نویسنده: عبدالحسین زرین کوب
اهمیت میراث اسلامی نه به علم و صنعت آن محدود شد، نه به فلسفه و عرفان آن. ادب اسلامی نیز از همان تنوع و نشاط حیاتی بهره یافت که علم و فلسفه اسلامی را بلند آوازه کرد. در سراسر این ادب نفوذ قرآن محسوس بود - هم در اسلوب بلاغت هم در قصه ها و مواد، و هم در فکر و اخلاق. ازین روست که این ادب ارزنده را به هر زبانی که هست خواه عربی و خواه فارسی، خواه ترکی و خواه سندی - جز ادب اسلامی نمی توان خواند.
ادب اسلامی از حیث مواد، از حیث زبان، از حیث زمان، و از حیث مکان تنوع کم نظیر بسیار جالبی عرضه می دارد. از حیث مواد، حتی گاه جامع اضداد به نظر می آید. ادبی است یک جا آکنده از جزم و یقین و یک جا آکنده از شک و حیرت. یک جا سرشار از زهد و پارسائی است و یک جا سرشار از لذت جوئی. گاه در صنعت و تکلف غرق می شود و گاه در سادگی و بی پیرایگی. از حیث زمان تمام گذشته مسلمین را پس پشت دارد و از حیث مکان تمام قلمرو اسلام را. از لحاظ زبان اگر چه مهمترین شاهکارهای آن تعلق به عربی و فارسی دارد، در ترکی وارد نیز آثار ارزنده یی بوجود آورده است. بعلاوه، زبانهای دیگر هم مثل بربری، سواحلی، صومالی، البانی، ازبکی، کردی، بلوچی، پشتو، سندی، گجراتی، بنگالی، تامیلی نیز تحت تأثیر اسلام آثار ادبی قابل توجه ابداع کرده اند. ازین میان عربی و فارسی بود که در دنیا تأثیر عظیم کرد و فقط وقتی با سقوط خلافت عباسیان ادب عربی و با پایان تیموریان ادب فارسی به راه انحطاط و رکود افتادند دربار عثمانی موجب تشویق ادب ترکی شد و دربار مغول هند سبب رواج شعر اردو.
ادب عربی که زبان آن پشتوانه یی مثل قرآن داشت منبع الهامی شد برای ادب فارسی. شک نیست که زبان و فرهنگ پهلوی نیز - مثل ذوق و نبوغ ایرانی - در توسعه ی ادب عربی تأثیر قوی داشت. در شعر اسلوب ساده و طبیعی جاهلی - که در اصالت آن تردیدی مبالغه آمیز اظهار شده است - جای خود را به شیوه های تازه داد چنانکه نثر نیز در دست نویسندگان درباری وسیله یی شد برای اظهار قدرت در لغت و بلاغت در واقع شکوه فرهنگ و تمدن عهد عباسی در شعر و ادب آن روزگاران نیز انعکاس یافت و ادب عربی را سرمشق فارسی سرایان کرد. ابونواس شاعر مسلمان دربار هارون الرشید از اخطل، شاعر مسیحی دربار امویها در خمریات سبق برد و بعضی آثار او به رودکی، بشار مرغزی و منوچهری نیز الهام داد. ابوالطیب متنبی در قصیده سرایی شهرت بحتری و ابوتمام را تقریباً در سایه افکند و مثل آنها منشأ الهام شد برای بعضی شاعران ایران - عنصری، منوچهری و حتی سعدی.
ابوالعلاء معری شاعر و فیلسوف نابینای عرب که با خیام و حافظ در فکر حیرت و شک ارتباط معنوی داشت شعر را وسیله یی کرد برای بیان اندیشه های حکمت آمیز. در نثر مقامه نویسی که بدیع الزمان و حریری آن را به اوج رسانیدند در فارسی هم در پیدایش مقامات حمیدی تأثیر داشت هم در ایجاد گلستان سعدی. بسیاری از شاعران فارسی - نه عرب - ذواللسانین بودند: فارسی و عربی. مسعود سعد و امیر خسرو دهلوی به هندی نیز شعر داشته اند چنانکه نوائی و فضولی شاعران ترک نیز فی المثل شعر فارسی دارند. این جهان وطنی اسلام شعر و ادب آن را از حیث فکر، از حیث سبک و از حیث قالب چنان جهانی کرد که حتی در شعر و ادب اروپا نیز - در قرون وسطی و بعد از آن - توانست تأثیر و نفوذ کند.
ادب اسلامی بعنوان آنچه علم ادب خوانده می شود در اصل ظاهراً عبارت بوده است از مجموع اطلاعات و آدابی که برای یک کاتب درباری لازم بوده است تا بوسیله ی آنها بتواند در دستگاه خلیفه یا سلطان وقت بر همگنان در امر انشاء تفوق غلبه بیابد. بدینگونه، چون هدف تربیت کاتبان لایق بود، ضرورت داشت که ادیب صرف نظر از ادب نفس که لازمه ی تقرب سلطان محسوب می شد از آنچه دانستنی هست نیز طرفی اخذ کند تا بدان وسیله بتواند بقدر فهم و لیاقت در خدمت سلطان ترقی نماید. اینکه ادب را به عنوان علم، عبارت دانسته اند از اخذ طرفی از هر چیز، ناشی است از همین هدف تربیتی عصر. همین نکته است که تنوع ادب اسلامی را افزوده است و از تاریخ و فقه تا حکمت و عرفان را هم در قلمرو آن وارد ساخته. در قصه پردازی شاید به خیال پردازی و انتریگ سازی چندان توجه نشده باشد (1) اما واقع بینی صفت بارز اسلوب این قصه هاست. کتب جاحظ لطف بیان دارد اما غالباً فاقد تخیل است و در مقامات بدیع الزمان و حریری نیز اهمیت کار در لطافت بیان و قدرت توصیف است نه در تخیل و ابداع. حتی رساله الغفران معری که یک طلایه ی با شکوه کمدی الهی دانته است غالباً در امواج الفاظ و عبارات مصنوع غوطه می خورد. از حیث خیال انگیزی و انتریگ سازی فارسی خیل قویترست (2) نه فقط شاهنامه فردوسی گواه این دعویست، آثار نظامی و پیروان بزرگ او مثل امیرخسرو، خواجو و جامی نیز این ادعا را تأیید می کند بدینگونه ادب فارسی اگر از بعضی جهات به پای ادب عربی نمی رسد از بعضی جهات دیگر بر آن برتری دارد و با این همه هر دو ادب جلوه هایی هستند از ادب اسلامی.
این ادب سرشار پر تنوع، طبیعی است که در محیط اطراف خویش نفوذ کرده باشد؛ از این رو تعجب نباید کرد که از تأثیر آن در ادب اروپا سخن در میان آید. درست است که مسلمین از ادب یونانی و رومی کمتر اطلاع درست بدست آورده اند اما نفوذ ادب عهد شرک در بعضی قصه های آنها باقی است. بیش از هر کتابی در الف لیل این نفوذ را می توان معاینه یافت. این یک قصه ی مشهور ایرانی است که به عربی نقل شد و تدریجاً از مآخذ هندی، یونانی، عبری و مصری هم بعضی عناصر در آن وارد گشت و دربار خیال انگیز هارون الرشید نیز قصه های عاشقانه و لطیف بسیار بدان در افزود. وقتی کتاب صورت نهایی خویش را یافت ادب عربی و فارسی به انحطاط افتاده بود و این نکته آن را از سرنوشت کلیله و دمنه ومرزبان نامه و سندبادنامه که گرفتار صنعتگران بی ذوق شدند نجات داد و اجازه داد که این مجموعه ی عظیم قصه های لطیف خیال انگیز در اروپا نیز راه خود را پیدا کند.
الف لیل را ازین حیث نباید یک قصه استثنائی تلقی کرد. نمونه ی دیگرش عبارت بود از داستان سندباد که به نام هفت خردمند یا سنتیپاس (Syntipas) در زبانهای فرانسوی و انگلیسی نقل شد و شهرت و آوازه ی بسیار یافت. همچنین است حکایت بوذاسف و بلوهر که نوعی سرگذشت «بودا» است و انعکاس آن در اروپا به جایی رسید که می توان گفت در یک قسمت از نمایشنامه ی تاجر ونیزی اثر معروف شکسپیر آنجا که صحبت از سه صندوقچه ی فلزی است و انتخاب یکی از میان آنها، انعکاسی ازین حکایت قدیم شرقی می توان یافت (3). در هر حال این داستان نیز که نزد مسلمین از خیلی قدیم شهرت داشت در قرون وسطی - از قرن یازدهم به بعد - مکرر به لاتینی ترجمه شد و از آن طریق به فرانسوی، آلمانی، ایتالیائی، اسپانیائی، هندی و حتی السنه ی اسکاندیناوی نقل شد. حتی بوذاسف و بلوهر با صورت جوسافات و بارلعام (Josaphat and Barlaam) در ردیف اولیاء مسیحی تلقی شدند (4).
تمام این داستانها در ادب اروپائی تأثیر قوی به جای گذاشته چنانکه از شهرت و نفوذ قصه های الف لیل معلوم است و حتی نویسندگان قرون اخیر نیز از آن الهام ها یافته اند. نقل قصه های بیدپای - کلیله و دمنه - به زبان اسپانیائی شهرت و رواج این کتاب را در سراسر اروپا سبب شد و از آن میان فرانسه وجود بخشی از لاقونتن را به آن مدیون گشت. قصه های لقمان حکیم در قرون وسطی منشأ یک قسمت - اگر نه تمام - امثال ازپ یونانی گشت. با این همه، شاید آنچه ادب اروپا در قرون وسطی و حتی بعد از عهد رنسانس، از ادب اسلامی گرفته است محدود به چند قصه یا مضمون اخلاقی نباشد. اگر پترارک شاعر بزرگ غنایی (= لیریک) ایتالیا به آن شدت از اعراب و مسلمین انتقاد می کند نشان آنست که در زمان وی گرایش به ادب و ذوق عربی در ایتالیا رایج بوده است (5). در واقع آنچه در ادب اروپا رومانس (Romances) خوانده می شود تا حد زیادی مدیون تأثیر عربی است و بدینگونه ادعای آنکه شعر اروپائی در قرون وسطی از ادب عربی - اسلامی - تأثیر پذیرفته است گزاف نیست. حتی می توان قبول کرد که اروپای قرون وسطی چنانکه دین خود را به یهود مدیون است، ادب خود را مدیون عربی است (6). نه فقط ادب عربی تأثیرش در این شعر عامیانه اسپانیائی باقی ماند در زبان ایتالیائی هم راه یافت آن هم نه فقط از راه اسپانیا، بلکه از طریق سیسیل. دربار نرمانهای سیسیل بی شک یک واسطه بود در نقل شعر و ادب اسلامی - عربی - به اروپا. نه فقط خنیاگران و رامشگران مسلمان در دربار فردریک دوم پادشاه سیسیل فراوان بود شعر عربی هم ظاهراً در مدح وی سروده می شد و پاره یی کتب و آثار اسلامی هم نقل می گشت. احتمال می رود که این اوضاع محیط نیمه شرقی دربار فردریک در پیدایش شعر ایتالیائی در سیسیل بی تأثیر نباشد حتی اینکه زبان عامیانه ی ایتالیائی وسیله یی برای بیان شعر تلقی شده است می بایست تقلیدی باشد از اهمیتی که امراء و حکام مسلمین در آن ایام به شعر عربی عامیانه می داده اند (7). در فرانسه بعضی انواع شعر که مخصوصاً بوسیله تروبادورها (Troubadors) سروده می شده است از حیث شکل و صورت از آنچه اعراب اسپانیا زجل و ازجال می گفته اند اخذ شده بود. خود لفظ تروبادوریا تروبار (Trobar) را بعضی از لفظ عربی طرب مشتق و مأخوذ پنداشته اند همچنین در شعر اروپائی لفظ استانزا (Stanza) بمعنی یک پاره شعر به اعتقاد بعضی محققان ترجمه گونه یی است از معنی لفظ بیت به معنی خانه. بعلاوه، رواج قافیه در قرون وسطی نیز ظاهراً از تأثیر ادب اسلامی و عربی است. تأثیر ادب اسلامی در ادبیات اروپائی امریست قطعی، که شواهد بسیار آن را تأیید می کند. سروانتس نویسنده داستان معروف دن کیخوته یک چند نزد اعراب الجزایر بوده است. اگر به خلاف ادعای نویسنده این داستان اصل عربی ندارد، روح آن بی شک عربی است. رمان فلسفی شیرین ابن طفیل که حی بن یقظان نام دارد و مؤلف در آن فلسفه را به منزله ی حاصل اجتناب ناپذیر عقل طبیعی نشان می دهد به سبب اسلوب بدیعش انتشار و قبول فوق العاده یافت چنانکه اصل آن داستان فاضل بن ناطق را به ابن النفیس الهام کرد و ترجمه اش داستان مشهور رابینسون کروزو را به دانیل دفوانگلیسی. حتی مکتب رمانتیسم اروپا نیز به ادب شرقی و اسلامی مدیون شد (8). و بدینگونه ادب اسلامی اگر چیزی از یونان و روم اخذ کرده بود، چندین برابر آن را بعنوان سود خالص به اروپا برگرداند.
دین لغوی اروپا نیز - که آن را به ادب و فرهنگ اسلامی بدهکار است - قابل ملاحظه است. در حقیقت چون صحبت از ادب اسلامی است به تأثیر لغت و زبان آن نیز باید توجه کرد، دامنه ی بسط فرهنگ و تمدن مسلمین را می توان از کثرت و تنوع لغتهائی که از السنه ی اسلامی - خاصه عربی و فارسی - وارد زبانهای اروپائی شده است قیاس کرد. در کشتی رانی، فنون جنگ، کشورداری، شکار و اسلحه، لغت هائی در السنه ی اروپائی هست که اصل آنها بی شک اسلامی است. همچنین در طب، در گیاه شناسی، در کیمیا، در موسیقی و در هیئت الفاظ بسیار هست که از مسلمین اخذ شده. حتی بعضی امثال سایر در زبان اسپانیائی هست که اصل عربی دارد و یادگاریست از روزگار خلافت قرطبه و دولتهای اسلامی اندلس.
پینوشتها:
1. Grunebaume, l'Islam medieval / 313
2. ibid / 316
3. D. M. Lang, The Wisdom of Balabwar /
4. برای تفضیل رجوع شود به مقاله ی نگارنده درباره ی داستان زندگی بوذاسف، ایندوایرانیکا / 32 - 25.
5. Gibb, «Literature», Legacy of Islam / 192
6. Mackail, Lectures on Poetry, 1911 / 97
7. Gibb, «Literature» in Legacy of Islam / 191 - 2
8. شعر بیدروغ / 68 - 266 .
/م