک: کلینی، اصول کافی، 403/2.
22- فیض کاشانی، وافی، 81/2؛ کلینی، اصول کافی، 159/1.
23- شهید ثانی، حقایق الإیمان، 151.
24- همان.
25- آخوند خراسانی، کفایة الأصول، 154/2.
26- مروج، منتهی الدرایة، 105/5.
27- اصفهانی، نهایة الدرایة، 380/2.
28- ابن بابویه، الإمامة و التبصرة، 84.
29- مجلسی، بحارالانوار، 89/52؛ رجال کشی، 512؛ رجال کشی، 185.
30- مفید، تصحیح الاعتقادات الإمامیة، 114.
31- مجلسی، بحارالانوار، 14/26- 15.
فهرست منابع تحقیق:
آخوند خراسانی، کفایة الأصول، تهران، اسلامیه، 1368 ش.
ابن بابویه، الإمامة و التبصرة، دوم، قم، آل البیت (علیه السّلام).
اصفهانی، محمد حسین، نهایة الدرایة، قم، آل البیت (علیه السّلام)، 1415 ق.
شهید ثانی، حقایق الایمان، قم، کتابخانه آیه الله نجفی (رحمه الله)، 1409 ق.
شیخ مفید، الافصاح، بیروت، دار المفید، 1414 ق.
شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیة، کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
طوسی ابوجعفر محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، تلخیص رجال کشی، تصحیح حسن مصطفوی، دانشکده الهیات و معارف اسلامی، مشهد، 1348 ش.
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، دفتر انتشارات اسلامی، قم، بی تا.
علامه عسکری، معالم المدرستین، تهران، البعثت، 1412 ق.
علامه مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، 1404 ق.
فیض کاشانی، محمد محسن، الوافی، اصفهان، مکتبة الإمام امیر المؤمنین (علیه السّلام)، 1406 ق.
کلینی، الکافی، تحقیق غفاری، تهران، اسلامیه، 1362 ش.
مروج، سید محمد جعفر، منتهی الدرایة، قم، مطبعة الخیام، 1405 ق.
مظفر، شیخ محمد حسن، دلائل الصدق، تحقیق آیه الله میلانی، قم، آل البیت (علیه السّلام).
میلانی، سید علی، الامامة، مرکز حقایق اسلامی، 1426 ق.
نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، جامعه مدرسین قم، 1416 ق.
نراقی، ملامهدی، شهاب ثاقب در امامت، کنگره بزرگداشت محققان نراقی، 1380 ش.
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز 1390