واژه ی « جامعه» از جمله ی واژگانی است که در قرن های سوم و چهارم هجری قمری، توسط فیلسوفان سیاسی به مفهوم امروزی به کار نرفته است. آنان از واژه ی متداول « جماعت» و « اجتماع» بهره گرفته اند. در اصطلاح جامعه شناسیِ معاصر، بین اصطلاح جامعه و جماعت و اجتماع، تمایز قائل شده اند. در مفهوم جامعه گفته شده است که جامعه، وحدت و هم بستگیِ مکانیکی بین افرادِ برابر، بر اساس توافق صرفاً قراردادی است که اگر این قرار داد از بین برود، حاصل امر، یک توده و یک « اجتماع» کاملاً سازمان نیافته خواهد بود.
بنابراین، تلقیِ معاصر از اجتماع، انبوهه ی طبیعی یا مصنوعی است که بین آن ها هیچ گونه انسجام و هماهنگیِ مستحکم و بادوامی وجود ندارد. ممکن است برای نیل به یک هدف کوتاه مدت و یا حتی اتفاقی، این اجتماع شکل بگیرد؛ همان طور که واژه ی جامعه، در گذشته، این معنا را تداعلی می کرده است. در اصطلاح فقه، واژه ی « جامعه»، که برای مسجد جامع و مسجد مرکزی و یا نماز جمعه به کار می رود، در واقع، تداعی کننده ی گروهی از مؤمنان است که برای انجام یک عبادت و ارتباط معنوی با خداوند، در مکان و زمان محدود و مشخصی با هم جمع می شوند. فارابی در هیچ یک از آثار و آرای سیاسیِ خویش، واژه ی جامعه را به مفهوم امروزی آن به کار نبرده است، بلکه از واژه ی « اجتماع» و « جماعت» استفاده می کند. در نظر او اجتماع صرفاً یک تجمع مقطعی و موردی نیست، بلکه گروهی از افراد که با هم ائتلاف و ارتباط برقرار می کنند تا برای تحقق غایات و اهداف فطری و ضروریِ خود، در مجموعه ای منسجم و سلسله مراتبی، با هم تعاون و هم کاری کنند.
فارابی در کتاب « آراء اهل المدینة الفاضله» درباره ی اجتماع مدینه می نویسد: « اجتماعی است که اجزای آن، در فطرت، مختلف و در هیئت، متفاضل، و در عین حال، دارای ائتلافی منظم و طبعاً مرتبط به هم هستند»: « اجزاؤها مختلفة الفطره، متفاضله الهیئات... مؤتلفة منتظمة مرتبطة بالطبع».(1) فارابی علاوه بر عنصر ائتلاف، انتظام، ارتباط و ذو مراتب بودن اجزای مستقل، روی دو ویژگیِ «تعاون» و « غایت مداری» در انواع اجتماعات خویش، تأکید خاصی دارد: « الاجتماع الذی به یتعاون علی نیل السعادة هو الاجتماع الفاضل»؛ (2) یعنی اجتماعی که تعاون در آن، موجب نیل به سعادت است، همانا اجتماع فاضل می باشد. از مجموعه ی نظرات معلم ثانی در مورد مفهوم اجتماع، ویژگی های ذیل قابل توجه است:
اهمیت اجتماع
الف) غایت گرایی
فارابی فیلسوف غایت گرا است و جهت گیریِ منظومه ی فکریِ او، بلکه تمام اجزای فلسفه ی وی بر اساس غایات استوار است. در بحث اجتماعات، در کنار اهمیتی که به علت فاعلی، یعنی فرد به عنوان عنصر اساسیِ تشکیل دهنده ی اجتماع می دهد و هم چنین توجه به علت صوری و مادی، تا آن جا که آن ها را جزء شرایط علم می داند، (3) به علت غایی توجه ویژه ای دارد. لذا در همه ی تعریف های خویش ضمن توجه به اهداف مادی، در ورای ظواهر دنیوی، حقایق غایی « کمال»، « سعادت قصوی»، « خیر افضل» و « فضیلت» را نیز در تعریف اجتماع وارد کرده است و بر این باور است که اجتماع، هم غایت « معیشتی» دارد و هم از غایت « اخروی» برخوردار است. (4) همان طور که فرد، این دو غایت را دارد. (5)ب) ارگانیسم
فارابی در بسیاری از آثار سیاسیِ خویش، اجتماع را از حیث وظیفه و کارکرد، به بدن انسان تشبیه می کند و بر این اعتقاد است که اجتماع مدنی، همانند بدنی تندرست و با اعضایی سالم است که همه ی اعضایش برای تمامیت و حفظ حیات موجود زنده، تعاون دارند و هم چنان که اعضای بدن، مختلف بوده و طبیعت و قوای آن ها یک سان نیستند و نیز یک عضو، یعنی قلب، رئیس اعضای دیگر است و مرتبت اعضای دیگر، بر اساس نزدیکی با آن معلوم می شود، اجتماع مدینه نیز اعضایش دارای طبیعت های مختلف و شؤون متفاوت هستند. در آن، رئیسی حاکم است که جایگاه و مرتبه ی هر جزئی بر اساس نزدیکی با آن رئیس مشخص می شود. (6)ج) ارتباط و انسجام درونی
اجتماع فارابی، اگر چه ممکن است در آن، افراد « غیر فاضل» و ناسازگار، مانند گروه های مختلف « نوابت» که هم چون خار و خاشاک در بدنه جامعه هستند، وجود داشته باشد، اما با توجه به ساختار کلیِ آن و عناصر تشکیل دهنده ی آن و هم چنین تشبیه کارکرد آن به ساختمان ارگانیکیِ بدن موجود زنده، از پیوستگی و انسجام درونی بین همه ی اجزای آن برخوردار است . افراد در عین داشتن نقش و اراده ی فردی، در جامعه با هم ارتباط دارند و همان است که در « آراء اهل المدینة الفاضله» تعبیر می شود به این که اجزای اجتماع مدنی « مؤتلفة منتظمة مرتبطة بالطبع»، (7) با هم ائتلاف و انتظام و ارتباط طبعی دارند.د) تعاون
شالوده ی بحث اجتماع فارابی را « تعاون» و همکاری افراد جامعه برای وصول به غایت واحد آن تشکیل می دهد. به همین دلیل، فارابی « تعاون» را هم سنگ اصل اجتماع تلقی می کند و در « آراء اهل المدینة الفاضله» فصل مربوط به اجتماع را چنین آورده است: «القول فی احتیاج الانسان الی الاجتماع و التعاون». و در همین فصل می نویسد: « جماعة کثیره متعاونین یقوم کل واحد لکل واحد...»؛ (8) یعنی جماعت بسیای از مردم، که با یکدیگر تعاون دارند، گرد هم آمده و هر کس بعضی از نیازهای دیگری را که برای قوامش به آن ها نیاز دارد، بر آورده می سازد. و در نتیجه ی یاری و جمع شدن کل اجتماع، تمام اشیایی که هر کس برای قوام و نیز کمال، به آن ها احتیاج دارد، جمع می گردد.او بر این باور است که انسان به تنهایی نمی تواند به ضروریات زندگی و کمال نهاییِ خویش برسد مگر آن که « دون ان یکون له موازرون و معاونون یقوم له کل واحد بشیء مما یحتاج الیه».(9) برای او یاوران و همکارانی باشد که هر کدام، عهده دار بر آوردن بخشی از نیازهای جمع باشد.
هـ) ابزار نگاری
فارابی به سبب ایده ی غایت گراییِ خویش، به اجتماع انسانی، نقش غایی و اصالی نمی دهد، بلکه برای آن، جایگاه آلی قائل است. لذا در تعریف اجتماع، روی وسیله ی « نیل به سعادت» تأکید می کند و می گوید: « الاجتماع الذی به یتعاون علی نیل السعادة هو الاجتماع الفاضل»؛ (10) یعنی اجتماعی که « به وسیله ی » آن برای رسیدن به سعادت، همکاری می شود، همانا اجتماع فاضل است.انواع اجتماعات
فارابی اجتماعات را در دو سطح کمی و کیفی مطرح می کند و انواع اجتماعات کوچک و بزرگ و کامل و ناقص او از همین دو سطح نشأت می گیرند و از همین نقطه، نظام سیاسیِ خویش را ارائه می دهد. برای اختصار، هر کدام از دو سطح را جداگانه بیان می کنیم:سطح اول - تقسیم مادیِ اجتماعات
در این سطح، فارابی بر اساس ملاک کمّی و جغرافیایی، اجتماعات انسانی را به حسب گستردگی و تنوع روابط درونی، به دو نوع اجتماع کامل و اجتماع ناقص تقسیم می کند و در آخرین اثر سیاسیِ خویش، « آراء اهل المدینة الفاضله» می نویسد « اجتماعات، بعضی کامل و بعضی غیر کامل هستند و اجتماعات کامل عبارتند از:
الف) اجتماع عظمی؛
این اجتماع عبارت است از اجتماع همه ی جماعات، که در قسمت مسکونی و « معموره ی ارض» می باشد. در واقع، این اجتماع، همان دولت جهانیِ فارابی است که شامل تمام انسان های روی زمین می شود.
ب) اجتماع وسطی:
عبارت است از اجتماع امتی که در جزئی از قسمت معموره ی زمین باشد. این اجتماع، دست کم از سه مدینه و دولت شهر تشکیل شده است.
ج) اجتماع صغری:
اجتماع مردم یک مدینه است که در واقع، در جزئی از محل سکومت یک امت تشکیل می شود. از لحاظ کمّی، دست کم جمعیت یک مدینه، یک سوم جمعیت امت است.
فارابی در تبیین ایده ی « مدینه» از افلاطون متأثر است و علی رغم آن که مدینه، کوچک ترین نوع اجتماع کامل او است، ولی برخی اصرار دارند او را با همین سطح « مدینه ی فاضله» معرفی کنند.
و اما اجتماع غیر کامل نیز چهار نوع است:
الف) اجتماع دِه:
این اجتماع، دست کم از 27 خانواده تشکیل می شود.
ب) اجتماع محله:
این اجتماع، دست کم از نه خانواده تشکیل می شود.
ج) اجتماع کوی:
دست کم سه خانواده، اجتماع کوی را تشکیل می دهند.
د) اجتماع منزل:
فارابی در « فصول المدنی» درباره ی تعداد جمعیت خانواده آورده است. « المنزل انّما یلتئم و یعمر من اجزاء و اشتراکات محدوده و هی اربعة: زوج و زوجة، والدو ولد، مولی و عبد، قنیه و مقتنی».(11)
اجتماع در منزل، کوچک ترین نوع اجتماع ناقص است. نسبت بین انواع اجتماع، چنان است که اجتماع کوچک تر، جزئی از اجتماع بزرگ تر می باشد. و آن اجتماع، خود عنصر تشکیل دهنده ی اجتماع بعدی است، به گونه ای که هر یک از اجتماعات، در بطن اجتماع بزرگ تر از خود قرار می گیرد و اجتماع عظمی، در واقع، در برگیرنده ی همه ی اجتماعات بشری، در کره زمین است. بنابراین، اجتماع منزل، جزئی از اجتماع کوی است و این اجتماع هم جزئی از اجتماع محله است و این اجتماع، جزئی از اجتماع مدنی است.
فارابی تأکید دارد که وجود اجتماعاتِ دِه و محله؛ به خاطر اجتماع مدینه است، جز آن که وضع دِه، نسبت به شهر، به این صورت است که دِه، خادم شهر است و شهر، جزئی از مسکن یک امت است و امت هم جزئی از جمله اهل قسمت معموره ی زمین است. پس خیر افضل و کمال نهایی، نخست به وسیله ی اجتماع مدنی حاصل می آید و نه اجتماع دیگر که کم تر و ناقص تر از آن باشد. (12)
بنابراین، اجتماعات ناقص، به اعتبار آن که جزئی از اجتماع مدنی هستند، می توانند در سعادت و کمال انسان مؤثر باشند و الا به تنهایی نمی توانند چنین نقشی را داشته باشند.
در این جا نمودار اجتماعات انسانی ارائه می شود:
سطح دوم - تقسیم ارزشیِ اجتماعات
یکی از محورهای اساسی در فلسفه ی سیاسیّ فارابی، که کلید فهم بسیاری از موضوعات او است، بحث « فضیلت» و فضایل می باشد، که بر اساس آن، انسان و اجتماع را به فاضل و غیر فاضل تقسیم می کند و این تقابل ارزشی را در سطوح مختلف اجتماعات کامل و نظام سیاسیِ خویش مطرح می کند و از همین جا ملاک تقسیم نظام های سیاسیِ مطلوب و غیر مطلوب را به شرح ذیل ارائه می دهد:الف) اجتماع فاضل: (13)
اجتماعی که تحت ریاست رئیس اول ( فاضل) اداره می شود. فارابی در مقابل اجتماع فاضل، سه نوع اجتماع غیر فاضل را مطرح می کند:1. اجتماع جاهله.
2. اجتماع ضالّه.
3. اجتماع فاسقه.
ب) نظام سیاسیِ مدینه:
معلم ثانی ابتدا با ملاک فضیلت، مدینه را به دو نوع « مدینه ی فاضله» و « مدینه ی غیر فاضله» تقسیم می کند و در تعریف مدینه ی فاضله می گوید: « مدینه ای که مقصود حقیقی از اجتماع در آن، تعاون بر اموری است که موجب حصول و وصول به سعادت آدمی است، مدینه ی فاضله است.»(14)سپس مدینه ی غیر فاضله را با الهام از قرآن و مبانیِ دینی، به چهار قسم تقسیم می کند:
1. مدینه ی جاهله:
مدینه ای است که مردم آن، نه سعادت را شناخته و نه حتی به دلِ آنان خطور کرده است و اگر هم به سوی آن ارشاد شوند، نه فهم کنند و نه بدان معتقد شوند.
2. مدینه ی فاسقه:
مدینه ای است که آرا و عقاید مردم آن، عیناً همان آرا و عقاید مردم مدینه ی فاضله است و به هر آن چه مردم مدینه ی فاضله آگاه و معتقدند، اینان نیز اعتقاد دارند؛ اما افعال و کردار آنان به سان افعال و کردار مدینه های جاهله است.
3. مدینه مبدّله:
عبارت است از مدینه ای که آرا و عقاید و افعال گذشته ی آنان فاضله بوده، ولی آن آرا استحاله شده و تغییر یافته است.
4. مدینه ی ضالّه:
مدینه ای است که مردمش در زندگیِ باز پسین، همین سعادت [ سعادت مربوط به مدینه ی فاضله] را می خواهند؛ اما این اعتقادشان تغییر یافته و درباره ی خدا و موجودات ثوانی و عقل فعال، معتقد به آرای فاسده ای شده اند.
سپس فارابی مدینه ی جاهله را بر اساس غایات و اهداف مردم اهل آن، به شش نوع مدینه تقسیم می کند که البته همین اقسام در ذیل مدینه ی فاسقه، مبدّله و ضالّه نیز مطرح خواهد بود. بنابراین، مدینه های غیر فاضله، به 24 قسم، به شرح ذیل، تقسیم می شوند:
1. مدینه ی جاهله ی ضروریه.
2. مدینه ی جاهله ی بداله.
3. مدینه ی جاهله ی خست.
4. مدینه ی جاهله ی کرامیه.
5. مدینه ی جاهله ی تغلبیه.
6. مدینه ی جاهله ی جماعیه.
7. مدینه ی فاسقه ی ضروریه.
8. مدینه ی فاسقه ی بداله.
9. مدینه ی فاسقه ی خست.
10. مدینه ی فاسقه ی کرامیه.
11. مدینه ی فاسقه ی تغلبیه.
12. مدینه ی فاسقه ی جماعیه.
13. مدینه ی مبدّله ی ضروریه.
14. مدینه ی مبدّله ی بداله.
15. مدینه ی مبدّله ی خست.
16. مدینه ی مبدّله ی کرامیه.
17. مدینه ی مبدّله ی تغلبیه.
18. مدینه ی مبدّله ی جماعیه.
19. مدینه ی ضالّه ی ضروریه.
20. مدینه ی ضالّه ی بداله.
21. مدینه ی ضالّه ی خست.
22. مدینه ی ضالّه ی کرامیه.
23. مدینه ی ضالّه ی تغلبیه.
24. مدینه ی ضالّه ی جماعیه. (15)
ج) نظام سیاسی امت:
در این جا فارابی ابتدا امت را به دو نوع « امت فاضله» و « امت غیر فاضله» تقسیم می کند و در تعریف امت فاضله، که دست کم از سه مدینه تشکیل شده است، می گوید: « امتی که همه ی مدینه های آن برای رسیدن به سعادت تعاون کنند، امت فاضله است»د) نظام سیاسیِ معموره ( جهانی):
همانند دو نظام قبلی، فارابی دولت جهانیِ خویش را به دو نوع « معموره ی فاضله» و « معموره ی غیر فاضله» تقسیم می کند. در تعریف معموره ی فاضله، که دست کم از سه امت، یعنی دست کم از نه نظام سیاسیِ مدینه تشکیل شده است، می فرماید: « معموره ی فاضله هنگامی تحقق می یابد که همه ی امت هایی که در آن زندگی می کنند، برای رسیدن به سعادت تعاون کنند.»با توجه به این که مدینه، زیر مجموعه ی امت و امت هم زیر مجموعه ی دولت جهانی است، بنابراین، همه ی اقسام بیست و چهارگانه ی مدینه های غیر فاضله، در ذیل امت غیر فاضله و معموره ی غیر فاضله مطرح خواهند بود. به این معنا که دست کم 72 نوع نظام غیر فاضله و نامطلوب، در کنار سه نظام فاضله و مطلوب، مطرح خواهد بود که البته با توجه به این که هر امتی، دست کم از سه مدینه و هر معموره ای دست کم از نه مدینه تشکیل شده است، تعداد نظام های نامطلوب، بیش از رقم فوق خواهد بود. (16)
پینوشتها:
1. آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 119-121.
2. همان، ص 117-118.
3. رسالة فی الرد علی جالینوس، پیشین، ص 39.
4. تعلیقات، پیشین، ص 38.
5. فصول منتزعه، پیشین، ص 45-46.
6. آراء اهل المدینة الفاضله، ص 121-122.
7. همان، ص 121.
8. همان، ص 117.
9. همان، ص 154.
10. همان، ص 117-118.
11. فصول منتزعه، پیشین، ص 40.
12. آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 117-118؛ السیاسة المدنیه، پیشین، ص 69-70.
13. السیاسة المدنیه، پیشین، ص 80.
14. آراء اهل المدینة الفاضله، پیشین، ص 118.
15. همان، ص 131-136.
16. تفصیل نظام های مطلوب، در فصل 11 تا 13 و نظام های نامطلوب، در فصل 14 خواهد آمد.
/م