چکیده
در مقاله ی پیش رو دلایل نقلی مهم ترین وظایفی که در برابر معصومین علیهم السلام باید رعایت گردد، به شیوه ی برهانی بررسی می شود؛ وظایفی مانند: معرفت، اطاعت، تسلیم، شکر، دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان امام، نصرت، احیای امامت اهل بیت علیهم السلام، دعا و انتظار ظهور، معرفت امام شرط حصول ایمان، اعتقاد و عمل است. و این معرفت را می توان مقدمه ای واجب برای شناخت خداوند و رسول، حکمت خلقت، اساس اسلام و حصول به عبودیت خداوند دانست.اطاعت رسول الله صلی الله علیه و آله همان اطاعت خداست و اطاعت امام به اطاعت خداوند متصل است. ولایت تکوینی و تشریعی امام از مصادیق اطاعت می باشند. ایمان واقعی با تسلیم نسبت به امام تعریف می شود و عدم تسلیم مساوی با شرک است و یکی از آثار تسلیم، بیعت با امام است. نصرت امام در یاری دین خداست که ثمره ی آن غلبه ناپذیری شخص یاری کننده است. کسی که امر امامت اهل بیت علیهم السلام را زنده کند و یا زنده نگه دارد، مشمول رحمت بی پایان الهی خواهد شد. دعا برای حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به مقتضای کلام خداوند، موجب استجابت بهتر دعاست. انتظار فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف برای مؤمنان با سازندگی و نیل به کمال همراه است؛
کلیدواژه ها: وظایف امت؛ معرفت امام؛ اطاعت امام؛ دعا؛ انتظار فرج
مقدمه
نوشته ی حاضر در واقع تقریر بازنویسی شده مباحث حضرت آیة الله میلانی با موضوع « وظایف امت» است که به صورت مقاله ای گزارشی به خوانندگان محترم ارائه می شود. قالب نوشتار از تحلیل و استدلال محض فراتر رفته و متناسب با موضوع - که نیازمند استقصای روایی است - به سمت قالب گزارشی متمایل شده است.این نوشتار در صدد احصای تمامی وظایف امت نسبت به امام نیست و تنها به موضوعات مهم پرداخته است. البته با مراجعه به کتاب هایی مانند: تکالیف الأنام فی غیبة الإمام نوشته ی صدرالاسلام علی اکبر همدانی، صحیفة الهادیة و التحفة المهدیة نوشته ی ابراهیم بن محسن کاشانی، وظیفة الأنام فی زمن غیبة الإمام و مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم نوشته ی میرزا محمد تقی موسوی اصفهانی، می توان با فهرستی از وظایف امت آشنا شد و فتح بابی خواهد بود برای پژوهشگران محترم برای نگاه تحلیلی تر و مفصل تر در این بحث.
وظایف امت در برابر امام
همه فرق اسلامی بر وجود امام در هر زمان، اجماع دارند. وقتی امامت امام معلوم شد، قهراً غیر او مأموم اند؛ چون همه ی امت نمی توانند امام باشند. امامت از مفاهیم اضافی است؛ لذا امام بلا مأموم و مأموم بلا امام، معنایی ندارد. امام در برابر امت و امت در برابر امام، وظایفی دارند. وظیفه ی ما در برابر امام از مسائل مورد ابتلاست که در دنیا و قیامت از آن سؤال خواهد شد.برای شناخت وظایفمان نسبت به امام، باید به دلیل امامت امام، منزلت امام نزد خداوند و حقوق امام (1) معرفت یابیم. بحث درباره ی ادله امامت ( آیات و روایات دال بر امامت) و مقامات و منازل امام - که در سه عنوان عصمت، علم و ولایت خلاصه می شود -، از گنجایش و موضوع این مقاله خارج است. لذا فقط به وظایف امت می پردازیم.
با بررسی قرآن و روایات می یابیم که وظیفه ی امام در برابر خدا و امت در « هدایت امت» خلاصه می شود؛ اما وظایف امت ( مأموم) در مقابل امام بسیار است که در اینجا برخی از آنان را مطرح می کنیم.
1- معرفت نسبت به امام
معرفت نسبت به امام مهم ترین وظیفه ی مأموم نسبت به امام است. معرفت امام با علم به امام، فرق دارد؛ چون در مقابل علم، جهل است ولی در مقابل معرفت، انکار است. معادل فارسی علم، دانش است و معادل فارسی معرفت، شناخت. پس معرفت اخص از علم است. مرتبه ی معرفت از علم بالاتر است؛ چون معرفت در جایی است که تأمل و تدبر در آنجا وجود دارد؛ ولی علم، حضور صورت شیء نزد ذهن است؛ لذا نسبت به خداوند می گوییم « علم الله» و نمی توان گفت « عرف الله»؛ اما نسبت به انسان می گوییم: « عرفت الله» و نمی گوییم: « علمت الله»؛ چون رسیدن به خداوند، نیاز به تأمل و تفکر دارد. (2)واضح است که تأکید فراوان روایات و کلمات علمای بزرگ ما بر معرفت خداوند، پیامبر و امام، به اندازه ی توان و استعداد انسان مکلف است؛ لذا مطلب حقی که در قرآن و روایات آمده، اما غیر قابل تحمل است را نمی توان برای همه گفت؛ اما اگر مطلبی را نتوانستیم تحمل کنیم، نباید انکارش کنیم. تکالیف معرفتی را همانند تکالیف عملی نباید انکارکرد؛ مثل ایستاده نماز خواندن که اگر کسی قدرت ایستادن نداشت، باید نشسته بخواند؛ اما نباید ایستاده بودن را انکار کند.
اثر معرفت امام
وقتی معرفت حاصل شد، ایمان و اعتقاد و پس از آن اطاعت و عمل را به دنبال دارد. معرفت به امام هر چه بیشتر و بهتر باشد، به امام نزدیک تر می شویم و هدایتگری امام نیز افزون خواهد شد؛ چون امام واسطه ی هدایت و قرب بندگان به خداوند است.ادله ی وجوب معرفت امام
وظیفه امام در برابر خلق، هدایت آنان به سوی خداوند است؛ (3) پس برای معرفت به خدا و اطاعت از او، باید هادی خود را بشناسیم تا بتوانیم به خداوند متعال برسیم؛ لذا عدم شناخت امام مساوی با عدم شناخت خدا و رسول خداست.شناخت امام سبب شناخت خداوند و رسول صلی الله علیه و آله است.
زراره از امام باقر علیه السلام سؤال می کند: به من خبر بده که آیا شناختن امام از شما بر همه ی خلق واجب است؟ فرمود:
« به راستی خدای عزّوجلّ محمد صلی الله علیه و آله را به سوی همه ی مردم رسول فرستاده و او حجت خداست بر همه ی خلق روی زمین؛ پس هر که ایمان به خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله دارد، و پیروی از او کند و او را تصدیق نماید، معرفت امام از ما هم بر او واجب است، و هر که ایمان به خدا و رسولش ندارد و پیرو او نیست و او را باور ندارد و حق خدا و پیغمبر را نشناسد، چطور معرفت امام بر او واجب باشد با اینکه او ایمان به خدا و رسول او ندارد، و حق آن ها را نمی شناسد».(4)
حکمت خلقت
با توجه به تفسیر آیه ی شریفه ( و ما خلقت الجنّ و الإنس إلاّ لیعبدون) (5) واضح است که عبادت بدون معرفت، ممکن نیست؛ پس حکمت خلقت، معرفت و سپس عبادت است.سیدالشهداء علیه السلام معرفت خداوند را همان معرفت امام معرفی می کند و می فرماید:
« خدای متعال بندگانش را نیافریده مگر برای آنکه او را بشناسند و هنگامی که او را شناختند عبادتش می کنند و زمانی که او را عبادت کردند از پرستش غیر او بی نیاز می گردند.
از حضرت سؤال شد که معرفت و شناخت خدا چیست؟ فرمود:
« آن است که اهل عصر و زمان، امامی را که اطاعتش بر آن ها واجب است، بشناسند». (6)
برای رسیدن به مقصد باید به علائم مسیر توجه کنیم والا به مقصد نمی رسیم. هنگامی که این علائم را می بینیم، آرامش می یابیم که راه را درست آمده ایم. از امام اطاعت می کنیم، چون او ما را به سوی خدا هدایت می کند. (7)
پس لازمه ی معرفت خداوند، شناخت امام است؛ همان طور که امام صادق علیه السلام فرمود:
«...بنا عرف الله و بنا عبدالله، نحنن الأدلاّء علی الله و لولانا ما عبدالله»؛ (8) « به وسیله ی ما خدا شناخته شد و به وسیله ی ما خدا پرستیده شد. (9) ما خوانندگان به سوی راه او هستیم و اگر ما نبودیم خداوند پرستیده نمی شد».
رکن معرفت
امام باقر علیه السلام یکی از ارکان معرفت خداوند را شناخت ائمه علیهم السلام و پذیرفتن و اقتدا به ایشان می داند و در پاسخ به سؤالی درباره ی معرفت خداوند می فرماید:« تصدیق خدای عزّوجلّ و تصدیق رسول خدا صلی الله علیه و آله و پذیرفتن ولایت علی علیه السلام و پیروی از او و از امامان بر حق و بیزاری جستن به خدا از دشمن آن هاست؛ خدای عزّوجلّ این گونه شناخته می شود. (10)
اساس اسلام و مسلمان بودن، با معرفت امام است. این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود: « من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» (11) نشان می دهد که امامت از اصول دین است؛ زیرا انسان در صورت عدم شناخت امام، بی دین از دنیا می رود. به دلیل همین اهمیت بود که عبدالله بن عمر - با استناد به این حدیث - شبانه با حجاج ( والی عبدالملک بن مروان) بیعت کرد.
از امام صادق علیه السلام درباره ی معنی قول رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود: « هر که بمیرد و امام و پیشوایی نداشته باشد، مردنش مردن جاهلیت است»، سؤال شد؛ حضرت فرمود: « مردن به گمراهی است».
سپس پرسیده شد: امروز هم هر که بمیرد و تحت سرپرستی امام نباشد، به مرگ جاهلی مرده است؟ حضرت فرمود: «آری». (12) پس صرف عدم معرفت امام باعث مرگ در کفر می شود؛ چه رسد به انکار امام. (13)
معرفت امام و تأثیر آن در عبادت خداوند
معرفت امام در عبادت و اطاعت خدا نقش دارد. در عالم اسلام، چیزی جز معرفت خدا و عبادت خدا نداریم و هدف از خلقت نیز همین بوده است. با توجه به فرموده ی امام صادق علیه السلام که شناخت امام در عبودیت خدا تأثیر دارد ( بنا عُبِدَ الله) (14) پس کیفیت معرفت و عبادت باری - تعالی و انجام واجبات و ترک محرمات و وظایفی که موجب تقرب به خداوند هستند، فقط با شناخت اهل بیت علیهم السلام ممکن است و راه دیگری ندارد.معرفت امام، تنها راه عبادت خداوند متعال است؛ خداوند متعال، دین و عبادتی را قبول دارد که منشأ آن، حجت معرفی شده از جانب خودش باشد. امام صادق علیه السلام می فرماید:
« هر که برای خدا بدون شنیدن و اخذ دستور مذهبی از امام بر حق و راست گفتار، (15) دینداری کرده باشد، خدا داغ رنج و مشقت بر پیشانی او زند ( سرگردانی را به او بچسباند) و هر که مدعی شنیدن احکام باشد، جز از بابی که خدا باز کرده است، مشرک است...».(16)
در مقابل اگر مخلوقات به فرمان پیشوای غیرالهی گردن نهند، خداوند متعال ایشان را عذاب می کند؛ چنانکه امام باقر علیه السلام فرمود: خدای تبارک و تعالی می فرماید:
« محققاً من عذاب کنم هر فردی را در اسلام که گردن نهد به ولایت و حکومت هر پیشوای جائر و خلافکار و ستمکاری که از طرف خدا نیست؛ اگر چه رعیت در کردار خودش نیکوکار و با تقوی باشد. و محققاً بگذرم از هر رعیتی که در عالم مسلمانی گردن نهد به ولایت و حکومت امام عادل منصوب از طرف خدا؛ اگر چه خود آن فرد، نسبت به خودش ستمکار و بدکردار باشد».(17)
امام صادق علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ی جایگاه عبادت می فرماید:
« خدای عزّوجل فرمود: بنده با عملی به من نزدیک نشود که محبوب تر باشد نزد من از عمل بدانچه بر او واجب کردم و به راستی که او با انجام نماز نافله به من تقرب جوید؛ تا آنجا که او را دوست دارم و چون او را دوست داشتم، گوش او شوم که با آن بشنود و چشم او شوم که با آن ببیند و زبان او شوم که با آن بگوید و دست او شوم که با آن بگیرد. اگر مرا بخواند، اجابتش کنم و اگر از من خواهشی کند، به او ببخشم...»(18)
ائمه علیهم السلام با عبودیت خداوند متعال به این مقامات رسیده اند؛ همان طور که حضرت زین العابدین علیه السلام فرمود:
« علی علیه السلام بنده ای صالح برای خدا و برادر پیامبر اکرم صل الله علیه و آله بود و به این مقام نرسید، مگر به واسطه ی فرمانبرداری از خدا؛ و پیامبرش و پیامبر نیز به این مقام نرسید، مگر به واسطه ی فرمانبرداری از خدا».(19)
2- اطاعت مطلقه و تسلیم محض
بعد ازمعرفت و ایمان به امامت امام، مهم ترین وظیفه ی امت نسبت به امام، اطاعت مطلقه از اوست.لغت اطاعت
اطاعت از ریشه « طوع» به معنای انقیاد است. (20) اگر شخصی از روی میل، رغبت، ایمان، اعتقاد و بدون چون و چرا، اطاعت کند، می گویند: آن شخص طائع فلانی است. اطاعت متناسب با مقام امام، همان اطاعت از روی میل و رغبت و مطلقه است؛ یعنی باید در برابر امام برای خودمان هیچ اختیاری نداشته باشیم.مفهوم اطاعت
شناخت مقامات و جایگاه امام بدون عمل به دستورات او بی فایده است؛ زیرا معرفت، مقدمه ی عمل است. اطاعت اهل بیت علیهم السلام به معنای اطاعت خداست و هیچ گاه اهل بیت علیهم السلام دعوت به اطاعت از خودشان نکرده اند؛ بلکه می فرمایند: خداوند ما را نصب کرده تا شما را به خداوند برسانیم؛ پس کلام ما را بپذیرید تا به خداوند برسید. (21) خداوند می فرماید: ( مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد أطاع الله ). (22) در روایات هم می خوانیم: « ائمه علیهم السلام نیز همان اطاعت مطلقه مختص به رسول الله صلی الله علیه و آله را که شامل اطاعت تکوینی و تشریعی می شود، دارا هستند».(23)پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این گونه اتصال اطاعت از امام به خداوند را بیان فرمودند:
« وَ مَن أطَاعَ علیاً فَقَد أطَاعنی وَ مَن أطاعَنی فَقَد أطَاعَ الله و مَن عَصَی علیاً فَقَد عَصَانی وَ مَن عَصَانی فَقَد عَصَی الله عَزّوجلّ» (24)
مفهوم اطاعت دو مصداق تکوینی و تشریعی دارد؛ اطاعت تکوینیه برای خداوند ذاتی (25) و برای پیامبر و اهل بیت علیهم السلام بالعرض است. تمام موجودات نسبت به معصومین علیهم السلام اطاعت مطلق دارند. در حیوانات و جمادات که از خود اختیاری ندارند فقط ولایت تکوینیه جاری است؛ یعنی به طور کامل در اختیار امام هستند و او به هر صورت که صلاح بداند در آنان تصرف می کند؛ مانند تسبیح گویی سنگریزه در دست پیامبر، حرکت درخت با فرمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سخن گفتن سنگ با حضرت امیر علیه السلام در زیر چشمه ی آب. (26) اما در انسان به دلیل وجود اراده، علاوه بر ولایت تکوینیه که باید در اختیار معصوم باشیم، ولایت تشریعیه نیز هست؛ یعنی در افعال و اوامر و نواهی باید از امام اطاعت کنیم.
صفت طوع یعنی مانند یک قطعه موم در دست؛ لذا در رأس همه ی واجبات این است که تکویناً و تشریعاً در برابر فرمایش امام، اطاعت کنیم. مطاع بودن در آیه ی شریفه ( و له أسلم مَن فی السَّماوات وَ الأرضِ طَوعاً وَ کَرهاً ) (27) اختصاص به خداوند و مقام ربوبی ایشان دارد؛ ولی طبق ضوابطی مانند معصوم بودن، به هر که بخواهد عنایت می کند. البته اهل عصمت نیز « لا یشاؤون الا أن یشاء الله»؛ یعنی اراده ی آنان غیر از اراده ی خداوند نیست.
چنانکه گفته شد، راه کسب این مقامات جز با عبودیت ممکن نیست؛ (28) همان طور که امام صادق علیه السلام می فرماید: « هر کس نسبت به خداوند خائف و خاشع باشد، همه چیز در برابر او خائف و خاشع می شود». (29)
اطاعت؛ بهترین مایه ی تقرب الهی
بدیهی است هر عبدی که اطاعت بهتر و بیشتری داشته باشد، نزد مولایش مقرب تر است. محمد بن فضیل می گوید: از امام علیه السلام پرسیدم بهترین چیزی که به وسیله ی آن بنده ها به خدای عزّوجلّ تقرب می جویند کدام است؟ فرمود:« بهترین چیزی که بنده ها به وسیله آن به خدای عزوجل تقرب می جویند، طاعت رسول و طاعت اولوالامر است» (30)
اطاعت امام؛ از حقوق امام و وظائف امت
خداوند متعال، اطاعت ائمه علیه السلام را واجب کرده است و مردم در نشناختن ایشان معذور نیستند؛ (31) لذا اگر با امام بیعت شود در حالیکه خانه نشین باشد، در زندان باشد، غایب باشد و... در همه ی احوالات اطاعت از او واجب است. (32)امام باقر علیه السلام اطاعت امام را این گونه بیان می فرماید:
« کنگره، قله و کلید هر کار و راه ورود در هر چیزی و خشنودی خدای بخشاینده ی تبارک و تعالی، طاعت امام است از روی معرفت».
سپس فرمود:
« به راستی خدای تبارک و تعالی می فرماید: ( هر که اطاعت رسول کند، خدا را اطاعت کرده و هر که رویگردان شود، ما تو را نگهبان وی نفرستاده ایم) (33)». (34)
دلیل استدلال امام به آیه ای که درباره ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می باشد، این است که اولاً در اینجا مانند آیه ی ( ما کنا معذّبین حتّی نبعث رسولاً )، رسول موضوعیت ندارد؛ بلکه مراد حجت است و حجت گاهی رسول صلی الله علیه و آله است و گاهی جانشین رسول و امام معصوم. ثانیاً روایات، شاهد هستند بر عدم فرق بین رسول و امام. (35) از بررسی روایات معلوم می گردد که اطاعت از امام در تمام ائمه علیهم السلام مساوی است؛ لذا امام باقر علیه السلام می فرماید: « ما ائمه در طاعت مساوی هستیم».(36)
جایگاه منکر امام
انکار موقوف است بر معرفت و اراده؛ در روایت منکر را کافر معرفی می کند و عاقبت کفر نیز معلوم است. (37) اما کسی که ایمان ندارد و انکار هم نمی کند ( جاهل قاصر)، در حکم ضالّ و گمراه است و عاقبت گمراه به اراده خداوند معلوم می شود. در روایات ائمه علیهم السلام منکر و مبغض، کافر دانسته شده اند؛ (38) زیرا انکار امامت اهل بیت علیهم السلام از روی بغض است.بررسی مفهوم تسلیم
تسلیم همان اطاعت و انقیاد است. مقام تسلیم یعنی اگر در زمان قحطی، برای زنده ماندن، نوشیدن یک جرعه آب لازم باشد، ولی پیامبر بفرماید که نخور و یا آب را به دیگری بده، بدون چون و چرا آن را تحویل بدهی؛ همان طور که حنظله در شب زفاف، بلافاصله پس از شنیدن دستور پیامبر اکرم برای رفتن به جهاد، بدون تأمل و با حال جنابت به جهاد رفت که پس از شهادت، « غسیل الملائکه» نامیده شد. پس باید در راه معصوم، از مال، مقام، قدرت، جان و تمام لذت ها و خواسته های نفسانی بگذریم.آیات و روایات تسلیم
خداوند متعال می فرماید:( فَلا وَ رَبِّکَ لا یُومِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَینَهُم ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أنفُسِهِم حرجاً مماّ قضیت و یسلّموا تسلیماً) (39)؛ خداوند قسم می خورد که ایمان با تسلیم محض حاصل می شود؛ یعنی ایمان نمی آوردند مگر اینکه در نزاع و اختلاف، پیامبر را حَکَم قرار داده و در باطن خود نسبت به حکم و قضاوت شما، اعتراضی نداشته باشند.
امام باقر علیه السلام اولین تکلیف را معرفت امام و سپس تسلیم محض بودن نسبت به دستورات ائمه علیهم السلام و رجوع به ایشان در اختلافات بیان می کند. (40) ایمان واقعی با تسلیم است و عدم تسلیم مساوی با شرک است؛ چنانکه اگر کسی بگوید خدا را قبول دارم و دستوراتش را انجام دهد، ولی در برابر نظر پیامبر و ائمه علیهم السلام، حتی در دل خودش، جبهه گیری کند و مثلاً بگوید: چرا خداوند یا معصومین علیهم السلام این کار را انجام دادند و آن کار را انجام ندادند، مؤمن نیست.
امام صادق علیه السلام اهمیت تسلیم را این گونه بیان می فرماید:
« اگر مردمی خدای یگانه و بی شریک را بپرستند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند و به حجّ خانه کعبه روند و ماه رمضان را روزه دارند و سپس درباره ی چیزی که خدا یا رسول خدا صلی الله علیه و آله انجام دهند، بگویند خوب بود خلاف آن را انجام می دادند، یا این را در دل خود بگذرانند، به واسطه ی آن مشرک گردند. [ و سپس این آیه را خواند: ] ( نه؛ سوگند به پروردگارت ایمان ندارند تا تو را درباره ی آنچه در آن ستیزه دارند حَکَم سازند و در دل خود، گرفتگی و نگرانی از آنچه حکم کنی نداشته باشند و به خوبی تسلیم شوند). [ و در ادامه فرمود:] بر شما باد به تسلیم».(41)
با تسلیم، انسان معنویت و تقرب بیشتری می یابد. امام باقر علیه السلام در تفسیر این آیه ( هر که حسنه ای به دست آرد، در آن برایش حُسنی افزاییم) (42) فرمود: « اقتراف حسنه (43) تسلیم شدن به ما و باور به ما و دروغ نشمردن ماست».(44)
اثر تسلیم
از آثار تسلیم، بیعت با امام است. باید نسبت به ائمه ی قبل و امام حاضر علیهم السلام، بیعت داشته باشیم. بیعت یعنی اعلام انقیاد و در خدمت بودن با جان و مال و هستی خویش؛ بیعت همان تسلیم است. در کتب لغت آمده است: « بَایَعَ السلطان: إذا تضمن بذل الطاعة له بما رضخ له، و یقال لذلک: بیعة و مبایَعة (45)». نسبت بین بیعت حقیقی و بیعت ظاهری ( دست در دست گذاشتن) عموم و خصوص من وجه است.3- شکر نعمت وجود امام
یکی دیگر از وظایف مأموم، شکر نعمت وجود امام است. (46) شکر، مفهومی اضافی و نسبی است که مصداق وسیعی دارد و تشکر از صاحب نعمت در مفهوم شکر، دخیل است. چون شکر همیشه در مقابل نعمت است، باید بین شکر و نعمت تناسب باشد؛ پس شکر فرع نعمت و علم به نعمت است. برای ادای شکر نعمت وجود امام باید دانست که امام برای ما چه آثاری دارد و کیفیت شکر در برابر اصل وجود امام و آثار ایشان ( نعم الهی) چگونه است. در اینجا به برخی از مهم ترین آثار وجود امام اشاره می کنیم:الف) اصل وجود و بقای ما ( که بالاترین نعمت است) (47) به برکت امام است؛
چنانکه برخی روایات، پیامبراکرم و ائمه علیهم السلام را علت غائیه خلقت عالم می دانند. ذیل آیه ی ( فَتَلَقَّی آدَمُ مِن رَبِّهِ کَلِماتٍ فِتابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ) (48) در منابع شیعی (49) و سنی (50) چنین آمده است:قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «... یا علی لولا نحن ما خلق الله آدم و لا حوا، و لا الجنة و لا النار، و لا السماء و لا الأرض، و...»؛
از امیرالمؤمنین و امام عصر علیهما السلام نقل شده است: « فإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعدُ صَنَائِعُ لَنَا». ابن ابی الحدید چون ادیب و لغوی بوده لذا توضیح خوبی داده است و فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام را این گونه تفسیر کرده که ائمه علیهم السلام مملوک خدا هستند و ما سوای خداوند، مملوک ائمه علیهم السلام هستند. (51) این کلام امیرالمؤمنین علیه السلام ریشه قرآنی دارد؛ چون وقتی خداوند همه چیز را مسخّر حضرت سلیمان علیه السلام می گرداند، می فرماید: ( هذا عَطاؤُنا فَامنُن أَو أمسِک بِغَیرِ حِسابٍ ) (52) این کلام خداوند به طریق اولی درباره پیامبر و ائمه علیهم السلام وجود دارد.
درباره ی روایت « لولاک لما خلقت الافلاک...» نیز باید گفت که بر فرض صحت سند، معنای روایت این چنین است: « غرض از خلقت عالم با وجود پیامبر صلی الله علیه و آله رخ می دهد و حکمت خلقت پیامبر صلی الله علیه و آله با وجود حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام کامل می شود. لذا اگر ایشان نبودند، اسلام برپا نمی شد و اساساً ثبت تاریخ اسلام بدون ذکر نام و رشادت های امیرالمؤمنین علیه السلام بی معناست. غرض از خلقت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کامل نمی شد، مگر با آمدن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف چون « یملأ الارض عدلا و قسطا»؛ در حالیکه اگر حضرت زهرا علیها السلام نبودند، ائمه علیهم السلام نیز پدید نمی آمدند؛ چون از نسل ایشان هستند.
ب) بقای وجود و حیات (53) ما نیز به برکت امام است.
روایات دال بر این معنا در کتاب شریف کافی ( باب « أن الأرض لا تخلو من حجه») جمع آوری شده است. (54) کلام امام صادق علیه السلام که فرمود « اگر زمین بی امام شود، فرو رود، ( اهل خود را در خود کشد و هلاک کند)» (55)؛ پس « همان لحظه ای که امام نباشد مصادف با از بین رفتن زمین است» (56) کاملاً برهانی است؛ زیرا در تمام لحظات و برای تمام انسان ها باید حجت تمام باشد و اگر حجت نباشد - مثلاً در صورت نبودن امام - انسان در روز قیامت بر خدا احتجاج می کند و از خداوند طلبکار می شود که چون حجتی از تو وجود نداشت، لذا حق عقاب کردن نداری؛ و خداوند در برابر عبد، شکست می خورد؛ حال آنکه این گونه نیست. پس نبودن امام، مساوی با نبودن وجود زمین است.بنابراین، در دسته ی دیگری از روایات آمده است که اگر - بر فرض - در عالم فقط دو نفر باقی ماندند، باید یکی از ایشان امام و حجت خداوند باشند؛ و الا همان اشکال بالا دوباره بر می گردد. (57) اگر خداوند بشر را خلق می کرد، اما برای او هادی و معلم نصب نمی کرد و به خاطر عدم اطاعت، او را عقاب می نمود، با عدالت، حکمت و عظمت خداوند متعال منافات داشت. (58)
ج) ائمه علیهم السلام واسطه ی فیض برای خلایق هستند.
حضرت امام صادق علیه السلام وساطت در فیض را این گونه بیان می فرماید:« خدای عزّوجلّ ما را آفرید و آفرینش ما را نیکو گردانید (59) و ما را انگاشت و صورت های ما را نیکو ساخت و ما را در میان بندگانش چشم خود گردانید (60) و زبان گویای خود در میان آفریدگانش قرار داد (61)؛ و دستش که بر بندگانش به رأفت و رحمت گشوده (62) و وجه خود که از آن رو به سویش می روند و به جنابش می رسند و درهای معرفت خویش که بر او دلالت می کنند و خزینه دارانش در آسمان و زمینش.
به واسطه ی ما درختان میوه می آورند و میوه ها می رسند و جوی ها روان می شوند و به ما باران از آسمان فرود می آید و گیاه از زمین می روید و به عبادت ما خدا معبود شد و اگر ما نمی بودیم خدا پرستیده نمی شد. (63)» (64)
واسطه ی فیض بودن ائمه علیهم السلام می تواند به دلیل مالکیت ایشان بر دنیا باشد؛ چنانکه امام باقر علیه السلام به نقل از رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«... خدا آدم علیه السلام را آفرید و دنیا را به او واگذار کرد [ هدیه داد] و هر چه از آن آدم علیه السلام بوده، از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله است و هرچه از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله است، از آن ائمه آل محمد علیهم السلام است.» (65)
در این عبارت « لام» ملکیت آمده است؛ یعنی تمام دنیا و آنچه ما داریم از ائمه علیهم السلام است و با وجود « اصالة الحقیقة» نمی توان کلام امام علیه السلام را حمل بر مجاز کرد و اساساً ائمه علیهم السلام در این گونه موارد، مجاز نمی گفتند.
4- دوستی با دوستان امام و دشمنی با دشمنانش
در این رابطه تعابیر فراوانی در لسان اهل بیت علیهم السلام آمده اند؛ تعابیری که بر محبت و مودت با دوستان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام تأکید می کنند. مثلاً به این نمونه دقت کنید: « انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» (66)؛ با توجه به توسعه یافتن ضمیر « کم» در عبارت « سالمکم» باید همچنان که نسبت به اهل بیت علیهم السلام محبت و ارادت داریم و در حزن و سرورشان همراه هستیم، نسبت به دوستان و شیعیان آن ها نیز محبت و یاری داشته باشیم؛ به این معنا که بر ایشان ادخال سرور نماییم؛ زیرا مسرور نمودن مؤمنین، مسرور کردن خداوند متعال، رسولش و ائمه طاهرین علیهم السلام است (67)؛ یا لااقل شیعیان را اذیت نکنیم و نسبت به مشکلاتشان بی اعتنا نباشیم.سلم بودن و در صلح و امنیت با شیعیان بودن، نمودهای متعددی دارد؛ از جمله یاری، ادخال سرور، عدم ایذا و عدم حرب با ایشان.
معیار شناخت چنین افرادی نیز سِلم ایشان با خود اهل بیت علیهم السلام است؛ یعنی کسانی که در سلوک علمی و عملی خود تسلیم و در سلم اهل بیت علیهم السلام هستند، شایسته چنین رفتاری هستند. از سوی دیگر نمی توان نسبت به دشمنان و محاربین ائمه علیهم السلام بی تفاوت بود و یا دوستی داشت؛ (68) یعنی اگر کسی در حرب با اهل بیت علیهم السلام بود، نمی توان نسبت به او سلم داشت و باید همان رفتاری با او داشته باشیم که او با اهل بیت علیهم السلام دارد. رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، دشمنی با امام را دشمنی با خداوند معرفی می کند و خطاب به امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: « عَدُوُّکَ عَدُوِّی وَ عَدُوِّی عَدُوُّ اللهِ» (69)؛ از مطالب یاد شده معلوم می شود که سکوت و بی تفاوتی نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام کافی نیست؛ پس اگر کسی امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام را دوست داشته باشد، اما نسبت به مخالفان موضع گیری نکند، ولایت ندارد.
از این رو باید توجه کنیم که صِرف حب امیرالمؤمنین علیه السلام برای نجات در آخرت کافی نیست و اگر کسی مثلاً بگوید: « من امیر المؤمنین علیه السلام را دوست دارم، اما از مضمون این حدیث سرپیچی می کنم» یا فاسق است یا کافر؛ بلکه کافر است؛ زیرا اگر کسی به مقتضای این احادیث به تولّی و تبرّی عمل نکند، با دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله مخالفت کرده و مرتکب معصیت شده است و تردیدی نیست که معصیت رسول خدا صلی الله علیه و آله، معصیت خدا و کفر است. اما کسی که اهل ولایت اهل بیت علیهم السلام و برائت از دشمنان است و در عین حال معصیت و گناه می کند، او در احکام عملی فاسق محسوب می شود. از این رو در شب های ماه مبارک رمضان در دعای ابوحمزه می خوانیم:
« إلَهی لَم أعصِکَ حِینَ عَصَیتک و أنا برُبُوبیتکَ جَاحِدُ و لا بِأمرِکَ مستخف و لا لعقوبتک متعرض و لا لوعیدک متهاون لکن خطیئه عرضت و سولت لی نفسی و غلبنی هوای و اعانتنی علیها شقوتی، و غرنی سترک المرخی علی.» (70)
خدایا! آنگاه که معصیت کردم نمی خواستم با ربوبیت تو مخالفت کنم و امر تو را سبک بشمارم و نمی خواستم خود را در معرض شکنجه تو قرار دهم... ولی گناهی از من سر زد و نفس مرا به آن واداشت، هوای نفسم بر من چیره شد، شقوت و بدبختی مرا یاری کرده، پرده پوشی تو مرا فریب داد.
خلاصه این که خدایا! من در مقام گردنکشی و طغیان در برابر ربوبیت تو نیستم؛ بلکه گناهی بوده که به جهت غلبه هوای نفس عارض شده است.
چقدر فرق است بین این که انسان در اثر غلبه ی هوای نفس گناه کند و این گناه به اصل ایمان او صدمه نزند و در نتیجه، ایمانش او را به توبه وادار کند؛ یا معصیتی کند که نابود کننده ی ایمان باشد و موجب کف گردد که اگر با این حال بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است.
بنابر آنچه گفته شد، ایمان مرکب از ولایت و برائت است؛ یا ولایت، مشروط به برائت است. ولایت، اطاعت مطلقه می آورد و برائت، عدم پیروی از غیر می آورد. نمی شود انسان بگوید که من نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام ولایت دارم و ولایت را به معنای حب بگیرد و در عین حال نسبت به دشمنان آنان بی تفاوت باشد یا احیاناً از آن ها نیز دفاع و یا حتی پیروی کند. اساساً ایمان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام نظیر توحید خداوند متعال است؛ کلمه توحید یک کلمه است؛ اما مشتمل بر نفی و اثبات است و طبق کلام خداوند کریم، نجات در آخرت حاصل نمی شود، مگر به ایمان به خدا و کفر به طاغوت.
معنای اجمالی و کلّی فراز ذکر شده چنین است که می خواهیم به امام علیه السلام عرض کنیم: ما در برابر شخص شما، شئون و امورتان تسلیم هستیم - هر چند بعد از این فراز کلمه ی « تسلیم» نیامده؛ اما مقصود همین است - به تعبیر دیگر، ما سرسپرده ی شما هستیم و نه فقط به خودتان ایمان داریم، بلکه به تمام آنچه که شما معتقد هستید و ایمان دارید ما نیز اعتقاد و ایمان داریم. (71)
اما باید با کسی که در صف دشمنان خداوند قرار گرفته است دشمنی کرد. البته این دشمنی نمودهای مختلفی دارد که در روایات به آن ها اشاره شده است؛ یعنی لزوماً باید یا قلبی باشد یا زبانی و یا عملی - که در مواضع مختلف و بنا به امکان هر کدام، تغییر پیدا می کند - لذا رعایت وحدت و تقریب بین مذاهب، جنبه ی اجتماعی و اخلاقی دارند نه اعتقادی؛ زیرا اثبات شد که در اعتقاد لازم است سلم و حرب داشته باشیم؛ اما در عمل و جنبه های اجتماعی شکل آن متفاوت است. نباید نسبت به خلفای غاصب و دشمنان و محاربین ائمه علیهم السلام هیچ گونه موضع گیری نداشت و این منافی وحدت نیست. پس « سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم إلی یوم القیامة» نیز جزو وظایف امت است.
5- نصرت
اهمیت اعتقاد به یاری امام در روایات و زیارات فراوانی تذکر داده شده است. این فراز زیارت جامعه کبیره که می فرماید: « و نصرتی معدة لکم» اشاره به همین مهم دارد؛ یعنی یاری ما برای امام همیشه باید آماده باشد. کلمه ی « نصرة» مصدر است و مصدر مضاف بر عموم دلالت دارد؛ یعنی تمام قدت و نیروی بدنی و مادی من و هر آنچه که در توانم دارم، به خدمت شماست. آری؛ ما باید در برابر ائمه علیهم السلام این طور باشیم، آماده به خدمت؛ نه بی تفاوت. نصرت ائمه علیهم السلام تقویت راه آن هاست که راه خدا و رسول است. تجلی نصرت خداوند در یاری دین خداست و طبق فرموده ی خداوند متعال، ثمره ی نصرت دین خدا این است که مورد نصرت الهی قرار می گیریم (72) و کسی که خداوند متعال یاورش باشد، غلبه ناپذیر می گردد. (73)نصرت ائمه علیهم السلام بر هر فرد به قدر توان و امکانات واجب است؛ عالم و دانشمند از راه علم و تحقیق، سخنرانی، تدریس و تألیف کتاب، ثروتمند از راه کارهای مالی؛ اگر کسی آبرو و موقعیت اجتماعی دارد برای پیش برد مکتب اهل بیت علیهم السلام خرج کند. خلاصه هر کس به هر نحوی که می تواند باید در مقام نصرت آن بزرگواران باشد؛ به ویژه در جهت تقویت حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان ظهور ایشان.
نصرت امام بر دو گونه است:
الف) نصرت مادی: بذل جان برای حفظ جان امام؛ مانند اینکه در معرکه ی جنگ از وجود امام دفاع کنیم. (74) یا بذل مال در راه نصرت امام؛ مانند کمک مالی برای بر طرف شدن گرفتاری شیعیان. (75)
ب) نصرت معنوی: این نصرت، بالاتر از نصرت مادی است؛ مثل اینکه واسطه ی نشر معارف ائمه علیهم السلام بشویم؛ چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هدایت یک نفر را بسیار ارزشمند می دانند. (76)
6- احیای امر اهل بیت علیهم السلام
این وظیفه در واقع، ذیل نصرت امام است؛ اما چون در روایات با تعابیر مختلف آمده، جداگانه به آن می پردازیم. در طول تاریخ هماره خط حق و خط باطل، کنار هم وجود داشته اند. این دو خط همیشه در برابر هم بوده اند و هستند و همواره در هر زمانی کسانی بوده اند که درصدد از بین بردن خدا بوده اند؛ کسانی که رسیدن به اغراض و اهداف دنیوی و مادی خود را فقط با از بین بردن دین می دانند؛ چون دین خدا با اغراض آن ها تعارض دارد و با وجود آن نمی توانند به اغراض و اهدافشان برسند. اما دین اسلام تنها دین مورد پذیرش در نزد خداست (77) و شارع آن نیز خود خداست: ( آیینی را برای شما تشریع کرده که به نوح توصیه کرده بود...) (78)و خدای تعالی خود تعهد کرده که این دین محفوظ بماند: ( ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما به طور قطع نگه دار آن هستیم) (79). بنابراین، اصل دین اسلام محفوظ است؛ اما درست مورد عمل قرار نگرفته و هنوز عالم گیر نشده است و این وعده ی الهی که می فرماید: ( لیظهره علی الدّین کلّه...) (80) در زمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تحقق پیدا می کند.
ائمه اطهار علیهم السلام در هر زمان در مقابل اهل باطل ایستاده اند و خدا آن ها را بعد از حضرت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای این جهت نصب کرده است. آن ها دین را حفظ کردند و در نشر آن زحمت ها کشیدند. حفظ دین فقط به این نیست که نگذارند از بین برود؛ بلکه باید نگذارند بازیچه ی قدرت های باطل گردد یا چیزی بر آن اضافه یا از آن کاسته شود. البته وظیفه ی اهل ایمان است که در خدمت ائمه علیهم السلام باشند و از هیچ کوششی - به قدر توان - در جهت پیش برد اهداف آن بزرگواران دریغ نکنند؛ تاریخ بخشی از این کوشش ها را ثبت کرده است.
ائمه علیهم السلام احیای امرشان را به عنوان وظیفه اعلام کرده اند و کسی را که وارد این وادی گردد، مشمول رحمت الهی می دانند. (81) ارزش رحمت الهی - چنانکه خداوند فرموده است - از تمام آنچه اندوخته شده، افزون تر است. (82) اگرچه معنای « احیا» زنده کردن و ایجاد نمودن است، اما مراد امام باقر علیه السلام در عبارت « رَحِمَ اللهُ عبدا أَحیَا أَمرَنَا » نسبت به جوامع غیرشیعی، زنده کردن امامت اهل بیت علیهم السلام و نسبت به جوامع پیرو اهل بیت علیهم السلام زنده نگه داشتن امر ایشان است. یکی از راه های احیای امامت اهل بیت علیهم السلام بیان فضایل و مصائب ایشان است. مظلومیت واژه ای است که علاوه بر واقعیت، از لحاظ عاطفی بسیار تأثیرگذار است؛ مانند ناله های جان سوز امیرالمؤمنین علیه السلام کنار جنازه ی فاطمه زهرا علیها السلام و مصائب سید الشهداء علیه السلام یا دردهای امام کاظم علیه السلام که بی گناه، شکنجه ها و زندان های مخوف هارون را تحمل نمود.
7- دعا برای امام زمان علیه السلام
نیازی نیست که خطری وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را تهدید کند تا برای ایشان دعا کنیم؛ بلکه اولاً یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، یاد خداست؛ (83) چون امام، تجلی اسما و صفات حسنای خداوند متعال در زمین است و افعال و اقوالش، فعل و قول خداست؛ ثانیاً همین قدر که ایشان همانند افراد بشر مریض می شوند، کافی است برای دعا کردن و صدقه دادن برای سلامتی ایشان. دعا برای حفظ، ایمنی، سلامتی، پیروزی و ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف، خوشحالی حضرت را به دنبال دارد و به مقتضای قرآن کریم، سبب دعا کردن ایشان در حق ما می شود (84) و به مقتضای کلام خداوند، قطعاً ایشان به احسن وجه دعا می کنند (85) و دعایشان مستجاب است.دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آثار و برکاتی دارد؛ اگر قبل از ذکر حاجات شخصی، خواسته ی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مطرح گردد، بر استجابت دعا اثر می گذارد و در واقع فواید و برکات دعای برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به خودمان بر می گردد. (86) همچنین طبق فرموده ی امام صادق علیه السلام وقتی دعا برای یک مؤمن عادی موجب رفع گرفتاری و زیاد شدن رزق می شود (87) پس به اولویت قطعیه (88) دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف چنین تأثیری دارد؛ یعنی یکی از آثار دعا برای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رفع گرفتاری ها و زیاد شدن رزق است. از طرفی، دعا برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برکات فراوانی دارد؛ چون ظهور آن حضرت مساوی است با برپایی عدالت در عالم، رفع ظلم و ظالم، آسایش و وفور نعمت برای خلایق، پیاده شدن دین خدا، گسترش مکتب اهل بیت علیهم السلام و سرور آن بزرگواران، رجعت اهل بیت علیهم السلام، عزت مؤمنین و ذلت منافقین. با دعا برای ظهور ایشان، تمام این برکات را خواستار شده ایم.
8- انتظار ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
انسان در افعال خود اختیار داشته و در کارهای خود نقش دارد (89) و تمام افعال خوب و بد او ثبت می گردد؛ پس اگر مصیبتی بر او وارد آید، در اثر اعمال خود اوست (90) و باید به علت آن بیندیشد. خداوند حکیم است و کاری خلاف حکمت انجام نمی دهد و چون از حکمت امور بی خبریم، نباید اعتراض کنیم؛ هر چند خودمان سبب مصیبت و عذاب شده ایم اما خداوند رحمن و رحیم است. در برابر حوادث باید صبور و تسلیم اراده خدا باشیم. البته باید امید به رفع مشکل داشته باشیم و مأیوس نگردیم. با توجه به این مقدمات باید بگوییم که غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یک مصبیت و عذاب است؛ چون اصل وجود امام و تصرف ایشان در امور (91) و دسترسی مردم به ایشان، نعمتی بزرگ است. (92)ممکن است این سؤال پیش بیاید: خداوند که بخیل نیست؛ پس چرا از این نعمت محروم مانده ایم؟ در پاسخ باید بگوییم که هر چند غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، علل و آثاری دارد، اما گناهان، ما را از امام خویش جدا کرده اند. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خود، علت این جدایی را این گونه بیان می فرماید:
« و چنانچه شیعیان ما که خدا به طاعت خود موفّقشان بدارد، قلباً در وفای به عهدشان اجتماع می کردند (93) نه تنها سعادت لقای ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد، که سعادت مشاهده ما با شتاب به ایشان می رسید.
و این ها همه در پرتو شناخت کامل ما و صداقت محض نسبت به ما می باشد؛ بنابراین هیچ چیز ما را از ایشان محبوس نمی دارد، جز اخباری که از ایشان به ما می رسد و ما را مکروه و ناراحت می سازد و از ایشان انتظار نداریم». (94)
حقیقت انتظار
باید در حال غیبت، منتظر باشیم. یک طرف انتظار، منتظرین، طرف دیگر آن وجود نازنین منتظر و طرف سوم آن جهت انتظار یعنی انتظار برقراری عدالت و برپایی دستورات الهی است. منتظر عدالت باید عادل باشد؛ نمی شود با دستورات خداوند مخالفت کرد، ولی منتظر برپایی احکام الهی بود. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به این مسأله اشاره نموده و می فرماید:« هر فردی از شما باید به آنچه که به وسیله ی دوستی ما به آن تقرب می جوید، عمل کند و از آنچه مقام او را پست می گرداند و خوش آیند ما نیست، اجتناب نماید؛ زیرا ظهور، به طور ناگهانی و بدون خبر قبلی اتفاق می افتد؛ (95) آن هم در وقتی که توبه سودی به حال او ندارد و پشیمانی؛ او را از کیفر ما نجات نمی دهد.» (96)
منتظر ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همیشه در حال انجام وظایفی مانند اطاعت است که باید در زمان حضور حضرت انجام دهد. لذا عامل به وظیفه فرقی بین ظهور و غیبت نمی داند (97) و نسبت به زمان ظهور حضرتش اعتراضی نمی کند. (98) هیچ گاه مأیوس نمی شود (99) و می داند که شرط نجات از فتنه های زمان غیبت، تسلیم امام بودن است. (100) منتظر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خوش خلق است و از شبهات پرهیز دارد. (101) و با توجه به معرفتی که نسبت به امام خویش دارد، زمان ظهور برای او مهم نیست. (102)
انتظار فرج؛ برترین عمل
دسته ای از روایات، بیان گر ناگهانی بودن ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند. (103) در دسته ی دیگری از روایات هم تصریح شده است که حضرت در عصر ظهور، مانند حضرت داود علیه السلام یعنی مطابق واقع - حکم خواهد کرد. بر اساس روایات، پیش از ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف حاکم موظف است بر اساس بینه قضاوت کند؛ چنانکه رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز چنین می کرد:« همانا من بر اساس بیّنات و قسم ها بین شما قضاوت می کنم و حجت بعضی از شما نسبت به بعضی دیگر روشن تر است پس اگر چیزی به کسی رسید که از مال برادرش بود در حقیقت قطعه ای از آتش گرفته است.» (104)
اما روایات به روشنی بیان گر آن هستند که امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بر اساس بیّنه و سوگند قضاوت نمی کند؛ بلکه به علم الهی و بر اساس واقع حکم خواهد کرد؛ چنانکه داود نبی علیه السلام نیز چنین حکم می کرد. امام صادق علیه السلام می فرماید:
« هنگامی که قائم آل محمد صلی الله علیه و آله قیام کند، به حکم داود و سلیمان حکم می کند و از مردم بیّنه نمی خواهد.» (105)
یقین مؤمنان به این دو دسته از روایات باعث خواهد شد که هر لحظه منتظر فرج امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف باشند و اعمال خود را چنان پاکیزه گردانند که در محکمه عدل آن حضرت شرمنده و محکوم نشوند. پس انتظار فرج امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف برای مؤمنان با سازندگی و نیل به کمال همراه است و به همین جهت در روایات تأکید شده است که « برترین اعمال انتظار فرج است».(106)
نتیجه
مهم ترین نکته ای که از وظایف نام برده شده، برداشت می شود این است که تنها راه رسیدن به خداوند - که همان سعادت ابدی و اوج کمال است - شناخت امام، جایگاه و حقوق ایشان و نیز شناخت وظایف خویش نسبت به امام و عمل به آن هاست.اولین وظیفه اطاعت است که موقوف بر معرفت امام می باشد؛ لذا وظیفه ی معرفت نیز ضمیمه و لازمه اطاعت معرفی گردید. از شاخه های اطاعت، تسلیم بودن محض در مقابل تمام اوامر و علاوه بر آن، کلیه افعال امام است که خود نوعی نصرت امام به حساب می آید. این یاری، در احیای امر امامت اهل بیت علیهم السلام جلوه گر است. نشر و زنده نگه داشتن این امر موجب معرفت سایر مردم و نیز کمک به انجام وظایف ایشان در برابر امام می شود. اما سپردن کار به دست خداوند متعال و دعا و التجا به درگاه او، اوج این وظیفه است؛ یعنی پس از هر اقدامی دعا به درگاه خداوند برای طلب عاقبت به خیر شدن آن و مهم تر از همه دعا برای سلامتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف و تعجیل در امر فرج ایشان. این دعا با حسن ظن به تقدیرات خداوند همراه است؛ یعنی همان انتظار فرج و گشایش امر الهی بیت علیهم السلام - که افضل از جمیع اعمال است - و چشم دوختن به تحقق وعده الهی در ظهور خلیفة الله بر کل عالم.
منابع :
قرآن کریم
ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بی جا، دارإحیاء الکتب العربیة، 1962م.
ابن بابویه، توحید، قم، تصحیح و تعلیق سید هاشم حسینی تهرانی، منشورات جماعه مدرسین حوزه علمیه، بی جا، بی نا، بی تا.
ــــــــــــ،عیون أخبار الرضا علیه السلام، تصحیح و تعلیق حسین اعلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، 1404ق.
ـــــــــــــ کمال الدین و تمام النعمة، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1405ق.
ــــــــــ معانی الأخبار، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1379ش.
ابن قولویه، جعفربن محمد، کامل الزیارات، تحقیق شیخ جواد قیومی، بی جا، مؤسسة نشر الفقاهة، 1417ق.
بحرانی، سید هاشم، غایة المرام، تحقیق سید علی مشکور، بی جا، بی نا، بی تا.
تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، پاکستان، دارالمعارف النعمانیه، 1981م.
تفسیر الإمام العسکری علیه السلام ( المنسوب إلی الإمام العسکری)، تحقیق مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، قم، مدرسه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1409ق.
حافظ إصبهانی، ذکر أخبار اصبهان، بریل - لیدن المحروسه، بی جا، بی نا، 1934م.
حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار.
حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تحقیق سید ابراهیم موسوی زنجانی، قم، انتشارات شکوری، 1373ش.
خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1997م.
ذهبی، تاریخ الإسلام، تحقیق عمر عبدالاسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1987م.
راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، بی جا، بی نا، 1404ق.
شریف رضی، خصائص الأئمه، تحقیق محمد هادی امینی، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیه آستان قدس رضوی، 1406ق.
طبرسی، احتجاج، تعلیق سید محمد باقر خرسان، نجف، دارالنعمان، 1966م.
طوسی، مصباح المتهجد، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1991م.
کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1363ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، تحقیق سید ابراهیم میانجی و محمد باقر بهبودی، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
میلانی، سید علی، با پیشوایان هدایتگر ( نگرشی نو در شرح زیارت جامعه کبیره) قم، الحقایق، 1390ش.
مغربی، قاضی نعمان، شرح الأخبار، تحقیق سید محمدرضا حسینی جلالی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، بی جا، بی نا، بی تا.
نهج البلاغه، شرح شیخ محمد عبده، قم، دارالذخائر، 1412ق.
نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تحقیق فارس حسون، قم، انوارالهدی، 1422ق.
پی نوشت ها :
1. به یاری خداوند متعال و عنایت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، مقاله ای برگرفته از آثار آیة الله میلانی با عنوان حقوق امام به چاپ خواهد رسید.
2. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، 133.
3. طبق فرموده خداوند متعال در قرآن ائمه اطهار علیهم السلام از جانب خداوند متعال منسوب شده اند تا مردم را به سوی خداوند هدایت کنند ( سجده/ 24).
4. کلینی، کافی، 180/1.
5. ذاریات/ 56.
6. صدوق، علل الشرائع، 9/1.
7. همان گونه که در زیارت جامعه آمده است: « إِلَی اللهِ تَدعُونَ وَ عَلَیهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُومِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمرِهِ تَعمَلُونَ وَ إِلَی سَبِیِلهِ تُرشِدُونَ وَ بِقَولِهِ تَحکُمُون...»؛
جار و مجرور مقدم شده و دلالت بر حصر می کند؛ لذا هرگز ائمه علیهم السلام مردم را به سوی خود دعوت نکردند.
8. صدوق، توحید، 152.
9. دلیل « بنا عبدالله» این است که اگر ائمه علیهم السلام نبودند، خداوند شناخته نمی شد تا عبادت شود.
10. کلینی، کافی، 180/1.
11. این حدیث مورد اتفاق شیعه و سنی است ( تفتازانی، شرح المقاصد فی علم الکلام، 275/2.
12. کلینی، کافی، 376/1.
13. در اعتقاد سه حالت ایمان، انکار و عدم ایمان، وجود دارد. در معرفت امام، عدم انکار کافی نیست؛ بلکه عدم معرفت مساوی با انکار است و مردن به گمراهی را به دنبال دارد.
14. صدوق، توحید، 152.
15. لذا امام صادق علیه السلام خطاب به آن دو عالم اهل سنت فرمود: « شرقاً و غرباً فلا تجدان علماً صحیحاً إلا شیئاً خرج من عندنا أهل البیت»( کلینی، الکافی، 399/1).
16. کلینی، کافی، 377/1.
17. همان، 376.
18. کلینی، کافی، 352/2.
19. مجلسی، بحارالأنوار، 286/25.
20. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، 13.
21. چنانکه در زیارت جامعه کبیره آمده است: « إِلَی اللهِ تَدعُونَ وَ عَلَیهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُومِنُونَ وَ لَهُ تُسَلِّمُونَ وَ بِأَمرِهِ تَعمَلُونَ وَ إِلَی سَبِیِلهِ تُرشِدُونَ وَ بِقَولِهِ تَحکُمُون...»؛ تمام ضمایر به خداوند متعال بر می گردد.
22. نساء/ 80.
23. کلینی، کافی، 185/1.
24. این روایت مورد اتفاق فریقین و در بسیاری از کتب شیعه و سنی نقل شده است.
25. یس/ 82.
26. طبق نظر استاد میلانی، برای استدلال به ولایت تکوینی معصوم نیازی به استناد به معجزات نیست.
27. آل عمران/ 83.
28. مجلسی، بحارالأنوار، 286/25.
29. کلینی، کافی، 68/2؛ ابن بابویه، خصال، 169.
30. کلینی، کافی، 187/1.
31. سمعت أبا عبدالله علیه السلام یقول: « نحن قوم فرض الله طاعتنا و أنتم تأتمون بمن لا یعذر الناس بجهالته»؛ همان، 185/1.
32. محمد بن زید طبری می گوید:در خراسان بالای سر امام رضا علیه السلام ایستاده به خدمت مردم بودم و جمعی از بنی هاشم - که اسحاق بن موسی بن عیسی عباسی همراه آن ها بود - شرفیاب حضور او بودند. آن حضرت فرمود: ای اسحاق؛ به من خبر رسیده که مردم می گویند: « ما عقیده داریم که همه مردم بنده های ما هستند ( مانند عبدهایی که از بازار خریداری می شوند)! نه؛ سوگند بدان خویشی و قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله دارم، من هرگز چنین چیزی نگفتم و از پدران خود هم نشنیدم و به من نرسیده است که یکی از نیاکان من چنین گفته باشد؛ ولی من می گویم که مردم بندگان ما هستند در اینکه اطاعت ما بر آن ها واجب است و در دیانت به ما وابسته اند؛ باید این مطلب را حاضران به غایبان برسانند»( همان، 186/1).
توضیح اینکه ملکیت دو قسم است:
الف) اعتباریه: مثل زوجیت و مالکیت. این نوع مالکیت، قابل سلب اعتبار و یا انقطاع است؛ مثلاً اگر انسان سفیه شد دیگر نمی تواند در ملک خود تصرف کند. پس اعتبار قابل تمام شدن و انقطاع و عوض شدن است؛ چون اعتبار، امری است که وجود و عدم آن به ید معتبر است.
ب) حقیقیه: مثل مالکیت خداوند نسبت به عالم وجود. این ملکیتی است که قابل انقطاع نیست؛ چون کسی عالم را به خدا نداده و نمی تواند هم از او بگیرد.
مراد حضرت در روایت این است که ائمه علیهم السلام انسانی را خریداری نمی کنند تا به ملکیت اعتباری جزء اموالشان بشود؛ بلکه تمام مردم به ملکیت حقیقیه و با اذن و جعل الهی عبد اهل بیت علیهم السلام هستند؛ یعنی هرچه ائمه علیهم السلام فرمایند، مردم باید بپذیرند و آنچه ائمه علیهم السلام در حق مردم می خواهند، تحقق می یابد؛ لذا ملکیت حقیقیه خداوند ذاتی خداست؛ اما ملکیت حقیقیه ائمه علیهم السلام به جعل الهی است.
ملکیت اعتباریه با ملکیت حقیقیه قابل جمع شدن هستند:
الف) نسبت به خداوند: مانند آیه ( و اعلموا أنما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی...) حرف « ل» برای ملکیت است؛ در حالیکه خداوند مالک حقیقی تمام اشیاست؛ پس در اینجا ملکیت اعتباریه با حقیقیه جمع شده است.
ب) نسبت به امام علیه السلام مانند وقتی که امام از بازار چیزی را خریداری می کند؛ در حالیکه مالک حقیقی آن شیء و فروشنده آن و تمام اموال فروشنده است.
33. نساء/ 80.
34. همان، 185/1.
35. همان.
36. مجلسی، بحارالأنوار، 360/25.
37. امام صادق علیه السلام فرمود: « ما هستیم که خدا طاعت ما را فرض کرده است. به مردم روا نیست جز اینکه ما را بشناسند؛ در نادانی به مقام ما معذور نیستند. هرکه ما را بشناسد مومن است و هر که عمداً منکر مقام ما باشد کافر است. هر که نسبت به ما بی طرف باشد؛ نه ما را به امامت بشناسد و نه مقام ما را انکار کند، گمراه است تا به راه حق برگردد و آنچه را خدا از حق طاعت ما واجب کرده است بفهمد و اگر در همان حال گمراهی خود بمیرد، خدا با او هرچه خواهد عمل کند» کلینی، کافی، 187/1.
38. همان.
39. نساء/ 65.
40. کلینی، کافی، 390/1.
41. همان، 390/1.
42. شوری/ 23.
43. حدیث معروفی است که برخی از معنای آیه تعجب می کنند و بعضی از بزرگان علمای ما درباره آن اقوالی دارند که در شرح آن با مشکل مواجه شده اند. در این حدیث آمده است: « حب علی حسنه لا یضر معها سیئه و بعض علی سیئه لا ینفع معها حسنه؛ حب علی علیه السلام حسنه ای است که هیچ سیئه ای در مقابل این حسنه، مقاومت ندارد و بغض او، گناهی است که هیچ حسنه ای در مقابلش قادر بر مقاومت نیست»( ابن شاذان، فضائل، 96؛ اربلی، کشف الغمة، 92/1؛ مجلسی، بحارالانوار، 248/39).
ولی ما به فضل الهی حقیقت معنای این حدیث را از خود قرآن مجید استخراج می کنیم؛ خداوند متعال می فرماید: ( قل لا أسألکم علیه أجراً إلا الموده فی القربی)؛ ( بگو من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم در خواست نمی کنم جز دوست داشتن نزدیکانم ( اهل بیتم) ( شوری/ 23). آنگاه بلافاصله این گونه آمده است: ( و من یقترف حسنه نزد له فیه حسناً)؛ ( و هر کس که نیکی انجام دهد، بر نیکی اش می افزاییم) ( همان). « یقترف» یعنی: یکتسب ( راغب اصفهانی، مفردات، 401). پس اگر کسی « حسنه» ای را کسب کند خدا می فرماید: برای آن شخص حسن آن حسنه را زیاد می کنیم. مراد از این «حسنه» چیست؟ در تفاسیر شیعه و سنی آمده: « الحسنه حب علی و اهل بیته؛ منظور از حسنه، دوست داشتن علی و خاندان اوست»(قرطبی، تفسیر، 21/13-22؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 193/2).
بنابراین معنای آیه این گونه می شود: حسن این حسنه مودت و محبت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام است که از ناحیه خداوند متعال زیاد شده است. این حقیقتی است که خدا قرار گذاشته و حدّ زیادی را هم معین نکرده است؛ پس حب اهل بیت چنین حسنی دارد و با چنین حسنی کدام سیئه می تواند مقاومت کند؟ روشن است که در هیچ یک از این مقدمات نمی شود مناقشه کرد و نتیجه این مقدمات قهری است.
بنابراین حب علی علیه السلام حسنه ای است که خداوند متعال حسن این حسنه را زیاد نموده است. خود خداوند متعال این کار را انجام داده است؛ پس هیچ سیئه ای نیست که بتواند با حسنه ای که خداوند درجه حسن آن را بالا برده، مقابله کند ( میلانی، با پیشوایان هدایتگر، 267/3).
44. کلینی، کافی، 390/1.
45. راغب اصفهانی، مفردات، 67.
46. با توجه به اینکه شکر نعمت وجود امام، مستقیماً متوجه به خداوند است. لذا این عنوان از روی تسامح در وظایف امت نسبت به شخص امام قرار داده شده است.
47. چون سایر نعمتها مانند: علم، ثروت، اولاد و ... فرع بر اصل وجود هستند، لذا نعمت وجود و حیات، بالاترین نعمتهاست.
48. بقره/ 37.
49. ابن بابویه، کمال الدین، ص 254.
50. ر.ک: امینی، الغدیر، 300/2؛ میلانی، نفحات الأزهار، 206/5.
51. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 194/15.
52. ص/ 39.
53. گاهی معلول در اصل وجود، احتیاج به علت دارد؛ اما در بقای آن احتیاج به علت ندارد و گاهی حدوثاً و بقاءأً نیاز به علت دارد و ائمه علیهم السلام نسبت به اصل وجود و بقای همه خلایق علیت دارند.
54. امام صادق علیه السلام فرمود: به راستی زمین تهی نمی ماند؛ جز اینکه باید در او امامی باشد، برای آنکه اگر مؤمنان چیزی ( به احکام خدا) افزودند آنها را به حق برگرداند و اگر چیزی کاستند برای آن ها تکمیل کند و رفع نقصان نماید ( کلینی، کافی، 178/1).
55. کلینی، همان، 179.
56. حدیث « لولا الحجة لساخت الأرض باهلها»، با غیبت امام عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف، چگونه می سازد؟ طبق روایات فریقین، تا وقتی دو نفر از مکلفین بر روی زمین باشند، یکی از آنان امام باشد و مکلفین مأمور به انجام تکالیف خداوند هستند. رسول خدا و ائمه علیهم السلام که شریعت را حمل و حفظ و ایصال و تبلیغ می کنند، واسطه بین شریعت و مکلف هستند؛ لذا اگر بدعتی در دین یا تحریفی در قرآن رخ دهد، باید امام وارد مسأله شود. مثلاً در داستان خشکسالی و استجابت دعای اهل کتاب - که برای مسلمانان تزلزل در دین واقع شد - خلیفه به امام هادی علیه السلام پیام داد: « امت جدت را نجات بده». امام علیه السلام واقع مطلب را روشن ساخت و مسلمانان را نجات داد و هدایت نمود ( ابن صباغ، فصول المهمة، 1086/2). همچنین امام علیه السلام از نوشته شدن رد بر قرآن کریم جلوگیری کرد. داستان انار در عصر غیبت ( در بحرین) نیز نمونه ای از این گونه حل مسائل و حفظ دین است.
57. کلینی، کافی، 179/1.
58. امام صادق علیه السلام فرمود: « خدا بزرگوارتر و والاتر است از اینکه زمین را بی امام عادلی وانهد».
59. یعنی تمام آنچه که در حسن دخیل است، در آفرینش ائمه علیهم السلام جمع شده و هیچ گونه نقص، شر و سوئی در آفرینش ایشان نیست.
60. وقتی در اعلا مراتب حسن و کمال آفریده شد و منزه از هر گونه نقصی قرار گرفت، می تواند چشم خداوند باشد. لذا اگر امام کسی را ببیند، خدا او را دیده است و اگر فردی مورد خطاب امام قرار گیرد، یعنی مخاطب خدا شده است.
61. ایشان چون زبان، اوامر و نواهی او را به مردم می رسانند.
62. وقتی کسی بخواهد چیزی را بدهد، به وسیله دستش این کار را انجام می دهد؛ لذا خداوند به واسطه امام فیوضات را به بندگانش می رساند و این همان وساطت در فیض است.
63. چرا که اساس بندگی و پرستش را ایشان به مردم تعلیم دادند.
64. ابن بابویه، توحید، 151.
65. کلینی، کافی، 409/1.
66. ابن بابویه، کامل الزیارات، 329.
67. کلینی، کافی، 189/2.
68. نهج البلاغه، 72/4.
69. حاکم نیشابوری، مستدرک علی الصحیحین، 138/3؛ ذهبی، تاریخ اسلام، 40/20؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، 261/4.
70. طوسی، مصباح المتهجد، 589.
71. میلانی، سیدعلی، با پیشوایان هدایتگر، 271/3.
72. محمد/ 7.
73. آل عمران/ 61.
74. احزاب/ 6.
75. کلینی، کافی، 2/ص 189.
76. همان، 82/5.
77. آل عمران/ 91.
78. شوری/ 31.
79. حجر/ 9.
80. توبه/ 33.
81. کلینی، کافی، 08/8.
82. زخرف/ 23.
83. کلینی، کافی، 694/2.
84. بقره/ 251.
85. نساء/ 68.
86. مانند دعایی که قبل و بعد آن ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله باشد؛ بر اساس روایات دعای صلوات قطعاً مستجاب است و خداوند، اجل و اکرم از این است که دعای میان دو دعای مستجاب را استجابت نکند.
87. مجلسی، بحارالانوار، 383/90.
88. چون در هیچ یک از مقدماتش نمی توان شک کرد.
89. بقره/ 286.
90. شوری/ 30.
91. خواجه نصیرالدین طوسی می گوید: « وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»؛ معنی این عبارت این است که وجود امام زمان از جانب خداوند برای بشریت لطف است؛ تصرف وی در امور بندگان نیز لطف دیگری می باشد و عدم دسترسی ما به وی، مربوط به خود ماست؛ ( حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، 883).
92. در وظیفه سوم، بخش آثار و برکات وجود امام، بیان شده بود.
93. مراد حضرت، همان عهدی است که در عالم ذر با ائمه علیهم السلام بسته ایم؛ چنانکه در زیارت جامعه کبیره می خوانیم: «...فَکُنَّا عِندَهُ مُسَلِّمِینَ بِفَضلِکُم وَ مَعرُوفِینَ بِتَصدِیقِنَا إِیاکُم»؛ « ما در عالم ذر تسلیم فضایل شما شده ایم».
94. طبرسی، احتجاج، 523/2.
95. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز ناگهانی بودن ظهور را بیان فرموده اند ( ر.ک: ابن بابویه، عیون أخبار الرضا علیه السلام، 297/1.
96. طبرسی، احتجاج، 323/2.
97. ابن بابویه، کمال الدین، 320.
98. همان، 645.
99. ابن بابویه، خصال، 616.
100. همو، کمال الدین، 378.
101. نعمانی، غیبه، 207.
102. همان، 351.
103. ابن بابویه، عیون أخبار الرضا علیه السلام، 297/1.
104. کلینی، کافی، 414/7.
105. کلینی، کافی، 397/1.
105. ابن بابویه، کمال الدین، 377.
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی سال دوم تابستان 91