نهضت علمی مسلمانان

آمادگی مسلمین برای اخذ و نشر علوم، و احادیثی که از پیغمبر در تشویق به دانش طلبی نقل می شد، بعلاوه ی وجود اسباب و موجبات دیگر، شروع یک نهضت علمی را در قلمرو اسلام سبب شد. ترجمه و نقل علوم یونانی قدم اول بود در
شنبه، 5 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نهضت علمی مسلمانان
نهضت علمی مسلمانان

 

نویسنده: عبدالحسین زرین کوب




 

آمادگی مسلمین برای اخذ و نشر علوم، و احادیثی که از پیغمبر در تشویق به دانش طلبی نقل می شد، بعلاوه ی وجود اسباب و موجبات دیگر، شروع یک نهضت علمی را در قلمرو اسلام سبب شد. ترجمه و نقل علوم یونانی قدم اول بود در حصول این نهضت که بعضی اروپائیان آن را «تسخیر یونانیگری» (Der sieg des Hellenismus) خوانده اند (1) و تا حدی همان بود که اسلام را در قیاس با اروپا یک چند مشعلدار دانش و معرفت جهانی کرد. این کار هم بوسیله ی اهل ذمه - خاصه نصارا و مجوس - انجام شد که برخلاف اعراب به اقتضای معیشت و تربیت بالسنه ی دیگر آشنا بودند. فلسفه ی یونانی بیشتر به اهتمام سریانیها به عربی نقل شد. از آنکه فلسفه ی یونانی که از کلیسای ملکائی رانده می شد نزد یعقوبیها و نسطوریها پناه می یافت. قبل از اسلام هم شهر ادسا که همان الرها باشد از مراکز مهم تعلیم فلسفه ی یونانی بشمار می آمد و در آنجا کتابهایی از یونانی به سریانی نقل کرده بودند. بهر حال، در زمان مأمون عباسی - و شاید اندکی قبل از آن نیز - شروع کردند به نقل و ترجمه ی این کتابهای سریانی به عربی. بیت الحکمه ی مأمون که نوعی آکادمی و دارالترجمه بشمار می آمد با کتابخانه ی مفصل و رصدخانه یی که داشت در نقل علوم یونانی نقش قابل ملاحظه یی ایفا کرد. اعضاء این آکادمی بیشتر سریانیها بودند که عربی و یونانی می دانستند. حنین بن اسحق که گویند در بیزانس لغت یونانی آموخته بود در رأس این بیت الحکمه اهتمام بسیار در کار نقل و ترجمه داشت. پسرش اسحق و خویشانش نیز او را درین کار یاری کردند و او به کمک آنها، هم آثار ارسطو را به عربی نقل کرد هم کتب جالینوس را. غیر از الرها که مرکز نصرانیت سریانیان بود یک مرکز علمی دیگر هم متعلق به سریانیها وجود داشت و آن حران بود که در واقع مرکز بت پرستی سریانیان بشمار می آمد. این بت پرستان سریانی صابئین خوانده می شدند و حران هم نزدیک الرها بود اما در جنوب شرقی آن. صابئین که از باب توسع و اطلاق بت پرست شناخته می شدند آیین خاصی داشتند و البته با وجود اشتراک در نام آنها را نباید بامندائیان منسوب به یحیی اشتباه کرد. در هر حال، اینها بسبب توجه و انصراف به پرستش اجرام سماوی علاقه ی خاصی به نجوم و ریاضی پیدا کردند و از کتب ریاضی و نجوم یونانی مخصوصاً بهره مند می شدند. ثابت بن قره از همین صابئیها بود که در همین ادوار به ترجمه ی کتب نجوم و ریاضی یونانی پرداخت و آثار اقلیدس، ارشمیدس، و اپولونیوس بوسیله ی خاندان ثابت به عربی نقل شد. اینجا بیان یک نکته اهمیت دارد که شاید توجه بدان عبرت انگیز باشد. در واقع بسیاری از این مترجمان که کتابهای ریاضی، طبی، یا فلسفی را از سریانی، یونانی، یا پهلوی به عربی نقل می کردند خود در آن علوم، هم مهارت داشتند و هم تألیف. از جمله ثابت بن قره حرانی که از سریانی و یونانی کتابهایی ترجمه کرد، خود در طب و ریاضی تبحر داشت. قسطابن لوقای بعلبکی که نیز کتابهای متعدد از یونانی نقل - یا تهذیب - کرد خود در ریاضیات و مکانیک مطالعات قابل توجه داشت. حنین بن اسحق که به عنوان مترجم شهرت یافت در چشم پزشکی تألیف دارد و متی بن یونس که بعضی شروح راجع به کتابهای ارسطو را ترجمه کرد از حکماء عصر بود و فارابی نزد وی تلمذ کرد. نکته اینجاست که این ترجمه ها مخصوصاً بدان سبب در ایجاد نهضت علمی مسلمین مفید واقع شد که بدست اهلش انجام یافت. مترجمان در کاری که انجام می دادند بخوبی وارد بودند و متبحر.
البته مسلمین به ترجمه ی شعر و درام یونانی علاقه یی نشان ندادند نه فقط بدان سبب که شعر و درام یونانی با اساطیر و عقاید قوم مخلوط بود و نمی توانست مورد توجه اهل اسلام باشد، بلکه نیز بدان جهت که هدف از تعلم آن بلاغت یونانی بود که با وجود بلاغت قرآن نزد مسلمین طالب نداشت. در واقع، اگر فن شعر ارسطو نزد مسلمین زیاده پیچیده و تا حدی نامفهوم ماند و اگر کتب افلاطون نیز بین آنها انتشار زیادی نیافت سببش همین بی توجهی آنها بود به نقل و ترجمه ی شعر و دوام. با اینهمه، شواهدی هست که حاکی است از نقل یا تلخیص ایلیاد هومیروس و بعضی حکایات و اشعار یونانی. همچنین وقتی مسلمین از کلمات ذهبیه ی فیثاغورس یا نظایر آن صحبت می کنند به نظر می آید از ادب یونانی نیز آنچه را با ذوق خویش زیاده بیگانه نمی یافته اند ترجمه می کرده اند. (2)
اما از معارف و علوم قدیم آنچه به عربی نقل می شد منحصر به کتب یونانی نبود. مسلمانان حتی در عهد اموی از تربیت یافتگان جندیشاپور، فواید علمی جستند. از آغاز ظهور اسلام - و چندی پیش از آن - جندیشاپور مرکز معارف فرس و هند هم بود. علماء، خاصه اطباء جندیشاپور، در دربار امویان دمشق مورد توجه و استقبال بودند. یک یهودی ایرانی، نامش ماسرجویه، از تربیت یافتگان همین مکتب، ظاهراً اولین کس بود که چیزی از علوم یونانی را به عربی نقل کرد. در جندیشاپور از قرار معلوم میراث فرهنگ هند نیز مورد توجه بود. از تأثیر همین میراث هند و فرس است که هنوز دو کتاب مهم موجب رونق و شهرت ادب عربی و فارسی است: الف لیل و کلیله و دمنه. اصل کلیله یا قسمت عمده ی آن البته هندیست و در باب الف لیل و منشأ آن جای بحث است. اما خواه از داستان یهودی استرگرفته شده باشد و خواه با نام و سرگذشت همای چهرآزاد، ملکه ی قدیم ایران مربوط باشد قسمت عمده ی آن رنگ اسلامی دارد، و رنگ عربی. (3)
آثار علمی هم خاصه در منطق و حکمت عملی و حتی نجوم از پهلوی به عربی نقل شده است و نام عبدالله بن مقفع و نوبخت و علی بن زیاد، از مترجمان این دوره که چیزهایی از پهلوی نقل کرده اند، معروفست. زیج شهریار و کتاب تنکلوشا - توکروس - و کتاب بزید ج هم در نجوم از پهلوی به عربی نقل شده است. در همان عصری که ابن مقفع کتب فرس را نقل کرد کتابهایی هم از هندی به عربی ترجمه شد، هم در نجوم و هم در طب. اسم کتب هندی و مترجمین آنها در الفهرست ابن الندیم آمده است و توجه مسلمین به آنها نشان می دهد که برخلاف ادعای بعضی از اروپائیها مسلمین در نقل علوم بهیچوجه فقط مقلد صرف فرهنگ یونانی نبوده اند بلکه از خود و از منابع دیگر هم چیزها به آن مایه افزوده اند. حتی به رهبری حس کنجکاوی و شوق معرفت جویی خویش به آثار و تحقیقات اقوام دیگر هم که یونانیها اطلاعات درستی از آنها نداشته اند نیز رجوع می کرده اند.
آشنایی مسلمین با علم و با مباحث مربوط به کلام در واقع از عهد اموی نشأت و اساس گرفت و این عهد بود که در طی آن، در عراق و شام و مصر، کسانی که با علم و فلسفه یونان و هند و ایران آشنایی داشتند به اسلام گرویدند و یا به خدمت خلفاء و حکام مسلمان درآمدند. پیش از آن بسبب اشتغال به فتوحات که تمام همتها بدان مصروف بود جز به قرآن و حدیث و آنچه از لغت و شعر و ادب و قصص انبیاء و تاریخ که برای فهم آن لازم بود نمی پرداختند. قرآن و حدیث در واقع دو سرچشمه ی بزرگ اصلی بود برای دین و شریعت. هم فقه ازین دو منشأ عظیم برخوردار بود هم عقیده که خود از عهد خلفاء راشدین دستخوش بحرانها و اختلافات بزرگ مانند مقالات خوارج و قدریه و مرجئه شده بود. اما از اوایل عهد عباسی علم و فلسفه نشأت واقعی یافت و در پی آن در همه احوال مسلمین تحول پدید آمد: اصول پیدا شد و کار اثبات احکام فقه را بر اساس علمی نهاد. کلام پدید آمد و مجادلات راجع به عقاید را تحت نظارت منطق و استدلال قرار داد. نقل علوم یونانی، هندی، و ایرانی هم در تمام قلمرو فکر و معرفت بروی مسلمین آفاق تازه گشود. درست است که مسلمین وسیله شدند برای نقل آثار حکمت و معرفت باستانی به دنیای عرب اما نقل هم فی نفسه کار کم اهمیتی نیست. بعلاوه اشتباه صرف است اگر کسی سهم مسلمین را به همین نقل و ترجمه منحصر کند زیرا علماء اسلام، از خود نیز چیزهایی بسیار بر مواریث هند و یونان و فرس افزودند. بهرحال، چنانکه البته بدرستی انتظار می رفت این نقلها و ترجمه ها راه تحقیق و ابتکار را بر مسلمین گشود.

پی‌نوشت‌ ها:

1. Scheader, der Menscb in Orient und Okzident, München, 1960 / 107 - 60
2. Rosenthal. F. Fortleben der Antike im Islam / 25, 346, 552
3. در باب کلیله رجوع شود به همین کتاب، یادداشت شماره ی 7، و درباره ی الف لیل و بحثهایی که در باب مآخذ آن شده است رجوع نمائید به مقاله ی E. Littmann ج 1 / 75 - 369.

منبع مقاله: زرین کوب، عبدالحسین؛ (1362)، کارنامه ی اسلام، تهران: امیرکبیر، چاپ نوزدهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط