تحولات صنعتی و آینده ی کار

نظام کارگری از ویژگیهای نظام صنعتی جدید است. در جوامع صنعتی تقریباً همه ی مردم در دوره ای از زندگی شان مزدبگیرند. برعکس، در جوامع غیرصنعتی که حدود سه چهارم جمعیت شاغل را کارکنان مستقل، کارفرماها یا کارکنان
دوشنبه، 16 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحولات صنعتی و آینده ی کار
تحولات صنعتی و آینده ی کار

 

نویسنده: دکتر غلامعباس توسّلی




 

نظام کارگری از ویژگیهای نظام صنعتی جدید است. در جوامع صنعتی تقریباً همه ی مردم در دوره ای از زندگی شان مزدبگیرند. برعکس، در جوامع غیرصنعتی که حدود سه چهارم جمعیت شاغل را کارکنان مستقل، کارفرماها یا کارکنان فامیلی تشکیل می دهند، مزدوری یک پدیده ی عام و همگانی نیست؛ هر چند در دهه های اخیر با توسعه صنعت و افزایش فعالیتهای بخش دوم و سوم بر تعداد مزدبیگران این جوامع نیز روزبه روز افزوده می شود.
نظام مزدبگیری با نظام تولید کارخانه ای که از قرن نوزدهم ابتدا در بریتانیا و سپس در نقاط دیگر مستقر شد ملازمت داشت. در بریتانیا و سایر کشورهای صنعتی (اروپا و امریکا) نظام تولید کارخانه ای تا مدتها در کنار نظام تولید خانگی و استادکاری وجود داشت و تنها پس از گذشت چند دهه به صورت نظام غالب درآمد. حتی امروز هم استادکاران مستقل در پاره ای از حرفه ها، نظیر تعمیر کفش و قابسازی که نیاز به سرمایه ی چندانی ندارد، اهمیت خود را حفظ کرده اند. در حالی که در کشورهای در حال توسعه هنوز کارهای یدی، استادکاری، کارهای خانگی و صنایع کوچک غالب است؛ در جوامع صنعتی امروز کارخانه های بزرگ غلبه دارند و کار در عرصه های دیگر تولید نیز تابع الگوهای مشابه صنعت در روابط اجتماعی صنعتی است.
تولید کارخانه ای، حاصل تغییراتی چند در شیوه های ابتدایی تولید بود که مشخص ترین آنها دگرگونی در وضعیت اجتماعی کارگران بود. این دگرگونی در وهله ی اول به معنی تمرکز نیروی کار در یک کارگاه یا کارخانه و در نتیجه جدا شدن محل کار از خانه و محل زندگی فرد بود. در مرحله ی دوم، نظارت دائمی کارفرما بر کارگران و امکان مستقیم کار باعث شد که کار از آنچه در نظام استادکاری و تولید خانگی بود، پیچیده تر و گسترده تر شود. در مرحله ی سوم، روند فوق تا حد زیادی با استفاده از نیروی ماشین و مکانیزه شدن کارها ملازمت داشت و از این رو کارفرمای صنعتی سرمایه ثابتی بس عظیم تر از آنچه که کارفرمای تاجر بدان نیاز داشت، باید به کار می گرفت. هرچند پیش از قرن هجدهم نمونه هایی از تمرکز کارگران در درون کارگاهها و حتی روند نظارت کارفرما بر جریان کار را می توان نشان داد؛ اما استفاده از دستگاههای مولد نیرو یا محرکه آب یا بخار یا سایر انرژیها در چهارچوب نظام کارخانه ای میسر گردید.
صنعتگران مستقل بر خلاف کارگران صنعتی(کارخانه ای) مالک ابزار و محل کار خود بودند؛ مواد خام مورد نیاز خود را شخصاً می خریدند و کالای ساخته شده را مستقیم و بی واسطه می فروختند. کارکنان تولیدات خانگی نیز هر چند بیشتر به کارفرمای تاجر وابسته بودند؛ اما هنوز مالک ابزار و محل کارشان بودند و در آنجا افراد خانواده و حتی کودکانشان را به کار می گرفتند.
به طور خلاصه، کارگر کارخانه هر چند قانوناً آزاد است ولی برخلاف اکثر کارگران نظام خانگی از لحاظ اقتصادی و اجتماعی تابع و وابسته است. کارگر مزدبگیر کارخانه ای اسیر انضباط کارفرمایی است که آغاز و پایان و مدت کار را تعیین می کند و از او می خواهد که با سرعت مشخصی کار کند. نظام کارخانه ای باعث تقسیم کار بیشتری شد و با به کار گرفتن نیروی ماشین و تخصص توسعه زیادتری یافت. با این حال، باید توجه داشت که بیشتر کارهای کارخانه ای هنوز به کارگر نیمه ماهر یا بدون مهارت نیازمند است و این بخشی از روند کلی کار به شمار می رود.
در نظام کارخانه ای رضایت درونی که از نفس کار یا به اتمام رساندن آن و ساخت کامل کالا حاصل می شود کاهش یافت و زندگی کاری با محرومیتهای ذاتی اش به سرعت از زندگی خانگی و فراغتی که از آن انتظار می رفت جدا شد.
از نیمه قرن نوزدهم ابداع ماشین آلات و استفاده از آن با رشد نظام کارخانه ای همراه شد و روند تولید، که از آغاز تا انجام توسط یک صنعتگر و در یک حرفه صورت می پذیرفت به عملیات کارگران نیمه ماهر بر روی دستگاههای خاصی بدل شد. هیچ چیز مانع روند فزاینده ی مکانیزاسیون و به تبع آن جانشینی تازه کارها به جای استادکاران قدیمی نبود. کارگران تابع صاحبان کارخانه و تحت تأثیر کسب و کار فصلی و بازار عرضه و تقاضای نیروی انسانی بودند.
مرحله ی بعدی با انتقال مالکیت کارخانه ها از خانواده های محلی به سرمایه داران مقیم شهرهای بزرگ مانند لندن و نیویورک صورت پذیرفت. این امر با مکانیزه شدن بیشتر و استفاده از شیوه ی خط تولید زنجیره ای ملازمت داشت و از سوی دیگر تقریباً تمامی کارها به مهارت کم تری نیاز داشت و غالباً یکنواخت می شد. بدین ترتیب بازار وسیع تر شد؛ اما کنترل بازار خرده فروشی در دست تولیدکنندگان بزرگ بود.
در همین عصر بحث از خودبیگانگی کارگر از کار مطرح شد و اتحادیه های بزرگ صنعتی کارگران، سازمان یافت و اعتصابات کارگری حمایت از کارگران را در برابر سازمان عظیم بوروکراتیک و غیرشخصی امکان پذیر ساخت. به این ترتیب، انگلستان و امریکای شمالی در قالب نظام سرمایه داری، صنعتی شدند. پیش گامی در تأسیس کارخانه ها، استخدام کارگران و ایجاد بازارهای جدید به عهده ی سرمایه داران بعدی بود که با به کارگرفتن سرمایه یا استقراض در جهت کسب منافع خود قدم بر می داشتند و منافع اقتصادی را با استفاده از سازمان عقلانی کار آزاد به حداکثر می رساندند. به طوری که گفته می شود، رشد نظام کارخانه ای و در پی آن دگرگونی روابط اجتماعی تولید به نحو چشمگیری از تکیه بر بازارهای آزاد و ملاحظات تجاری متأثر بوده است.
اما در جوامع دیگر روند صنعتی شدن اشکال دیگری یافت. در بخشهایی از اروپای غربی نظیر آلمان و روسیه ی تزاری، دولت مرکزی - هر چند در چهارچوب سرمایه داری- نقش عمده ای داشت. در شوروی سابق و اروپای شرقی و بسیاری از جوامع در حال توسعه در زمان حاضر نخستین گامهای توسعه صنعت را دولت برداشته و مالکیت وسایل تولید عمدتاً در دست دولت بوده است. در سایر جوامع در حال توسعه حکومتهای استعماری یا شرکتهای فراملیتی مبدأ برخی دگرگونیها بوده اند و در موارد دیگر، اقتصاد مختلط توسعه یافته است.
به هر حال با آنکه روابط کارگر و کارفرما مهم ترین عنصر جوامع صنعتی است، اما هنوز بین جوامع مختلف تفاوتهای چشمگیری وجود دارد که باید شناخته و بررسی شود. باید توجه داشت که تحولات تکنولوژیک چند دهه ی اخیر این روابط را به کلی دگرگون ساخته است. به موازات توسعه ی بوروکراسی صنعتی، تغییرات عمده ای در اشکال مالکیت واحدهای اقتصادی به وقوع پیوسته و صورت غالب مؤسسات به شرکتهای سهامی با مسئولیت محدود تبدیل شده است.
از سوی دیگر روابط کارگر و کارفرما بیش از هر چیز تحت تأثیر رشد اتحادیه های صنعتی بود. هرچند سابقه فعالیت جمعی کارگران به شکل اتحادیه ای به پیش از انقلاب صنعتی می رسد، تکامل اتحادیه های صنعتی به شکل امروز پدیده ای مربوط به جوامع صنعتی و از خصیصه های عمومی این جوامع است. اگرچه همه ی کارگران حتی در جوامع بسیار صنعتی نظیر بریتانیا عضو اتحادیه های کارگری نیستند؛ اما به هر حال شرایط استخدام کارگران مستقیم و غیرمستقیم تحت تأثیر فعالیتهای اتحادیه های کارگری بوده و به سازماندهی و ماهیت فعالیت آنها مربوط است. رشد اتحادیه های صنفی را می توان نتیجه ی مستقیم کار و تعارضاتی دانست که خصیصه ی سازماندهی نوین اقتصادی است. تعارض کارگران و کارفرمایان، ویژگی پایدار و طبیعی جامعه صنعتی است. این تعارض هرچند ممکن است نهفته باشد، بالقوه وجود دارد و نهفته ماندن آن به دلیل عدم آگاهی است. تعارض ممکن است آشکار باشد، اما سازمان نیافته باقی بماند. حتی ممکن است کارگران برای لطمه زدن به منافع کارفرما به اقداماتی مانند غیبت از کار، کارشکنی و کم کاری دست بزنند. همچنین ممکن است این اقدام به صورت سازمان یافته و جمعی به شکل اعتصاب، کم کاری دسته جمعی، انتخاب نماینده برای ابراز نارضایتی باشد. اما به هر حال در جوامع صنعتی، تعارض صنعتی «نهادی» شده و بنابراین تا حدودی قابل پیش بینی و کنترل است؛ چنان که مذاکره ی دسته جمعی اتحادیه ها یا گروهی از کارگران و کارفرمایان که منجر به یک پیمان دسته جمعی شود، به ایجاد توافقهای اساسی منتهی می شود.
در بسیاری از جوامع نهادی شدنِ تعارض صنعتی منجر به استقرار رویه ای برای داوری و آشتی شده است. به این ترتیب اختلافاتی که در مراحل پیشین حل نشده اند، باید به داوری ارجاع شود و رأی داور برای هر دو طرف لازم الاجراست. با این همه نهادی شدن تعارضات صنعتی به معنای کاهش تعارضات نیست، بلکه بدین معنی است که اَشکال بروزشان تغییر می کند.
با توسعه اتوماسیون و رشد بیکاری در کشورهای صنعتی و اشکال پیچیده تر تولید شاهد تحولات سریع و برگشت ناپذیری در روابط کارگر و کارفرما هستیم. اکثر کارگرانی که در اثر پیشرفت تکنولوژی از کار بیکار می شوند، به صفوف اعانه بگیران دولت می پیوندند. چنان که در دهه ی 1970 در بریتانیا بیش از یک میلیون کارگر خارجی در پی بسته شدن کارخانه های تولیدی یا از بین رفتن مشاغل قدیمی به دلیل جریانات تولیدی جدید، به صفوف «اعانه بگیران» پیوستند(1). توسعه تأمین اجتماعی این تحولات را تسهیل کرده است. در اغلب کشورهای صنعتی وضع چنین بوده است. در پی بسته شدن کارخانه های قدیمی و قطع پرداختهای اضافی، کارگران ماهر ناگزیر به مشاغل تولیدی کم درآمد یا انبارداری در بنگاههایی که جای کارخانه ها را گرفته بودند روی آوردند. این وضعیت تا حدودی نیز ناشی از اهمیت یافتن صنایع خدماتی مانند بانکداری، بیمه، خرده فروشی، صنایع سبک، خدمات رفاهی و خدمات عمومی است که از حدود دهه ی 1970 رشد فزاینده ای داشته است.

تأثیر علم و تکنولوژی

یکی از خصیصه های اصلی پیشرفت تاریخی سرمایه داری صنعتی به عنوان یک نظام اقتصادی، لزوم افزایش کارایی نیروی کار بوده است. همین که سرمایه داری به نهایت توسعه تشکیلات اولیه اش رسید - که متکی به تشکیلات ساده و فاقد هر گونه مقررات حمایتی از سی اتحادیه های کارگری بود- نمی توانست با افزایش ساعات کار یا روزهای کاری یا بهره گیری از نیروی کار زنان و کودکان با دستمزد کم، ‌کارایی و بهره وری را افزایش دهد؛ در اینجا افزایش بهره وری باید از راه کاربرد علم و تکنولوژی به دست می آمد. در این حال اتوماسیون مراحل مکانیزه شدن و تولید انبوه را با استفاده از دستگاههای پیچیده تر و کامپیوترهایی به پیش می برد که قادر به تولید کالا، کنترل میزان تولید، تبادل اطلاعات، هماهنگ ساختن جریانهای مختلف تولیدات پیچیده و نیاز مختصر به عامل انسانی است. صنایع خودکار به کارگر کم تری نیاز دارند؛ زیرا بیشتر دستگاهها خودکارند. نیاز این صنایع به کارگرانی است که می توانند کامپیوتر را برنامه ریزی کنند و به مراحل مختلف پیشرفت کارها نظارت داشته باشند. آنها بیشتر به کارمندان و مهندسین نیاز دارند تا مسئولیتهایی را که بالاتر از کارگران خط زنجیره ای تولید است به عهده گیرند. کار کردن در صنایع خودکار ممکن است به معنای نشستن کنار میز و جعبه کلیدها در اطاق کنترل و دور از مکانی که مراحل کار عملاً صورت می گیرد باشد؛ حتی ممکن است عده ای در خانه شخصی خود این فعالیت و کنترل از راه دور را انجام دهند و نیازی به رفت و آمد به محل کار وجود نداشته باشد.
شگفت انگیزترین پیشرفت دهه ی 1970 اختراع و تولید چیپس سیلیکون (2) است. این پردازشگر ریز الکترونیکی تاکنون تحولی در تنظیم شونده های خودکار ایجاد کرده و امکان هدایت، کنترل و انجام پیچیده ترین مراحل تولید و مونتاژ را از طریق دستگاه ها و ربوتهای (آدم مصنوعی) فوق العاده دقیق که توسط کامپیوترهای بسیار پیشرفته کنترل می شوند، فراهم کرده است. هم اکنون در ژاپن و امریکا تعداد فزاینده ای از شرکتها از پردازشگرهای ریز الکترونیکی برای خودکار کردن صنایع خود استفاده می کنند. متخصصین پیش بینی می کنند که این پیشرفت در چند سال آینده باعث چند برابر شدن تولید، افزایش منافع و کاهش نیروی انسانی خواهد شد. برای نمونه دولت بریتانیا پس از تأیید کارایی و ظرفیت بالای تکنولوژی سیلیکون چیپس چهارصد میلیون لیره انگلیسی در سال 1978-1979صرف ساخت و تولید این پردازشگر ریز الکترونیکی کرده است که الزامات بلندمدت فراوانی دارد.

تحول کار در آینده

برخی دانشمندان پیش بینی می کنند که اگر این پردازشگرها بتوانند پیشرفت کلی داشته باشند تا پایان قرن جاری اکثر نسل حاضر بیکار خواهند شد.
در این صورت آینده ی کار چیست؟ چه کسی کار خواهد کرد؟ تحت چه شرایطی کار انجام می شود؟ «آیا ما به سوی نوعی «بهترین دنیاها» سیر می کنیم که در آن دو درصد جمعیت از ربوتها استفاده خواهند کرد» (3) و مشاغل پردرآمد خواهند داشت و بقیه ی 98 درصد کار نخواهند کرد؟ در پایان دهه ی 1950 و آغاز دهه ی 60 انتظار می رفت که خودکار شدن کارخانه ها با اخراجهای وسیع کارگران همراه شود. البته نگرانیهای آن دوره با توسعه ی بخش خدمات کمرنگ شد. اما امروز نیز افزایش بیکاری تکنولوژیک، خاطر را مشوش می سازد. خودکار شدنِ مشاغل اداری سرعت فوق العاده ای یافته است ولی این بار برای جمعیت عظیم کارمندان، «یقه سفیدها»(4)، چگونه مشاغل جدیدی ایجاد خواهد شد؟ کار چگونه تغییر خواهد کرد؟ از شغل می شود حرف زد ولی آیا واژه های «کاربرد» و «بیکاری» همان معنایی را که در گذشته داشته اند، خواهند داشت؟ بحران فعلی با بحرانهای پیشین تفاوت اساسی دارد و آن این است که این بار نوعی تجدید ساخت اساسی، اقتصاد را دچار بحران کرده است. در عصر صنعت، موج دوم، «وارد شدنِ ماشین به دنیای کار»، مرحله ای در راه تحول روابط کار بوده است؛ زیرا ورود ماشین به دنیای کار: 1) به افزایش مهاجرت روستاییان دامن زد؛ 2) در محیطهای کاری تجمع و تراکم پدید آورد؛ 3) باعث افزایش درآمد و رونق اقتصادی شد؛ 4) نهادهای خاص خویش را پدید آورد؛ 5) خانواده ی گسترده را تدریجاً به خانواده ی هسته ای تبدیل کرد؛ 6) موجب بیکاری بسیاری از کارگران شد؛ 7) تولید انبوه را جایگزین «تولید برای مصرف خانواده» کرد و «استاندار شدن» تولید را به همراه داشت.
مسلم است که امروزه دانش و دانایی سهم عظیمی در تولید و در قدرت آینده خواهد داشت و کامپیوترها و ماشینهای خودکار به سرعت جای خود را بین آدمیان باز خواهند کرد و حتی جای آنها را خواهند گرفت. در اینجا به برخی نظریات آلوین تافلر صاحب نظر معروف در کتاب موج سوم و ورقهای آینده اشاره می کنیم. به نظر تافلر مفهوم سنتی کار از بین می رود و در آینده با مفهوم تازه ای از کار که ماشین در آن جای انسان را گرفته است سرو کار خواهیم داشت. به نظر وی:
«... مفهوم سنتی کار که همه ما در سر داریم مفهومی بی اعتبار است. این مفهوم متعلق به زمان آدام اسمیت و مارکس است. نظریه پردازان تقسیم کار و از خودبیگانگی، نزدیک تر به زمان ما سی. رایت میلز و تحقیقاتش درباره ی سرشت کار اداری است. حقیقت این است: تصور ما از کار هنوز هم اساساً همان است که در «عصر جدید» چارلی چاپلین یا در «آزادی از آن ماست» اثر رنه کلر مطرح بوده است. زمانی بود که این تصویرسازیها، پایه و اساسی داشت و با صنعت گرایی سنتی سازگار بود ولی نه با نظام نوینی که امروز در حال به تحلیل رفتن است».(5)
به نظر او:
«نظام جدید تولید علاوه بر کوچک تر کردن واحدهای تولید، علاوه بر نامتمرکز کردن و از شهر بریدن تولید و علاوه بر دگرگون ساختن خصلت واقعی کار می تواند میلیونها انسان را از کارخانه ها و ادارات زندان مانند «موج دوم» آزاد کند و به مأوای اصلی شان که از ابتدا بدان تعلق داشته اند یعنی خانه، بازگرداند. اگر قرار است چنین چیزی افتاق افتد، تمام مؤسسات و نهادها از خانواده گرفته تا مدرسه و شرکت باید دگرگون شوند» (6).
تافلر معتقد است که در نظام آینده، کار کارخانه های دودکشی از بین خواهد رفت و به واسطه خودکار شدن دستگاهها و کامپیوتری شدن ابزار تولید از میزان کارگران و کارکنان صنعتی کاسته خواهد شد.
«تولید در کارخانه ی موج دوم مبتنی بود بر «دور طولانی» یعنی تولید سری میلیونها محصول مشابه و استاندارد در هر دور. در مقابل، تولید صنعت موج سوم مبتنی است بر «دور کوتاه» یعنی تولید کالاهای نیمه سفارشی یا کاملاً سفارشی. عامه ی مردم هنوز تولید صنعتی را در قالب «دور طولانی» تصور می کنند و همچنان به تولید میلیاردها سیگار، میلیونها متر پارچه، لامپ، کبریت و تولید سری سایر کالاها ادامه داده می شود. این گونه تولید تا مدتها وجود خواهد داشت، اما «این گونه کالاها، محصولات صنایع عقب افتاده محسوب می شوند نه صنایع پیشرفته که امروزه فقط پنج درصد کل کالاهای تولید شده را تشکیل می دهند» (7)
«تحلیل گری در مجله «کریتیک» که نشریه ی مطالعات شوروی (سابق) بود اشاره می کند که کشورهای کم تر توسعه یافته، یعنی کشورهایی با درآمد ناخالص سرانه ی ملی هزار تا دو هزار دلار امریکایی در سال، بر تولید کالاهای انبوه تأکید دارند. حال آنکه توسعه یافته ترین کشورها صدور کالاهای تک تولید شده و کالاهای ساخته شده در دور کوتاه و تعداد کم را که مبتنی بر مهارت زیاد و... هزینه های پژوهش سنگین است، نظیر کامپیوتر، ماشین آلات بسیار تخصصی، هواپیما، سیستمهای تولیدی خودکار، تکنولوژی پیشرفته ی رنگ سازی، محصولات دارویی، تکنولوژی پیشرفته ی پولیمرها و پلاستیک مورد توجه قرار داده اند» (8).
تافلر از دموکراسیِ کاری کارخانه هایی که دیده است نام می برد؛ نوعی دموکراسی که آن را متعلق به نظام کاری آینده می داند. او در کتاب موج سوم از کارخانه تصویری ارائه می دهد که در آنجا روابط کاری بر اساس ساعات کاری مطلق، اختلافات ظاهری، یکجاگزینی در محیط کار و طبعاً خشکی محیط و عدم صمیمیت و... نیست، بلکه در آنجا ساعت کار محدودیتی ندارد، هر کس هر مقدار از کار را انجام می دهد و در هر کجای کارخانه می تواند به کار بپردازد. به علاوه از مدیر تا کارگران همگی لباس متحدالشکل به تن دارند و در محیطی صمیمانه به کار مشغول اند:
«کارخانه هیولت پاکارد(9)، در سال معادل یکصد میلیون دلار ابزار و وسایل الکترونیک تولید می کند... از 1700 نفری که در اینجا استخدام شده اند، چهل درصد را مهندسان، برنامه ریزان، تکنسینها، پرسنل دفتری و اداری تشکیل می دهند... کارگران این کارخانه از کارمندان دفتری تا متخصصان کامپیوتر، از مدیر کارخانه تا کارگران خط تولید و بازرسان هیچ کدام دفتر جداگانه ای ندارند، همه با هم در محوطه ای وسیع کار می کنند و به جای اینکه مثل دیگر کارخانه ها به خاطر سروصدای ماشینها هنگام صحبت داد بزنند، با یکدیگر آهسته گفتگو می کنند... وقتی در کارخانه قدم می زدم به من این فکر دست داد که چقدر هیجان آور بود اگر می توانستم با یک جادو بعضی از رفقای قدیمی ام را از شر آن خط تولید کارخانه های اتومبیل سازی و ذوب فلز و از هیاهو و جنجال آن محیط کثیف و کارهای بدنی طاقت فرسا و از آن انضباط سخت و استبدادی که بر آن فضا حاکم بود نجات دهم و آنها را به یک چنین محیط کاری جدیدی بیاورم». (10)
بنابراین، تافلر آینده را نوعی ترسیم می کند که تمام کارخانه ها در چنین محیطی فعالیت کنند و حتی کار با استفاده از کامپیوتر در خانه افراد صورت گیرد. آینده ای که او برای این سیستم کاری پیش بینی می کند حضور افراد نه در کارخانه بلکه در خانه و انجام دادن کار در آنجاست که نتیجه ی آن همبستگی و پیوستگی خانوادگی و آسایش و آرامشِ روانیِ خانواده است.
در بحث دگرگونی شیوه ی تولید کالاها باید ذکر کرد که کشورهای غنی و توسعه یافته نمی توانند به دلایل استراتژیک و اقتصادی صنایع تولیدی را برچینند و صرفاً به «جوامع خدماتی» و «جوامع اطلاعاتی» تبدیل شوند. قرار نیست که کشورهای پیشرفته ی صنعتی تنها به تولید کارهای غیرمادی (نرم افزار) بپردازند و ساختن کالاهای مادی(سخت افزار) به عهده ی سایر کشورها باشد. «کشورهای ثروتمند در آینده به ساختن کالاهای مهم و کلیدی ادامه می دهند، منتهی از کارگر کم تری استفاده خواهند کرد؛ زیرا شیوه ی تولید کالاها به کلی دگرگون خواهد شد»(11).
البته مسئله ی بیکاری بخشی از کارمندان همواره مطرح بوده است و به نظر می رسد که تافلر جواب قطعی و قانع کننده ای برای آن ندارد. آیا آن گونه که تافلر در نظر دارد و پیش بینی می کند که هر جا کامپیوتر، جای انسان را گرفت، انسان وارد بخش خدمات می شود، منطقی است؟ مگر نه این است که بخش خدمات نیز مجهز به این دستگاههای کوچک چندکاره است. مگر چقدر کار وجود خواهد داشت و بخش خدمات، قرار است چه کند که این انبوه انسانها در آن جای گیرند. به یاد داشته باشیم که اینجا بحث بایدها و نبایدها نیست و تافلر هم درباره ی آینده، پیش بینیهایی می کند و معتقد نیست که باید این گونه شود. آنچه مورد سؤال است میزان رضایت و خوش بینی تافلر است. به نظر او در نظام جدید کاری، نه تنها کارگران باید بدانند که ماشینهای خاص چگونه کار می کند بلکه باید بدانند که کل کارخانه چگونه کار می کند.
«کارگران باید بر تکنیکهای جدید مسلط شوند و با شکلهای تازه ی سازمانی خود را انطباق دهند و ایده های نو ارائه دهند»(12).
آنچه مهم است، این است که «جدایی فکر و عمل» از بین می رود. دعوت از کارمندان و کارکنان برای مشارکت در فرایند تدوین مقررات به معنای سهیم شدن در قدرتی است که روزگاری فقط در انحصار رؤسا بود. با جابه جایی قدرت در محل کار و با بالارفتن داناییِ کار، مشاغل فردی تر و «تعویض ناپذیر» تر می شوند. کارگران فکری جای کارگران یدی را می گیرند. آنچه زمانی در محل کار، قدرت بود، یعنی توان جسمانی و یدی جای خود را به دانایی و فکر می دهد.
«کارگر جدید» خلاق است، ایده می دهد و در فرایند تدوین مقررات تولید سهیم است. در جهان فردا، دیگر توده های کارگری نیستند که تولید کمپانی را متوقف می کند یا خساراتی را به آن وارد می کنند، بلکه «ویروس کامپیوتری» یا «دستیابی رقیب به اطلاعات» یا دست کاری زیرکانه در اطلاعات مخزن داده ها، نمونه هایی از شیوه های خرابکاری است.
به نظر تافلر مسئله بسیار مهم آینده، محو طبقه ی کارگر به مفهوم امروزی است. اینکه در موج سوم و جامعه ی آینده طبقاتِ مختلف اجتماعی با پایگاههای اقتصادی-اجتماعی امروزین وجود نخواهد داشت، زیرا قدرت دیگر نه در ثروت و نه در خشونت که در میزان دانایی است و اینکه سردمداران قدرت، کسانی که ابزار جدید قدرت یعنی دانایی را در اختیار دارند، در آینده ارتباطاتشان با سایرین (تحت نفوذان) چگونه خواهد بود،‌ امری نیست که در اینجا جای بحث داشته باشد. آنچه تا اینجا به آن پرداخته ایم، محو شرایط لازم و کافی برای وجود «طبقه ی کارگر صنعتی» است. با از بین رفتن تولید انبوه، تراکم، تمرکز،... و انبوه زدایی در همه ی عرصه ها چگونه می توان از طبقه ی منسجم کارگران و دشمن مالکیت بر ابزار تولید، یاد کرد. مگر نه این است که کارگر جدید که کارمند خودمختار است ابزار جدید تولید، یعنی مغز را در کاسه ی سر خود دارد.
انقلابیون مارکسیستی استدلال می کردند که قدرت به دست کسانی می افتد که «ابزار تولید» را در مالکیت خود داشته باشند. مارکس کارگر کارخانه را در برابر صنعتگر ماهر ماقبل صنعت که مالک ابزار خود بود، قرار می داد و ادعا می کرد که کارگران تا وقتی که «ابزار تولید» را از چنگ طبقه سرمایه دار که این ابزار را در مالکیت خود دارد، خارج نسازند، همچنان بی قدرت خواهند ماند.
امروزه ما جابه جایی بعدی در قدرت را در محل کار تجربه می کنیم. این یکی از طنزهای بزرگ تاریخ است که نوع تازه ای از کارمندان خودمختار در حال نوپیدایی است که در واقع ابزار تولید را در مالکیت خود دارد. ابزار جدید تولید به هر حال در جعبه ی ابزار صنعتگر یا در ماشین آلات عظیم عصر دودکشها یافت نمی شود، بلکه این ابزار در درون کاسه ی سر کارمندان و کارگر متراکم شده است و در همین جاست که جامعه تنها منبع مهم ثروت و قدرت آینده را خواهد یافت».(13)
تافلر در جایی خاطر نشان می سازد که کارگر جدید، مستقل تر و مبتکرتر است و دیگر زائده ای بر ماشین نیست؛ او صاحب قریحه و شناختهای تخصصی است و کارگر فکری جدید «وسایل تولید» را در اختیار دارد و آنها در تصمیم گیریها مشارکت دارند و در صنایع انبوه زدایی شده ی موج سوم، اطلاعات و تخیلات هستند که اهمیت حیاتی دارند نه قدرت عضلانی.
هم اکنون نیز درصد کارگران شاغل در صنایع کشورهای پیشرفته، خاصه در بیست سال گذشته، رو به کاهش گذاشته است. «در ایالات متحده امریکا، امروزه 9 درصد کل جمعیت یعنی 20 میلیون کارگر برای یک جامعه ی 220 میلیونی کالا می سازند. 65 میلیون کارگر باقیمانده یا به کارهای خدماتی مشغول اند و یا با علائم و نمادها، یعنی اطلاعات، سروکار دارند»(14). با تسریع کوچک شدن صنایع تولیدی در جهان صنعتی، بخش وسیعی از صنایع معمولی به کشورهای در حال توسعه منتقل می شوند. به عقیده ی او کارگران فکری جای کارگران یدی (15) را گرفته و در مدیریت و فرایند تدوین مقررات مشارکت دارند.
دیدگاه تافلر در واقع به گونه ای، نوید سوسیالیسم فراصنعتی را می دهد. اما شاید او به مهم ترین مسئله توجه نکرده است؛ یعنی به افزایش بی رویه ی جمعیت جهان،‌ به خصوص جهان توسعه نیافته، جوامعی که هنوز بسیاری از آنها درگیر شیوه های تولید موج اول و دوم هستند و اطلاعات نقش تعیین کننده ای در مدیریت تولید آنها ندارد. تافلر به این امر اشاره نمی کند که آیا قدرت جدید، «دانایی» در عصر اطلاعات و ارتباطات گسترش یافته، تا چه حد می تواند منجر به توسعه ی این جوامع شود.
پیش بینی شده است که تا سال 2000 بیش از 900 میلیون نفر در دنیای بی سواد خواهیم داشت. با توجه به رشد منفی جمعیت در بسیاری از کشورهای توسعه یافته که در حال گذر به موج سوم هستند، آیا دانایی موج سوم، این قدرت تازه از راه رسیده، چگونه می تواند با این «نادانیها» مبارزه کند و آنها را به سوی پیشرفت سوق دهد؟ خوش بینی و توجه بیش از حد تافلر به بخش خدمات دست کم در مورد آینده اشتغال در جهان سوم به نظر افراطی می آید.
هر چند تافلر محور اصلی بحث خود را به جوامع پیشرفته صنعتی و عصر فراصنعتی اختصاص داده و جهان توسعه نیافته را در بحث خود وارد نمی کند، اما مسئله اشتغال و بیکاری در کشورهای جهان سوم چیزی نیست که بتوان آن را نادیده گرفت یا تنها در چهارچوب بحث کلی عصر الکترونیک و کامپیوتر حل و فصل کرد. هر چند برخی از اندیشمندان مسئله اشتغال و بیکاری را مشکل صرفاً داخلی کشورهای جهان سوم می دانند، صاحب نظران دیگر مشکلات اشتغال در این کشورها را به عوامل بیرونی و خارجی ربط می دهند.
تأکید اصلی این گروه به استعمارزدگی و وضعیت پیرامونی(در برابر مرکزیت جهان صنعتی) این کشورهاست. مسلم است که عوامل درونی و بیرونی در اشتغال و بیکاری و نوع فعالیت این جوامع تأثیر داشته است. هرچند آمارهای دقیق و ساختار اقتصادی منسجمی در اغلب این کشورها وجود ندارد، با تکیه بر اطلاعات موجود و کتب و مقالات محدودی که در مورد بیکاری و عدم اشتغال در این کشورها وجود دارد، می توان وضعیت خاص کشورهای جهان سوم را به کلی از آنچه در عصر فراصنعتی کشورهای پیشرفته می گذرد جدا کرد و تبعات غیرقابل کنترل بیکاری و فقر را در این کشورها خاطرنشان کرد.
شوماخر در کتاب معروف کوچک زیبا است به انبوه بیکاران و مهاجرت توده وار اشاره می کند و حاصل این تحرک جمعیت را فراگرد مسموم سازی متقابل می داند. (16)
چنان که باربارا واد متذکر شده است در کشورهای جهان سوم «بخش بزرگی از نیروی کار، چه شهری و چه روستایی فاقد درآمدی هستند که قابل اتکا باشد و تکافوی برآوردن نیازهای اساسی خود و وابستگانشان را بنماید»(17). به علاوه «بر طبق آمار سازمان بین المللی کار وابسته به سازمان ملل متحد، در سال 1977 حدود 331 میلیون پی کار یا بیکار پنهان در کشورهای غیرکمونیست جهان سوم وجود داشته که 40 میلیون نفرشان کاملاً بیکار بوده اند و اغلبشان در شهرها زندگی می کردند و مابقی در مناطق روستایی به سر می بردند». (18)
بنابر آنچه گذشت، جهان سوم نه تنها گرفتار کمبود اشتغال و سرمایه گذاری و عمومیت بیکاری است بلکه با کمبود تکنولوژی، پایین بودن سطح آموزش و مهارت، افزایش بی رویه جمعیت و مهاجرت روستاییان به شهرها نیز دست به گریبان است و هیچ یک از این مسائل نوید دورنمای مثبت و خوش بینانه ای برای ورود به عصر فراصنعتی نمی دهند؛ قبل از هر چیز باید این نارساییها حل و فصل شود.
درباره ی سایر مسائل از جمله نزدیک شدن محیط کار به خانه باید گفت که این طرح سابقه ی دیرینه ای دارد ولی این طرح، زندگی اردوگاهی را در اذهان تداعی نمی کند؟ البته در ابتدا مطرح کردیم که بحث بر سر باید و نبایدها نیست، ولی اینکه تافلر برای هر تحول بار ارزشی مثبت قائل است، این انتقاد را بر او وارد می کند که در کنار پیش بینیها و آینده نگریها لزومی ندارد که هر تغییری را مثبت دید. وی کار در خانه را همراه با آرامش و کاهش طلاق می بیند، ولی کدام متفکر و محققی علت اصلی طلاقها را تماس کمِ همسران و زمان کم با هم بودنشان دانسته است که ما کلبه ی الکترونیک را عاملی بدانیم برای جبران این کاستی و کمبود چرا نباید بیندیشیم که این عامل می تواند تشدیدکننده ی اصطکاک بین همسران در خانه باشد.
ایراد بزرگی که بر تافلر وارد است، این است که در همه جوامع، انسان را از دیدگاه روانی و فرهنگی موجودی یکسان می بیند. تافلر از آنجا که توجهی به «اختلافات فردی» انسانها و «اختلافات فرهنگی» جوامع مختلف ندارد، انسانها را نیز همچون «نرم افزارهای» کامپیوتری، یکسان می انگارد. با این که نمی توان منکرِ تازگی اندیشه ی تافلر شد و توجه او را به جنبه های جدید زندگی عصر جدید نادیده گرفت. او با همه ی خوش باوریا و زیرکیها در توجیه بحرانهای موجود- به خصوص در ایالات متحده- طی چند دهه، تلاشی همه جانبه برای توضیح تحولاتِ موجود کرده است.

پی نوشت ها :

1. Thompson. J. L; Industry and Industrial Change; pp. 177-178.
2. Silicon chips
3. تافلر، آلوین؛ ورقهای آینده؛ ص 43.
4. همانجا.
5. همان؛ ص 47.
6. تافلر، آلوین؛ موج سوم؛ ص 269.
7. همان؛ ص 251.
8. همانجا.
9. Hewlet Packard
10. موج سوم؛ ص 248 و 249.
11. همان؛ ص250.
12. همان؛ ص 361.
13. همان؛ ص 371.
14. همان؛ ص 250.
15. Proletariat
16. شوماخر؛ کوچک زیبا است؛ ترجمه ی علی رامین، ص 134.
17. واد، باربارا؛ اشتغال در جهان سوم؛ ترجمه احمد خزاعی، ص 49.
18. مدیسون، پل؛ فردای جهان سوم؛ ترجمه م. طلوع، ص 175.

منبع مقاله :
توسلی، غلامعباس؛ (1375)، جامعه شناسی کار و شغل[ویراست 2]، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها(سمت)، مرکز تحقیق و توسعه ی علوم انسانی، چاپ دهم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط