کارل پوپر

مروری بر فلسفه ی علم (2)

کارل پوپر(1) شاید تنها فیلسوف علمی باشد که بسیاری از دانشمندان به او به چشم قهرمان می نگرند. اما جالب اینجاست که در میان فیلسوفان علم معاصر چندان اعتباری ندارند. پوپر کار فکری خود را در وین در فاصله ی میان دو
دوشنبه، 18 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مروری بر فلسفه ی علم (2)
 مروری بر فلسفه ی علم(2)

 

نویسندگان: حسین شیخ رضایی- امیراحسان کرباسی زاده




 

کارل پوپر

نویسندگان: حسین شیخ رضایی- امیراحسان کرباسی زاده

2- ابطال گرایی به عنوان روش علم

کارل پوپر(1) شاید تنها فیلسوف علمی باشد که بسیاری از دانشمندان به او به چشم قهرمان می نگرند. اما جالب اینجاست که در میان فیلسوفان علم معاصر چندان اعتباری ندارند. پوپر کار فکری خود را در وین در فاصله ی میان دو جنگ جهانی آغاز کرد. پوپر را می توان فیلسوفی تجربه گرا نامید که ابتدا با پوزیتیویست های منطقی همراه بود، اما به تدریج از آنها فاصله گرفت. با روی کارآمدن نازی ها، پوپر همراه بسیاری از پوزیتیویست های آلمانی تبار اروپا را ترک کرد. وی سالهای جنگ جهانی دوم را در زلاندنو به سر برد و پس از آن به انگلستان مهاجرت کرد و تا آخر عمر در آنجا ماند. در سالهای بعد از جنگ، در «مدرسه ی اقتصاد لندن»(2) گروهی را پایه ریزی کرد که به «گروه منطق و روش علمی» شهرت یافت و شاگردان زیادی همچون لاکاتوش و واتکینز تربیت کرد. دیدیم که پوزیتیویست های منطقی نظریه ی خود را در مورد روش علم به عنوان بخشی از نظریه ی زبان، معنا و معرفت بسط دادند. پوپر چندان به نظریه ی معنا و معرفت شناسی علاقه مند نبود. دغدغه ی اصلی او فهم ماهیت نظریات علمی و تمایز آن از شبه علم بود که در زمان او رواج فراوان داشت. مارکسیسم و نظریه های روانکاوانه ی فروید و آدلر به نظر پوپر نمونه هایی از نظریاتی بودند که لباس علم به تن داشتند، اما در واقع علمی نبودند. وی برخلاف پوزیتیویست ها ادعاهای مابعدالطبیعی را بی معنی نمی پنداشت، بلکه صرفاً معتقد بود آنها «علمی» نیستند.
به نظر پوپر، هدف علم رسیدن به نظریه ها و جملات «درست» درباره ی جهان است، اما وضعیت و شرایط موجود در علم به گونه ای نیست که به راحتی بتوان «درستی» محتوای علم را تشخیص داد. دانشمندی که مشاهده می کند 1000نمونه سدیم انتخاب شده ی او در آتش به رنگ زرد می سوزند، هیچ دلیلی برای اطمینان از درستی گزاره ی «سدیم زردرنگ می سوزد» ندارد. اما اگر «این تکه از فلز سدیم در آتش به رنگ زرد نمی سوزد» درست باشد، می توانیم اظهار کنیم که جمله ی «سدیم زردرنگ می سوزد» نادرست است، چرا که نادرستی گزاره ی دوم از درستی گزاره ی اول به صورت منطقی استنتاج می شود. از نظر پوپر، تنها استنتاجهای قیاسی در علم مجازند. روش علمی روش جمع آوری داده ها و شواهد مؤید آنها نیست، بلکه روش «حدس و ابطال» است. بهترین معرفت، معرفت به نادرستی یک فرضیه است، یعنی زمانی که می دانیم فرضیه ی ما ابطال شده است.
پیش از بررسی تفصیلی نکات فوق و شرح آرای پوپر درباره ی آنها، کار را با سؤالی مقدّر آغاز می کنیم: اگر ما هیچ گاه به «درستی» احکام دسترسی نداریم، چگونه ممکن است هدف علم دستیابی به «درستی» باشد؟ در پاسخ به این سؤال، پوپر معتقد است که هدف علم «نزدیکی به صدق و درستی» است و چنین هدفی از راه کنار گذاشتن نظریات ابطال شده و برگرفتن نظریات ابطال پذیرتر، که هنوز ابطال نشده اند، حاصل می شود. در ادامه، این ادعای پوپر و میزان معقولیت آن را بررسی خواهیم کرد.

2-1 پوپر و هدف علم

پوپر برای «عقلانیت»(3) اهمیت فوق العاده ای قائل است و علم را فعالیتی کاملاً عقلانی می داند. تمام تلاش پوپر ارائه ی اصولی عقلانی برای انتخاب میان نظریه های علمی است. هدف علم جستجوی حقیقت است و فعالیت علمی نهایتاً باید به تولید نظریاتی بینجامد که پدیده های جهان پیرامون را بدرستی تبیین می کنند. بنابراین، پوپر معتقد است که جهان خارج وجود دارد و نظریات علمی تصویر نسبتاً دقیقی از آن به دست می دهند.
اکنون ببینیم که برداشت پوپر از فعالیت علمی چیست. برای او نتیجه ی آزمودن یک نظریه ی علمی هیچ گاه مثبت نیست، چرا که اگر پیش بینی یک نظریه درست از آب درآید، چنین حالتی بدین معنا نیست که نظریه درست بوده است. موافقت پیش بینی های یک نظریه با رویدادهای جهان خارج باید این گونه تعبیر شود که نظریه هنوز ابطال نشده و تاکنون از آزمونها سربلند بیرون آمده است. پوپر معتقد است که معیاری برای درستی وجود ندارد، معیاری که با توسل به آن بتوان درستی تمام جملات علمی را معین کرد. اگر چنین معیاری وجود داشت ما می توانستیم الگوریتمی داشته باشیم که با آن درستی جملات مورد سؤال را با توسل به دسته ای از جملات، که آنها را درست محسوب می کنیم، معین کنیم. از نظر پوپر، چنانچه بخواهیم معیاری برای تشخیص درستی احکام داشته باشیم، باید دو شرط زیر برآورده شوند:
1. دسته ای از جملات درست و پایه وجود داشته باشند که هیچ تردیدی در درستی آنها نداشته باشیم.
2. با روشی مکانیکی و در زمانی محدود بتوانیم با توسل به درستی چنین جملاتی درستی هر جمله ی ترکیبی را معین کنیم.
شاید در وهله ی اول به نظر برسد که جملات مشاهدتی مصادیق جملات پایه ای هستند که در بند اول ذکر شده اند. اما چنین نیست. پوپر دو استدلال علیه این نکته دارد. استدلال اول مبتنی بر این نکته است که نظریات علمی شامل احکام و قضایایی کلّی اند و این قضایا بر مجموعه ای احتمالاً نامحدود از مصادیق دلالت دارند. قانون اول نیوتن می گوید که جسمی که بر آن نیرویی وارد نمی شود در حالت اولیه ی خویش می ماند. چنین حکمی فقط شامل مجموعه ی محدودی از اشیاء نمی شود، بلکه هر شیء ممکنی در هر زمانی را شامل می شود. احراز درستی چنین حکمی با مشاهده ی مجموعه ی محدودی از مصادیق، که منحصر به زمان و مکان خاصی هستند، ممکن نیست. جمله ی مشاهدتی «این یک قوست و رنگ آن سفید است» حتی اگر جمله ای درست باشد، باز درستی جمله ی کلّی «همه ی قوها سفیدند» را تضمین نمی کند، چرا که درستی تعدادی متناهی از جملاتی نظیر جمله ی اول با امکان وجود قوهای سیاهی که تا به حال مشاهده نشده اند سازگار است و نمی توان از جمله ی اول جمله ی دوم را استنتاج کرد. خلاصه اینکه از نظر پوپر، اگر جملات مشاهدتی را آن چیزی در نظر بگیریم که در بند اول به آن اشاره شده است، آن گاه این جملات از عهده ی وظیفه ای که در بند دوم بر گردن آنها گذاشته شده است برنمی آیند، چرا که نمی توان از درستی هیچ تعداد متناهی جمله ی مشاهدتی درستی احکام کلّی را نتیجه گرفت.
استدلال دوم ناشی از حمله ی پوپر به تمایز مشاهدتی/نظری است. پوپر معتقد است که هیچ گاه نمی توان دلیلی قطعی برای درستی جملات مشاهدتی داشت. او می نویسد: «جمله ی مشاهدتی (اینجا یک لیوان آب است) هیچ گاه با هیچ مشاهده ی تجربی تأیید نمی شود، چرا که واژه های (لیوان) و (آب) که در جمله ی مذکور به کار رفته اند واژه هایی کلّی و عام اند. تمام اسامی عام و کلّی واژه هایی تمایلی اند و واژه های تمایلی بیانگر رفتار قانونمند اشیاء هستند.» برای اینکه جمله ی «این یک لیوان آب است» درست باشد، باید شیء مورد اشاره واقعاً لیوان آب باشد. اما برای اینکه شیئی لیوان آب باشد، باید جملاتی شرطی از این قبیل که «اگر این شیء به زمین بیفتد می شکند» یا «اگر محتوای آن خورده شود، رفع تشنگی می کند» درست باشند. اما احراز صدق چنین جملاتی، که به آنها شرطی های خلاف واقع می گوییم، با مشاهده ی صرف ممکن نیست، چرا که برای احراز صدق یک شرطی خلاف واقع نیاز به قوانین علم داریم و قوانین علم برگرفته از نظریات اند. بنابراین، حتی در پذیرش جملات مشاهدتی ساده ای مانند «این یک لیوان است» درستی تعدادی جمله ی کلّی را پیش فرض گرفته ایم.
دیدیم که برای احراز درستی جملات مشاهدتی ساده ای مانند آنچه ذکر شد درستی بعضی از نظریات را فرض می گیریم. پس یک مؤلفه ی عمده در نظریه ی معرفت شناسی پوپر طرد بداهت جملات مشاهدتی و نفی بلاواسطه بودن درستی آنهاست. با وجود این، مجموعه ای از جملات هستند که برای پوپر به لحاظ روش شناختی (و نه معرفت شناختی) ارزشمندند و نقش محوری دارند، که به آنها «جملات پایه» می گوییم. شکل جملات پایه به شکل جملات وجودی جزئی است، یعنی جملاتی که خبر از وجود هویتی در زمان و مکانی خاص می دهند. (مثال مورد علاقه ی پوپر: «کلاغی در ناحیه ی فضا- زمانی K موجود است.») هر ترکیب عطفی از جملات پایه خود یک جمله ی پایه است. اما ترکیب فصلی و ترکیب شرطی جملات پایه جمله ی پایه نیست. نقش جملات پایه این نیست که سنگ بنای معرفتی ما را بسازند، بلکه پایه بودن آنها از این جهت است که اساساً آزمون نظریات با استفاده از آنها صورت می گیرد. اگر جمله ی کلّی «همه ی قوها سفیدند» با جمله ی پایه ی «قوی سیاهی در آبگیر نزدیک باغ است» ناسازگار باشد، جمله ی پایه ابطال گر بالقوه ی جمله ی کلّی است.
شاید به نظر برسد که پوپر نکته ای بدیهی را می گوید و آن اینکه درستی جملات کلّی و نظریه ها از درستی جملات جزئی و پایه نتیجه نمی شود. شاید به ذهن کسی برسد که این حرف جدیدی نیست، بلکه همان حرفی است که هیوم درباره ی استقرا زده است. باید توجه داشت که حرف پوپر درباره ی استقرا به مراتب از حرف هیوم انقلابی تر است. هیوم منکر به کارگیری استقرا در روند کشف علم نبود و چنان که دیدیم در پی آن بود که توجیهی روان شناسانه، اگر نه منطقی، برای فعالیت استقرایی فراهم کند. اما پوپر معتقد است که اصولاً دانشمندان در عمل نیز از استقرا استفاده نمی کنند (نباید بکنند) و بنابراین، دلیلی نیز برای موجه کردن استقرا وجود ندارد.
نکته ی دیگر این است که گرچه پوزیتیویست ها به عنوان پیروان هیوم با کنارگذاشتن «اثبات» قضایای کلّی درصدد ارائه ی راه حلّی احتمالاتی برای «تأیید» آن قضایا برآمدند، اما حتی چنین تعبیری نیز از دیدگاه پوپر نادرست است. از نظر او هیچ مجموعه ای از مشاهداتِ محدود احتمال حکمی کلّی را بالا نمی برد. احتمالی که از نظر پوپر باید به جملات کلّی با دامنه ی نامحدود نسبت داد صفر است. دلیل پوپر به این شرح است: جمله ی «اگر الف در موقعیت ب در زمان ز باشد، آنگاه الف ج خواهد بود» یک حکم کلّی شرطی است. (مثال: «اگر قویی در موقعیت ب در زمان ز یافت شود، رنگ آن سفید خواهد بود.») از چنین جمله ای بی نهایت جمله ی پایه به شکل زیر استنتاج می شود: «یا الف در موقعیت ب در زمان ز وجود ندارد، یا اگر وجود داشته باشد ج است.» در مورد مثال قبل، جمله به این صورت خواهد بود: «یا قویی در موقعیت ب در زمان ز وجود ندارد، یا اگر وجود داشته باشد سفید است.» بدیهی است که با تغییر موقعیت ب و زمان ز، نامتناهی جمله ی دیگر با همین شکل منطقی از جمله ی فوق استنتاج می شوند. احتمال درستی یکی از جملات جزئی فوق، بدون داشتن اطلاعات اضافی 5 /0 است. احتمال آنکه دو جمله ی مستقل به شکل فوق درست باشند برابر 5 /0×5 /0 یا 25 /0 است. احتمال آنکه n جمله ی مستقل به شکل بالا درست باشند برابر 5 /0 به توان n است. با افزایش n این مقدار به سمت صفر میل می کند. بنابراین، احتمال اینکه همه ی قوها سفید باشند صفر است. نتیجه آنکه احتمال درستی حکم کلّی بالا، مانند هر حکم کلّی دیگری، صفر خواهد بود.

2-2 مواجهه با دوراهی

اگر هیچ راهی برای اثبات جملات کلّی یا توجیه آنها از طریق بالا بردن احتمال درستی شان نداشته باشیم، در این صورت یا جملات کلّی در علم نامعقول اند یا استدلالهای استقرایی نباید در علم به کار گرفته شوند. پوپر شقّ دوم را انتخاب می کند، بدین معنا که در پس روش شناسی او دستوری مبنی بر به کار نگرفتن استقرا وجود دارد. از دید او، تنها باید استنتاجهای قیاسی را در علم به کار برد. پوپر با هیوم همدل است که قوانن و احکام کلّی را نمی توان با شواهد تجربی جزئی موجه نمود. احکام کلّی کاملاً فراتر از مشاهدات می روند و از مجموعه ی محدودی از مشاهدات نمی توان هیچ حکمی کلّی استنتاج کرد. اما اگر استقرا طرد شود، آیا می توان به باورهای علمی، همچنان به شکلی معقول، اعتماد داشت؟ پاسخ پوپر منفی است. آیا چنین پاسخی معادل شک گرایی نیست؟ پوپر معتقد است خیر. باورهای علمی را می توان به صورت «موقت و مشروط» پذیرفت. نظریات علمی حدسهایی موقت اند. پوپر معتقد است که روش علمی چیزی جز ارائه ی فرضیات جسورانه و کوشش برای ابطال آنها نیست. ما آزادیم که هر فرضیه ی ابطال پذیری را عنوان کنیم، اما به عنوان دانشمند باید بکوشیم که فرضیه های ارائه شده را ابطال کنیم، یعنی آزمایشهایی طرح کنیم که پیش بینی هایی را که از فرضیه نتیجه می شوند بسنجند و بکوشند فرضیه را ابطال کنند. درست است که هر چقدر قوی سفید ببینیم نمی توانیم به درستی جمله ی کلّی «همه ی قوها سفیدند» برسیم، اما کافی است که یک قوی سیاه مشاهده کنیم تا بتوانیم نادرستی جمله ی کلّی «همه ی قوها سفیدند» را از آن استنتاج کنیم.
گفتیم که از نظر پوپر فرضیاتی که دانشمندان عرضه می کنند باید ابطال پذیر و جسورانه باشند. پرسش این است که چه فرضیاتی «جسورانه»اند؟ پاسخ پوپر این است که فرضیاتی که ابطال گرهای بالقوه ی بیشتری دارند جسورانه ترند. ابطال گر بالقوه ی یک حکم کلّی جمله ای است که اگر درست باشد آن حکم را ابطال خواهد کرد. جمله ی «همه ی قوها یا سفیدند یا سیاه یا آبی» را با جمله ی «همه ی قوها سفیدند» مقایسه کنید. مجموعه ی ابطال گرهای بالقوه ی جمله ی اول کمتر از مجموعه ابطال گرهای بالقوه ی جمله ی دوم است. مجموعه ابطال گرهای بالقوه ی جمله ی اول همه ی قوهایی هستند که رنگشان سفید، سیاه یا آبی نیست، در صورتی که مجموعه ابطال گرهای بالقوه ی جمله ی دوم تمام قوهای غیرسفیدند. علاوه بر این، «محتوای» یک نظریه با مجموعه ابطال گرهای بالقوه ی آن نسبت مستقیم دارد. هرچه مجموعه ی ابطال گرهای یک نظریه بزرگتر باشد، «محتوای» آن نظریه بیشتر است و نظریه ای که محتوای آن بیشتر باشد چیز بیشتری درباره ی جهان می گوید. اما در عین حال، هر چه محتوای یک نظریه بیشتر باشد، احتمال خطا و خطرپذیری آن بالاتر است و احتمال بیشتری برای ابطال شدن دارد. برای همین است که توصیه ی پوپر به دانشمندان ارائه ی نظریات با محتوای بالاتر است. چنین نظریاتی جسورانه ترند.

2 -3 نزدیکی به حقیقت

اگر تمام استدلالهای استقرایی از علم زدوده شوند و از طرف دیگر روش علمی چیزی جز ارائه ی حدسهای جسورانه ای که در معرض ابطال قرار دارند نباشد، آیا چنین روشی ما را به هدفی که برای علم تعیین کرده ایم (رسیدن به حقیقت) می رساند؟ به بیان دیگر، نزد پوپر هدف علم دستیابی به حقیقت است، اما طبق رأی او ملاک و نشانه ای قطعی برای رسیدن به حقیقت و درستی در اختیار نداریم. اکنون این پرسش پیش می آید که اگر هدف علم رسیدن به حقیقت باشد و ملاکی نیز در اختیار نداشته باشیم که طبق آن بدانیم به هدف مورد نظر رسیده ایم یا خیر، آیا ادامه ی چنین فعالیتی بیهوده نیست؟ آیا دنبال کردن فعالیتی که رسیدن به هدف آن غیرممکن است عقلانی است؟
پوپر در پاسخ ادعا می کند که هر چند رسیدن به درستی و حقیقت مطلق ممکن نیست، «نزدیکی به حقیقت»(4) ممکن است و چگونگی آن نیز شبیه تکامل داروینی است. از دید پوپر، نظریات کنونی به این دلیل از نظریات ابطال شده ی دیروز به حقیقت نزدیکترند که در رقابت با آنها از مهلکه ی آزمون جان سالم به در برده اند. البته هیچ تضمینی نیست که در آزمونهای بعدی و در رقابت با نظریه های بعدی نیز پیروز باشند. به این ترتیب، درست است که نظریه های فیزیکی ارسطو و نیوتن هر دو نادرست بوده اند، اما نظریه ی نیوتن به حقیقت نزدیکتر است. پوپر بر اساس این دیدگاه معرفت شناسانه، سعی می کند که معیاری صوری برای نزدیکی به حقیقت ارائه کند. برای فهم ملاک پوپر ابتدا باید ببینیم نزدیک به حقیقت (تقریب به حقیقت) نزد او دقیقاً به چه معناست.
معمولاً تلقی ای عرفی از نزدیکی به حقیقت وجود دارد. دو جمله ی «در حال حاضر تهران 35میلیون جمعیت دارد» و «در حال حاضر تهران 18میلیون جمعیت دارد» هردو نادرست اند، اما جمله ی دوم نسبت به جمله ی اول به حقیقت نزدیکتر است. پوپر سعی در ارائه ی نظریه ای صوری برای صورت بندی این تلقی عرفی از مفهوم نزدیکی به حقیقت دارد. یک نظریه ی علمی را می توان مجموعه ای از جملات درنظر گرفت. اگر مجموعه جملاتی را که از یک نظریه استنتاج می شوند به دو دسته ی جملات درست و نادرست تقسیم کنیم، در این صورت با تعریف مفاهیم ذیل می توان مفهوم نزدیکی به حقیقت را تعریف کرد:

1. محتوای یک نظریه:

مجموعه جملات غیرهمان گویانه ای که از نظریه به صورت منطقی استنتاج می شوند و با C(A) نمایش داده می شوند.

2. محتوای درست نظریه:

مجموعه جملات درست غیرهمان گویانه ای که از نظریه به صورت منطقی استنتاج می شوند و با T نمایش داده می شوند.

3. محتوای نادرست نظریه:

مجموعه جملات نادرستی که از نظریه به صورت منطقی استنتاج می شوند و با F نمایش داده می شوند.
حال اگر دو نظریه ی A و B را بررسی کنیم و بخواهیم بدانیم که کدام یک به حقیقت نزدیکتر است باید محتوای درست و نادرست هر کدام را با دیگری مقایسه کنیم. فرض کنید که دو نظریه ی A و B اصولاً قابل مقایسه باشند. (هر دو نظریه ی دلخواهی را نمی توان مقایسه کرد. نمی توان نظریه ی داروین را با نظریه ی فلوژیستن مقایسه کرد، چرا که این دو نظریه مربوط به دو حوزه ی علمی متفاوت اند. شرط لازم برای مقایسه ی نظریات، مربوط بودن آنها به یک حوزه ی تحقیق است.) حال فرض کنیم یکی از حالات زیر برقرار است:
مروری بر فلسفه ی علم (2)
حالت اول بیان می کند که محتوای درست نظریه ی A زیرمجموعه ی محتوای درست نظریه ی B و محتوای نادرست نظریه ی B زیرمجموعه ی (یا برابر با) محتوای نادرست نظریه ی A است. در این صورت نظریه ی B نسبت به نظریه ی A به حقیقت نزدیکتر است. برطبق حالت دوم، محتوای درست نظریه ی B زیرمجموعه ی (یا برابر با) محتوای درست نظریه ی A است و محتوای نادرست نظریه ی A زیرمجموعه ی محتوای نادرست نظریه ی B است. در این صورت نظریه ی A نسبت به نظریه ی B به حقیقت نزدیکتر خواهد بود. درصورتی که هیچ یک از دوحالت بالا برقرار نباشد، این دو نظریه را نمی توان با هم مقایسه کرد.
چنین تعریفی از نزدیکی به حقیقت، علی رغم همخوانی با شهود روزمره ی ما، عملاً غیرقابل استفاده است، چرا که در عمل محاسبه و مقایسه ی محتوای نظریات کاری ناممکن است. تیچی(5) و میلر(6) در مقالاتی معروف و فنّی نشان داده اند که حتی با فرض برقراری شروط بالا، نمی توان نظریات را با هم مقایسه کرد. سعی می کنیم با مثالی ساده ادعای تیچی و میلر را نشان دهیم. فرض کنید که حالت اول در مورد دو نظریه ی A و B برقرار باشد. حال، جمله ی r را در محتوای درست نظریه ی B درنظر بگیرید که در محتوای درست نظریه ی A نیست. علاوه بر این، فرض کنید که جمله ی p به محتوای نادرست نظریه ی A و جمله ی q به محتوای نادرست نظریه ی B تعلّق دارند. ترکیب فصلی دو گزاره ی p و q به محتوای نادرست هر دو نظریه تعلّق دارد. اکنون جمله ی r & (p or q) به محتوای نادرست نظریه ی B تعلّق دارد. بدیهی است که جمله ی مذکور نمی تواند به محتوای نادرست نظریه ی A تعلّق داشته باشد. این بدان معناست که ما جمله ای یافته ایم که در محتوای نادرست نظریه ی B هست، اما در محتوای نادرست نظریه ی A نیست و این خلاف فرض حالت اول است که طبق آن محتوای نادرست نظریه ی B زیرمجموعه (یا برابر با) ýمحتوای نادرست نظریه ی A بوده است.

2- 4 نظریه های تبرئه شده

از دید پوپر ما نظریاتی را مقایسه می کنیم که «تبرئه»(7) شده باشند. «تبرئه ی» یک نظریه چگونه صورت می گیرد؟ همان گونه که گفتیم از نگاه پوپر تمامی تلاش دانشمندان باید در جهت طراحی آزمایشهایی باشد که نتیجه ی آنها به ابطال نظریه ی مورد آزمون منجر می شود. مورد کسوف سال1919 وضعیتی را فراهم کرد که نظریه ی نسبیتی عمومی آینشتاین می توانست مورد چالش قرار گیرد. اما مشاهدات ادینگتون(8) نظریه ی نسبیت عام را، که طبق آن نور در میدانهای گرانشی تغییر مسیر می دهد، ابطال نکرد. مشاهدات ادینگتون نظریه ی نسبیت عام را تأیید نکرد، بلکه حکم «تبرئه» این نظریه را صادر کرد. هرگاه نظریه ای در معرض آزمایشی جدی قرار گیرد و ابطال نشود، آن نظریه تبرئه شده است. تبرئه ی نظریه در دادگاه آزمونهای تجربی احراز نشده است و نظریه را باید برای آزمونهای جدی تر آماده کرد. تبرئه در نظام پوپری مفهومی «مشکّک» (دارای درجات مختلف) است. هرچه نظریه ای آزمونهای بیشتری را با موفقیت پشت سر بگذارد، درجه ی برائت آن بیشتر می شود.
نکته ی جالب و مشکل ساز در نظام روش شناختی پوپر این است که نمی توان هیچ نکته ای ایجابی در مورد نظریات تبرئه شده گفت. نظریه ی الف را در نظر بگیرید که از آزمونهای بسیاری سربلند بیرون آمده است و ما تاکنون موفق به ابطال آن نشده ایم. چنین نظریه ای را با حدسی جسورانه که اکنون متولد شده است مقایسه کنید. فرض کنید که ناچار هستید میان این دو نظریه یکی را انتخاب کنید. عقل سلیم می گوید که نظریه ی اول را باید بر نظریه ی دوم ترجیح داد. اما پوپر از دادن چنین پاسخی عاجز است، چرا که در نظر او تبرئه کاملاً از تأیید مجزاست. نظریات هیچ گاه تأیید نمی شوند و اتکاء به آنها معنایی جز انتخاب آنها برای آزمونهای جدی تر ندارد. تبرئه ی نظریه صرفاً سابقه ی درخشان نظریه را در گذشته نشان می دهد. در مقام تشبیه، اگر سربلندی نظریه ای را در آزمونهای متفاوت به نمرات موجود در کارنامه ی یک دانش آموز تشبیه کنیم، با نگاه کردن به نمرات خوب دانش آموز در گذشته نمی توان درباره ی نمرات آینده ی او هیچ گفت، بلکه تنها باید به ذکر این نکته اکتفاء کرد که وی در گذشته دانش آموز خوبی بوده است.

2-5 پوپر، غیرعقلانی و استقراگرا؟

از نظر برخی، با اینکه پوپر مدام دم از عقلانیت می زند، با نگاهی دقیق به روش شناسی وی می توان ادعا کرد که روش شناسی او چندان عقلانی نیست. دو دلیل برای این ادعا ارائه شده است. اولین دلیل، ادعای پوپر مبنی بر پذیرفتن درستی جملات پایه بر مبنای دلیل، ادعای پوپر مبنی بر پذیرفتن درستی جملات پایه بر مبنای توافق است. اگر قرار باشد که جملات پایه ی درست را با توافق قبول کنیم، چرا جملات پایه ی نادرست را نتوان با توافق قبول کرد؟ اگر جامعه ای غیرعقلانی بر نادرستی جمله ی پایه ی «قوی سیاهی در زلاندنو وجود دارد» توافق کند، در این صورت نظریه ی «همه ی قوها سفیدند» ابطال نمی شود. وارد کردن عنصر توافق در پذیرش جملات پایه کل روش شناسی پوپر را دچار مشکل می کند. البته چنین انتقادی در روش شناسی پوپر را دچار مشکل می کند. البته چنین انتقادی در روش شناسی پوپر بدون جواب نمانده است. همه ی توافقها و قراردادها به یک اندازه معقول نیستند. علاوه براین، توافقها یک بار و برای همیشه انجام نمی شوند. هر توافقی را همواره می توان مورد بررسی مجدد قرار داد و آن را نقض کرد.
دومین دلیل برای غیرعقلانی خوانده شدن روش شناسی پوپر تعارض صریح آن با تاریخ علم است. اغلب نظریات علمی که پا به عرصه ی علم نهاده اند از بدو تولد با موارد نقض بسیاری مواجه بوده اند. امّا دانشمندان، با دیدن موارد نقض، نظریات خویش را کنار نگذاشته اند. اکنون طبق نگاه پوپری باید ادعا کرد که بسیاری از دانشمندان به نحوی غیرعقلانی به پیشبرد علم یاری رسانده اند، ادعایی که پذیرش آن برای فلاسفه ای که علم را مظهر فعالیت عقلانی می دانند چندان آسان نیست. البته خود پوپر صریحاً روش شناسی خود را یک بازسازی تاریخی نمی داند بلکه آن را یک «قرارداد» می داند که بر اساس آن رسیدن به هدف علم به بهترین نحو صورت می گیرد. پوپر به تفصیل علیه ساخت روش شناسی بر اساس تاریخ علم استدلال کرده و آن را منجر به روان شناسی گرایی دانسته است.
سؤال مهم دیگر در روش شناسی پوپر رابطه بین درجه ی برائت و میزان نزدیکی به حقیقت نظریات است. پوپر معتقد است که درجه ی برائت بالاتر نظریه دلیل بر نزدیکی بیشتر آن به حقیقت است. برای نمونه، پوپر می گوید که درجه ی برائت بالاتر نظریه ی نسبیت آینشتاین نشان از نزدیکی بیشتر آن به حقیقت، نسبت به نظریات پیشین، دارد. استدلالی که پوپر برای ارتباط درجه ی برائت و نزدیکی به حقیقت می آورد به شکل زیر است:
1. نظریات امروز نسبت به نظریات گذشته به حقیقت نزدیکترند.
2. نظریات امروز درجه ی برائت بالاتری نسبت به نظریات دیروز دارند.
3. بنابراین، برائت نظریات نشان از نزدیکی آنها به حقیقت دارد. اما چنین استدلالی به قول نیوتن- اسمیت(9) استقرایی است، چرا که در نتیجه ی آن ادعا شده است که اگر نظریه ای در آینده درجه ی برائت بالایی پیدا کند، به حقیقت نزدیکتر خواهد شد. در واقع، یک پوپری مجاز نیست از همبستگی میان موفقیت نظریات و نزدیکی به حقیقت آنها در گذشته، به این همبستگی در آینده پل بزند.

2-6 ابطال پذیری و اصلاح موضعی

قضیه ی کلّی «نان مغذّی است» را در نظر بگیرید. این قضیه ی کلّی در روستاهای فرانسه ابطال شد، چرا که بیشتر مردمی که از گندم پخته شده خوردند بیمار شدند. برای پرهیز از ابطال نظریه ی فوق می توان آن را به شکل زیر اصلاح کرد: «همه ی نانها، به استثنای نوع ویژه ای که در فرانسه خورده می شود، مغذّی اند.» این حربه را «اصلاح موضعی»(10) می گویند و با به کارگیری آن می توان نظریات را از ابطال نجات داد. فیزیک ارسطویی با مشاهدات گالیله در قرن هفدهم با چالش جدی روبه رو شد. گالیله با تلسکوپ خود به ماه نگاه کرد و آن را به صورت یک جرم کروی مسطح ندید. ماه، برخلاف عقاید رایج ارسطوییان، همانند زمین، پر از پستی و بلندی بود. آیا این مشاهده نظریه ی ارسطو را رد کرد؟ یکی از روشها برای نجات نظریه ی ارسطویی قائل شدن به وجود عنصری نامرئی روی ماه بود که خلل و فرج آن را پر می کرد. توصیه ی پوپر به دانشمندان این است که از چنین اصلاحات موضعی پرهیز کنند. آنچه در اصلاح موضعی رخ می دهد اضافه کردن فرضیاتی کمکی به نظریه برای رهایی آن از ابطال است.
نکته ی جالب این است که اضافه کردن فرضیات کمکی به نظریات در همه ی موارد نامعقول و ناپسند نیست. در قرن نوزدهم پیش بینی های نظریه ی گرانش نیوتن در مورد مدار سیاره ی اورانوس با مشاهدات رصدی اختلاف فاحشی داشت. دو دانشمند فرانسوی و انگلیسی، لووریه(11) و آدامز(12)، تمام تلاش خود را برای نجات نظریه ی نیوتن به کار گرفتند و در آخر پیشنهاد دادند که باید سیاره ای کشف نشده در منظومه ی شمسی در مجاورت اورانوس وجود داشته باشد که جاذبه ی آن بر روی مدار اورانوس تأثیر بگذارد و باعث اختلاف بین پیش بینی ها و داده های رصدی شود. نام آن سیاره را «نپتون» نهادند. چندی بعد، رصدهای جدید وجود نپتون را تأیید کرد. بنابراین، به نظر می رسد که اضافه کردن فرضیات کمکی و جرح و تعدیل نظریات همواره کاری ناپسند نیست. پرسش مهم در روش شناسی پوپر این است که با توسل به چه معیاری می توان اصلاح موضعی خوب را از اصلاح موضعی بد جدا کرد.
مهمترین مشکل نظریه ی پوپر این است که اگر دانشمندان از روش شناسی او پیروی کنند، نظریات آنان هرگز تحول تدریجی نخواهد یافت و پیوستگی میان نظریات موجود در تاریخ علم تبیین نخواهد شد. نظریه ی نیوتن از همان ابتدا با مشاهده ی مدار ماه ابطال شد و تقریباً پنجاه سال طول کشید تا این ابطال به عللی غیر از نظریه نسبت داده شود. ایمره لاکاتوش فیلسوفی بود که سعی کرد این نقیصه ی جدّی در روش شناسی پوپر را با ارائه ی روش شناسی جایگزینی برطرف کند. پیش از پرداختن به آرای لاکاتوش، بخش بعد را به بررسی انتقادی دیگر بر نظریه ی ابطال گرایی پوپر اختصاص می دهیم.

2-7 کل گرایی: نقدی بر برنامه ی پوپر

ادعای پوپر این است که به منظور آزمون نظریه ای خاص باید ابتدا از آن پیش بینی هایی تجربی استنتاج کرد و آن گاه با مقایسه ی این پیش بینی ها با نتایج آزمایشگاهی، حکم به ابطال یا تبرئه ی نظریه داد. دوئم(13)، فیزیکدان، فیلسوف و مورّخ علم فرانسوی در قرن نوزدهم، سالها پیش از پوپر آموزه ی کل گرایی را صورت بندی کرد که می تواند مانعی در برابر ابطال گرایی قلمداد شود. از نگاه دوئم، نظریات فیزیکی به تنهایی و بدون اضافه کردن فرضیات کمکی و سایر نظریه های پس زمینه ایِ مناسب قادر به تولید پیش بینی نیستند. به بیان دیگر، آنچه مقدمه ی استدلالی است که به حصول پیش بینی منتج می شود نه نظریه ای منفرد و تنها، که مجموعه ای از نظریات و جملات وجودی است. به عنوان نمونه، برای پیش بینی وضعیت حرکت زمین بر اساس نظریه ی گرانش عمومی نیوتن، علاوه بر این نظریه، ما به دانستن موقعیت نسبی زمین و خورشید و جرم آنها نیاز داریم. برای حصول چنین اطلاعاتی، نیازمند به کارگیری ابزارهای مناسبی هستیم که در ساخت و تنظیم آنها از نظریه های فیزیکی دیگری استفاده شده است. از نظر پوپر نظریه ی علمی H می تواند به تنهایی پیش بینی E را تولید کند. یعنی داریم:
مروری بر فلسفه ی علم (2)
اکنون با مقایسه ی E با نتایج آزمایشگاهی، چنانچه نقیض E حاصل شده باشد، می توان با استفاده از قاعده ی رفع تالی نتیجه گرفت که H نادرست بوده است.
مروری بر فلسفه ی علم (2)

حال اگر کل گرایی دوئم درست باشد، به جای H باید ترکیب عطفی دسته ای از نظریه ها و گزاره های کمکی (A1&A2&…H&L1&…Ln) را گذاشت. اکنون نکته این است که چنانچه پیش بینی این پیکره از معارف درست نباشد، به لحاظ منطقی معلوم نیست که کدام یک از اجزای این ترکیب عطفی در به بار آوردن این ناکامی مقصر بوده اند. آنچه منطق به ما می گوید این است که یک جای کار ایراد دارد، یعنی حداقل یکی از مقدمات نادرست است، اما اینکه کدام مقدمه نادرست است و کدام بخش از علم را باید تعویض کرد تا به پیش بینی درست رسید نامشخص است.

مروری بر فلسفه ی علم (2)
دوئم بر این باور است که به دلیل این خصلت کل گرایانه ی علم، همواره می توان نظریه ی فیزیکی اصلی H را دست نخورده رها کرد و، با دستکاری مناسب در سایر مؤلفه های ترکیب عطفی، به پیش بینی درست رسید. البته دوئم دامنه ی چنین تغییراتی را به نظریه های فیزیکی محدود می کند و معتقد نیست که ریاضیات و منطق نیز می توانند دستخوش دگرگونی شوند. فیلسوف معاصر آمریکایی، کواین، با اخذ آموزه ی دوئم، کل گرایی وی را افراطی تر کرد و آن را به کلّ شبکه ی معارف بشری، اعم از تجربی، ریاضی و منطقی، تسرّی داد. برای کواین هیچ حکمی مصون از تغییر و تجدیدنظر نیست. اگر ما حاضر به پذیرش هزینه های مترتب بر تغییرات مناسب در هر کجای شبکه ی باور خود باشیم، می توانیم نظریه ی فیزیکی خاصی را حفظ کنیم و با دستکاری در ریاضیات، منطق یا سایر بخشهای تجربی ترِ شبکه به پیش بینی درست برسیم. اینکه در صورت تعارض با تجربه کجای شبکه ی معارف بشری باید تغییر کند امری قاعده مند نیست و دانشمندان با شمّ علمی خود، و با درنظر گرفتن ملاحظات عمل گرایانه در هر مورد خاص، تغییرات لازم را انجام می دهند.
اگر «آموزه ی دوئم-کواین»(14) مبنی بر اینکه نظریات علمی به تنهایی در محکمه ی آزمایش حاضر نمی شوند درست باشد، ابطال گرایی پوپر با مشکلی عملی روبه روست: چنانچه نتیجه ی آزمایشی با پیش بینی های نظریه ی H موافق نباشد، این امر ضرورتاً و منطقاً به معنای ابطال H نیست، بلکه می تواند به معنای درستی H و لزوم اِعمال تغییر مناسب در سایر قسمتهای شبکه ی باور باشد.

پی نوشت ها :

1- Karl Popper
2- London School of Economics
3- rationality
4- verisimilitude
5- ýPavel Tich
6- David Miller
7- corroborated
8- Arthur Eddington
9- Newton-Smith
10- ad hoc
11- Urbain Le Verrier (1811-1877)
12- John Couch Adams (1819-1892)
13- Pierre Duhem (1861-1916)
14- The Duhem-Quine Thesis

منبع مقاله :
شیخ رضایی، حسین؛ کرباسی زاده، امیراحسان؛ (1391)، آشنایی با فلسفه ی علم، تهران، انتشارات هرمس، چاپ اول



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.