از دیگر آثار بر جای مانده ی وی - که بیشتر در دانش کلام و فقه امامی بوده - می توان به الکافی فی التکلیف و البرهان علی ثبوت الإیمان (5) اشاره کرد؛ اما از سایر آثارش جز نام آن ها نشان دیگری نیست. این آثار عبارتند از: البدایة، تدبیر الصحة، التلخیص، شبه الملاحدة، شرح الذخیرة، العمدة، مختصر الفرائض الشرعیة، المرشد إلی طریق التعبد، مسألة الشافیة و مسألة الکافیة.
پیش تر در مقاله ای جداگانه تحت عنوان « کتاب شناسی ابواصلاح حلبی» (6) به معرفی این آثار پرداخته ایم. در این نوشتار به شناسایی کتاب تقریب المعارف و بخش امامت آن - که بخش عمده ای از کتاب است - می پردازیم تا نشان دهیم چگونه متکلمان آن دوران در کنار مباحث عقلی و کلامی خود، به مباحث امامت اهتمام ورزیده و خود را در زمره ی مدافعان سرسخت حریم ولایت و امامت آل البیت علیهم السلام جای داده اند.
در ابتدا باید اشاره کنیم که تردیدی در انتساب این کتاب به ابوالصلاح حلبی نیست و قرائنی در متن آن گواه این مدّعاست. مطالب موجود در این کتاب با دو اثر دیگری که از وی بر جای مانده هماهنگی زیادی دارند؛ (7) همچنین مؤلف در این کتاب به آثار دیگری از خود اشاره می کند که از یک سو در دو کتاب دیگر خود نیز بدان ها اشاره کرده (8) و از سوی دیگر ذهبی نیز برخی از آنها را در زمره ی آثار ابوالصلاح معرفی نموده است. (9) ابوالصلاح نیز خود در کتاب الکافی فی التکلیف بارها به التقریب ارجاع داده است. (10) ذهبی نیز این کتاب را در زمره ی کتاب های ابوالصلاح آورده است؛ (11) چنانکه دانشمندان متأخر شیعی مانند علامه ی مجلسی رحمه الله ( 1037-1110ق) و شیخ حر عاملی رحمه الله ( 1033-1104ق) و پس از ایشان آقا بزرگ تهرانی رحمه الله، ( 1293-1389ق) این کتاب را از وی دانسته اند. (12)
نام این کتاب در هیچ یک از منابع متقدم به شکل کامل نیامده و به عبارت التقریب بسنده شده است؛ (13) اما بر اساس منابع متأخر نام کامل کتاب تقریب المعارف است. (14)
درباره ی موضوع کتاب نیز می توان گفت که با اندک نگاهی ماهیت کلامی اش روشن می شود. (15) مباحث آن همچون دیگر کتب کلامی از مسائل توحید آغاز و به امامت ختم می گردد؛ در انتهای کتاب نیز مباحث فقهی قرار داده شده است.
هر چند این کتاب به گفته ی مؤلف بنا به درخواست برخی و به هدف بیان تکالیف عقلی هر فرد مسلمان نوشته شده است؛ (16) اما احتمالاً پس از گذشت زمانی کوتاه کمیاب شده و تا زمان علامه ی مجلسی رحمه الله در دسترس عموم نبوده است؛ زیرا هیچ نشانی از آن در آثار بر جای مانده ی پیش از دوران مذکور یافت نمی شود؛ تا آنجا که حتی نام این کتاب در هیچ یک از اجازات یا فهارس کتب - جز آنچه به شکل گذرا در تاریخ الاسلام ذهبی آمده است - وجود ندارد. (17) اما پس از آنکه مرحوم مجلسی رحمه الله به نسخه ای از آن دست یافت و آن را در کتاب بحارالأنوار با عبارت « کتاب جید فی الکلام، و فیه أخبار طریقة» شناساند (18) کمابیش جای خود را در میان کتاب های شیعی باز کرد؛ چنانکه در همان دوران نیز شیخ حر عاملی این کتاب را ستود. (19)
ظاهراً از زمان علامه مجلسی رحمه الله تا ابتدای قرن 14 تنها این منابع از کتاب تقریب المعارف نقل قول کرده اند: 1- علامه مجلسی رحمه الله در بحارالانوار؛ (20) 2- علامه مجلسی رحمه الله در مرآة العقول؛ (21) 3- شیخ حر عاملی در اثبات الهداة (22)؛ 4- سید محمد اشرف عاملی در فضائل السادات؛ (23) 5- اسدالله دزفولی کاظمی در کشف القناع؛ (24) 6- ملا احمد نراقی رحمه الله در عوائد الایام؛ (25) 7- شیخ عباس قمی رحمه الله در الکنی و الألقاب؛ (26) و این امر از محرومیت این کتاب پر ارزش از زمان تألیف تاکنون حکایت می کند.
از سوی دیگر هر چند شیخ آقا بزرگ تهرانی رحمه الله این کتاب را در الذریعة معرفی نموده، (27) اما ظاهراً خود به هیچ نسخه ای از آن دسترسی نداشته است. (28)
ابوالصلاح حلبی در تحریر این اثر از هشت منبع نقل قول هایی دارد؛ این کتاب ها عبارتند از: 1- التاریخ، نوشته ثقفی؛ (29) 2- التاریخ، نوشته ی واقدی؛ (30) 3- الدار، نوشته ی واقدی؛ (31) 4- التاریخ، نوشته ی طبری؛ (32) 5- التاریخ، نوشته ی بلاذری (33)؛ 6-الفاضح، نوشته ی طبری؛ 7- المسترشد، نوشته ی طبری؛ 8- المعرفة، نوشته ی ثقفی. (34) از میان منابع ذکر شده، هم اکنون موارد اول، دوم، سوم و ششم در دسترس نیستند (35) و بدین جهت تقریب المعارف از اهمیت ویژه ای برخوردار است. نسخه های خطی و چاپ های مختلف این کتاب را در مقاله ی پیش گفته معرفی نموده ایم و در این جا نیازی به تکرار نیست. (36)
درباره ی محتوای کتاب باید گفت که این کتاب شامل فصول کلی توحید، عدل، نبوت و امامت است و پس از این چهار فصل، بخش هایی با عنوان های: « النکیر علی أبی بکر و عمر و أمور متفرقة»، « النکیر علی عثمان و امور متفرقة»، « بطلان خلافة المتقدمین علی امیر المؤمنین علیه السلام»، « ما استدل به علی ایمان القوم من الکتاب و السنة ورده» و « أمامه الامام الثانی عشر عجل الله تعالی فرجه الشریف» افزوده شده است. (37) در انتها نیز بخشی با عنوان « التکلیف الشرعی» بوده که متأسفانه در چاپ کنونی تنها چند پاراگراف از آن موجود است. سه فصل اول کتاب که بیشتر جنبه ی کلامی دارد - و نمی توان ذیل عنوان مباحث امامت به آن ها پرداخت - تنها یک چهارم کل کتاب را شامل می شود؛ از این رو می توان گفت جنبه ی امامتی این کتاب ( بعد از این سه فصل تا انتهای کتاب) حجم عمده ی آن را به خود اختصاص داده است؛ یعنی حدود سه چهارم کل کتاب. اما در این میان بخش مثالب خلفا، خود نیمی از کل کتاب را در برگرفته است. پیش از این، از مهجور بودن این اثر سخن به میان آوردیم؛ به اعتقاد نویسنده ی این سطور، بعید نیست که همین حجم بالای بخش مثالب، در به حاشیه رانده شدن آن نقش داشته باشد.
برخی معتقدند که این کتاب - به ویژه در مسائل عدل - از الذخیرة ( اثر سید مرتضی رحمه الله) تأثیر پذیرفته است و مؤلف سعی کرده ضمن تلخیص مباحث، نکاتی را بر محتویات الذخیرة بیفزاید. (38) البته این دیدگاه با در نظر داشتن این مطلب که ابوالصلاح خود شرحی بر الذخیرة داشته دور از انتظار نیست؛ به ویژه که غالب مباحث کلامی موجود در این فصول با آرای سید مرتضی هم سویی دارند. اما این که محتویات دو کتاب کلامی، خصوصاً در یک دوران و از دو مؤلف هم مذهب، با ارتباط استاد و شاگردی - به هم نزدیک باشند، امر بسیار معمولی است و الزاماً به معنای تلخیص مطالب نیست.
مباحث امامت (39)
از نظر حلبی، غرض الهی از امامت آن است که بندگان بتوانند به وسیله ی آن از بدی ها و کردار ناشایست بپرهیزند و خوبی ها و هر آنچه برای ایشان خیر و صلاح است را دریابند. متکلمان از این مطلب به « لطف» تعبیر می کنند؛ از این روی ابوالصلاح حلبی وجود امام را برای بندگان لطفی دانسته که وجودش لاجرم باید محقق شود. امام از دیدگاه وی به حکم عقل باید معصوم و داناترین و شجاعترین فرد جامعه و همچنین عابد و زاهد باشد. مؤلف وجود این صفات را در دوازده امام شیعیان علیهم السلام، مسلم دانسته و معتقد است امامت به جز ایشان برای هیچ کس دیگر ثابت نیست و هر که بر یکی از این دوازده تن جاهل باشد از ایمان خارج است.اثبات امامت امامان شیعه
مؤلف پس از آن که به بیان ادله ی عقلی لزوم امامت و صفات امام می پردازد، به تعیین مصداق این امامت پرداخته و ادله ی ثبوت آن را برای امامان معصوم شیعه بیان می کند؛ وی دو راه کلی برای شناخت امام معرفی می نماید؛ اول: وجود معجزه برای کسی که ادعای امامت دارد؛ دوم: نص و بیان صریح امامت و ولایت در قرآن کریم یا در کلام پیامبر صلی الله علیه و آله و یا امام پیشین. مؤلف برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و هر یک از امامان معصوم علیهم السلام معجزه هایی نقل کرده و بر این باور است که این معجزه ها متواترند و وقوع آن ها قطعی است. درباره ی نص نیز وی نصوص دال بر امامت ائمه علیهم السلام را به دو گروه کلی تقسیم کرده است: اول: نصوصی که به طور کلی بر امامت و ولایت اهل بیت معصوم پیامبر علیهم السلام دلالت می نمایند؛ دوم: نصوصی که به طور خاص بر امامت حضرت علی علیه السلام دلالت می کنند.مؤلف قبل از بررسی نصوص دال بر ولایت و امامت، استدلال می کند که تنها ائمه ی دوازده گانه ی شیعه معصومند و به همین جهت باید نصوصی را که بر ولایت اشخاصی دلالت می کنند را بر ولایت همین امامان حمل کرد؛ زیرا ولایت داشتن غیر معصوم بر مردم جایز نیست؛ وی چنین استدلال می کند که اولاً عصمت، جز برای ایشان، برای هیچ فرد دیگری ثابت نشده است؛ ثانیاً هیچ شخص دیگری نیز مدعی چنین عصمتی نیست.
مؤلف سپس آیات و روایاتی را مورد اشاره قرار می دهد که در آن ها مردم به افرادی ارجاع داده شده اند و از آن جهت که این ارجاع تنها در حالت عصمت ایشان صحیح است، باید منظور ائمه اثنا عشر شیعیان علیهم السلام باشد و از همین راه امامت ایشان ثابت می شود. آیات مورد تمسک مؤلف از این قرارند:
( وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ رِجَالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ) (40)
( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ) (41)؛ ( لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ) (42)؛ ( فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنَا بِکَ عَلَى هؤُلاَءِ شَهِیداً)؛ (43) ( وَ یَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِیداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) (44)؛ ( وَ کَذلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ) (45).
روایات مورد تمسک مؤلف نیز از این قرارند:
« انی مخلف فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا»؛ « مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح من رکبها نجا و من تخلف عنها وقع فی النار».
ایشان همچنین به روایات منقول از پیامبر صلی الله علیه وآله که تعداد خلفای حضرت را پس از ایشان دوازده نفر دانسته اند؛ تمسک می کند و معتقد است با توجه به آن که هیچ کس جز ما ادعای دوازده جانشین برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندارد، حقانیت قائلان به ولایت و امامت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ثابت می گردد. مؤلف این روایات را در چهار دسته مورد بررسی قرار می دهد: اول: گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله به امام حسین علیه السلام که فرمود: « انت امام ابن امام اخو امام ابو ائمه حجج تسع تاسعهم قائمهم اعلمهم احکمهم افضلهم»؛ دوم؛ روایاتی که با این مضمون هستند: « عدد الائمه من بعدی عدد نقباء موسی»؛ سوم: خبر لوح؛ چهارم: خبر الصحائف.
مؤلف نصوص مربوط به امامت حضرت علی علیه السلام را نیز در دو گروه آیات و روایات مورد بررسی قرار داده است. وی پیش از ورود به نصوص جلی ( آشکار) امامت و ولایت آن حضرت، روایات و مناقبی که دال بر سزاواری ایشان بر این مقام است را متذکر می شود. در این قسمت ایشان متعرض روایات ذیل شده است که در دو گروه افعال و اقوال پیامبر صلی الله علیه و آله ذکر شده اند:
افعال:
1- مؤاخات آن حضرت با امیر المؤمنین علیه السلام
2- امارت ایشان بر هر گروهی که حضرت در آن بوده است؛
3- امیرالمؤمنین علیه السلام در تمامی حالات به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از همه نزدیک تر بوده است؛
4- ابلاغ فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به مشرکان بعد از بازپس گرفتن آن از ابوبکر؛
5- بستن همه ی ابواب به استثنای درب خانه ی امیرالمؤمنین علیه السلام
6- ماجرای « حمل الرایه» در روز خیبر؛
7- قضیه ی مباهله
8- نجوای امیرالمؤمنین علیه السلام با پیامبر صلی الله علیه و اله
9- ایستادن پیامبر صلی الله علیه و آله به احترام امیرالمؤمنین علیه السلام
10- ورود امیرالمؤمنین علیه السلام در هر حال و بدون اذن بر پیامبر صلی الله علیه و آله؛
11- همسری امیرالمؤمنین علیه السلام با فاطمه زهرا علیها السلام؛
12- حدیث مناجات
احادیث:
1- « انی باعث رجلا کنفسی»؛
2- « علی منی و انا منه»؛
3- « علی مع الحق و الحق مع علی یدور معه حیث ما دار»؛
4- « انا و علی کهاتین»؛
5- « منزلک فی الجنه تجاه من منزلی تکسی اذا کسیت و تحیا اذا حییت»؛
6- « انت اول جاث للخصوم من امتی و صاحب لوائی و ساقی حوضی و اول داخل الجنه من امتی و ابو ذریتی»؛
7- « لا یودی عنی الا رجل منی و علی منی و انا من علی»؛
8- « حربک حربی و سلمک سلمی»؛
9- « من سب علیا فقد سبنی و من سبنی فقد سب الله و من سب الله اکبد الله علی منخره فی النار».
نص جلی بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در آیات
1- ( إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ ) (46)
مؤلف در استدلال به این آیه می گوید: اینکه « ولی» - فارغ از این آیه - دلالت بر معنای اولویت دارد، غیر قابل انکار است و در شرع و لغت، در معنای مذکور استفاده شده است؛ اما اینکه مراد در این آیه ولایت و امامت است آن گاه روشن می شود که بدانیم از میان معانی دیگر «ولی»، تنها نصرت و محبت قابل تصور است و احتمال اراده ی معانی دیگر با اندک دقتی منتفی می گردد. اراده ی نصرت و محبت نیز با تأملی بیشتر غیر قابل پذیرش است؛ زیرا با این فرض، مخاطبان مورد خطاب در « ولیکم» تنها یکی از این چهار مورد می توانند باشند؛ یا تمامی مردم ( اعم از مؤمنان و کافران)؛ یا فقط کفار؛ یا فقط مؤمنان؛ یا بعضی از مؤمنان. چون نمی توانیم وجوب محبت و نصرت را برای کفار بپذیریم، مخاطبان را باید فقط مؤمنان بدانیم و چون در این آیه برخی از مؤمنان بر برخی دیگر ولایت دارند، مخاطبان این آیه نمی توانند تمامی مؤمنان باشند. اکنون چون می دانیم نصرت و محبت مؤمنان بر همه لازم است، این معانی در آیه منتفی می گردند.از سوی دیگر ولایت در این آیه تنها برای خدا، رسول و شخصی که در حال رکوع زکات، داده ثابت شده است؛ زیرا اولاً: کلمه ی « انما» دلالت بر حصر دارد؛ ثانیاً: ویژگی هایی که در آیه ذکر شده اند، شخص خاصی را تعیین نموده و دیگران را خارج می کنند؛ در نتیجه چون گفته شد که نصرت و محبت مؤمنان بر همه واجب است، این معانی نمی توانند در آیه مراد بوده باشند.
بدین ترتیب تمام معانی دیگر منتفی شدند و معنای اولویت برای این لفظ ثابت می گردد و از آن جا که در روایات و شأن نزول آیه به تواتر ثابت شده که این آیه در رابطه با امیرالمؤمنین علیه السلام نازل شده است، منظور از ( الذین یقیمون الصلاة و یوتون الزکاة و هم راکعون) کسی جز آن حضرت نخواهد بود و این دلیل، نص جلی بر ولایت و امامت آن حضرت است.
2- ( یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ) (47)
مؤلف، این آیه را نیز از آیاتی دانسته که نص جلی اند بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام وی برای استدلال به این آیه، دو برهان اقامه کرده است:برهان اول: اطاعت اولی الامر در این آیه به خدا و رسول عطف شده و همان عمومیتی که در اطاعت آن دو واجب است در اولی الامر هم واجب است و این عمومیت را تنها کسانی قبول دارند که ولایت بلافصل و مطلقه ی امیرالمؤمنین علیه السلام را پس از پیامبر صلی الله علیه و آله ثابت کرده اند.
برهان دوم: منظور از اولی الامر یکی از این دو گروه است؛ یا خلفا و کسانی که بر مسلمانان حکم رانده اند و یا دوازده امام معصوم علیهم السلام، اکنون اگر با برهان ثابت شود که یکی از این دو گروه، منظور آیه نیست، دیگری ثابت می گردد. براهینی که ثابت می کنند منظور خلفا نیستند:
الف- اطلاق موجود در آیه، اطاعت را در همه ی زمان ها و بر همه ی مردم و در همه حال ثابت می کند؛ اما اطاعت خلفا تنها در دوران خلافت و فقط به مردم همان زمان ثابت است و از این جهت خاص است؛ پس منظور آنها نیستند.
ب- خداوند در قرآن کریم اوصافی را برای اولی الامر مطرح فرموده است؛ مانند: ( وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ ) (48) چنین اوصافی به طور مسلم برای خلفا ذکر نشده است.
ج- اساساً پذیرش اینکه در این جا منظور خلفا هستند، در صورتی قابل پذیرش است که اصل خلافت آنها صحیح بوده باشد؛ ولی ما اثبات می کنیم که خلافت آنها به ناحق صورت پذیرفته است.
د- این آیه در واقع عصمت اولی الامر را ثابت می کند؛ حال آنکه کسی به عصمت خلفا قائل نیست و تنها عصمت حضرت علی و اولادش علیهم السلام پذیرفته شده است.
هـ - گفتیم که این آیه عصمت اولی الامر را ثابت می کند؛ حال آن که بر اساس آیه ی ( قال لا ینال عهدی الظالمین) (49) ولایت به کسانی که در عمر خود جزو ظالمین بوده اند نمی رسد، و شکی نیست که خلفا در ابتدا بت پرست و مشرک بوده اند و جزو ظالمین.
نص جلی بر امامت امیرالمؤمنین علیه السلام در روایات
حلبی نصوص و احادیثی را مورد بررسی قرار می دهد که از دید وی جزو متواترات هستند و صدور آن ها قطعی و دلالت شان تام است؛ اما برخی را متواتر نزد تمامی مسلمانان و برخی را جزو متواترات شیعه بر شمرده و همین تواتر شیعه را موجب علم و یقین نزد تمامی مسلمانان دانسته است. در بخش تواتر عندالفریقین وی به حدیث « یوم الدار» و « اصل وزارت و امارت و خلافت حضرت در موارد متعدد» اشاره و درباره ی آن ها توضیحاتی ارائه می دهد. در رابطه با نصوصی که نزد امامیه متواتر است نیز چند مورد را ذکر می کند؛ مانند: « انت الخلیفه من بعدی» و « انت سید المرسلین و امام المتقین».به طور کلی حلبی بر این باور است که حتی اگر اهل سنت تواتر یک حدیث با یک تعبیر خاص را نزد همه ی مسلمانان نپذیرند، باید تواتر التزامی اصل خلافت و ولایت آن حضرت را بپذیرند؛ زیرا نصوص بسیاری در میان روایات ایشان موجود است که به امامت آن حضرت تصریح می کنند. وی برای نمونه 24 روایت از روایات صریح در ولایت حضرت را از مصادر ایشان نقل می کند.
نص خفی بر ولایت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام
منظور از نصوص خفی، روایاتی هستند که دلالت آن ها بر ولایت و وصایت حضرت پس از استدلال و توضیح به گونه ای روشن می گردد که در زمره ی نصوص جلی جای می گیرند. ایشان دو حدیث «غدیر» و «منزلت» را در زمره ی این روایات و نصوص آورده است:الف) حدیث منزلت
مؤلف در رابطه با حدیث منزلت معتقد است که از حدیث: « انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی» معلوم می شود که امیرالمؤمنین علیه السلام تمامی منزلت های هارون را داشته؛ جز اینکه پس از پیامبر صلی الله علیه و آله نبی نبوده است. این روایت از چند جهت بر خلافت و امامت امیر المؤمنین علیه السلام دلالت دارد:1- یکی از منزلت های هارون خلافتی است که نسبت به حضرت موسی علیه السلام داشته است؛ چنانکه این خلافت در آیه ی ( وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ) (50) به طور واضح تصریح شده است.
2- می دانیم که هارون بر تمامی بنی اسرائیل ولایت داشته و مفترض الطاعه بوده است؛ پس لازم است که امیرالمؤمنین علیه السلام نیز مفترض الطاعه باشد و این چیزی جز امامت نیست.
3- از آن جا که به نظر همه ی مسلمین، هارون مستحق مقام حضرت موسی علیه السلام بوده است، امیرالمؤمنین نیز باید مقام پیامبر اکرم را دارا باشد.
در ادامه هفت شبهه و اشکال را درباره ی این استدلال بیان کرده و هر یک را به طور مستقل پاسخ گفته است.
ب) حدیث غدیر
حلبی در استدلال بر حدیث غدیر دو برهان اقامه کرده است:برهان اول:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابتدا از مردم اقرار گرفت که اطاعتش بر تمامی آن ها واجب است و بر ایشان اولویت دارد؛ پس از آنکه مردم اقرار کردند، بلافاصله فرمود: « فمن کنت مولاه فعلی مولاه» و این کلام روشن می کند که امیرالمؤمنین علیه السلام در این اولویتی که پیامبر بر مردم دارد مانند پیامبر است و این چیزی جز اثبات ولایت و امامت آن حضرت نیست.برهان دوم:
این حدیث جدا از قسمت اول آن - یعنی عبارت « الست اولی بکم منکم بانفسکم» - نیز بر ولایت و امامت آن حضرت دلالت دارد؛ به سه بیان:1- لفظ مولی تنها به معنای اولویت است و سایر معناهایی که برای آن ذکر کرده اند همگی به این معنا بازگشت دارند؛ مثلاً اگر به صاحب برده می گویند مولی، به دلیل آن است که بر او اولویت دارد و اگر به ولی دم می گویند مولی چون بر اموالش اولویت دارد و اگر به پسر عمو می گویند مولی چون در امور پسر عمویش اولویت دارد و همین گونه است سایر معانی. بنابراین، آنچه در این حدیث اراده شده است، به معنای حقیقی آن حمل می شود. (51)
2- اگر این لفظ را مشترک معنوی هم بدانیم، باید آن را بر تمامی معناهایی که احتمال آنها وجود دارد حمل کنیم؛ یکی از آن معانی، اولویت است.
3- اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این واقعه مسلمانان را جمع کرده تا مطلبی برای ایشان بیان کند و در این رابطه اهتمام خود را نمایانده است، روشن می کند که نمی توان منظور ایشان را از مولی سایر معانی آن دانست؛ زیرا بسیاری از آنها به شکل مسلم منظور نبوده و برخی دیگر نیز مانند: پسر عمو، ناصر و محب از چنین اهمیتی برخوردار نیستند.
در این جا نیز مؤلف دو شبهه را در رابطه با استدلال بر حدیث غدیر پاسخ می دهد.
حلبی سپس به مواردی اشاره می کند که در آن ها امیرالمؤمنین علیه السلام با خلفا همراهی نموده و اهل سنت همراهی آن حضرت را دلیل بر بطلان ادعای شیعه دانسته اند. وی ابتدا به صورت کلی این دلالت را رد، و سپس تک تک این موارد را بررسی و وجه جمع آن را با امامت آن حضرت بیان می کند.
مؤلف سپس به طور مفصل به مثالب سه خلیفه ی نخستین و افرادی چون عایشه، معاویه، طلحه، زبیر و... پرداخته است. بسیاری از روایاتی که وی در این بخش از کتاب خود نقل کرده، در بخش مثالب بحارالانوار به نقل از کتاب تقریب المعارف ذکر شده اند. (52)
مهدویت
مؤلف کتاب تقریب المعارف در انتهای مباحث امامت، به ضرورت مباحث مهدویت اشاره نموده و خود را موظف به پاسخگویی به شبهات موجود در این باب می یابد و از این روی در انتهای مباحث کلامی، بخش مستقلی را به امامت امام دوازدهم اختصاص داده است. ابوالصلاح حلبی این مباحث را به دو بخش کلی تقسیم نموده است: اول، اثبات امامت آن حضرت. دوم، دلیل غیبت ایشان.1.اثبات امامت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف
نویسنده ی کتاب، پیش از ورود به نصوص و ادله ی دال بر امامت امام دوازدهم، به یک دلیل عام تمسک کرده و آن را برای اثبات امامت آن حضرت کافی می داند؛ وی می نویسد:هر کس امامت ائمه ی قبل را اثبات نموده، امامت حضرت را نیز پذیرفته است و از این روی نیازی به اثبات امامت آن حضرت نیست؛ زیرا وجود آن حضرت از ضروریات مذهب اهل بیت علیهم السلام است و هر آن که کم ترین آشنایی با کلمات اهل بیت علیهم السلام داشته باشد به آن رهنمون می شود.
حلبی نصوص دال بر امامت آن حضرت را در چهار دسته در معرض دید خواننده قرار می دهد:
اول:
نصوصی که بر دوازده امام و جانشین بعد از پیامبر اکرم دلالت دارند. این نصوص بدان جهت که هیچ گاه هیچ مصداق دیگری در خارج پیدا نکرده اند - و تنها شیعه ی اثناعشری قائل به دوازده امام شدند و امامت امیرالمؤمنین و سایر ائمه تا امام زمان علیهم السلام را پذیرفتند - بر امامت آن حضرت دلالت می کنند. مؤلف در این بخش تعداد نه حدیث از احادیث عامه و پانزده حدیث از احادیث شیعه ی امامیه را آورده است.دوم:
نصوص و روایات حضرت عسکری علیه السلام درباره ی ولایت و امامت آن حضرت. در این بخش هم مؤلف شش روایت را نقل کرده است.سوم:
نصوص موجود از دیگر ائمه علیهم السلام درباره ی امامت آن حضرت و غیبت و ظهورش. مؤلف در این قسمت نیز نوزده حدیث نقل کرده است.چهارم:
ظهور معجزات آن حضرت و غیب گویی هایشان که در مکاتبات با آن حضرت و به دست سفرا انجام می شد. مؤلف هفده روایت را در این بخش نقل کرده است.کتاب تقریب المعارف در برخی از این روایات، منبعی منحصر به فرد به شمار می آید؛ زیرا - آن طور که پیش از این نیز گذشت - برخی از منابع آن، در طول زمان از میان رفته اند و اهمیت این کتاب بدین سبب دو چندان شده است.
2. غیبت صاحب الزمان
حلبی در بخش غیبت این کتاب ابتدا به ادله ی وقوع غیبت پرداخته و سپس به شبهه ها و اشکال هایی که در این رابطه موجود است اشاره نموده و هر یک را پاسخ می دهد. وی ادله ی وقوع غیبت را این گونه بر می شمرد:دلیل اجمالی:
هنگامی که با ادله ی سمعی و عقلی، وجود امام و عصمت او ثابت شد، غیبت ایشان چالشی نخواهد بود؛ زیرا بی گمان، دلیل موجه و قابل قبولی برای این غیبت وجود دارد؛ اما کسی که از ریشه به امامت الهی باور ندارد، نیازمند این سخن نیست؛ زیرا این بحث نسبت به اصل بحث امامت، بحثی فرعی است.دلیل تفصیلی:
غیبت اگر از باب دوری از زیان باشد، نه تنها نیکو، که بایسته و لازم است و هر عاقلی آن را تأیید می کند و از آن رو که می دانیم امام زمان علیهم السلام دولت کفار را فرو خواهد پاشید؛ انگیزه ی دشمنان برای از میان برداشتن ایشان هم چنان پا برجاست.اشکال: آن چنان که می دانیم، اکنون شیعیان بسیاری در سرزمین های اسلامی هستند و تمامی ایشان آرزوی دیدار امام خود را داشته و خواهان یاری رساندن به ایشانند؛ در چنین شرایطی چرا ظهور صورت نمی پذیرد؟
پاسخ: وجود شیعیانی که با وجودشان ظلم و جور برچیده شود و امام و یارانش پیروز شوند، چندان روشن و آشکار نیست.
اشکال: آن چنان که در دلیل عقلی لزوم امامت گذشت، چون وجود امام، بندگان را به نیکی ها هدایت و از بدی ها دور می کند، وجود او - به تعبیر علم کلام - لطف است و بودنش واجب عقلی است؛ اما اکنون این لطف با غیبت از میان رفته است. این را چگونه می توان توجیه کرد؟
پاسخ: از آن رو که این غیبت به جهت گناه خود بندگان بوده و ایشان در آن سهیم اند، هیچ اشکالی به خداوند و امام معصوم وارد نیست؛ اشکال از خود بندگان است.
اشکال: اگر دلیل غیبت، در امان ماندن امام از گزند دشمنان است، چرا خداوند خود از ایشان محافظت نمی کند تا دیگر نیازی به غیبت نباشد؟
پاسخ: بنای الهی بر مختار گذاشتن انسان بوده است؛ اگر چنین نبود خداوند از ابتدا برای اجرای دین، انسان را مجبور به فرمان بری می نمود.
اشکال: بر فرض که اشکال از جانب ستمگران و کفار و گمراهان باشد؛ اولیا و دوست داران آن حضرت چرا از دیدار وی بی بهره باشند و به تکلیفی مکلف شوند که نیازمند وجود آن حضرت است؟
پاسخ: اولاً غیبت آن حضرت از همگان، روشن نیست و ممکن است ایشان خود را به دوست دارانش نشان دهند؛ ثانیاً: چه بسا وجود آن حضرت در حال غیبت تأثیر بیشتری از ظهورش برای محبانش داشته باشد؛ زیرا در ظهور، مکان فعلی امام معلوم است؛ اما در غیبت، فرد همیشه خود را در محضرش احساس می کند.
اشکال: یکی از دلایل وجوب وجود امام، حفظ دین و شریعت از آسیب و انحراف بود که این دستاورد با غیبت آن حضرت محقق نخواهد شد.
پاسخ: امامت حضرت حجت هنگامی به وقوع پیوست که پدران معصومش علیهم السلام تمامی شریعت را ابلاغ نموده بودند؛ از این روی اگر ایشان برای حفظ شریعت، یکی از دانشمندان گمنام در میان اجماع کنندگان شیعی باشد، مشکل حفظ شریعت بر طرف می گردد؛ آن چنان که مکلفین برای رسیدن به حکم شرعی یا به تواتر دست می یابند و یا شاهد اجماعی هستند که آن حضرت لاجرم برای حفظ شریعت یکی از ایشان است. (53)
اشکال: از دیگر وظایف آن حضرت « اجرای احکام الهی» و « راهنمایی گمراهان و جاهلان در امر دین» (54) و « جهاد در راه خدا» و اموری دیگر است؛ تکلیف این وظایف چیست؟
پاسخ: در رابطه با « اجرای احکام الهی»، « برخورد با جنایتکاران» (55)، « اجرای حدود شرعی در جامعه» و « جهاد در راه خدا» باید گفت که مواردی از این دست - به اجماع مسلمانان - در صورتی بر امام واجب است که امام بر آن ها قدرت، استطاعت و بسط ید داشته باشد؛ اما در جایی که امکان آن فراهم نیست، این موارد از گردن امام ساقط است. در رابطه با « راهنمایی گمراهان و جاهلان و بیان احکام دین» باید بگوییم این مورد در زمان غیبت انجام می شود؛ چون مردم در این هنگام قادر بر اظهار نظر، استدلال و تأمل در فتاوای شیعه هستند که امام معصوم نیز در زمره ی ایشان است.
اشکال: اگر از دید شما غیبت امام و ظهورش تفاوتی ندارد و در مواردی غیبت بهتر است، (56) دیگر چه نیازی به ظهور آن حضرت است؟
پاسخ: فواید زیادی بر ظهور آن حضرت مترتب است که در غیبت میسر نیست؛ مانند: وعده ی الهی بر برچیده شدن حکومت های ستمگر از روی زمین که تنها با ظهور ایشان ممکن است.
اشکال: بلندی عمر حضرت چگونه توجیه می شود؟
پاسخ: اولاً: چون مقتضی غیبت موجود است، به اندازه ای که لازم باشد غیبت به طول می انجامد؛ ثانیاً: هر چند این طول عمر خرق عادت نیست، اما بر فرض هم باشد، این خرق عادت بر غیر انبیا هم جایز است؛ چون بسیاری از ابرار و فجار - بنا بر آیات و روایات - چندین برابر طول عمر حضرت، زیسته اند.
اشکال: اکنون که بلندی عمر و غیبت حضرت را تجویز می کنید، چگونه هنگام ظهور او را می شناسید؟
پاسخ: هر گاه کسی با ادعای خود معجزه ای به همراه داشته باشد، ادعای وی قابل پذیرش است؛ بنابراین لازم است حضرت در هنگام معجزه ای به همراه داشته باشند تا نزد خاص و عام شناسایی گردند.
همان گونه که پیش از این نیز گفته شد در انتهای کتاب، بخش « تکلیف شرعی» - که مربوط به مباحث و احکام فقهی است - آمده است که چند پاراگراف نیز از محتوای آن در چاپ کنونی موجود است؛ اما به دلیل آن که این چاپ از روی نسخه ی موجود در کتابخانه ی آیت الله مرعشی رحمه الله که از انتها ناقص بوده منتشر گردیده، بخش پایانی آن ناتمام مانده است؛ نسخه ای که بنا بر قول مرحوم تبریزیان تصحیح نشده، مقابله نشده، بدخط و پر غلط است. (57) با توجه به آن چه گفته شد، اهمیت چاپ مجدد این کتاب با استعانت به دیگر نسخ آن روشن ضروری به نظر می رسد.
منابع :
ابن بابویه، رازی، منتجب الدین، الفهرست، تحقیق سید جلال الدین محدث ارموی، به اهتمام محمد سمامی حائری، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1366ش.
ابن شهر آشوب، معالم العلماء، قم، بی نا، بی تا.
افندی اصفهانی، میرزا عبدالله، ریاض العلماء وحیاض الفضلا، تحقیق سیداحمد حسینی، قم، خیام، 1401ق.
امیرمعزی، محمدعلی، دائرة المعارف اسلام، ویرایش دوم، ج10، مدخل الطوسی، محمد بن الحسن.
امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب والسنهة والأدب، تحقیق مرکز الغدیر للدراسات الإسلامیة، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، 1416ق.
پاکت چی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی ( زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی)، ج5، مدخل ابوالصلاح حلبی.
تبریزی خیابانی، میرزا محمدعلی، ریحانه الأدب فی تراجم المعروفین بالکنیة او اللقب یا الکنی و الالقاب، قم، خیام، بی تا.
تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، دارالاضواء، 1403ق.
ــــــــــــ ، حیاة الشیخ الطوسی، ( در مقدمه ی کتاب های النهایة و تفسیر تبیان)، بی جا، بی نا، بی تا.
جعفری، محمدرضا، « الکلام عند الامامیة نشاته، تطوره و موقع الشیخ المفید منه (2)»، تراثنا، شماره پیاپی32-33.
حائری، سید حسین، « جستاری در معنای واژه ولی»، فصل نامه امامت پژوهی، سال اول، شماره اول.
حرعاملی، محمد بن حسن، امل الآمل فی علماء جبل عامل، تحقیق سید احمد حسینی، قم، دارالکتاب السلامی، 1362ش.
ــــــــــ ، اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، قم، مطبعة العلمیة، 1399ق.
حلبی، ابوالصلاح، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان ( الحسون)، بی جا، بی نا، 1417ق.
ــــــــــــ ، البرهان علی ثبوت الایمان ( ضمن کتاب اعلام الدین)، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، 1408ق.
ـــــــــــ ، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین علی علیه السلام، بی تا.
حلی، ابن ادریس، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوری، قم، نشر اسلامی، 1410ق.
حلی، حسن بن یوسف، خلاصه الأقوال، تحقیق شیخ جواد قیومی، بی جا، مؤسسة النشر السلامی، 1417ق.
دائرة المعارف ایرانیکا، مدخل ابوالصلاح حلبی.
دزفولی کاظمی، اسدالله، کشف القناع عن حجیة الاجماع، بی جا، بی نا، بی تا.
ـــــــــــ ، مقابس الأنوار، چاپ سنگی، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، بی تا.
ذهبی، شمس الدین ابوعبدالله، تاریخ اسلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
سید اعجاز حسین، کشف الحجب و الأستار، قم، کتابخانه ی آیة الله مرعشی، 1409ق.
سید مرتضی، دیوان الشریف المرتضی، تحقیق رشید الصفار، بی جا، داراحیاء الکتب العربیة، 1377ق.
سید محسن امین، أعیان الشیعة، تحقیق سید حسن أمین، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403ق.
شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، قم، نشر اسلامی، 1419قم.
صادقی، محسن، « جنگ انجمن فهرست نگاران نسخ خطی»، دفتر دوم، مجموعه مقالات یادمان علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی، بی جا، مجمع ذخایر اسلامی، 1389ش.
طباطبایی، سیدعبدالعزیز، شخصیت علمی و مشایخ شیخ طوسی، ( چاپ شده در میراث اسلامی ایران، به کوشش رسول جعفریان)، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی رحمه الله 1374ش.
طوسی، محمدبن حسن، الرجال، تحقیق جواد قیومی اصفهانی، قم، نشر اسلامی، 1415ق.
عاملی اصفهانی، سید محمد اشرف، فضائل السادات، چاپ سنگی، 1314ق.
عبدالرزاق محیی الدین، ادب المرتضی، بی جا، بی نا، بی تا.
عسقلانی، احمدبن علی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1390ق.
علیاری تبریزی، حاج ملاعلی، بهجة الآمال فی شرح زبدة المقال، تصحیح سید هدایة الله مسترحمی جرقویی اصفهانی، بی جا، بنیاد فرهنگ اسلامی حاج محمد حسین کوشانپور، 1401ق.
عیسی الحکیم، حسن، الشیخ الطوسی ابوجعفر محمد بن الحسن، ( رساله ی فوق لیسانس، دانشگاه بغداد)، نجف، مطبعة الاداب، 1395ق.
قمی، عباس، الکنی والالقاب، مقدمه ی محمد هادی امینی، تهران، مکتبة الصدر، بی تا.
قرشی ساوجی، نظام الدین محمد، نظام الاقوال فی معرفه الرجال، ( نسخه ی خطی، مرکز احیای میراث اسلامی، به شماره 1173)
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، المکتبة الاسلامیة، بی تا.
ــــــــــــ ، مرآة العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تحقیق سید هاشم رسولی، تهران، دارالکتب الاسلامی، 1404ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، « اقسام المولی فی اللسان»، موسوعة الشیخ مفید ( ج هشتم)، بی جا، دارالمفید، 1431ق.
نراقی، احمد، عوائد الایام، بی جا، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی، 1417ق.
نوری، حسین، مواقع النجوم و مرسلة الدر المنظوم، به اهتمام میرزا خلیل کمره ای، تهران، دانشگاه تهران، 1335ش.
ــــــــ ، خاتمه المستدرک، قم، مؤسسة آل البیت لا حیاء التراث، 1416ق.
هدایت حسین، محمد، دائره المعارف اسلام، ویرایش اول ج 15، مدخل الطوسی محمد بن الحسن.
پی نوشت ها :
1. برای آگاهی از شرح حال وی ر.ک: استادی، مقدمه بر کتاب الکافی فی الفقه، پاکت چی، « ابوالصلاح حلبی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 608/5-611.
2. برای آگاهی از شرح حال وی ر.ک: عبدالرزاق محیی الدین، ادب المرتضی، رشید الصفار، المقدمه علی دیوان الشریف المترضی؛ امینی، الغدیر، 351/4-398=39؛ جعفری،«الکلام عند الامامیه»، تراثنا، 32-33/82-85.
3. برای آگاهی از شر ح حال وی ر.ک: حسن عیسی الحکیم، « الشیخ الطوسی ابوجعفر محمد بن الحسن»، ( رساله فوق لیسانس، دانشگاه بغداد)؛ تهرانی، حیاة الشیخ الطوسی، طباطبایی، « شخصیت علمی و مشایخ شیخ طوسی» میراث اسلامی ایران، 361/2-412.
4. شیخ طوسی وی را از جمله شاگردان خود شناسانده است ( طوسی، الرجال، 417= 6034)؛ اما این که ابن شهر آشوب معالم العلماء، 65= 155؛ و شاگردش یحیی بن ابی طی، تاریخ الإسلام، 143/30= 192، به نقل از ابی طی استاد دیگری جز سید مرتضی برای او بر نشمرده اند، تردیدهایی را در مقدار اهمیت این تلمذ به وجود آورده است؛ در هر حال منتخب الدین به شاگردی وی نزد شیخ اشاره نموده است ( الفهرست، 43-44=60).
5. این اثر، رساله ای کوچک در علم کلام است که تمامی آن در کتاب اعلام الدین دیلمی آمده است.
6. این مقاله به قلم نویسنده این سطور در دفتر دوم از جنگ انجمن فهرست نگاران نسخ خطی در سال 1389ش به چاپ رسیده است.
7. به طور مثال بحث « جهت حسن و قبح واجبات و محرمات» که اختلاف لفظی کمی در آن است ( حلبی، تقریب المعارف، 459؛ همو، الکافی فی الفقه: 109؛ همو، البرهان علی ثبوت الإیمان ( ضمن اعلام الدین)53).
8. مثل کتابهای: العمدة، مسألة الکافیة، مسألة الشافیة، التلخیص: قس: حلبی، تقریب المعارف، 121، 181، 445، 459 و 461؛ همو، البرهان علی ثبوت الایمان، ( ضمن اعلام الدین)54؛ همو، الکافی فی الفقه، 510؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، 143/30-144=192.
9. همچون کتاب العمدة: قس: حلبی، تقریب المعارف، 121، 445 و 461؛ ذهبی، همان، 143-144= 192.
10. حلبی، الکافی فی الفقه، 458، 466، 479، 482 و 510.
11. ذهبی، تاریخ الإسلام: 143/30-144=192؛ حر عاملی، أمل الآمل، 46/2=120؛ مجلسی، بحار الأنوار: 20/1؛ افندی، ریاض العلماء، 78/7-79؛ کاظمی، مقابس الأنوار، 8؛ اعجاز حسین، کشف الحجب والأستار، 136؛ نوری، خاتمة المستدرک، 34/3-36؛ تبریزی، بهجة الآمال، 449/2-456؛ مدرس، ریحانة الادب، 161/7؛ قمی، کنی والالقاب، 99/1-100؛ محسن امین، أعیان الشیعة، 634/3-635؛ تهرانی، الذریعة، 366/4= 1596.
12. مجلسی، بحارالأنوار، 20/1 و 121/30 و بسیاری جاهای دیگر از این کتاب؛ همو، مرآة العقول، 220/3؛ حر عاملی، اثباة الهداة، 30/1 و 916/1 و بسیاری جاهای دیگر از این کتاب؛ همو، امل الآمال، 46/2= 120؛ تهرانی، الذریعه، 366/4= 1596 و 57/3=153؛ کاظمی، کشف القناع، 129-133؛ نراقی، عوائد الأیام، 677؛ میرمحمد أشرف، فضائل السادات، 484-485؛ اعجاز حسین، کشف الحجب و الأستار، 136= 680.
13. چنانکه در سخنان ابوالصلاح در دیگر کتابهایش و در سخن ذهبی گذشت. البته آقا بزرگ تهرانی، در الذریعة کتابی را با عنوان المعارف به ابوالصلاح نسبت می دهد که مختصری از آن را در حاشیه کتاب کفایة الأثر دیده بوده است ( تهرانی، الذریعة، 186/21= 4532، 435/22= 7769 و 86/18-88= 806). این کتاب باید همان تقریب المعارف باشد. بنابراین در اینجا هم نام کتاب کامل ذکر نشده است.
14. مجلسی، بحارالانوار، 20/1 ( مجلسی در تمام مواردی که از این کتاب مطلبی نقل کرده، کتاب را با عنوان تقریب المعارف ثبت نموده است ( ر.ک: بخش نقل قول)؛ حرعاملی، امل الامل، 46/2=120؛ افندی، ریاض العلماء، 78/7-79؛ کاظمی، مقابس الأنوار، 8؛ اعجاز حسین، کشف الحجب و الأستار، 136؛ نوری، خاتمة المستدرک، 34/3-36؛ قمی، کنی و الألقاب، 99/1-100؛ محسن امین، أعیان الشیعة، 634/3-635؛ تهرانی، الذریعه، 366/4=1596.
15. کما اینکه دیگر بزرگان نیز به کلامی بودن آن تصریح نموده اند ( ر.ک: مجلسی، همان، 20؛ اعجاز حسین، همان، 136؛ مدرس، ریحانه الادب، 161/7؛ تهرانی، همان، 366/4= 1596).
16. چنانکه گفته است: « اما بعد، فانی مجیب علی ما سالتمونیه أدم الله توفیقکم، من املاء جمل العبارات علی المعارف، علی وجه یزید عن تقریب مخل، و یغنی عن الاطاله ممل، یطلع بها متاملها علی تکلیفه العقلی، ویقف منها علی معظم الغرض الدینی، ویتنبه بها المضطلع، و یقتدی بها المبتدی» ( حلبی، تقریب المعارف، 61).
17. مثلاً منتخب الدین و ابن شهر آشوب در اوایل قرن ششم در کتابهای خود - که به معرفی کتاب های دانشمندان شیعی پرداخته اند - به شرح حال ابوالصلاح پرداخته و برخی کتابهای وی را معرفی می نمایند؛ اما اشاره ای به این کتاب ندارند ( منتخب الدین، الفهرست 63=60؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، 65= 155). اواخر قرن ششم، ابن ادریس، ابوالصلاح را در چند جا به « صاحب کتاب الکافی» معرفی نموده است ( ابن ادریس، السرائر، 282/2 و 275/3). اگر این کتاب، کتابی مشهور در زمان وی بوده است، می توانست به « صاحب التقریب» هم معرفی شود؛ کما اینکه بعد از شهرت این کتاب در دوران مذکور چنین شد ( مجلسی، مواقع النجوم، افندی، ریاض العلماء، -79-78/7). علامه حلی رحمه الله نیز در اوایل قرن هشتم در ترجمه ابوالصلاح به این کتاب اشاره ای نمی کند ( حلی، خلاصة الأقوال، 84=1). در انتهای قرن هشتم، شهید اول رحمه الله به کتابهای دیگر ابوالصلاح اشاره کرده است: اما نامی از این کتاب نمی برد ( شهید اول، فهرست شاگردان سید مرتضی، نسخه خطی، کتابخانه ملک تهران، شماره 2822). ابن حجر در قرن نهم در قرن نهم در ترجمه ابوالصلاح سخنی از تقریب المعارف به میان نمی آورد ( ابن حجر، لسان المیزان، 271=71/2). در قرن یازدهم، نظام الدین قرشی در کتاب رجال خود به شرح حال ابوالصلاح پرداخته است؛ اما نشانی از تقریب المعارف به دست نداده است ( قرشی، نظام الأقوال، نسخه، خطی، مرکز احیای میراث اسلامی قم، شماره 1173).
18. مجلسی، بحارالانوار، 38/1.
19. حر عاملی، أمل الآمل، 46/2=120. در دوران معاصر نیز مرحوم شوشتری در قاموس الرجال این کتاب را « فی غایة الجودة» دانسته است ( شوشتری، قاموس الرجال، 415/2= 1222)
20. قریب به 20 مورد ( مجلسی، بحارالانوار، 246/22 و ...
21. مجلسی، مرآة العقول، 220/3.
22. قریب به 40 مورد ( حر عاملی، اثبات الهداة، 673/1=916-920 و 733= 266-273 و 198/2= 999 و 288=524-537 و 528= 530 و 349/3=81 و 586= 802-803).
23. مؤلف، در انتهای کتاب ( ص 485)، تقریب المعارف را یکی از منابع کتاب خود بر شمرده است.
24. کاظمی، کشف القناع، 130-133.
25. نراقی، عوائد الأیام، 675 و 677.
26. قمی، الکنی و الألقاب، 216/1.
27. تهرانی، الذریعة، 366/4= 1596.
28. وی می گوید: « ینقل عنه المیر محمد أشرف فی فضائل السادات، والعلامة مجلسی فی الثامن، و الخامس عشر من البحار فی باب صفات المخالفین، ورآه الشیخ الحرکما ذکره فی امل الامل»؛ از این عبارت معلوم است ایشان به این کتاب دسترسی نداشته اند.
29. 70 مورد در صفحات: 261-269 و...
30. قریب به 30 مورد در صفحات: 262 و 269 و...
31. مواردی در صفحات: 261-262 و 276.
32. ص 286 در صحنه 351 نیز دو روایت از طبری بدون ذکر منبع آورده است که هر دو مطلب در تاریخ طبری یافت می شود ( طبری، تاریخ، 297/3 و 302).
33. ص 352.
34. هر سه مورد در ص 314.
35. ر.ک: فارس حسون، المقدمة علی تقریب المعارف لابی الصلاح الحلبی، 48.
36. ر.ک:پاورقی های قبل. همچنین در مقاله مذکور اطلاعات مفید دیگری راجع به این کتاب وجود دارند.
37. البته این عناوین، از محقق کتاب بوده و در اصل نسخه، جمله ها به هم پیوسته هستند.
38. پاکت جی، « ابوالصلاح حلبی»، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 608/5-611.
39. تمامی گزاره های موجود در این بخش برگرفته از گفتارهای ابوالصلاح حلبی در فصل امامت کتاب تقریب المعارف است و ترتیب و چینش مطالب نیز همانند آن جاست و چون آدرس دهی برای هر یک از جملات را مناسب ندیدم، خواننده محترم را به صورت کلی به کتاب ارجاع می دهم.
40. نحل/43.
41. توبه/119.
42. نساء/83.
43. نساء/41.
44. نحل/89.
45. بقره/143.
46. مائده/55.
47. نساء/59.
48. نساء/83.
49. بقره/124.
50. اعراف/142.
51. چنانکه شیخ مفید رحمه الله نیز در رساله ای مستقل با عنوان « اقسام المولی فی السان»، می گوید که معنای اصلی مولی همان اولویت است و سایر معانی به این معنی بازگشت دارند: « المولی ینقسم فی اللغة علی عشرة أوجه: اولها الاولی و هو الاصل و العماد الذی ترجع الیه المعانی فی باقی الاقسام... و الثانی مالک الرق...والثالث المعتق و الرابع المعتق و الخامس ابن العم... و السادس الناصر... والسابع المتولی ... و الثامن الحلیف و التاسع الجار و العاشر الامام السید المطاع و هذه الاقسام التسعه بعد الاولی اذا تومل المعنی فیها وجد راجعا الی الاولی و ماخوذا منه» ( مفید، « اقسام المولی فی السان»، موسوعة الشیخ المفید، 27/8-30).
پیش از این هم در مقاله ای مستقل با عنوان « جستاری در معنای واژه ولی»( در اولین شماره همین مجله) استدلال محقق جعفری رحمه الله را در تک معنایی بودن لفظ های ولی و مولی آورده بودیم.
52. در پاورقی های پیشین، موارد نقل قول کلام ابوالصلاح در بحارالانوار را آورده ایم.
53. در اینجا فتوای مخالف امام با دیگر مفتیان مسلمان نیز موجب برهم زدن اجماع و در نهایت، احتیاط مسلمانان در آن حکم خواهد شد.
54. ارشاد الضال.
55. ردع الجناة.
56. اشاره به نکته ای است که در جواب اشکال چهارم گذشت.
57. نک: فارس حسون، المقدمة علی تقریب المعارف لابی الصلاح الحلبی، 54.
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی سال دوم تابستان 91