داستان نویسی با نگرش هنری

زاویه دید سوم شخص مفرد

در دیدگاه سوم شخص ناآگاه «دانای محدود»، راوی بیرون از داستان است و همه ی آگاهی خود را در اختیار یکی از شخصیتهای داستان (اصلی یا فرعی) قرار می دهد. و همه چیز را از چشم «او» بیان می کند. یعنی با اینکه نویسنده در
يکشنبه، 17 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زاویه دید سوم شخص مفرد
زاویه دید سوم شخص مفرد (1)

 

نویسنده: اکبر رضی زاده

منبع فارسی: راسخون





 
داستان نویسی با نگرش هنری
دیدگاه سوم شخص مفرد (1)  را به طور کلی به دو گویش متفاوت تقسیم می کنیم:
الف: گویش «سوم شخص ناآگاه» یا «دانای محدود»
ب: گویش «سوم شخص آگاه» یا «دانای کل»

الف: «دانای محدود»

در دیدگاه سوم شخص ناآگاه «دانای محدود»، راوی بیرون از داستان است و همه ی آگاهی خود را در اختیار یکی از شخصیتهای داستان (اصلی یا فرعی) قرار می دهد. و همه چیز را از چشم «او» بیان می کند. یعنی با اینکه نویسنده در داستان حضور فیزیکی ندارد، ولی تمام ذهنیات خود را از طریق «او»ی شخصیتِ داستان بازگو می کند.
در این شیوه ی گویش، نویسنده فقط می تواند در ذهن و افکار شخصیت داستان «او» حلول کند و احساسات و عقاید وی را نسبت به سایر کاراکترها و همچنین جامعه و محیط، تصویر کند و حق نفوذ به اذهان و اندیشه های سایر شخصیتهای قصه را ندارد. به عبارت دیگر نویسنده حق نفوذ به ما فی الضمیر بقیه ی آدم های داستان را ندارد و برای بیان حالات درونی آن ها فقط از طریق «او» قادر به این عمل خواهد بود.
نویسندگان مجربی که با شیوه ی «سوم شخص ناآگاه» کار می کنند هرگاه مجبور باشند عقاید و احساسات سایر پرسُناژهای قصه را بیان کنند، حتماً از طریق راوی، این کار را انجام خواهند داد. به عنوان مثال اگر شخصیتی که قصه از زاویه دید او نقل می شود «ستاره» نام داشته باشد و یکی دیگر از آدم های قصه «بنفشه» نویسنده حق ندارد وارد ذهن «بنفشه» شود و مثلاً بگوید که: «بنفشه فکر می کرد که همه ی کارهایش در زندگی صحیح و دقیق بوده است و حتماً به بهشت خواهد رفت.» بلکه اگر خواست چنین احساسی را القاء کند: بایستی از دیدگاه «ستاره» این احساس را بیان کند. به این صورت: «ستاره بخوبی می دانست که بنفشه فکر می کند همه ی کارهایش در زندگی صحیح و دقیق بوده است و او حتماً به بهشت خواهد رفت.»
گویش دانای محدود با اینکه دست و پای نویسنده را تنگ می کند ولی به واقعیتهای زندگی نزدیکتر است. زیرا با توجه به اینکه در این شیوه فقط از چشم یک نفر جهان را می بینیم: «او»: پس شرایط را بهتر می توان احساس کرد. و تداخل افکار و عقاید شخصیتها، خواننده را گیج و خسته نمی کند. از طرفی چون آکسیون نتیجه ی برخوردها و تجربیات یک نفر است، بنابراین خواننده راحت تر می تواند با حوادث داستان کنار بیاید و به خوبی آنها را درک می کند.
از اختصاصات بارز گویش سوم شخص ناآگاه، عدم نامگذاری شخصیتهای فرعی است. به این معنا که اگر مکان داستانِ شما درون یک اتوبوس شرکت واحد است با توجه به اینکه راوی نمی تواند تمام سرنشینان اتوبوس را بشناسد، لذا اگر خواست مسافرین را معرفی کند مجبور است به جای «اسم» از اختصاصات ظاهری آدمها استفاده کند. مثلاً بگوید: «مردِ بلند قد» یا «زنِ چاق». و نه «علی» یا «عصمت» و...
تکمله: دیدگاه سوم شخص ناگاه را با گزینه هایی همچون: «نظرگاه دانای محدود» یا «زاویه ی دید سوم شخص با آگاهی اندک» یا «راوی سوم شخص کم آگاه» و حتا «روایتگر سوم شخص بی اطلاع» و ... نیز نام برده اند که مفهوم همه ی آنها یکی بوده و ابراز حساسیت در این ارتباط، مته به خشخاش گذاشتن است!

چند داستان شاخص با زاویه ی دید دانای محدود:

«ویلیام سارُیان» نویسنده ی صاحب نام داستان زیبای «مرد جوان بی باک روی طناب بندبازی» را با دیدگاه سوم شخص ناآگاه «دانای محدود» نوشته است که در این داستان ویژگیهای این گویش، به خوبی به کار گرفته شده است.
رُمان «بره ی گمشده ی راعی» نوشته ی «هوشنگ گلشیری» نمونه ی خوبی از گویش دانای محدود است.
رمان «سووشون» قدرتِ قلم «سیمین دانشور» را در بکارگیری از دیدگاه سوم شخص آگاه، نشان داده است. که متعاقباً زاویه ی دید سوم شخص آگاه را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
برای آشنایی بیشتر با اختصاصات زاویه ی دید دانای محدود مطالعه داستانهای زیر توصیه می شود:
«ده سرخ پوست» کار: ارنست همینگوی.
«لباس نو» کار: ویرجینیا وولف.
و...
داستانک «کتاب گمشده» که ساخته ی ذهن نگارنده ی این سطور است را قبلاً با گویش اول شخص مفرد، مطالعه کردید و به منظور وضوح بیشتر، ذیلاً همان داستان را با نظرگاه محدود» از نظر خواهید گذراند.
همان طور که خواهید دید در این داستانک آگاهی محدودِ راوی بر کاراکترش «اکبر» منتقل شده است و از ذهنیات «بهرام» خبری نیست:

کتاب گمشده

اکبر می دانست اگر بهرام بفهمد که او کتاب داستانش را گم کرده است پوستش را قلفتی خواهد کَند و هزار و یک بدو بیراه نثارش خواهد کرد. البته او هیچ گونه اعتراضی را هم بر این کارِ دوستش - بهرام- وارد نمی دید، زیرا دیروز به او قول داده بود که امروز صبح حتماً کتاب را برگرداند.
وقتی که بهرام وارد کلاس شد، ناگهان لرزه بر اندام اکبر مستولی شد و اعصابش شدیداً تحریک. و خون، خونش را می خورد.
اکبر به روی صندلیش کِز کرده و در خود فرو رفته بود و طوری وانمود می کرد که اصلاً از ورود دوستش باخبر نشده است.
بهرام، مثل همیشه سوت زنان کیفش را از کولش بیرون آورد و به روی صندلی - که بغل دست اکبر بود- انداخت و نشست.
«کتاب مرا آوردی؟!»
این سؤالی بود که اکبر با دلهره و ترس منتظر شنیدنش بود. اما ناگهان در اوج اضطراب و تشویش، با ناباوری تمام شنید:
«صبح بخیر اکبر. چرا دیروز عصر کتاب داستان مرا در کشوی میز جا گذاشته بودی؟!»
اکبر مات و مبهوت به دهان بهرام چشم دوخت و هر چه فکر کرد حرفی برای گفتن به ذهنش نرسید!


ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- زاویه ی دید سوم شخص را بلحاظ اینکه راوی شخصاً در قصه حضور ندارد و از بیرون وقایع و حوادث را تشریح می کند، اصطلاحاً «زاویه ی دید بیرونی» می گویند.




 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.